Wednesday, February 27, 2013

بهائي هيچ حقي دراين نظام ندارد ، اگر بميرد اكنون، گور و كفن ندارد ، مزار و مردگانش، دگر بقا ندارد.



بهائي هيچ حقي دراين نظام ندارد، اگر بميرد اكنون، گور و كفن ندارد، مزار و مردگانش، دگر بقا ندارد.


در34 سال گذشته، جمهوري اسلامي ايران، اولين جائر حكومتي در جهان بوده و هست كه بطورمنظم و سيستماتيك، نسبت به ايذاء و اذيت و قتل و غارت و حبس و اعدام شهروندان عقيدتي و ديني ايران منجمله بهائيان، از زن و مرد، شير خواره تا نود ودو ساله، اقدام نموده، تا آنجائي كه دامنه اين بغض و كينه و عداوت، به مُردگان بهائي و تدفين آن ها و تخريب قبرستان هاي دائر نيز كشيده شده است . وچنين خواهند وگويند كه:

بهائي هيچ حقي دراين نظام ندارد، اگر بميرد اكنون، گور و كفن ندارد، مزار و مردگانش، دگر بقا ندارد.

محتسب است و شيخ ومن صحبت عشق در ميان 
از چه كنم مجابشان پخته يكي و خام دو       

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------




از مسن‌ترین شهدای اخیر ایران جناب عبدالوهّاب کاظمی است

سن در هنگام شهادت ۹۲ سال

جناب کاظمی: «من چه گناهی دارم؟» رئیس دادگاه: «تو بهائی هستی».
 



Payam Bahá'ís Friend

عبدالوهّاب کاظمی، سن در هنگام شهادت ۹۲ سال.

جناب کاظمی: «من چه گناهی دارم؟» رئیس دادگاه: «تو بهائی هستی».


