Thursday, December 22, 2022

ملت زنده و ملتی زنده نما - بخش دوم تازی گری در ایران، موریانه آخوندی

 Gohar Minoui

ملت زنده و ملتی زنده نما - بخش دوم

تازی گری در ایران

موریانه آخوندی

برای هزاران سال،  پیش از حمله تازیان و نابودی ایران، این کشور مهد تمدن و پیشرفت در جهان بود. پس از آمدن اسلام، ایران متحمل تحولات بسیاری گردید و بتدریج از آنچه که بود، در زیر رهبری اسلام، سیر نزولی نمود و به حکمرانی های کوچکتری تبدیل گردید. در چند سده نخستین پس از پیروزی تازیان هنوز مردم برخی از نقاط  کشوربسیاری از آداب ایرانیان کهن را ادامه میدادند، زبان پهلوی و نگارش آن تا حدودی مورد استفاده بود. اما موریانه ای خطرناکی در آن زمان به منصه ظهور میرسید که از داخل ریشه فرهنگ و اداب و استقلال کشور را از بین میبرد. این موریانه افراد و سردمداران دین اسلام بودند که سود خود را در نابودی فرهنگ مردم این سرزمین میدیدند و کمر به نیستی آن بستند و بهترین راه را درنیل بدان مقصود، تحریم آموزش علم و فرهنگ برای عامه مردم دیدند. افرادی بنام علمای دین، آیت الله ها و مجتهدین و مفتی ها و پیروان آنان در راس امور قرار گرفتند. محل سکونت و خانه این موریانه ها در مساجد قرار داشتند که مرکزی برای اشاعه پندار و گفتار آنان بود  


 این رویداده ها چگونه پا به منصه ظهور گذاشتند ؟ و چه شد که در تمامی جهان آنروز نشر پیدا کردند. راه های چندی در وقوع این امر مورد بهره گیری  این بزرگواران قرار گرفتند. یکی از موثر ترین  راه ها، تغییر در دستگاه های اداری تازیان بود که بدست ایرانیان و بر وفق آیین ایرانی انجام میگرفت. مختصرا، چگونگی این طریق را مورد بررسی قرار میدهیم.  در زمان پیامبر اسلام و در هنگام جنگهای  او، هر شیی که مسلمانان با آدم کشی وغارت و چپاول بدست میاوردند به مدینه (یثرب) فرستاده میشد و بر روش دستور پیامبر و مطابق شرع پخش میگردید. پس از وفات محمد و در زمان خلافت عمر(دومین خلیفه اسلام) که  جنایات تازیان بحد کمال رسیده بود، و آدم کشی و چپاول ها و دزدی ها و تجاوز به بانوان به بالا ترین حد خود رسیدند. منابع آنها که بیشتر از کاخهای سلطنتی  و اموال ملل پیشرفته و متمدن آنزمان بدست میامد، نیاز به داشتن تشکیلاتی داشت که بتواند حجم سنگین ان دزدی ها را اداره کند. عمر در عین اینکه میخواست این غنایم  را بر طبق شرع اسلام بین مسلمین پخش کند، اما درچگونگی انجام اینکار، به سبب فقر فرهنگی عاجز بود


 مطابق آنچه که میدانیم،  یکی از بزرگان ایرانی که در زمان عمر در مدینه میزیست،  به عمر نشان داد که چگونه شاهان ایران با داشتن تشکیلاتی بنام : “دیوان” این نقص را بر طرف نموده بودند. وی اشاره نمود که اینکاررا کسانی بنام “دبیر” انجام میدادند که آن دبیران تحت لوای فردی بنام “ایران دبیر بد” انجام وظیفه مینمودند.   و عمر دستور ایجاد دیوان را صادر نمود و “آنسال ۱۵ هجری قمری بود”. از آنزمان دفاتر اداری تازیان به پارسی و توسط دفتر داران ایرانی انجام میافت و این کار بمدت ۵۰تا ۶۵ سال بدرازا کشید، یعنی تا زمان عبدالملک بن مروان . در این زمان “زادان  فرخ”  یکی از ایرانیان پاک نژاد ریاست دفتردیوان را بعهده داشت


زادان فرخ منشیی داشت، بنام “صالح بن عبدالرحمان” یک ایرانی دیگر،  [1].  او ادعا نمود که میتواند دفتر را از پارسی به عربی برگرداند و این خبر به حجاج بن یوسف دادند. حجاج که دید بسیار بدی نسبت بهمه ایرانیان داشت، صالح را مامور اینکار نمود. حجاج نماینده خلیفه  عبدالملک بن  مروان پنجمین خلیفه امویان بود (۶۵-۸۵ ه.ق) برای انجام این امر، زادان فرخ را بسبب مخالفت بچنین کاری بقتل رساندند. پسر او “مردان شاه” و ایرانیانی دیگر حاضر شدند که صد هزار درهم طلا به صالح بن عبدالرحمان بدهند که او بگوید قادر بچنین کاری نیست، اما صالح نپذیرفت. در این هنگام،  مردان شاه   بر او  بانگ  زد  و گفت  “همچنانکه ریشه فارسی را بریدی، خدا نسلت را در این عالم قطع کند.” اما چه نتیجه . [2] در آنزمان این نخستین خیانت یک فرد تحصیل کرده ایرانی بود به کشورش. مطابق آنچه که تاریخ بما میگوید، حجاج در طی زمامداری خود بیش صدو بیستتا سیصد هزار ایرانی را بقتل رسانید


 جنایات بیشترین رهبران اسلامی، پس از تسلط آنان در ایران تمامی نداشت. بهر نحوی به آزار مردم میکوشیدند. دانشمندان را دشمن خود میشمردند و بمانند بزرگان مسحییت که اهل دانش را دشمن خویش میدانستند، اینان دشمنی را با اهل علم آغاز نمودند و در این ره به پیشرفت کامل رسیدند. این مخالفت ها با ازدیاد قدرت علما و فقها و محدثین دینی از همان صدر اسلام شروع شد و تا به امروز ادامه دارد. چنین پیشرفتی موجب عقب ماندگی فرهنگی کشور های اسلامی گردید که به سبب تسلط افراد دینی بر هیَت حاکمه بصورت قرون وسطی باقی مانده است و نو خیزی [3] اروپایی هیچوقت نتوانست جایی در این سرزمین ها پیدا کند. ازبین رفتن فرهنگ مللی که با غلبه تازیان از بین رفتند، زمینه بسیار حاصل خیزی برای تعمیم فقر فرهنگی ایجاد نمود که بزرگان دین اسلام برای اجرای مقاصد خود آنرا لازم میدانستند- مردم بی فرهنگ بمانند گله گوسفندان به گفتار آنان گوش میدادند، و در سطح کشوری، برای مراجع دینی، نیرویی بودند بمانند ارتش برای شاه . این افراد با احراز حمایت طَبقات بی فرهنگ مردم توانستند با شاهان و فرمانداران بی شخصیت و دون مایه همکاری کنند و با آنان یک حکمرانی مشترکی ایجاد نمایند (سمبیوز). [4]توجهی نمایید به شرح سلطنت بیشترین پادشاهان کشور و حتی محمد رضاشاه پهلوی 


