امروز بکلّی مادّیّات بروحانیّات غلبه نموده در بین بشر ابداً احساسات
روحانیّه نمانده مدنیّت الهیّه نمانده هدایت الله نمانده معرفت الله نمانده
جمیع غرق در مادّه هستند. اگر چنانچه جمعی بکنائس و یا بمعابد میروند
عبادت میکنند این بجهت تقالید آباء و اجداد است نه اینست که تحرّی حقیقت
کرده اند و حقیقت را یافته اند و حقیقت را میپرستند از آباء و اجداد از
برای آنها تقالیدی میراث مانده و بآن تقالید متشبّث و عادت کرده اند که
بعضی اوقات بمعابد بروند و آن تقالید را مجری دارند. و برهان بر این آنکه
پسر هر یهودی یهودی است پسر هر مسیحی مسیحی است پسر هر مسلمی مسلم پسر هر
زردشتی زردشتی. پس این مذهب از آباء و اجداد میراث از برای او آمده است و
تقلید آباء و اجداد مینماید بجهت اینکه پدرش یهودی بوده او هم یهودی شده نه
اینکه تحرّی حقیقت کرده و به تحقیق رسانیده که دین یهودی حقّ است و متابعت
آنرا کرده بلکه دیده که پدر و آباء و اجداد بر این مسلک بوده او هم این
سلک را پیش گرفته است. مقصد این است که ظلمت تقالید عالم را احاطه کرده
متابعت تقالید طریق الهی را گم نموده نور حقیقت مخفی مانده. اگر این امم
مختلفه تحرّی حقیقت کنند لابدّ بر این است که بر حقیقت پی برند و چون حقیقت
را یافتند جمیع ملل یک ملّت گردند. امّا مادام متمسّک بتقالیدند و از
حقیقت محروم و این تقالید مختلف است لهذا نزاع و جدال در میان است بغض و
عداوت بین ملل شدید است. امّا اگر تحرّی حقیقت بکنند ابداً عداوتی نماند
بغضی نماند جنگ و جدالی نماند با یکدیگر نهایت التیام را حاصل کنند خطابات ص ١٨٣
...................
هر فرد بشر ، وظيفه دارد كه حقيقت را بيابد و بشناسد ، بهاءالله تاکید می
نمایند که وظیفه ي اساسی هر انسانی است که «با چشمان خود و نه با چشم
مردمان» حقيقت را جست و جو نماید. یکی از دلایل اصلی اختلاف در جهان امروز،
آن است که بسیاری افراد از سنت ها، نهضت ها و یا مرام های مختلف پیروی می
کنند بدون آن كه علت آن را بدانند و در مورد آن تفكر كنند.
خداوند
به هر انسانی استعداد شناخت حقیقت و تميز آن از مجاز را اعطا نموده است.
چنان چه افراد براي شناخت حقيقت نكوشند وبر انتخاب و گمان ديگران اكتفا
كنند ، و در اثر شیفتگی ، یا ترس از صاحبان عقیده و يا حفظ منافع ،بدون
بررسی ، مرام یا عقیده ای را بپذیرند، در مسئولیت اساسی خود به عنوان افراد
انسانی اهمال ورزیده اند. به علاوه ، نتیجه ي این طرز عمل ، آن است که
انسان ها غالباً به عقیده یا سنتی خاص دلبسته می شوند ، و نمی توانند عقاید
متفاوت را بپذیرند. چنین تعلقاتی ، منجر به اختلاف می شود. .............................
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تحرّي حقيقت است، يعني هر انساني
بايد شخصاً و منصفانه به جستجوي حقيقت بپردازد و از تقليد بدون تفكّر يا
تفكّر متعصبانه بپرهيزد. عبدالبهاء ميفرمايند: «بايد انسان تحرّی حقيقت
کند و از تقليد دست بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد
مختلف است. تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين تقاليد باقی است وحدت
عالم انسانی مستحيل است. پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا به نور حقيقت اين
ظلمات زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.»
انسان در اين روزگار به درجهاي رسيده است كه ديگر به تقليد محتاج نيست. در
روزگار گذشته نه اكثريت مردم سواد داشتند و نه كتاب ها و منابع اطلاعاتي
گوناگون در اختيار عموم قرار داشت، بنابراين بيشتر افراد ناچار بودند از
اقليتي با سواد تقليد كنند، اما امروز چنين نيست و بنابر اين عادت ديرينهء
تقليد بايد ريشهكن شود. اما هر فرد براي رسيدن به حقيقت به مشورت با
ديگران نياز دارد. به فرمودهء عبدالبهاء «بارقهء حقيقت، شعاع ساطع از
تصادم افكار است» به اعتقاد بهائي هر تصميمگيري مهمي، چه در خانواده، چه
در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، بايد با مشورت همهء افراد درگير
در آن صورت گيرد و نتيجهء مشورت نيز بايد به اتفاق آراء تعيين شود. يعني
اگر همهء افرادي كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حُبّ و بغض و با
نيّت كشف حقيقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسيد. اما اگر به
دلايلي اتفاق آراء حاصل نشد بايد به اكثريت آراء اكتفا كرد و همه بايد
نتيجهء تصميمگيري را بپذيرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن
مخالف بودهاند. به اين ترتيب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد. پیام ملکوت، ص12؛ مکاتیب ج4، ص153 .................... بهاءالله ميفرمايند: " انسان چون بمقام بلوغ فائز شد بايد تفحّص نمايد و متوکّلاً علی الله و مقدّساً عن الحبّ و البغض در امری که عباد بآن متمسّکند تفکّر کند و بسمع و بصر خود بشنود و ببيند چه اگر ببصر غير ملاحظه نمايد از مشاهدهء تجلّيات انوار نيّر عرفان الهی محروم ماند. احزاب مختلفه در عالم موجود و هر حزبی خود را حقّ دانسته و ميدانند بقوله تعالی " کلّ حزب بما لديهم فرحون"( مجموعهء بزرگ ص ٧٦) و نيز ميفرمايند : " ديده را پاک و مقدّس نما تا تجلّيات انوار لا نهايات از جميع جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلايش تقليد منزّه کن تا نغمات عندليب وحدت و توحيد را از افنان باقی انسانی بشنوی .... از تقييد تقليد بروضهء قدس تجريد و فردوس عزّ توحيد بخرام"( لوح احمد فارسی): عبدالبهاء ميفرمايند (خطابات امريکا ص ٢٤٧): " بايد انسان تحرّی حقيقت کند و از تقليد دست بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد مختلف است تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين تقاليد باقی است وحدت عالم انسانی مستحيل است. پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا بنور حقيقت اين ظلمات زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است تعدّد و تجزّی قبول نکند..... ملاحظه نمائيد حضرات يهود منتظر ظهور حضرت مسيح بودند و بجان و دل آرزو ميکردند. امّا چون غرق در تقاليد بودند چون حضرت مسيح ظاهر شد ايمان نياوردند عاقبت بر صلب آنحضرت قيام نمودند از اينجا معلوم ميشود که پيروی تقاليد کردند زيرا اگر تحرّی حقيقت ميکردند البتّه بحضرت مسيح ايمان ميآوردند. اين تقاليد عالم انسانی را ظلمانی کرده اين تقاليد سبب حرب و قتال شده اين تقاليد سبب بغض و عداوت گشته. پس بايد تحرّی حقيقت کنيم تا از جميع مشقّات خلاص شويم
و بصيرت روشن شود و بملکوت الهی راه يابيم " انتهی. .............................
"طالب سبيل نجات تحرّی حقيقت مينمايد و از تقاليد بکلّی بيزار اين عصر عصر
حقيقت است افکار پوسيده هزاران ساله منفور عاقلان با هوش و عالمان پر جوش و
خروش در اين قرن عظيم جميع اصول قديمه پوسيده بکلّی متروک شده در هر خصوص
افکار جديده بميان آمده مثلاً معارف قديمه متروک معارف جديده مقبول،
سياسيات قديمه متروک سياسيّات جديده مقبول، علوم قديمه بکلّی متروک علوم
جديده مرغوب، آداب قديمه فراموش شده آداب جديده بميان آمده، مشروعات جديده و
اکتشافات جديده و تحقيقات جديده و اختراعات جديده حيرت بخش عقول گرديده
جميع امور تجدّد يافته پس بايد که حقيقت دين الهی نيز تجدّد يابد تقاليد
بکلّی زائل شود و نور حقيقت بتابد تعاليميکه روح اين عصر است ترويج گردد و
آن تعاليم حضرت بهاءاللّه که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است از جمله
تحرّی حقيقت که بايد بکلّی تقاليد را فراموش کرد و سراج حقيقت را روشن
نمود " ..................................
