بيغمي مدعيان آدميت از محنت هموطنان بهائي در جريان فاجعه مصيبت بار قتل عطاءالله
رضواني در بندرعباس.
توكزمحنت ديگران بيغمي نشايد كه
نامت نهند آدمي.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مهدی خلجی
پژوهشگر
مسائل اسلامی
به روز شده: 09:26 گرينويچ - چهارشنبه 28 اوت 2013 - 06 شهریور
1392
قتل عطاء
الله رضوانی، عضو سابق هیأت خادمین جامعه بهائی، نمونهای از هزاران قتل بهائیها
در یکصد و پنجاه سال گذشته است. خانواده مقتول به بی بی سی گفتهاند آقای رضوانی
بارها از طرف مسئولان اطلاعاتی و دفتر امام جمعه تهدید شده بود. امام جمعه
بندرعباس به تازگی نیز علیه جامعه و آیین بهائی سخنانی درشت گفته بود. طی یکسدهونیم
گذشته، آزار و تعقیب و کشتار بهائیان مسبوق به تبلیغات ضدبهائی روحانیت – و در سی
و پنج سال گذشته – حکومت بوده است.
جدا از آنکه
بهائیان بسیاری به طور رسمی اعدام شدهاند، بهائیان بیشتری به ضرب گلوله افراد
ناشناس گرفتار آمدهاند که هویت ربایندگان و قاتلان آشکار نشده است. آنجا هم که
هویت قاتل معلوم بوده، فشار مذهبیها او را از چنگ مجازات رهانیده است.
بهائی کشی
و مجازات گریزی
این داستان
قدیمیتر از عمر جمهوری اسلامی است. محمدتقی فلسفی، خطیب سرشناس ضدبهائی در خاطرات
خود نوشته است «در یکی از دهات یزد، بهائیها چند نفر از مسلمانها را قتل عام
کردند. در آن باره هم آیت الله بروجردی اقدام نمودند که قاتلین محاکمه و مجازات
شوند. این واقعه موجب شد که مردم به فکر کشتن سران بهائی بیفتند و از جمله دکتر
برجیس یهودی بهائیشده را در کاشان کشتند».
محمد واعظزاده
خراسانی از قول آیت الله منتظری (در کتاب چشم و چراغ مرجعیت) نوشته است: «یکی از
خوانین اطراف اصفهان که بهائی بود، اعمال نفوذ میکرد و یکسری کارهای ناشایست
انجام میداد. آقای بروجردی فرمود: هیچ کس پیدا نمیشود این مردک را بکشد؟»
"آقای
منتظری همه «طبقات و اصناف» نجف آباد را دعوت کرده و از آنها خواسته تا اعلامیهای
بدهند. «مثلاً نانواها نوشتند ما به بهائیها نان نمیفروشیم. رانندهها امضا
کردند که ما دیگر سوارشان نمیکنیم... خلاصه کاری کردیم که از نجف آباد تا اصفهان
که کرایه ماشین یک تومان بود یک بهائی التماس میکرد پنجاه تومان بدهد و او را نمیبردند..."
در همان
کتاب محمد فاضل لنکرانی (مرجع تقلید درگذشته) آورده است: «یک وقتی در اطراف یزد،
فرد بهائی به دست فرد مسلمانی کشته شده بود و دادگاه حکم به اعدام قاتل داده بود. بهائیان
زیاد فعالیت میکردند که این حکم در یزد اجرا شود... پدرم فرمود وارد خانه آقا
شدم. دیدم آیت الله بروجردی در داخل حیاط قدم میزنند و به شدت ناراحت هستند. علت
را پرسیدم. فرمود مگر نمیدانی آبروی اسلام در خطر است؟ همین امروز به ما خبر دادهاند
که روز نیمه شعبان مسلمانی را به جرم قتل فرد بهائی میخواهند در شهر یزد اعدام
کنند... حاج احمد خواسته ایشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد که اعدام روز نیمه
شعبان اجرا نشود. بعد هم مرحوم آیت الله بروجردی وارد میدان شد و با فعالیت و تلاش
بسیار قاتل را تبرئه کرد».
آیت الله
منتظری نیز در خاطرات خود این داستان را نقل کرده است. حسینعلی منتظری همچنین
ذکر کرده که از آیت الله بروجردی فتوایی گرفته بدین شرح: «باسمه تعالی. لازم است
مسلمین با این فرقه ]بهائیان[ معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین
تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند. حسین الطباطبایی».
