Thursday, November 14, 2019

پاسخی به «پرسش‌های هما سرشار از پیامبران صاحب کتاب در حضور ژاندارک» / بیژن معصومیان


 پاسخی به «پرسش‌های هما سرشار از پیامبران صاحب کتاب در حضور ژاندارک»

یک محاکمه یک طرفه ، بدون اسناد موثق و پنهان کردن جنبه های علمی و روحانی و ادبی و تربیتی ادیان در زمان خود.

بیژن معصومیان

این پاسخ ابتدا در خبرنامۀ گویا در۱۲ اسفند ۱۳۹۵ /  ۲  مارچ ۲۰۱۷منتشر شد.

باید از خانم هما سرشار تشکر کرد که از طریق این «میهمانیِ مجازی» بسیاری پرسش های اساسی که اینروزها ذهن میلیاردها انسان از جمله میلیون ها ایرانی را به خود مشغول کرده است را مطرح کرده اند. ولی شخصا معتقدم اگر این سوالات به طرز محترمانه تری مطرح شده بودند، کارسازتر بود. برای مثال، برای انتقالِ نظرات شان نیازی به استفاده از اصطلاحاتی از قبیل «آش با یک وجب روغن» برای خدا و پیامبرانش نبود. چون وقتی ما زبان به تحقیر و سُخرۀ اعتقادات دیگران از جمله میلیون ها هموطن می گشاییم، از همان ابتداء، بسیاری از چشم ها و گوش ها بسته می شوند و از هدفِ اصلی یعنی مبادلۀ افکار و حلِّ مشکلات دور می شویم. نظر من در مورد برخی سوالات مطرح شده از طرف ایشان از این قرار است:
می پرسید چرا اینهمه دین و اینهمه پیامبر؟ خانم سرشار گرامی، ادیان در گوشه و کنار دنیا در برهه های مختلف زمانی برای پیشرفت روحانی انسانها ظاهر شده اند و بهیچ وجه محدود به ادیان ابراهیمی در منطقۀ خاور میانه هم نیستند. برای مثال، آئین های هندو و بودائی را فراموش نکنید که اوّلی به مراتب قدیمی تر از آئین حضرت موسی است که آنرا قدیمی ترین فرض کرده اید. ادیان بومی در میان ساکنین آفریقا، استرالیا، نیوزلند، آمریکای مرکزی و جنوبی، و سرخپوستان در کشورهای مختلف را هم فراموش نکنید. طبیعتا اگر خدا عادل باشد در امر هدایت بندگانش تبعیض قائل نمی شود. بهمین جهت، برای مثال، در یکی از نوشتجاتش، عبدالبهاء به این مطلب که پیامبران در میان سرخپوستان بومی آمریکا هم ظاهر شده است، اشاره می کند. [۱] به این ادیان باید به عنوان مدارس روحانی در گوشه و کنار عالم در زمان ها و مکان ها و درون فرهنگ های متفاوت نگاه کرد. ولی هدف تمامی آنها گسترش روحانیت و تقوی در میان مردم گوشه و کنار جهان بوده است. اگر پیام این ادیان را مطالعه کنیم، متوجه می شویم پیامبران واقعی دین تازه درست نکرده اند. بلکه اساسِ روحانیِ تمامی ادیان یکی است و آن همان اصل محبت ونیز یکتا پرستی است. همگی همان راه را ترویج کرده اند. به همین جهت در قرآن هم ابراهیم، موسی، پیامبران بنی اسرائیل، عیسی مسیح و حواریون ایشان همگی «مُسلِم» یا همان مسلمان خطاب شده اند. [۲] اینها که همه قبل از اسلام بودند. هیچوقت از خودتان پرسیده اید چرا قرآن این رهبران دینی را هم مُسلِم خطاب می کند؟ چون علاوه بر معنی اصلی مُسلِم (تسلیم شوندگان در مقابل ارادۀ حق) یک معنی دیگر این واژه در قرآن یکتا پرست است. یعنی همان چیزی که ابراهیم ترویج می کرد. به عبارت دیگر، دین ابراهیم، موسی و پیامبران بنی اسرائیل، وعیسی مسیح همان آئینی است که محمد هم آورده است.