یکی از مهم ترین تعالیم دیانت بهائی، تحری حقیقت به صورت فردی است. به این
معنا که هر انسانی مسئول است خود به دنبال کشف حقیقت باشد و نباید عقاید
دیگران را به صرف تقلید و کورکورانه بپذیرد. دیانت بهائی برای فردیت انسان
احترام قائل است و او را دارای این استعداد و قابلیت می داند که خود به
تنهایی بتواند با تفکر و تعمق و آزمون و کسب تجربه به درک و معرفت نائل شود
و نیازی نیست که برای درک دین و معرفت یا رابطه با خداوند به آراء دیگران
متکی باشد. بنابراین در دیانت بهائی تقلید نهی شده است و هر انسانی موظف به
تحقیق و کشف حقیقت به طور فردی شده است. به طوریکه در این دیانت هیچ فردی
در مقام روحانی ( کشیش، یا مرجع تقلید یا ...) قرار نمی گیرد و افراد خود
باید با تحقیق و تفکر و مطالعه آثار و آیات الهی، راه خود را بیابند و
استنباط شخصی خود را به کار گیرند. تأویل و تفسیر آیات الهی در دیانت بهائی
ممنوع است و هیچکس نمی تواند استنباط شخصی خود را که مبتنی بر درک و
توانایی فردی اوست، به دیگران تحمیل کند. احکام بهائی به صورتی روشن و واضح
وضع شده اند و در مورد مسائل معرفتی و اصول اعتقادی نیز تنها درک و
استنباط شخصی هر کس بنابر استعداد او قابل احترام است .................... اول چيزی که برای انسان لازم تحری حقيقت است * در تحری حقيقت بايد انسان آنچه را شنيده و از تقليد آباء و اجداد و يا اقتباس افکار است فراموش کند و جميع اديان روی زمين را بايد يکسان بداند نه بيکی تعلق و نه از ديگری تنفر داشته باشد تا تواند تميز دهد که کدام دين بحقيقت مقرون * چون تحری حقيقت کند لابد بحقيقت پی برد * .........................
" اوّل اساس بهاءالله تحرّی حقیقت است.یعنی باید نفوس از تقالیدی که از
آباء و اجداد موروث مانده منزّه و مقدّس گردند. زیرا موسویان تقالیدی دارند
زردشتیان تقالیدی دارند مسیحیان تقالیدی دارند بودائیها تقالیدی دارند هر
ملّتی تقالیدی دارد گمان میکند که تقالید خودش حقّ است و تقالید دیگران
باطل. مثلاً موسویان گمان میکنند تقالید خودشان حقّ ست و تقالید سایرین
باطل. ما میخواهیم بفهمیم کدامیک صحیح است، جمیع تقالید که صحیح یست اگر
بتقلیدی تمسّک داشته باشیم مانع است که تقالید دیگران را درست تحرّی
نمائیم. مثلاً شخصی یهودی چون معتقد و متمسّک بتقالید موسویانست ممکن نیست
بفهمد دیگران حقّ هستند پس باید تقالید را بریزد و تحرّی حقیقت بکند و شاید
حقّ با دیگران باشد. پس تا ترک تقلید نشود حقیقت جلوه ننماید. مثلاً عبدهء
اوثان میگویند اوثان حقّست اگر ترک این تقالید نکنند ممکن نیست هدایت
بیابند و بوحدانیّت الهی پی برند. پس در تحرّی حقیقت انسان باید ترک
تقلید بکند جمیع ملل ترک تقلید کنند آنوقت تحرّی حقیقت نمایند در اینصورت
لابدّ حقیقت ظاهر میشود. مثلاً پنج نفر هستند این پنج هر کدام ادّعا
مینمایند که هر یک اعلم از دیگری است باید بمقام امتحان گذاشت تا ترک تعصّب
نکنیم، چگونه میتوانیم حقیقت را بیان نمائیم؟ مجوسی میگوید من حقّم یهودی
میگوید من حقّم مسیحی میگوید من حقّم بودی میگوید من حقّم، چگونه میشود حقّ
ظاهر شود؟ پس باید موسوی ترک تعصّب کند مسیحی ترک تعصّب بکند بودی ترک
تعصّب بکند تا اینقسم نشود ممکن نیست حقیقت ظاهر شود. شخص کامل عاقل که
طالب علم است علم مطلوب اوست هر کس بیان کند. نور محبوب اوست در هر زجاج
بدرخشد. گل محبوب اوست در هر زمین که بروید. نیّر اعظم فیض بخش الهیست از
هر مطلعی طالع شود . نباید تعصّب داشت بلکه باید عاشق آفتاب بود خواه از
مطلع موسوی طالع شود خواه از مطلع محمّدی خواه از مطلع عیسوی آفتاب
آفتابست. پس حقیقت مقصود انسانست از هر کس بشنود. اینست مسئلهء تحرّی
حقیقت. نتیجهء این بحث، چه میشود؟ نتیجه اینست که جمیع ملل عالم باید آنچه
شنیده اند بگذارند نه بهیچ ملّتی متمسّک باشند و نه از هیچ ملّتی متنفّر
شاید آن ملّتی را که متنفّر است آن حقّ باشد و آن ملّتی که بآن متمسّک باطل
باشد. وقتی که آنها را ترک کرد نه ملّتی را متمسّک نه ملّتی را متنفّر
آنوقت تحرّی حقیقت میکند و عاقبت ملاحظه مینماید که حقیقت ادیان الهی یکی
است اختلا ف در تقالید است تحرّی حقیقت سبب میشود که جمیع بشر متّفق میشوند
. این یک اساس از اساس بهاءالله است..
تحرَی : = رأی صواب تر و درست تر را جستجو کردن، حقیقت جوئی موروث : = به ارث گذاشته شده - مفهوم تحرَی حقیقت چیست؟ - چه عواملی مانع جستجوی آزادانه حقیقت می گردند؟ - برای جستجوی آزادانه ترحقیقت چه ویژگی هائی را باید در خود پرورش دهیم؟ - نتیجه و ثمره تحرَی حقیقت چیست؟ - چگونه می توانیم در مسیر جستجوی حقیقت پیش رویم؟ چه روش های عملی و قابل اجرائی را پیشنهاد می کنید؟
صد سال پیش حضرت عبدالبهاء در این کلیسا سخنرانی کردند
صد سال پیش حضرت عبدالبهاء در این کلیسا سخنرانی کردند و آیین بهایی
را در مذهبی ترین شهر کانادا معرفی نمودند و اکنون سالگرد صدمین سال دیدار
ايشان از این کلیسا است. کشیش برنامه عادی روز یکشنبه خود را تغییر داده و
از حضرت عبدالبهاء سخن میگوید و مناجات های بهایی خوانده میشود. تاریخ
چگونه به یاد میاورد که در مقدس ترین مکان یک دین، والاترین مقام مذهبی همان
دین، از آیین دیگری سخن بگوید و مبشر آن را بستاید وسر احترام فرودآورد .
بمناسبت یکصدمین سال سفرهای حضرت عبدالبها به آمریکا- مصاحبه با خانم دکتر
سهیلا وحدتی، کنشگر حقوق بشر، درباره مقاله ایشان در ایرانین دات کام تحت
عنوان دین بهائی در آمریکا
Nou Andishan’s 100th Anniversary of
the Commemoration of ‘Abdu’l-Bahá’s visit to America , interviewing Dr.
Soheila Vahdati on her article “ The Baha’i Religion inIran” in
Iranian. com
سهیلا وحدتی
•
برای شناخت بهتر از تاریخ کشورمان، نیاز به بررسی تاریخی درباره زندگی و
شخصیت افراد برجسته ی بابی، بیانی و بهائی وجود دارد. این شخصیت ها بخشی از
تاریخ ما را در دورانی می سازند که پیش درآمد بزرگترین تحول سیاسی-اجتماعی
سده پیشین، یعنی انقلاب مشروطه بود
...
امریکای 1912 شاهد اوج گرفتن مبارزات حق طلبانه قشرهای گوناگون از جمله
زنان و سیاهپوستان بود. زنان از پیشروترین مبارزان اجتماعی و از پیشروان
فعالیت اجتماعی در امریکا بودند. زنان نه تنها به دنبال حق رای برای خود
بلکه بدنبال شرایط زندگی بهتر برای قشرهای محروم بویژه تازه مهاجرین و
کارگران و رنگین پوستان بودند. بسیاری از زنان فعال اجتماعی از قشرهای مرفه
و تحصیلکرده اجتماعی یا "خانمهای مجلله"(1) بودند، مانند فیبی هرست
(Phoebe Hearst)، بیوه سناتور امریکایی که خود نیز از افراد سرشناس در
فعالیت های اجتماعی و از جمله اولین زن عضو هیات مدیره دانشگاه کالیفرنیا
بود. این زن خود برای دیدار عبدالبهاء به فلسطین رفته و در کالیفرنیا
پذیرای وی در قصر خویش شد. بسیاری از زنان فعال و روشنفکر خواهان دیدار
عبدالبهاء بودند و برخی زنان خبرنگار با عبدالبهاء درباره اعتقاداتش به
برابری زنان به گفتگو نشسته و در این باره مقاله نوشتند.