از مسن‌ترین شهدای اخیر ایران جناب عبدالوهّاب کاظمی است که در تاریخ ۱۲۶۷ شمسی در منشاد یزد دیده به جهان گشود. وقتی ایشان دوران طفولیّت را می‌گذراند، پدر بزرگوارش (جناب حسین ابن محمّد علی ابن کاظم) را به همراه سی تن دیگر از احبّای منشاد توقیف و در حومهٔ شهر در نهایت قساوت در ضوضای معروف یزد به شهادت رساندند (۱۲۷۴ شمسی). عبدالوهّاب شاهد چگونگی شهادت پدر بود که با چه بی‌رحمی با ضربات بیل و کلنگ در زیر دست اعدا قطعه قطعه شد. هیاهوی علما، مخالفت زمامداران، بازماندگان شهدا، در ذهن کودک هفت ساله این سؤال را ایجاد کرد که اکنون که مادر صبور و مهربان در این دنیا تنها مانده و خود نیز حتّی در کودکی مورد اذیّت و استهزای مردمان است، بهتر نبود که پدر امر الهی را انکار می‌کرد که حالا پسر و خانواده بی‌پناه و بی‌سرپرست نبودند؟ مادر از طغیان افکار پسر خود محزون شده بود، موضوع را با یکی از علمای منشاد، ملّا غفور، که قلباً مؤمن به امر مبارک ولی در ظاهر معمّم بود، در میان می‌گذارد. پسر را جهت کسب معلومات عربی و قرآنی و دقّت در کتاب مستطاب ایقان نزد ملّا غفور می‌فرستند. عبدالوهّاب صفحه به صفحه کتاب مستطاب ایقان را می‌خواند و متوجه مضامین آن کتاب جلیل می‌شود. در مدّت زمان کوتاهی به تعصّب و دشمنی علمای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته پی می‌برد و هر روز ایمان او نسبت به امر راسخ‌تر می‌شود، تا آنکه جانی تازه می‌یابد و خلقی بدیع می‌گردد. جناب کاظمی مدّتی مدید در محفل روحانی یزد قائم به خدمت بود. قریب ده سال به علّت نبودن عضو کافی هر هفته پیاده راهی دشوار را تا بنادک می‌پیمود تا محفل روحانی آنجا تشکیل شود و صبح زود قبل از طلوع آفتاب پیش از آنکه مردم او را بشناسند به محلّ خود مراجعت می‌نمود. سپس تنها برای مدّت سه سال به سخویه از قرای پشت کوه یزد رفت. پس از مراجعت همراه با خانواده عزم مهاجرت حسن آباد رفسنجان را نمود. در سنّ هشتاد سالگی به یزد مراجعت نمود. در تمام سفرها مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت و حتّی زمانی او را مسموم نمودند، ولکن با حالات روحانی و انجذابات معنوی ذرّه‌ای از این تضییقات وارده افسرده و پریشان نمی‌شد. تاریخ در آینده حماسهٔ این دلیران را یک به یک شرح خواهد داد و اوراق زرّین آن گواه فداکاری‌ها و جانبازی‌های این سرگشتگان خواهد بود.
در دوران انقلاب منزل مسکونی او و تعداد دیگری از بهائیان به آتش کشیده شد تا اینکه نیمه شبی عدّه‌ای از متعصّبان به منزل او ریخته طالب اسناد جاسوسی شدند. تمام اسباب منزل حتّی کوچکترین بسته‌ها را بازرسی و کلیّهٔ کتب و نوشتجات امری و غیرامری را ضبط نمودند و سپس او را آزاد کردند. بار دیگر این پیرمرد ۹۲ ساله را دستگیر کردند و در اطراف منشاد گرداندند و در پنجاه کیلومتری منشاد تنها و بدون وسیله رها نمودند. جناب کاظمی خود پیاده از جادهٔ خطرناک کوهستانی به راه افتاد تا نیمه شب به آبادی نزدیکی رسید. این خبر همان شب در یزد منتشر شد و به گوش علما رسید. کینهٔ دیرینه اوج گرفت و دستور جلب او صادر شد. یاران مسجون شب را نخوابیده و تا صبح لایحهٔ مفصّل و مستدلّی حاوی رفع اتّهامات وارده و اثبات عدم مداخلهٔ بهائیان در سیاست و شرحی در مورد وحدت عالم انسانی و وحدت ادیان، تهیّه و به امضای تمام مسجونین رساندند. در دادگاه اوّلین متّهم جناب ذبیحیان بود که درخواست کرد که لایحهٔ دفاعیّه که جمیع فراهم کرده‌اند قرائت گردد. دفاعیّه با لحن مهیمن و ملکوتی جناب اخترخاوری ایراد و تمام این جریانات از طریق تلویزیون پخش گردید. مجدداً دادستانی شروع به قرائت تهمت‌های قبل نمود که جناب کاظمی با کبر سن و قدّ خمیده، بلند شد و از رئیس دادگاه پرسید: « من چه گناهی دارم؟» جواب داد: « تو بهائی هستی!» جناب کاظمی به آیات قرانیّه استناد نمود.
باری شرح شهادت این هفت نفر جانبازان یزد و نصایح و مواعظی که در مسیر میدان شهادت بر زبان می‌راندند، از صفحهٔ تاریخ جهان محو نخواهد شد. شهادت آن مظلوم در تاریخ هفده شهریور ماه ۱۳۵۹ واقع گردید.

اقتباس و تلخیص از عندلیب شماره ی ۲۴ پائیز ۱۳۶۶ شمسی.
نوشتهٔ داریوش لمیع.
پروازها و یادگارها، صفحه ۴۷، تألیف ماه مهر گلستانه.
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=494271150625242&set=a.492039697515054.130601.243281452390881&type=1&ref=nf


 
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

  


آزار و اذیت اخیر دولت جمهوری اسلامی ایران ، نسبت به خانواده هاي بهائي ساکن سمنان، كه هم اكنون نيز به صورت کاملا برنامه ریزی شده ادامه دارد