 در حدود میانه سده سوم هجری (در زمان خلافت المتوکل علی الله-۲۳۲-۲۴۷ ه.ق.) قدرت سردمداران دینی به حد اعلی رسید.  پیشرفت  قدرت اهل سنت و حدیث در زمان این خلیفه  بدان حد شد که او دستور داد که حتی مناظره در آرا را ممنوع سازند و هر که بدینکار دست زند، او را مجازات نمایند[5] . علمای سنت و حدیث با قدرتی که پیدا کردند، دست به آزار دانشمندان زدند و آنان را بکفر و زندقه و الحاد به تهمت بستند. باید متذکر شد که این زمان برابر میشود با ازدیاد نفوذ ترکان در بارگاه خلفای عباسیان و دور کردن ایرانیان از آن دربار. [6]  پیش از این دوره، نوشتارهای اسلامی بیشتر در باره انتشار دانش دینی و عربی بود که به آن مجموعه “علوم عربیه” و یا “علوم حدیثه”[7] میگفتند که در مقابل آن “علوم عقلی” و یا “علوم قدیمه”[8] قرار داشت. به عقیده پیش تازان دینی، گروه مرتبط به علوم عقلی کسانی بودند بر علیه دین! حتی برخی از خلفا نیز از این تهمت ها  مستثنی نبودند بمانند مامون عباسی (۱۹۸-۲۱۸ ه.ق.).  برای رسیدن به منظور اصلی، عقیده این بزرگان دینی گسترش کامل یافت و شامل تمام دانشمندان غیر دینی شد مانند: زکریا رازی؛ فارابی؛ ابن سینا؛ خیام؛ و نظایر آنان که بسیارند  


یکی از برجسته ترین شخصیت های مذهبی که با بالا گرفتن وضعیت سیاسی و اجتماعی ملا ها  آغاز جدال با دانشمندان را گذاشت باید محمد غزالی را نام ببریم.[9]  این بزرگ مرد دینی، با دانشمندان آنزمان خصومت ویژه ای نشان میداد، از آن جلمه با ابو علی سینا. باید دانست که  بر طبق معمول، در میان این گروه گمراه، کسانی هم بودند که برای دانش و علوم ارزش  بسیاری داشتند و با امثال غزالی  ها نه تنها هم اهنگ نبودند  بلکه مخالف طرز تفکر آنان نیز بودند. از آن جمله باید به عقیده دو فقیه اسپانیایی اشاره نمود: “ابن رشد”[10] که میگوید جای شک نیست که”غزالی در دینداری هم مانند خرد ورزی بخطا رفته است.” و هم چنین بباور او و“ابن طفیل”[11]  که غزالی بیشتر در فکر نام بود تا فهم و کشف حقیقت 


مخالفت غزالی با دانشمندان غیر دینی بیش از حد در نوشتارهای وی موجود است. میگوید: “…اگر چه این علوم (عقلی) ربطی بکار دین و شرع ندارند؛ لیکن چون از مبادی علوم فلسفه اند، سوء آنها دامن او را خواهد گرفت. کمیاب کسی است که علم ریاضی فرا گیرد و در آن تعمق کند و از دین روی بر نتابد و لگام تقوی را از سر بر نیاورد.“[1] وی در مبحث “فاتحه العلوم” بطور کامل ریاضیات را ممنوع شمرده است و بخشی را به مناظره و شرایط و مضار آن اختصاص داده است و میگوید؛ “حتی مداومت در بازی شطرنج با آنکه ذهن را نیرومند میسازد ممنوع و محظور است؛ همچنین هندسه و نجوم…” وی همین دید را در باره علوم طبیعی دارد و میگوید که “در آن حق آلوده به باطل صواب مشتبه با خطا است.” بغیر از غزالی مذهبیون دیگری نیز با همین دید به علوم نگاه میکردند ، از آنجمله اند:  امام ابوالفروج  بن جوزی البغدادی، (۵۹۷ ه.ق.) که  با شدتی بیشتری تمام صاحب نظران دانش عقلی را ملحد و بی دین و فریب خوردگان ابلیس میدانست.[2]  چنین تفکراتی هنوز ادامه دارد؛ گفته های باصطلاح علمای بی ارزشی چون خمینی را در باره افراد دانشگاهی بخوانید


این گرفتاری بزرگ برای کشورهای  غیر تازی اسلامی روز به روز اضافه گردید. نقطه غیر برگشت برای ایران از زمان صفویه آغاز شد که شاهان نخستین آن سلسله بزرگترین آسیب را بر پیکر ناتوان کشور، با رسمی نمودن مذهب شیعه و کشتن هزاران هزار ایرانی دیگر فرود آوردند. اگر چه گام های نخستین آنان در بزرگ داشت و متحد کردن کشور غیر قابل انکار است. در این هنگام بود که قدرت ملا ها به اوج عظمت خود رسید و دخالت آنان در امور کشوری، بویژه پس از چند شاه نخستین به  آن حد شد که شیرازه امور از دست شاهان خارج و بدست ملا ها افتاد. از دست رفتن وجدا شدن افغانستان نتیجه ایست از این شرکت “آخوند-پادشاهی صفوی 


در این برهه از زمان باید یاد آور شوم که در روش مخالفت اشخاص به اصطلاح علمای دینی با دا نشمندان راه دیگری نیز پیدا شد. در زمان صفویه بود که استعمار اروپایی به ایران راه یافت. این گام نخستین، با آمدن سفیری از سوی ملکه “الیزابت اول” بنام “سرانتونی جنکینسن[14]“[15] آغاز گردید و با آمدن برادران “شرلی” و پایه گذاری استعمار سیاه انگلیس بیاری علمای دین  به صورت کامل خود در آمد. انگلیسی ها با فراست کامل دریافتند که برای پیشرفت مقاصد خود باید از گروه دینی که متشکل هستند ازموجوداتی خود خواه و خود پرست و بی وطن و بی ایمان، برای مهار شاهان و هر کسی که در مقابل آنان و منافع شان قرار گیرد استفاده کنند. انگلیس نخستین دولتی بود که جاسوسی را  در ایران آغاز نمود


