چشمبندی که لابیگران نظام به اوباما زدند!
ساختار
واقعی قدرت در ایران و نقش برخی گروهها در پنهان کردن آن
۲۱/ بهمن/۱۳۹۲ آریا حق گو
دولت
اوباما تصوّر میکند که وقتی این قسمت از حکومت ایران در اثر رفع تحریمها و
موفقیت در بازسازی اقتصادی ایران در ساختار قدرت ایران تثبیت شد، آنگاه میتوان از
طریق تعامل با این بخش از قدرت در ایران به مسائلی مانند حقوق بشر نیز رسید. اما
واقعیت در مورد ساختار قدرت در ایران چیز دیگری است.آنچه لابیهای جمهوری اسلامی
و یا گروههایی مثل نایاک از چشم دولت آمریکا پنهان میکنند، مصون بودن ساختار
قدرت جدید ایران از هرگونه تغییری است.
دستگاه
دیپلماسی دولت ایران در دوران حسن روحانی برای دیپلماتهای خارجی کاملاً شناخته
شده است. غربیها همکاران حسن روحانی در این بخش از جمله آقای ظریف را معمولاً
دیپلماتهایی کارکشته و بسیار حرفهای میدانند. اما آیا واقعاً غربیها میدانند
با چه کسانی طرف هستند یا در این زمینه دچار جهل مرکّب شدهاند؟
نگارنده
نه مشاور دولتهای غربی در امور ایران است و نه علاقهای به بحثهای بی پایان در
رابطه با واقعیت صحنه آراییهای جمهوری اسلامی دارد. آنچه من را به نوشتن این
یادداشت وادار نمود چیزی نیست جز قربانی شدن حقوق بشر ایرانیان در چشم بندی
[ برخی گروهها] و لابی جمهوری اسلامی در کشورهای غربی.
تمرکز فعالیتهای دیپلماسی خارجی ایران در شش
ماه گذشته بر رسیدن به توافقی برای حل مساله هستهای ایران بوده است. موضوع
حقوق بشر به دو دلیل مهم در این مدت از دستور کار هرگونه مذاکرهای با دیپلماتهای
ایرانی خارج شده است:
۱- جامعه جهانی تمایل شدیدی به رسیدن به
راه حلی دیپلماتیک و جلوگیری از جنگ با ایران دارد. این باعث شد هرگونه بحثی که
کوچکترین صدمهای به امکان موفقیت این مذاکرات وارد میکند، عملاً کنار گذاشته
شود. بزرگترین و مهمترین قربانی این روی کرد، وضع حقوق بشر در ایران بود. لابی گران
موفّق شدهاند خطر جنگ با ایران را چنان بزرگ جلوه دهند که جوامع جنگ زده و جنگ
هراس غربی را وادار به اعمال فشار بر دولتها برای کنار آمدن با جمهوری اسلامی
نمایند.
۲- دیپلماتهای جمهوری اسلامی ظرف
شش ماه گذشته وانمود میکردهاند که مخالف روند طی شده در ۸ سال گذشته در ایران
بودهاند و کنار بودن خود از سمتهای کلیدی در ایران را هم دلیل این ادعا نشان میدادند.
این دیپلماتها با زیرکی موفق شدند بدون اینکه مطلبی را صراحتاً به زبان بیاورند و
در نقد وضع گذشته کلامی بگویند، فضای مجامع دیپلماتیک بینالمللی را به این سمت
بکشانند که افرادی میانه رو هستند و باید از آنها در حد تواناییهایشان در
ایران انتظار داشت و به تدریج جایگاه آنان را در نظام قدرت ایران تقویت کرد. لابیگران
در آمریکا و گروههایی مثل نایاک نقشی اساسی در این موضوع ایفا نمود و به خوبی
مطالبی را به نهادهای تصمیم گیرنده در آمریکا منتقل کرد که دیپلماتهای جمهوری
اسلامی نمیخواستند هزینه بیان آن را پرداخت نمایند.
لابی جمهوری اسلامی موفق شد کل مشکلات
این رژیم را به دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد خلاصه کند و چنین وانمود نماید که
تمام مشکلات ناشی از تسلّط گروهبانهایی مثل احمدینژاد بر مناصب ژنرالهایی مثل
روحانی بوده است. چنین وانمود میشود که «آن مرد رفت» و تمام نکبتهای جمهوری
اسلامی برای مردم ایران و جامعه جهانی را هم با خود برد.
هم اکنون تحلیل جامعه جهانی و بهویژه
دولت اوباما از شرایط ایران چنین است که دولت حسن روحانی و دستگاه سیاست خارجی او
افرادی میانه رو هستند که میتوان با آنها گامهای مهمی را در مسیر بهبود وضعیت
ایران برداشت اما این افراد فعلاً در ساختار قدرت ایران موقعیتی شکننده دارند و
باید از هرگونه اقدامی پرهیز کرد که موضع آنان را در مقابل تندروهای داخل ایران
تضعیف مینماید. این حالت در واقع وضعیتی آرمانی برای دیپلماتهای ایرانی است.
