Thursday, July 8, 2021

ملا محمد ممقانی در مجلس ولیعهد/ بخشی از كتاب گفت وشنود سيد علي محمد باب با روحانيون تبريز و مقاله محاكمه محاكمه باب

 ملا محمد ممقانی در مجلس ولیعهد

وقتی که حضرت باب خود را قائم موعود معرفی فرمودند همه حضار را ترس و خوف احاطه کرد، سر ها را پائین انداختند، سیمای همه تغییر کرد، رنگ همه زرد شد، ملا محمد ممقانی یعنی همان پیشوای یک چشم  مکار، پس از استماع بیان مبارک، با وقاحت تمام، آنچه توهین و ناسزا بود نثار حضرت باب کرد  

اما ناموس ناصری( پسر ملا محمد ممقاني) گزارش دیگری از  پایان کار عرضه کرده است.

 
نویسنده مراجعت دادن باب را به تبریز برای بار دوم، هنگامی که او را همراه فراشان برای گرفتن فتوای شهادت به خانه های مجتهدین میبرده اند چنین شرح میدهد:

"صبحی مشارالیه را به ازدحام تمام اهل بلد و به همراهی دو نفر از اتباعش که یکی آقا محمد علی تبریزی و یکی سید حسین خراسانی بود، اولاً به خان مرحوم حاجی میرزا باقر پسر مرحوم میرزا احمد مجتهد تبریز بردند و در آنجا مشارالیه چیزی از عقاید خود اظهار نداشت، از آنجا به خانه والد ماجد حجت الاسلام [مامقانی] ( ملا محمد ممقاني)  آوردند واین داعی حقير( پسر ملا محمد ممقاني)  آن وقت خود در آن مجلس حضور داشت. مشاراليه ( سيد علي محمد باب) را در پيش روی والد مرحوم( ملا محمد ممقاني)  نشانده، آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشارالیه القا فرمودند. در سنگ خواره [خارا] قطره  باران اثر نکرد. پس مرحوم والد( ملا محمد ممقاني) بعد از یأس از این. . . فرمودند: حال در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی، از دعوی صاحب الامری [صاحب دین و شریعت] و الفتاح [کذا] وحی تأسیسی و اتيان [=آوردن] به مثل قرآن و غیره، آیا در سر آنها باقی هستی؟

گفت: آری.

فرمودند(ملا محمد ممقاني): ازاین عقاید برگرد، خوب نیست، خود و مردم را عبث به مهلکه نینداز.

گفت( سيد علي محمد باب): حاشا و کلّا.

پس مرحوم والد(ملا محمد ممقاني)  قدری نصایح به آقا محمد علی کردند، اصلاً مفید نیفتاد. موکّلان دیوانی خواستند آنها را بردارند، باب رو به والد کرده عرض کرد:

 گفت( سيد علي محمد باب): "حالا شما به قتل من فتوی میدهی؟ "

 والد (ملا محمد ممقاني)  فرمودند: حاجت به فتوای من نیست، همین حرفهای تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای قتل تست.

گفت( سيد علي محمد باب): من از شما سؤال میکنم.

فرمودند(ملا محمد ممقاني): حال که اصرار داری بلی. مادام که دراین دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است؛ ولی چون من توبه مرتد فطری را قبول میدانم اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی، من ترا از این مهلکه خلاصی میدهم.

گفت( سيد علي محمد باب): حاشا، حرف همان است که گفته ام و جای توبه نیست.

____________________________________







 



1 comment:

  1.  عباس امانت در کتاب خود قبله عالم، نوشته‌است که در محرم ۱۲۶۸ ق. امیرکبیر نامه‌ای به جاستین شیل (وزیر مختار بریتانیا) می‌دهد. وی در کتابش (صص ۲۲۹–۲۲۸) متن نامه را چنین نقل کرده‌است:

    آن جناب اغلب گفته‌اند که از جانب دولت انگلیس خاصه دستور دارند ضعفا و ستمدیدگان را معاضدت فرمایند. من امروزه در ایران احدی را نمی‌شناسم که از خود من ستمدیده‌تر و بی‌کس‌تر باشد. این مختصر را در دم آخر (پیش از عزیمت به تبعید کاشان) به شما می‌نویسم. من بدون هیچ تقصیری نه فقط از مقام و منصب خود معزول بلکه ساعت به ساعت در معرض مخاطرات تازه می‌باشم. افراد ذی‌نفع که دور شاه حلقه زده‌اند به این اکتفا ندارند که غضب همایونی تنها شامل حال من شود، بلکه اولیای دربار را چنان بر ضد من برانگیخته‌اند که دیگر امیدی به جان خود و عائله و برادرم ندارم. علی‌هذا من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا می‌اندازیم. اطمینان دارم که آن جناب به معاضدت اقدام می‌کنند و طبق قواعد انسانیت و شرافت به طرزی شایسته تاج و تخت بریتانیای کبیر و شأن ملت انگلیس در حق من و خانواده و برادرم عمل خواهید فرمود. فقدان هرگونه تقصیر این جانب از یادداشت رسمی وزیر امور خارجه [بریتانیا] به وزیر خارجه این دربار مشهود است. دیگر توان (یا مجال) نوشتن ندارم.



