Pages

Thursday, February 24, 2022

نان بریدن شرط مسلمانی نیست/ پلمپ بیش از صد مغازه بهائیان در استان مازندران/ بنگر چه میگوید ، منگر که میگوید

 


نان بریدن

شرط مسلمانی نیست

           

از بیانات حضرت علی (ع):

«انظروا ما قال ولاتنظروا الی من قال»

 معنا و مضمون بیان:

بنگر چه میگوید – منگر که میگوید

 

فهرست مندرجات

 یادداشت اوّل: مطالبی کلیّ خطاب به مقامات عالیه استان مازندران .....................................1

یادداشت دوّم: نان بریدن شرط مسلمانی نیست ..................................................................6

یادداشت سوّم: علتّ پلمپ مغازههای بهائیان .....................................................................9

یادداشت چهارم: اصل تساوی و برابری در اسلام .............................................................. 12

یادداشت پنجم: آزادی بیان از منظر بزرگان اسلام ............................................................. 15

یادداشت ششم: چند نمونه از آیات قرآن کریم .................................................................. 20

یادداشت هفتم: خدا هنوز زنده است ............................................................................. 23

 

 


به نام خداوند دادگر

یادداشت اول: مطالبی کلی خطاب به مقامات عالیه استان مازندران

محضر مراجع محترم و مقامات عالیه در استان مازندران موضوع : پلمپ بیش از ۱۰۰ مغازه بهائیان در استان مازندران

با عرض ادب و احترام، اگرچه رسیدگی به خیل مشکلات و گرفتاریهای مردم این استان شاید مجالی برای حضرتتان باقی نگذارد تا به ظلم آشکاری که در محدوده مسئولیتّ آن جنابان بر زندگی بیش از صد خانواده از شهروندان بهائی در سطح استان مازندران سایه افکنده توجّهی خاص مبذول فرمائید؛ ولی به هر صورت این گروه عظیم ستمدیده، وظیفۀ خود میدانند که کمافی السابق در مواقع بروز وقایع ناگوار و مشاهده اعمال خلاف قانون (از طرف بعضی مأمورین و مسئولین) مراتب را به مراجع و مقامات بالاتر اطّلاع داده، تقاضای رسیدگی و دادخواهی از حقوق مسلوبۀ خویش نمایند. این مظلومین واقعی ) که بعضی از مسئولین آنها را به مظلومنمایی متهّم میکنند( بعضاً برای چندمین بار آن هم بدون ارتکاب هیچگونه خلاف قوانین نظام صنفی، مغازهشان پلمپ شده و این بار از تاریخ یازدهم و دوازدهم آبان ماه ۱۳۹۵ پس از پلمپ مجدّد محل کسبشان به اکثر ادارات و دواتر مربوطه مراجعه نمودند که نه تنها به شکایاتشان رسیدگی نشد بلکه از جانب بعضی مسئولین، مورد تحقیر و توهین قرارگرفته و در مواردی نیز از ادارات مربوطه رانده شدند؛ حتیّ به این میزان نیز بسنده ننموده اند و از چهارده نفری که به توصیه یکی از مقامات عالیه دادگستری کل که صرفاً جهت دادخواهی و ارائه شکایاتشان، آن هم در روز ملاقات عمومی در سه – چهار گروه و با فواصل زمانی، قصد رفتن به استانداری را داشتند مأمورین اطلاعات اماکن ۹ تن از آنان را در محوطه استانداری و پارک مجاور آن دستگیر نموده و در نهایت تحویل پلیس اطلاعات و امنیتّ داده اند که البته چهار نفرشان را همان روز آزاد نمودند و پنج تن دیگر بدون ارتکاب هیچ جرمی مدّ ت ده روز بازداشتی و زندانی فعلا  با وثیقه آزاد شدند که متأسفانه طبق اظهارات مسجونین آزاد شده، در پلیس اطلاعات و امنیت آنها را در حین ورود و هنگام بازجویی به اتهّامات ناروای «تجمع و اغتشاش و داشتن پلاکاردها» مورد توهین و تحقیر و ناسزا و گاهاً ضرب و شتم قرار دادهاند در حالی که همۀ مجریان قانون میدانند که این نوع رفتارها بالاخص با متهّمینی که جرمشان در دادگاه ثابت نشده باشد ممنوع بوده و خاطیان طبق اصل ۳۹ قانون اساسی مشمول مجازات میشوند ضمن اینکه از طریق دوربینهای داخل و اطراف استانداری به راحتی میتوان فهمید که آنها پلاکاردی در دست نداشته و در نهایت آرامش، صرفاً جهت دادخواهی و تقدیم شکایات خود به جناب استاندار محترم، به آن اداره عالیه رفته بودند؛ و مأمورین با آگاهی به اینکه طبق اصل ۳۴ قانون اساسی «دادخواهی حق مسلم هر فرد است...» با وارد کردن اتهّامات خلاف واقع، برای آن فرد ستمدیده و شاکی پرونده سازی نمودند که تازه داشتن پلاکارد هم جرم محسوب نمیشود و تشکیل اجتماعات بدون حمل اسلحه – طبق اصل ۲۷ قانون اساسی مجاز شناخته شده است.

لذا از آنجا که با ذکر دهها دلیل ثابت و مبرهن است که این نوع برخوردها صرفاً ناشی از تعصّبات دینی و عقیدتی میباشد این سؤال مطرح است که آیا این تعصّبات آنقدر باید شدید باشد که حتیّ نان را نیز – برخلاف همۀ موازین قانونی و شرعی – از سفره بهائیان بِبُرَّند؟ نمیدانم شیخ اجل سعدی که از مفاخر ادب و عرفان اسلامی است تا چه اندازه اشتباه کرده که در مقدمه گلستان خویش در رابطه با مراتب فضل و رحمت حق فرموده است:

«باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده.

پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزیخواران به خطای منکر نبرد

ای کریمی که از خزانۀ غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری»

   

همچنین این بیان رأفت آمیز شیخ ابوالحسن خرقانی – عارف بزرگ اسلام – که نشأت گرفته از تعالیم اسلامی است، حائز تأمّل و تفکّر است که در شرح احوالش گفته اند:

«بر سردر خانقاهش نوشته شده بود، هر که درین سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید.»