دیدار با "زنان آزادی خواه" و "زنان حقوق طلب"
سخنان عبدالبهاء درباره برابری زن و مرد در میان زنان امریکا با استقبال
روبرو می شود و از وی برای سخنرانی در انجمن های "زنان آزادی خواه" و "زنان
حقوق طلب" دعوت می شود که زرقانی بطور مشخص از این انجمن ها نام نمی برد.
"شب بمجلس ثالث در عمارت و بناء عظیم زنان و دختران حقوق طلب امریکا تشریف
بردند تا آنوقت کمتر تالار خطابه ئی بآن وسعت و جلال دیده شده بود و عنوان
خطابه مبارکه این بود که از جمله تعالیم بهاءالله تساوی حقوق رجال و نساء
است."(2) در جستجوی منابع دیگر برای آشنایی بیشتر با انجمن های زنان و زنان
برجسته ای که با عبدالبهاء دیدار داشتند، تنها موفق به شناسایی باشگاه
سده (Century Club) به عنوان یکی از محل های سخنرانی عبدالبهاء برای زنان
شدم که یک باشگاه خصوصی زنان تحصیلکرده و مرفه است که در پایان سده نوزدهم
به مناسبت اینکه آن سده را پایه گذاران این باشگاه، سده زنان دانسته اند،
باشگاه سده نامیده شده است.(3)(4)
اما گزارشهای بسیار جالبی که در روزنامه های آن زمان به چاپ رسیده به
اندازه کافی نشانگر دیدگاه پیشرو عبدالبهاء نسبت به زنان و بازتاب پیام وی
در جامعه امریکاست. یک نمونه گزارش روزنامه دنیای غروب به قلم یک زن است.
وی در گزارشی که در 12 آپریل 1912 درباره عبدالبهاء می نویسد، آرزو می کند
که واعظان مسیحی سرشناس نیویورک از وی بیاموزند: "دکتر لایمن ابوت (Lyman
Abbott)، دکتر پارکهرست (Parkhurst) و دیگر پیامبران ریشدار امریکایی می
توانند در پای وی (=عبدالبهاء) بنشینند و خیلی چیزهای بیاموزند – از جمله
اینکه حق رای زنان درست و حتمی است.
و سپس از عبدالبهاء نقل می کند که "من به هرگونه برابری حقوق زنان و مردان
باور دارم... من به طلاق اعتقاد دارم. همه پیروان من تک همسر هستند، ولی من
باور دارم که دو نفر که در می یابند که نمی توانند پیوند روحی میان خود
برقرار کنند، بهتر است که از همدیگر جدا شوند. ناسازگاری بیشترین دلیل
جدایی است. وقتی که ناسازگاری وجود دارد ازدواج واقعی نمی تواند وجود داشته
باشد. من در ازدواج خوشبخت بوده ام و چهار دختر دارم. آنها به زبان فرانسه
و آلمانی صحبت می کنند و خیلی دختران موفقی هستند. آنها چادر بسر نمی کنند
و مانند شما زنان آزاد هستند."
عبدالبهاء در ادامه می گوید که "پوشیدن چادر توسط زنان شرقی سبب و نشانگر
بردگی آنان است. محمد هرگز نگفت که زنان باید صورت هایشان را بپوشانند –
این یکی از سوءاستفاده هایی است که به مذهبی که او آموخت راه یافته است."
در بسیاری از شهرها عبدالبهاء با "خانمهای حقوق طلب" دیدار داشته و برای آنها سخنرانی کرده است.(5)
در شیکاگو عبدالبهاء به "کلوب اتحاد زنان" (General Federation of Women’s
Clubs) (6) و در بوستون به خانه میدان فرانکلین (Franklin Square House)
برای سخنرانی دعوت شد.(7)(8)
اینگونه کلوپ های فعالیت اجتماعی و نیکوکاری به نفع زنان در آن دوران یکی
از پیشروترین نیروهای اجتماعی بشمار می آمده است. بطور نمونه، جین ادامز
(Jane Addams) بنیانگذار یک مرکز نیکوکاری اجتماعی به نام خانه هال (Hull
House) (9) که هنوز پابرجاست، در نشست انجمن ملی برای پیشرفت مردم رنگین
پوست(NAACP) در بالتیمور گرداننده جلسه بود. وی از عبدالبهاء دعوت کرد که
در خانه هال نیز سخنرانی کند.(10)
پس از بنای اولین مشرق الاذکار(=نیایشگاه بهائیان) در عشق آباد در سال
1903، بهائیان امریکا نیز به فکر ساختن یک مشرق الاذکار افتاده و از
عبدالبهاء برای اینکار اجازه گرفتند.(11) کورین ترو (Corinne True) یکی از
زنان فعال بهائی در امریکا بود که محل بنای مشرق الاذکار کنونی در شیکاگو
را پیشنهاد کرد. او سالها پیش از سفر عبدالبهاء به امریکا در انجمن بهائیان
برای بنیانگذاری مشرق الاذکار فعال بود و نامه نگاری با عبدالبهاء را آغاز
نمود. از جمله به عبدالبهاء شکایت کرد که بهائیان امریکا زنان را به انجمن
رهبری بهائیان در شیکاگو راه نمی دهند در حالیکه زنان امریکایی خیلی فعال
هستند. عبدالبهاء در پاسخ به او حق داد که زنان نیز باید عضو انجمن های
بهائی باشند.(12)
نگاه واقع بینانه به برابری زن و مرد
عبدالبهاء کسی است که گفته ی او درباره اینکه جامعه انسانی به مثابه کبوتری
است که زن و مرد دو بال آن هستند و هردو باید به یک اندازه قوی باشند تا
کبوتر به پرواز در آید (13) را همه ما شنیده ایم. نگاه عبدالبهاء به برابری
حقوق زن و مرد واقع بینانه و عمل گرایانه است و از تعارف های ظاهری به
نشانه احترام به زنان که ویژه قشر اشرافی و مرفه یا "اغنیاء و متوسطین" در
جامعه غربی است، فاصله دارد. منظور عبدالبهاء از برابری زنان و مردان واقعا
مشارکت برابر در امور است. بطور نمونه، در جمع زنانی که می توان حدس زد از
قشر مرفه جامعه امریکا بودند می گوید که "فقط در یک مسئله رای است که زنان
نسبت بمردان موخرند و مطلب مساوات مینمایند، آنهم در کلیفورنیا زنها حق
رای گرفته اند. در باقی مسائل و شئون مردها باید طلب مساوات نمایند. چه
بسیار رجال که در اروپا و امریکا از صبح تا عصر بکار مشغولند و آنچه
اندوخته مینمایند صرف زینت و زیورو البسه رنگارنگ و مدهای تازه خانمهای
آنها می شود که در کمال عیش و عشرت اوقات را بسر میبرند و واقعا آن مردان
بیچاره عمله زنانند. شخص محترمی با خانمش نزد من میآمدند، قدری غبار بر کفش
آن خانم محترمه نشسته بود. فورا بشوهرش گفت کفشهای مرا پاک کن. آن مرد
بیچاره غبار کفش خانم را پاک نمود و نگاهی بمن کرد. من گفتم خانم؟ آیا شما
هم کفش شوهر خود را پاک می کنی؟ گفت من لباس او را پاک می کنم. گفتم نشد،
این مساوات نیست. شما هم باید کفش او را پاک نمائید. باری، حالا شما گاهی
خوبست طرفداری مردها نمائید – وقتی زنی امریکائی مدتها بود باروپا رفته بود
و براحت مشغول، اما مرد بیچاره در امریکا زحمت می کشید مصاریف برای او
مهیا می نمود و می فرستاد. اغلب اغنیاء و متوسطین غرب شرح حالشان چنین است و
حالانکه باید مساوی باشند. باید حالتی تحصیل کنند که زن و مرد حقوق خود را
فدای یکدیگر نمایند، بجان و دل خدمت بیکدیگر کنند نه بجبر و عنف."(14)
نظرات عبدالبهاء ظاهرا از رادیکالیسم به دور بود و از جمله، در گرین عکا
"خانمی مشرف بود که او را قدری نصیحت فرمودند زیرا در آزادی زنان خیلی
بلندپروازی می خواست." گرچه اشاره ای به خواسته های مشخص این زن بلندپرواز و
نصیحت های عبدالبهاء نشده است اما جالب است که زنی که با بلندپروازی
خواهان حقوق زنان است به نزد عبدالبهاء آمده و خواسته های خود را با وی در
میان می گذارد.
