انتقاد از
دو نظر اخير جناب عبدالحميد معصومی تهرانی در مورد بهائيت
درسرلوحه وب
سايت رسمی جناب عبدالحميد معصومي تهراني اين آيه مباركه از قرآن مجيد ديده ميشود قَوْلُهُ تعالى:
فَبَشِّرْ
عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
آيا ايشان تا كنون سخن نيكوئي از ديانت بهائي نشنيده اند كه بشرح زير اظهارنظر كرده اند ؟ :
پنجشنبه، 9 مرداد ماه ، 1392
در: نامه به آقاي محمد نوري زاد * http://nurizad.info/?p=22221، ايشان اين نظررا تصريح ميكنند كه :
منطق دین
اسلام است که برای حیات و شئون انسان بما هو انسان- بدون توجه به دین و آیین و
نژاد و ملیتش ارزش و احترام قائل است.
و چند سطر پائين تر فتواي ضمني ميدهند
كه :
" بهائيت از نگاه اسلامی يك دين و آيين جعلی است." *
چهارشنبه،
13 شهريور ماه ، 1392
قتل دلخراش و ناجوانمردانه هموطن
بهایی مرحوم عطاالله رضوانی باعث تاسف و تاثر است و بنده به نوبه خود به
خانواده، دوستان و تمامی همكيشان ايشان تسليت عرض كرده و اميدوارم با گسترش
عقلگرایی و پرهيز از تعصبات كور دينی در جامعه ايرانی ديگر شاهد چنين
اتفاقات وحشتناكی نباشيم و صد البته اميدوارم كه مسئولين امر، آمرين و
عاملين چنين جناياتی را شناسایی كرده و به مجازات برسانند، زيرا اگر جلو
چنين جنايتهای غير انسانی گرفته نشود جدای از اينكه چهره دستگاههای ذيربط
را در اذهان جهانی خدشهدار مینمايد باعث جری شدن آمرين و عاملين ديگری
نيز خواهد شد.
ايران كشوری متشكل از اقوام و اديان و مذاهب مختلف است كه تمامی آنها در كنار يكديگر مليت ايرانی را بوجود آورده و میآورند. ايران متعلق به يك قشر يا قوم و دين و مذهب خاصی نيست، متعلق به همه ايرانيان است؛ و نمی توان و نبايد افراد را به جهت تعلقات دينی و مذهبی و قومی شان از حقوق اوليه انسانی و اجتماعی محروم و محدود كرد. انسان فی النفسه دارای ارزش است و جان و حياتش حرمت دارد. نمیتوان به انسانی كه به حقوق فردی و اجتماعی ديگران تعدی نكرده تنها به صرف آنكه دارای دين و آيين ديگریست تعرض كرد.
بنده از افكار و عقايد آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم؛ اما بحث بر سر حق و ناحق بودن يا ضاله و هادی بودن اديان يك بحث مطول است كه اساسا هيچ نتيجهای در طول تاريخ نداشته و تنها منجر به همنوعكشی شده است. طبق افكار و عقايد يهود، عيسی مسيح (ص) در ادعای خود دروغگو بوده و به همين جهت او را به صليب كشيدند. امروزه نيز علمای يهودی دهها دليل بر ضاله بودن عقايد و افكار مسيحيت اقامه میكنند. در رم باستان نيز مسيحيان مورد تعرض و اذيت و آزار قرار میگرفتند. در دوران امپراطوری نرون برای اينكه مسيحيان را قتل عام كنند آتشسوزی تعمدی ايجاد كردند و آن را به گردن مسيحيان انداخته و مردم را تحريك كردند تا آنان را قتل عام كنند. نهايت اين ضاله دانستنها و آن اقدامات چه شد؟ مسيحيت از بين رفت؟
