Sunday, April 30, 2023

تاکید خانواده‌های کشته‌شدگان ۶۷ و جامعه بهائی بر حفظ «خاوران به عنوان نماد دادخواهی»/ سخنگوی جامعه بهائیان: جامعه بهایی بی‌احترامی به کشته‌شدگان راه آزادی و برابری را نمی‌پذیرد فرهاد ثابتان، سخنگوی

 


یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ تهران۱۴:۲۷



سخنگوی جامعه بهائیان: جامعه بهایی بی‌احترامی به کشته‌شدگان راه آزادی و برابری را نمی‌پذیرد

فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان، نیز در این نشست گفت: «جمهوری اسلامی، چهار دهه است که بهائیان را از همه حقوق، از حق حیات در کار و اشتغال و تحصیل و حتی حق مردن در آرامش محروم کرده است و همین حالا نیز مدتی است که برای پیکر هفت شهروند بهائی مجوز دفن صادر نمی‌کند.»

سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان با اشاره به تخریب گسترده آرامستان‌های بهائیان در سال‌های اول پس از استقرار جمهوری اسلامی گفت که حتی «از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۰ نیز به دست‌کم ۴۲ قبرستان بهائیان حمله کرده‌‌اند.»

فرهاد ثابتان با تاکید بر اینکه «جمهوری اسلامی قصد دارد تا زمین محل خاکسپاری بهائیان را با خاوران ادغام کند که از قربانیان دهه شصت یادی باقی نماند»، گفت: «جامعه بهائی به هیچ وجه حاضر نیست این بی‌احترامی به هموطنان را بپذیرد چون خود این جامعه درد و رنج بی‌احترامی به درگذشتگان خود را کشیده که روی اجساد آنها فرهنگسرا درست کرده‌اند.»

سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان، اقدامات دو سال اخیر وزارت اطلاعات برای فشار بر خانواده‌های بهائی به منظور دفن درگذشتگان‌شان در محدوده گورهای دسته جمعی زندانیان اعدام شده ۱۳۶۷ را «یک تصمیم حکومتی برای ایجاد تفرقه میان بهائیان و بازماندگان کشتار ۶۷» خواند و افزود: «این عملی غیرانسانی و هدفش محو هویت از یادمان کسانی است که جان‌شان را برای آزادی و برابری داده‌اند.»


تاکید خانواده‌های کشته‌شدگان ۶۷ و جامعه بهائی بر حفظ «خاوران به عنوان نماد دادخواهی»

۰۸/اردیبهشت/۱۴۰۲

جمعی از خانواده‌های زندانیان سیاسی کشته شده در دهه شصت و بهائیان شامگاه پنج‌شنبه ضمن برگزاری نشستی مجازی برای آغاز «کارزار ماندگاری خاوران»، اقدام وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در فشار بر خانواده‌های بهائی برای دفن درگذشتگان خود در محل گورهای دسته‌جمعی زندانیان اعدام شده در کشتار ۱۳۶۷ را محکوم کردند.

رضا معینی، از فعالان حقوق بشر، در جریان این نشست با اشاره به راه‌اندازی «کارزار ماندگاری خاوران»، گفت: «کارزار برای ماندگاری خاوران ادامه خواهد داشت و تلاش می‌کنیم تا وجدان‌های بیدار ایران و جهان را به پشتیبانی خانواده‌های خاوران و بهائیان و روزهای پر اضطراب‌شان دعوت کنیم چرا که این کارزار اقدامی برای فراموش کردن خاوران و علیه کرامت مردگان است.»

حاضران در این نشست با اشاره به فشار وزارت اطلاعات بر خانواده‌های بهائی برای دفن درگذشتگان‌شان در بخشی از خاوران که در آن طی دهه شصت و به ویژه سال ۱۳۶۷ زندانیان سیاسی کشته و اعدام شده در گورهای دسته‌جمعی دفن شده‌اند، آن را تلاش حکومت برای از بین بردن آثار اعدام‌ها و کشتار دهه شصت دانستند.

در بخشی از این نشست مهرانگیز کار، وکیل و حقوقدان، با بیان اینکه جمهوری اسلامی به «زنده و مرده بهاییان ظلم کرده است»، گفت که از جمله اقدامات این حکومت مصادره و تخریب آرامستان‌های بهائیان بود که به نام «گلستان‌ جاوید» در تهران و دیگر شهرها وجود داشت.

این وکیل و حقوقدان با اشاره به اینکه در سال‌های نخست استقرار جمهوری اسلامی، خاکسپاری درگذشتگان بهائی تحت نظر و نظارت دادستانی انقلاب قرار گرفت و به زمینی در مجاورت محل دفن هزاران زندانی سیاسی در خاوران محدود شد، گفت: «وزارت اطلاعات از دو سال پیش به خانواده‌های بهایی اجازه نمی‌دهد که حتی در جوار خاوران نیز پیکر بستگان جان‌باخته خود را تحت آیین خود خاکسپاری کنند.»

این وکیل و حقوقدان تاکید کرد که از ۴۴ سال پیش مردم گرفتار کسانی شده‌اند که «ماموریتشان نابود کردن همه چیز است» و افزود: «قرار بر این شده که ما گرفتار حکومتی بشویم که اصلا آمده‌اند تا تمام مردم این کشور را نابود کنند و فقط چند میلیونی را به همه چیز برسانند و مرده و زنده‌شان را غرق در طلا و جواهر و دزدی کنند و بقیه مردم ایران اعم از بهایی، مسلمانانی مثل ما، و اهل سنت را بی‌حرمت کنند.»

وحید وحدت‌حق، نویسنده و پژوهشگر، نیز طی سخنانی با عنوان «چرا نمی‌شود حق وداع با درگذشتگان را از یک انسان گرفت»، گفت: «وداع با درگذشتگان یکی از کهن‌ترین آئین‌های بشری است اما حاکمان جمهوری اسلامی طبیعی‌ترین حق انسانی یعنی حق وداع با درگذشتگان را از مردم می‌گیرند.»

او با اشاره به اینکه بهائیان در دوره حکومت پهلوی اقدام به خرید قطعات زمین در تهران و شهرهای مختلف و ساخت آرامستان‌های خود با نام «گلستان جاوید» کردند، گفت که بهائیان در تهران زمینی به وسعت ۸۰ هزارمتر را برای ساخت آرامستان «گلستان جاوید» خریداری کردند اما این آرامستان در سال ۱۳۶۰ از سوی جمهوری اسلامی تخریب شد و سنگ‌ قبرها و درخت‌های آن را نابود کردند، «اجساد را با کامیون به مکان‌های نامعلومی منتقل کردند و بعد روی گلستان جاوید بهائیان در تهران، فرهنگسرای خاوران را ساختند.»

به گفته این پژوهشگر، پس از تخریب «گلستان جاوید تهران» تا مدتی بهائیان درگذشتگان خود را یا در خانه‌هایشان دفن می‌کردند و بعد هم آنها را مجبور کردند تا درگذشتگان خود را در قطعه زمینی که مقام‌های حکومتی آن را «کفرآباد» و «لعنت‌آباد» می‌خواندند، در مجاورت محل دفن اعدام‌شدگان دهه شصت، خاکسپاری کنند.

این پژوهشگر با اشاره به دفن پیکر یک شهروند بهائی به دست نیروهای اطلاعات و بدون اطلاع خانواده‌اش در محل دفن دسته جمعی زندانیان سیاسی اعدام شده در سال ۱۳۶۷، افزود: «اکنون چند سالی است که مدیریت آرامستان بهائیان تحت نظر وزارت اطلاعات قرار گرفته است» و بعد هم «شروع کردند اطراف گورستان خاوران دیوارهای بتنی ساختند و دوربین‌های امنیتی کار گذاشتند تا هیچ گونه همگامی بین بهائیان و بازماندگان اعدام‌های دهه شصت به وجود نیاید و برای هر دو گروه محدودیت‌های بیشتری ایجاد کردند.»

وحدت‌حق همچنین گفت: «جمهوری اسلامی که یک دیکتاتوری توتالیتر است، نه فقط از زنان که از مردگان هم می‌ترسد» و از یک طرف می‌خواهد «قدرت خود را از موی زنان تا محل دفن مردگان اعمال کند» و از طرف دیگر «می‌خواهد میان بهائیان و خانواده‌های زندانیان سیاسی خاوران تفرقه ایجاد کند اما در این امر ناکام مانده است.»

او افزود: «اینکه نیروهای وزارت اطلاعات از خانواده‌های بهائی برای صدور اجازه دفت درگذشتگان‌شان در آرامستان متعلق به خودشان درخواست باج و پول می‌کنند ادامه همان جنایتی است که از بستگان کشته‌شدگان دهه شصت پول تیر می‌گرفتند.»

