Sunday, June 5, 2016

انتقاد سليمان انوشيرواني از فلسفي در روزنامه سحر، موضوع تخريب و غصب حظيرة القدس بهائيان

خطاب به رهبري معظم انقلاب، علماي اعلام، نمايندگان محترم ولي فقيه، ائمه جمعه
خطاب به رهبر معظم و فرمانده كل قواي جمهوري اسلامي ايران جناب سيد علي خامنه اي
خطاب به رئيس جمهور محترم ايران جناب حسن روحاني
خطاب به فرماندهان ارشد نيروهاي مسلح ايران
خطاب به فرماندهان نیروهای پنجگانه سپاه پاسداران
خطاب به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي
خطاب به نمايندگان شورا هاي استان
 
    سليمان انوشيرواني*:
 
آقاي فلسفي! به جنابعالي عرض ميكنم

اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمد رسول الله.

آقاي فلسفي!
بخدا قسم من هم مسلمانم من هم مثل شما آرزو و علاقه دارم كه اسلام عالم گير شود، در دنيا ديني جز دين اسلام حكومت نكند، و بانگ الله اكبر در اقصي نقاط دنيا، در قلب جنگل هاي افريقا و بر فراز كنگره آسمان خراش هاي آمريكا طنيين انداز شود .
بخدا قسم نام پيغمبر(ص) و دخترش فاطمه(ع) و دامادش علي(ع) و نوه هايش حسن(ع) و حسين(ع) و بسياري از مظاهر ديگر اسلا م در روح من تأثير ميكند و اذان محمدي در سفيده صبح  و در شامگاهان روح مرا تكان ميدهد. كلمه " الله اكبر" 1350 سال عبوديت و ركوع و سجود مليون ها مردم مسلمان را به درگاه خدا در نظرم مجسم نموده و نشاط غير قابل وصفي در دلم ايجاد ميكند.
 باز هم به خداوند سوگند اگر راهي را كه شما براي تقويت دين اسلام پيش گرفته و مصلحت تشخيص داده ايد بنظر من هم براي ترقي و تعالي اسلام مفيد بود به دنبال شما تا پاي مرگ و جان هم ميآمدم اما چه كنم، خدا كند كه اشتباه كرده باشم ولي چه كنم، من هم عقيده اي دارم و به عقيده خودم هم ايمان دارم و بطوري كه مي بينيد تا پاي جان هم بر عقيده ام استوارم و راهي را كه آن جناب  براي ترقي و تعالي اسلام مفيد تشخيص داده ايد علاوه بر آنكه من مفيد نميدانم متأسفانه آن را براي ترويج اسلام مضر ميدانم.
آقاي فلسفي!
شايد شما هنوز به تأثير كلام خود بخوبي پي نبرده ايد، ميدانيد آهنگ گيرا و شور كلمات شما با روح آدمي چكار ميكند، چه تلاطم و التهابي ايجاد مينمايد، يكمرتبه آدمي را از جا تكان ميدهد.
اما با اين همه تأثير نتوانسته است مرا از اين حبل المتين كه در دست دارم جدا كند و راهي جز آنكه تعليمات اسلام بر نهادم گذاشته است پيش گيرم، شايد اين هم از معجزات دين مقدس محمد بن عبدالله(ص) پيغمبر بزرگ اسلام است.
آقاي فلسفي!
دين اسلام حاجت به چماق و تكفير و زجر و شكنجه و شكستن سر و بيل و كلنگ  و خرابي حظيرة القدس ها ندارد، دين اسلام دين عدالت و انصاف و مروت و بزرگي  و از خود گذشتگي است، دين، آزادي روح و فكر و روشني دل است.
اين نور حقيقت و روشنائي ابدي براي خود، در دل ها و روح ها، جا باز ميكند و پرتو مي افكند احتياج به شمشير و تفنگ و مسلسل و فرياد ندارد .
 شما بنام دفاع از اسلام، مبارزه در پيش گرفته ايد  اين مبارزه تا آنجا كه از حدود مروّت و انصاف و عدالت كه احكام دين اسلام است و از صفات بارز پيشوايان اسلام بوده است تجاوز نكند مقدس و قابل اطاعت است، تا آنجائي كه با منطق و دليل و ايمان توام است شنيدني و اطاعت كردني است اما آنجا كه پاي زور و فشار و اختناق فكر و عقيده، چماق و تحريك و قتل و كشتار پيش آيد نه من بلكه هيچ مسلمان حقيقت بين موافق نيست.