 انگلیسی ها در سال ۱۵۹۰ میلادی، شخصی را بنام مقصود علی هندی، معروف به “درویش علی” به ایران میفرستند. او کاملا به اوضاع کشور و دین اسلام وارد بود و پس از ورود، به سلک درویشان در آمد و در کار مجلس آرایی چنان استاد میشود که لقب مجلسی را میگیرد. پس از او تعداد جاسوسان انگلیس زیادتر میگردند، که بیشترین آنان از خانواده  مقصود علی هندی بودند. مجلسی دوم، از همین خانواده بوجود میاید و بنام “علامه مجلسی” معروف میگردد. او بود که ثروت بیکران بدست میاورد (با منشاء غیر معلوم) و آغاز به نگارش و پخش ترهات و خرافات میکند و با سرمایه هنگفتی  که در دسترس داشت  تربیت ملا ها را در تمام کشور آغاز مینماید  و آنان را به اطراف و اکناف برای اشاعه اراجیف خود میفرستد این یاخته های سرطانی در تمامی بافت کشور نفوذ و با نبودن فرهنگ عمومی منظور آنان براحتی انجام میگیرد. دراین دوره برای نخستین بار در تاریخ واژه “سید” را ابداع میکنند که امروزه بسیار شایع است، و افتخار بسیاری از ایرانیان بیخرد آنست که خود را سید بنامند و بنمایانند که از اولاد پیامبرند؟‌ واقعا چه بد بختی بزرگی که افراد شیعه بدان گرفتار شده اند و قادر نیستند که در یابند که چنین القابی پوچ و نا درست و فرآورده بیگانگان برای ملت بیفرهنگی چون ایرانیان است. واژه طباطبایی نیز از آن لغاتی است که دیگر پدیده ای از آن زمان میباشد.[16


در طی همان زمان خانواده های طباطبایی و بهبهانی و مجلسی و الماسی ها ایجاد میگردند که بدید بیشترین مورخین از فرآورده های سیاست انگلیس بودند و از آن هنگام در ایجاد بدبختی مردم ایران شرکت داشتند 


سیاست استعمار در دوره   سلاطین قاجار که پست ترین و بی شرم ترین و خاین ترین شاهان را در تاریخ ایران شامل میشوند، تغییر شکلی دیگری میگیرد و خود را به شکلی نوینی نشان میدهد. وابستگی بیشترین سردمداران اسلامی بنحوی  از انحا به سفارت انگلیس ادامه مییابد. از بین  بردن فرهنگ ایران در راس عمال بیگانگان قرار میگیرد منتها علاوه بر علمای دینی، بهره گیری از افراد به اصطلاح تحصیل کرده در صحنه ها فرهنگی و سیاسی و علمی کشورهویدا میگردد. این افراد رکن پنجم  مجموعه تشکیلات “استعمارگران- مذهبیون” را در کشور و در خارج تشکیل میدهند.  تصمیم بیگانگان  بر آن  اصل استقرار میابد که برای حکومت کامل بر ایران و رسیدن به منظور نهایی باید تاریخ و فرهنگ کشور را از بین برد، تا مردمی بی فرهنگ و بی خرد ایجاد گردند، بمانند ایران کنونی. آوردن خمینی و دستگاه  حکمرانان کنونی ایران از این قماش بوده و توسط همین افراد پشتیبانی شده بود. امیدوارم که فراموش نکرده اید که یکی از نخستین کارهای حکومت خمینی بستن دانشگاه ها و مراکز علمی بود. افرادی چون “عبدالکریم  سروش” نقشی کامل در  این راه را ایفا نمود


بدید این گروه، ایران نباید آثاری از خود داشته باشد، تمامی آنچه از این کشور باقی مانده است باید بنام آثار اسلامی معرفی گردد. آثاری که اسلام بیشتر آنها را حرام میداند. ریاضیات باعث آن میگردند که فرد با برهان آشنا میشود و اینکار به زیان دین است و موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی (موارد حرام در اسلام)، میشوند جزیی از آثار اسلامی، نه اثار ایرانی 


این بد بختی چنان در یاخته های برخی از مردم ایران جایگزین شده که منجر بدان گردید که  گروهی، بهر نحوی که شد خود را به تازیان نسبت دهند. شجره نامه بعضی از این بزرگان را که برای خود ایجاد کرده اند  ببینید که افتخار آنان در این است که نسل چندم فلان امام هستند! زهی بدبختی  


این نگون بختی در دوران پهلوی نیز ادامه یافت. چند روز پیش در بررسی کتاب های خود،  بشماره ای از مجله  “ایران مهر” برخورد نمودم که در آن نوشتاری داشتم زیر عنوان “تمدن و فرهنگ و هنر ایرانی و یا اسلامی”. [17] در آن نگارش به تفصیل در باره این موضوع سخن گفتم و شواهد این بد بختی ها را آوردم وبرای نمونه،  تراوشات آقای “سید حسین نصر” را مورد گفتگو قرار دادم. ایشان، در پایان مقدمه نوشتاری  از خود، آنرا بنحو زیر امضاء میکنند “سید حسین نصر- تهران- شوال (ه.ق)۱۳۹۵-اکتبر ۱۹۷۵”، یعنی در زمان محمد رضا شاه . ملاحظه کنید به واژه “سید” و سپس به تاریخ تازی “شوال”. ایشان از کاربرد تاریخ ایرانی ننگ دارند. همین سرور گرامی در زمان پهلوی ریاست دانشگاه آریا مهر را داشتند! و ریاست دفتر شهبانو فرح را عهده دار بودند، واقعا جای شگفی است 


                                    ز که نالیم که از ماست که بر ماست


آقای نصر در مجله “ایران نامه” سال چهارم شماره دو، زیر گفتار “هو- راستی چرا اسلامی” میفرمایند “….مینیاتور ها در هر کتابی «شاهنامه فردوسی، نظامی عروضی وغیره » از هر نوع که باشند، چه معراج پیامبر و چه به تخت نشستن جمشید…چه جنگ رستم و افراسیاب …. این آثار در عین حالی که هنر ایرانی است هنر اسلامی نیز میباشد و بدون جهان بینی اسلام چنین هنر هایی بوجود نمیامد…!” آیا شما میتوانید حدث بزنید که مقصود نگارنده از این یاوه گویی بی معنی چیست؟  از جناب آقای سید حسین نصر میپرسم که بر طبق گفتار ایشان که آیا دیوان اداری ایرانیان  “گرچه از تمدن ایران بود ولی بدون جهان بینی اسلام نمیتوانست بوجود آید !!!؟”  آیا سخنان این مرد برای شما قابل فهم است؟ به تخت نشستن جمشید و جنگ رستم و سهراب، چه ربطی به اسلام و یا جهان بینی و یا جهان نابینی آن  باید داشته باشد؟. آیا در آنزمان اسلامی وجود داشت؟  آیا فکر نمیکنید که آقای حسین نصر و کسانی دیگری بمانند ایشان،  شبه غزالی دوران ما هستند و برای چنین منظوری تربیت شده اند؟


سخنان بی سر وته این بزرگ مرد اسلامی واقعا غیر قابل درک میباشند. چگونه میتوان مطالبی را که هزاران سال پیش از آمدن اسلام در میان مردم رواج داشته است از مواهب اسلام دانست؟ من در آن نوشتار “ایران مهر” بطور تفصیل در باره گفته های ایشان و هم چنین ردیه  های علمای الازهر و برخی از فقهای شیعه ایران را در عدم اسلامی دانستن نظریات ایشان مورد گفتگو قرار دادم. کسانی که مایل به مطالعه آن موضوعات هستند میتوانند به آن نوشتار ها رجوع کنند 


