تاریخچه آغاز و گسترش دین بهائی در امریکا
به مناسبت صدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا (۱)
به مناسبت صدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا (۱)
•
یکی از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که برخی از بهائیان
امریکا برای خدمت نیکوکاری به ایرانیان عازم ایران شدند. از آن جمله، پزشکی
به نام سوزان مودی (Susan Moody) و آموزگاری به نام لیلیان کپس (Lillian
Kapps) که در مدرسه تربیت تدریس می کرد
...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
آدينه ۵ اسفند ۱٣۹۰ - ۲۴ فوريه ۲۰۱۲
آدينه ۵ اسفند ۱٣۹۰ - ۲۴ فوريه ۲۰۱۲
بهار امسال یک سده از آغاز سفر چند ماهه عبدالبهاء به امریکا می گذرد.
عبدالبهاء در طول این سفر سخنرانی هایی در برخی از شهرهای امریکا و کانادا
از جمله نیویورک، واشنتگن، شیکاگو، سانفرانسیسکو، ساکرامنتو و برکلی ایراد
نمود و نه تنها توجه جامعه مذهبی را به خود جلب نمود بلکه مورد استقبال
روشنفکران، هنرمندان، کنشگران و چهره های برجسته اجتماعی آن دوران قرار
گرفت. روزنامه نگاران با او مصاحبه کردند و عکس و خبرهای مربوط به سخنرانی
های عبدالبهاء در روزنامه های امریکایی بازتاب یافت. بسیاری از افراد
برجسته جامعه امریکا، از تئودور روزولت، رئیس جمهور پیشین امریکا، گرفته تا
الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن، و اندرو کارنگی، ثروتمند نیکوکار، به
دیدار وی شتافتند. سفارتخانه های ایران و ترکیه از وی بطور رسمی پذیرایی
کردند.
اما کمتر کسی در میان ما ایرانیان غیربهائی عبدالبهاء را می شناسیم و یا از سفر او به عنوان یک ایرانی و سخنرانی های او به عنوان یک مدافع صلح و حقوق زنان و برابری نژادی آگاهی داریم.
ما عبدالبهاء را تنها به عنوان یکی از افراد پایه گذار آئین بهائی می شناسیم و کمتر وی را به عنوان یک روشنفکر می بینیم که صاحب نظر بوده و حرفی برای گفتن داشته است. نقش عبدالبهاء در پایه گذاری آیین بهائی قابل انکار نیست، اما نکته قابل توجه درباره سفر وی به امریکا، پیام هایی بوده که برای مردم امریکا داشته و بینش روشنگرانه او را نشان می دهد. جالب آنکه عبدالبهاء مردم امریکا را مستعد ترین مردم برای اشاعه صلح در جهان می دیده است.
عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر شرقی عظمت پیشرفت دانش و فناوری در غرب را درک می کند و بدان احترام می گذرد، و در همان حال کمبودهای فرهنگی و نابرابری ها را درمی یابد و این همه را در سخنرانی های خود به خوبی تصویر می کند. او مخاطبان خود را به صلح، درک متقابل، مدارا، و برابری انسانها بدون توجه به جنسیت و نژادشان فرا می خواند.
شاید یکصدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا مناسبتی باشد برای اینکه نگاهی بدون پیشداوری و تعصب مذهبی به شخصیت و نظرات وی داشته باشیم و گفته های او را در چارچوب سخنان یک روشنفکر ایرانی در صدسال پیش بررسی کنیم.
شایسته است که عبدالبهاء عباس را نه به عنوان یک شخصیت مذهبی، بلکه به عنوان یک ایرانی ببینیم که فکری باز و اندیشه ای روشن و جلوتر از زمان خود داشته که برای جامعه روشنفکری و جریانهای پیشروی اجتماعی امریکا در 1912 نیز جذاب بوده است. سخنان عبدالبهاء در صد سال پیش نکته هایی را در بر دارد که هنوز در جامعه ما مورد بحث است. تاریخچه سفر عبدالبهاء و همراهان او بویژه برای ما ایرانی-امریکایی ها از نظر تاریخ سفر و مهاجرت ما ایرانیان به امریکا جالب توجه است. اما آنچه که برای خود ما ایرانیان دارای اهمیت است اینست که عبدالبهاء را به عنوان یک ایرانی بشناسیم و تاریخ سفر او را به عنوان بخشی از تاریخ خودمان بپذیریم.