آقاي فلسفي!
شما از بالا نگاه ميكنيد، شما مرد روحاني متعصب و حادّي  هستيد، در بين مردم نيستيد، كسي با شما خودماني نيست، كسي جرأت ندارد كه روح اجتماع امروز ايران را در جلو نظر شما تشريح كند، كسي شهامت ندارد شما را با خود به ميان مردم، بين كساني كه آنچه در دل دارند و جرأت نميكنند ابراز نمايند، ببرد و از كنه حقايق فكري آنها مستحضر نمايد.
اما من اين كار را ميكنم، من شما را خدمتگزار دين ميدانم و اختلاف سليقه و طرز فكر من مانع اين نيست كه شما را روشن نكنم.
آقاي فلسفي!
ايران امروز و دنياي امروز و مسلمان امروز با دويست سال پيش فرق دارد، مردم باسواد آن چندين برابر شده است، كتاب خوانده اند، تاريخ خوانده اند، از همه بد تر، گذشته هاي تلخ، از سياست هاي شوم اجنبي خاطره هاي دردناك براي آنها باقي گذاشته، حكومت مشروطه كه دو پيشواي روحاني علمدار آن بودند علاقه به آزادي، آزادي روح، آزادي فكر را در روح مردم سرشته است. امروز از تاريخ گذشته عبرت گرفته هر عملي را كه مخالف آزادي عقيده و فكر باشد و يا هر عملي كه با زور و دور از منطق باشد محكوم ميدانند.
باور كنيد، اكثريت قريب به اتفاق مردم، مسائل را به اين صورت قضاوت ميكنند ، آنچه من در اجتماع مي بينم از زارع ساده  و باربر ميدان كه پاي منبر شما نشسته و صلوات تكرار ميكنند تا آن دكتر دانشگاه ديده، در اين فكر و عقيده و ايمان وحدت نظر دارند و از هر عملي و در هر سخني كه هدف آن زور و محدوديت فكر و عقيده باشد، مشكوك و ناراضي و بدبين هستند.
همين عده، همين عده مردمي كه امروز ممكن است به نداي تكفير بهائي از جا برخيزند  و رو به خانه هاي بهائي ها بروند و قتل نفس كنند، از كار خود و از نتيجه آن راضي نيستند و باز هم كه ناچارم بگويم اين رويه زور و شكنجه، ايمان مسلم آنها را سست خواهد كرد.
آقاي فلسفي!
يك روز با لباس مبدل در ميان مردم گردش كنيد و اسرار دل آنها را جستجو نمائيد، ببينيد چه كار ميكنند چه عكس العملي نشان ميدهند، ببينيد اين رويّه تا چه اندازه خداي نكرده موجب سستي و تزلزل اركان ايمان اين مردم ميشود.
من نميخواهم آنچه ميگويند و فكر ميكنند روي كاغذ بياورم، دلم ميخواهد خود شما با گوش خود بشنويد و حس كنيد و ببينيد.
ميگويند: مگر دين و ايمان را بايد بزور و فشار بر مردم تحميل نمود؟
مگر دستگاه روحانيت با آن همه مجتهدين و علماي متبحّر و دانشمند، قادر نيست در راه تبليغ دين، با منطق و برهان به مبارزه برخيزد و احتياج به طومار نويسي مردم بيسواد دارد؟
ميگويند: مگر فرقه بهائي تازه پيدا شده؟ و حظيرة القدس تازه بنا شده؟ مگر بهائي تازه تبليغ كرده؟
چرا سي سال است پيشوايان روحاني نسبت به اين امر توجه ندارند و در اين موقع كه كشور در آستانه اصلاح است و منافع عده اي فاسد در خطر افتاده، مردم را به اين كار ها سرگرم ميكنند؟
ميگويند: اگر بنا به امر به معروف و نهي از منكر است چرا براي اجراي قانون منع مسكرات برداشته نميشود؟
چرا و چرا،  و خيلي از اين چرا ها.
آقاي فلسفي آن وقت به آنها چه جواب ميدهيد؟ و وقتي كه جواب قانع كننده نداديد، ميدانيد چه اثري در روح مردم ميكند؟
 و آيا در اين صورت حق با من نيست كه ميگويم دين اسلام دين حق است دين انصاف است و مروت، دين آزادي بخش است، بگذاريد اين دين روشنائي، با نور خود در قلب ها نفوذ كند و آن را با شائبه زور و فشار و قانون سست نكنيد.
آيا واقعاً حق با من نيست؟