سخن در این باره بسیار است، گفتاردر این موضوع،  نیاز به نگارش کتاب ها دارد. از کسانی چون حسین نصر و مانند آنان باید ترس داشت که زیان و خطر آنان برای نابودی فرهنگ ایران بمراتب از فلان ملای بی سواد بیشتر است.  این کسان هستند که من دایما در نگارشات خود بعنوان خطر افراد تحصیل کرده ایرانی اشاره میکنم…اینان هستند که مظهر گمراهی مردم میباشند، این افراد هستند که پس از درهم ریختن پایه کشور، خود به آمریکا و یا اروپا کوچ کردند  و میکنند و درجه استادی دانشگاهی به آنان داده میشود و در رفاه زندگی میکنند و دم از میهن پرستی میزنند. به اطراف خود نظری بیاندازید، چند نفر از این گونه اشخاص را میشناسید؟ البته این گروه هنوز هم به وظایف خود در راه نابودی ایران ادامه میدهند- انجمن فرهنگی ایرانی-اسلامی درست میکنند! جل الخالق از دست چنین مردم متلون المزاج و بوقلمون صفت 


در نگارشات اینده کوشش خواهم کرد که اینگونه افراد در اجتماعات ایرانیان بهمگان معرفی نمایم. تعداد این بزرگواران بیش از آنست که ما تصور میکنیم


پژوهش نامه تاریخ تمدن اسلامی- سال چهل و سوم، شماره یک- ۱۳۸۹ صفحه ۴۳-۵۵: رمضان رضایی-علی بیات و جمال موسوی-  1


-از مجله “مهر میهن – گردآوری جواد نورمندی پور.-  2  


– Renaissance.  -3


– Symbiosis  -4


– تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیح الله صفا   -5


-سایت راسخون- دیدگاه غزالی در باره علوم عقلی- ذبیح الله صفا-۱۹ فروردین ۱۴۰۱.  – 6


Ibid  -7


Ibid  -8


۹ –  محمد بن محمد الطوسی الغزالئ (متولد ۱۰۵۸-۵۹ و متوفی ۱۱۱۱ میلادی در شهر طوس. یکی از بزرگترین علمای دینی اسلام نه تنها در عهد خود بلکه در عالم دین اسلام میباشد


محمد بن احمد بن رشد اندلوسی، (۱۱۳۶-۱۱۹۸ میلادی) از علمای دین اسلام بود  – 10


ابوبکر محمدبن عبدالملک بن محمد طفیل القیسی اندلیسی (۱۱۰۵-۱۱۸۵ میلادی) یکی دیگر از بزرگان دین اسلام بود.  -11


المنفذ من الضلال- قاهره- صفحه ۹- الغزالی.  -12


– ابن الجوزی : تلبیس ابلیس: مصر ه.ق. ۱۳۴۷ جلد ۴، صفحه ۹۵- دیدگاه غزالی در باره علوم عقلی: ذبیح الله صفا.  -13


–  Sir Anthony Jenkinson.  -14 


 هوشنگ گیلک- آخوند ها و انگلیسی ها- بخش اول- مجله “میراث ایران”- شماره ۹۸ پاییز۱۳۹۹  صفحه ۲۰/.                .        -15


– Ibid.   -16


هوشنگ گیلک- تمدن و فرهنگ ایرانی یا اسلامی- مجله “ایران مهر”-سال چهارم شماره ۴۷ دسامبر ۲۰۰۲صفحه ۱۷.  -17


Share this:



Thursday, December 15, 2022

"بابی کشی است، بزنید" آز خاطرات نویسنده شهیر محمد علی جمالزاده

 Gohar Minoui

بابی کشی 

"بابی کشی است، بزنید"

از خاطرات نویسنده شهیر محمد علی جمالزاده


میدان شاه به آن بزرگی داشت می ترکید و به صورت دریای متلاطمی در آمده بود که فوج فوج و دسته دسته مخلوق از زن و مرد در حکم امواج آن باشند و در آن میانه عمامه ی آخوند ها به منزله ی کفی بود که بر سر این امواج نشسته باشد ، وقتی به هزار زور و زجر خود را به وسط انبوه مردم رساندیم دیدیم دو نفر آدم حسابی را در میان گرفته اند و دارند به قصد کشت می زنند . درصدد تحقیق از آن احوال برآمدیم ولی هیچکس اعتنائی به ما ننمود و احدی وقت و حوصله ی سوال و جواب نداشت ! عاقبت پیرمردی را چسبیده گفتیم عمو جان تو را به خدا چه خبر است ؟ بدون آنکه نگاهی به ما بیندازد نفس زنان نفس زنان گفت : "بابی کشی است بزنید" و دیوانه وار خود را به میان آن ولوله و جنجال انداخت . آن دو نفر بیچارگان مظلوم را با سر برهنه شالشان را به گردنشان انداخته بودند و به خواری هرچه تمام تر به خاک و خون می کشیدند . مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ با چشم های از حدقه درآمده که شراره ی تعصب و شقاوت در آن می درخشید مانند سگ های هار و گرگان خونخوار بر آنها حمله می آوردند و در زدن و ضربت وارد ساختن بدانها و در اهانت و شتم و لعن و دشنام های قبیح بر یکدیگر سبقت می جستند 


دیوانه وار فریاد می زدند که باید داغ و درفششان کرد ، باید سنگسارشان کرد ، باید چشمشان را درآورد . تکه تکه شان کرد سرشان را زیر طقماق کوبید شمع آجینشان کرد ، گوش و بینیشان را برید ، شقه شان کرد . دم توپشان گذاشت ، گچشان گرفت ، تیربارانشان کرد ، زنده زنده سوزانید ، نعلشان کرد ، طنابشان انداخت ، زنده به گورشان کرد ، به قناره شان کشید ، مثله شان کرد 


چوب و چماق و مشت و سیلی بود که بالا می رفت و بر سر و مغز این دو نفر آدم بی یار و یاور پائین می آمد . دیگر هیچ تاب و توانی در بدن آن دو نفر بخت برگشته نمانده بود . رنگشان پریده با چشمان نیم بسته ، ابدا قوت جلو رفتن نداشتند ولی مومنین و مقدسین با شقاوت و قساوتی که تذکار آن بعد از چهل سال هنوز بدنم را می لرزاند آنها را به طرف مسجد شاه که مسند عدل و داد شریعت عظمی بود می کشیدند ، در آن اثنا شخصی پیت نفتی به یکدست و کاسه ی حلبی دسته داری به دست دیگر فرا رسد . در یک چشم بهم زدن آتش از سر و بدن آن دو نفر به طرف آسمان بلند شد . مردم رجاله محض سواب هرکدام از آن نفت کاسه ای به صد دینار خریده به سر و صورت آن ها می پاشیدند 