در دنباله اين ماجرا، علمای يهودی و مسيحی پيامبر اسلام(ص) را كذاب و دينش را با دهها دليل ضالهی مضله كه جز خشونت و خونريزی چيزی برای جوامع بشری به ارمغان نياورده است میدانند. در ميان امت اسلامی نيز چندين فرقه بوجود آمد و هر دستهای ديگری را به ذلالت و گمراهی متهم كرد، در صورتی كه كتاب و پيامبرشان يكیست. خوب كه نگاه كنيم اين يك داستان كشدار است كه حداقل سه دين بزرگ سامی يكديگر را قبول ندارند و افكار و عقايد يكديگر را يا ضاله قلمداد می كنند يا تحريف و منسوخ شده. هر طرف هم قصد داشت تا ريشه افكار و عقايد طرف مقابل را به هر طريق بخشكاند. هيچ كدام هم تا امروز نتوانسته ديگری را نابود كند يا متقاعد نمايد. تنها در اين ميان كلی انسان جانشان را از دست دادند و حقوق انسانیشان پايمال شد فقط بخاطر اينكه اين، آن را قبول نداشت. اينها تجربهايست كه از تاريخ جوامع و اديان بدست میآوريم. آن رفتارها و تعديات به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران به بهانههای تعلقات دينی و مذهبی در قرون گذشته، بخاطر اينكه بشر درك درستی از حقوق فردی و اجتماعي اش نداشته قابل توجيه است. اما امروزه كه بشر به حقوق فردی و اجتماعی خود پی برده و برای احقاق آن كوشش میكند، تعدی به جان و مال و ناموس و آبروی يك انسان تنها بخاطر تعلقات دينی، مذهبی، قومی، نژادی و جنسيتی هيچ توجيه عقلانی ندارد. ما حق نداريم حقوق فردی و اجتماعی هيچ انسانی را كه متعدی به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران نيست محدود كنيم و يا بدان تعرض نماييم. در دنيای امروز حقوق فردی و اجتماعی و در يك كلام حقوق شهروندی انسان بر اساس تعلقات دينی، مذهبی، قومی يا جنسيتی تعريف نمیشود. انسان به ما هو انسان بدون در نظر گرفتن تعلقات عقيدتی، قومی يا جنسيتی دارای حقوق انسانی است و هيچ كسی حق ندارد اين حقوق را برای انسانی كه متعرض به حقوق ديگران نشده محدود كند. هر حاكميتی هم موظف است كه از حقوق فردی و اجتماعی همه شهروندان بدون هيچ گونه استثناء قايل شدنی بصورت بیطرفانه دفاع كند و با هر كسی كه به هر بهانه و عقيدهای، حقوق شهروندی انسانی را مورد تعرض قرار میدهد برخورد نمايد.
در هر كجای اين كره خاكی، پيروان هر دين و آيينی –حتی گاو پرستان هندوستان- دين آيين خودشان را حق مطلق میدانند و مابقی اديان را ضالهی مضله. اين حرفهای قرون وسطایی كه من هدايت شدهام و دينم حق مطلق است و مابقی گمراه و ناحق مطلق هستند، امروزه در عصر ارتباطات و دهكده جهانی وجه درست و عقلانی ندارد. انسانی كه به جان، مال، ناموس و حيثيت ديگران تعدی نكرده و نمی كند بايد محترم شمرده شود حال به هر دين و آيينی كه میخواهد باورمند باشد. بنده فكر نمیكنم كه در عصر حاضر تفكر و انديشهای ضاله و مضلهتر از اين مسلمانان خشك مغز و افراطی كه با آرامش آدم می كشند يافت شود. به نظر بنده آن تفكر و دين و مذهبی ضالهی مضله است كه آسايش و امنيت را از دنيای ديگران سلب میكند و برای حيات انسان ارزشی قايل نيست، والا نشستن و اتهام زدن و چوب و چماق حق و باطل بر فرق يكديگر كوفتن، در طول تاريخ جز خونريزی و همنوعكشی هيچ نتيجهای نداشته.
بنده از پژوهش در سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام اين را فهميدهام كه پيام و چكيدهی آموزههای اين اديان آن است كه ما به هم آزار نرسانيم، به هم ظلم نكنيم، به حقوق هم تعدی و تجاوز نكنيم؛ حالا خدا را با هر زبان و عملی كه می خواهيم عبادت نماييم. فردای قيامت خدا خودش می داند كه چگونه با بندگانش رفتار كند، اما يقين دارم كه خدا كسی را به صرف مسلمان بودن يا مسيحی و يهودی و زرتشتی و بهایی و.... بودن به بهشت يا جهنم نمیفرستد، به عمل و رفتارش جزا و پاداش میدهد. هيچ كسی را هم در گور ديگری نمیگذارند و عمل هر كسی به گردن خود اوست.