سليمان انوشيرواني
 ___________________________________________

* سليمان انوشيرواني:
  انتقاد سليمان انوشيرواني* صاحب امتياز و مدير مسئول روزنامه سحر از فلسفي. سه شنبه 26 ارديبهشت ماه 1334 -17 مه 1955 - 24 رمضان 1374
 ( بريده ها ي روزنامه يكجا جمع شده است)
------------------------------------------------------------------------------------------------
دكتر سليمان خان انوشيرواني *
دكتر سليمان خان انوشيرواني فرزند مرحوم قادر خان از طايفه فيض اله بيگي سقز در سال 1291  شمسي بدنيا آمد . تحصيلات تكميلي خود را در تهران ادامه داد و موفق به اخذ دكتراي حقوق از دانشگاه تهران شد و مدتها با درجه وكالت پايه يك در دادگستري مشغول بكار بود . و از روزنامه نگاران مشهور ايران بود ابتدا روزنامه كوه نور و سپس روزنامه سياسي سحر را  در تهران كه حاوي مطالب مهم سياسي و ديپلماتيك بود منتشركرد و يك دوره نيز نماينده مردم بوكان در مجلس شوراي ملي بود و سرانجام درسال 1356 در تهران فوت و در زادگاهش كريم آباد سقز بخاك سپرده شد






   -----------------------------------------------------------------------------
 



حظيرة القدس بهائيان ، و تخريب وغصب آن ، توسط جمهوري اسلامي ايران، و احداث و افتتاح مسجد غصبي در آن ، بنام " مسجد آيت الله خامنه اي "


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

غصب = بزور گرفتن- تجاوز به عنف كردن - به ستم گرفتن -  شيئ يا مال بزور گرفته شده


غصب عبارت است از تسلّط جابرانه بر مال یا حق دیگری

غصب از گناهان کبیره و از بدترین انواع ظلم است که عقل و شرع (کتاب، سنت و اجماع) بر زشتی آن اتفاق نظر دارند.

در روایتی از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه آمده است :
«... هر کس در مورد یک وجب زمین به همسایه خود خیانت کند (آن را غصب کند)، خداوند آن را از طبقه هفتم زمین، مثل طوق به گردنش می‏اندازد تا در قیامت، خدا را با همان حالت ملاقات کند، مگر (این که در دنیا) توبه کند و برگردد (صاحب زمین را راضی نماید). »

http://www.wikifeqh.ir/%D8%BA%D8%B5%D8%A8

 غصب، يعنى انسان از روى ظلم بر مال و يا حق كسى مسلّط شود، غصب يكى از گناهان بزرگ است و اگر كسى مرتكب آن شود، در قيامت به عذابى سخت گرفتار ميشود، از حضرت پيامبر(ص) روايت شده است: (هركس، يك وجب زمين از ديگرى غصب كند، در قيامت آن زمين را از هفت طبقهٴ آن مانند طوق، به گردن او مي اندازند