و یا داستان حضرت ابراهیم(ع) که خداوند آن حضرت را به خاطر یک شخص کافر، مورد عتاب قرار داده است – صرفاً به این دلیل که آن حضرت از دادن نان به شخصی کافر، امتناع فرمود. این روایت را عطّار نیشابوری چه زیبا و مؤثرّ به نظم کشیده:


  


کافری پیش خلیل آمد فراز

گفت نانی ده بدین صاحب نیاز

گفت اگر مؤمن شوی وائی براه

هرچه دل میخواهدت از من بخواه

این سخن کافر چو بشنود از خلیل

درگذشت اوحالی آمد جبرئیل

گفت حق میگوید این کافر مدام

از کجا میخورد تا اکنون طعام

او که چندین گاه نان مییافتست

ازخداوند جهان مییافتست

این زمان کو از درت نان خواه شد

تن زدی تا گرسنه در راه شد

چون توئی دایم خلیل کردگار

باخلیل خویش شو در جود یار

چون تو فارغ از بخیلی آمدی

جود کن چون در خلیلی آمدی

یا رب این انعام و بخشایش نگر

عین آرایش برالایش نگر

با چنین فضلی ترا در پیشگاه

کی توان ترسید از بیم گناه

زانکه آن دریا چو در جوش آیدت

نیک و بد جمله فراموش آیدت


برای یقین نمودن به صحت این سه روایت، کافیست بدانیم که:

خداوند، پیامبر عالیقدر اسلام را رحمت عالمیان خواندند، نه رحمت مسلمین یا شیعیان .(قرآن

کریم)

اینکه در حق کفار فرمودند: «از نفرین مظلوم بترسید اگرچه کافر باشد زیرا در برابر نفرین مظلوم

پرده و مانعی نیست» (نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، صفحه ۴۸)

اینکه حضرت علی (ع) خطاب به مالک اشتر درباره مصریان ( که کثیری از آنان مشرک و بت پرست بودند) میفرمایند:

«الا ای فرمانفرما، فرمانبران تو از دو صنف بیرون نیستند؛ یا مسلمانانند که با تو یک کیش و یک دین دارند و یا پیرو مذاهب بیگانه که با تو همنوع و همجنسند.»

«.... ای بشر آنها هم بشرند .... پس باید با آن دیده در آنان بنگری که توقّ ع داری خداوند در تو

بنگرد.» (سخنان علی(ع)، ترجمه جواد فاضل)

البته باید به مسببّین اصلی پلمپ مغازههای بهائیان اظهار نمود که این بیانات و دهها نمونه آن – که متأسّفانه نسبت به آنها، بی توجّهی میشود – مربوط به حقوق کفار است نه کسانی چون بهائیان که به دهها دلیل، هم به خداوند یگانه معتقدند و هم به حقانیت همۀ پیامبران – بالاخص پیامبر اکرم ،ص۹ – مقر و معترفند.

در پایان این یادداشت به آن برادرانی که با آگاهی به غیرقانونی  و غیرشرعی بودن عملشان – به بهائیان میگویند که «ما مأمور هستیم و معذور.» شاید این بیان حضرت علی(ع) را شنیده باشند که خطاب به مالک اشتر فرمودند:

«هر آن امری که از مافوق میشنوی، با امر خدای بسنج چنانچه خداوند تو را از آن عمل نهی میکند، زنهار فرمان خالق را در راه هوس مخلوق قربان مکن.»

«هرگز مگو که من مأمورم و معذور، هرگز مگو که به من دستور داده اند و باید کورکورانه اطاعت کنم. )و نیز( هرگز طمع مدار که تو را کورکورانه اطاعت کنند.»

و نیز خطاب به عثمان فرمودند:

«کوچکترین آزاری که از دست عمال تو در زوایای کشور بر دیگران وارد آید، نخستین گناه آن را بر تو نویسند.»

حتیّ در حق خود نیز میفرمایند:

«مرا به روز قیامت از تمام کسانی که تحت حکومت من زندگی میکنند، خواهند پرسید.»

)سخنان علی(ع)، ترجمه جواد فاضل)

 

امیدوار به اجرای عدل علی و رأفت اسلامی هستیم.

 

یادداشت دوم: نان بریدن شرط مسلمانی نیست

با احترام همانطور که در یادداشت اوّ ل به عرض رسید این سلسله یادداشتها به دلیل پلمپ بیش از صد مغازه بهائیان در استان مازندران نگارش یافته و هدف اصلی، بیان این حقیقت است که این نوع رفتارهای خصمانه و اعمال زور با دلایلی که عرض خواهد شد، نه با شریعت مقدّسه اسلام تطابق دارد و نه در راستای قوانین موضوعه داخلی بالاخص قانون اساسی ایران میباشد.

 

در مورد اوّل اگر به دیدۀ انصاف نگاه کنیم و در کتب مقدّسه به چشم تحقیق نظر نماییم درخواهیم یافت که پیامبران آسمانی از جمله پیامبر عالیقدر اسلام (ص) به یک اعتبار، حق برابری و مساوات را در بعد اجتماعی و حقوق شهروندی برای همه مردم، مورد توجّه قرار داده و تا حدودی تثبیت فرموده اند. شاید تنها شرطی که در متون اسلامی ذکر شده است این باشد که غیرمسلمین نباید درصدد جنگ و خونریزی با مسلمین باشند، حتیّ میتوان به راحتی ثابت نمود که دیانت مقدّ س اسلام برای کفّار و مشرکین بی آزار نیز حقوق قابل توجّهی قائل شده است و ما بهائیان همچون بسیاری از روشنفکران منصف و باتقوای مسلمان که تحت بدترین شرایط زندگی حاضر نشده اند که دین و ایمانشان را با ظواهر فریبنده دنیا عوض کنند، از اسلام این گونه یاد میکنیم یا منطوق قرآن است و یا روایاتی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین که مغایرتی با کلیات کلام خداوند نازل شده در قرآن کریم نداشته و ندارد چنانچه خداوند در – سوره ممتحنه آیه ۹ – خطاب به مسلمین میفرمایند که معنا و مضمون آن این است: «خداوند نهی نمیکند شما را با آنان که با شما نجنگیدند و شما را از شهر و دیارتان بیرون نراندند نیکی نموده و به عدالت رفتار کنید.» که تاریخ معاصر شاهدیست صادق بر این حقیقت که بهائیان طبق تعلیمات خویش هرگز به هیچ یک از امور یاد شده اقدام ننموده اند و نخواهند نمود زیرا به حقانیت همه پیامبران آسمانی از جمله رسول اکرم(ص) موقر و معترفند و باید عرض کنم که خوشبختانه نمایندگان مجلس شورای اسلامی که قانون اساسی را تدوین نموده اند عین این آیه را در ابتدای – اصل چهاردهم قانون اساسی ایران – منظور داشته اند البتهّ به این شرط که غیر مسلمین بر ضدّ  اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند. انتهی همانطور که عرض شد بهائیان با همۀ مظالمی که در طول دوران صد و هفتاد و سه ساله تاریخ حیات خویش بر آنها وارد شده، جز تظلّم و دادخواهی هرگز رفتار خصمانه و خشونت آمیزی از خود نشان نداده اند زیرا شرعاً بر حسب اعتقادات دینی خود از این امور منع گردیده و پیوسته در زمانهای مختلف از جانب پیشوایان و نیز مراکز اداری شان، دعوت به صبر و مدارا و رفتار مسالمت آمیز در مقابل مخالفین و دشمنان خویش شده اند تا به عمل نشان دهند که خیرخواه دولت و ملتّند حتّی معتقدند که باید بالعکس معامله کنند تا بر همه ثابت شود که بهائیان ظاهراً و باطناً طرفدار صلح و اتحّاد و محبتّ میان همۀ ابنای بشرند.