عاشقان کوی دوست.asheghan koye doost

گزارش زیر شرح حال یک خانواده بهایی ساکن سمنان است که در سالهای اخیر دولت جمهوری اسلامی ایران به صورت کاملا برنامه ریزی شده به آزار و اذیت آنان پرداخته و هم اکنون نیز به این کار ادامه میدهد

خانوادهء فناییان :
- نظام فناییان (پدر خانواده) ،
- صهبا رضوانی ( همسر نظام فناییان ) ،
- انیسا فناییان ، فرهاد فناییان ، فاران فناییان ...( فرزندان نظام و صهبا) ،
- سیامک ایقانی ( داماد خانواده فناییان و همسر انیسا فناییان )
- ستاره ایقانی و شکیب ایقانی ( فرزندان ۷ ساله و ۳ سالهء سیامک ایقانی و انیسا فناییان ، نوه های نظام فناییان و صهبا رضوانی )

اعضای خانواده ای هستند که تقریبا ً هر کدام به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به وسیله ء حکومت جمهوری اسلامی ایران مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند.
این خانواده سالهاست که در شهر سمنان زندگی میکنند و به غیر از جرمهای عقیدتی که دولت ایران به آنها نسبت داده ، هیچگونه سابقه جنایی ، تخلف مالی و یا مشکلات قضایی دیگری نداشتند .


صهبا رضوانی ( فناییان) :
در ساعت ۷:30 دقیقه صبح ۲۵ آذر ۱۳۸۷ مامورین اداره اطلاعات استان سمنان به منزل نظام فناییان و صهبا رضوانی هجوم آوردند و بعد از تفتیش کامل خانه ، کلیه کتابهای مذهبی ، فیلم های خانوادگی ، اسناد منزل ، کامپیوتر ها و دفترچه های حساب بانکی را با خود بردند و خانم صهبا رضوانی را نیز بازداشت کرده وبه بازداشتگاه اداره اطلاعات منتقل کردند همان شب ایشان را به دادگستری استان سمنان بردند و حکم بازداشت موقتشان را از دادگستری گرفته و ایشان را به زندان سمنان منتقل کردند .

صهبا رضوانی به مدت ۵ ماه در زندان سمنان بازداشت بود و ۳ ماه از این ۵ ماه را در انفرادی گذراند . در طی این ۵ ماه دادگاه بدوی ( دادگاه اولیه ) به ریاست قاضی محمد زنگویی تشکیل شد . در هنگام برگزاری دادگاه آقای زنگویی به پرسیدن سئوالات عقیدتی از خانم رضوانی پرداخت و سرانجام ایشان را به ۳ سال و ۸ ماه حبس محکوم کرد .

دادگاه تجدید نظر این حکم را به ۳ سال حبس کاهش داد . خانم رضوانی برای گذراندن دوران حبس خود از زندان سمنان به زندان اوین در تهران منتقل شد و خانوادشان برای ملاقات با ایشان هر هفته از سمنان به تهران میآمدند این ملاقات ها در روزهای وسط هفته و در ساعات کاری بود و خانواده برای ملاقات با ایشان مجبور به ترک شغل و محل کار خود میشدند . بیشتر این ملاقات ها به صورت کابینی و از پشت شیشه انجام میشد .

در طی این سه سال علی رغم تلاش بسیار زیاد همسر و بستگان خانم رضوانی ، فقط یکبار به ایشان مرخصی دادند در صورتی که بنا به قوانین جمهوری اسلامی زندانی بعد از گذراندن نیمی از دوران محکومیت خود ، حتی میتواند درخواست مرخصی متصل به آزادی نماید .

لازم به ذکر است که از لوازم برده شده از منزل صهبا رضوانی ونظام فناییان ، تا کنون فقط دفترچه های بانکی بازگردانده شده است .

خانم رضوانی در۸ آذر ۱۳۹۰ بعد سپری کردن دوران حبس خود ، از زندان اوین آزاد شد .