در مورد جنایاتی که بنام خدا و پیامبران در طول تاریخ رخ داده است می گوئید اگر پیامبران اینجا بودند، احتمالا گناه این کشتارها را به گردن پیروان شان می انداختند. پس از نظر شما، منصفانه تر این است که پیامبران این جنایات را از طرف بعضی از پیروان جنایت پیشه شان قبول کنند و به عهده بگیرند؟ مگر «یهوه» در یکی از همان ده فرمان ها به یهودیان نگفت «انسانهای دیگر را نکُشید» (Thou Shalt Not Kill)؟ اگر یهودیان کُشتند، پس تقصیر یهوه یا موسی بود؟ آیا این محمد بود که دنیا را به دو بخشِ «دارالاسلام و دارالحرب» تقسیم کرد یا برخی از جانشینان و پیروانش که تصمیم گرفتند با زور شمشیر پیام محمد را به جهانِ غیر مسلمان تحمیل کنند؟ یعنی همان کاری که داعشی های وطنی و غیر وطنیِ ما امروز مشغول به آن هستند؟ مگر عیسی مسیح در مقابله با خشونت درس مُدارا و رواداری نداد و حتّی نگفت «هرکس به طرف راستِ صورتت ضربه زد، طرفِ چپ را هم به او نشان ده؟” پس او چه کوتاهی در حقِّ پیروانش کرد؟ اگر قرن ها بعد یکی از پاپ های کاتولیک (Pope Urban II) که تشنۀ قدرت بود، به نام دفاع از دین مسیح، آغازگرِ جنگهای صلیبی و کشته شدنِ هزاران هزار مسیحی و مسلمان می شود، باید این فجایع را از چشم آن جوانی ببینیم که زندگی کوتاه و پُر دردِ خود را صرف تلاش برای ایجاد محبت میان ما انسانها کرد؟ سرانجام هم ظالمانه او را به صلیب کشیدیم و امروز هم زبان به تخطئه و تمسخر او گشوده ایم. آیا اگر پاپ های قدرت طلب، قرن ها پس از جان دادن مسیح روی صلیبِ ظلم ما انسانها، در اسپانیا و دیگر مناطق دادگاه های تفتیشِ عقاید تشکیل دادند (The Inquisition Period) و برای حفظِ جایگاه و قدرت و ثروتِ خودشان به تعقیب و اذیت و آزار و کشتارِ انسانهای بی گناه از جمله دانشمندانی مثل گالیله می پردازند، ما باید این جنایات را به حسابِ عیسی مسیح بگذاریم؟ خانم سرشار عزیز، می توانید بگوئید بر اساسِ کدام آموزه های مسیح این جنایات انجام شد؟ آیا اگر عیسی مسیح واقعا در میهمانی شما حاضر می شد به تائیدِ این جنایات می نشست؟ یعنی این طرزِ فکرِ واقعیِ شما از شخصیت و آموزه های اوست؟ آیا جنگها و انشعاب های مذهبی که هنوز در عصر ما هم کُشته می گیرند تقصیرِ آنها بود، یا بعضی از پیروان شان؟ مسیح کاتولیک بود یا پروتستانت یا ارتدوکس؟ محمد شیعه بود یا سُنّی؟ اگر سُنّی بود حنفی بود، یا مالکی، یا شافعی، یا حنبلی؟ چه کسانی این شُعبه ها را به راه انداختند و بانی اینهمه اختلاف و نزاع میان پیروانِ پیامبران شدند؟
ایراد می گیرید که چرا این خدا پیامبر زن نفرستاده است. خانم سرشار گرامی، انتظار داشتید در جامعۀ پدر سالار (patriarchal society) ابراهیم یا موسی پیامبر زن بیاید؟ اگر می آمد فکر می کنید با او چه می کردند؟ ژاندارک را که به خاطر دارید. صدها سال بعد آمد. در اروپا هم آمد و ادعای پیامبری هم نکرد! انسانهای نادان با او چه کردند؟ در زمان محمد چطور؟ خاطرتان هست در زمان او در میان برخی قبایل از جمله قبیلۀ خود محمد (قریش) حتی تولد دختر را مایۀ ننگ خانواده می دانستند و بعضی از آنها را زنده بگور می کردند. در جامعه ای که متاسفانه برای شُتُرهای شان بیشتر از زنان شان ارزش قائل بودند، توقع پیامبرِ زن داشتن عاقلانه بوده است؟ بیائیم نزدیکتر به زمان خودمان. آیا فراموش کرده اید تا اوائل قرن بیستم، تنها حدود یک در صد از زنان ایران با سواد بودند؟ یا در همین آمریکا، تا سال ۱۹۲۴ میلادی زنان حتّی حق رای نداشتند؟ به الان نگاه نکنید که خوشبختانه سر انجام زنان در جوامعِ مختلف با موقیعت های تحصیلی که برای شان فراهم شد، نه فقط نشان دادند که هیچ از مردان کم ندارند، بلکه بسیاری از آنها در اغلب امور شایسته تر و موفق تر از مردان عمل کرده و می کنند. به همین جهت، حال که زمینه برای بروزِ استعدادهای درونیِ زنان آماده شده است، بهاءالله هم به پیروانش یاد آوری کرده است که اگر پیامبرِ بعدی از زنان بود، کسی حق اعتراض به این امر را ندارد. [۳]
بله مارکس گفت «دین افیون توده هاست.» ولی حتی اگر هم منظور مارکس از آن جمله پتانسیل منفی دین بوده است، آیا مطمئن هستید منظور او مسیحیت عیسی مسیح بود و نه مسیحیت Pope Urban II؟ چون اگر دومی بود، اتفاقا عبدالبهاء هم با مارکس موافق بود هنگامی که گفت «اگر دین سبب عداوت شود، بی دینی بهتر است.» بله در میان بی دینان (atheists) هم میلیون ها انسان بسیار شریف و نجیب ونیکوکار وجود دارد. ولی اگر نگاهی به ارقامِ جنایاتِ در تاریخ ثبت شدۀ بشریت کنیم، متوجه می شویم بزرگترینِ آنها را بی دینان مرتکب شده اند:
۱. مائو رهبر چین کمونیست (۱۹۴۳-۱۹۷۶): ۷۸ میلیون کشته
۲. استالین رهبر شوروی (۱۹۲۲-۱۹۵۳): ۲۳ میلیون کشته
۳. آدلوف هیتلر رهبر آلمان (۱۹۳۴-۱۹۴۵): ۱۷ میلیون کشته
البته و صد البته که این از جنایاتِ دینداران کم نمی کند. چون گرفتنِ جانِ حتّی یک انسانِ بی گناه هم خطاست. ولی اگر حتّی به صد سالِ اخیر هم نگاه کنیم، می بینیم هیچ تضمینی نیست که دنیایِ بدونِ دینِ خدا ناباوران (Atheists) هم منجر به گُلِستان یا بهشت روی زمین شود.