به عنوان نمونه یکی از پیشوایان بهائی در این مورد میفرمایند: « یاران باید در نهایت مهربانی و محبتّ با دوست و بیگانه هر دو، الفت و محبتّ نمایند...اگر آنان تیر زنند، اینان شهد و شیر بخشند اگر زهر دهند، قند بخشند، اگر درد دهند، درمان بیاموزند....»

و باید اضافه نمود که از اندیشمندان جهان آنان که جانب انصاف و تقوا را پیش گرفته اند اعتراف دارند که بهائیان با این که از ابتدای انقلاب اسلامی ایران:

گروهی از بزرگان و دانشمندانشان را به اتهّامات ناروا به قتل رسانده اند، همه بهائیان را از ادارات و وزاتخانه های دولتی اخراج نمودهاند، حق تحصیل را از دانشجویان بهائی گرفته اند،

حتّی از پرداخت حقوق بازنشستگی که ماهانه از دسترنج کارمندان و کارگران کسر و جمع میشده است امتناع نموده اند،

و حال به آخرین حربه یعنی بریدن نان از سفره بهائیان اقدام کرده اند و هر بار فشار را بیشتر و بیشتر میکنند،  ولی آنان با همۀ این تفاصیل هرگز به امور خشونت آمیز و مخرّب دست نزده و نخواهند زد و به این مسئله هر فرد آگاه و منصفی شهادت میدهد. به عنوان نمونه باید عرض شود که روزنامه نگار، نویسنده، و تحلیلگر سیاسی ایرانی، آقای مهدی خلجی – فرزند آیت الله خلجی – در آخرین نظرسنجی خود چند ویژگی خاص برای بهائیان ذکر نموده و از جمله مینویسند که بهائیان «چون از سیاست و خشونت رسماً پرهیز میکنند، هرگز حربه ای دست حکومت نمیدهند... به تعبیر خوب میگویم یک خیره سری هم دارند که هر اندازه هم آزارشان بدهی دست به خشونت نمیزنند...»

در قسمت بعد درباره مهمترین عواملی که بنابر اظهارات بعضی مسئولان مربوطه موجب پلمپ بیش از صد مغازه بهائیان در استان مازندران و تقریباً دویست مغازۀ برادران و خواهران دینی ما در شهرهای: کرمان، رفسنجان، همدان، سمنان، رشت، کرج و غیره گردید، گفتگو خواهیم نمود.

یادداشت سوم: علت پلمپ مغازه های بهائیان

بارها از مأمورین پلمپ مغازه ها و دیگر مسئولین محترم شنیده شد که گفته اند و بدون توجّه به جوابهای مغازه داران بهائی باز هم تکرار مینمایند که هدف بهائیان از تعطیل کردن مغازه ها ) در ایاّم خاص مذهبیشان ( تبلیغ بهائیت و جلب نظر دیگران در رابطه با علتّ تعطیل کردن مغازه شان میباشد که در این مورد لازم است به دو نکته مهم و بدیهی توجّه نمود:

اولا  اینکه مسئولین محترم با تحقیق از همسایگان و آشنایان و مشتریان مغازه دارانی که محل کسبشان را پلمپ نموده اند به راحتی متوجّه خواهند شد که اکثر آنان یا از بهائی بودن مغازه داران بهائی آگاهی نداشته اند و یا اگر بعضی از آنان از این امر آگاه بوده اند هرگز به خاطر یک یا دو روز تعطیلی مغازه هایشان، دلیلش را از آنان نمیپرسیده اند تا بهائیان جوابی داده باشند که حمل بر تبلیغ بهائیت شود، بلکه هر کس ممکن است فکر کند که یک یا دو روز تعطیلی مغازه ها میتواند به خاطر مسافرت، بیماری، میهمانداری یا رفتن به مهمانی یا خرید اجناس برای مغازه اش باشد.

تازه اگر هم فرضاً ثابت شود که هدف بهائیان از تعطیل کردن مغازه هایشان ، تبلیغ آئینشان میباشد این سؤال مطرح است که مگر تبلیغ باورهای دینی غیر از اسلام در قرآن کریم و دیگر متون اسلامی و حتّی در قانون اساسی ایران و دیگر قوانین موضوعه نهی شده است؟ مگر آزادی دین و بیان بر حسب تحقیقات قرآن شناسان بزرگی همچون آیت الله مرتضی مطهری از افتخارات بزرگ اسلام محسوب نمیشود؟ در اینجا برای روشن شدن موضوع لازم است بدواً اشارهای داشته باشیم به کرامت انسانی از دیدگاه قرآن کریم تا برخلاف نظر بعضی از مسئولین معلوم شود همۀ انسانها با هر دین و آئینی دارای حقوق شهروندی هستند سپس درباره آزادی بیان و عقیده از منظر قانون و شرع مبین اسلام، مواردی به عرض برسد:


قانونگذاران مسلمان چه میگویند؟

در سال ۱۳۶۹، کمسیونی تحت عنوان «کمسیون حقوق بشر اسلامی» در قاهره منعقد گردیده و مصوّبات آن به تصویب وزرای خارجه کشورهای اسلامی از جمله ایران رسید که یکی از اقدامات اعضاء محترم آن، تهیهّ و انتشار بروشورهای متعدّد جهت آگاهی دادن به همۀ اقشار ملتّ از حقوق انسانی و شهروندیشان بود. در بروشور شماره شش، قسمت اوّ ل به پانزده اصل مهم از حقوق انسانی ملّت ایران و جهان با استناد به پانزده آیه از قرآن کریم و قوانین اسلامی اشاراتی صریح نموده که چند نمونه آن فهرست وار به عرض میرسد در مقدّ مه بروشور مذکور، آمده است که:

«برای درک جایگاه انسان و نوع نگرش قرآن کریم به حقوق انسانی، منابع فنی و تفسیری متعدّدی قابل رجوع است. ذیلا  برای آشنایی عموم مردم، از جمله «فعّالین پیشبردِ حقوق بشر» یکسری اصول برگرفته از آیات قرآن کریم به سبک اسناد حقوق معاصر ذکر میشود؛ سپس عین آیات مربوطه قرآن کریم و ترجمه فارسی آنها ارائه میشود...» کمیسیون مذکور سپس به تشریح پانزده اصول مهم حقوق بشر اسلامی که همه ملتّ را شامل میشود پرداخته که در اینجا به چند نمونه آن اشاره میشود: - در قسمتی از اصل اوّل که تحت عنوان «انسان محوری» نامیده شده است چنین آمده که «قرآن کریم در آیات متعدّد، عموم انسانها را و نه گروه خاص از مردم را مورد خطاب و عنایت قرار داده است... آن گونه که برخی محقّقین گفته اند به طور کلیّ ۳۷۳ بار کلمه انسان در قرآن به کار رفته است.»