جمعیت چون مور و ملخ از در و دیوار بالا می رفت . فریاد و فغان لعن و سب غلغله در زیر گنبد و بارگاه مسجد انداخته بود . درست مثل روز عاشورا مردم دسته به دسته صدا ها در هم انداخته و دم گرفته بودند و تصنیف ها و هراره هایی را که بالبداهه ساخته بودند می خواندند و دست می زدند . در آن حیص و بیص نا گهان غوغا و همهمه افزون گردید چنانکه گوئی از دهانه ی خشمگیم آسمان گردباد سهمگینی بر امواج آن دریای متلاطم نازل شده باشد . چیزی نمانده بود که ما دو نفر طفل معصوم هم زیر دست و پا له و لورده بشویم . بزودی معلوم شد که یک نفر بابی دیگری را می آورند . سیل جمعیت خواهی نخواهی ما را به طرفی کشانید که تازه وارد را در آنجا بزمین انداخته بودند و حد شرعی در حقش جاری می کردند . نزدیک که شدیم دیدیم آقا محمد جواد صراف مؤسس مدرسه ی خودمان است که با آن جثه ی فربه زیر چوب مثل مار به خود می غلطید و مانند ابل ناقل ضجه می کشید 


در آن حیص و بیص در میان جمعیت چشم یک نفر به ما افتاد و اتفاقا ما را شناخت . پرخاش کنان فریاد بر آورد که پدر پدر (به کسر دو حرف اول) سوخته های سگ طوله ها شما بچه بابی ها اینجا گهی می خورید . لرزان و اشک ریزان خود را به هزار زحمت از میان ازدحام بیرون کشیدیم و مانند دو طفلان مسلم از چنگ آن مسلمان از حارث بدتر گریخته دوان دوان به خانه برگشتیم 


پ . ن1 

برگرفته از خاطرات کودکی ِ استاد ِ بزرگوار سید محمد علی جمال زاده 

پ . ن2 

استاد جمال زاده بابی نبود ولی بعلت این که پدرش او را به مدرسه فرستاده بود و همچنین پدرش یک آزادی خواه ِ فراری بود به خانواده ی وی نسبت بابی بودن دادند


قابل ذکر است که سرانجام پدر محمد علی جمال زاده (یعنی سید جمال الدین واعظ اصفهانی) بعد از واقعه ی به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه ، به جرم آزادی خواه بودن ، در بروجرد دستگیر به دستور امیر افخم به دار آویخته شد.



Monday, December 12, 2022

این، «ظلم و ستمی باور نکردنی» است.

 این، «ظلم و ستمی باور نکردنی» است. 

«جامعه بین المللی بهائی» طی بیانیه ای از حکم خانم ها مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی خبر داد. خبری که جامعه امری را بار دیگر غرق در اندوه کرد. این عزیزان به همراه پنج نفر دیگر سال های بسیاری را پشت میله های زندان گذراندند و حالا مجدد به ده سال دیگر حبس در زندان محکوم شده اند. مگر هر انسانی چند بهار در عمر خود تجربه می کند و می بیند که این یاران مظلوم و بی گناه بیست بهار را در زندان باید گذران عمر کنند؟ آن هم به چه علت؟ به چه خاطر؟ برای کدامین گناه؟ برای چه خطایی؟  


در این بیانیه آمده : « این دو زن بهائی ایرانی برای دومین بار روز ۳۱ ژوئیه در آغاز موج جدیدی از سرکوب بهائیان ایران دستگیر شدند. از زمان دستگیری مهوش و فریبا بیش از ۳۲۰ بهائی مورد آزار و اذیت فردی قرار گرفته اند. در زمان های مختلف در شیراز، استان مازندران و در سایر نقاط کشور ده ها نفر بازداشت شده اند.» پشت این بازداشت ها خانواده هایی چشم انتظارند، فرزندانی جای پدر و مادر را در کنار خود خالی می بینند، هر روز دلهره، هر یوم اضطراب، هر ساعت نگرانی. اما به راستی کسی دلیلی برای این همه ظلم پیدا می کند. در قسمت دیگری از بیانیه چنین می خوانیم: « حکم اخیر در پی دادگاهی یک ساعته که بیشترین قسمت آن به توهین و تحقیر از جانب قاضی نسبت به متهمین گذشت صادر شده است.» این چنین روندی در دادگاه در هیچ جای دنیا دیده نمی شود. قاضی این پرونده ها ایمان افشاری، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب است که در نظر خود دلیل می آورد که اینها «از حبس قبلی خود درس نگرفته اند». این در حالی است که دکتر شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل و وکیل مدافع مهوش و فریبا می گوید: «در نخستین محاکمه شان در سال ۲۰۰۸ دادگاه «سر سوزن شاهد و مدرکی» در تایید اتهام اقدام علیه امنیت ملی یا سایر اتهامات آنها ارائه نداده بود. در این محاکمه اخیر نیز هیچ مستنداتی ارائه نشد.» بازداشت و گرفتاری انسان های فرهیخته و افرادی که می توانند در جامعه و کشور خود قدم های مثبتی در پویایی آن جامعه داشته باشند روز به روز در کشور ایران بیشتر می شود. خصوصا حبس و گرفتاری زنان که لطمه شدیدی به خانواده می زند.  

خانم سیمین فهندژ، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متحد در باره خانم مهوش ثابت می گوید: « مهوش ثابت پس از آن که مجموعه شعری که در زندان نوشته بود با عنوان اشعار زندان به انگلیسی منتشر شد در سطح بین المللی مورد توجه قرار گرفت. انجمن جهانی «قلم» در سال ۲۰۱۷ از او به عنوان نویسنده بین المللی دلیر تقدیر کرد.» این افتخاری برای یک زن ایرانی است اما به جای تشویق، پشت میله های زندان قرار می گیرد.  «رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی آمریکایی، که در دوره حبس قبلی با مهوش و فریبا سلول مشترک داشت، میگوید که این دو بهائی منبع تسکین و امید همبندان خود بوده اند.خانم فهندژ اضافه کرد: «در حالی که زنان ایران توسط مجله تایم به عنوان قهرمانان سال نامیده شده اند…مهوش و فریبا نیز از همین زنان هستند، زنانی که سالهاست برابری مردان و زنان را باور داشته و ترویج کرده اند، خواستار عدالت و حقیقت بوده اند و به همین دلیل هزینه ای سنگین برای ایستادگی بر این اصول پرداخته اند. حال همه در کنار آنها و در کنار همۀ زنان ایرانی بیاستیم و به حکومت ایران بگوییم که این حکم باید لغو گردد. 


مهوش و فریبا و همۀ

زندانیان عقیدتی باید آزاد شوند. 


