تاکتیکهای نظام برای گرم کردن تنور انتخابات
اکبر و رهبر، «مثل دو تا داداشن، هر جا میرن […]»
۰۱/ دي/۱۳۹۴ عباس خسروی فارسانی
برای ریختن مردم جانبهلبآمده به تنور داغ و سوزان انتخابات، نظام، ترکیبی از تاکتیکها و استراتژیهای زیر را به میان آورده، که میتوان وجه مشترک همهی آنها را «قطبیسازی» و «امنیتیسازی» فضای کشور دانست...
بخش تحلیل خودنویس: یک بار دیگر، به «برهه حساس انتخابات» نزدیک میشویم، و بار دیگر، نانواها و چانهگیرهای نظام، سرگرم «گرم کردن تنور انتخابات» برای پختن نان نکبت و نقمت برای مردم و گستردن خوان نعمت برای نظام شدهاند.
البته در زمهریر سوزان عدم مشروعیت و مقبولیت نظام جمهوری اسلامی، و ناامیدی مردم از دروغ و دغلها و مکر و نیرنگهای «باند اکبر، رهبر، حسن و محمد»، «تنور انتخابات» جانسختی میکند و «امید»ی به «تدبیر»های پیشین نیست؛ پس باید طرحی نو درانداخت و ترکیبی از مواد را در تنور ریخت و جارچیها را به گرداگرد شهر و دیار فرستاد و بوقها و رسانههای داخل و خارج را فعال ساخت تا شاید یک بار دیگر «بیمه عمر» نظام، تمدید شود و مرگ تدریجی ایرانیان در تنور سیاه آن، جانکاهتر و سوزناکتر گردد. ایرانیان نجیبی که دیگر، حتا از امکان نفس کشیدن هم محروم شدهاند و تهران، اصفهان، اراک و...، هماکنون به دلیل آلودگی جانسوز هوا در تعطیلی چندروزه و خفقان مطلق بهسر میبرند.
در انتخابات پیشین ریاست جمهوری، صحنهگردان اصلی برای بازگرداندن نظام از سراشیبی سقوط، اکبر رفسنجانی بود که در هماهنگی و همراهی کامل با رهبر، حسن فریدون و محمد خاتمی، خود را به عنوان قطب مخالف رهبر و «ناجی ملت» نشان داد، سپس با رد صلاحیت ظاهری، مظلومیت خود را زار زد و پس از مجتمع ساختن موجودیاش از مردم، موسوی، کروبی، خاتمی و...، با زور و زحمت بسیار، توانست حسن روحانی را پیش و سقوط نظام را پس اندازد.
با پیش چشم داشتن آن تجربه و آشکار شدن چند باره نیرنگ و فریب نظام بیبنیان، این بار ناامیدی مردم، بسیار گستردهتر است، چیزی که میتوان آن را آشکارا در شبکههای اجتماعی مجازی و فضای واقعی مشاهده کرد. پس برای ریختن مردم جانبهلبآمده به تنور داغ و سوزان انتخابات، نظام، ترکیبی از تاکتیکها و استراتژیهای زیر را به میان آورده، که میتوان وجه مشترک همهی آنها را «قطبیسازی» و «امنیتیسازی» فضای کشور دانست؛ اهدافی که توسط تمام ارکان و بخشهای داخلی و بینالمللی نظام و بازوهای رسانهای آنها، از ماهها پیش به اجرا درآمده و هر چه به زمان انتخابات، نزدیکتر میشویم، تشدید خواهد شد:
قطبیسازی دروغین انتخابات
در حالی که دستاندرکاران نظام، همگی در یک هدف، مشترک هستند و آن هم، «حفظ نظام است که از اوجب واجبات است»، اما برای دستیابی به این هدف، نقشها متفاوت است؛ یکی نقش دیو را پیدا میکند و دیگری نقش فرشته و منجی؛ و اینجاست که بازیگران صحنه داخلی، به دو قطب به ظاهر مخالف دیو و دلبر و اهورا و اهریمن تبدیل میشوند، ناگهان یادگار یادگار اهریمن نظام (حسن ابن احمد ابن روحالله الموسوی الخمینی!)، «علامه» اهورایی میشود و سید حسنشان در کنار اکبر و آن حسن دیگر و محمد فریبا، در مقابل دیوهای رهبر و احمدهای جنتی و خاتمی، صادق لاریجانی، سپاه و... قرار میگیرند، تا مردم از ترس دیو به دامن دلبر دروغین درافتند و خوراک تنور داغ نظام گردند. البته علاوه بر رسانههای پرشمار داخلی که خود نظام به خوبی میداند دستشان برای مردم، هویدا شده، بوقهای بینالمللی چون بیبیسی فارسی، خواهر دوقلوی آن یعنی شبکه من و تو، صدای آمریکا و رسانههای ریز و درشت دیگر نیز، همگی یکصدا و هماهنگ، به کار افتادهاند تا یک صدا را با بسامدهای گوناگون و با رنگ و لعابها و نقش و نگارهای رنگارنگ به ذهن و ضمیر مردم، فرو کنند؛ که این گزارش ویدئویی و این مقاله، تنها دو شاهد آشکار در همین چند ساعت اخیر، هستند.