از بهاءالله ایراد می گیرید که چرا او دین جدیدی بر ادیان دیگر افزود. بهاءالله معتقد بود «اساسِ ادیانِ الهی یکی است.» او با اشاره به «دین خودش» می گوید «هذا دين اللّه من قبل و من بعد.» یعنی این همان دین خداست که قبلا هم آمده بود و بعدها نیز خواهد آمد. سوال می کنید چرا یک دین و یک پیغبر کافی نبود و باید ۱۲۴۰۰۰ پیامبر می آمدند؟ عادلانه نیست هر رقمی که حدیث نویسان و روایت سازان و یا امثال محمد باقر مجلسی در بِحار الانوار می آورند را به حساب محمد و قرآن بگذارید. اگر در قرآن اشاره ای به ۱۲۴۰۰۰ پیامبر می بینید، آنرا به حسابِ محمد بنویسید. ولی در مورد اینکه چرا بیش از یک پیامبر داشته ایم، ببینید آیا با وجود همین تعدادی که در طول تاریخ آمده اند، ما انسانهای فراموش کار چقدر از آموزه های آنها یاد گرفته ایم و به آنها عمل کرده ایم که همان اوّلی باید بس بوده باشد. اگر معلمِ کلاسِ اوّلِ دبستان برای تمامی تحصیلِ آکادمیکِ ما کافی است، یک پیامبر از ۳۰۰۰ سال پیش هم برای امروز و فردای مان کافی بوده است. در ضمن، دقت کنید ما انسانها با همان چند تایی هم که تا امروز آمده اند چه کرده ایم. یا مثل موسی ۴۰ سال آوارۀ بیابانهای شان کردیم، یا مثل عیسی به صلیب شان کشیدیم، یا مثل باب تیرباران شان کردیم و یا مثل بهاءالله که یک وزیر زاده بود و در ناز و نعمت هم بزرگ شده بود از سر زمین مادری شان برای همیشه تبعید شان کردیم. امروز هم از تمام شان طلبکاریم.
یک سخنِ کوتاه هم با کاریکاتوریستِ این مقاله دارم. دوست عزیز، شما با ترسیم چهره ای تحقیر آمیز و مغشوش و سردرگم از عبدالبهاء او را نظاره گرِ به آتش کشیدنِ ظالمانۀ ژاندارک و به دارآویختنِ سه انسانِ دیگر کرده اید. از قرار، هدف تان اینست که نشان دهید عبدالبهاء هم برچنین جنایاتی صحه می گذارد، یا در مقابله با آنها قدمی بر نداشته است. آیا شما قبل از ترسیمِ این کاریکاتور، حتی چند دقیقه صرفِ مطالعۀ زندگی عبدالبهاء و آموزه های او کردید؟ آیا می دانستید او در سال ۱۸۵۳ میلادی در سنِّ ۹ سالگی بهمراه خانواده اش برای همیشه از ایران رانده شد و پس از ۵۵ سال زندگی در تبعید و تحت نظر دولتِ عُثمانی، در سال ۱۹۰۸ میلادی، پس از انقلابِ تُرک های جوان (The Young Turks) و انقراضِ امپراتوریِ عُثمانی توسطِ آنها سر انجام به آزادی دست یافت. ولی هنگام آزادی، او تبدیل به پیر مردی ۶۴ ساله با ریش سفید و بدنی شکسته شده بود. با اینحال، با همان جسم ضعیف و رنجور، سفرهای طولانی و مشقت باراز طریق دریا به اروپا و آمریکا را قبول کرد تا در کنیساها و کلیساها پیروان ادیان مختلف را به صلح، وحدتِ عالمِ انسانی، برابری، و برادری بخواند. متن تمامی کتابها و سخنرانی های مهم او هم روی اینترنت موجود هستند. ببینید آیا در آثار او می یابید که هیچ شخص یا گروهی را دعوت به خشونت یا جنگ علیه دیگری کرده باشد، تا چه رسد به قتل انسانی دیگر، یا بی تفاوتی در مورد آنها؟
در پایان، خانم سر شارِ عزیز، آرزو داشتم شما و کاریکاتوریست گرامیِ این مقاله مقداری از آن وقتی را که به قول خودتان صرف «درست کردن آش با یک وجب روغن» برای خالق تان و پیامبرانش کرده بودید، صرف مطالعۀ بیشترنموده بودید، تا قصور وقدرت یا ثروت طلبیِ بعضی از ما انسانها را به حساب آنهایی که برای هدایت و ترقّیِ روحانیِ ما آمدند نگذاشته بودید.