با سپاس از منصورتایید، فرهاد ثابتان، فارس هدایتی، رابرت استاکمن (Robert Stockman)، کارن روتان(Karen Rutan)، ان پری (Anne Perry)، فیروز کاظم زاده، دوین تراکسل (Duane Troxel)، شارلین مغزی ادر (Charleen Maghzi Ader) ، بیژن معصومیان و همه دوستان دیگر که در دستیابی ام به منابع و اطلاعات برای این مطلب کمک کرده اند، از شما دعوت می کنم که با من در مسیر آشنایی با جریان سفر عبدالبهاء به امریکا که با یک کنجکاوی ساده آغاز شد، همراه شوید.
تا به کجا نمی دانیم!
با کارن (Karen) در یک مهمانی شام آشنا شدم. زنی آرام و مهربان، هم سن و سال من با پوست سفید روشن و موهای شرابی رنگ که پروانه وار مراقب بچه هایش بود. شوهرش را به عنوان یک بهائی مومن می شناختم و حدس زده بودم خودش هم با ازدواج بهائی شده باشد. از این رو هنگامی که توضیح داد که در یک دوره آموزشی دروس بهائی با شوهرش آشنا شده تعجب کردم. کنجکاو شدم که از چه زمانی و چگونه بهائی شده است. پاسخ او مرا بیشتر متعجب ساخت. کارن گفت که در یک خانواده بهائی بدنیا آمده، و در حقیقت این مادربزرگ او بوده که در آغاز جوانی تغییر کیش داده و به دین بهائی گرویده بود.
با یک حساب سرانگشتی تخمین زدم که پیش از حدود هشتاد سال پیش ایرانیان بهائی به امریکا مهاجرت کرده و به ترویج و تبلیغ این دین پرداخته اند. تجربه پژوهش درباره تاریخ سرکوب بهائیان برایم دشواری جستجو و یافتن منابع در این زمینه را روشن ساخته بود و با سانسور سیستماتیک مذهبی و حکومتی در این زمینه بخوبی آشنا شده بودم. از این رو، می دانستم که بسیاری از جنبه های تاریخ کشورمان را که با تاریخ دین بهائی گره خورده، نمی دانیم. اما هنوز برایم روشن نشده بود که در این زمینه تا به کجا نمی دانیم!
منابع موجود در زمینه تاریخ بابی و بیانی و بهائی یا زیر پرده ای ضخیم از دشمنی و تعصب مخالفان آن پنهان شده و یا چنان آمیخته به زبان ستایش گزاف پیروان آن است که یافتن حقیقت تاریخی بسیار دشوار است. افزون بر آن، کتابهایی که بدست نهادهای بهائی انتشار می یابد کمتر در دسترس غیربهائیان قرار می گیرد و بسیاری از ما حتی از وجود چنین کتابهایی نیز آگاه نیستیم. سرنخ آشنایی من با بسیاری از این منابع از طریق دوستان بابی و بهائی بوده است.
در ادامه صحبت ها با دوستان بهائی متوجه شدم که تاریخ کیش بهائی در امریکا کهن تر از آن است که تخمین زده ام. حدود صدسال پیش عبدالبهاء به امریکا سفر کرده و با بهائیان امریکا ملاقات کرده است. پس ایرانیان بهائی از پیش از یک سده پیش به امریکا آمده و به ترویج دین بهائی پرداخته اند. به عنوان یک ایرانی-امریکایی، تاریخچه مهاجرت ایرانیان به امریکا برایم جالب بوده است. از این رو برآن شدم که در این باره کنکاش کنم و آنچه که در این تحقیق دریافتم، برایم شگفت انگیز بود: صدسال پیشتر از این، یک ایرانی در امریکا به عنوان یک سخنران مشهور در دفاع از صلح، برابری نژادها، و حقوق زنان در کلیساها و سالن های سخنرانی و دانشگاه های این کشور سخنرانی کرده و مورد استقبال شدید بسیاری از دولتمردان، روشنفکران، و مبارزان رفع تبعیض نژادی و مدافعان حقوق زنان قرار گرفته است. دردناک است که چون او یک بهائی بوده، ما ایرانیان چیزی درباره او نمی دانیم. اما نکته جالب دیگری که در این کنکاش دریافتم این بود که اولین بهائیان که حدود 120 سال پیش به امریکا سفر کرده و این آئین را در قاره جدید گسترش دادند، ایرانی نبوده اند.