نظام فناییان :
بعد از زندانی شدن صهبا رضوانی ، به منظور ایجاد رعب و وحشت در خانواده ایشان ، چندین بار شیشهء ماشین نظام فناییان را شکستند و با وجود پیگری های قانونی آقای فناییان ، هیچگاه عاملین اینگونه اقدام ها شناسایی ودستگیر نشدند .
در همین ایام بارها به منزل ایشان تلفن های تهدید آمیز میشده که عاملین اینگونه تماسها نیز تا کنون شناسایی و بازداشت نشدند .
در خرداد ماه ۱۳۹۱ کارخانهء پویا نوار ( به علت بهایی بودن بعضی از سهام داران و تعدادی از کارکنان کارخانه ) به وسیلهء مامورین اداره اطلاعات ، اداره اماکن و اداره تعزیرات استان سمنان بسته شد .
آقای نظام فناییان هم که در این کارخانه کار میکردند به همراه حدود ۶۰ نفر از کارگران و کارمندان این کارخانه ، بیکار شدند .
تا کنون تلاشهای آقای فناییان و بقیه مسئولین کارخانه برای بازگشایی این واحد صنعتی به نتیجه نرسیده است .


سیامک ایقانی :

در ۲۵ آذر ۱۳۸۷، همزمان با هجوم مامورین اطلاعات استان سمنان به منزل آقای فناییان ، مامورین این سازمان به منزل سیامک ایقانی نیز هجوم برده و بعد از تفتیش کامل منزل ایشان کامپیوتر ، کتب مذهبی ، مدارک واسناد منزل ، فیلم های خانوادگی و دفاتر حساب های بانکی ایشان و همسرشان ( انیسا فناییان ) را ضبط کردند و تا کنون فقط دفاتر بانکی ایشان را پس داده اند

در اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ سیامک ایقانی به وسیلهء مامورین اطلاعات استان سمنان بازداشت شد و به مدت ۱۴ روز در زندان انفرادی به سر برد ، سپس با سپردن وثیقه به صورت موقت آزاد شد و پس از تشکیل دادگاه بدوی به ۳ سال زندان محکوم شد .

این حکم به تایید دادگاه تجدید نظر هم رسید و از ۱۵ آبان ۱۳۸۹ تا کنون سیامک ایقانی در زندان سمنان زندانی است .

دو کودک خردسال ایشان (شکیب و ستاره ایقانی ) در هنگام زندانی شدن پدر، یکساله و پنج ساله بودند .


انیسا فناییان ( ایقانی ) :

در اسفند ماه ۱۳۸۹ مامورین اطلاعات استان سمنان مجددا ً به منزل انیسا فناییان و سیامک ایقانی هجوم آوردند و باز هم کامپیوتر ، مدارک ، اسناد ، فیلم های خانوادگی و... را با خود بردند از آن تاریخ به مدت ۱۴ روز انیسا فناییان هر روز از صبح تا بعدازظهر برای بازجویی احضار میشد در آن هنگام ایشان دو فرزند یکساله ( شکیب ایقانی ) و پنج ساله ( ستاره ایقانی ) داشتند .

سرانجام دادگاه بدوی به قضاوت آقای عین الکمال ایشان را به تحمل ۴ سال و ۵ ماه حبس محکوم کرد که در دادگاه تجدید نظربه ۲۲ ماه حبس کاهش یافت .

انیسا ایقانی از تاریخ ۳۰ دی ماه ۱۳۹۱ در زندان زنان سمنان زندانی است .

خانواده انیسا فناییان بارها به مسئولین از جمله رئیس کل دادگستری استان سمنان آقای سیاوشی و دادستان استان سمنان آقای آسیابی مراجعه کردند و از آنان درخواست کردند که به علت زندان بودن آقای سیامک ایقانی ، اجرای حکم انیسا فناییان تا به پایان رسیدن حکم همسرشان به تعویق بیافتد تا فرزندان خردسالشان بتوانند حداقل از سرپرستی یک نفر از والدین خود برخوردار باشند ، متاسفانه درخواستهای مکرر خانواده ایشان بی نتیجه ماند و هم اکنون دو کودک خردسال ایشان ( ستاره و شکیب ایقانی ) از نعمت داشتن پدر و مادر محروم هستند .