تقی رحمانی: خاوران به همت مادران خاوران زنده ماند

تقی رحمانی، فعال سیاسی و زندانی سیاسی پیشین، نیز در این نشست مجازی گفت: «اگر خاوران زنده ماند به همت مادران خاوران بود و مادران خاوران جنایت جمهوری اسلامی را مادرانه افشا کردند.»

رحمانی با بیان اینکه «حکومت هم به بهاییان و هم به زندانیان سیاسی کشته شده و هم به خانواده‌های خاوران ظلم می‌کند»، تاکید کرد که «خاوران به عنوان یک نماد باید زنده بماند» هر چند هنوز جامعه به شکل گسترده «خاوران را درک نکرده‌ است» اما باید خاوران به مساله‌ای عمومی تبدیل شود.

او منع دفن زندانیان سیاسی چپ و بهائیان در بهشت زهرا و آرامستان‌های عمومی را ناشی از «فقه سیاسی و من‌درآوردی خمینی» خواند و افزود: «خاوران فقط مسئله خانواده‌های کشته‌شدگان نیست و باید مسئله همه مردم باشد و ما باید به خاوران حساس باشیم و همه ما در قبال آن وظیفه داریم چرا که خاوران نماد فرهنگ دادخواهی است.»

رحمانی همچنین اشاره کرد که دستگاه‌های حکومتی «در قزوین محل دفن زندانیان سیاسی اعدام شده در دهه شصت را تخریب کرده و به تعویض روغنی تبدیل کرده‌اند، و افزود: «آنها می‌خواهند رد جنایت را پاک کنند و همین برنامه را برای خاوران هم دارند و به همین دلیل خاوران به عنوان یک نماد باید زنده بماند.»

در بخشی از این سخنرانی، تقی رحمانی با بیان اینکه «ظلمی که به بهائیان می‌شود با ظلمی که به خانواده‌های بازماندگان کشتارهای دهه شصت می‌شود فرقی ندارد»، افزود: «جمهوری اسلامی به هیچ‌کس رحم نمی‌کند. هر کس فکر کند که جمهوری اسلامی به سراغش نمی‌رود اشتباه می‌کند، اینها اگر منافعشان ایجاب کند نزدیکترین افراد خود را هم می‌زنند.»

رحمانی افزود: «ظلمی که جمهوری اسلامی به بهائیان می‌کند، ظلمی که به کشته شدگان دهه شصت و خانواده‌هایشان می‌کند قابل تسری دادن به تمام مردم ایران است و به همین خاطر هرکس از خاوران دفاع کند از حرمت و منش انسانی خودش دفاع کرده است.»

ناصر مهاجر: ماندگاری خاوران معنای عمیقی در دادخواهی دارد

ناصر مهاجر، پژوهشگر، نیز طی سخنانی با اشاره به وجود اسنادی درباره تصمیم‌گیری مقام‌های جمهوری اسلامی برای تعیین جایی برای دفن اعضای گروه‌های چپ در تیر ماه ۱۳۶۰، آن را سندی بر برنامه‌ریزی سران جمهوری اسلامی برای کشتار گسترده مخالفان عنوان کرد و افزود، زمینی که اکنون گورستان خاوران است بعد از این تصیم‌گیری تعیین شد و اولین گروه زندانیان کشته شده در خاوران شامل سعید سلطان‌پور و شش تن دیگر بودند که نیروهای حکومتی پیکرهایشان را با نبش قبر از بهشت زهرا به خاوران منتقل کردند.

این پژوهشگر در ادامه گفت که در جریان کشتاری که از فردای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شروع شد و همراه با بی‌سابقه‌ترین دستگیری‌ها، نیروهای حکومتی حتی بچه‌های پانزده، شانزده ساله‌ را در حالی که اسامی آنها را هم نمی‌دانستند، اعدام کردند.

مهاجر با تاکید بر اینکه مقام‌های جمهوری اسلامی در همان سال تصمیم گرفتند که «دفن دگراندیش و دگرکیش را در بهشت زهرا ممنوع کنند»، گفت: «اولین بهائی که در اول آبان ۱۳۶۰ در خاوران بدون مراسم به "خاک داده شد" یدالله سپهر است و پس از آن ۸ تن از رهبران محفل بهائیان را اعدام کرده و همان جا دفن کردند و ۱۳ دی ۱۳۶۰ نیز اعضای محفل بهائیان تهران را اعدام و در بخشی شمال غربی خاوران دفن کردند.»

این پژوهشگر با اشاره به اینکه نقطه اوج دفن زندانیان سیاسی در خاوران، کشتار زندانیان در تابستان ۱۳۶۷ است، گفت: «ابعاد این جنایت بزرگ حکومتی باید روشن شود و برای همین است که ماندگاری خاوران معنای عمیقی در دادخواهی دارد.»

ناصر مهاجر در ادامه تاکید کرد که در نوروز ۱۳۶۸ و پس از آن در اولین سالگرد اعدام‌های ۱۳۶۷، خانواده‌ها در خاوران حضور یافتند و از اینجا جنبش دادخواهی در ایران آغاز شد و خاوران هم به یکی از نمادهای آن تبدیل شد.

مهاجر در پایان تاکید کرد که «جامعه بهائی ایران با همه فشارهای وارده، حاضر نشده‌اند به خواسته رژیم خودکامه تن دهند تا عزیزان‌شان را در خاوران به خاک بسپارند.»

سخنگوی جامعه بهائیان: جامعه بهایی بی‌احترامی به کشته‌شدگان راه آزادی و برابری را نمی‌پذیرد

فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان، نیز در این نشست گفت: «جمهوری اسلامی چهار دهه است که بهائیان را از همه حقوق، از حق حیات در کار و اشتغال و تحصیل و حتی حق مردن در آرامش محروم کرده است و همین حالا نیز مدتی است که برای پیکر هفت شهروند بهائی مجوز دفن صادر نمی‌کند.»

سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان با اشاره به تخریب گسترده آرامستان‌های بهائیان در سال‌های اول پس از استقرار جمهوری اسلامی گفت که حتی «از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۰ نیز به دست‌کم ۴۲ قبرستان بهائیان حمله کرده‌‌اند.»

فرهاد ثابتان با تاکید بر اینکه «جمهوری اسلامی قصد دارد تا زمین محل خاکسپاری بهائیان را با خاوران ادغام کند که از قربانیان دهه شصت یادی باقی نماند»، گفت: «جامعه بهائی به هیچ وجه حاضر نیست این بی‌احترامی به هموطنان را بپذیرد چون خود این جامعه درد و رنج بی‌احترامی به درگذشتگان خود را کشیده که روی اجساد آنها فرهنگسرا درست کرده‌اند.»

سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان، اقدامات دو سال اخیر وزارت اطلاعات برای فشار بر خانواده‌های بهائی به منظور دفن درگذشتگان‌شان در محدوده گورهای دسته جمعی زندانیان اعدام شده ۱۳۶۷ را «یک تصمیم حکومتی برای ایجاد تفرقه میان بهائیان و بازماندگان کشتار ۶۷» خواند و افزود: «این عملی غیرانسانی و هدفش محو هویت از یادمان کسانی است که جان‌شان را برای آزادی و برابری داده‌اند.»

خانواده‌های کشته شدگان دهه شصت: مادران دادخواه «لعنت‌آباد حکومت» را به «گلزار خاوران» تبدیل کردند

زهره تنکابنی، از اعضای خانواده‌های خاوران، نیز در این نشست گفت: «عزیزان ما را بدون اختیارمان در خاوران به خاک سپردند اما مادران و پدران دادخواه با حضور خود در خاوران آن را تحت شدیدترین فشارها حفظ کردند و خاوران باید بماند تا جنایت‌های جمهوری اسلامی برای نسل‌های آینده نمایان باشد.»

تنکابنی در ادامه با اشاره به اینکه بخش مربوط به آرامستان بهائیان در مجاورت خاوران، در واقع یک آرامستان خصوصی است چون بهائیان زمین آن را خریده‌اند، گفت که اکنون وزارت اطلاعات برای دفتن درگذشتگان بهائیان در آرامستان خودشان از آنها پول طلب می‌کند.

مهین فهیمی، از خانواده‌های کشته‌شدگان خاوران، نیز طی سخنانی گفت: «خاوران سرزمین عشق‌های ناتمام و نماد دادخواهی است و آنجا درد مشترک ما را به هم وصل کرد و مادران دادخواه با حضور در خاوران به جنگ فراموشی آمدند.»