و در اصل دوّ م آمده است که: حفظ کرامت انسانی، میزانِ  الهی در حق همه بندگانش از مسلمان و غیرمسلمان بوده است، یعنی همۀ انسانها از منظر قرآن کریم از احترام و کرامت ذاتی برخوردارند و هیچ کسی را صرفاً به خاطر پیرویش از عقیده و آئینی متفاوت با اسلام، نمیتوان مورد اذیتّ و آزار و توهین و تحقیر قرار داد چنانچه کمیسیون حقوق بشر اسلامی از اصل دوّ م به عنوان کرامت انسانی نام برده و از جمله چنین مینگارند: «اصل دوّ م، کرامت انسانی؛ تأکید بر اینکه همه افراد بشر عضو خانواده بزرگ انسانی و دارای منزلت متعالی و حقوق متقابل هستند.» سپس سورۀ الاسراء آیه ۷۰ را به عنوان سند و دلیل گفتارشان ارائه میدهند که خداوند میفرمایند: «و لقد کرمنا بنی آدم...الاخر» یعنی همانا فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم...

حفظ کرامت انسانی در قانون اساسی ایران که مادر همۀ قوانین محسوب میشود تا اندازه ای محترم شمرده شده است که برای مأمورینی که حتیّ به مجرمین و زندانیان توهین مینمایند ، مجازات قائل شده است؛ چنانچه در اصل ۳۹ قانون اساسی آمده است.«هتک حرمت کسی که به قانون، دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده اند به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.»

و امّا در اصل بیست و یکم (بروشور شماره ۶ مربوط به کمسیون حقوق بشر اسلامی) که تحت عنوان «آزادی اندیشه و بیان» ذکر شده از جمله آمده است: «نوع بشر که از مواهب فکر و بیان و قلم برخوردار است حق دارد همه این تجهیزات و موهبت ها را به کار برد و در امور مربوط به دین و دنیا به تفکر بپردازد، و حق دارد افکار خود را شفاهاً به دیگران عرضه بنماید.»

سپس به چند آیه از قرآن کریم استناد نموده و به یک نمونه آن اشاره میشود: فبشر عِبادالذّینَ یَستَمِعون القول و فَبَتَبِعونَ احسنه اولئک هُم اولوالالباب. )مضمون عبارت به فارسی: مژده رستگاری بده به بندگان من آنان که به سخن دیگران گوش فرا میدهند آنگاه از نیکوترین آنها پیروی میکنند

، آنان هستند که خداوند هدایتشان نموده و آنانند صاحبدلان.( ) سوره زمر ۱۷ و ۱۸(

در یادداشتهای بعدی نگاه واقعی دیانت مقدّ س اسلام را نسبت به غیرمسلمین از اهل کتاب گرفته، تا کفار و مشرکین با استناد به متون اسلامی ترسیم خواهیم نمود.

انشاءالله

یادداشت چهارم: اصل تساوی و برابری در اسلام

آنچه در این یادداشت نیز مدّ نظر قرار خواهد گرفت، بیانِ قرائتِ صحیح تری از اسلام با استناد به آیات قرآن کریم و بیانات پیامبر اکرم (ص) و ائمّۀ اطهار و نیز سخنان بزرگان و اندیشمندانِ مسلمانی است که در جامعه اسلامی از شهرت نیکویی برخوردارند. حتّی با رجوع به قوانین داخلی نظیر: قانون اساسی و غیره .... بالاخص با ملاحظه مواد مندرج در «اعلامیه حقوق بشر اسلامی» میتوان دریافت، که برخلاف نظریه معاون محترم دادگستری کل استان مازندران، پیروان همه ادیان الهی به خاطر داشتن خصوصیاّت و اهداف مشترک نظیر: یکتاپرستی و اعتقاد به روز جزا و غیره...از حقوقِ مساوی با مسلمین برخوردار بوده و سلب حقوقِ اجتماعی از غیرمسلمین با دلایلی که ارائه خواهد شد کاملا  مخالف تعالیم و احکام اجتماعی و اخلاقی دیانت اسلام و نیز قوانین موجوده میباشد.

در قرآن کریم به صراحت آمده است که همه مؤمنین و معتقدین به خداوند یکتا از هر دین و آئینی که باشند در نزد حق از حقوق و مقام مساوی برخوردار بوده و دارای پاداشی نیکو هستند. چنانچه در سوره بقره آیه ۶۲ میفرماید: «ان الذین آمنوا والذین هادوا و النصّاری و الصابئین مَن آمَنُ بالله و الیوم الاآخر و عمِل صالحا فلَهُم اجرهُم عندَ ربهِّم و لاخوف ّ علیهم و لا هم یحزنون» معنی و مضمون آیه این است: (به درستی که آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند) و نیز ( مسیحیان و صابئین ) ستاره پرستان( کسانی که به خدا و روز جزا ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دهند پس برای ایشان است پاداششان نزد پروردگارشان و نیست ترسی بر ایشان و نه ایشان اندوهناک شوند.)

و از آنجا که تمام آثار دیانت بهائی (برخلاف اتهامات ناروا که جوابشان از قبل داده شده است) حکایت از یکتاپرستی بهائیان و اعتقادشان به روز جزا و دیگر ضروریات دینی داشته و به انجام اعمال نیک و شایسته نیز تأکید امر شده اند و نیز از آنجا که به حقانیّت همه پیامبران الهی مقر و معترفند، اگر منصفانه قضاوت شود، بهائیان بیش از پیروان دیگر ادیان مشمول بیانِ حق در آیه مذکور بوده و هستند ضمن اینکه به راحتی میتوان مدللّ ساخت که بهائیان در میان امم مختلفه تنها امّتی هستند که به حقانیت دیانت اسلام معتقد و متعهّدند. که البته اگر تریبون یا رسانه آزادی باشد به همه اتهّامات ناروا که به بهائیان نسبت داده میشود به شایستگی میتوان پاسخ داد .لذا برخلاف نظر یعنی از مسئولین محترم، اسلام هرگز دگراندیشان بالاخص یکتاپرستان را به چشم حقارت و نفرت نمینگرد. تا آنجا که باید گفت اسلام در بسیاری موارد و مسایل، دین مساوات و برابری میان انسانها بوده و تعامل و تسامح با غیر مسلمین را پیوسته مدّ نظر داشته و دارد. لذا برادران مسلمان بر حسب تأکیدات قرآن کریم تا زمانی که مخالفین و معاندین اسلام بر علیه شان قیام نکرده و به اصطلاح به رویشان شمشیر نکشیده باشند حق اذیّت و آزار و تحقیر و توهین و حبس و زندانشان را ندارند .چنانچه در سوره ممتحنه آیه ۹ میفرمایند:

«لا ینهیکم الله من الذین لم یقاتلو کم فی الذین و لم یخرجوکم من دیار کم ان تبرو هم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین»