اولین بهائی در امریکا
آنتون حداد اولین بهائی بود که در اوایل تابستان سال 1892 پا به خاک امریکا نهاد(2) آنتون حداد اهل سوریه بود و به عنوان مترجم در وزارتخانه ای در مصر که توسط انگلیس ها اداره می شد کار می کرد. او از طریق دوست صمیمی خویش، جورج خیرالله، با آئین بهائی آشنا شده بود و به تشویق او برای کسب در آمد به امریکا آمده بود. (3)
ترویج دین بهائی در امریکا
ابراهیم جورج خیرالله اولین کسی بود که دین بهائی را به مردم امریکا معرفی نمود و نقش بسیار مهمی در ترویج دین بهائی در قاره امریکا داشت. ابراهیم خیرالله یک مسیحی تحصیلکرده بود که در سوریه بدنیا آمده بود.(3) با توجه به آنچه که توسط دوست صمیمی او، آنتون حداد (3)، و شاگردان کلاسهای درس آئین بهائی او در امریکا درباره وی گفته شده (4)، می توان چنین گفت که خیرالله فردی خوش بیان و دارای قدرت کلام و نیز جاه طلب بود که در سال 1890 با یکی از رهبران بهائی در مصر به نام عبدالکریم تهرانی آشنا شده و به آئین بهائی گرویده بود.(3)
خیرالله در پی نوآوری و همواره در تلاش برای اختراع ابزارهای جدید بود. اولین اختراع وی یک بلیط بود که روی آن جای خالی برای تبلیغات وجود داشت. ایده خیرالله این بود که این بلیط را برای نمایشگاه جهانی کلمبوس (World’s Columbian Exposition) که اولین نمایشگاه مهم جهانی در امریکا بود که قرار بود در سال 1893 در شهر شیکاگو برگزار شود، به فروش برساند. وی به کمک حداد از طریق سفارت امریکا در قاهره این اختراع را به ثبت رسانید و حداد را برای فروش آن روانه امریکا نمود. اختراع دیگر وی دستگاهی بود که به راه رفتن کمک می نمود. خیرالله خود برای فروش اختراع دوم به سمت روسیه حرکت کرد تا آن را برای کمک به حرکت ارتش پیاده روسیه به تزار بفروشد که موفقیتی کسب نکرد.(3)(6)
عبدالکریم تهرانی که ساکن قاهره بود اجازه سفر او به امریکا را از عبدالبها گرفته بود و نیزسرپرستی مالی خانواده خیرالله را در طول سفر وی به امریکا به عهده داشت.(4)
آرشیو ملی اسناد ورود مسافران به امریکا نشان می دهد که خیرالله در روز 20 دسامبر 1892 وارد نیویورک شد.(2)
شیکاگو: مرکز بهائیان امریکا
از آنجایئکه نمایشگاه جهانی کلمبوس قرار بود که در شیکاگو برگزار شود، آنتون حداد به شیکاگو رفته بود و خیرالله نیز پس از آنکه از فروش اختراع خود به روسیه ناامید شد، به او پیوست. خیرالله با آنکه می دانست حداد موفقیت تجاری کسب نکرده، تصمیم گرفت که به کمک او برود. حداد پس از مدتی به مصر بازگشت. اما خیرالله با آنکه همسر و فرزندان خود را در مصر جا گذاشته بود، در شیکاگو ماندگار شد و راه های دیگری برای کسب در آمد یافت. وی ابتدا شریکی یافته و به فروش اجناس شرقی پرداخت و در