متن کامل بیانیه را در لینک زیر دنبال فرمایید:🔽


https://t.me/bahaisofiran_official/1900


https://t.me/Tolo_E_Carme



Sunday, December 11, 2022

مهوش شهریاری(ثابت) شهرو ندبهائی، اسفندماه ۱۳۸۶ در مشهد دستگیر شد، دو سال و نیم زیر سایه حکم اعدام، انفرادی کشید، و به بیست سال حبس محکوم شد، ده سال توی زندانهای مختلف حبس کشید، شهریور ماه ۱۳۹۶ آزاد شد، دوباره مرداد ماه ۱۴۰۱ باز داشت شد، دوباره امروز به ده سالحبس محکو م شد!


Farid Farid

 مهوش شهریاری(ثابت) شهروند بهائی، اسفندماه ۱۳۸۶ در مشهد دستگیر شد،
 دو سال و نیم زیر سایه حکم اعدام، انفرادی کشید، 
و به بیست سال حبس محکوم شد، 
ده سال توی زندانهای مختلف حبس کشید، 
شهریور ماه ۱۳۹۶ آزاد شد، 
دوباره مرداد ماه ۱۴۰۱ باز داشت شد،
دوباره امروز به ده سال حبس محکو م شد!




Tuesday, December 6, 2022

بیداری بانوان ایرانی، خیزش بر علیه تازیان ایرانی نما، بقلم دکتر : هوشنگ گیلگ

بیداری بانوان ایرانی، خیزش بر علیه تازیان ایرانی نما

بقلم دکتر : هوشنگ گیلگ

درود بی پایان بر این دوشیزگان پاک نژاد و شیردل و ستایش بر همشیرگان دلآور و پاک نهاد ایرانی من. زبانم کوتاه و خامه ام ناتوان از ان است که بتوانم آنچه که در دل دارم به نگارش در آورم. دلاوری شما گرانمایگان روزنه امیدی در دل گریان و پژمرده من باز نمود که از بروز دادن آن ناتوانم. آنچه که شما نازنینان در درازی دو ماه و اندی در برابر اهریمنان تازی ایرانی نما و جباران و آدم کشان نشان داده اید نه تنها در تاریخ ایران پیشینه ای ندارد، بلکه در تاریخ جهان سابقه بسیار اندکی را دارا است


چنین سخنانی را بی مطالعه نمیگویم، در این راه کاوش هایی برای آگاهی از اینکه بانوان دیگر نقاط دنیا چگونه در برابر جور و ستم پایداری نمودند و چگونه برای دریافت حق خود دفاع کردند انجام داده ام. بسیاری از این رویدادها بصورت انفرادی بودند که برخی منجر به آزادی کشورشان گردید. در این مورد میبایست که از بانوی فرانسوی، ژان دارک،[1] نام ببریم. ( میلادی۱۴۱۲-۱۴۳۱) یک دختر دهقان که برای نجات کشورش، فرانسه، قد علم کرد و با انگلیس جنگید و آنان را شکست داد. اگر چه بدست دژخیمان گرفتار و زندانی شد و بجرم کفراو را در آتش سوزاندند. ننگ بر ادیانی  باد که بجای رهنمایی مردم، آنان را با جبر و زور زیر نفوذ قرار میدهند و بنام دین پیروان خود را مجبور به انقیاد میکنند


یکی از نخستین در گیری دست جمعی بانوان که برای آزادی کشور و احقاق حق شهروندان روی داد قضیه تسخیر کاخ  “ورسای” میباشد. رویدادی که درپنجم ماه اکتبر ۱۷۸۹ صورت عمل بخود گرفت و به پذیرش مورخین نخستین گام بر علیه نابودی حکومت لویی شانزده برداشته شد. آنروز بازار پاریس شاهد آغازیک انقلاب گردید. گروهی از زنان به سبب عدم توانایی خرید نان برای گزافی بهاء آن قیام کردند، این قیام بسرعت تمام شهر را گرفت. زنان شهر، محل نگهداری اسلحه حوزه را تصرف کردند و از آنجا رهسپار کاخ ورسای شدند. و روز بعد شاه و دربار و مجلس را به زور بپاریس منتقل کردند. این حادثه پایه های رژیم سلطنتی  را لرزاند و باعث ایجاد تغییرات زیادی در آینده خیلی نزدیک فرانسه شد


جسته، گریخته حوادثی توسط بانوان بوجود آمد که در طی دوران حایز اهمیت بسیار در روند زندگی مردم کشورشان گردید. بطورکلی تاریخ نشان میدهد که به مرور زمان بانوان به نحوی از انحا در تعدادی معتنابه در رویدادهای ملت خود دخالت داشتند: تاریخ  چهارده مورد چنین تظاهراتی را تا هزاره نخست میلادی ضبط نموده است. از هزاره نخست میلادی تا به امروز در حدود پنجاه مورد گزارش داده شده است 


با آنچه که متذکر شدم بر میخوریم که رویداد امروز در ایران، دارای چنان اهمیت تاریخی است که نمیتوان حدی بر آن متصور شد. اگر بتوانیم نگاهی به آنچه که دراین کشور پس از روی کار آمدن آخوند ها رویداده است بیاندازیم، آشکار میشود که از همان روز های نخست کشمکش هایی میان هیَت حاکمه متحجر و بانوان ایران بوجود امده بود که با زور و جبر و کشتن و زندانی کردن گروه های مختلف از پیشرفت و گسترش آن جلوگیری بعمل میامد. بویژه پس از ۱۹۹۰ که نقشه دولت آخوندی در برابر بانوان بطور کاملتری به موقع اجرا گذاشته شد 


کشته شدن یک دختر نازنین در عنفوان جوانی به سبب بی ارزش نداشتن حجاب کامل “نقطه عطفی” بود در تاریخ کنونی کشور. نکته ای که باعث بیداری بانوان کشور شد و مسبب خیزش در برابر ستم وارده بر آنان و نداشتن حقوق انسانی و عدم پذیرش شان بعنوان یک شهروند ، و تحمیل کردن روش و آیین  هزار سال پیش یک ملت  وا پس مانده گردید. آیینی که حتی برای آنروز برای مردمی پیشرفته ایران جز ننگ چیزی نبود. آیینی که ملا ها و آخوندها بزودی پی بردند که برای بقا خود بدان نیاز وافر دارند و از همان زمان دست اندرکار شدند تا مردم و طبقه عادی را در نادانی نگهدارند و بر علیه علم و دانش و دانشمندان قد علم کنند و از مردم به صورت میمون های انسان نما بهره گیرند.  دانشمندانی چون ابن سینا را  که عمری را در پیشرفت علم طی میکردند مخالف پیشرفت خود میدیدند و آنان را تکفیر میکردند، در راس این گروه محمد غزالی قرار داشت 