با امید به برقراری صلح و وحدت در جهان
بیژن معصومیان

_____________________________________________________________

پاورقی ها:
[۱] «اهل امریک [آمریکا] در ازمنۀ قدیمه از جهت شمال نزدیک به آسیا بودند…البته در آن صفحات نیز در ازمنۀ قدیمه وقتی ندای الهی بلند گشته ولکن حال فراموش شده است.»
منبع نقل قول: «لوح امیر خان» در منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۶ (هفهایم: مؤسسه مطبوعات بهائی آلمان، ۲۰۰۵ میلادی)، صص ۱۷۸-۱۷۷.
[۲] رجوع کنید به قرآن با ترجمۀ فارسی:
– سورۀ ۵، آیۀ ۱۱۱
– سورۀ ۷، آیۀ ۱۲۶
– سورۀ ۱۰، آیات ۷۲، ۸۴ و ۹۰
– سورۀ ۲۲، آیۀ ۷۸
[۳] بدانید که در یوم ظهور (دین بعدی)، اگر ارادۀ خداوند بر این قرار گرفت که یکی از زنان را به عنوانِ مظهرِ همۀ صفاتِ خود (پیامبر) اعلان کند، کسی حقِ اعتراض به این حُکم را ندارد. متن اصلی عربی در «سورۀ وفا»: «ثمّ اعلم بانّه فی يوم الظّهور لو يحكم علی ورقة من الاوراق كلّ الاسماءِ من اسمائه الحسنی ليس لاحد ان يقول لِمَ و بِمَ.»
منبع نقل قول بالا:

http://reference.bahai.org/fa/t/b/TB/tb-12.html

بیژن معصومیان 

پژوهشگر مستقل 

______________




Sunday, November 10, 2019

اسلام‌ هراسی صابر، شاعر بزرگ جنبش مشروطه

اسلام‌ هراسی صابر، شاعر بزرگ جنبش مشروطه
iran-emrooz.net | Wed, 31.08.2016, 8:42
 ایران امروز

