_______________________________________________________________
ازدواج در اديان
از : حسام نقبائي
ازدواج عبارت از عُلقه اي* است كه طبق قانون،
بين زن و مرد بمنظور زندگاني مشترك و توليد وبقاي نسل برقرار ميشود و اين، مانند
ساير مظاهر اجتماعي، مراحلي را در تاريخ طي نموده است.
ازدواج دربين اقوام بدوي كه زن در مِلكيت مرد
بود صورت اجاره و معامله و هبه داشت و كسي كه به زن احتياج داشت او را ميخريد.
مبادله زنان و يا اجاره دادن آنان از جمله مواردي است كه بين ملل قديمه مانند
اعراب وجود داشته است. پس از آنكه زن از صورت ملكيت خارج شد ازدواج با رضايت او
صورت ميگرفت و اجرت المثل او بنام مهر به خود وي داده ميشد در اينجا زن قبل از
ازدواج آزاد بود كه خود را بفروشد يا به مردي موقتاً اجاره دهد و نمونه آن در عالم
اسلام نيز باقي مانده است و در نكاح مُتعه گفته اند كه زن، منقطعه مستأجره اي بيش
نيست كه بازاي مبلغ معيني در مدت معين خود را به اجاره مردي واگذار ميكند كه پس از
انقضاي مدت و يا بذل مدت، اين نكاح خود بخود منحل ميشود.
بعد زن مقام اجتماعي يافت و حقوق و ارزش بيشتري
كسب نمود كه اثرات آن در ازدواج نيز مشهود گرديد كه با مطالعه اين امر در اديان
آشكار ميشود.
ازدواج در يهود
در يهود ازدواج به طرق متعدد صورت ميگرفت. ربودن
دختران از ملل بيگانه ( داوران باب 21 آيه 21 ) و خريدن آنان ( سفر روت باب 4 آيه
10) از جمله مواردي است كه از آثار دوران ابتدائي در تورات باقي مانده است. براي
گرفتن زن اگر شخصي پول نداشت بجاي آن كار ميكرد چنانكه حضرت موسي هفت سال چوپاني
كرد تا صفورا را گرفت و يعقوب براي ازدواج با دو خواهر چهارده سال شباني نمود ( پيدايش باب 29 آيه 15
تا 37 ).
در امر
يهود اگر كسي با دختر بزور نزديكي كند مجبور است كه 50 مثقال طلا به پدر او بدهد و
دختر را نكاح نمايد ( تثنيه باب 22 آيه 29 ) و اگر پدر حاضر نباشد كه دخترش زن آن
مرد باشد تنها به گرفتن وجه مذكور اكتفا ميكند ( خروج باب 22 آيه 16 ) بنابر اين
حق ازدواج با اولياي دختر است و اجرت المثل دختر بنام مهر به پدر او داده ميشود و
ممكن است پدر از گرفتن آن صرفنظر كند ( كتاب اسموئيل باب 18 آيه 25 ) ولي علاوه بر
پدر رضايت دختر نيز در ازدواج شرط است (اعداد باب 36 آيه 6 )
يك نوع ازدواج اجباري بنام لِويرا در يهود وجود
دارد بدين معني كه مرد بايد بيوه برادر متوفي خود را در صورتيكه اولاد نداشته باشد
بگيرد هر چند كه متأهل باشد و اولين فرزنديكه از اين زن متولد شود متعلق به براد
متوفي او خواهد بود زيرا مقصود حفظ ميراث برادر است ( روت باب 4 آيه 5 ) و اگر
مردي از گرفتن زن برادر خود ابا كند مشايخ قوم او را نصيحت نموده در صورت امتناع مجدد
او را مجازات و رسوا ميكنند ( تثنيه باب 25 آيه 5 )
داشتن زنان متعدد در يهود رايج بود و تورات شرط
گرفتن زن تازه را كم نكردن خوراك پوشاك و مباشرت زن سابق قرار داده است ( خروج باب
21 آيه 10 ) در تلمود آمده آنقدر زن
نگهداريد كه قادر به دادن نفقه و كِسوه آنها باشيد.
ازدواج
در يهود واجب است و تأكيد و تشويق زياد شده و كسي كه ازدواج كند يكسال از خدمت در
لشگر معاف است ( تثنيه باب 22 آيه 23 و لاويان
باب 20 آيه 10 )
وجود
بكارت از شرايط عقد ازدواج است و كسي كه زن خود را باكره نيابد او را به مشايخ قوم
نشان داده و اگر زن نتوانست باكره بودن خود را ثابت نمايد سنگسار ميشود و اگر ثابت
نمود شوهرش صد مثقال نقره جريمه شده و
بايد او را براي هميشه نگهدارد( تثنيه باب 22 آيه 13 ) .