با سوگ فراوان از زمان زمامداری صفویان که پای اروپاییان به ایران باز شد، بویژه انگلیسی ها، برای آخوند ها ممر تازه ای ایجاد گردید، نوکری خارجیان “انگلیسی ها” که چنین امری تا امروز و بر روی کار آوردن خمینی با شدت با قی بود 


آنچه که امروز در محیط های بین المللی میبینیم، دول بزرگ دنیا کوچکترین نشانه ای در راه یاری به جوانان ایرانی را برای  بدست آوردن آزادی از خود بروز نداده اند. البته سخن زیاد میگویند، ولی در عمل کاری انجام نمیدهند، ما آز آنان میخواهیم که “ازتعارف کم کنند و بر مبلغ بیافزایند.” ولی باید بدانیم که آن بزرگواران سود خود را میجویند نه آزادی ایرانیان را از بند یک مشت قاتلان و دزدان. چرا نخست وزیر کانادا، آقای “ترودو[2]” به کمک ایرانیان گامی بردارد، کانادا جایگاه مطمَنی شده است که اجازه میدهد که  خاینان ایرانی و دزدان رژیم حکمرانان،  میلیاردها دلار پول ملت ایران را در بانک های آنکشور به حسابهای شخصی خود نگهدارند. آقای ترودو به آن افراد اجازه اقامت در کانادا را میدهد و هر وقت که بخواهد میتواند که پول های آنانرا بهر علتی بسود کشورش  ضبط نماید، آیا هنوز فکر میکنید که جناب آقای نخست وزیر کانادا دلش به حال مردم ایران سوخته است؟ 


مهر به ایران نیز در آقای امانویل ماکرون[3] وجود ندارد. جوانان نازنین ما نباید فریب چنین افرادی را بخورند. امیدوارم که خانم نازنین، مسیح علی نژاد، متوجه این امر شده باشند که همین آقا با رییس جانیان ایران “رییسی” ،   در نیویورک، نیز هم پالکی بوده است و اظهار داشته اند که مجبور به اظهار محبت به رییس جمهور ایران شده اند! اگر خودش بدین لاطایلات خود باور داشت، من نیز او را باور میکردم. مگر ژیکارد دستن، پیش کسوت پیشین همین آقا نبود که خمینی را در پاریس ماوا داد و آمدنش را به ایران با حفاظت مامورین سرویس جاسوسی فرانسه امکان پذیر نمود


 آیا شما میتوانید به آقای بایدن کوچکترین اعتمادی برای پشتیبانی ایشان داشته باشید؟ مگر دولت آین مرد بزرگوارنبودکه اجازه نداد که سلمان بن سعود را در آمریکا محاکمه کنند بدین برهان واهی که ایشان در راس دولتی قرار دارند و مشمول حفاظت بین المللی در این کشور میشوند. این در حالی است که دستگاه ضد جاسوسی آمریکا بطور یقین آن جانی تازی را مسَول قتل و تکه-پاره کردن اجزاء بدن یک شهروند تازی مقیم آمریکا، آقای قاشوقچی دانسته است


حکومت دولت قطر، هم پالکی اشرار حکومت ایران، دختران و جوانان آزاد منش ایرانی را ازابراز احساسات بر علیه دولت جبار آخوندها منع میکند و حال اینکه به مزدوران ملا ها اجازه چنین کاری را میدهد. دختر ایرانی را بعنوان نداشتن روسری از میدان بیرون میکنند و حال آنکه آن دوشیزه برزیلی با بیش از نیمی از بدن لخت میتواند در میدان مسابقه باشد. 


نازنینان من  متوجه هستید که جراید و محیط های خبرگذاری خارجی بمانند زمان گذشته ماجرای آنچه را که در ایران میگذرد پخش نمیکنند. آیا فکر نمیکنید که ملا ها زیر سبیل مراکز آنان را بقول معروف چرب نکرده اند؟  


ای دختران نازنین و همشیرگان شیردل و جوانان ایرانی که در راه آزادی کشور گامی بسیار بزرگ برداشته اید که در ردیف خود در دنیا بینظیر میباشد، باید بدانید که در این ره تنها هستید، هیچ دولتی گامی برای یاری شما بر نمیدارد، و شما باید بتنهایی در برابر آدم کشان و دزدان تازی ایرانی نما، که حاکم بر شما هستند ایستادگی کنید. آنچه را که میخواهم به شما هشدار بدهم این است که دول خارجی تنها دشمنان واقعی شما نیستند، آنچه را که شما باید از آن بترسید و کوشش کنید که از آن دوری نمایید، هم میهنان ایرانی شما هستند، بویژه بیشترین آنانی در خارج از کشور سکنی دارند. مجددا من این جملات را از تجارب سالیان درازی را که پشت سر گذاشته ام و درمیان این افراد زندگی کرده و روند آنان را بررسی نموده ام ابراز میدارم 


فریب افراد باصطلاح تحصیل کرده ایرانی را نخورید، سابقه آنان را بخوبی بسنجید، بویژه آنانی که پس از روی کار آمدن آخوندها بخارج از کشور رفتند و پست های حساس در دستگاه های خارجیان گرفته اند، حقوق کامل و کافی دریافت میدارند و زندگی آرامی را ادامه میدهند تا آنروزیکه وجود مجدد آنان در میدان سیاست توسط دول حامی آنان ایجاب کند.    این عالی جنابان  در هر لباسی ممکن است باشند. پزشکی، مهندسی، تجاری، تدریسی و نویسنده و غیره. امثال ابراهیم یزدی، بنی صدر و قطب زاده و عبدالکریم سروش بسیارند. استاد دانشگاه بودنشان دلیلی بر میهن پرستی آنان نیست. بسیاری از آنان این درجات را در نتیجه خیانت به میهن گرفته اند. اساتید دانشگاههای استانفورد و برکلی و … را بررسی کنید 


آن استاد دانشگاهی که بمن حمله میکند و ایراد میگیرد که چرا اظهار داشتم که دین اسلام با خونریزی و آدم کشی آغاز گردیده و نگارش مرا “چرت و پرت” میداند باید پرسا باشیم که مدارک بر علیه آنچه را که من گفتم چرا بما نشان نمیدهند؟


مراقب آن بانوانی باشید که سفره ابوالفضل میدهند و در خفا از از نجام هیچ کار خلاف شرع  ابا ندارند. مسجد میسازند و پول برای ساختن بنیاد فرهنگی اسلامی جمع میکنند و در آخر نه بنیادی را میبینید و نه معلوم میگردد که پولها بکجا رفته است و بقول مولانا


به یکی دست می خالص ایمان نوشند      ———-      بیکی دست دگر پرچم کافر گیرند 


 اینان همسایه های ایرانی ما هستند و در جوار ما زندگی میکنند  واز اسرار زندگی ما آگاهی کامل دارند. تنها امیدی که به پیروزی شما باید داشته باشیم این است که اگر خدایی داریم پشتیبان شما در این راه باشد. 