بدین ترتیب این افراد براحتی از پاسخ گویی در برابر نقض حقوق بشر توسط حکومتی که
نماینده آن هستند، معاف میشوند. ادامه نقض حقوق بشر در ایران نیز هیچ تاثیری بر
موفیقت ماموریت آنان در کاهش فشار بر جمهوری اسلامی نداشته و نخواهد داشت.
دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی با زیرکی
و هوشمندی مانورهایی انجام میدهد تا وضع موجود را تا پایان مذاکرات و کاهش
حداکثری فشار بینالمللی بر حکومت ایران حفظ کند. هنگامی که مذاکرات به سرانجام
رسید و شهد منافع اقتصادی سرشار همکاری با ایران زیر دندان غربیها مزه کرد، حتماً
برای طرح مساله حقوق بشر دیر خواهد بود. ماموریت دیپلماتهای کارکشته جمهوری
اسلامی و لابی این رژیم در خارج نیز مسکوت گذاشتن مساله حقوق بشر تا آن زمان است.
گوشه و کنایههای وزیر خارجه ایران و حامیان رسانهای او به تندروهایی مانند
مدیرمسوول کیهان یا طرح شایعاتی مبنی بر انتقال پرونده حقوق بشر از قوه قضائیه به
وزارت خارجه از همین دست مانورهاست. چنگ و دندان نشان دادن امثال مصباح یزدی به
دولت روحانی نیز نعمتی آسمانی است که به خوبی فضای مورد نظر این مجموعه را در
اذهان غربیها تبیین مینماید.
اما دولتهای غربی و بويژه دولت اوباما
ادعا میکنند که نخواهند گذاشت مساله حقوق بشر به حاشیه رانده شود و حتماً آن را
در ادامه مذاکرات با ایران لحاظ خواهند کرد. دولت آمریکا تحت القائات لابیگران
جمهوری اسلامی در آمریکا ظاهراً تصوّر میکند که فرصت دادن به دولت روحانی و تعامل
و تسامح با دستگاه دیپلماسی او به تدریج باعث افزایش قدرت این مجموعه درون ساختار
حکومت ایران خواهد شد و در میان مدّت راهی برای کاستن از تندرویها در ایران باز
خواهد شد. دولت اوباما تصوّر می کند که وقتی این قسمت از حکومت ایران در اثر رفع
تحریم ها و موفقیت در بازسازی اقتصادی ایران در ساختار قدرت ایران تثبیت شد،
آنگاه میتوان از طریق تعامل با این بخش از قدرت در ایران به مسائلی مانند حقوق
بشر نیز رسید. اما واقعیت در مورد ساختار قدرت در ایران چیز دیگریست. آنچه
نایاک و لابی گران جمهوری اسلامی از چشم دولت آمریکا پنهان می کنند، مصون بودن
ساختار قدرت جدید ایران از هرگونه تغییری است. ساختار قدرت در جمهوری اسلامی در
دهه گذشته شکل ویژهای پیدا کرده است که به هیچ وجه با تصورات فعلی دولت آمریکا
سازگار نیست.
ظرف ۱۰ سال گذشته با جراحیهای بسیار
عمیق و دردناک، نوعی ساختار قدرت مصون از تغییر در ایران بوجود آمده است. ساختاری
که مغز متفکّر آن به شدّت از تمامی انظار پنهان است و هیچ یک از عناصر فعال در آن
لایه برای بسیاری از خواص جمهوری اسلامی هم شناخته شده نیستند. این جراحی در دو
مقطع میرفت تا جمهوری اسلامی را از پای درآورد و حتی در یک مرحله این رژیم را چند
ماهی به کما برد اما در نهایت با موفقیت انجام شد. امروز جمهوری اسلامی جدیدی بر
ایران حکم میراند که بیش از هر زمان برای غربیها ناشناخته است.
در جمهوری اسلامی جدید، حوزههای دفاعی و
امنیتی با چهارچوبهای بومی و سازگار با شرایط خاص این رژیم تعریف شده است. تمامی امورات دیگر
کشور با توجه به سیاستهایی تنظیم میشود که در این حوزهها طراحی میشود. سیاست
گذاریها در این زمینهها در محافلی انجام میشود که چهرههای شناخته شده و بویژه
رسانهای نظام جمهوری اسلامی در آن راه ندارند. قوای سه گانه بنا بر ضرورت و با
رعایت کامل طبقه بندی، به تدریج مامور اجرای سیاستهای طراحی شده در لایه پنهان
نظام میشوند بدون آنکه از چهارچوبهای کلی تعیین شده اطلاع داشته باشند.
رئیس جمهوری اسلامی در واقع رئیس الوزراء
است و نقش وی در جمهوری اسلامی در حد اداره بخشی از امور جاری کشور در چهارچوب
سیاستهایی است که در محافل بسیار پنهان ایران طراحی شده است. رئیس جمهور و اصولاً
هیچ یک از شخصیتهایی که در جمهوری اسلامی رسانهای میشوند یا نمایندگان رسمی این
حکومت محسوب میشوند، در طراحی سیاستهای کلی نظام هیچ دخالتی ندارند. رئیس جمهور
و دستگاههای در اختیار او نه تنها نقشی در تعیین سیاستهای کلی جمهوری اسلامی
ندارند، بلکه هیچ ابزاری برای تاثیرگذاری در روند اجرای این سیاست نیز در اختیار
ندارند.