اگر مردي زن خود را طلاق دهد و او شوهر ديگري
اختيار نمايد و بعد از شوهر دوم نيز طلاق گرفت شوهر اول ديگر نميتواند او را بگيرد
( تثنيه باب 24 )
حدود
ازدواج با اقارب در يهود در تورات ( لاويان باب 18 آيه 6 ) ذكر شده ولي ازدواج با
بيگانه و غير اسرائيلي ممنوع است ( خروج باب 34 آيه 16 – حزقيال باب 44 آيه 22
- كتاب عزرا باب 10 آيه 11 – تحميا باب 10
آيه 3 – و باب13 آيه 2 ) زيرا ازدواج با اجنبي سبب انحراف عقيده و غضب خداوند
ميشود ( تثنيه باب 7 آيه 30 ) حتي المقدور بايد دختران را در بين قبيله خود به
نكاح آورد ( اعدا باب 36 آيه 36 )
ازدواج در مسيحيت
در انجيل زن و مرد را يك تن داند كه بايد هركدام
ديگري را چون نفس خود دوست داشته باشد ( متي باب 19 آيه 5 – نامه بافسسيان باب 5
آيه 31 ) ولي از تشريفات و حدود آن در
انجيل بحثي نشده بلكه عدم رغبت و بي ميلي شديدي نسبت به ازدواج ابراز گرديده است و
مسيح، تجرد را از تأهل بهتر ميدانست ( متي باب 19 آيه 11 ) و پولُس نيز كه مانند
مسيح ازدواج ننمود معتقد است كه شخص مجرد در امور دين مي انديشد و متأهل در باره دنيا
فكر ميكند ( نامه 1 بقرنتيان باب 7 آيه 8 و 33 ).
در سال
1593 انجمن مذهبي مسيحيان در ترانت به اكثرات آراء اين فكر را كه زناشوئي بر عزوبت
ترجيح دارد رد كرد اما ازدواج از شهوت و آتش هوس بهتر است ( نامه بقرنتيان باب 7
آيه 9 ). مسيحيان ازدواج با بيگانه و غير مسيحي را ممنوع كرده اند زيرا نبايد
زير يوغ بي ايمانان رفت ( نامه 2 بقرنتيان باب 6 آيه 14 ) از تعدد زوجات در انجيل
بحثي نشده ولي عملاً مسيحيان اوليه داراي زنان متعدد بوده اند.
ازدواج در كيش زردشت
ازدواج به طرق مختلف صورت ميگرفت پنج نوع آن در
كتاب ( روايات هرمز ديار ) بدين شرح آمده است:
1- خود سرزن
دختري كه بدون رضايت اولياي خود ازدواج كند.
2- ستر زن
مرد كبيري كه قبل از ازدواج بميرد اقوامش دختري را انتخاب و به مردي تزويج
مينمايند و مخارج او را ميدهند بشرطي كه نيمي از فرزندانش از آن مرد متوفي باشد و
اين زن در آن دنيا زن آن مرد خواهد بود زيرا كسي كه بي اولاد بميرد گذشتن روح او
از پل چينوات مشكل است.
3- ايوك زن
دختري
كه اولاد منحصر بفرد پدر باشد به اين اسم ازدواج ميكند كه اولين پسرش را به پدر
خود بدهد و آنوقت پادشاه، زن ميشود و اگر پسر نياورد دختر او به اين نام ازدواج
ميكند تا فرزند يا نوه ذكوري بياورد زيرا
كه پسر حافظ آ ئين نياكان است.
4- چاكر زن
بيوه اي كه براي دومين بار ازدواج كند و از شوهر
اول خود فرزندي نداشته باشد نيمي از فرزندان حاصل از شوهر ثاني متعلق به شوهر اول
بوده و خود او در آن دنيا زن شوهر اولش ميباشد.
5 - پادشاه زن يا زن ممتازه بر سه قسم است
الف: دختري كه اولين بار بار با رضايت اقوامش
ازدواج كند و منحصر بفرد نباشد.
ب: ايوك زني كه فرزند ذكور آورده و آن را به پدر
خود بدهد تا حافظ ميراث او باشد .
ج : خود سر زني كه فرزند ذكور آورده و او پس از
كبير شدن، ازدواج مادرش را بجاي اقوام او اجازه دهد .
:انواع ديگر از ازدواج نيز وجود دارد
يكي
ازدواج عاريتي يا استقراضي است كه براي پرستاري كودكان زني بطور موقت بعنوان همسري
انتخاب ميشود و شباهت به مُتعه در اسلام دارد و نيز اگر مردي با دختري همبستر شود
و او آبستن گردد بايد مرد او را نگهدارد و اگر زني بدون تقصير آبستن شود مردي از
اقوامش براي حفظ آبروي او اقرار به پدري آن طفل نموده و اورا محافظت مينمايد.