یکی دیگر از تلاشهایی که ماههاست برای قطبیسازی فضای کشور صورت گرفته، انتشار شایعات گسترده مربوط به بیماری و مرگ خامنهای است؛ در حالی که حتا نسبت به هدفمند بودن انتشار خبر بیماری علی خامنهای هم، تردیدهای جدی وجود دارد، هر از چند گاهی شایعه مرگ او نیز انتشار مییابد؛ اما بهطور خاص، پس از اعلام وجود گروهی برای تعیین جانشین رهبری، به منظور حساس و سرنوشتساز نشان دادن انتخابات، احتمالا در دو سه روز گذشته، بسیاری از شما در شبکههای اجتماعی به صورت گسترده با شایعه «از کار افتادن اعضای حیاتی بدن خامنهای» مواجه شدهاید؛ اما یک جستجوی ساده، منشا خبر و تاریخ آن را روشن میکند: خبر دروغ یک رسانه بهظاهر روسی (که شواهد نشان میدهد در داخل ایران، مدیریت و هدایت میشود) مربوط به ۱۰ ماه پیش (۵ مارس ۲۰۱۵ / ۱۴ اسفند ۹۳) که همان زمان هم پس از مدتی قایمباشکبازی رهبر نظام، تکذیب شد و علی خامنهای، سُر و مُر و گنده، آمد و به ریش همه خندید!
راستی، آیا میدانستید اکبر هاشمی رفسنجانی، ۸۱ سال سن دارد (متولد ۳ شهریور ۱۳۱۳) و علی خامنهای، ۷۶ سال (متولد ۲۹ فروردین ۱۳۱۸)؟! و به لحاظ سن، سلامتی و نشاط، شرایط علی خامنهای بسیار بهتر از اکبر رفسنجانی است؟ اما گویا مدیریت «پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای» را اکبر با هدایت رهبر به عهده گرفته و این دو یار دیرین خمینی خونخوار جماران، «مثل دو تا داداشن، هر جا میرن […]»!
نمیدانم چرا در حالی که اکبر و رهبر، خود، همواره بر نزدیکیشان تاکید کردهاند، ما آنها را همواره در دو قطب مخالف میبینیم؟! فراموش نکنیم نامه هاشمی رفسنجانی به خامنهای در سال ۱۳۸۸ و عبارت «دوست، همراه و همسنگر دیروز، امروز و فردایتان» را و نیز این جملههای عاشقانه اکبر در مورد رهبر را: «من فکر میکنم در این کشور، دو نفر که به هم نزدیکتر از من و رهبری باشند، شما پیدا نمیکنید...؛ من عشقم آقای خامنهای است...»؛ در عمل هم جز این را نشان ندادهاند، هر چند «موقعیتهای نقشی» و «مصلحت نظام»، گاهی اوقات ایجاب کرده نقشهای متفاوتی را بازی کنند، اما در اصل نظام و حفظ آن، هیچ اختلافی نداشته، ندارند و نخواهند داشت.
امنیتیسازی فضای ایران
در حالی که از سالها پیش، نظام جمهوری اسلامی همواره این وحشت دروغین را به دل و درون پر از بیم و امید مردم انداخته که اگر ما نباشیم، دچار داعش میشوید و ایران، ایرانستان و سوریه و عراق میشود، اما با نزدیکتر شدن انتخابات، تلاش میکنند این ترس را تشدید کنند و آوردن مردم به پای تنور را تسریع بخشند؛ که موارد زیر تنها بخشی از این هراسافکنی و ترور روان و آرام مردم است:
- شایعه ورود اعضای داعش به ایران و نیز عروسکهای حاوی مواد منفجره از عراق، پس از سفر ایرانیان به کربلا؛ در حالی که کسی نپرسید آیا یکی از این مواد منفجره، نباید در بین راه منفجر میشد؟ چرا هیچ سند و مدرک معتبری در این زمینه منتشر نشد؟ میتوان با قطعیت بسیار گفت این عروسکها، حتی اگر عوامل نظام، قطعهای ظاهری در چند مورد از آنها تعبیه کرده باشند و به دست چند ایرانی سپرده باشند، تنها بازیچهای برای ترساندن مردم از فردای پس از نظام و نشاندن آنها بر سر تنوره سوزان تنور نظام بوده است تا برای حفظ امنیت، از آزادی خود بگذرند و در مسلخ خونین نظام جمهوری اسلامی، باقی بمانند.