معنا و مضمون آیه مبارکه که خطاب به مسلمین درباره کفّار و مشرکین میفرماید، این است:

(خداوند شما را نهی نمیکند اینکه با کسانی که به خاطر دینتان با شما پیکار نکردند و شما را از شهر و دیارتان بیرون نراندند خوبی و نیکی کنید و با آنان به عدالت رفتار نمایید که خداوند عدالت کنندگان را دوست میدارد.) البتهّ شکی نیست که معرّفی حقیقی هر دینی توسّط مراجع معصوم آن انجام میپذیرد و هرگونه اظهار نظر از طرف علما و دانشمندان و پیروان آن دین قطعیاً باید در راستای آیات و آثار مربوط به پیشوایان آن دین باشد. به عنوان نمونه باید عرض کنم که در قسمتی از مقدمه اعلامیه حقوق بشر اسلامی، پیامبر اسلام را این گونه معرّ فی میکند «پیامبری که برابری را میان همه بشریت اعلام نموده و هیچ اولویتی برای کسی بر دیگری جز در تقوا قائل نشده و فاصله ها و اکراه را از میان مردم برچیده...الخ» که این عبارت کاملا  با دو آیه در قرآن کریم مطابقت دارد .

یکی در رابطه با تقواست که در سوره حجرات آیه ۱۳ میفرمایند: «یا ایها الناس ... ان اکرمکم عندالله اتقیکم» خداوند در این آیه خطاب به کل بشر میفرمایند: )ای مردمان... به درستی که گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.( و آیه دیگر در رابطه با کلمه (اکراه) میباشد که اشاره دارد به آیه معروف «لا اکراه فی الدین قد تبین ارشد من الغی...» که در سوره بقره آیه ۲۵۶ نازل شده است. یعنی: (در دین اکراه و اجبار جایز نیست، به درستی که پیدا شد راه راست از گمراهی.) که شأن نزول این آیه را استاد مرتضی مطهّری در کتاب «جهاد» صفحه ۵۴ به بعد و نیز «سیری در سیره نبوی» صفحه ۱۹۶ ذکر فرمودند. البتّه استاد شهید در رابطه با آزادی دین و بیان و عقیده، در یکی دیگر از آثار ارزنده خویش به نام «آینده انقلاب اسلامی ایران» مشروحاً داد سخن داده اند که در یادداشت بعدی فراز هائی از سخنان این حکیم عالیقدر را به عرض آن دسته از منکرین آزادی دین و بیان در اسلام میرساند.

یادداشت پنجم: آزادی بیان از منظر بزرگان اسلام

بسیاری از علماء و محقّقین بزرگ اسلام در تائید آزادی دین و بیان از منظر اسلام تأکید شدید نمودند و این موضوع را در آثارشان مورد بررسی عمیق قرار داده و تجزیه و تحلیل نمودند که نمونه هائی از آثار و سخنان چند تن از بزرگان معاصر را در دو قسمت مورد مطالعه و تفکّر قرار میدهیم:

الف – سیری در آثار استاد مرتضی مطهری

استاد مطهری در صفحه ۴۸۴۹ کتاب «آینده انقلاب اسلامی» جوانان و طرفداران اسلام را مخاطب ساخته و میفرماید:

«من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که یک وقت خیال نکنند که حفظ و نگهداری اسلام (با سلب آزادی بیان تحقّق مییابد.) برخی جوانان خیال نکنند که راه حفظ معتقدات اسلامی و جهان بینی اسلامی این است که نگذاریم دیگران حرف هایشان را بزنند. نه، بگذارید بزنند... تصوّر نشود که با جلوگیری از ابراز افکار و عقاید میشود از اسلام پاسداری کرد. از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن منطق و آزادی دادن و مواجهه صریح و رُک و روشن با افکار مخالف است.»

 در صفحه ۹۴ کتاب مذکور مینویسد: «هر کسی در درجه اوّ ل فکرش باید آزاد باشد، بیان و قلمش باید آزاد باشد. امّا فکر آزاد باشد یعنی اگر کسی واقعاً منطقی و فکری دارد فکر خودش را بگوید. اتفّاقاً تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت در جامعه ما نوعی آزادی فکری بوده – ولو از روی سوء نیتّ هم بوده است – این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه به سود اسلام تمام شده است.»

در صفحه ۱۲۷ چنین آمده است: «جمله دیگر که در میان ما مکرّ ر بازگو میشد، در فرمانی است که علی(ع) به نام مالک اشتر نوشته است و مکرّر شنیده اید. به مالک، والی و استاندار مصر که از طرف او تعیین شده است، مینویسد: به مردم درس آزادمنشی بده، کاری نکنی که چون تو مافوق مردم هستی مردم را ساکت کنی، مردم را تحقیر کنی، صدای مردم را خفه کنی، به دلیل این که تو مافوق هستی آنها مادون... بعد میگوید: «به مردم جرأت و شهامت بده، میدان را برای اعتراض مردم باز کن، بگذار بیایند حقشان را از تو مطالبه کنند و نترسند.»

و اما استاد شهید در صفحه ۳۲۴ به اقدامات عملی پیشوایان اسلام در رابطه با گفتگوها و مباحثاتشان با غیرمسلمین را مورد تأکید شدید قرار داده و از جمله میفرمایند: «بخشی از کتابهای حدیثی ما احتجاجات است. مثلا  بحارالنوار یک جلد در احتجاجات دارد. ما یک کتاب داریم در احتجاج: احتجاج طبرسی. باید این احتجاجات را خواند. اینها مُباحثاتی است که علمای ادیان دیگر و به طور کلیّ دانشمندان دیگر – که بعضی از آنها دهری و مادی مسلک، بعضی صابئی و حتیّ بعضی بت پرست بودند – با ائمه (ع) داشته اند اینها میآمدند نزد ائمّه سؤال میکردند، جواب میشنیدند و میرفتند. کسی نمیگفت تو چه حقّی داری در دولت مقتدر اسلامی چنین حرف هایی بزنی.

مخصوصاً مباحثات و احتجاجات حضرت رضا(ع) که در متن کتاب تاریخ و حدیث مضبوط است، عجیب است. دولت هارون و دولت مامون از مقتدرترین دولت هایی است که جهان به خود دیده است. اینها اگر میخواستند جلو آزادی عقیده را بگیرند، به حدّ  اعلاء میتوانستند و کسی جرأت مخالفت نداشت.