این راه به شهرهای دیگر سفر کرده و برای آشنایی مشتریان خود با شرق، درباره سوریه و مصرو مشرق زمین سخنرانی می کرد. اما سرانجام با پرداخت پول برای خود مدرک تقلبی دکترا دست وپا کرده و به کار درمان بیماران با استفاده از شیوه هایی مانند انرژی درمانی پرداخت و به نظر می رسد که تا مدتی این راه عمده کسب در آمد وی بود و باعث آشنایی او با مردم و ترویج آئین بهائی شد.(2)(3)(4)
خیرالله همانطور که تسلط خود به زبان انگلیسی را افزایش می داد و با فرهنگ امریکا آشنایی می یافت، آموزش آئین بهائی به مردم امریکا را نیز آغاز نمود. وی خود آشنائی زیادی با آئین بهائی نداشت و هر آنچه که به نظرش جالب می آمد با شورو علاقه فراوانی که به آئین بهائی داشت به عنوان حقایق و آموزه های بهائی به مردم ارائه می کرد. از جمله خیرالله به شاگردان خود می گفت که تعداد پیروان بهائی 55 میلیون نفر است در حالیکه شاید حداکثر یک میلیون نفر بود. باورهای مذهبی خیرالله در حقیقت آمیزه ای از آئین مسیحی و بهائی بود و او در دوره های آموزشی منظم و رایگان به تبلیغ بهائیت می پرداخت و بازگشت مسیح را مژده می داد.(4)
شیکاگو شاید مناسب ترین مکان برای آموزش این آئین جدید با آموزه های مدارا و صلح و برابری بود چرا که همزمان با نمایشگاه جهانی کلمبوس، گردهمایی جهانی ادیان (World Parliament of Religions) نیز در سال 1893 در شیکاگو برگزار شد.(5) از سال 1891 رهبران ادیان گوناگون از سراسر جهان به این گردهمایی دعوت شده بودند و برای اولین بار از آئین بهائی در این نشست نام برده شد. جالب اینکه اما هیچ فرد بهائی در این نشست شرکت نداشت.
خیرالله که همه اختراع هایش شکست خورده بود در تبلیغ آئین بهائی موفقیت بسیار زیادی بدست آورد. وی در مدت کوتاهی پیروان زیادی در اطراف خویش جمع کرد. او با یک زن امریکایی نیز ازدواج نمود و در شیکاگو ساکن شد. تعداد پیروان آئین بهائی با کلاس های آموزشی خیرالله در شیکاگو بسرعت افزایش یافت و شیکاگو به مرکز بهائیان در امریکا تبدیل شد.
خیرالله و پنج تن از شاگردان او که پیرو آئین بهائی شده بودند اولین مجمع (First Assembly) بهائی ها را در سال 1895 در شیکاگو تشکیل دادند. در بهار 1896 تعداد پیروان آئین بهائی به 16 نفر و تا زمستان آن سال به سی نفر افزایش یافت. در سال 1897 جامعه بهائی شیکاگو حدود 60 نفر را در برمی گرفت. در این زمان اعضای جامعه ماهانه مبلغی به فراخور وضعیت خویش می پرداختند. خیرالله رئیس جامعه بهائی امریکا بود و تنها کسی بود که درباره آئین بهائی اطلاعات دست اول داشت و با عبدالبهاء در عکا از طریق نامه نگاری در تماس بود زیرا او تنها کسی بود که به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط داشت.