آقای منتظری
همه «طبقات و اصناف» نجف آباد را دعوت کرده و از آنها خواسته تا اعلامیهای
بدهند. «مثلاً نانواها نوشتند ما به بهائیها نان نمیفروشیم. رانندهها امضا
کردند که ما دیگر سوارشان نمیکنیم... خلاصه کاری کردیم که از نجف آباد تا اصفهان
که کرایه ماشین یک تومان بود یک بهائی التماس میکرد پنجاه تومان بدهد و او را نمیبردند...
تعدادی از علمای اصفهان هم با ما همراهی کردند.»
فتوا علیه
بهائیان
حدود یک
ماه پیش، انتشار فتاوای آیت الله خامنهای در وبسایت خبرگزاری تسنیم درباره بهائیان
نگرانیها درباره برخورد دولت با پیروان آیین بهائی را بیشتر کرد. رهبر جمهوری
اسلامی در این فتواها بهائیان را از نظر فقهی «نجس» و پرهیز از معاشرت با آنها را
ضروری خوانده بود. بهائیان در ایران فاقد امکان تحصیل در دانشگاه یا اشتغال در
ادارههای دولتی هستند و اجازه برگزاری علنی مناسک دینی خود را ندارند. پیروان ادیان
دیگر جز اسلام و مذاهب دیگر جز تشیع، آزادی تبلیغ دین و مذهب خود را نیز ندارند.
برای
نمونه، مسلمانان سنیمذهب حق داشتن مسجد در شهر تهران را ندارند. آیین بهائی که
اسلام را واپسین دین نمیداند، از نظر مسلمانان بدعت است و در مقوله دین به رسمیت
شناخته نمیشود.
با این
همه، جمعیت قابل توجه بهائیان در ایران به دردسری چارهناپذیر برای حکومت بدل شده
است؛ زیرا نه امکان سلب حق شهروندی آنها وجود دارد نه میل به احترام به حقوق
شهروندیشان.
حقوق
شهروندی بهائیان
در اردیبهشت
سال ۱۳۸۷، در پاسخ به پرسشی، آیت الله حسینعلی منتظری
نوشت از آنجا که بهائیان «اهل این کشور هستند، حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی
برخوردار میباشند».
خرسندی
سازمانهای حقوق بشری و نیز پیروان آیین بهائی از چنین فتوایی باعث شد آیت الله
منتظری در ماه خرداد همان سال در پاسخ به پرسش دیگری «انگلیسی» بودن آیین بهائی را
تأیید کند و بنویسد «باید مواظب باشیم جوانهای ما گرفتار آنها نشده و منحرف
نشوند و آنچه من در رابطه با آن ها نوشتهام منافات با ضاله و منحرف بودن آنان
ندارد. مقصود این بود که برخوردهای تند با آنان نتیجه معکوس دارد».
یادکردن از
حقوق شهروندی در متن فتوا به خودی خود امری تازه بود، چه رسد به اینکه مجتهدی
بهائیان را برخوردار از حقوق شهروندی بداند. اما واقعاً آیا آیت الله منتظری درکی
امروزی از «حقوق شهروندی» داشت؟
در همان
ماه و در پاسخ به پرسشی تازه، آیت الله منتظری نوشت: «حقوق شهروندی نیز یک واژه
کلی است و حدود آن باید بر اساس عرف و قانون اساسی مورد پذیرش اکثریت مردم مشخص
شود». او در پاسخ به همان پرسش تأکید کرد «نظر این جانب در مورد فرقهی ضاله بهائیه
همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است».
متن این
پاسخ کمی فهم مراد آیت الله منتظری را دشوار میکند. به نظر میرسد درک او از «حقوق
شهروندی» چیزی بیش از عبارتهای کلی مانند برخورد با «رأفت اسلامی» نیست. استناد
او به سخن امام علی که دلت را از رحمت به رعیت آکنده کن و درنده تندخو نباش که
آنان «یا برادر دینی تو یا بشری مانند تو هستند». چنین برداشتی را تقویت میکند. احتمالاً
تعبیر «حقوق شهروندی» نه به قصد اشاره به معنای دقیق حقوقی امروزی آن که زیر تأثیر
گفتار حقوق بشری رایج به کار برده شده است.
آیت الله
منتظری در رساله توضیح المسائل خود آورده است کسی که خدا، توحید یا نبوت را انکار
کند کافر است و بنابر مشهور و احتیاط واجب، نجس. همچنین کسی که خاتم الانبیاء
محمد را انکار کند. طبق این فتوا حتی اهل کتاب، مسیحیان و یهودیان هم نجس هستند.