حال در این زمان، اسلام به چه احتیاج دارد؟ بعد از آن انقلاب که به دنبال خودش آزادی و تضاد عقاید و آراء و بحث های کلامی و فکری و اختلاف عقیده و آراء میآورد چکار باید کرد؟ آیا باز هم از شمشیر باید استفاده کرد؟ نه ، شمشیر برای آن وقت بود. اگر شمشیر هم لازم است مهمتر از شمشیر هم است. آن هدفی که در آن دوره شمشیر انجام میداد در این دوره درس، کتاب، بیان و قلم انجام میدهد... در آن جو (زمان امام صادق)(ع) ملحدها، زندیق ها، ماتریالیستها و ... به وجود آمدند، مکتب خودشان را تشکیل دادند، اتباع و پیرو پیدا کردند. آزادانه هم این طرف و آن طرف میروند. ابن ابی العوجاء پیدا شده است و به قولی ابن مقفع هم همین طور فکر میکرد .

خماد اجرد پیدا شده و ده ها نفر دیگر افرادی امثال اینها پیدا شده اند. اینها را مگر میشود همین طور رها کرد؟ رسالت امام صادق این است که در این جبهه باید مبارزه کند و بجنگد. مسیحی ها آزادانه حرفشان را میزنند. جاثلیق – که معرب کاتولیک است – برای خودشان بساطی دارند .صابئیها – که منقرض شده اند – اصول و عقایدی دارند. مجوسی ها و زردشتی ها برای خودشان یک سلسله عقاید دارند. یهود برای خودشان حرفهای دیگری دارند. هر گروهی برای خودشان افکار و عقایدی دارند  و همه کوشش میکنند افکار و عقایدشان را پخش کنند. اینجا وظیفه چه ایجاب میکند؟ آیا امام جعفر صادق میتواند بگوید من همان راهی را میروم که جدّم حسین بن علی رفت، راه دیگری غیر از آن وجود ندارد؟ نه. اگر امام حسین در زمان امام صادق بود همان عمل میکرد که امام صادق عمل کرد و اگر امام صادق در زمان امام حسین بود همان را عمل میکرد که امام حسین عمل کرد.» آینده انقلاب اسلامی ص ۱۹۰- ۱۹۲

ب- منتخباتی از کتاب «آزادی در قرآن»

(تألیف سیدّ محمّد ایازی، چاپ دوّ م، سال ۱۳۸۰ مولفّ محترم در صفحه ۱۵۴ مینویسد:

« تنوع و چندگانگی فکر و عقیده، طبیعی هر جامعه ای است و تقریباً گریز ناپذیر است که در این جامعه افکار و عقاید و ادیان مختلفی وجود داشته باشد... اضافه بر اینکه خداوند هم در نظام تکوین اسباب و مقدمات چندگونگی فکر و عقیده را فراهم کرده است و هیچ وقت از وسایل تکوینی اجباری برای انقباد و مطیع کردن بندگان استفاده نکرده است.»

«آزاد گذاشتن افراد برای طرح عقاید خود – گرچه آن افکار مخالف و ضد دین باشد – خطر و ضرری برای دین ندارد و از نظر اسلام، نسبت به آن منع و تحذیری نرسیده است. تجربه بشری ثابت کرده، آنچه ضرر داشته، منع و جلوگیری ای بوده که به نام دین، حتّی از عقاید غیرخلاف و جنگ های خانمانسوز دینی و مذهبی شده و فکر جامعه را به انحطاط و ابتذال و تنگ نظریها سوق داده است.»

«منع بیان عقیدهای به دلیل اطمینان بر بطلانش معارض با عقیدۀ گروه مخالف است که به حق بودن عقیده خود اطمینان دارد و از آنجا که در بخشی عظیم از مسائل انسانی و معارف الهی تفسیرهای متفاوت وجود دارد و حق با باطل ممزوج شده است این احتمال جدی است که ممانعت از بیان، سدّی بزرگ است در مقابل شفاف کردن حق و منجر به تفسیر دلبخواهی از حقایق خواهد

شد.» ص۱۷۰ و ۱۷۱

«آزادی بیان نه تنها از نظر اسلام مانعی ندارد، بلکه آزادی بیان حق طبیعی و فطری انسان است .لذا انسان موظّف است آنچه را که فکر کرده و آن را درست تشخیص داده بیان و به مردم ابلاغ

کند.» ص ۲۰۱

« ‌بر فرض که گفته و نوشته ای گمراه کننده باشد، دو شیوه برای حل مشکل میتواند وجود داشته باشد یکی آنکه از آغاز مانع انتشار ِ مطالب گمراه کننده باشیم، و یکی آنکه بگذاریم آن مطلب منتشر شوند و مردم را در جریان نقد و رد آن بگذاریم و فکر مردم را تعالی دهیم و مسلماً جلوگیری و از بین بردن کتابهای ضالهّ اگر نگوییم تأثیری در پیشگیری از رواج شُبهه نخواهد داشت بلکه به نوعی باعث تشویق جامعه برای روی آوردن به چنین نوشته هایی خواهد گشت.»۲۰۵ و ۲۰۶

«اگر بستر جامعه آمادگی نداشته باشد، هیچ وقت فکری رشد نمیکند و اگر آمادگی داشته باشدآن فکر از جایی دیگر سر در میآورد و بروز و ظهور میکند به ویژه در شرایط کنونی جهان که قدرت اطّلاع رسانی و انتشار، بسیار بسیار فراوان است و منع آن از اختیار دولت ها تا حد زیادی خارج است .

اگر فکری را از طریق رسانه ای محدود کردیم از جاهای دیگر سر در میآورد. گسترشِ وسایلِ جمعی چون رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و زیراکس و قدرتهای عظیم انتشاراتی مرئی و نامرئی این نکته را ثابت میکند که این طریق راه موفّق و مفیدی است.» ص ۲۰۷ و ۲۰۸

«مردم اصولا  حق حیات و آزادی دارند و هر عقیدهای برای صاحبانش محترم است، به همین دلیل، مخالف میتواند از عقیده خود دفاع کند و آن را برای دیگران بیان کند. آزادی اجتماعی به معنای برخورداری از نوعی قدرت تحتِ حمایتِ جامعه برای ابرازِ عقیده و اندیشه است. از این روی میتوان آزادی را نوعی حقِ انسانی تلقی کرد.» ص ۳۲

«وقتی سخن از آزادی بیان میرود به این معنا نیست که آن سخن در داخل محدوده اندیشۀ اسلامی باشد، بلکه به تعبیر شهید مطهری افراد هر جور که میخواهند بیاندیشند و هر جور میخواهند عقیده خود را ابراز کنند. از این جهت اسلام محدودیت قائل نشده و نگران طرح عقاید انحرافی در جامعه هم نیست.» ۱۹۷ و ۱۹۸

یادداشت ششم: چند نمونه از آیات قرآن کریم

(در رابطه با آزادی دین و بیان)

در این قسمت به چند نمونه از آیات قرآن کریم جهت اثبات مطالبی که تا کنون از بعضی علما و از اساتید بزرگ معاصر گفته ایم اشاره میکنیم تا کاملا  بر همگان مبرهن و آشکار شود که گفته های پیشین، جملگی شرح و مضامین آیات قرآن کریم بوده است. چنانچه:

در رابطه با آزادی بیان در سوره زمر آیه ۱۸ به صراحت میفرمایند:

«فَبَشِّر عبادِ الذَّینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتبَِّعونَ اَحسَنَهُ اولئکَِ الذَّینَ هَدیهُمُ اللهُ و اولئکَِ هُم اُولُولاَلبابِ » )یعنی بشارت ده به بندگان، کسانی که به سخنان گوش فرا میدهند و از بهترین آن پیروی میکنند. آنها کسانی هستند که هدایت کرد خدا آنها را و ایشانند صاحبان عقلها. خداوند در عدم اجباری بودن دین مؤکدّاً در سوره بقره آیه ۲۵۶ میفرمایند:

«لا اِکراهُ فِی الدّینِ قَد تَبَینََّ الرَّشدُ مِنَ الغَی » ( نیست اکراهی در دین، به درستی که پیدا شد راه

 

راست از گمراهی)

استاد مطهری در شأن نزول این آیه در یکی از تألیفات خویش به نام «جهاد» چنین میگوید: «در تفاسیر نوشته اند که مردی انصاری که قبلا  بت پرست بود دو پسر داشت که مسیحی شده بودند. این پسرها به مسیحیت – که به آن گرایش پیدا کرده بودند – علاقه مند بودند. امّا پدر مسلمان بود و خیلی ناراحت از اینکه دو پسرش مسیحی شدهاند. آمد خدمت رسول اکرم و گفت: یا رسول الله! من چه کنم، این بچّه ها مسیحی هستند، هر کاری میکنم مسلمان نمیشوند، آیا اجازه میدهی اینها را مجبور کنم از دینشان دست بردارند و مسلمان بشوند؟ فرمودند: نه، لا اِکراهَ فِی الدّین.

همانطور که قبلا  به عرض رسید اسلام دین تعقّل و تفکّر و تحقیق است تا آنجا که میفرمایند: سوره حُجَرات، آیه ۶: «یا ایهَا الذَّینَ آمَنوا اِن جاءَ کُم فاسِقُ بِنَبَاءِ فَتَبَیِنُوا اَن تُصیبُوا قَوما بِجَهالَهَ.»

(یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از جانب شخص فاسق خبری رسید تحقیق کنید، مبادا آسیب رسانید قومی را به دلیل نادانی).

خداوند، پیامبر اکرم (ص) را صرفاً مأمور تذکّر دادن به مردم فرمودند نه به اجبارِ  آنها به قبول دیانت اسلام، چنانچه میفرمایند:

سوره غاشیه، آیه ۲۱: «فَذَکّر اِنمَّا اَنتَ مذکّر لَست عَلَیهِم بِمُصَیطِرِ » )پس پند ده جز این نیست تویی پند دهنده، نیستی بر ایشان تسلطّ دارنده(

و نیز چنانچه مردم پس از ابلاغ و دعوت به اسلام از جانب پیامبر از ایمان امتناع ورزند و در کفر باقی بمانند طبق آیات قرآن جزای دنیوی ندارند بلکه خداوند مجازاتشان را به عالم بعد موکول فرمودند. چنانچه در سوره کهف آیه ۲۸ میفرمایند:

«وَ قُلِ الحَ ق مِن رَبکُّم فَمَن شاءَ فَلیُومِن و مَن شاءَ فَلیَکفُر اِناّ اَعتَدنا لِلظّالِمینَ ناراً اَحاطَ بِهِم سُرادِقُها...» ) تو آنچه را که حق است از جانب پروردگار بگو. هر کس خواست ایمان بیاورد و هر آنکه نخواست به حال خود باقی بماند. به درستی که ما آماده کرده ایم برای ستمکاران آتشی را که احاطه کرده به آنها سراپردۀ آن...(

در آیه ذیل خداوند پیامبر گرامی (البتّه در اصل مسلمین) را به دلیل اجبار کردن مردم در ایمان آوردنِ به اسلام مورد سرزنش قرار داده و میفرمایند:

سوره یونس، آیه ۹۹ «وَ لَو شاءَ ربکُ لَامَنَ مَن فِی الارضِ کُلهُِّم جَمیعاً اَفَاَنتَ تَکرَهُ الناسَ حتیّ یَکونوا مؤمنین...» ( و اگر خواسته بود پروردگار تو هر آینه گرویده بود هر که در زمین است همه آنها تمام. آیا پس تو اکراه میکنی مردمان را تا باشند از مؤمنین(.

شاید به خاطر اصرار پیامبر و مسلمین جهت ایمان آوردن کفار و مشرکین بود که خداوند در آیه ذیل به صراحت میفرمایند که شما نگهبان و اختیاردار مردم نیستید.

سوره شوری، آیه ۴۷ «فَان اَعرضَوا فَما اَرسَلنَاکَ عَلَیهم حَفیظاً اِن عَلَیکَ الاّ البَلاغ...» )پس اگر روی گردانند پس نفرستادیم تو را بر ایشان نگهبان نیست بر تو جز رسانیدن).

و خداوند به پیغمبر گرامیش میفرمایند که حسابرس مردم فقط من هستم:

سوره رعد، آیه ۴۰: «... فَاِنمََّا عَلَیکَ البَلاَغَ وَ عَلَینَا الحِسَابُ »

(...جز این نیست که بر تو رساندن (پیام ) است و بر ما حساب (آنان) و نیز بر رسول اکرم (ص) میفرمایند که به مردم بگوید:

سوره نمل، آیۀ ۹۲: «... فَمَنِ اهتَدَی فَاِنمََّا یَهتَدِی لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَقُل اِنمََّا أنَا مِنَ المُنذِرینَ »

(... پس هر که راه یابد تنها به سود خود راه یافته است و هر که گمراه شود بگو من فقط از هشداردهندگانم)

و دیگر آنکه همه این ابلاغات و تبلیغات از جانب پیامبر (ص) و مسلمین باید با زبانی نرم و بیانی نیکو همراه باشد چنانچه در سوره نحل آیه ۱۲۵ میفرمایند: سوره نحل، آیه ۱۲۵: «اُدعُ اِلی سَبیلِ

رَبکَِّ بِالحِکمَۀِ والمَوعِظَۀِ الحَسَنَۀِ و جادِلهُم بِالتَّی هِی اَحسَنُ » (مردم را با حکمت، گفتار درست و

َ

استوار و پند نیکو به راه پروردگارت بخوان، و با آنان به شیوهای که نیکوتر است گفتگو کن).

مهمترین نتیجه آنکه اسلام در اصل دین زور و اجبار نبوده و به بیراهه رفتن امرا و حاکمان بالاخص در صدر اسلام هیچ ارتباطی به فرامین و احکام اسلامی نداشته و ندارد.

در پایان مقاله باید عرض شود که هدف از بیان این یادداشتها این است که ما بهائیان چیزی فراتر از آنچه دیانت مقدّس اسلام به جهت دگراندیشان خواسته نمیخواهیم پس:

با ما مسلمانی کنید.