بقول حافظ شيرازی:
عيب رندان مكن ای زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت
همه كس طالب يارند چه هوشيار و چه مست
همه جا خانهی عشقست چه مسجد چه كنشت
نا اميدم مكن از سابقهی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی كه چه خوبست و كه زشت
بنده اميدوارم روزی در اين كشور شیعه، سنی، زرتشتی، مسيحی، يهودی، بهایی و حتی خداناباوران از حقوقی يكسان و كرامتی همسطح برخوردار باشند؛ در چنين جامعهايست كه استعدادها شكوفا میگردد و كشوری را قدرتمند میكند. البته اين اتفاق مبارك در جامعهی ايرانی خوشبختانه در حال گسترش و نهادينه شدن است و انشاءالله روز به روز بيشتر نيز خواهد شد.
http://www.amasumi.net/150-ديدار-با-جمعی-از-هموطنان-بهایی
اظهار ميكنند:
"... بنده از افكار و عقايد
آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم؛ اما بحث بر سر حق و ناحق بودن يا ضاله و هادی بودن
اديان يك بحث مطول است كه اساسا هيچ نتيجهای در طول تاريخ نداشته و تنها منجر به
همنوع كشی شده است
و تطبيق موارد انتقاد با اصل نامه ها :
-----------------------------------------------------------------------------
* http://nurizad.info/?p=22221و تطبيق موارد انتقاد با اصل نامه ها :
-----------------------------------------------------------------------------
* تقدیر عالمان دینی از نوری زاد ( استاد عبدالحمید معصومی تهرانی)
اگر برادران ايمانی، بخصوص علما مذهبی كمترين دركی از معانی و مفاهيم
اعمال نمادين داشتند، متوجه میشدند كه دلجویی و بوسهی شما بر پای يك كودك
بهاییزاده نهتنها به معنای تبليغ و تاييد آيين بهائيت نيست، بلكه بيانگر
منطق دين اسلام است كه برای حيات و شئون انسان –بما هو انسان- بدون توجه
به دين و آيين و نژاد و مليتش ارزش و احترام قايل است.
بسمه تعالی
جناب مستطاب آقای دكتر محمد نوری زاد دامت توفيقاته
بعد از عرض سلام و اهداء تحيات وافره؛ از
محبت حضرتعالی سپاسگزارم. اگر چه از برخوردهای تند و نامعقولی كه با شما در
خصوص عمل نمادينتان شده است متاسفم، لكن تعجب نمیكنم.
اين كمترين نيز سالها پيش به منظور نمادی
از صلحطلبی، نوعدوستی و احترام به اديان و افكار مختلف، كتب تورات و زبور
را به صورت نسخههایی خطی، خوشنويسی و تذهيب كردم و در معرض قضاوت عمومی
گذاشتم، به اين جهت كه نشان دهم مسلمان بودن به معنای خشوتطلبی، بی منطقی،
خونريزی و ارج ننهادن به حيات و ارزشهای بشری نيست. اما متاسفانه حضرات
نهتنها به مفهوم عمل بنده توجهی نكردند بلكه برخی شديدا موضع گرفته و آن
را به مثابه تبليغ كتب ضاله برشمردند. بنده كتبی را خوشنويسی و تذهيب كردم
كه قرآن كريم به صراحت آنها را تاييد كرده است، با اين حال چنان رفتاری
كردند؛ طبيعی است كه با جنابعالی رفتاری به مراتب تندتر از بنده بكنند
زيرا بهائيت از نگاه اسلامی يك دين و آيين جعلی است.