او گفت که حالا «هر بار فشارهای مختلفی به خانواده‌های کشته شدگان وارد می‌کنند، گفتند گل نیاورید ما برگ گل می‌بریم و حتی نوروز امسال گفتند کیف با خودتان نیاورید.»

فهیمی با تاکید بر اینکه «ما همچنان به زنده نگه داشتن خاوران ادامه می‌دهیم»، گفت: ما تشکر می‌کنیم از خانواده‌های بهائیان که مقاومت می کنند و قدردان ایستادگی آنها هستم.»

منصوره بهکیش که چندین عضو خانواده او در دهه شصت و سال ۱۳۶۷ کشته و اعدام شده‌اند، نیز در این نشست گفت: «حکومت بارها بهائیان و خانواده‌های خاوران را مقابل هم قرار داد اما درد مشترک باعث تداوم ایستادگی و مقاومت خانواده‌ها کنار هم شد.»

منیره برادران، از زندانیان سیاسی سابق، نیز در سخنانی گفت: «در دهه شصت مادران نام "لعنت‌آباد" را که مقام‌های حکومتی بر خاوران گذاشته بودند به "گلزار خاوران" تبدیل کردند و ماندگاری خاوران را به مادران، پدران و خانواده‌هایی مدیون هستیم که بیش از ۴۰ سال مقاومت کردند.»

برادران همچنین گفت که در جریان کشتار دهه شصت «وقتی رژیم از دفن اعدام شدگان جلوگیری کرد بعضی از خانواده‌ها عزیزانشان را در باغچه خانه‌هایشان یا باغ‌های خانوادگی دفن کردند.»

او با طرح این پرسش که «مرده‌ها چه خطری برای جمهوری اسلامی دارند»، گفت: «وجود خاوران هم بخش بهائیان و هم اعدام‌شدگان آن، به نگاه جمهوری اسلامی برای "نجس" خواندن و "انسان‌زدایی" از مخالفانش مربوط است.»

منیره برادران با تاکید بر اینکه «سیاست طرد و حذف فقط دامن زندگان را نمی‌گیرد، بلکه در مورد مردگان و کشته‌شدگان هم اعمال می‌شود» و حتی به مجازات خانواده‌ها هم می‌رسد، گفت: «دی ماه ۱۳۸۷ رژیم اوج شقاوت خود را نشان داد و بولدوزر به جان خاک خاوران انداخت» اما همان موقع خانواده‌های خاوران در دادنامه‌ای از کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل خواستند از «ویرانی و نابودی این گورستان که سند جنایتی بزرگ و نماد حافظه تاریخی مردم ایران است، جلوگیری کند.»

برادران افزود که دستگاه‌های حکومتی «از دوسال پیش به توطئه جدیدی و تهاجمی رذیلانه دست زدند و دستور دادند که از دفن بهائیان در گورستان خودشان جلوگیری و آنها را در بخش کشته‌شدگان دهه شصت و زندانیان سیاسی اعدام شده سال ۱۳۶۷ در خاوران دفن کنند.»

او گفت که پس از آن دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی اقدام به ساخت دیوار بتنی و نصب دوربین در خاوران کردند تا خانواده‌های کشته شدگان را مورد ارعاب قرار دهند.

منیره برادران همچنین به نامه‌های چند سال اخیر به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل اشاره کرد و افزود: «یکی از ویژگی این نامه‌ها این است که خانواده‌ها با شجاعت نام خود را پای آن ثبت کردند و ویژگی دیگر آن، بیان هم‌سرنوشتی و همبستگی با شهروندان بهائی است.»

برادران در پایان به نقل از نامه فرزندان کشته‌شدگان مدفون در خاوران گفت: «خاوران نه تنها جغرافیای ما بلکه تاریخ مشترک تمام حذف شدگان و مبارزان راه عدالت و آزادی است و ما از مردم ایران درخواست می‌کنیم تا نسبت به این تعرض به اجساد خاک شده در خاوران خاموش نمانند.»



Wednesday, April 26, 2023

ای جهلای معروف به علم

 Joubine Eslahpazir

عنوان مقاله : "ای جهلای معروف به علم" 

(به روز شده : ۲۴ آپریل ۲۰۲۳)

مقدمه :    

چندی است که شخصی به نام عسکری یحیی زاده خطیر, با لباس "روحانی" شیعه (معروف به آخوند یا شیخ در فرهنگ ایرانی), دست به تهیه ویدئو هایی برای معرفی دیانت بهائی زده است. هر چند بنظر می رسد که این برنامه ها بسیار مورد توجه بهائیان قرار گرفته باشد, و بسیاری از بهائیان این ویدئو ها را در فضای مجازی انتشار می دهند, با اینحال انتقادات بسیاری به این شخص و برنامه هایش  وارد است و بنظر نویسنده قضیه بسیار پیچیده تر از آن است که می توان تصور کرد.

اولین شخصی از احباء  که زنگ خطر را در این مورد به صدا در آورد, آقای فاضل غیبی,محقق و نویسنده شهیر کتاب  "رگ تاک" بود, در صفحه فسبوکی خود "آیین بهائی به زبان ساده" (https://www.facebook.com/groups/535091494197022). من چون پیش شناختی از این "روحانی" داشتم, مطلب کوچکی در تایید این مقاله در همان صفحه نوشتم ولی نظر به تقاضای آقای غیبی, تصمیم به نوشتن مقاله ای بسیار جامع تر گرفتم. باید در نظر داشت که پرداختن به تمامی برنامه های این "روحانی" شیعه ممکن نیست, بنابرین برای نوشتن این مقاله مجبور شدم که بسیار گزینشی عمل کنم.


۱) پیش شناخت شخصی از آقای عسکری یحیی زاده خطیر

برای اولین بار که با آقای یحیی زاده آشنا شدم حدود ۳ سال پیش بود در مناظره ای بین او و آقای ایمان امیری سلیمانی, منتقد و متخصص اسلام, در کانال یوتوبی مانی : "شیخ یحیی زاده: الله وجود ندارد! سلیمانی: پس محمد دروغ می گوید رسول الله است" (https://www.youtube.com/watch?v=LxBqKHRVF8Y&t=2112s).

مطلب برنامه این بود که قرآن کلام خدا یا همان الله است یا کلام  بشری؟ رفتار آقای یحیی زاده در این برنامه بسیار عجیب بود زیرا که ایشان مرتب موارد ضد و نقیضی را بیان می کردند, بطوری که آقای سلیمانی در آخر کار بسیار کلافه شد. بطور مثال آقای یحیی زاده در جایی می گفت که قرآن کلام خدا نیست (که این مطلب این را القاء می کند قرآن کلام خود محمد است) ولی در جای دیگری می گوید که قرآن کلام محمد نیست, (به این معنی که قرآن از طرف الله صادر شده است!) بیاناتی کاملا متضاد و غیر قابل فهم. این کاملا سبک و روش بحث کردن این شخص است, بطوری که بطور مثال اگر ۱۰ نفر به بیانات او گوش بدهند, ۱۰ نظر کاملا متفاوت بدست می آید. من بالشخصه دیدن این برنامه را ,  برای آشنایی با روش غیر متعارف این شخص "روحانی", توصیه می کنم.


۲) معرفی اجمالی کانال solh tv      

برنامه های آقای یحیی زاده بخشی از کانال یوتوبی solh tv است. چند سالی است که این "روحانی" شیعه در این کانال در موارد مختلفی برنامه درست می کند. آنچه که جلب توجه می کند این است که تمامی موضوعات این برنامه ها, موضوعات چالشی از دیدگاه یک  "روحانی" شیعه می باشد. در واقع اگر به عنوان و تاریخ مطالب تهیه شده کانال solh tv نظر کنیم, متوجه می شویم که این کانال در مسیر موج جدید اسلام گرایی قدم بر می دارد. موجی که نویسنده آن را "اسلام گرایی جدید" نام گذاری می کند, که البته اعضای این موج آن را "نو اندیشان دینی" می نامند), که البته نامی گمراه کننده است. یکی از اشخاص شهیر این مکتب جدید آقای عبدلکریم سروش می باشند. این مکتب سعی دارد که اسلام را با مدرنیته آشتی بدهد و برای اینکار از هیچ حربه ای رو گردان نیست, حتی تحریف اصول خود اسلام. یکی از معروفترین و جنجالی ترین تلاش ها همان اظهارات عجیب و غیر قابل فهم آقای سروش در مورد وحی های پیامبر اسلام بود که مورد حمله شدید روحانیت سنتی شیعه قرار گرفت : "دکتر سروش: قرآن خواب‌های پیامبر و تولید شخص پیامبر است (https://www.youtube.com/watch?v=fBDJRALyjWM).