اما با همه اصراری که عبدالبهاء روی برابری زن و مرد و دفع تعصب جنسی دارد،
بیت العدل بهائیان را ویژه مردان دانسته و تا به امروز نیز هنوز در آن
جایی برای زنان وجود ندارد.
برابری سفید و سیاه
در امریکای سال 1912 برده داری وجود نداشت، ولی نژادپرستی هنجار پذیرفته
شده ای بود. ازدواج میان سیاه و سفید در سراسر امریکا انگشت شمار و در
بسیاری از مناطق ممنوع بود و جرم محسوب می شد. عبدالبهاء اندیشیده بود که
ازدواج میان نژادی می تواند به این تعصب ها ضربه جدی بزند و فضا را دگرگون
سازد. از این رو گریگوری لویس سیاهپوست امریکایی و لوئیسا متیو سفیدپوست
انگلیسی را که هر دو پیشتر برای دیدار عبدالبهاء به مصر رفته بودند، ترغیب
می کند که به ازدواج با همدیگر بیاندیشند و تشویق او باعث می شود که رابطه
عاطفی بین آن دو شکل بگیرد و در سپتامبر 1912 با هم ازدواج کنند.(15)
"مجلسی بجهت سیاهان در نزدیکی دریاچه دبلین منعقد در آن محفل نطفی بسیار
ملیح در الفت و التیام ایشان با سفیدان فرمودند چون ذکر ازدواج مس متیو
دخترسفیدی با مستر گریگوری جوان سیاهی از احباب فرمودند که این ایام در
واشنگتن واقع میشود خیلی سفیدان از نفوذ امر مبارک حیران و سیاهان شادمان
شدند زیرا شق القمر از این قضیه آسان تر بنظر مردم امریکا میآمد."(16)
باید توجه داشت که میزان همدردی عمومی با سیاهپوستان هنوز در جامعه امریکا
به اندازه ای نبود که روزنامه نگاران همانگونه که با عبدالبهاء درباره حقوق
زنان به گفتگو می نشستند، از وی درباره حقوق سیاهان بپرسند. بنابراین گرچه
روزنامه های امریکایی زیادی می توان یافت که درباره دفاع عبدالبهاء از صلح
و حقوق زنان مطلب نوشته اند، اما دفاع وی از حقوق سیاهان بازتاب چندانی در
روزنامه ها نمی یابد. اما خود عبدالبهاء به برابری حقوق سیاه و سفید توجه
زیادی نشان می دهد و تاکید شدید وی روی این امر باعث می شود که مهمترین
نهاد دفاع از حقوق سیاهپوستان و اولین دانشگاه سیاهپوستان از وی برای
سخنرانی دعوت کنند.
عبدالبهاء برای تاکید بر مخالف با نژادپرستی "چون در ممالک امریکا در میان
جنس سفید و سیاه چنان تعصب و نفرتی بود که محال و ممتنع بود سفیدها در
منازل و مخالف خود سیاهها را راه بدهند" مجلسی ترتیب می دهد که سیاه و سفید
در آن حضور داشته باشند و خود برای آنها آشپزی می کند و با خدمت کردن به
سیاهان نشان می دهد که انسانها بر اساس رنگ خویش بر یکدیگر برتری یا فروتری
ندارند. و تنوع رنگ انسانها را زیبایی می بیند: "استفاضه سیاه و سفید در
ظل فیض شمس حقیقت مانند اجتماع گلهای رنگارنگ است که این اختلاف رنگ مزید
لطف و صفاست و سبب ازدیاد جلوه آنها."(17)
انجمن ملی برای پیشرفت مردم رنگین پوست (National Association for
Advancement of Colored People (NAACP)) که باسابقه ترین و معروفترین
سازمان دفاع از حقوق سیاهپوستان در امریکاست، از عبدالبهاء برای ایراد
سخنرانی در شیکاگو دعوت نمود که در 30 آپریل برگزار شد.(18)
عبدالبهاء همچنین در 18 نوامبر در شهربالتیمور در ایالت مریلند در چهارمین
کنگره سالانه این سازمان سخنرانی کرد. در همین نشست، دبلیو ای ب دبوی
(W.E.B Du Bois) ، یکی از شخصیت های برجسته تاریخ امریکا و نیز یکی
ازبنیانگزاران این سازمان درباره تبعیض نژادی علیه سیاهان و اعدام بدون
دلیل آنها (Mob Law) سخنرانی کرد.
تصویر بخشی از بریده روزنامه محلی بالتیمور درباره سخنرانی عبدالبهاء در
چهارمین نشست سالانه NAACP که جین آدامز را به عنوان گرداننده جلسه معرفی
می کند.
دانشگاه هوارد (Howard University) که معروف ترین دانشگاه سیاهپوستان
امریکاست در 23 آپریل میزبان عبدالبهاء بود که برای هزار نفر سخنرانی کرد و
گفت که "امروز من بسیار خوشحالم که گردهمایی خادمین خدا را می بینم. من می
بینم که سفید و سیاه با هم نشسته اند. سیاه و سفید در مقابل خدا معنی
ندارد. همه رنگها یکی است، و آن رنگ خدمت به خداست. رنگ و بو مهم نیست. قلب
مهم است. اگر قلب پاک باشد، سفید یا سیاه یا هر رنگ دیگری هیچ تفاوتی
ندارد. خدا به رنگها نگاه نمی کند." که با استقبال فراوان روبرو
شد.(19)(20)
"امتیازات جنسی و اختلافات قومی وهم محض است. زیرا نوع بشر یکیست. کل
یکجنسند و جمیع سلاله یک شخص، همه ساکن یک کره ارضند. اختلاف جنس در آفرینش
و خلقت الهی نیست. خدا جمیع را بشر خلق کرده یکی را انگلیز و دیگری را
فرنساوی و ایرانی و امریکائی اجناس مختلفه خلق نموده لهذا اختلافی در جنس
بشر نه. جمیع برگهای یک درختند و امواج یک بحر. اثمار یک شجرند و گلهای یک
گلستان."(21)
نژادپرستی با چنان شدتی بر فضای فرهنگی امریکا غلبه داشت که اگر یک
سیاهپوست وارد یک هتل درجه یک می شد، سفیدپوستان دیگر بدان هتل نمی رفتند.
عبدالبهاء پیروانش را تشویق می کرد که برخلاف اینگونه هنجارها رفتار کرده و
رویه ای در پیش بگیرند که بتوانند تابوهای نژادپرستانه و غیرانسانی را
بشکنند.
"مجلس ضیافت احبای سیاهها در منزل امه الله مسس کنی بود زیرا احبای نیویورک
در جشن میثاق آنها را وعده خوانده بودند ولی چون صاحب هوتل شنید که سیاهها
هم میخواهند در آن محفل شامل شوند بشدت استیحاش نمود. هر قدر احبا زیادتر
کوشش نمودند او بیشتر ابا و امتناع کرد که اگر مردم ببینند یکنفر سیاه
بهوتل من آمده دیگر نفوس محترمه ابدا اینجا نخواهند آمد و اسباب شکست کار
من میشود. بایندرجه تعصب جنسی بین سیاه و سفید بود... لذا آنروز مجلس ضیافت
انها را فراهم کردند و خانمهای مجلله از احبای سفید بخدمت سیاهها برخاستند
و ان ضیافت خیلی در ساحت انور مقبول افتاد."(22)
تصویر روزنامه واشنگتن پست در تاریخ27 آپریل 1912 از سخنرانی عبدالبهاء و
ساموئل گاسپرز بنیادگزار و رئیس فدراسیون اتحادیه های کارگری در نشست NAACP
خبر می دهد.
مدارا و همزیستی پیروان ادیان گوناگون
در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران در 11 آپریل عبدالبهاء می گوید که "اساس
ما صلح عمومی و ترویج اصول ادیان الهیست و آن حقیقت است و یکی است. اما
اختلاف ادیان و مذاهب از سوءتفاهم و تقلید است. اگر این تقالید از میان
برخیزد، جمیع متحد شوند."(23)
در پاسخ به این پرسش که "تعلیم تازه ئی که در این امر است و هیچیک از روسای
مذاهب ندارند چیست؟" عبدالبهاء "توضیح می فرمودند از وحدت عالم انسانی و
صلح عمومی و معاشرت با جمعی ادیان و مغفرت دشمنان و حرمت سب و لعن معاندان و
تساوی حقوق رجال و نساء و تشکیل بیت العدل و محکمه عظمی و امر اجباری در
تربیت و تعلیم پسران و دختران و رفع و منع حرب دول و ملل و مضرات تعصبات
جنسی و دینی و مذهبی و وطنی و سیاسی و امثال ذلک."(24)
در سخنرانی برای یهودیان عبدالبهاء چنین می گوید "حضرات مسیحیان مومن بموسی
هستند که پیغمبر بود مسلمانها مومن بموسی هستند و نهایت ستایش می کنند.