در آغاز قرن بيست و يكم، جهان بشری شاهد
جنايات هولناكی گرديد كه با نام دين اسلام به نمايش گذاشته شد و آن رفتارها
باعث گرديد تا دين اسلام در اذهان جهانی به عنوان دينی كه مروج خشونت،
خونريزی و بی منطقی است معرفی گردد. زمانی كه عدهای به ظاهر مسلمان در
مقابل دوربين فيلمبرداری با فرياد الله اكبر و صوت قرآن، سر انسانها را گوش
تا گوش ميبريدند؛ و نمونه آخرش كه فرد مسلمانی در وسط شهر لندن در جلوی
چشم رهگذران سر يك سرباز جوان را بريد، احساسات مذهبی كسی جريحهدار نشد و
فرياد وااسلاما سر نداد!. اما تا كسی به شكل نمادين سخن از انساندوستی و
احترام به انسانيت انسان راند عالم لاهوت و ناسوت كن فيكون شد!!.
اگر برادران ايمانی، بخصوص علما مذهبی
كمترين دركی از معانی و مفاهيم اعمال نمادين داشتند، متوجه میشدند كه
دلجویی و بوسهی شما بر پای يك كودك بهاییزاده نهتنها به معنای تبليغ و
تاييد آيين بهائيت نيست، بلكه بيانگر منطق دين اسلام است كه برای حيات و
شئون انسان –بما هو انسان- بدون توجه به دين و آيين و نژاد و مليتش ارزش و
احترام قايل است.
پاپ فقید جان پل دوم، همچون پاپ (بندیکت
شانزدهم) اسلام و قرآن را تفکری جعلی، غير الهی، صلحستیز و آشوبگر که تنها
ثمرش از بین بردن آسایش بشری میباشد میدانست. اما در سفری که به مصر
داشت قرآن را در جلوی دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی بوسید. مسلمانان
ناآگاه از کارنمادین وی، به خود غره شدند که «رهبر کاتولیکهای جهان در
مقابل عظمت قرآن کرنش کرد و آن را بوسید!». و حال آنکه رفتار او معنای
دیگری داشت که بدون هیچ بحثی آن را با یک بوسه به كتابی که اساسا قبول
نداشت ثابت کرد؛ و آن چیزی نبود جز اثبات منطق قوی و انساندوستانهی
مسیحیت!.
همان عمل پاپ جان پل دوم، بسیاری را جذب
کلیسای کاتولیک کرد. اما عدهای از روی جهالت يا دكانداری چنين وانمود
كردند که:«بوسیدن قرآن توسط پاپ باعث شد مردم به قرآن روی آورده تا ببینند
که آن چه کتابی است که رهبر مذهبی گروهی مسیحی به آن بوسه زد». و حال آنکه
اگر کمترین درایتی میداشتند، باید با خود میاندیشیدند که پاپ به عنوان یک
رهبر مذهبی، هیچگاه عملی در جهت تضعیف دین و مذهب خود، و تبلیغ و تایید
دین و مذهبی دیگر انجام نمیدهد. اگر بوسیدن قرآن معنای تایید و تبلیغ قرآن
و اسلام را داشت، یقینا پاپ چنان کاری نمیکرد؛ زيرا همانگونه كه بهائيت
از نگاه علما مذهبی آيينی جعلی است، از نگاه مسيحيان نيز دين اسلام يك دين
جعلی میباشد. اگر برادران ايمانی و علماء اسلامی میتوانستند معانی و
مفاهیم دقیق اعمال نمادین را درک کنند بسیاری از مشکلات حل بود.
چه خوشمان بيايد چه نيايد؛ واقعيت اين است
كه افكار بسياری از اهل دين هنوز در قرون گذشته باقی مانده و متوجه نيستند
كه در عصر حاضر، بشر از افكار و عقايد و مذاهبی پيروی خواهد كرد كه كرامت
انسانيش را محترم شمارد، برای حقوق فردی و اجتماعيش ارزش قايل شود و تعلقات
دينی، مذهبی، نژادی و جنسيتی، خللی در بهرهمندی از حقوق انسانيش ايجاد
ننمايد. در چنين دورانی نمیتوان دين و مذهب و تفكری را با چماق تهديد و
تكفير، تبليغ و حفظ كرد.