فرهاد فناییان :
فرزند دوم نظام فناییان و صهبا رضوانی است ، نزدیک به دو سال است که ازدواج کرده و مسئولیت اقتصادی خود و همسرش را به عهده دارد با این حال در آبان ماه ۱۳۹۰ محل کسب ایشان بدون ارائه هیچگونه دلیل موجهی پلمب شد و تا اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ پلمب بود ، در آن زمان به شرط عدم ادامه فعالیت اقتصادی ، پلمب محل کسب را باز کردند ، تا ایشان بتوانند بعضی از اجناس موجود در محل کار خود را از آنجا خارج کنند.

از آن زمان تا کنون از ادامه کسب و کار فرهاد فناییان جلوگیری به عمل آمده است .

لازم به ذکر است که پدر زن ایشان ( آقای عادل فناییان ) نیز چند ماهی است که به علت اعتقاد به دیانت بهایی در زندان سمنان زندانی است .


بیش از سه دهه محدودیت :

نظام فناییان و صهبا رضوانی در دهه ۵۰ و در سالهای آخر حکومت پهلوی در تهران ازدواج کردند و در همان شهر نیز ساکن شدند .
در اواخر همین دهه و بعد از روی کارآمدن حکومت جمهوری اسلامی ، به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی از کار اخراج شدند .
در اواسط دهه ۶۰ به علت فشارهای حکومت و بعد از چندین بار تفتیش منزلشان ، از تهران به شهر مشهد رفتند و نظام فناییان در آنجا مشغول به کار شد .
در اواسط دههء ۷۰ ، مامورین اطلاعات شهر مشهد به کارفرمای آقای فناییان فشار آوردند این فشارها موجب اخراج شدن وبیکار شدن آقای فناییان شد و ایشان به همراه خانواده شان مجبور به ترک کردن شهر مشهد و مهاجرت به شهر سمنان شدند .
در دهه ۸۰ و در این چند سال اخیر نیز همانطور که در بالا ذکر شد حکومت جمهوری اسلامی به آزار و اذیت سیستماتیک خانواده ایشان پرداخته و هم اکنون نیز اینکار را ادامه میدهد .


دلیل تمامی فشارهای فوق الذکر ، بهایی بودن این افراد است ،
البته در سالیان اخیر جمهوری اسلامی ایران ، مدعیست که علت زندانی شدن بهاییان ، اعتقاداتشان نیست
و بهاییان را به اتهامات واهی از قبیل اقدام بر علیه امنیت ملی و تبلیغ بر علیه نظام ،
بازداشت و راهی زندان میکند .
 
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=382446478502861&set=a.197586533655524.48392.194359090644935&type=1&ref=nf



------------------------------------------------------------------------------------------------------------


تخریب کامل قبرستان بهائیان سنگسر



بهائیان ایران( Baha'is in IRAN )

تخریب کامل قبرستان بهائیان سنگسر

قبرستان قدیمی بهائیان سنگسر بطور کامل توسط بولدوزر و کامیون زیر خاک و آوار مدفون شد.

حدود ۱۴ روز پیش در اواسط آذر ماه ۱۳۹۱ قبرستان قدیمی (اولی) بهائیان سنگسر بطور کامل توسط بولدوزر و کامیون زیر خاک و آوار رفته و بر روی تمام قبر‌ها خاک و سنگ ریخته شد تا دیگر هیچ قبری مشاهده نشود.

قبرستان بهائیان سنگسر از توابع سمنان در سال ۱۳۸۸ مورد هجوم افراد نا‌شناس ولی تحت حمایت نیروی انتظامی قرار گرفت؛ در آن سال غسالخانه را آتش زدند و بر تانکرهای آب دشنام نوشتند.