محمد ارسی

امسال صدودهمین سالگرد انقلاب مشروطه همزمان با صدوپنجمین سالگرد درگذشت میرزا علی‌اکبر صابر طاهرزاده شاعر و روشنفکر و روشنگر بزرگ آذری است. شاعری که به گفته‌ی نویسنده‌ای: «اشعارش... بیش از یک اردوی مسلح در پیروزی جنبش مشروطه مؤثر افتاد.»
صابر در جریان انقلاب مشروطه آن جنبش مترقی را با دقت تمام دنبال می‌کرد و با حس مسئولیتی عظیم می‌کوشید تا حرکت مشروطه خواهی به دور از افراطی‌گری و انحرافات آنارشیستی در مسیر آزادی و عدالت‌خواهی و دمکراسی پیش برود.
در فاصله سال‌های ١٩٠٥-١٩١٠ که اوج کوشش فکری و ادبی صابر محسوب می‌شود، کوشید تا با اشعار طنزآمیز و آموزنده چهره‌ی واقعی مستبدان و عناصر مرتجعی را که سد راه ترقی و تعالی ملت ایران بوده‌اند بنمایاند و آنها را رسوای عام و خاص کند.
از محمدعلی شاه قاجار و عین‌الدوله و ظل‌السلطان گرفته تا فقهای فاسدی چون فضل‌الله نوری و میرزا علی‌اکبر آقا و میرهاشم و شیخ‌الشریعه‌هایی که دین را به دکه‌ی بقالی بدل کرده بودند از نیش طنز زیر و زبر کننده‌ی او در امان نبودند.
اشعار طنزآمیزی که او می‌سرود، به‌ویژه زمانی که یکی از عوامل سرکوبگر و ارتجاع را نشانه می‌گرفت، به سرعت پخش می‌شد و شوق به مبارزه و جانبازی در راه عدالت و وطن را در دل توده‌ی غیرتمند ایرانی بر می‌انگیخت.
جالب اینجاست که صابر فقط برانگیزاننده‌ی احساسات و عواطف مبارزات توده نبود بل با اشعار شیرین، متین و دلچسبی که می‌سرود قلب و مغز مردم را یکجا تحت تأثیر قرار می‌داد و اندرزهای بلندش به فکر راهنمای سران جنبش مشروطه تبدیل می‌گردید.
به عنوان نمونه اشعار شخصیتی چون سید اشرف الدین قزوینی معروف به گیلانی صاحب نشریه نسیم شمال، کلأ تقلیدی محض ازکارهای صابر در هپ هپ نامه است. از این روست که ملک اشعرای بهار در ارتباط با سبک اشرف الدین قزوینی می‌گوید:
سبک اشرف خوب بود و بی بدل
لیک هپ هپ نامه بودش در بغل
بود شعرش منتحل
در این مورد محقق و نویسنده‌ی برجسته‌ای چون دهخدا را نیز نباید از قلم انداخت زیرا اثر صابر بر سبک و اندیشه و اشعار او نیز آشکار است. مثلا قطعه‌ی معروف: «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» که دهخدا در سوگ میرزا جهانگیرخان شیرازی سروده تقلیدی از سروده‌ی صابر است در قطعه ی: «یاد ایت منی -عاقیلانه یاد ایت».
گفتنی است که نشریه‌ی فکاهی ملا نصرالدین که اشعار صابر زینت بخش صفحات آن نشریه‌ی گرانمایه بود، دایم بدست مشروطه‌خواهان و فعالان سیاسی از جمله بدست دهخدا که ترکی را خوب می‌دانست می‌رسید.شواهد نیزنشان می‌دهند که مشروطه‌خواهان، سخت تحت تأثیر عمق و دقت و ظرافت آن نشریه بودند.
صابر با همان حرارتی که به عوامل استبداد و ارتجاع حمله می‌برد، قهرمانان برخاسته از میان توده‌ی ملت را صمیمانه می‌ستود. او در شعری که برای ستارخان نوشت در ستایش این قهرمان ملی ایرانیان، سنگ تمام گذاشت. صابر در این شعر، ستارخان را زنده کننده‌ی ایران، هنرگستر رزمگاه آزادی، و ترک دلاوری می‌خواند که با همت بلندش ایران را به مرکز توجه جهانیان بدل کرده و بر تبریزیان نیز که حامی ستار بودند صد آفرین می‌گوید:
ایشته ستارخان ایرانی احیا ایلدی
تورک لوک، ایرانلولیق تکلیفین ایفاء ایلدی
بیر رشادت بیر هنر گوستردی دعوا ایلدی
دولتین بیر عین‌نی دنیاده رسوا ایلدی
...- ...
آفرین تبریزیان! ایتدیز عجب عهدوفا
دوست و دوشمن ال چالوپ ایلر سیزه صد مرحبا
چوخ یاشا دولتلی ستارخان افندیم چوخ یاشا
باری صابر خیرخواه و دوست صمیمی ملت ایران بود. با آنکه در شهر شاماخی تحت اشغال روسیه در آن‌سوی ارس دیده به جهان گشوده بود، اما فراسوی این جدایی‌های اجباری قرار داشت و سرنوشت خود را به آینده‌ی حرکت آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران و قفقاز گره زده بود. در واقع یک ایرانی وقتی شعر صابر را می‌خواند، گویی شاعری از تبریز، تهران یا خراسان و کرمان با او حرف می‌زند. زیرا در این سروده‌های شریف، نشانی از فردی که تسلیم تقسیم‌بندیهای استعماری شده باشد نمی‌یابد.