وزیر خارجه جمهوری اسلامی نه تنها در
سیاست گذاری در حوزه روابط بین الملل ایران نقشی ندارد، بلکه حتی تمام این سیاستهای
اتخاذ شده نیز از طریق وزارت تحت مدیریت وی به اجرا در نمیآید. وزیر خارجه ایران
و دستگاه تحت مدیریتش، بر اساس ضرورت مامور اجرای بخشی از یک سیاست کلی میشوند بی
آنکه از کلیّت آن با خبر باشند. برای نمونه، وزارت خارجه ایران به هیچ وجه در
جریان اقداماتی که سپاه قدس در حوزه روابط خارجی ایران انجام میدهد نیست و هیچ
گونه تاثیری بر اقدامات آن شاخه از دستگاه روابط بین الملل ایران نمیتواند داشته
باشد.
وزیر اطلاعات و وزارتخانه تحت مدیرت
او نیز تنها مجری بخشی از سیاستهای کلی امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی بوده و از
چهارچوبهای کلی طراحی شده بی اطلاع هستند. همین مساله در رابطه با مسائل اقتصادی
و فرهنگی کشور نیز وجود دارد و کسانی که فکر میکنند دولت در این زمینهها سیاست
گذار یا یگانه مجری سیاستها است، از ساختار قدرت ایران کاملاً بی اطلاع هستند.
حتی افرادی مثل محمود احمدی نژاد نیز بسیار دیر متوجه ساختار قدرت واقعی در ایران
شدند و همین امر نشان میدهد که این جراحی عمیق و بسیار پردرد برای بازتولید
ساختار قدرت در ایران، بسیار ماهرانه و با رعایت دقیق توافقات قبلی بوده است.
نگارنده هیچ تردیدی ندارد که شخصیت دولتمردان
حسن روحانی و دیدگاههای آنان راجع به موضوعات به هیچ وجه تاثیری بر سیاستهای کلی
جمهوری اسلامی ندارد. با این حال، بازی هوشمندانه حکومت ایران در این است که بسیار
دقیق و ماهرانه از روشن شدن ساختار واقعی قدرت برای بازیگران خارجی جلوگیری میکند.
لابی بسیار قدرتمند جمهوری اسلامی در
خارج، در عمق مراکز مطالعات ایرانشناسی در غرب نفوذ نموده و مجاری ارائه تحلیل به
دولتهای خارجی را قبضه کردهاند. این لابی در طول فرآیند بازتولید ساختار قدرت در
ایران، به خوبی به وظیفه خود عمل نمود. عناصر این لابی، با پوشش عناوین آکادمیک
قابل قبول برای مراکز پژوهشی غربی و با شناخت کامل از ساختارهای ارائه تحلیل از
مراکز علمی و پژوهشی به دولتها در نظامهای دموکراتیک، موفق شدهاند پردهای را
بر چشمان غربیها بیافکند و آنان را از شناخت ساختار قدرت واقعی جمهوری اسلامی باز
دارند. اغلب مراکز پژوهشی و مشاور در زمینه مطالعات ایران در کشورهای غربی و
بویژه آمریکا در اختیار عناصر وابسته به این لابی است. جمهوری اسلامی با بودجه خود
غربیها برایشان پژوهش میکند و هرآنچه را که خودش مایل است به عنوان نتایج تحقیقات
علمی از این بنیادهای پژوهشی در اختیار این دولتها میگذارد. وابستگان این لابی
اغلب دارای عناوین قابل قبول علمی برای محافل آکادمیک غربی هستند. اما آنچه بیش از
هر چیز غربیها را مایل به استفاده از آنها میکند یک چیز است: ادعای اثبات شده
نفوذ این افراد در حکومت ایران. این در واقع رانتی است که رژیم ایران به این افراد
میدهد تا بتوانند با تکیه بر آن سایر رقبا را از دستیابی به مراکز و بودجههای
پژوهشی دولتهای غربی محروم نمایند.
در اثر چندین سال فعالیت عمیق لابی
جمهوری اسلامی، دولتهای غربی تصوّر میکنند که با کسانی مذاکره یا معامله میکنند
که موفقیت آنان به معنای کاستن از تندرویها در ایران و نزدیک کردن حکومت ایران به
معیارهای مورد تایید آن هاست. اما نگارنده به صراحت اعلام مینماید که کسانی که
امید دارند که با تقویت موضع آقای روحانی یا کمک به موفقیت هرچه بیشتر آقای ظریف،
راهی برای تاثیرگذاری بر سیاست گذاریها در ایران بیایند، بر سر گوری گریه میکنند
که مردهای در آن نیست!
-------------
مطالب
بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت
خودنویس.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://behnazar.blogspot.com/2014/02/blog-post_1292.html
http://behnazar.blogspot.com/2014/02/blog-post_1292.html
No comments:
Post a Comment