جامعه بهائی جلسه های هفتگی تشکیل می دادند اما این جلسه ها مانند جلسه های هفتگی کلیسا برنامه دعا و سخنرانی و خوش و بش اجتماعی را دربرمی گرفت. در برخی جلسه ها حتی به خاطر کمبود منابع بهائی، انجیل خوانده می شد.(2)(4)
برخی از کسانی که جذب آئین بهائی شدند، از جمله برخی زنان، پزشک بودند و این باعث آشنائی بیشتر مردمی که به دنبال شفا ودرمان بودند با آئین بهائی شد. در میان کسانی که در شیکاگو جذب آئین بهائی شدند زنان و مردانی از قشرهای گوناگون اجتماعی و دارای شغل های گوناگون قشر متوسط، از معلم و وکیل و کتابدار و مهندس گرفته تا تلفنچی و نجار و قصاب و نانوا به چشم می خورد که هیچکدام از قشر مرفه یا فقیر نبودند. بیشتر آنها مسیحی بودند گرچه تعداد بسیار اندکی از آنها پیشینه باور دینی نداشتند.
خیرالله با تقاضای شدید برای کلاس هایش مجبور شد که دو سری کلاس آئین بهائی داشته باشد و بیشتر وقت او صرف پاسخ دادن به پرسش های مردم کنجکاو درباره آئین بهائی و آموزش شاگردانش می شد تا اینکه با رشد جامعه بهائی در شیکاگو، خیرالله اداره کلاس ها را به شاگردان پیشین خود سپرد و خود آغاز به سفر به مناطق اطراف نمود و به دعوت کسانی که مایل به شنیدن سخنان او درباره آئین بهائی بودند پاسخ گفت. خیرالله همانند دیگر افراد مبلغ دین بهائی در ایران که به سفر می پرداختند و مردم را دعوت به آئین جدید می کردند، به شهرها و دهات سفر می کرد و مردم را به آئین بهائی دعوت می نمود.
بدین ترتیب دین بهائی در منطقه شمال شرقی امریکا و کانادا بیشتر گسترش یافت. در کنوشا (Kenosh, Wisconsin) بیشتر پیروان جدید از قشر کارگر ولی در نیویورک از قشر متوسط بالا بودند که با حمایت مالی خود به گسترش کلاسها و جلب پیروان بیشتر کمک کردند (7) در میان زنانی که پیرو آئین بهائی شده بودند هواداران برتری زنان به چشم می خوردند. (2)
نکته جالب در حاشیه اینکه هنگامی که خیرالله با همسرجدید خود درسال 1895 به انگلستان سفر کرد، برخی از خویشان این زن به آئین بهائی گرویدند و بدین ترتیب دین بهائی به اروپا نیز راه یافت.(2)
بدین ترتیب بود که برگزاری نمایشگاه جهانی کلمبوس در سال 1893 در شهر شیکاگو آنتون حداد و سپس خیرالله را بدان شهر کشاند و سالها بعد، هنگامی که عبدالبهاء به امریکا سفر نمود، کلنگ آغاز بنای نیایشگاه بهائیان یا مشرق الاذکار امریکا را در حاشیه همان شهر شیکاگو به زمین زد که ساختمان آن در سال 1953 به پایان رسید و تا به امروز نیایشگاه اصلی و مرکز اداری بهائیان امریکاست.
جو فرهنگی و مذهبی امریکا در دهه 1890 و نخستین پیروان آئین بهائی
خیرالله هنگامی وارد امریکا شد که این کشور دستخوش دگرگونی های عظیم اجتماعی و فرهنگی بود. در آغاز دهه 1890، مهاجران سفیدپوست در سرتاسر امریکا مستقر شده و آخرین قبیله های سرخپوست را در زانوی مجروح (Wounded Knee) در داکوتای جنوبی قتل عام نموده و شکست دادند. امریکا به تدریج به یک جامعه شهرنشین تبدیل می شد و با مشکلات شهرنشینی و صنعتی شدن روبرو بود. اعتصاب های کارگری توسط حکومت سرکوب می شد. نژادپرستی هنجار پذیرفته شده اجتماعی بود. در سال 1892 که خیرالله پا به امریکا گذاشت، 155 نفر سیاهپوست در امریکا بدون برگزاری دادگاه بدست یک مشت مردم عادی بدارآویخته (lynch) شدند. فرهنگ غربی انگلوساکسون به عنوان فرهنگ برتر جهانی شناخته می شد و امریکا می رفت که نیروی دریایی پیشرفته برای خود فراهم سازد و تبدیل به یک قدرت جهانی شود.(2)