سروده‌های او شدیدا بوی تبریز و رشت و مشهد و شیراز را دارد. یعنی چنان صمیمانه گفته شده که هر فردی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در حقیقت به همت همین بزرگ‌شاعر ترکی‌گوی و کار درخشان نشریه‌ی ملانصرالدین بود که زبان ترکی آذربایجانی به زبان دوم جنبش مشروطه‌ی ایران مبدل گشت و همبستگی مادی و معنوی‌فرهنگی ایرانی را با ترک و گرجی و ارمنی قفقازی پایدار و گسست‌ناپذیر ساخت.
صابر شاعری انساندوست و در نهایت درجه ضد خشونت و ضد جنگ بود و چون ولتر فرانسوی روشنفکرِ روشنگری بود که از هیچ قدرت سیاسی یا مذهبی باکی به دل راه نمی‌داد و هر چیزی را که نشانی از خرافات مذهبی یا استبداد و پوسیدگی داشت، با شجاعت و درایت تمام زیر نقد طنز خود می‌گرفت و در برابر دیده‌ی عموم قرار می‌داد.
صابر مسلمان‌زاده و شیعه‌مذهب بود اما نگاهی سکولار و عمیقا انسانی و این‌جهانی نسبت به دین اسلام داشت. آرزوی او این بود که واژه‌ی کافر، مشرک، مؤمن، ملحد و ملا نما روزی از لغت نامه‌ها حذف و برداشته شود تا انسانها بتوانند چون جسمی واحد در کنار هم زندگی کنند:
وقتا که جهاندا لفظ کافر
بیر بیر پوزولار‌هامو لغتدن
نه ملا نما، نه میرزا قنبر
یوخ رنج و ملال بیر جیهتدن
اینسانلار اولور چو جیسم واحد
عالم دخی بیر وطن که، جنت
نه شرک، نه مؤمن و نه مولحد
اسرارینی بیلدیره ر طبیعت
اوندا بنی یانه-یانه یاد ایت!
صابر و «اسلام هراسی»
یکی از ویژه گی‌های شعر و اندیشه‌ی انتقادی صابر در ارتباط با فقر و عقب ماندگی ملل اسلامی و شناخت مسائل و مشکلات توده‌ی مسلمان ایرانی یا عثمانی این بود که او خود این توده‌ی آلوده به خرافات مذهبی را مسئول اصلی این فقر و عقب ماندگی یا سر شکستگی‌هایشان می‌شناخت و مانند آخوندزاده، طالبف، کرمانی و سایر منورالفکرهای قرن ١٩ میلادی ریشه‌ی بدبختی و سرشکستگی‌های ایرانی را در نظام حکومت ایلی-استبدادی، در آداب و سنن دست‌وپاگیر قدیمی در ذهن خرافات زده یا در روح مرده و برده وار توده‌ی مسلمان ایرانی و شرقی می‌دید، نه در لندن و پاریس، نه در آمریکا و روسیه، نه در توطئه یهود یا نصارا ...
صابر جدال حیدری-نعمتی یا جنگ شیعه و سنی هزار ساله‌ی مسلمانان را به گردن انگلیس و روس نمی‌انداخت. هیچوقت غرب را سر چشمه‌ی بدبختی ایرانی نمی‌دانست.
او بیشتر از هر چیزی از تعصب، از ترور فکری و از خشونت‌طلبی‌های رایج میان مسلمانان، اندیشناک، بیزار و هراسناک بود و آن را در شعر معروف «هاردا موسلمان گورورم قورخورام» با هنرمندی تمام نشان داده است. در واقع یک قرن پیش از ظهور فداییان اسلام در ایران یا بر آمدن طالبان، النصره، داعش و القاعده او زنگها را به صدا در آورده وحشت عمیق خود را از افکار خون آلوده‌ی مسلمانان افراطی بیان کرده بود.
پیام صابر را در «هاردا موسلمان گورورم قورخورام» که بیان اسلام هراسی اوست شاید اینگونه بتوان ترجمه کرد:
پای پیاده راهی دشت و بیابان می‌شوم
سیر می‌کنم بر و بحر را بی‌کس و تنها
کره ارض را زیر پا می‌گذارم
نوع به نوع، رنگ به رنگ موجود می‌بینم از چیزی نمی‌ترسم اما
من از وحشی غران، از غول بیابان نمی‌ترسم
از رعد و برق آسمان، از دریا و طوفان نمی‌ترسم
در نیستان شطی از شیران می‌بینم اما نمی‌ترسم
در ویرانه‌ی متروک در خرابه‌ی گورستان مسکن می‌کنم
جن می‌بینم، جان می‌بینم، نمی‌ترسم
ولی‌ای آشنا،‌ای برادرم، با اینهمه نترسی ام، وقتی مسلمانی می‌بینم،
والله، بالله، تالله می‌ترسم، وحشت می‌کنم.
باری بی سبب نیست این ترس من
زیرا فکر و ذهن اینها را خونین و آلوده می‌بینم
آری می‌ترسم، می‌ترسم، می‌ترسم.
باری، صابر در همان جایگاهی که جولین بنوا، روشنفکران را قرار می‌دهد جای می‌گیرد. زیرا با افکار و اخلاق برتر خویش سازنده‌ی وجدان بشریت بود.
افتخار جاودان بر صابر کبیر، دوستدار ایران، شاعر آزاده و والای آذری.