    سند نامه ویرایش



    امانت در نقل نامه به سند شماره F.O. 60/164 در آرشیو ملی بریتانیا استناد کرده‌است.[۲۹]





    اصل متن این نامه یا رونوشت آن به زبان فارسی موجود نیست، اما دست‌کم دو ترجمه از آن (به زبان انگلیسی) در اسناد وزارت خارجه بریتانیا موجود است که یکی مربوط به جاستین شیل است که در ۲۷ یا ۲۸ محرم (۱۸۵۱ م.) ارسال شده‌است و دیگری مربوط به چارلز موری وزیر مختار بعد از شیل است که تاریخ آن ۶ سال بعد (۱۸۵۷ م.) است.[۳۰][۳۱]



    نقد صحتویرایش



    فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران اشاره‌ای به این نامه نکرده‌است و عباس امانت او را به دلیل استفاده از این سند و چشم‌پوشی این نامه مورد انتقاد قرارداده‌است. امید پارسانژاد ستون‌نویس شرق نیز معتقد است که آدمیت عمداً از ذکر این نامه خودداری کرده و این کار «قابل‌توجیه» نیست.[۳۲]





    پیروز مجتهدزاده در کتابش «میرزا نصرالله اعتمادالدوله صدراعظم نوری: بزرگ‌ترین قربانی تاریخ‌نویسی برای قهرمان‌پروری» (۱۳۸۷) با اشاره به این نامه، بحث مفصلی در این مورد می‌کند و صحت این نامه را تأیید می‌کند. به گفته مجتهدزاده «این مجموعه مکاتبات ابتدا نشان می‌دهد که دولت بریتانیا در دادن مجوز تحت‌الحمایگی به امیرکبیر ابا داشت و پس از استدلال‌های جاستین شیل با این امر موافقت کرد» اما در نهایت بریتانیا موفق به نجات جان او نشد. او همچنین معتقد است که این سند «دال بر نوکری امیرکبیر نیست».[۳۳]





    محمدرضا جوادی یگانه، دانشیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، در مقاله‌ای در همشهری ماه (ش. ۴۵) تردیدهایی دربارهٔ صحت این نامه ابراز کرد اما در عین حال نوشت «نمی‌توان از یک سند موجود در وزارت خارجه بریتانیا چشم‌پوشی کرد». مسعود رضایی در شماره بعدی همین نشریه صحت این نامه را زیر سؤال برد.[۳۶]









    مجید تفرشی، سندشناس، در یادداشتی در سایت تاریخ ایرانی می‌نویسد که «نامه منتسب به امیرکبیر، تنها یک ترجمه شتاب‌زده توسط مترجمان سفارت بریتانیاست». او معتقد است که عدم حفظ نسخه اصلی این سند توسط جاستین شیل برخلاف سنت دیپلماتیک بریتانیاست و در آرشیو ملی بریتانیا اصل نامه‌های فارسی بسیاری از شخصیت‌ها از شاه تا مردم عادی حفظ شده‌است. او همچنین دو ترجمه این نامه را «مغلوط و متفاوت» نسبت به هم می‌داند. البته او احتمال درست‌بودن گزارش شیل را نیز منتفی نمی‌داند و این احتمال را مطرح می‌کند که افرادی به عنوان واسطه برای نجات امیرکبیر چنین کرده‌اند.





    در مقابل حسن کامشاد که کتاب عباس امانت را از انگلیسی به فارسی ترجمه نموده‌است می‌گوید ترجمه انگلیسی اسناد و نامه‌ها که مورد استفاده و استناد مترجم کتاب بوده‌است به کار وی نیامده است چرا که ترجمه فارسی متنی که قبلاً از فارسی به انگلیسی برگردانده شده به کار نمی‌آمده‌است، بلکه او با مراجعه به کتابخانه ملی بریتانیا و طی مراحل دشوار به اصل نامه‌ها به زبان فارسی دست یافته و آن‌ها را در کتاب مورد استفاده قرار داده‌است. کامشاد به همین علت ترجمه قبله عالم را توان‌فرساترین کار ترجمه خود می‌خواند که پنج سال زمان برده‌است.





    منبع ویکی پدیا



    داشنامه آزاد



    ،

    ReplyDelete