“امروزه میبايست متفكرين و انديشمندان
دينی با توجه به شرايط زمانی و برداشتن مرزهای فرهنگی در عصر ارتباطات؛
دينباوری را با ديدگاه و قرائتی بر اساس احترامگذاری به كرامت انسانی،
وتاكيد بر حقوق و آزاديهای فردی و اجتماعی بشر تبين و تعريف نمايند. ديدگاه
و قرائتی كه در آن علت اصلی بعثت انبياء(ص) كه همانا پرهيز از ظلم و ستم و
نابرابری و تعدی به جان و مال و ناموس و آبروی انسانها میباشد بيش از
گذشته مورد توجه قرار گيرد تا همهی ابناء بشر -چه خداباور چه ناباور- از
حقوق و آزاديهایی برابر برخوردار بوده و بتوانند در كنار هم با مسالمت و
احترام زندگی كنند بدون آنكه بخواهند يا بتوانند به حقوق فردی و اجتماعی
يكديگر تعدی و تجاوز نمايند.
خداوند اين دنيا را با تمام نعمتهايش بدون
هيچ تفكيك و تمايزگذاری بطور برابر در اختيار همهی انسانها با هر مليت و
نژاد و دينی قرار داده و در استفاده از نعمات و زندگی دنيوی هيچ امتياز
خاصی برای خداباوران و مومنين قايل نشده است مگر در جهان آخرت. بنابراين ما
نيز حق نداريم كه در حيات دنيوی با سفسطهبازی و مغلطهكاری در آموزهها و
متون دينی، برای يك قشر، ملت، نژاد، دين و مذهبی امتيازات ويژهای قايل
گرديم و ديگر ابناء بشر را از آزادی و حقوق خداداديشان محروم كنيم.”
اقدام نمادين جنابعالی در دلجویی و بوسيدن
پای كودكی بهاییزاده، نه تنها به معنای تاييد و تبليغ آيين بهائيت نبود
بلكه شما به عنوان يك ايرانی مسلمان با اين عمل نمادين خود اثبات نموديد كه
نوعدوستی و محبت به همنوع بدون توجه به دين و مذهب و نژاد و مليتش، يكی
از آموزههای اخلاقی دين اسلام و مذهب تشيع است؛ و متاسفانه آنانی كه شما
را بخاطر اين اقدام نمادينتان مورد هتاكی و توهين قرار دادند، سهواً يا
عمداً چهرهای غير منطقی و خشن از آموزههای اسلام را به نمايش گذاشتهاند
كه برای حيات و حقوق فردی و اجتماعی انسان ارزشی قايل نيست؛ و بدين روش
بيشتر از قبل باعث تخريب اذهان جهانی نسبت به اسلام و مسلمانی شده و دين
مبين اسلام را خواسته يا ناخواسته از جنبههای اخلاقی، محبتآميز، كريمانه و
انساندوستانهاش تهی میكنند.
در هر صورت آنان كه برای انسان و انسانيت،
بدون توجه به تعلقات فكری، عقيدتی، دينی، نژادی و جنسيتی، ارزش و احترام
قايلند اقدام نمادين شما را درك كرده و بدان ارج نهاده و تحسينتان میكنند.
قطع بدانيد كه تنها نيستيد. چنانكه عدهای از عزيزانی كه بسياريشان مورد
شناخت بنده بوده و افرادی متدين و متشرع میباشند از اقدام نمادينتان
حمايت كردند.
بنده همانگونه كه سالها قبل اعلام كردهام
برای مسلمان، يهودی، مسيحی، زرتشتی، بودايی، بهايی و… حتی آنان كه به دينی
معتقد نيستند، ولی به اصول انسانيت معتقدند احترام قايلم. همچون برخی، غير
مسلمان را حيواناتی نمیدانم كه بر روی زمين در حال چريدنند!!!. هر كس كه
در وجودش فطرت انسانی تبلور داشته باشد، به هر دين و آيينی عقيدهمند باشد،
در مقابلش سر تعظيم فرود میآورم و دوستش دارم. هر كس كه از فطرت انسانيش
فاصله گرفته باشد، به هر دين و آيينی عقيدهمند باشد، از او تبری میجويم، و
اينها را از معارف اسلام آموختهام. لذا اين كمترين نيز به عنوان يك عالم
دينی مسلمان اقدام نمادين جنابعالی را تحسين كرده و آن را در راستای تبليغ و
تاييد آموزههای اخلاقی دين مبين اسلام میدانم و قاطعانه در حد توان خود
از شما حمايت خواهم كرد.