تعدّد زوجات در مذهب زردشت وجود داشته و اعيان و
اشراف صد ها زن در منزل نگه ميداشتد.
ازدواج در اين آئين اجباري است و منظور از آن
توليد نسل است و اگر كسي بي اولاد بميرد فرزند خوانده براي او تعيين كنند.
اهورامزدا در بخشي از اوستا ميفرمايد:
"
اي زردشت هرآينه من مرد زن دار را بر مرد بي زن و مرد فرزند دار را بر بي فرزند
برتري دهم "
منظور
از اولاد، داشتن فرزند ذكور است كه حافظ آئين نياكان خود باشد.
در
ازدواج رضايت اولياي زن لازم است و زن بعد از ازدواج چون تغيير خانواده ميدهد از
پدر و مادر خود ارث نميبرد.
حدود ازدواج در مذهب زردشت روشن نشده و از قرائن
چنين استنباط ميشود ميشود كه ازدواج با اقارب درجه اول و دوم نيز مجاز بوده و
زردشتيان اوليه عملاً با خواهر و دختر خود ازدواج ميكردند و عموم مورخين و
مستشرقين اين موضوع را تأئيد نموده اند زيرا زناشوئي در خاندان، به عقيده آنان
موجب جلب روشنائي و طرد ديوان ميگردد ( اوستا- ورشتمان- سرنسك ) و ازدواج با بيگان
و غير زردشتي ممنوع است.
ازدواج در اسلام
ازدواج در اسلام مورد تأكيد شديد قرار گرفته ولي
در باره وجوب يا استحباب آن بين فرق مختلفه اختلاف نظر وجود دارد. رضايت دختر شرط
اصلي نكاح است و رضايت ولي او لازم است اما بيوه و پسر بالغ احتياج به رضايت ولي
خود ندارند
نكاح
طرق متعدد دارد:
1- نكاح
دائم
عقدي است كه با شرايط لازم براي مدت نامعلوم
منعقد ميشود.
2- نكاح
منقطع ( صيغه ) يا مُتعه نكاهي است كه براي مدت معيني انجام ميگيرد. در اين نكاح
زن خود را به ازاي مبلغ معين در مدت معين صرفاً بمنظور تمتع به اختيار مرد قرار
ميدهد و حقوق ديگري مانند نفقه و ارث كه در نكاح دائم وجود دارد در اينجا موجود
نيست و بعد از انقضاي مدت معين نكاح خود بخود منحل ميشود و احتياج به طلاق ندارد.
از فرق اسلام شيعه و نيز مالكي در اهل سنت مُتعه
را جائز ميدانند.
3- نكاح كنيز ( ملك يمين )
در
ازمنه قديم تا زماني بردگي شايع و رايج بود هركس مالك كنيز ميشد ميتوانست بدون
هيچگونه تشريفات با او نزديكي كند و مانند ساير اشياء با او هر نوع معامله اي
انجام دهد،
نكاح كنيز در اسلام به سه نوع صورت ميگرفته است:
الف -
حلال شدن كنيز بمحض مالك شدن او.
ب -
كنيز غير را به عقد خواستن و نكاح كردن ( مانند دائم يا مُتعه )
ج - اجازه دادن نزديكي كردن غير با كنيز خود. اين
قسمت مثل مُتعه اختصاص به شيعه دارد. در كتاب رساله وسائل جلد 2 در باره اباحه
بودن جاريه براي دوست و برادرش با كسب اجازه چنين روايت شده است:
" عن خذين بن يسار قال قلت لابيعبدالله
جعلت فداك ابن بعض اصحابنا قد روي عنك انك قلت اذا احل الرجل لاخيه فرج جاريه فهو
له حلال فقال نعم يا خذين – عن عبدالكريم عن ابي جعفر قال قلت له الرجل يحل لاخيه
فرج جاريه قال نعم ما احل له منها "
در كتاب
كافي نيز در باب تحليل المرئه و تحليل الاماء و نيز در كتاب جامع عباسي و صحيح
بخاري، احاديثي در اين باب آمده است.
تعدد زوجات در اسلام جائز است و در مورد كنيز و
مُتعه قيد حصري نشده و شخص هر قدر مايل است ميتواند زن صيغه و كنيز داشته باشد ولي
در نكاح دائم در يك زمان بيش از چهار زن نميتواند داشت و اين استنباط از آيه 3
سوره نساء ميباشد. در اين آيه گرفتن زن از يك تا چهار بر سبيل مثال ذكر شده و
محدوديت آن صراحتي ندارد ولي فقها و مفسرين بيش از 4 زن را جائز ندانند و چون گرفتن زنان متعدد در
اين آيه مشروط به اجراي عدالت شده جمعي اخيراً گفته اند كه اجراي عدالت بين همسران
غير ممكن و تعدد زوجات تعليق به امر محال است . اما در طول تاريخ اسلام و اجماع فقهاي شيعه و سني خلاف اين امر ثابت شده است.