آیا از این ستایش مسیحیان و مسلمانان ضرری برای آنها حاصل شد. نه، ابدا.
بلکه بالعکس از اینکه تصدیق موسی و تثبیت تورات می کنند انصاف آنها ثابت
میشود. چه عیب دارد بنی اسرائیل نیز ستایش از مسیح و محمد نمایند تا این
نزاع و قتال دوهزار ساله از میان برخیزد و این اختلافها و فسادها زائل شود.
آنها می گویند موسی کلیم الله بود چه ضرر دارد که موسویان هم بگویند مسیح
روح الله و محمد رسول الله بود تا دیگر نه نزاعی ماند نه جدالی نه حربی و
نه قتالی. حال من می گویم حضرت موسی کلیم الله و نبی الله و صاحب شریعت
الهیه بود و موسس اساس سعادت عالم انسانی. چه ضرر دارد. آیا این ضرری
ببهائی بودن من دارد. نه والله، بلکه نهایت فائده دارد...چه عیب دارد
چنانچه سائرین ستایش حضرت موسی مینمایند بنی اسرائیل نیز ستایش انبیای
ایشان نمایند. کل ستایش روسای یکدیگر نمایند تا سبب سعادت کبری و وحدت عالم
انسانی و عزت ابدیه بشر و یگانگی و الفت عموم گردد."(25)
تعدیل وضعیت اقتصادی
در هنگامی که کشتی در بندر ناپل پهلو می گیرد، عبدالبهاء "از داخل کشتی
بعضی از خیابانها و عمارتهای شهر" را می بیند و "آنروز چند مرتبه از حقوق
رنجبران فرمودند که این حمالهای زغال کش چه قدر تحمل زحمت می نمایند، چه
قدر محتاج و فقیرند. خیلی لازمست صاحبان کمپانی و اعضاء کارخانه ها بحهت
مزدورها ولو جزئی باشد در شرکت سهمی معین نمایند تا سبب رفهیت آنها و مانع
اعتصابشان شود."
عبدالبهاء ضمن همدردی با رنجبران، با نظریات سوسیالیستی موافق نیست و عقیده
دارد که "اشتراکیون میخواهند اشتراک و مساوات بزور جاری نمایند ... این
جاری نمی شود و باعث فتنه و آشوبست زیرا منوط بعنف و جبر است."(26) "اگر
اشتراکیون غالب شوند ثروت دنیا را تصرف و تقسیم نمایند، اما بهائیان جان و
مال خود را نیز فداکنند. اساس آنها فرق و امتیاز را از بین طبقات بردارد و
در انتظام امور اخلال حاصل شود اما حضرت بهاءالله در اینخصوص اساس عظیمی
نهاده که با وجود وحدت عالم انسانی و آسایش عمومی باز مراتب محفوظ ماند و
هر طبقه ئی به اداء وظیفه خود پردازد."(27)
عبدالبهاء به اصلاحات اقتصادی به منظور پیشگیری از انقلاب باور دارد. وی در
پاسخ به پرسش شهردار برکلی درباره مسائل اقتصادی از جمله می گوید که "باید
کوشید تا نوع انسان سعادت ابدی یابد. قواعدی در اینخصوص لازم که هم مراتب
باقی ماند و هم افراد هیئت اجتماعیه در کمال آسایش باشند زیرا هیئت
اجتماعیه مانند اردوئی است که جنرال و سردار و نایب و نفر همه اجزاء را
لازم دارد. نمی شود جمیع سردار باشند یا سرباز. بلکه طبقات لازمست و تفاوت و
مراتب واجب مثل جمعیت یک خانه که لابد بزرگ و کوچک، آقا و خانم، نوکر و
ملازم، لازم دارند. اما باید جمیع در تحت نظامی باشند که هریک در مقام خود
با کمال راحت زندگانی نماید نه انکه آقا راحت و نوکر در زحمت باشد. این بی
انصافی است و همچنین نمی شود که جمیع خادم باشند یا همه آقا، نظم بهم
میخورد و (عرض کرد که آیا زود این سعادت حاصل میشود فرمودند) چون بمقتضای
زمان است لابد جاری می شود ولی بتدریج هر امری را منع و مقاومت میتوان نمود
مگر اقتضای زمان را. حال باید دول این مسئله را علاج نمایند، رنجبران را
راحت کنند والا اگر این مرض مزمن شود علاج مشکل گردد و منتهی به انقلاب
عظیم شود."(28)
پیشنهاد عبدالبهاء برای اصلاح وضعیت موجود گونه ای از مالیات تصاعدی است که
در آن هرچه نسبت درآمد فرد در مقایسه با مخارجش بیشتر باشد، باید بیشتر
مالیات بدهد. اما اگر به اندازه میزان مخارج خود درآمد نداشته باشد می
تواند کمک اقتصادی دریافت نماید.(29)
نگرش عبدالبهاء را پس از چند دهه می توان در سیاست سوسیال دمکرات های
اروپای شمالی دید که با افزایش مالیات بر ثروتمندان و با ارائه وسیع خدمات
اجتماعی به همه مردم به گونه ای تعدیل اقتصادی در جامعه را توسط دولت رفاه
بوجود آورده اند که فقر ریشه کن شود.
عبدالبهاء رهبر جامعه بهائی
در زمان زندگی عبدالبهاء وی بصورت فردی رهبری جامعه بهائی را به عهده داشت.
او که فرزند پسر نداشت، بشدت نگران رهبری جامعه بهائی پس از مرگ خویش بود.
از این رو ایده تاسیس بیت عدل بهائیان را در سر می پرورانید که نقش رهبری
جمعی جامعه بهائی را ایفا کند. "این صدمات سفر و حضر را برای این تحمل
مینمایم که بلکه امرالله(=دیانت بهائی) از بعضی رخنه ها محفوظ ماند زیر
هنوز من مطمئن از بعد خود نیستم. اگر مطمئن بودم در گوشه ئی راحت میشدم
ابدا از ارض مقدسه و جوار روضه مبارکه بیرون نمیآمدم یکدفعه امرالله بعد از
شهادت حضرت اعلی در حکایت یحیی دچار لطمه شدید شد، مرتبه دیگر پس از صعود
جمال مبارک(=درگذشت بهاءالله) صدمه عظیم دید. میترسم باز نفوس خودخواه
اخلال در الفت و اتحاد احباء نمایند. اگر وقت مقتضی بود و تاسیس بیت عدل
میشد، بیت عدل محافظه می نمود انتهی"(30)
بیت عدل بهائیان چند دهه پس از مرگ عبدالبهاء تاسیس شد. در نبود بیت عدل،
رهبری جامعه بهائی با خود عبدالبهاء بود. از این رو، در تمام طول سفر،
عبدالبهاء ارتباط خود را با بهائیان تهران از طریق فرستادن "الواح" برای
آنان و خواندن نامه های آنها برقرار نگاه می داشت و حتی در کشتی نیز با
آنها تماس داشت.(31) جالب اینکه در آن زمان تلگراف که توسط انگلیس ها به
ایران آورده شده بود، مورد سانسور حکومتی نبود و بهائیان نیز بدان دسترسی
داشتند و با عبدالبهاء در تماس مستقیم بودند.(32)
بازتاب سفر عبدالبهاء در جامعه امریکایی
نگاهی به لیست برخی از محل هایی که عبدالبهاء در آنجا سخنرانی کرده، از
کلیسای اسنشن (Assension) در نیویورک گرفته تا کنیسای امانوئل (Emanu-El
Temple) در سانفرانسیسکو، از دانشگاه هوارد در شرق امریکا تا دانشگاه
استانفورد در غرب، کنفرانس صلح در کنار دریاچه مهانک و نیز، شاید از همه
مهمتر، اشتیاق مردم برای شنیدن سخنان وی نشان دهنده اهمیت سفر وی برای مردم
امریکا بوده است. تنها نشریه های شمال کالیفرنیا مانند Oakland Tribune,
San Francisco Chronicle, San Francisco Examiner و Sacramento Bee از 29
سپتامبر تا 1 نوامبر روی هم رفته 42 مطلب خبری و یا گزارش که گاه همراه
با عکس بوده، از سفر عبدالبهاء و سخنرانی های وی به چاپ رساندند.(33)
شهرت عبدالبهاء به درجه ای رسید که برخی از شخصیت های بسیار برجسته
امریکایی که نامشان در تاریخ این کشور ثبت شده به دیدارش شتافتند و به
مناسبت حضور ایشان مجلس پذیرایی از وی با حضور دیگر افراد برجسته اجتماعی و
همرده ها و آشنایان خویش برگزار کردند.
الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن، به دیدار عبدالبهاء رفته و او را به منزل
خود دعوت نمود و با احترام فراوان از او پذیرایی نمود. "کالسکه برق سیر از
سرعت میپرید تا بمنزل مستر بل رسید. آن شخص جلیل مخترع تلیفون و رئیس هیئت
علمیه بود و پیره مرد بسیار خلیق ظریفی که یوم قبل بمنزل مبارک آمده مشرف
شد و رجا نمود که بمجمع علمی آنها تشریف فرما شوند و آن هیئت را ممنون و
سرفراز نمایند." با ورود عبدالبهاء "همه برخاستند یک یک دست دادند و
نفوسیکه از پیش مشرف شده بودند وجود مبارک را با کمال شرف و افتخار بسائرین
معرفی کردند و آن نحو احترام در بدو مجلس نهایت خضوع آنها را ظاهر
میساخت."(34)
در نشست های انجمن ملی برای پیشرفت مردم رنگین پوست (NAACP) عبدالبهاء
همراه با دبوی (W.E.B Du Bois) از پایه گذاران این سازمان و ساموئل گاسپرز
(Samuel Gospers) پایه گذار فدراسیون اتحادیه های کارگری امریکا سخنرانی می
کند که تصویری از خبر مربوط به آن در روزنامه بالتیمور در بالا دیده می
شود.
دیدار با "نفوس محترمه دیگر"
"انجمن ارتباط شرق و غرب" و بهائیان امریکایی ضیافتی رسمی با حضور "سیصد
نفر از بزرگان همه با لباسهای رسمی" به افتخار عبدالبهاء تشکیل دادند که در
آن میان ادمیرال پری (Robert Peary) که اولین کسی بود که به قطب شمال سفر
کرد، "قاضیهای واشنگتن"، "دکتورها"، "وزیر مختار سویزلند"، "کسان رئیس
جمهور"، "اعضای پارلمان"، "رئیس اکتشافات"، جنرال قونسولها"، و "روسای
محافل صلح و نفوس محترمه دیگر" در میان مهمانان بودند و با عبدالبهاء دیدار
کردند.(35) در برخی شهرهای دیگر نیز شهردار و فرماندار و مقام های رسمی یا
برجسته اجتماعی به دیدار عبدالبهاء علاقه نشان می دادند و به دیدار وی می
رفتند یا به افتخار وی ضیافت هایی ترتیب می دادند.
یکی از سخنرانی های جالب عبدالبهاء برای ژاپنی ها بود که در YMCA ژاپنی
ها(3) با حضور دو مترجم سخنرانی انجام شد. "یکی از فارسی بانگلیزی و یکی از
انگلیزی بجاچاننی ترجمه می نمود."(36)
تعداد کسانی که مشتاق دیدار عبدالبهاء و سخنان وی بودند فراوان بود بطوریکه
وی گاه در دو یا سه مجلس در روز صحبت می کرد. باید در نظر داشت که
عبدالبهاء در این سفر 68 ساله بوده و انرژی فراوانی برای پاسخ دادن به
اشتیاق همه این دیدارکنندگان بکار می برده است. به خاطر فراوانی تعداد
دیدارکنندگان، گاه فرصت دسته بندی آنها وجود نداشت و رخدادهای جالبی در این
میان پیش می آمد که زرقانی برخی از آنها را تعریف می کند.
بطور نمونه، در روز 13 آپریل از جمله کسانی که به دیدار عبدالبهاء رفتند
"یکی رئیس کنگره صلح نیویورک بود، دیگری رئیس اختراع آلات حرب. اتفاقا این
هردو در یک مجلس مشرف شدند. خیلی تماشا داشت که در اجتماع این دو ضد به چه
قوه غالبه در خدمت بعالم انسانی و فوائد عمومی نطق میفرمودند."(37)
مقامات رسمی ایران و ترکیه
نمایندگان حکومت ایران در حالی در امریکا با احترام فراوان از عبدالبهاء
پذیرایی می کردند که بهائیان در ایران مورد اذیت و آزار قرار داشتند.
یکی از مهمانان در منزل بل سفیر ایران بود که "مستر بل خواهش بیان مقدمه ئی
در تاریخ این امر از جناب علیقلی خان سفیر ایران نمود."(38) اما نماینده
حکومت ایران چگونه توانست تاریخچه امر بهائی را در آن مجلس توضیح دهد؟ پاسخ
ساده است، علیقلی خان یا نبیل الدوله خود بهائی بوده و پیشتر کاتب
عبدالبهاء در فلسطین و بعدها مترجم برخی از کتابهای بهائی به انگلیسی
بود.(39)
"جنرال قنسول ایران مستر توپاکیان" نیز عبدالبهاء را به منزل خویش دعوت
نمود(40) و به دیدار وی رفت.(41) علیقلی خان و توپاکیان در جشن میثاق در
نیویورک نیز شرکت داشتند. در جشن میثاق "حضرت سفیر ایران و جناب جنرال
قونسول مستر توپاکیان و بعضی از دوستان در ثنا و ستایش هیکل اقدس نطقهای
مفصل نمودند."(42)
نکته جالب دیگر اینکه حکومت عثمانی عبدالبهاء را در تبعید نگاه داشته بود
ولی نماینده حکومت جدید ترکیه از وی با احترام و بصورت رسمی پذیرایی کرد.
"سفیر عثمانی حضرت ضیا پاشا از حضور مبارک دعوت نموده بود. اکثر خدام حضور و
جمعی از اعیان نیز مدعو بودند. ضیافت ملوکانی بود و مهمانها همه با
لباسهای رسمی حاضر."(43) و در جای دیگر نیز زرقانی می گوید که "جناب قنسول
عثمانی وعده خواهی کرده بود."(44)
"برادر حضرت خدیو مصر امیر جلیل پرنس محمدعلی پاشا" نیز بدیدار عبدالبهاء رفت.(45)
جشن میثاق
بزرگترین ضیافتی که به افتخار حضور عبدالبهاء در امریکا برگزار شد، "جشن
میثاق" در شهر نیویورک بود که با حضور سیصد نفر در یک هتل به صرف شام و
بسیار مفصل صورت پذیرفت. جشن میثاق یک نوآوری بود که به منظور محکم تر
ساختن پیوند بهائیان امریکا با عبدالبهاء پایه گذاری شد. در حقیقت جشن
میثاق برای بزرگداشت پیوند بهائیان با عبدالبهاء بود و از این رو، تاکیدی
بر جدایی و فاصله گرفتن آنها از مخالفان عبدالبهاء.
عبدالبهاء "مرکز میثاق" بود و کسانی که از وی پیروی نمی کردند، "ناقضین"
خوانده می شدند. عبدالبهاء که بشدت از "خیرالله بی خیر"(46) گله مند بود،
او و پیروانش را در ردیف "ناقضین" قرار داد.
یکی از بهائیان فعال و برجسته امریکایی بنام دکتر مکنات (Dr. McNutt) به
دستور عبدالبهاء مجبور شد که در حضور جمع به رابطه با خیرالله اعتراف و از
کرده ی خویش در حضور جمع بهائیان توبه کند. عبدالبهاء "فرمودند علاج تذکر
صمیمی است و اعلان بیزاری از اهل نقض در محافل عمومی. آن بود که آن شب در
مجلس احبا مستر مکنات ایستاد و حکایت سفر خود بیشکاغو و ملاقات با خیراله
نمود ولی بعضی از احبا گفتند مبهم حرف زد نه صریح. لهذا مرتبه ثانی او را
واداشتند که واضحا اظهار برائت از اهل نقض نماید تا قلوب احبا مطمئن شود و
این اوساخ (= گرد وخاک) از او دور گردد. چون مرتبه ثانی واضح تر اظهار ثبوت
و اجتناب از اهل فتور نمود آنگاه هیکل اقدس از طبقه بالا بپائین در مجمع
احبا تشریف فرما شدند و اظهار سرور از نطق مستر هریس و انابه مستر مکنات
فرمودند."(47)
انتخاب روز 26 ماه نوامبر برای جشن میثاق توسط عبدالبهاء چنین توجیه شده که
او نمیخواسته زادروزش جشن گرفته شود، زیرا که همزمان با روزی است که سید
علی محمد به ملا حسین بشرویه گفته که باب است. و روزی را انتخاب می کند که
تا حد امکان از زادروزش دور بوده و البته در همان روزهای آخر سفر وی به
امریکا بوده که جشن با حضور وی برگزار شود.