هميشه موفق و برقرار و پيروز باشيد
تهران
9/6/1392الراجی؛
عبدالحميد معصومی تهرانی
تهران
9/6/1392الراجی؛
عبدالحميد معصومی تهرانی
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2013/september/05/article/-2f65cfeb5a.html
پنجشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۲
** لزوم احترام به حقوق انسانی
ايران كشوری متشكل از اقوام و اديان و مذاهب مختلف است كه تمامی آنها در كنار يكديگر مليت ايرانی را بوجود آورده و میآورند. ايران متعلق به يك قشر يا قوم و دين و مذهب خاصی نيست، متعلق به همه ايرانيان است؛ و نمی توان و نبايد افراد را به جهت تعلقات دينی و مذهبی و قومی شان از حقوق اوليه انسانی و اجتماعی محروم و محدود كرد. انسان فی النفسه دارای ارزش است و جان و حياتش حرمت دارد. نمیتوان به انسانی كه به حقوق فردی و اجتماعی ديگران تعدی نكرده تنها به صرف آنكه دارای دين و آيين ديگریست تعرض كرد.
بنده از افكار و عقايد آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم؛ اما بحث بر سر حق و ناحق بودن يا ضاله و هادی بودن اديان يك بحث مطول است كه اساسا هيچ نتيجهای در طول تاريخ نداشته و تنها منجر به همنوعكشی شده است. طبق افكار و عقايد يهود، عيسی مسيح (ص) در ادعای خود دروغگو بوده و به همين جهت او را به صليب كشيدند. امروزه نيز علمای يهودی دهها دليل بر ضاله بودن عقايد و افكار مسيحيت اقامه میكنند. در رم باستان نيز مسيحيان مورد تعرض و اذيت و آزار قرار میگرفتند. در دوران امپراطوری نرون برای اينكه مسيحيان را قتل عام كنند آتشسوزی تعمدی ايجاد كردند و آن را به گردن مسيحيان انداخته و مردم را تحريك كردند تا آنان را قتل عام كنند. نهايت اين ضاله دانستنها و آن اقدامات چه شد؟ مسيحيت از بين رفت؟
در دنباله اين ماجرا، علمای يهودی و مسيحی پيامبر اسلام(ص) را كذاب و دينش را با دهها دليل ضالهی مضله كه جز خشونت و خونريزی چيزی برای جوامع بشری به ارمغان نياورده است میدانند. در ميان امت اسلامی نيز چندين فرقه بوجود آمد و هر دستهای ديگری را به ذلالت و گمراهی متهم كرد، در صورتی كه كتاب و پيامبرشان يكیست. خوب كه نگاه كنيم اين يك داستان كشدار است كه حداقل سه دين بزرگ سامی يكديگر را قبول ندارند و افكار و عقايد يكديگر را يا ضاله قلمداد می كنند يا تحريف و منسوخ شده. هر طرف هم قصد داشت تا ريشه افكار و عقايد طرف مقابل را به هر طريق بخشكاند. هيچ كدام هم تا امروز نتوانسته ديگری را نابود كند يا متقاعد نمايد. تنها در اين ميان كلی انسان جانشان را از دست دادند و حقوق انسانیشان پايمال شد فقط بخاطر اينكه اين، آن را قبول نداشت. اينها تجربهايست كه از تاريخ جوامع و اديان بدست میآوريم. آن رفتارها و تعديات به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران به بهانههای تعلقات دينی و مذهبی در قرون گذشته، بخاطر اينكه بشر درك درستی از حقوق فردی و اجتماعي اش نداشته قابل توجيه است. اما امروزه كه بشر به حقوق فردی و اجتماعی خود پی برده و برای احقاق آن كوشش میكند، تعدی به جان و مال و ناموس و آبروی يك انسان تنها بخاطر تعلقات دينی، مذهبی، قومی، نژادی و جنسيتی هيچ توجيه عقلانی ندارد. ما حق نداريم حقوق فردی و اجتماعی هيچ انسانی را كه متعدی به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران نيست محدود كنيم و يا بدان تعرض نماييم. در دنيای امروز حقوق فردی و اجتماعی و در يك كلام حقوق شهروندی انسان بر اساس تعلقات دينی، مذهبی، قومی يا جنسيتی تعريف نمیشود. انسان به ما هو انسان بدون در نظر گرفتن تعلقات عقيدتی، قومی يا جنسيتی دارای حقوق انسانی است و هيچ كسی حق ندارد اين حقوق را برای انسانی كه متعرض به حقوق ديگران نشده محدود كند. هر حاكميتی هم موظف است كه از حقوق فردی و اجتماعی همه شهروندان بدون هيچ گونه استثناء قايل شدنی بصورت بیطرفانه دفاع كند و با هر كسی كه به هر بهانه و عقيدهای، حقوق شهروندی انسانی را مورد تعرض قرار میدهد برخورد نمايد.