"اسلام گرایی جدید" از بطن جمهوری اسلامی بوجود آمده است. تا قبل از انقلاب اسلامی, مردم ایران -  نظر به رویکرد مردم با اسلام  و مخصوصا اسلام شیعه - را می توان به سه قشر مختلف تقسیم کرد :

۱-قشر سنتی : اعضاء این قشر را بیشتر روستاییان و شهر نشینانی تشکیل می داند که به تازگی از روستا ها به شهرها مهاجرت کرده بودند, بخصوص بعد از انقلاب سفید محمد رضا شاه. این افراد بطور مرتب در پای منبر آخوند ها حضور داشتند و از وفادارترین حامیان آنها به شمار می آمدند. در اینجا مطلب بسیار مهمی را  باید یاد آوری کرد. در سیستم حوزوی شیعه ایران, زمانی که یک طلبه فارغ التحصیل میشود, برای مدتی به یک روستا اعزام میشود. و آخوند مورد نظر در این مدت کسب تجربه می کند. نظر به اینکه سطح تحصیل و آموزش همیشه در روستا ها پایین تر از شهر ها بوده است, بنابرین طلبه جدید می تواند راحت تر مطالب خرافاتی خود را انتشار بدهد. به این ترتیب آخوند مورد نظر بتدریج کسب تجربه می کند. اما این روش خود موجب یک چالش عجیب می شود. در واقع آخوند مورد نظر بعد از اتمام "کارآموزی" روستایی خود کم کم به شهر و محیط شهری وارد می شود. اما چون عادت به موعظه برای روستاییان کرده, دیگر نمیتواند خود را با محیط جدید, محیط شهری, که از سطح آگاهی بیشتری بر خور دار است, تطبیق بدهد. به این چالش بیشتر خواهیم پرداخت.

۲-قشر سنتی شهری : از دیرگاه این قشر یک همزیستی مسالمت آمیزی را با روحانیت شیعه آغاز کرده بود. آنها اسلام و روحانیت شیعه را به عنوان یک قسمت جدایی ناپذیر از فرهنگ ایرانی قبول کرده بودند, هر چند که با اینحال تمایل شدیدی بطرف مدرنیته داشتند. معروفترین نماد این قشر، خود محمد رضا شاه پهلوی بود. پادشاهی که در سوییس تحصیل کرده بود ولی اعتقادی صادقانه به اسلام داشت و گمان می کرد که می توان در آن واحد هم اسلام را قبول داشت و حتی انتشار داد و همزمان به طرف دروازه های تمدن بزرگ پیش رفت. در واقع قسمت بزرگی از مردم شهر نشین ایران پیروان همین بینش بودند.

۳- قشر اسلام "مدرن" : اعضای این مکتب بیشتر تحصیل کرده ولی بدون علاقه واقعی به اسلام سنتی بودند. این قشر سعی می کرد که یک ترکیب جدیدی بین اسلام و مدرنیته ایجاد بکند (به مانند طرفداران نوشتجات علی شریعتی).

در جریان انقلاب اسلامی همکاری قشر اول و سوم و سکوت قشر دوم, به پیروزی انقلاب منتهی شد. قشر سوم خیلی زود از صحنه حذف شد. با اینحال قشر آخوندی با به دست آوردن تمامی اهرم های قدرت و بخصوص کانال های اطلاع رسانی (مطبوعات, رادیو, تلویزیون) و سانسور سراسری اشتباه بزرگی را مرتکب شد. قشر آخوندی که مست قدرت عظیم جدید خود بود, گمان برد که میتواند همانطوری که با قشر روستایی سنتی رفتار کرده بود, همانطور هم با قشر دوم شهری رفتار بکند. در واقع خرافات آخوندی که قبل از انقلاب بطور پنهان و دور از کانال های اطلاع رسانی و فقط در پای منبر انتشار پیدا میکرد, به طور ناگهانی, در تمامی کانال های اطلاع رسانی (مطبوعات, رادیو, تلویزیون) بطور روزانه انتشار پیدا کردند. قشر دوم که اکثریت جمیعت را تشکیل می داد, ناگهان با خرافات آخوندی روبرو شد, این روبرویی که منتهی به یک شوک روانی و اجتماعی عمیق گردید. جمله "اینها (منظور کل سیستم آخوندیسم است) از کجا آمده اند"؟ بسیار در فضای مجازی رایج و این شوک روانی-اجتماعی را تائید میکند. که البته باید در جواب این سؤال گفت که اینها از جایی نیامده اند, آنها همیشه با ما بوده اند, حد اقل از ۱۴۰۰ سال پیش, ولی ما هیچ وقت آنها را جدی نگرفتیم, تا اینکه تمامی حکومت را قبضه کنند. این ساده لوحی ما بود که باعث این حوادث شد. اگر ملت ایران ۱۸۰ سال پیش به احکام  باب و بهاء الله توجه کرده بود (بطور مثال قدغن کردن صعود بر منبر [از باب], یا هماهنگی علم و دین [از بهاء الله]), امروز در این حال نزار نبودیم :  


گردون نِگَری ز قدّ‌ِ فرسودهٔ ماست،   جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست،

دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست.     فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست.

رباعیات خیام 


این بزرگترین شوک تاریخ ایران معاصر بود. ملت ایران به یکباره آن چیزی را کشف کردند که در واقع بیش از ۱۴۰۰ سال با آن زندگی کرده بودند ولی همیشه واقعیت آن را نفی کرده بودند. حال به یکباره واقعیت عریان خود را بدون هیچ حجابی در ملاء عام نشان می داد و قدرت نمایی می کرد. از همین جا بود که شکاف بزرگی بین ملت ایران و جمهوری اسلامی به وجود آمد. این شکاف در طول زمان بیشتر و بیشتر شده است نظر به ۳ عامل : ۱) فساد حکومتی, ۲) گسترش آگاهی و افزایش قابل توجه سطح تحصیلات, ۳) پایان انحصار کانال های اطلاع رسانی با اختراع اینترنت.

در اینجاست که قشر سوم, که در فردای انقلاب از صحنه سیاست اخراج شده بود, دوباره به صحنه می آید و سعی در کم کردن شکاف بین دو قشر اول و دوم می کند. آقای سروش درست در این راه قدم بر می دارد. غافل از اینکه قشر حکومتی (قشر اول) با او مخالف است و قشر دوم که همان نسل جدید بعد از انقلاب است, بطور کلی از اسلام رد شده است. کانال solh tv درست نماینده همان قشر سوم زمان حال است که سعی در معرفی اسلام به عنوان یک دین به اصطلاح "مدرن و رحمانی" می کند. غافل از اینکه" آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت".


۳) هویت نامعلوم آقای عسکری یحیی زاده خطیر

اولین شبهه ای که به این شخص "روحانی" وارد می شود این است که هویت این شخص مبهم است. با گشتن در اینترنت من هیچ مطلب درست و صحیحی در مورد او پیدا نکردم  : نه آدرس, نه کار علمی, نه حتی سایت یا هیچ چیز دیگری. در واقع بیننده فقط  شخصی را میبند ملبس به جامه "آخوندی و اسمش که در پایین صفحه برنامه هایش. بنظر می رسد که تنها جایی که می توان به ایشان دست رسی داشت تنها در یوتوب و  آنهم در کانال solh tv است. این خود موجب تعجب است. تنها اطلاعی که به آن دست رسی داریم, آنهم نظر به بیانات خود آقای یحیی زاده, این است که ایشان در آلمان اقامت دارند. این ابهامات خود موجب شک زیادی است.


۴) سطح سواد دینی آقای یحیی زاده خطیر

جالب است و یا بسیار جای تعجب است که این شخص "روحانی" چه در مناظره با آقای سلیمانی, چه در برنامه هایش در مورد دیانت بهائی (تا آنجا که من دیدم) به ندرت اشاره به منبع های اسلامی می کند. جالب تر اینکه در مناظره با آقای سلیمانی, ایشان که اصلا مسلمان نیست, پی در پی اشاره به منابع گوناگون و دقیق اسلامی می کند ولی در طرف مقابل,  آقای یحیی زاده هیچ اشاره ای به آیات قرآن یا احادیث یا حتی منابع علمای اسلام نمی کند. انگار که این "روحانی", از آخوندی فقط لباسش را دارد و حتی از سواد ابتدایی آخوندی نیز بی بهره است.