[1] – Jeanne d’Arc (1412-1431)


[2] – Justin Trudeau 


[3] – Emmanuel Macron



Sunday, November 27, 2022

برگی از تاریخ کشتار مردم کردستان در جمهوری اسلامی و قتل بهائیان، ۶ آذر ۱۴۰۱ ، کیان ثابتی




گزارش

برگی از تاریخ کشتار مردم کردستان در جمهوری اسلامی ؛ و قتل بهائیان

۶ آذر ۱۴۰۱
کیان ثابتی
خواندن در ۸ دقیقه
کشته شدن مهسا امینی، دختر جوان ۲۲ ساله کرد توسط نیروهای حکومت اسلامی رمزی برای آغاز اعتراضات سراسری مردم ایران بر علیه بیش از چهار دهه حاکمیت استبدادی در کشور شد.
کشته شدن مهسا امینی، دختر جوان ۲۲ ساله کرد توسط نیروهای حکومت اسلامی رمزی برای آغاز اعتراضات سراسری مردم ایران بر علیه بیش از چهار دهه حاکمیت استبدادی در کشور شد.

 کشته شدن «مهسا امینی»، دختر جوان ۲۲ ساله کرد توسط نیروهای حکومت اسلامی، رمزی برای آغاز اعتراضات سراسری مردم ایران علیه بیش از چهار دهه حاکمیت استبدادی در کشور شده است.

در ۴۳ سال گذشته، تنها ابزار جمهوری اسلامی برای مقابله با اعتراضات، کشتار معترضین بوده است. در اعتراضات اخیر، بار دیگر جمهوری اسلامی برای بقا خود دست به کشتار مردان، زنان و کودکان ایران زد که در این بین، اقلیت‌های قومی ساکن در کردستان و بلوچستان، با شدیدترین سرکوب‌ها و کشتارها مواجه شدند. سازمان حقوق بشر «هه‌نگاو»، در گزارش آماری خود در روز سه‌شنبه ۳آذر۱۴۰۱، از کشته شدن دست‌کم ۴۲ شهروند کرد با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی در طی هفته دهم اعتراضات، یا هفته پایانی آبان ۱۴۰۱ خبر داد. 

جمهوری اسلامی در طول عمر خود به دفعات و بهانه‌های مختلف، مردم کردستان ایران را مورد هدف تیر قرار داده و به قتل رسانده است. از جمله این موارد، خبر کشته شدن کولبران کرد توسط نیروی انتظامی یا سپاه است که به کرات در طی این سال‌ها شنیده شده است. 

قتل بهاییان کردستان، حلقه‌ دیگری از زنجیره کشتار مردم در کردستان است؛ واقعه‌ای که تاکنون کمتر به آن‌ها اشاره شده است. در ادامه، داستان کشته شدن چند شهروند بهایی را در سال‌های اولیه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مرور می‌کنیم.

***

بهار وجدانی: ۵۷ ساله- اعدام در مهاباد

«بهار وجدانی» در سال ۱۳۰۱ در میاندوآب به دنیا آمد. او پس از پایان دوره دبیرستان به مهاباد نقل مکان کرد و با بازکردن فروشگاه لوازم منزل، به کسب و کار در این شهر مشغول شد. وجدانی پس از چهار دهه زندگی در مهاباد، به‌عنوان کاسبی خوش نام و معتمد در شهر شناخته می‌شد.

ساعت پنج بعد از ظهر روز ۴مهر۱۳۵۸، دو پاسدار به مغازه او رفته و وجدانی را دستگیر کردند. ابتدا، آن‌ها او را شهربانی مهاباد و پس از مدتی به یک پادگان نظامی که محل دادستانی انقلاب بود، منتقل می‌کنند. در اتاق مشغول صحبت با دادستان بوده که شیخ «صادق خلخالی» وارد می‌شود. 

دادستان به خلخالی می‌گوید که ایشان آقای وجدانی از محترمین شهر هستند، اما خلخالی توجهی نمی‌کند و با عصبانیت شروع به ورق زدن پرونده‌های روی میز می‌کند. صدای تیراندازی از بیرون شنیده می‌شود و خلخالی عصبانی‌تر می‌شود.

در همین حین، گفت‌وگوی بین دادستان و وجدانی به جایی می‌رسد که وجدانی می‌گوید: «من بهایی هستم و دروغ نمی‌گویم.» خلخالی که تا آن زمان در جریان احضار او نبود، ناگهان برمی‌گردد و کاغذی را به طرف وجدانی پرت می‌کند و می‌گوید: «بهایی هستی؟ چه بهاییتی!...بنویس بهایی نیستی تا آزادت کنم.» وجدانی نمی‌پذیرد و می‌گوید که شما آدم فاضل و دانشمندی هستید و می‌دانید دین و اعتقادات قلبی، مساله‌ای نیست بتوان مانند ساعت آن را تغییر داد. 

خلخالی می‌گوید: «پس باید یک میلیون تومان به صندوق مستضعفان بدهی تا آزادت کنم.»، وجدانی پاسخ می‌دهد: «من چنین ثروتی ندارم.»، خلخالی باز می‌گوید: «پانصد هزار تومان بده.» وجدانی باز هم پاسخ منفی می‌دهد. سرانجام خلخالی با هشتاد هزار تومان موافقت می‌کند و از اتاق خارج می‌شود. پس از رفتن خلخالی، وجدانی را هم آزاد می‌کنند و قرار می‌شود فردا دوباره برگردد.

گفت‌وگو بالا را همان شب، بهار وجدانی برای یکی دیگر از بهاییان مهاباد به نام «عبدالهی» تعریف می‌کند. مطلب بالا، براساس یادداشت به‌جا مانده از عبدالهی است.

وجدانی پس از آماده کردن مبلغ، تصمیم می‌گیرد تا همان شب هشتاد هزار تومان را به دادستانی ببرد. پس ساعت ده شب برای تحویل دادن پول به دادستانی مراجعه می‌کند. آن شب او به خانه برنمی‌گردد. فردای آن روز، پس از مراجعه خانواده، به آن‌ها گفته می‌شود که بهار وجدانی به اتهام بهایی بودن مفسد فی الارض شناخته شده و در ساعت ۴ صبح روز ۵مهر، به دستور خلخالی تیرباران شده است. 

یادداشتی از وجدانی خطاب به خانواده‌اش پیدا شده که در آن نوشته است: «بنده به علت عدم کتمان عقیده و اقرار به دیانت بهایی محکوم به اعدام شدم، حال نمی‌دانم این حکم کی اجرا می‌شود. بدین‌وسیله از عموم خداحافظی می‌نمایم.»

برگی از تاریخ کشتار مردم کردستان در جمهوری اسلامی؛ قتل بهاییان

 

علی ستارزاده: ۲۴ ساله- مرگ بر اثر اصابت گلوله در بوکان

برگی از تاریخ کشتار مردم کردستان در جمهوری اسلامی؛ قتل بهاییان