http://www.shirazi.ir/rflo/imam_resalah/moamalat/gasb/1.htm

----------------------------------------------------------------------------------

http://www.mehrnews.com/detail/Photo/2091777#ad-image-0

http://www.iranpressnews.com/source/152083.htm


---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حظيرة القدس = بهشت – جنت
اين نام را حضرت ولي امرالله  در توقيع مبارك تموز 1925 براي محل تجّمع و مشورت و ملاقات احباء و تشكيل مجالس و محافل، انتخاتب و اطلاق فرمودند.

حكيم سنائي گويد :

همه مستغرق جمال قدم
 فارغ از نقش عالم و آدم
عندليبان گلشن انسند
 ساكنان حظيرة القدسند
هرچه در صحن آن مكان دارد
تا به سنگ و كلوخ جان دارد


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

   اسناد و سوابق موجود از سال 1334 شمسي




روزنانه اطلاعات، شنبه 16 ارديبهشت ماه 1334




فلسفي در حال كلنگ زدن به مكان حظيرة ‌القدس




فلسفي بعد از كلنگ زدن به مكان حظيرة ‌القدس




باتمانقليچ در حال تخريب حظيرة ‌القدس



باتمانقليچ در حال كلنگ زدن به حظيرة ‌القدس




تخریب حظيرة  القدس در زمان محمدرضا پهلوی




از امروز تخريب حظيرة القدس  شروع شد





--------------------------------------------------------------------------------------------


فلسفي - روزنامه سحر- سه شنبه 26 ارديبهشت ماه 1334

--------------------------------------------------------------------------------------------------




محمدتقی فلسفی و امام خمینی

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

محمدتقی فلسفی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

محمد تقی فلسفی در کنار امام خمینی
محمد تقی فلسفی (۱۲۸۶-۱۳۷۷) واعظ مشهور بود.

زندگی نامه

در دهم ربیع الاول سال ۱۳۲۶ قمری برابر با ۲۴ فروردین ۱۲۸۷ در تهران متولد شد. پدر او آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی (متولد ۱۲۸۲ هجری قمری)، فرزند شیخ محمد واعظ تنکابنی، از علمای برجستهٔ تهران بود. مادر وی طوبی خانم فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی بود.
دوران کودکی وی عمدتا در منزل و تحت نظارت مستقیم پدرش سپری گردید. در ابتدای هفت سالگی به دبستان توفیق رفت و تحت مراقبت شیخ محمدرضا توفیق به فراگیری خواندن و نوشتن و مقدمات صرف و نحو و علوم دینی پرداخت. صرف و نحو را به صورت کلاسیک نزد شیخ محمد رشتی خواند و ادبیات را در مدرسه حاج ابوالفتح فرا گرفت. پس از آن به فراگیری فقه و اصول روی آورد و از مکتب شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و آقا شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهره برد. فراگیری علوم را تا بدانجا طی کرد که در درس سطح پدرش آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی شرکت جست که در آن زمان ایشان سطح قوانین و شرح لمعه را درس می داد. پس از آن نیز مقداری بحث های فلسفی را آموخت. مدرسین فلسفه او میرزا مهدی آشتیانی، آقا شیخ ابراهیم امامزاده زیدی، آقا سید کاظم عصار و آقا میرزا طاهر تنکابنی بودند.
پس از مدتی به تشویق مادر زمینه ای جهت منبری شدن وی ایجاد شد. اولین منبر را در مسجد فیلسوف که پدرش شب ها در آنجا نماز جماعت اقامه می کرد ایراد کرد که مورد تحسین حضار قرار گرفت. استقبال از منبر وی و ذوق ذاتی او باعث ترقی سطح منبر وی گردید تا آنجا که همزمان با ادامه تحصیل، رفته رفته در ایام هفته، منبرهای خانگی و عمومی متعدد ایراد می کرد.
چون کارش را بر اساس منبر قرار داد بود، لازم بود سطح آگاهی خود از مدارج دروس سطح و خارج را به مقداری که نیاز منبر بود افزایش دهد که برای این امر و جهت ادامه تحصیل به قم عزم سفر کرد و ایامی را از رهگذر درس حاج شیخ عبدالکریم حائری بهره برد.
او در سن ۲۳ یا ۲۴ سالگی با دختر عموی خود آیت الله حاج شیخ محمدحسین تنکابنی ازدواج کرد که ثمره آن ازدواج پنج پسر و یک دختر بود.
وی سرانجام پس از عمری تلاش و تبلیغ در ۲۷ آذر ۱۳۷۷ شمسی و در سن ۹۴ هنگام ایراد سخنرانی برای مبلغان دینی جان به جان آفرین تسلیم کرد و در حرم شاه‌عبدالعظیم مدفون گردید.