۵) مخاطبین آقای یحیی زاده خطیر

دراولین مرحله باید این سوال را از خود پرسید که آقای یحیی زاده, چه بیننده ای را هدف قرار داده است؟ به عبارت دیگر, روی صحبت او با کیست؟ مسلما روی صحبت او با بهائیان نمیتواند باشد زیرا که برنامه های این "روحانی" - فرضاً - برای معرفی دیانت بهائی ساخته شده اند. با این حساب, بهائیان که شناخت خوبی از دین خود  دارند نمیتوانند مخاطب ایشان باشند. پس روی صحبت آقای یحیی زاده در واقع با افراد غیر بهائی هست.

بنابرین افراد بهائی در تمامی زمانی که شاهد این برنامه ها هستند باید خود را به جای افراد غیر بهائی بگذارند که در بهترین حالت هیچ چیز درستی در مورد این دیانت بهائی نمی دانند.

عمق فاجعه درست همینجاست. این درست مهمترین اشتباه بهائیان است. زیرا آنها که با شنیدن چند واژه آشنا از فرهنگ و ادبیات بهائی, آن هم از طرف یک "روحانی" شیعه, به وجد آمده اند, هیچ متوجه نیستند که این کلید واژه ها برای یک شخص غیر بهائی کاملا نا آشنا و بی معنی هستند. اگر حداقل آخوند مورد نظر, مطالب را درست توضیح میداد, میشد انتظار داشت که بیننده غیر بهائی به یک حد اقل آشنایی برسد, ولی - همانطوری که نشان داده خواهد شد - حرف های این شیخ آنچنان پر اشتباه و بی معنی است - همانطوری که نشان داده خواهد شد - که بیننده غیر بهائی نه تنها سر در گم میشود, بلکه کاملا نسبت به دیانت بهائی دلزده و حتی بد بین می شود.


۶) سبک نا متعارف بیان آقای یحیی زاده, در ارتباط با بر نامه هایش راجع به دیانت بهائی :

آقای یحیی زاده در سیر برنامه هایش ۳ هدف مشخص را مصرانه دنبال می کند : ۱) سر در گم کردن بیننده ۲) طرح مطالب کاملا اشتباه در مورد دیانت بهائی ۳) ربط دادن دیانت بهائی به اسلام.


۶.۱-سر در گم کردن بیننده (غیر بهائی)

این هدف با روش های گوناگون دنبال می شود :

- برنامه هایی بسیار طولانی و کسل کننده : معمولا برنامه های آقای یحیی زاده طولانی و کسل کننده می باشند, که این خود حوصله بیننده را سر ریز می کند.

- برنامه هایی بدون طرح و برنامه مشخص : طرز برگذاری بر نامه های آقای یحیی زاده, اینقدر مضحک است که به یک طنز غیر ارادی (یا  ارادی) تبدیل می شود. آقای یحیی زاده در هنگام بر گذار کردن برنامه هایش از شاخه ای به شاخه دیگر میپرد و بیننده (غیر بهائی) کاملا سر در گم میشود و حوصله اش سر میرود.  (حتی یک بهائی سر در گم میشود, چه برسد به یک غیر بهائی).

- بیان مطالب تکراری : بطوری که بیننده (غیر بهائی) بیشتر و بیشتر سر در گم می شود.

- طرز بیان مطالب مهم با چاشنی طنز : آقای یحیی زاده بر نامه های خود را با یک حالت طنز نا متعارف و نا مناسب انجام می دهد, بطوری که بیننده (غیر بهائی) را نسبت به جدی بودن مسئله مطرح شده (دیانت بهائی) دچار تردید می کند. بنظر میرسد که آقای یحیی زاده مسئله را به سخره گرفته است.

- طرح ایرادات عجیب آخوندی بر علیه دیانت بهائی, بدون دادن هیچ جواب کافی و قانع کننده ای : از این طریق آقای یحیی زاده این را در ذهن بیننده القاء می کند, که این ایرادات آخوندی, جواب کافی و قانع کننده ای ندارند. دست آخر بیننده (غیر بهائی) می ماند و یک مقدار زیادی از انتقادات آخوندی بر علیه دیانت بهائی بدون هیچ جوابی قانع کننده ای. دفاع بد از یک نهاد, بهترین نوع حمله است.

- ستایش بدون دلایل مربوطه  : این مسئله بسیار استادانه طراحی شده است. آقای یحیی زاده بطور پی در پی از باب و بهاء الله و نوشتجات آنها تجلیل می کند, از محتوای عمیق آنها, از زیبایی آنها و غیره. بنابرین بیننده بهائی بسیار خوشنود می شود که دست آخر یک "روحانی" شیعه پیدا شد که حرف حساب بزند,اما, اشتباه بهائیان این است که آنها خود به جای بیننده غیر بهائی که هیچ آشنایی با دیانت بهائی ندارند, نمی گذارند. در واقع شخص غیر بهائی با آخوندی مواجه می شوند که بسیار از دیانت بهائی تجلیل می کند ولی این تجلیل بر پایه دلائل قوی بنا نشده است. بیننده غیر بهائی به این نتیجه می رسد که تمام این تجلیل  ها در واقع غلو های بی پایه ای هستند که فقط از یک مغز آخوندی می تواند فوران بکند. بدین گونه تمامی ارزش های أصيل دیانت بهائی - به اشتباه - رقیق و نا پایدار جلوه می کنند.

- ستایش کردن و امتناع کردن : جالب اینجاست که آقای یحیی زاده که بر حق بودن دیانت بهائی اصراری عجیب دارد, در هیچ زمانی هیچ گونه تمایلی, هر چند اندک, به گرویدن به دیانت بهائی از خود نشان نمی دهد. البته اگر آقای یحیی زاده یک شخص منکر خدا بود, این مسئله عجیب نمی نمود, ولی برای یک شخص متدین, اولین واکنشی که انتظار می رود, قبول اعتقادی دیانت جدیدی است که خود او آنچنان برای بر حق بودن آن پا فشاری می کند. خود این رفتار این را به خواننده القاء می کند, که دیانت بهائی هر چند دینی زیبا است, با اینحال دین بر حقی نمیتواند باشد. در واقع این مسئله در تضاد آشکار با کلیت تمام مطالب مطرح شده به وسیله آقای یحیی زاده است. ممکن است عده ای فکر کنند که او این کار را نمی کند زیرا ممکن است احساس خطر کند، اما این تصور نادرست است به این معنا که اولاً او در ایران زندگی نمی کند و دوما همین الان کار بسیار خطرناکی انجام می دهد ("دفاع" از دیانت بهائی), پس دیگر از چه می ترسد؟


۶.۲-بیان مطالب کاملا اشتباه :

اگر بخواهیم حتی ۱۰% اشتباهات لفظی و بخصوص اشتباهات محتوایی برنامه های شیخ را بنویسم, خود مثنوی هفتاد من می شود. بنابرین بطور بسیار گزینشی و خلاصه چند مثال را در اینجا می آورم.

یکی از شگرد های شیخ همان طرح و تکرار واژه ها و مفهوم های اشتباه است : بهاء الله, پیامبر دیانت بهائی را "شیخ" معرفی کردن ؛ دیانت بهائی را "فرقه" معرفی کردن ؛ واژه "بهاء", واژه کلیدی دیانت بهائی که معنی آن "جلال" یا "فر ایزدی" میباشد را, "قیمت" معنی کردن ؛ واژه زیبا و پر معنی  " ابن الانسان" (پسر انسان) را  "آدم بچه" (!) ترجمه کردن ؛  و غیره.

حال چند مثال دیگر :


مثال شماره یک :

عنوان برنامه : "دین باب و بهاء با دارا بودن عالی ترین گنجینه های عرفانی، الهی متمدن و مدرن هستند | 2023/17 - SolhTv"

لینک : https://www.youtube.com/watch?v=ND-83tGRWqk&t=437s

یکی از مطالب چالش برانگیز این ویدئو این است : "دین ها همه شان در مسیر انحراف  قرار گرفته اند و در این شکی نیست, چه دین دویست سال پیش باشد تولدشان (منظور دیانت بهائی است), چه دین ۱۴۰۰ سال پیش باشد به مانند اسلام خودمان" (دقیقه ۶).

به طور  آشکار شیخ مذکور, دیانت بهائی را منحرف شده از اصل خود نشان می دهد. البته بدون معرفی هیچ دلیلی.


مثال شماره دو :

عنوان برنامه : "دین باب و بهاء با دارا بودن عالی ترین گنجینه های عرفانی، الهی متمدن و مدرن هستند | 2023/17 - SolhTv"

لینک : https://www.youtube.com/watch?v=ND-83tGRWqk&t=437s

یکی از مطالب چالش برانگیز این ویدئو این است : "این (مطلب) از کتاب (منظور کتاب اقدس) از شاگردش است" (دقیقه ۵۴ لینک).