 

یادداشت هفتم: خدا هنوز زنده است

یاران عزیز میدانند که

برادران حسود خواستند تا جمال یوسف را در ظلمت چاه محو کنند، دیدیم که تا به اوج ماه بالا گرفت

            عزیز مصر به رَغم برادران غیور              ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

   

قصد کردند تا عظمت و جلالت یوسف را با همۀ آثارش نابود کنند امّا در حقیقت، خود نابود شدند و تیشه به ریشه خود زدند؛ چه که از آنان در تاریخ جز صفت حسادت اثری باقی نماند.

گفتند او را بفروشیم تا همیشه همچون بردگان خوار و ذلیل باشد، قدرت خدا را نگاه کن که یوسفش را عزیزترینِ عزیزانِ مصر و فرمانروای قلوبِ بندگانش فرمود:

        یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد                                   آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

                               

برادران حسود به هر مکر و حیله ای تمسّک جستند تا شاید آتش محبتِّ یوسف را در دلِ  پدر خاموش کنند امّا تاریخ به ما میگوید که مهر و محبّت پدر روز به روز افزون تر شده و به شعله های سرکشِ عشق تبدیل گردید.

ببینید بهاءالله در کتاب ایقان ضمنِ بیانِ مصائب وارده بر انبیاء و اولیاء، چه میگوید:

«... فرعون و ملاء او همّت گماشتند که آن نار سدره رباّنیهّ را از ماء تکذیب و اعراض افسرده و مخمود نمایند. و غافل از اینکه نار حکمت الهیهّ از آب عنصری افسرده نشود و سراج قدرت رباّنیهّ از بادهای مخالف خاموشی نپذیرد. بلکه در این مقام ماء سبب اشتعال شود و باد علتّ حفظ...» باز به قول حافظ:

     غمناک نباید بود از طعن حسود، ای دل                                       شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

                               

پس ای احباّی الهی که به دلیل نشر رائحه محبّت و اتحاد، زمانی شما را به دار آویختند و یا هدف تیرهای جهل و تعصّب نمودند و چون طرفی نیستند یا نتوانستند بر ایمان و ایقانتان غلبه کنند حکم حبس و زندان صادر کردند، از ادارات و وزارتخانه ها اخراجتان نمودند، از ادامه تحصیل در دانشگاه ها محرومتان ساختند حتّّی حق بیمه و حقوق بازنشستگیتان را که از دست رنجتان جمع شده بود، قطع کردند؛ ولی به حول و قوّ ۀ الهی و صبر و استقامتتان، نتیجه ای که مدّ نظرشان بود نگرفتند و برعکس خواسته شان، این ظلم و ستم ها موجب اعتلاء آیینتان در اکثر کشورهای جهان گردید امّا از این همه تجربیات خویش درس نگرفته اند و حقایق را کتمان نمودهاند و حال نیز به هزار ترفند در صدد مستمسکی برای اذیتّ و آزار بیشتر بوده و هستند چنانچه تصوّر میکنند اگر آخرین حربه خود را که بریدن روزیتان از سر سفره هاست به کار برند و شما عزیزانِ صبور و رنجدیده را از کار و کوشش و فعّالیتّ و خدمت به همنوعانتان باز دارند تیر تعصّب و دشمنیشان به هدف خواهد خورد و شما را مأیوس و ناامید و خسته و درمانده خواهند نمود.

آنان نمیدانند که در اوایل انقلاب اسلامی وقتی پدران و مادرانتان را از ادارات دولتی و وزارتخانه ها اخراج نمودند و ظاهراً دستشان به جایی بند نبود هیچ یک از گرسنگی نمردند زیرا به قول یکی از همین پدرها که به یکی از برادران مسلمانی که پرسیدند حالا که اخراج شدی چه خواهی کرد گفته بود: «خدا که هنوز نمرده.»

شما شاهد بودید که پدران شما در هر شغل و مقامی که بودند با افتخار به دستفروشی و مسافرکشی و دیگر شغلهای آزاد مشغول شدند چنانچه حتیّ پدر مهندس بعضی از شما، تره بارفروشی میکرد و دکتری در فلان شهر بستنی فروشی را شغل خود قرار داد و خلاصه رئیس فلان بانک معتبر در یک بنگاه معاملاتی به جاروکشی میپرداخت و مادرانتان نیز همگام با همسرانشان به اموری همچون خیاطی، بافتنی و کارهایی نظیر آن، آبرویشان را حفظ نمودند تا اینکه پس از مدّتی با توکّل به خدا و همّت و پشتکار زاید الوصف هر یک برای خود زندگی آبرومندانه ای کسب نمودند. بعضی در زراعت ماهر شدند و گروهی در فنون و صنایع استاد گردیدند و جمعی نیز در تجارت به توفیقاتی قابل توجّه نائل شدند. ولی از آنجا که گفته اند «حسود هرگز نیاسود.» مجدّداً بعضی از برادران نامهربان و جمعی از مسئولین و مأمورین ناآگاه در چند سال اخیر به طور سیستماتیک و برنامه ریزی شده بر آن شدند که آخرین ضربه و حربه خود را بر پیکر گروهی از بی آزارترین مردمان این سرزمین یعنی شما احبّای مظلوم وارد آورند و آن( همانطور که قبلا  گفته شد) بریدن نان از سفره تان است .

آنان در صددند که رگِ حیات اقتصادیتان را ببرند و عداوت و دشمنیشان را تا حد زیر پا گذاشتنِ همه با معیارهای شرعی و اخلاقی نشان دهند در حالی که همه میدانیم که بهائیان با همۀ این تفاصیل طبق تعلیمات خویش مأمور و موظّفند که حتّی با دشمنان خویش نیز همچون دوست رفتار نمایند و با بدان نیکی کنند و در حق ظالمان دعای خیر نمایند.

شما با رفتار و منش خویش نشان داده اید که بر حسب تعالیم اجتماعی آئید ینتان از دخالت در امور سیاسیه و مکر و حیله و دسیسه های رایج که از مشخصّه های سیاست های بشری است بر کنار بوده و هستید چه که در ظلّ  سیاست الهی نشو و نما نمودید و میدانید که سیاست الهیهّ یعنی محبتّ و مهربانی به همه اَبنای بشر و بهائیان عملا  نشان داده اند که خیرخواه اهل عالمند و خادم بنی آدم.

این مسئله ایست که بسیاری از اندیشمندان جهان و اکثر هموطنان شریف و منصف ما بدان آگاه شدند به همین دلیل در مواقع بروز مصائب و بلایا و مشکلات این چنینی پیوسته با ما همدردی نموده و به مظلومیت و بیگناهیمان ایقان و ایمان دارند پس همچون گذشته، امیدوار به فضل و موهبت الهیهّ بوده و هستیم:

         حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مهرو                                       باز آید و از کلبۀ احزان به در آید

                               

 

 

 

 Kherad Publishing-2018

 

No comments:

Post a Comment