------------------------------------------------------------------------------------------------------------




 (فلسفي   (محمدتقی فلسفی واعظ مشهور 





آیت الله بروجردی


 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهائی‌ستیزی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
بهائی ستیزی به ستیزه جویی با بهائیان و آئین بهائی و نگاه منفی و کینه جویانه و پیش‌داوری نسبت به آنچه بهائی نامیده می‌شود، گفته می‌شود. بهائی ستیزی، با نقد منطقی و به دور از پیش‌داوری دین بهائی و پایه‌های آن متفاوت است.
برخی بهائیان افرادی همچون عبدالله شهبازی را جزو بهائی‌ستیزان برمی‌شمرند.[۱][۲]

محتویات

تاریخچه


میرزاعلی‌محمد و روح‌الله ورقا در غل و زنجیر به دلیل بهائی بودن در سال ۱۸۹۶[نیازمند منبع]
در دوران قاجاریه، پس از ترور نافرجام ناصرالدین‌شاه با بابیان برخورد شدیدی شد و باب به دستور امیرکبیر تیرباران شد. درسال ۱۸۵۱ میرزا حسینعلی که درآنوقت بین بابیان به جناب بهاء معروف بود، به شهر بغداد تبعید شد. دشمنی با بهاييان چندان در دوران دودمان قاجاریه در جامعه ایران رواج داشت که متهم کردن مشروطه خواهان به «بابی گری»، مهم ترين سلاح نظری مستبدان به دوران انقلاب مشروطه ایران بود.[۳]

ویران سازی حظیره‌القدس تهران به تحریک محمدتقی فلسفی و دستور ارتش در زمان محمدرضا پهلوی
در دوران دودمان پهلوی، به بهائیان اجازه فعالیت و حقوق برابر با دیگر شهروندان ایرانی داده شد.[نیازمند منبع]
پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) در ایران، بهائی ستیزی که با حمایت روحانیون شیعه همراه بود، شکل جدید و افراطی‌ای به خود گرفت. به صورتی که بهاييت تنها مذهبی در ايران است که روحانيت شيعه برای مبارزه با آنان نهاد ويژه‌ای تاسيس کرده است.[۴] گفتنی است که بهائیان متهم به حمایت از نظام شاهنشاهی شدند و مورد برخورد نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند که از آنجمله می‌توان به اعدام بهائیان، تخریب اماکن مقدس و گورستانهای بهائی، توهین به مقدسات بهائی و جلوگیری از ادامه تحصیل و اشتغال آنان در مراکز دولتی و ادارات نام برد.[۵] [۶]
دشمنی با بهائیان چندان ریشه‌دار و مستمر بود که حتی در روزهای انقلاب، در کنار اشغال و تخریب نهادهای مالی و امنیتی حکومت، کشتن و تخریب و آتش زدن خانه‌های بهائیان فراموش نشد و از جمله در قریه سعدی شیراز، بهائيان «قتل عام» شدند.[۷]
         



No comments:

Post a Comment