محمد ارسی- تگزاس
شهریور ١٣٩٥
iran-emrooz.net | Wed, 31.08.2016, 8:42
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/64202/
نظر خوانندگان:
■ با سلام و خسته نباشید خدمت شما جناب ارسی و تشکر از سایت ایران امروز برای نشر مقالات ارزشمند جنابعالی ، باید عرض کنم دیدگاه های این متفکر بزرگ ایران دوست که یک سده پیش بیان شده براستی شگفت انگیز است و از دایره تفکر بسیاری از به اصطلاح روشنفکران و تکنوکرات های امروز بسیار جلوتر است. در حالیکه ۱۶ سال از قرن ۲۱ میگذرد وقتی از کسانی مانند آقای سروش نظرشان را در مورد حجاب زنان می پرسیم میفرمایند که خب اگر باشد بهتر است و از مفاسدی که در غرب جریان دارد داد سخن میدهند. آیا این جواب به یک معضل بزرگ و اجتماعی که گریبان نیمی از ملت و بلکه تمامی ملت ایران را گرفته میباشد؟ صابر بزرگ میخواهد بگوید که من اصولا به این قواعد بازی که شما ملایان گذاشته‌اید آب دهان می‌اندازم و این واژگان در فرهنگ ایرانی وجود و رسمیت ندارد. هنگامیکه ما ایرانیان واژه های بی‌هویتی چون کفر و کافر و ملحد و مومن را کنار بگذاریم بخودی خود فقه و فقیه و ولایتش و حج و نماز و روزه و خمس و ذکات نیز به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد. مقاله تان موجز و مانند همیشه روشنگر است.
پایدار باشید و قلمتان پر توان باد
ارسلان از سوئد