ازدواج
در اسلام با مشركين بكلي ممنوع و با اهل كتاب گرفتن دختر از آنها جائز است ولي
بعضي گفته اند زن از اهل كتاب نبايد جنبه نكاح دائم داشته باشد.
حدود ازدواج با اقارب، در قرآن و كتب اسلامي
آمده است.
كسي كه زن خود را طلاق دهد ميتواند در زمان عدّه
به او رجوع نمايد و اگر كسي زن خود را سه طلاقه نمود و يا سه مرتبه طلاق داد ديگر
نميتواند او را به عقد خود درآورد مگر اينكه به ازدواج مرد ديگري ( بنام مُحلل)
درآمده و بعد از طلاق گرفتن از او به ازدواج او درآيد ، در قرآن ميفرمايد:
" الطلاق مرتان... فان طلقها فلا تحل له من
بعد حتي تنكح زوجاً غيره فان طلقها فلا جناح عليهما ان يتراجعا... "
ازدواج در امر بهائي
ازدواج در بهائيت واجب نيست ولي تأكيد و تشويق
فراوان شده است چه كه به فرموده حضرت عبدالبهاء:
( تأهل براي انسان حصني ميگردد كه از هوي و هوس
مصون ميماند)
منظور از ازدواج علاوه بر صيانت نفس اختيار قرين
و توليد نسل ميباشد چنانكه در كتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
" تزوجوا يا قوم ليظهر منكم من يذكرني بين
عبادي هذا من امري عليكم اتخذوه لانفسكم معينا "
در ازدواج شروطي بايد رعايت شود به شرح ذيل:
1 - سن
ازدواج بعد از بلوغ ( 15 سالگي كامل) براي دختر
و پسر در صورت سلامت و قابليت جسماني امكان پذير است.
2 – رضايت
در ازدواج رضايت شش نفر لازم است يعني دختر و
پسر و والدين آنها( در صورت كه حيات داشته باشند)
در كتاب اقدس نازل:
" انه قد حدد في البيان برضاء الطرفين انا
لما اردنا المحبة والوداد و اتحاد العباد لذا علقناه باذن الابوين بعد هما "
رضايت و هدايت ابوين براي فرزندان خود كه معمولاً تحت تأثير احساسات جواني هستند
موجب تحكيم مباني خانواده ميشود ولي نبايد اين امر جنبه تحميل داشته باشد.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
" اما در خصوص ازدواج بموجب شريعت الله
بايد اول يكي را انتخاب نمائي بعد منوط به رضايت ابوين است و لكن قبل از انتخاب حق
مداخله ندارند ".
3- پرداخت مهريه
از شروط ازدواج پرداخت مهريه از طرف شوهر به زن
ميباشد كه در حين عقد بطور نقد بايد پرداخت شود. ميزان آن در دهات 19 تا 95 مثقال
نقره و در شهر، طلا به همين ميزان است. ميزان دهاتي و يا شهري بودن توطن شوهر است.
در شهر نيز ميتوان از مهريه دهات استفاده كرد و بهترين مهريه اكتفا نمودن به حد
اقل يعني يك واحد نقره (19 مثقال) است . ميزان انتخاب بايد واحد به واحد تعيين شود
يعني يك واحد يا دو واحد يا سه واحد يا چهار واحد يا پنج واحد.
در كتاب اقدس نازل:
لايحقق الصهار الا بالامهار قد قدر للمدن تسعة
عشر مثقالاً من الذهب الابريز و للقري من الفضة و من اراد الزيادة حرم عليه ان
يتجاوز عن خمسة و تسعين مثقالاً ... والذي اقتنع بالدرجة الاولي خيرٌ له "
4- وجود شهود
گواهي شهود براي انجام عقد نكاح و رعايت شرايط
آن واجب است.
فاصله
بين نامزدي و عقد ازدواج نبايد از 95 روز تجاوز كند و اين مدت براي آشنائي و تهيه
و تدارك جشن و عقد كافي است.
هر يك از طرفين در اين مدت ميتوانند نامزدي را
فسخ نمايند .
فاصله
بين عقد و زفاف نبايد بيش از يك شبانه روز باشد.
ازدواج با جنس بعيد نيكو تر است و با هر يك از
مذاهب و ملل مختلفه ميتوان نكاح نمود.
در بهائيت يك نوع ازدواج بيشر وجود ندارد. در
باره حرمت نكاح موقت و منقطع حضرت عبدالبهائ ميفرمايند:
و اما الازدواج الموقت حرمه الله في هذه الكور
المقدس و منع النفوس عن الهوي."
____________________________________________
No comments:
Post a Comment