منظور آنکه بهاء الله شاگرد باب بوده است. مطلبی که کاملا غلط است.  


مثال شماره سه :

عنوان برنامه : "قسمت ۱۴ آواز و خوانش کتاب ایقان | بهاء الله و سنگسار! سنگسار و عیسای مسیح | سنگسار و اسلام"

لینک : https://www.youtube.com/watch?v=YGz8whAsQ7I

جالب اینجاست که عنوان این برنامه, هیچ ربطی به محتوا (بیانات خود شیخ) ندارد و خود محتوا هیچ ربطی به آن قسمتی که شیخ می خواند ندارد! یعنی هیچی به هیچی ربط ندارد.


تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. بیانات اشتباه و بی معنی شیخ تا به آنجا میرسد که من را به یاد یک ضرب المثل فارسی می اندازد. نیاکان ما در برابر مجموعه مطالبی که هیچ چیزیش به هیچی نمیخورد این ضرب المثل را می گفتند : "خسن و و خسین  هر سه دختران مغاویه اند!


۷) ربط دادن دیانت بهائی به اسلام

شاید مهم ترین شبهه ای که آقای یحیی زاده در ذهن بیننده (غیر بهائی) ایجاد می کند, این است که دیانت بهائی رابطه ای ممتاز با اسلام دارد, به عبارت دیگر، یا حتی فرقه ای از اسلام است.  به عنوان مثال توجه خواننده  را به دو ویدئو از سری برنامه های آقای یحیی زاده در مورد  دیانت بهائی جلب میکنم :

مثال یک : عنوان برنامه : "سطح سواد علمای دوران بهاء الله . استاد عسکری یحیی زاده خطیر | 2023/47 - SolhTv"

لینک : (https://www.youtube.com/watch?v=W7r_4fXRsVs). دقیقه ۴۶ :

در اینجا شیخ این مطلب را می گوید : "خود بهاء که  غرق در قرآن و فرقان و نور اهل بیت است. چسبیده به محمد و آل محمد (صلوات) است. این مفسر قرآن  است این قاری قرآن است. اینکه علما با بهاء بد هستند این است که لونه آنها را سیخ زده است."

بسیار آشکار است که آقای یحیی زاده به بیننده اطلاعات کاملا غلط القا می کند. بهاء الله که بهائیان او را مظهر امر الهی می دانند را به مقام یک قاری قرآن تنزل می دهد. این شبهه را برای بیننده (غیر بهائی) بوجود می آورد که بهاء الله ( که او اصرار به معرفی به شیخ بها دارد) دنباله رو اسلام است و دیانت بهائی هم یک فرقه ای است شبیه به اسلام, ..و غیره.


مثال دو : عنوان برنامه : "قسمت ۱۰ از آواز و خوانش کتاب ایقان. بهاء الله بلبلی مظلوم از آشیان الهی. مفسر کلام خوبان"

لینک : https://www.youtube.com/watch?v=ursvt57nt48

از اول برنامه تا دقیقه ۱۹, شیخ به مانند یک قاری قرآن بخشی از کتاب ایقان را باز خوانی می کند و هر چند دقیقه یک تفسیر بی معنی و نا مربوط -مثل همیشه - به آن اضافه - میکند. از دقیقه ۱۹ به بعد, شیخ وارد به یک موضوع جدید می شود. شیخ در اینجا شروع به خواندن دعای یکی از امامان شیعه می کند (به نظر می رسد امام پنجم شیعیان) که به این ترتیب شروع می شود : "اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی، اللهم انی اسألک ببهائک کله" این دعا در واقع دعای سحر شیعیان است که آنها را در آیام رمضان در وقت سحر تلاوت می کنند و اتفاقا به "دُعاءُ البهاء" نزد شیعیان معروف است. . کل این دعا را میتوانید در این لینک ببینید : https://hq.alkafeel.net/?act=ReadDoaa&view=18&fbclid=IwAR2SwJeP2TBwnjtC-OZNTGS1GN-JaKvWCV9p2wPyJyQMUyxVaoMT6d12ikU.

در واقع در این دعا, یک  تقاضای مخصوصی از طرف شخص دعا کننده ۱۹ بار تکرار میشود. که هر دفعه شخص دعا کننده یکی از صفات خدا را برای خود طلب می کند, که این البته می تواند به معنی تقاضای شناخت کامل آن صفت الهی باشد. این ۱۹ صفت قید شده در این دعا به این ترتیب هستند : بهاء, جلال, جمال, عظمة, نور, رحمة, كلمات, كمال, اسماء, عزة, مشية, علم, قدرة, قول, مسائل, شرف, سلطان, ملك, علاء. البته اولین این صفات همان واژه "بهاء"  می باشد.

در اینجا شیخ بعد از یک ترجمه کاملا بی معنی (و با چاشنی طنز نا مناسب و منحصر بفرد خود) اولین قسمت دعا, که در آن "بها" را بجای "بهاء" جا میزند, یک دفعه (دقیقه ۲۱) می رود بطرف واژه "یا بهاءالابهی" که در نزد بهائیان مقدس است (که طراحی آن که بوسیله جناب مشکین قلم انجام شوه است را به یکی از حروف حی و گذار می کند) , و معنی آن "ای روشن ترین روشنیها" است را اینطور معنی می کند : "ای قیمتی ترین قیمتی ها" (!) ,عبارتی کاملا نا مفهوم و بی معنی. همانطوری که قبلا گفته شد, شیخ اصرار عجیبی دارد که کلمه "بها" (به معنی قیمت) را به جای کلمه - واقعی - "بهاء" (به معنی روشنی یا جلال) - با زرنگی تمام جا بزند و به این ترتیب ذهن بیننده را منحرف بکند.

از اظهارات شیخ در مورد واژه "یا بهاءالابهی" : "پس خدا قیمت است (!), ... خدا بهایی است(!) یعنی قیمتی است و قیمتی ترین اش را هم دارد, پس خدا بها (بدون ء) است, البته ما هم بها (بدون ء) هستیم, چون این او است که ما را صادر کرده(!) ... بعد جناب شیخ واژه "یا بهاءالابهی", بهر صورتی, در همان جمله جا گذاری می کند و به این ترتیب ادامه می دهد : "بنابرین امام باقر می گوید که "یا بهاءالابهی" (در حالی که این عبارات از بهاء الله است و شیخ با زیرکی آن را به امام باقر رابط می دهد)  یعنی اینکه "ای با قیمت ترین قیمت ها(!) ... بعد شیخ یک اشتباه  دیگر می کند و این بار قسمت اول دعای امام پنجم را به بهاءالله منتسب می کند "اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی، اللهم انی اسألک ببهائک کله". در ادامه این اشتباه فاحش می گوید : "هر چی تو بها (بدون ء) داری, من آنرا می خواهم, این بهاء خیلی پر اشتها بوده (چاشنی طنز و دلقک بازی) در حالی که این جمله از امام پنجم است, نه بهاء الله... ولی نتیجه آخری شیخ خود یک شاهکار (در شیادی) است : " این یا بهاءالابهی یک نشان شیعه است, این یک نشان مسلمان است .. این را امام باقر گفته است, این را پیامبر اسلام گفته است (این هم کاملا اشتباه).


حال تصور کنید, که درست در این زمان مهم, که ایرانیان که در حال عبور از اسلام و هر چه که به آن شبیه است, هستند, چقدر می توانند تحت تاثیر منفی این اطلاعات غلط قرار گرفته و از دیانت بهائی دوری کنند. جای تعجب است که در این زمان کنونی که ایرانیان گروه گروه از اسلام خارج شده و به دنبال راه های هدایت دیگری هستند, درست در همین بزنگاه, آخوندی از راه می رسد و دیانت بهائی را فرقه ای از دیانت اسلام معرفی می کند.


با اینحال بعضی از احباء می گویند که اگر به بیانات این "روحانی" نگاه بکنید, متوجه می شوید که خود به دین اسلام و علمای اسلام بسیار انتقاد دارد. به مانند عنوان همین ویدئو : "سطح سواد علمای دوران بهاء الله . استاد عسکری یحیی زاده خطیر", لینک (https://www.youtube.com/watch?v=W7r_4fXRsVs).

در جواب این اشخاص باید گفت که :

- اولا : آقای یحیی زاده, بطور معروف, روغن ریخته شده را نذر امامزاده می کند. کیست که در ایران کنونی از فساد قشر روحانیت خبر نداشته باشد؟ آیا مسئله اساسی ما این است؟ که مسلما نه.