رشد سریع صنعتی شدن جامعه در تشدید بحران های اجتماعی و افزایش فقر بازتاب می یافت. همچنین رشد علوم و دانش پایه های باور محکم به دین مسیحیت را تهدید می نمود. گرچه اکثریت جامعه همچنان به آئین پروتستان انجیلی باور داشتند، اما در حاشیه برخی دانش و علوم را کنار گذارده و محکم تر به پایه های ایمان دینی چسبیدند، و برخی خرد را بر دین برتر دانسته و منکر وجود خدا شدند. محاکمه کشیشی به نام چارلز بریگز(Charles A. Briggs) توسط کلیسای نیویورک به جرم کفرگویی در این زمان نمونه گویای دگرگونی اندیشه مذهبی در امریکای آن زمان است.(2)
چارلز بریگز در دانشگاه کلمبیا در 1891 سخنرانی عمده ای ایراد نمود درباره اینکه بخشی از انجیل توسط افرادی نوشته شده که خود هرگز عیسی میسح را ندیده بودند و بنابراین در متن انجیل خطاهایی وجود دارد. وی با اینکه به پیامبری مسیح اعتقاد داشت و تنها به متن انجیل ایراد گرفته بود، به جرم ارتداد توسط کلیسا محاکمه شد. اگرچه وی درپایان دادگاه بیگناه شناخته شد، اما از شغل خود برکنار شد. جالب اینکه خیرالله با اینکه تازه پا به امریکا گذارده بود اما به عنوان یک مبلغ فعال به سراغ بریگز رفت و با وی درباره آئین بهایی سخن گفت اما بریگز بر آئین مسیحی باقی ماند.(2)
افکار مذهبی گوناگونی از اروپا به امریکا راه یافته بود. پیروان فرقه مسیحی کواکر (Quakers) که به دستگاه روحانیت باور نداشته و مخالفت با جنگ را یک فریضه مذهبی می دانند، شباهت های زیادی بین باورهای خویش و آئین بهائی می یافتند. برگزاری گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو در سال 1893 نیز نشانگر آن است که فضای فکری برای پذیرش آئین جدید از سوی برخی مردم مسیحی باز شده بود.
بگذریم از اینکه چنین گردهمایی مورد انتقاد شدید برخی مسیحیان قرار گرفت زیرا که ادیان دیگر را همرده ی دین مسیحی قرار می داد و همه را در یکجا جمع می کرد گرچه 100 تن از 170 سخنران مسیحی و بیشتر آنها کشیش بودند.(2)
یکی از نمونه های تاثیرگذاری این گردهمایی جهانی ادیان، تاسیس "مدرسه تطبیقی ادیان عکای سبز" به عنوان محلی برای کنفرانس های تابستانی در جنوب ایالت مین (Maine) است که توسط سارا فارمر (Sarah Farmer) در سال 1894 پس از تماس با شرکت کنندگان در این گردهمایی صورت گرفت. پس از آن که سارا فارمر که پیرو آئین کواکر بود، در سال 1900 به آئین بهائی گروید، عکای سبز (Green Acre) به یک مدرسه بهائی تبدیل شد که تا به امروز نیز در این زمینه فعال است.(2)
در پایان هزاره دوم میلادی بسیاری از مسیحیان انتظار بازگشت مسیح را می کشیدند و برخی به دنبال ظهور پدیده جدیدی بودند. از این رو برخی در گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو شرکت کردند و برخی خبرها و سخنرانی ها را در روزنامه ها دنبال می کردند.(2)
خیرالله بیان کرده بود که خدا "برروی زمین راه رفته است" و این برای کسانی که به دنبال پژوهش در واقعیت دین بودند و یا به بازگشت عیسی در پایان هزاره دوم باور داشتند بسیار جالب بود. برخی مانند چیس (Chase) به دنبال خیرالله گشته و او را یافتند تا به آنها آموزش دینی بدهد.(2)