عبدالبهاء جایگاه ویژه ای برای خودش در میان پیروان آئین بهائی می شناخته و
پیش بینی می کرده که با گسترش آئین بهائی و افزایش تعداد پیروان، اهمیت
این جایگاه بس بیشتر خواهد شد. برای نمونه، هنگامی که سوار اتومبیل می شود،
به همراهانش می گوید که "قدر این اتومبیل را بدانید که بعدها خواهند گفت
که این مرکب بندگان جمال مبارک (=بهاءالله) بوده."(48)
مهارت های فردی عبدالبهاء در سخنوری و مردم داری
اگر اغراق های مذهبی بهائیان پیرامون شخصیت عبدالبهاء را از روایت های
تاریخی سفر وی به امریکا جدا کنیم، می بینیم که یک سری ویژگی های شخصی
عبدالبهاء در سخنوری و مردم داری به موفقیت وی در جلب توجه عمومی مردم و
رسانه های امریکایی و نیز محکم تر ساختن پایه های آئین بهایی در این کشور
کمک نموده است.
عبدالبهاء فردی باهوش و باتدبیر بوده است. پس از مرگ بهاءالله، او نه تنها
خود را با مخالفت هواداران صبح ازل که مخالف آئین بهائی بودند – از جمله
عمه خویش که رساله ای در این زمینه نوشته است - روبرو دید، بلکه برادر
کوچکترش بنام محمدعلی را نیز در مخالفت با رهبری خود یافت. اما عبدالبهاء
مدیریت امور را بدست گرفته و کار پدر را در تدوین آئین بهائی ادامه داد.
وی خود به نقش جدی خویش در تدوین اصول و پای گرفتن آئین بهائی در میان
پیروان آگاه بود و در این زمینه خود را با پدرش مقایسه می کرد. "اگر بعد از
صعود مبارک(=درگذشت بهاءالله) من قیام بعبودیت ننموده بودم ابدا این
تاییدات نمیرسید. اگر نه این عبودیت و قیام و تایید بود، کار بدست نوهوسان
میافتاد، بکلی عَلَم امرالله میخوابید، امور غیر مرضیه بمیان میامد. بعینه
مثل حکایت یحیی میشد که اگر قیام و قدرت جمال قدم(=بهاءالله) نبود شیرازه
امر از هم پاشیده بود."(49)
در امریکا نیز عبدالبهاء بخوبی به نقش خود در جلب توجه عمومی به آموزه های
بهائی و تجدید پیوند با بهائیان آگاه بود و به همراهانش می گفت که "شما
کاری کنید که من مسرور باشم آنوقت می بینید چه می شود."(50)
پدر عبدالبهاء، میرزا حسینعلی نوری، یکی از اشراف زادگان و روشنفکران دوره
خویش بود که مخالف با حکومت قاجار و پیرو باب شد. او فردی اجتماعی و سخنور و
فعال بود که از جمله طاهره را از مرگ به اتهام قتل پدرشوهرش در قزوین نجات
داد. وی پایه گذار آئین بهائی شد و به بهاءالله شهرت یافت. اطرافیانش نیز
بیشتر دانش آموخته و روشنفکر بوده اند و عبدالبهاء در محیطی پر از گفتگوهای
روشنفکرانه بزرگ شده و از بسیاری مسائل آگاهی یافت و برخی علوم را می
دانست و خود چند کتاب نوشته بود. اما بارها تکرار می کرد که "من هیچ تحصیل
نکرده ام حتی بمکتب صبیان(=پسران) نرفته ام و این حضرات می دانند." چرا که
سواد خود را در مکتب خانه کسب نکرده بود. طرف مقابل هم معمولا بیان می داشت
که "من احساس میکنم که آنچه میفرمائید از علم الهی است."(51)
با اینکه عبدالبهاء بیشتر عمر خود را در زندان و تبعید بسر برده بود، مهارت
زیادی در برخوردهای اجتماعی داشت. البته افراد خوش فکر و روشنفکر فراوانی
از ایران و کشورهای دیگر به خانه آنها در فلسطین برای دیدار پدرش و یا خود
وی می رفته اند که با آنها نشست و برخاست داشته است، از جمله شرق شناس
معروف ادوارد بروان. احتمال می رود که دیدار با بهائیان غربی که برای زیارت
وی به فلسطین می رفتند تاثیری بر شناخت وی از آداب و رسوم غربیها داشته و
زمینه آشنایی با فرهنگ غربی را فراهم نموده است. عبدالبهاء با رویی گشاده
با فرهنگ غرب روبرو می شد و مردم غرب را همانطور که بودند می پذیرفت.
برخوردهایش احترام آمیز و دوستانه بود و از کسی گله ای نداشت. از جمله
هنگامی که بهائیان امریکا از وی درباره دستورالعمل در خصوص غذاهای مورد
علاقه وی پرسیدند پاسخ داد که "ما مداخله در طعام جسمانی آنها نمی کنیم
مداخله ما در طعام روحانی است."(52)
گرچه عبدالبهاء زبان انگلیسی را نمی دانست و از طریق مترجم صحبت می کرد،
اما بخوبی از تاثیری که ظاهر و رفتار او بر مخاطبین داشت آگاه بود و در این
راستا با دقت و حوصله عمل می کرد. گاه یک شاخه گل به تک تک مخاطبین خود می
داد، گاه برای کودکان هدیه می خرید، و گاه به فقرا پول می داد. عبدالبهاء
افزون بر اینکه حرف هایی برای گفتن به امریکاییان داشت، در صحبت و سخنرانی
مهارت داشت و با سنجیدن موقعیت گاه بسیار خلاصه و کوتاه منظور خود را بیان
می نمود و گاه که فرصت سخنرانی طولانی تر بود با حاشیه بیشتری به تفصیل
مطلب می پرداخت. اما در هر حال موقعیت مخاطبین و زمان و مکان را در نظر
گرفته و در چارچوب میدان توجه و علاقه آنها سخن می راند، ضمن اینکه این
سخنان همواره روی نکته های اصلی پیام وی در این سفر – یعنی در رابطه با
صلح، حقوق زنان، رفع تبعیض نژادی و نقش دین در دوستی انسانها – بود.
در آغاز قرن بیستم، انتظار عمر در امریکا حدود 50 سال بود و با این حساب
عبدالبهاء در زمان این سفر یک پیرمرد بود. موی سپید و ظاهر شرقی و آرامش
متین این پیرمرد روحانی در مخاطب غربی تاثیرگذار بوده است. بطور نمونه،
ظاهر و رفتار عبدالبهاء گزارشگر نیویورک تایمز را چنان تحت تاثیر قرار می
دهد که او خود را در حضور او در دنیایی دیگر، در فلسطین - که مرکز روحانیت
همه ادیان ابراهیمی است - می بیند.(53) خلیل جبران جوان که در نیویورک او
را ملاقات می کند، تصویری از چهره او رسم می کند(54)، و برخی تحت تاثیر
چهره و منش و شخصیت و گفتار او به آئین بهائی روی می آورند.
عبدالبهاء خبرها و جریانهای سیاسی جهان را دنبال می کرده و در طول این سفر
همراهانش او را در جریان خبرهای روز قرار می دادند. گاه برخی مقاله های
روزنامه ها را نیز برای وی ترجمه می کرده اند، "ترجمه یکی از مقالات
انگلیزی در خصوص صلح بسمع مبارک رسید."(55)
تدبیر و نکته سنجی عبدالبهاء چنان بوده که او صحبت هایش را در تناسب با
موقعیت مخاطبان خویش وشرایط اجتماعی آنان بیان می داشته است. به گفته ی
محمود زرقانی، عبدالبهاء "مکرر می فرمودند که ‘نطقهای من همه باقتضای وقت و
اندازه استعداد و نفوس است. بهر طفلک آن پدر تی تی کند / گرچه عقلش
هندسهی گیتی کند.’"(56) و باز این بیت از مولوی را در متن یکی از نوشته
های عبدالبهاء می بینیم که تدبیر و نکته سنجی خود را در گسترش آئین بهائی
توضیح می دهد: "... من الحمد للّه در این اقلیم واسع و کشور شاسع هر روز در
جائی و در هر انجمنی فریادی و در هر مجمعی ندآئی و در هر کلیسائی خطابی و
در هر محفلی صدائی میزنم. امید چنان است که تأییدات ملکوت ابهی این آواره
کوه و صحرا و این پشه ضعیف بینوا را مویّد به شدید القوی فرماید. در این
خطّه عظیمه ناس چون مبتدی هستند، به حسب استعداد آنان و مبتدی بودنشان در
صحبت مدارا مینمایم زیرا بدایت تأسیس است، به قول شاعر:
بهر طفلک آن پدر تی تی کند/ گر چه عقلش هندسه گیتی کند
اکثر صحبتها در مجامع کبری نظر به استعداد حاضرین است. مقصد چنان است که
نفسی اعتراض ننماید تا امر اللّه تأسیس تامّ شود و علیک البهاء الابهی. ع
ع"(57)
یک نمونه از صحبت های عبدالبهاء با "نظر به استعداد حاضرین" را در دیدار با
زنان می بینیم. در واشنگتن در یکی از دیدارها با مردم "اکثر جمعیت از
خانمهای اعیان شهر بودند. لهذا نطق مبارک در آن محفل در خصوص تعلیم و ترقی
نساء و ترویج صلح و یگانگی در عالم انسانی بود."(58) خبرنگار نیویورک تایمز
در دیدار با عبدالبهاء قرار بوده که ابتدا ساکت بماند تا عبدالبهاء سخنانی
ایراد کند. از آنجایی که این خبرنگار زن بوده، عبدالبهاء صحبتش را با
تاکید بر برابری زن و مرد آغاز می کند و از جمله می گوید که "زنان امریکا
در حال پیشرفت هستند. باید چنین باشد. هر روز بیشتر پیشرفت می کنند.