- ثانیا : دیانت بهائی نیامده است که از علمای ادیان گذشته انتقاد بکند و ماموریت این دیانت پرداختن به این موارد پیش پا افتاده نیست بلکه دیانت بهائی آماده است که تمدن جدیدی را برای تمامی بشریت رقم بزند. کسی که - حتی اگر از خود قشر روحانیت باشد - و بیاید و حتی به خود این قشر اهانت بکند, فقط می خواهد مسئله اصلی را به حاشیه ببرد. مثال : ویدئوی کوتاه ولی بسیار بی ادبانه و توهین آمیز آقای  یحیی زاده در مورد علمای اسلام : "علما به مانند خرانی هستند که که از بار خودشان بی خبر هستند" (لینک : https://www.youtube.com/shorts/1-UJUJDQS8c).


در ضمن این درست است که در ادبیات دیانت بهائی اشاره های قابل توجهی به اسلام شده است, ولی نباید فراموش کرد که دیانت بهائی - و قبل از آن دیانت بابی - در کشوری اسلامی ظاهر شدند, بنابرین کاملا طبیعی است که اولین نوشتجات ادیان بابی-بهائی که در یک محیط اسلامی قرار داشته اند, رابطه مستقیم با اسلام داشته باشند. با اینحال در فلسفه دیانت بهائی, بطور صریح بیان شده است که دیانت بهائی - در آن واحد - رابطه مستقیم و کاملا معادل با تمام ادیان گذشته دارد.

به عبارت یگر دیانت بهائی در یک "مسافت مساوی" (به انگلیسی : Equidistance) نسبت به تمام ادیان دیگر قرار دارد. دیانت بهائی به هیچ دین دیگری نزدیک تر یا دور تر قرار ندارد. به این خاطر بر خلاف آنچه آقای یحیی زاده می خواهد به بیننده القاء بکند, دیانت بهائی ادامه دهنده اسلام نیست, هر چند بعد از آن (از نظر زمانی) و در همان مکان (از نظر جغرافیایی) قرار دارد. به این  خاطر دیانت بهائی یک دین (اولین دین از این نظر) جهان شمول و جهان گرا می باشد (برای خوانندگانی که می خواهند بیشتر نظر نویسنده را در این مورد بدانند, آنها را به مقاله "همه چیز و هیچ چیز" در صفحه "آیین بهائی به زبان ساده", رجوع می دهم.  


از طرفی دیگر, چقدر بی انصافی است که دیانت بهائی را به اسلام ربط دادن. مومنین دیانت بابی که پیش زمینه دیانت بهائی است, معروف به بابی,  در یک گردهمایی بنام گردهمایی بدشت, در اواخر رجب و اوایل شعبان سال ۱۲۶۴ ه‍.ق (تیر ۱۲۲۷ خورشیدی و اواخر ژوئن، اوایل ژوئیه ۱۸۴۸ میلادی), که با اشاره سیدعلی محمد باب در روستای بدشت در هفت کیلومتری شرق شاهرود برگزار شد, دست به فسخ قوانین اسلام زدند, به عبارت دیگر, فسخ خود اسلام. طاهره تا قبل از گردهمایی بدشت بیشتر با نام قرة‌العين شناخته می‌شد. بهاءالله در این گردهمایی به او لقب طاهره به معنی پاک و پاک‌دامن، می‌دهد و بعد از این گردهمایی او با این لقب هم شناخته می‌شود. جالب اینکه این عمل انقلابی -فسخ قوانین اسلام, به دست همین زن شهیر, همان طاهره, انجام شد و جالبتر آنکه این عمل انقلابی (فسخ اسلام) بدست یک زن (طاهره) و با یک حرکت انقلابی (کشف حجاب) انجام شد.


۸) چگونه شیخ خود را وایرال می کند

آقای یحیی زاده, تا بحال حدودا ۳۰ برنامه در مورد دیانت بهائی ارائه داده است. اولین برنامه ها در مورد معرفی کلی دیانت بهائی بود و در امتداد آن به کتاب بیان باب و بخصوص کتاب ایقان بهاء الله پرداخته است. اگر به روند برنامه های آقای یحیی زاده توجه بکنیم, برنامه های نخستین با متانت خاصی اجرا میشد, ولی هرچه که زمان گذشت, در طول برنامه ها, لحن شیخ تغییر کرده و در یک سیر صعودی ابتذال چه در فرم برگزاری برنامه ها, چه در محتوای آنها. قرار گرفته است.

آیا تمامی مطالب شیخ اشتباه است؟ مسلما نه. آقای محمد طاهر مالمیری, مبلغ بزرگ و نویسنده کتاب شهیر "شهدای یزد", در کتاب خاطرات خود در مورد روش آخوندی برای گمراه کردن مردم و جستجو گران حقیقت به نکته مهمی اشاره میکند. در طول یک مناظره عمومی او با یک آخوند, در حالی که یکی از حضار  به آقای مالمیری گوش زد می کند که قسمتی از حرف های آخوند درست است. آقای مالمیری به او جواب می دهد که روش آخوند این است که  دروغ را با راست قاطی میکند بطوری که شنونده همیشه در تردید باقی می ماند (نقل به مضمون). این درست همان روشی است که آقای یحیی زاده از آن استفاده می کند. ده حرف غلط و بی ربط می زند و یک حرف راست هم در وسطش می زند, بطوری که اگر شما اعتراض بکنید, احباء -متاسفانه - همان مطلب درست را به شما گوش زد می کنند و به راحتی از کنار آن ده مطلب اشتباه گذر می کنند.

اگر ما به لیست برنامه های آقای یحیی زاده در کانال solh tv رجوع بکنیم, متوجه می شویم که تمامی موضوع های مورد بحث شیخ مزبور, موضوع های چالشی هستند : معرفی دین زرتشت, مسئله حجاب, مسئله سنگ سار, و حتی مسائل سیاسی به مانند اعدام معترضان در جمهوری اسلامی و غیره. در واقع این طرز رفتار ۳ دلیل دارد که به آنها در اینجا می پردازیم.

۱- سعی در معرفی اسلام به عنوان یک دین مدرن و رحمانی (به این مطلب قبلا پرداخته شده است).

۲- ولی اگر به محتوای ویدئو های شیخ نظر بکنیم, همان رفتاری که شیخ با معرفی دیانت بهائی دارد, همان رفتار را با سایر موضوع های چالشی نیز داشته است. به این ترتیب که با حرف های بی ربط, مجموعه ای از مطالب درست و نا درست, را به هم مربوط می کند و در آخر کار بیننده را گمراه و سر در گم می کند (به این مطلب قبلا پرداخته شده است).

۳. ولی مطلب سوم جالب تر است : چگونه شیخ خود را در فضای مجازی وایرال می کند (به انگلیسی : Viral )؟ رعایت کردن دو قانون در فضای مجازی به وایرال شدن شما کمک میکند. اول باید شما یک پیش زمینه ای در مورد آن مطلب داشته باشید. مثلا اگر در مورد موضوع پزشکی صحبت می کنید باید خودتان یا پزشک باشید یا دیپلم و مدرکی در رابطه با علم پزشکی داشته باشید. در مرحله دوم, شما باید یک مطلبی را در نظر بگیرید و  یک برنامه ای درست کنید یا بر خلاف باور عمومی در این مورد یا بر خلاف بدیهیات باشد. یک مثال میزنم. مثلا شما متخصص مواد  غذایی هستید و برنامه ای درست می کنید و اظهار  می کنید که ماست سفید است. مسلما کسی به شما توجه نخواهد کرد زیرا که همه می دانند که ماست سفید است. اما اگر شما برنامه ای درست کنید مبنی بر اینکه که ماست سیاه است, در اینجاست که ویدئو شما وایرال شده و دست به دست در اینترنت خواهد  گشت.

همین روش در زمان بیماری همه گیر کووید 19انجام شد. افرادی, و حتی پزشکانی در اینترنت برنامه هایی ارائه دادند, مبنی بر نزدن واکسن, رعایت نکردن اصول ابتدایی بهداشتی و حتی ماسک نزدن. هر چه مورد ارائه شده بی منطق تر بود, بیشتر وایرال  می شد. بطوری که پزشکان کاملا گمنام, مشهور شدند.