- همین دیروز، اکبر مکار، با همکاری رسانههای گوناگون، از خنثی شدن چند طرح بمبگذاری در شهرهای مختلف ایران (قم، تهران، مشهد) خبر داد! اما بخش خندهدار ماجرا، اینجاست که فقط سه نفر میخواستهاند این کار را انجام دهند و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است که این افراد در نماز جمعه با «انبوه مردم» روبرو شدهاند «و یکی از آنها گفته است «که من برای کشتن مردم نیامدم و این کار را نمیکنم. دومی هم این کار را نکرد، سومی هم خواست فرار کند، او را گرفتند»! البته اکبر نظام، به همین هم اکتفا نکرده و افزوده نیروهای داعش در شهر موصل عراق «مقداری سلاح هستهای بردهاند»! عجبا...!
راستی، اکبر چهکاره است که خبرهای امنیتی را منتشر میسازد؟ آهان یادم نبود! رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است!
هر چند اکبر، دلبر رهبر، در این هراسافکنی تنها نیست؛ لطفا به سخنان یاران او هم توجه کنید:
- کمتر از یک ماه پیش محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران گفت: «داعش خیلی وقت است که می خواهد در ایران ناامنی ایجاد کند اما تا الان نتوانسته است.»
- پیش از آن هم وزیر کشور روحانی از تلاشها برای اقدام به «عملیات تروریستی» در این کشور خبر داده و گفته بود که «همین امروز مقدار زیادی بمب قابل انفجار همراه با چاشنی در شهرهای کشور کشف کردهایم».
- و بالاخره همین دیروز، یک بار دیگر وزیر کشور دولت تدبیر و امید، از وضعیت قرمز امنیتی در ۱۰ حوزه انتخاباتی کشور (بدون ذکر نام آنها) خبر داد.
بیفرجامی «برجام» و امیدبخشی دروغین دیگری به سرانجام
در حالی که مردم، عملا فهمیدهاند مشکل ایران، نه صرفا تحریم اقتصادی یا شخص محمود احمدینژاد، که ساختار ناکارآمد حکومت دینی جمهوری اسلامی است، نظام، بار دیگر تلاش میکند با وعده رفع تحریمها، دروغ آشکار فرجام خوش «برجام» را به گاه خرمن، وعده دهد و مردم را به پای تنور بکشاند.
راه رهایی چیست؟
یک بار دیگر بر سخنان پیشین خود تاکید میکنم که «از این ستون به آن ستون جمهوری اسلامی هیچ فرجی نیست»، بلکه روزبهروز بدتر هم خواهد شد؛ ممکن است بگویید اگر هیزم تنور انتخابات نظام را فراهم نکنیم و آن را خاموش سازیم، تنوره آتش جنگ داخلی، ایران را خواهد سوخت و ایرانیان را به کام خود خواهد کشید؛ ایران، سوریه و عراق میشود و داعشیان بر ما حکم خواهند راند؛ اما این هم فریب، دروغ و «لولوی سر خرمنی» بیش نیست، باید به نظام دروغ و دغل و فریب و نیرنگ نشان دهیم که «آن ممه را لولو بُرد!»؛ همه چیز در دست خود «ما مردم ایران» است، اگر ما بخواهیم، اگر «من و تو ما بشویم»، آگاه باشیم و «داعشاندیش» نباشیم، «با دوستان، مروت و با دشمنان، مدارا» داشته باشیم، بهراحتی میتوانیم ماشین سرکوب نظام را، که در مقابل سیل بنیانکن ارادهی مردم، هیچ است، خاموش سازیم و خانهمان را آزاد و آباد سازیم؛ پس بیاییم «دست در دست هم نهیم به مهر؛ میهن خویش را کنیم آباد» و آگاه و آزاد… آری؛ آیا بهتر نیست اگر برای آزادی، هزینه نمیدهیم، حداقل برای استبداد، هزینه نکنیم؟ چرا که «آزادی در اجتناب از «انتخاب بین بد و بدتر» است».
به هر روی، چنانچه پیشتر در نامه سرگشاده به علی خامنهای و نیز در آغاز کتاب «نجواهای نجیبانه» گفتهام:
«راه رهایی ایران و ایرانیان، سرنگونی «جمهوری اسلامی» و تشکیل حکومتی مدافع آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. تا کنون تمام راهها و تلاشها برای اصلاح این رژیم، به شکست انجامیده است و از این پس نیز هر تلاشی در راستای اصلاح این نظام بینظام و گندیده و تزئین و مشاطهگری نقش ایوان این خانه از پایبست ویرانگشته، «آزموده را آزمودن» و خطایی محکوم به هزیمتی محتوم و «آب در هاون و مشت بر سندان کوفتن و باد درو کردن» است؛ چرا که این رژیم، از لحاظ بنیانهای نظری، کارنامه و ظرفیت عملی و نیز ساختار قانونی، اصلاحپذیر نیست...».
No comments:
Post a Comment