بعد از این واقعه دیگر اجازه دفن اموات به شهروندان بهائی داده نشد و پس از مدتی زمین جدیدی برای دفن اموات بهاییان به ایشان داده شد که چندی پیش ساختمان غسالخانه و دیوارهای کوتاه سنگی اطراف آن بطور کامل توسط عوامل نا‌شناس تحت حمایت نیروی انتظامی و قضایی محل، تخریب و کلیه نهال‌های درختان و گیاهان کاشته شده در آن هم کنده شد.

منبع خبر: هرانا

با به اشترک گذاری این مطلب ما را در اطلاع رسانی یاری نمائید



------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سرقت اجساد درگذشتگان بهائی از بیمارستانهای تبریز و دفن اجساد بدون انجام احکام بهائی در میاندوآب





سرقت اجساد درگذشتگان بهائی از بیمارستانهای تبریز و دفن اجساد بدون انجام احکام بهائی در میاندوآب


طبق گفته شاهدان عینی اکنون برای دومین سال است که مامورین وزارت اطلاعات اجساد درگذشتگان بهائی در شهر تبریز را خودسرانه از بیمارستان خارج میکنند و بدون آگاهی و رضایت خانواده در 167 کیلومتری تبریز در محلی در شهر میاندواب دفن میکنند. در پی پیگیری ها و شکایتهای بهائیان شهر تبریز به شهرداری و سازمانهای مربوطه هیچ پاسخی در این خصوص به این عزیزان داده نشده است.

طبق احکام دیانت بهائی محل دفن اجساد تنها میتواند یکساعت تا محل فوت فاصله داشته باشد و انتقال اجساد به محلی در 167 کیلومتری محل فوت در کنار رعایت نکرد تمام موارد دیگر توهینی اشکار به مقدسات بهائیان ایران است.


تداوم اعمال فشار به جامعه بهایی ایران، مسئولین دولتی در شهر تبریز از صدور اجازه دفن یک شهروند بهایی خودداری نمودند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا؛ ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خلیل نورمحمدی شیشوان، شهروند بهایی به تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۰ در بیمارستان ارتش درگذشت ولی مسئولین مربوطه از تحویل پیکر ایشان برای اجرای مراسم تدفین بهایی در «وادی رحمت تبریز» امتناع ورزیدند و از فرزندان ایشان خواستند که یا به کفن و دفن جسد به طریقه اسلامی در وادی رحمت رضایت دهند و یا پیکر را به شهر می‌اندوآب منتقل کنند.
با توجه به اینکه مطابق تعالیم آئین بهایی حمل جسد به مسافتی بیش از یکساعت زمانی و یا اجرای مراسم تدفین خلاف تعالیم آئین بهایی امکان پذیر نمی‌باشد، خانواده ایشان به اجرای این کار رضایت ندادند. متاسفانه در تاریخ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰ جسد متوفی بدون هماهنگی و رضایت خانواده ایشان از بیمارستان به می‌اندوآب منتقل شده و تحویل سردخانه می‌اندواب می‌گردد.
بدین ترتیب نه تنها مسئولین دولتی حق قانونی کفن و دفن شهروندان ساکن تبریز را نقض کرده‌اند بلکه بدون رضایت خانواده متوفی جسد را به سردخانه شهر دیگر منتقل نموده‌اند.
شایان ذکر است که پیش‌تر اقدام مشابهی درباره یک شهروند بهایی دیگر در این شهر انجام شده بود و همچنین اخباری مبنی بر ایجاد شرایط مشابهٔ برای یکی دیگر از متوفین بهایی در چند روز اخیر شنیده شده است. این در حالی است که از سال ۱۳۴۸ متوفین بهائی تبریز در «وادی رحمت» به مراسم بهائی دفن شده و بهائیان تبریز در پرداخت هزینه‌های عمرانی و آبادی این قبرستان مشارکت داشته‌اند و تغییر رویه جدید گامی دیگر در جهت افزایش فشار‌ها بر جامعه بهایی ایران می‌باشد.




  



No comments:

Post a Comment