حقوق
شهروندی و فقه
حقوق
شهروندی مفهومی است استوار بر انسانشناسی فلسفی خاصی. در این انسانشناسی، انسانها
با هم از حیث انسان بودن برابرند. ولی پیشفرضهای انسانشناختی فقه در تعارض با
اصل برابری میان انسانهاست.
"حقوق
شهروندی بهائیان به دشواری در هاضمه فقه گواردنی است، به این دلیل مهم: مفاهیمی
مانند حق، برابری و شهروندی در پی تغییر این یا آن فتوا با فقه آشتی نمیکنند. بدون
انقلاب در مبانی فقه نمیتوان اسلام را با این مفاهیم سازگار کرد."
در فقه، از
جمله میان زن و مرد، سید و غیرسید، کودک و فرد بالغ، دیوانه و عاقل، برده و آزاد،
شیعه و سنی، مسلمان و کافر، کافر ذمی و کافر حربی و «حلالزاده» و «حرامزاده» تبعیضهای
حقوقی وجود دارد. انسانها با یکدیگر برابر نیستند و حقوق و تکالیف یکسانی ندارند.
یکی از
بزرگترین معضلات اسلام فقاهتی از آغاز سده بیستم به این سو، «مسأله زن» بوده
است. مسأله زن از منظر فقهی بیش از هر چیز به مشکل فقدان اصل برابری در فقه بازمیگردد.
به نظر میرسد
آیت الله منتظری مسأله «حقوق شهروندی» را به معنای دقیق آن به کار نبرده و بیشتر
مرادش ضرورت «مدارا» با بهائیان به دلایل سیاسی و اجتماعی بوده است. اما ورود
مفهوم حقوق شهروندی به خودی خود کافی است سراسر نظام فقهی را به توفانی معرفتشناختی
و انسانشناختی گرفتار کند.
از سوی دیگر،
با هر گونه ایدئولوژی نمیتوان حقوق شهروندی داشت. دولت باید نسبت به عقائد
شهروندان – از جمله عقائد دینی آنها – بیطرف باشد تا بتوان از آن انتظار داشت
حقوق شهروندی آنها را پاس بدارد.
معلوم نیست
کسانی مانند آیت الله منتظری واقعاً حقوق شهروندی را به شکلی درمییافتند که به بیطرفی
دولت در امر دین و عقیده بینجامد و در نتیجه حکومت عرفی و غیرمذهبی را موجه بدانند.
فتوای آیت
الله خامنهای علیه بهائیان تازه نیست. این فتوا سالها پیش در وبسایت رسمی او
نشر یافته بود. همچنین در کتاب «اجوبة الااستفتائات» (تهران، پیام عدالت، ۱۳۸۹). همچنین فتوای آیت الله خامنهای بر اساس رأی
غالب فقیهان شیعه در این باب است.
با توجه به
اینکه آیت الله منتظری تأکید میکند «نظر این جانب در مورد فرقه ضاله بهائیه
همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است» درباره مراد او از «حقوق
شهروندی بهائیان» نیز باید به چشم احتیاط نگریست.
حقوق
شهروندی بهائیان به دشواری در هاضمه فقه گواردنی است، به این دلیل مهم: مفاهیمی
مانند حق، برابری و شهروندی در پی تغییر این یا آن فتوا با فقه آشتی نمیکنند. بدون
انقلاب در مبانی فقه نمیتوان اسلام را با این مفاهیم سازگار کرد.
____________________________________________________________________________________________
" آقای
منتظری همه «طبقات و اصناف» نجف آباد را دعوت کرده و از آنها خواسته تا اعلامیهای
بدهند. «مثلاً نانواها نوشتند ما به بهائیها نان نمیفروشیم. رانندهها امضا
کردند که ما دیگر سوارشان نمیکنیم... خلاصه کاری کردیم که از نجف آباد تا اصفهان
که کرایه ماشین یک تومان بود یک بهائی التماس میکرد پنجاه تومان بدهد و او را نمیبردند..."
"در
فقه، از جمله میان زن و مرد، سید و غیرسید، کودک و فرد بالغ، دیوانه و عاقل، برده
و آزاد، شیعه و سنی، مسلمان و کافر، کافر ذمی و کافر حربی و «حلالزاده» و «حرامزاده»
تبعیضهای حقوقی وجود دارد. انسانها با یکدیگر برابر نیستند و حقوق و تکالیف یکسانی
ندارند."
No comments:
Post a Comment