در هر كجای اين كره خاكی، پيروان هر دين و آيينی –حتی گاو پرستان هندوستان- دين آيين خودشان را حق مطلق میدانند و مابقی اديان را ضالهی مضله. اين حرفهای قرون وسطایی كه من هدايت شدهام و دينم حق مطلق است و مابقی گمراه و ناحق مطلق هستند، امروزه در عصر ارتباطات و دهكده جهانی وجه درست و عقلانی ندارد. انسانی كه به جان، مال، ناموس و حيثيت ديگران تعدی نكرده و نمی كند بايد محترم شمرده شود حال به هر دين و آيينی كه میخواهد باورمند باشد. بنده فكر نمیكنم كه در عصر حاضر تفكر و انديشهای ضاله و مضلهتر از اين مسلمانان خشك مغز و افراطی كه با آرامش آدم می كشند يافت شود. به نظر بنده آن تفكر و دين و مذهبی ضالهی مضله است كه آسايش و امنيت را از دنيای ديگران سلب میكند و برای حيات انسان ارزشی قايل نيست، والا نشستن و اتهام زدن و چوب و چماق حق و باطل بر فرق يكديگر كوفتن، در طول تاريخ جز خونريزی و همنوعكشی هيچ نتيجهای نداشته.
بنده از پژوهش در سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام اين را فهميدهام كه پيام و چكيدهی آموزههای اين اديان آن است كه ما به هم آزار نرسانيم، به هم ظلم نكنيم، به حقوق هم تعدی و تجاوز نكنيم؛ حالا خدا را با هر زبان و عملی كه می خواهيم عبادت نماييم. فردای قيامت خدا خودش می داند كه چگونه با بندگانش رفتار كند، اما يقين دارم كه خدا كسی را به صرف مسلمان بودن يا مسيحی و يهودی و زرتشتی و بهایی و.... بودن به بهشت يا جهنم نمیفرستد، به عمل و رفتارش جزا و پاداش میدهد. هيچ كسی را هم در گور ديگری نمیگذارند و عمل هر كسی به گردن خود اوست.
بقول حافظ شيرازی:
عيب رندان مكن ای زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت
همه كس طالب يارند چه هوشيار و چه مست
همه جا خانهی عشقست چه مسجد چه كنشت
نا اميدم مكن از سابقهی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی كه چه خوبست و كه زشت
بنده اميدوارم روزی در اين كشور شیعه، سنی، زرتشتی، مسيحی، يهودی، بهایی و حتی خداناباوران از حقوقی يكسان و كرامتی همسطح برخوردار باشند؛ در چنين جامعهايست كه استعدادها شكوفا میگردد و كشوری را قدرتمند میكند. البته اين اتفاق مبارك در جامعهی ايرانی خوشبختانه در حال گسترش و نهادينه شدن است و انشاءالله روز به روز بيشتر نيز خواهد شد.
http://www.amasumi.net/150-ديدار-با-جمعی-از-هموطنان-بهایی
No comments:
Post a Comment