حال آقای یحیی زاده درست از همین تکنیک استفاده می کند. هیچ کسی انتظار ندارد که یک آخوند بیاید و از دیانت بهائی دفاع کند و آن را معرفی کند. بنابرین زمانی که بیننده با چنین مطلبی مواجه می شود, بدون توجه به محتوای برنامه آنها را انتشار می دهند (من مطمئن هستم که بیشتر کسانی که این ویدئو ها را انتشار می دهند حتی یک برنامه این شیخ را تا آخرش ندیده اند). اتفاقا این مطلب برای شیخ بسیار مهم است و در برنامه هایش مصرانه تقاضای لایک و حتی کمک مالی مستقیم می کند, درست به مانند یک یوتوبر معمولی که از این راه امرار معاش می کند :

مثال : برنامه "سید علی محمد باب الله شیعه علی و محمد است و بهاء الله بنده خداست. عسکری یحیی زاده | SolhTv-2023/24"

لینک : (https://www.youtube.com/watch?v=UdQ_TYPY0KI).


نتیجه

آن چیزی که من را بیشتر از هر موضوعی آزار میدهد, بر نامه های مبتذل آقای یحیی زاده نیست که این بخشی از کار و فرهنگ آخوندی می باشد و از این نظر آقای یحیی زاده در همان مسیر دیگر اعضای صنف "روحانی" شیعه در مقابله با ادیان بابی-بهائی در ۱۸۰ سال گذشته قدم بر می دارد, بلکه بر خورد ساده لوحانه بهائیان - با این برنامه ها - است که موجب بهت و تعجب است. هر زمان که کسی از خود احباء نسبت به این برنامه ها انتقاد می کند, که این انتقادات - هم از نظر کمیتی و هم از نظر کیفیتی - سر به فلک می گذارند, ساده اندیشان جواب می دهند : "مسئله ای نیست, این آخوند نشر دیانت بهائی می کند". در کل احباء, تمامی این اشتباهات را به حساب "حاشیه" های برنامه های جناب شیخ می گذارند, غافل از اینکه این "اشتباهات", "حاشیه" نیستند بلکه تمامی اتفاقا خود "متن" (موضوع) هستند.  

زمانی که من شروع به نوشتن این مقاله کردم, عنوان های متفاوتی به ذهنم آمد و آنها را یکی یکی آزمایش کردم, ولی در مرور زمان, در مرور نوشتن تدریجی و کامل کردن این مقاله, هیچ کدام من را راضی نکرد. و از طرف دیگر به مرور همین زمان, متن مقاله من را بیاد یکی از کلمات مکنونه بهاء الله انداخت, که از دوران کودکی همیشه ذهن من را در گیر کرده بود, و آن کلمه مکنونه فارسی شماره ۲۴ می باشد : 

"ای جهلای معروف بعلم, چرا در ظاهر دعوی شبانی کنيد و در باطن ذئب اغنام من شده‌ايد * مَثَل شما مثل ستاره قبل از صبح است که در ظاهر درّيّ و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاکت کاروانهای مدينه و ديار من است".

نویسنده : دکتر ژوبین اصلاح پذیر

پزشک, کارشناسی ارشد تاریخ از مدرسه عالی مطالعات پیشرفته علوم اجتماعی پاریس, رشته فوق تخصصی : مقاومت جامعه بهائی ایران در برابر آزار و اذیت جمهوری اسلامی, داشجوی دکترای الهیات و علوم دینی دانشگاه مونترال.

ویرایش شده توسط خانم کتایون تقی زاده



Monday, April 24, 2023

Garden of Ridván, Baghdad - باغ رضوان، بغداد

 


The Garden of Ridván (literally garden of paradise) or Najibiyyih Garden[1] was a wooded garden in what is now Baghdad's Rusafa District, on the banks of the Tigris river. It is notable as the location where Baháʼu'lláh, founder of the Baháʼí Faith, stayed for twelve days from April 21 to May 2, 1863, after the Ottoman Empire exiled him from Baghdad and before commencing his journey to Constantinople. During his stay in this garden, Baháʼu'lláh announced to his followers that he was the messianic figure of He whom God shall make manifest, whose coming had been foretold by the Báb. These events are celebrated annually during the Festival of Ridván.[1]

Garden of Ridván, Baghdad

Location and appearanceEdit

Baghdad in the 1850s. The garden is located at the left of this map, above the Tigris River.

The garden was located in a large agricultural area immediately north of the walls of the city of Baghdad, about 450 metres (1,480 ft) from the city's northern Mu'azzam gate. Located on the eastern bank of the Tigris River in what is now the Bab al-Mu'azzam neighbourhood of Baghdad's Rusafa District, it was directly opposite the district in which Baháʼu'lláh lived during his stay in the city, on the river's western bank.[1][2]

A ground plan drawn in the 1850s by officers of the Indian Navy (pictured) shows the garden immediately adjacent to the city's citadel, with four avenues meeting at a circular area in the centre. A structure, possibly the garden palace, is located at the edge of the garden near the riverbank.[3] The garden was described as a wooded garden[1] having four "flower-bordered avenues" lined with roses,[4] which were collected by gardeners during Baháʼu'lláh's stay and piled in the center of his tent to be offered to visitors. "So great would be the heap," the chronicler Nabíl-i-Aʻzam relates, "that when His companions gathered to drink their morning tea in His presence, they would be unable to see each other across it."[4] Nightingales were said to sing loudly in the garden, which, together with the fragrance of the roses, "created an atmosphere of beauty and enchantment".[nb 1][2] By the side of the river, upstream from Najib Pasha's palace, was an open space in the garden where one of Baháʼu'lláh's companions raised a tent for him, around which a small village of tents was later raised for the rest of his family.[1]

In travelling to Constantinople, Baháʼu'lláh's caravan would take a road that would bring them by the garden, thus it was a logical choice for them stop there in order to assemble and to receive visitors. Access to the garden from the opposite riverbank was possible by way of a ferry across the Tigris, as in Baháʼu'lláh's case, or by "floating bridge",[1] as in the case of the governor and other friends who followed.[1][2]

HistoryEdit

Muhammad Najib Pasha.

The Najibiyyih Garden, as it was first known, was named for Muhammad Najib Pasha, the wāli (governor) of Baghdad from 1842 to 1847, who built the garden and an attached palace in what was originally an agricultural area outside the city.[5] Although Najib Pasha died in May 1851, the garden was presumably in the hands of his heirs when it was used by Baháʼu'lláh, during the period of April–May 1863.[1]

Despite its importance to the Baháʼí community, the garden was never owned by the Baháʼís. It was purchased by the government in 1870, and was used as a guest house for Nasruddin-Shah—who was responsible for Baháʼu'lláh's imprisonment and exile[4]—when he visited Iraq in 1870. The park was further developed during the governorship of Midhat Pasha (1869–1872), who leveled the road leading to the garden and built another road, approximately 400–500 meters in length.[5] The garden was cleared during the early twentieth century, to make way for the Royal Hospital.[nb 2] Baghdad Medical City, a large complex of teaching hospitals, now stands in its place.[1]

RidvánEdit

Baháʼu'lláh, after being imprisoned in Persia for his involvement with the Bábí community, was exiled to Baghdad by Naser al-Din Shah Qajar, arriving in the spring of 1853. Over the next decade in Baghdad, his influence grew to the point where the Persian government feared he might use it to threaten their sovereignty from abroad. In response, the Persian ambassador in Constantinople demanded Baháʼu'lláh be banished from Baghdad, to which the Ottoman government eventually acceded.[1]

Baháʼu'lláh entered the Najibiyyih Garden on April 22, 1863, in order to receive visitors and allow his family to prepare for his upcoming trip to Constantinople. He crossed the Tigris in a small boat accompanied by his sons ʻAbdu'l-BaháMírzá Mihdí and Mírzá Muhammad ʻAlí, his secretary Mirza Aqa Jan and some others.[2] After their arrival in the garden, Baháʼu'lláh announced his mission and station for the first time to a small group of family and friends. For the next eleven days Baháʼu'lláh received visitors including the governor of Baghdad. Baháʼu'lláh's family was not able to join him until April 30, the ninth day, since the river had risen and made travel to the garden difficult. On the twelfth day of their stay in the garden, Baháʼu'lláh and his family left the garden and started on their travel to Constantinople.[1][2]

It was Baháʼu'lláh who gave the garden the name of Ridván ("paradise") during his stay, and the name was thereafter applied to the twelve-day Festival of Ridván—known as the "King of Festivals"[6]—celebrated annually by Baháʼís between 21 April and 2 May.[1] Certain days of this festival are tied to major events that took place during the period of Baháʼu'lláh's stay in the garden: the first day celebrates his arrival in the garden; the ninth day, the arrival of his family; and the twelfth day, his caravan's departure towards Constantinople. These three days are major Baháʼí holy days, on which work must be suspended.[2][6]