امیدوارم که با مردان هم ردیف شوند. آنها باید برابر با مردان پیشرفت کنند.
این همخوان با آئین بهاءالله است، که تفاوتی میان زنان و مردان نباید وجود
داشته باشد."(53)
وی چنان به مقتضای موقعیت روز و مخاطبین خویش سخن می گوید که گاه سخنان او
برای همراهانش هم عجیب است. از جمله در انجمن «افکار جدید» (New Thought
Society) عبدالبهاء "نطقی عجیب در وحدت فیض الهی و وحدت عالم انسانی و لزوم
استعداد در استفاضه فیوضات ربانی فرمودند."(59)
تدبیر و نکته سنجی عبدالبهاء در برخورد با مخاطبانش از اهمیت سخنان او نمی
کاهد، بلکه نشان می دهد که او به عنوان یک فرد نکته سنج و باهوش که رهبری
پیروان مذهبی را به عهده داشت، با سیاست و حواس جمع در این زمینه کار می
کرد. او که با سیاست پیشبرد آئین بهائی در امریکا این سفر را آغاز نموده و
هدف اصلی سفرش را استحکام جامعه بهائی در امریکا قرار داده بود، از هر
موقعیتی برای تحکیم موقعیت خویش به عنوان رهبر بلامنازع بهائیان و گسترش
آئین بهائی استفاده می کرد.
در همین راستا، ساختن اولین مشرق الاذکار در امریکا یکی از دغدغه های اصلی
عبدالبهاء در این سفر بود که کلنگ آن را در شیکاگو به زمین زد و در ادامه
سفر همه را تشویق به کمک مالی به ساختمان این بنا می نمود. او هدیه های
بهائیان امریکا را قبول نکرد و از آنها خواست که به بنای مشرق الاذکار کمک
کنند "حال من این هدایا را قبول کردم ولی نزد شما امانت می گذارم که
بفروشید و قیمت آنها را برای مشرق الاذکار شیکاغو بفرستید."(60)
پایان سخن
این پژوهش پنجره ای است کوچک برای آشنایی با دنیای ورای دیوارهای بلند
تعصبی که بیش از یک سده است که دور ما قد کشیده و ما را از بخشی از تاریخ
مان کاملا جدا ساخته است.
موضوع این پژوهش بررسی سخنرانی های عبدالبهاء در طول سفرش به امریکا بوده
است. برای شناخت شخصیت عبدالبهاء هم به عنوان یک روشنفکر و هم به عنوان یکی
از پایه گزاران دین بهائی نیاز به بررسی و پژوهش جداگانه ای وجود دارد.
جنبش بابی شاید خونین ترین جنبش اجتماعی تاریخ اخیر کشور ما بوده است.
بررسی های تاریخی در آینده می تواند روشن سازد که چگونه از دل این جنبش
خونین، دیانتی بیرون می آید که آموزه اصلی آن صلح است و تلاش برای برقراری
صلح را فریضه دینی قرار می دهد. البته این ترویج صلح به معنای مخالفت دین
بهائی با هرگونه خشونت نیست، بلکه مقصود آن مخالفت با جنگ است.
عبدالبهاء با آنکه با قصاص به عنوان انتقام شخصی مخالف است، اما با اعدام
به عنوان یک مجازات عمومی مخالفتی ندارد. او خود خواهان آن است که محمد
علیشاه قاتلان بهائیان را اعدام کند و می گوید که "من خود بمحمدعلی میرزا
نوشتم که اگر قصاص خون احبا کند و بعدل حکم نماید تایید میرسد، والا یفعل
الله مایشاء. ولی نشنید."(61)
برای شناخت بهتر از تاریخ کشورمان، نیاز به بررسی تاریخی درباره زندگی و
شخصیت افراد برجسته ی بابی، بیانی و بهائی وجود دارد. عبدالبهاء تنها یکی
از چهره هایی است که هویتش به خاطر باورهای دینی او برای ما ناشناخته مانده
است. پدر او بهاءالله، عمویش یحیی صبح ازل، عمه اش عزیه خانم که زنی اهل
قلم و فعال بوده، سیدعلی محمد باب، طاهره قره العین، و قهرمانان برجسته
جنبش بابی از ملا حسین بشرویه گرفته تا ملا محمد علی بارفروشی معروف به
قدوس نمونه هایی از شخصیت های برجسته در تاریخ ما هستند که هنوز برای ما
جایگاه تاریخی شان شناخته شده نیست. این در حالی است که این شخصیت ها بخشی
از تاریخ ما را در دورانی می سازند که پیش درآمد بزرگترین تحول
سیاسی-اجتماعی سده پیشین، یعنی انقلاب مشروطه بود. شایسته است که این تاریخ
مورد بررسی و پژوهش دقیق تر قرار گیرد.
(پایان)
توضیح: در متن بدایع الآثار و مکاتیب حضرت عبدالبهاء نقطه گذاری تقریبا
وجود ندارد، اما برای سادگی خواندن در اینجا به متن اصلی اضافه شده است.
1 – کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 390
2 – همانجا، ص 54
3 – گفتگو با شارلین مغزی آدر، فعال جامعه بهائی
4 – تارنمای باشگاه سده
thecenturyclubofcalifornia.org
5 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 98
6 – همانجا، ص 65
7 – همانجا، ص 206
8 – تارنمای متن های بهائی
en.bahaitext.org
9- تارنمای خانه هال که جین آدامز بنیان گذارد
www.hullhouse.org
10 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 62
11 - کتاب دیانت بهائی در امریکا، ص 89
William Garlington, The Bahai Faith in America, Praeger Publishers, 2005
12 – تارنمایی درباره کورین ترو
rsmd.net
13 - منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد اوّل، ص291
14 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 346-347
15 - تارنمای پروژه دانشنامه بهائی
www.bahai-encyclopedia-project.org
16 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 174
17 – همانجا، ص 27
18 – تارنمای مربوط به گزارش سخنرانی عبدالبهاء در NAACP
senmcglinn.wordpress.com
19 – تارنمای جامعه بهائی در شهر واشنگتن
www.dcbahai.org
20 – کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 47
21 – همانجا، ص 85
22 – همانجا، ص 388
23 – همانجا، ص 29
24 – همانجا، ص 141
25 – همانجا، ص 305-306
26 – همانجا، ص 251
27 – همانجا، ص 346
28 – همانجا، ص 291-292
29 – همانجا، ص 191
30 – همانجا، ص 250
31 – همانجا، ص 24
32 - گفتگو با دکتر فیروز کاظم زاده، تاریخدان و استاد بازنشسته دانشگاه Yale
33- آرشیو شخصی شارلین مغزی ادر(Charleen Maghzi Ader)، فعال جامعه بهائی در شمال کالیفرنیا
34 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 49
35- همانجا، ص 56-57
36 – همانجا، ص 295
37 – همانجا، ص 32
38 – همانجا، ص 49
39 – تارنمای جامعه بهائی برای صدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا
centenary.bahai.us
40 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 142
41 – همانجا، ص 375
42 – همانجا، ص 387
43 – همانجا، ص 59
44 – همانجا، ص 160
45 – همانجا، ص 162
46 – همانجا، ص 244
47 – همانجا، ص 381
48 – همانجا، ص 98
49 – همانجا، ص 378
50 – همانجا، ص 270
51 – همانجا، ص 170
52 – همانجا، ص
53 – روزنامه نیویورک تایمز، 21 آپریل 1912
query.nytimes.com
54 - کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"، ص 27
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
www.AbdulBahaInNewYork.org
55 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 260
56 – همانجا، ص 314
57 – منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 5، ص 68
58 – همانجا، ص 47
59 – همانجا، ص 34
60 – همانجا، 396-397
61 – همانجا، ص 169
14 May 2012 - 39 min - Uploaded by Nouandishan Like I dislike this. Share Flag as inappropriate. Loading... Alert icon. Sign in or sign up now! Alert icon ...