Pages

Sunday, June 2, 2024

خیلی جالبه بخوانید

 Iraj Sadeghian

*خیلی جالبه بخوانید*


🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔


*در زمان قديم که يخچال نبود، خنک ترين آب قنات در تهران، قناتى بود كه بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد. بعد از آن، هركس به زندان مي‌افتاد، ميگفتند رفته آب خنک بخوره.*

*و اين اصطلاح بعدها شامل همه زندانی هايی شد كه به زندان می افتادند!!*


‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️


*قدیما که تهرانیها با ماشین دودی میرفتند زیارت شاه عبدالعظیم پول رفت وبرگشت ماشین را باید اول میدادند*

*برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینها چون پول بلیط را قبلا دادند وحتما برمیگردند خانه هاشان،الکی تعارف میکردند که تو رو خدا شب پیش ما باشید!!!*

.

.

*از آنجا تعارف شاه عبدالعظیمی ضرب المثل شد...*


‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️


*جامهای شراب در قدیم دارای هفت خط بودند و هرکس بنا بر ظرفیتش تا یک خط خاص میتوانست شراب بنوشد.*

*این خطها عبارت بودند از*

*۱-مزور*

*۲-فرودینه*

*۳-اشک*

*۴-ازرق*

*۵-بصره*

*۶-بغداد*

*۷-جور.*

*هرکس شراب خوار قهاری بود و میتوانست تا خط هفتم شراب بخورد به هفت خط معروف میشد.*

*بعضی مواقع شخصی برای خودنمایی تقاضای پر کردن جام تا خط هفتم میکرد ولی نمیتوانست همه شراب را بنوشد.در اینجا دوستانش برای حفظ آبروی او تا خط جور ، شراب او را سر میکشیدند و اصطلاح جور کسی را کشیدن از اینجا ضرب المثل گردید*


‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️


*اصطلاح "بوق سگ" چیست؟ اینکه گفته میشود از صبح تا بوق سگ سر کارم!!*


*در قدیم بازارها دارای چهار مدخل بودند که شبانگاهان آنان را با درهای بزرگ می بستند و تمامی دکانها نیز به همین طریق قفل میشدند .. از آنجا که همیشه احتمال خطر میرفت،نگهبانانی نیز شب در بازار پاسبانی میدادند.*به دلیل اینکه نمیتوانستندتمامی بازار را کنترل کنند ، سگهای وحشی به همراه داشتند که به جز خودشان به دیگری رحم نمیکردند. پاسبانان شب، در ساعت معینی از شب، در بوق بزرگی که ازشاخ قوچ بود ، با فاصله زمان معینی میدمیدند بدین معنا که عنقریب سگها را دربازار رها خواهیم کرد . دکانداران نیز سریع محل کسب خود را ترک کرده وبه مشتریان خود میگفتند دیر وقت است وبوق سگ را نواختند. از آن زمان بوق سگ اصطلاح دیر بودن معنا گرفته !*


‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️


*به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست.*


*ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !*


*وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید.*


*ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!*


*مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!*


*چون دیگر فروشنده‌هاازاین داستان آگاه شدند،همگی ماست‌ها را کیسه کردند!!!*

.*وقتى ميگن فلانى ماستش را كيسه كرده يعنى اين...*


*اگر جالب بود كپى كنيد براي دوستانتان تا آنها هم لذت ببرند.*

No comments:

Post a Comment