خیرالله به شاگردانی که در کلاسهای درس او شرکت کرده و به آئین بهائی می گرویدند، در آخرین جلسه کلاس درس، "اسم اعظم" یا "الله الابهی" می داد و به این ترتیب تنها کسی بود که امریکائیان از طریق او می توانستند بطور رسمی بهائی شوند.(2)
به گفته اولین رهبر امریکایی جامعه بهائی، تورنتون چیس (Thornton Chase) "تقریبا همه کسانی که این آموزه ها را در این کشور پذیرفتند ... مسیحی نبودند، بلکه از فرقه ها و باورهای گوناگون، باورمندان به روحانیت، بودائی ها، اهل عرفان، باورمندان به ذهنیت یا دانش مسیحی یا علوم فرای طبیعی بودند." و در جای دیگر بیان می دارد که "این امر مردم بسیاری را به خود جلب کرده که پیشتر با همه گونه فلسفه و نظریه آشنا شده بودند، آرزوها و علایق زودگذر داشتند، از "برتری زنان" گرفته تا "تناسخ ارواح"، از آنارشی و شکل های ابتدایی تر سوسیالیسم گرفته تا ارتباطات الهی و کانالهای ویژه با خدا."(2)
با این وجود، به نظر می رسد که بیشتر کسانی که به آئین بهائی گرویدند کسانی بودند که آموزه های انجیل و مسیحیت را در عمق ضمیر خود باور داشتند و بیشتر آنان از خانواده کشیش های پروتستان می آمدند. از جمله باور داشتند که مسیح بزودی ظهور خواهد کرد.(2)
وحشت مسیحیان امریکا از گسترش آئین بهائی
گسترش سریع آئین بهائی در امریکا کشیش های مسیحی را به وحشت انداخته بود. شاید یک دلیل عمده گسترش سریع آئین بهائی در امریکا این بود که خیرالله فردی مسیحی بود و آموزه های بهائی را به گونه ای که انگار ادامه آموزه های مسیحی هستند، تبلیغ می کرد. یکی از برجسته ترین نمودهای وحشت کشیش های امریکایی سخنرانی استویان واترالسکی (Stoyan Krstoff Vatralsky) است. وی که دانش آموخته هاروارد بود، توسط کشیش های مسیحی اجیر شده بود که به مخالفت آشکار با آئین بهائی بپردازد و مردم را از آن دور سازد.(9) وی افزون بر سخنرانی هایی که از سال 1899 در این زمینه آغاز کرده بود، مقاله ای در سال 1902 در نشریه الهیات امریکا (American Journal of Theology) منتشر ساخت و در آن به بهائیان که "حقیقت شناسان" (Truth Knowers) خوانده می شدند حمله کرد: "خیرالله ... ادعا می کند که هزاران نفر را در ظرف دو سال بهائی کرده است. اینکه این گزافه به چه میزان درست است من نمی توانم تشخیص دهم اما جای شک باقی نیست که این مرد موفقیت باورنکردنی ای داشته است. من خودم گردهمایی های سازمان یافته و خیلی بزرگی از پیروان او هم در کنوشا و هم در شیکاگو دیده ام. من همچنین دلایلی دارم که ادعاهای آنان را درباره جمع های مشابه رو به رشد که جلسه های مخفیانه در همه شهرهای بزرگ امریکا دارند باور کنم. اهمیت این امر هنگامی روشن تر می شود که این حقیقت را بیاد آوریم که هرگز در تاریخ گذشته جهان یک آئین محمدی چنین در میان مسیحیان بدون ضرب شمشیر ریشه ندوانده است."(4)
روزنامه نیویورک هرالد (New York Herald)در اگوست 1900، روزنامه شمال امریکا (The North American) در فوریه 1902، و نیویورک تایمز (New York Times) در دسامبر 1904 مقاله هایی درباره گسترش آئین بهائی منتشر کردند که نشانگر آن است که گسترش آئین بهائی توجه مردم امریکا را جلب کرده است. (4)
گسترش آئین بهائی در امریکا
سفرهای خیرالله تاثیرگذار بود و آئین بهائی در نیویورک، ویسکانسن، کانزاس و کالیفرنیا پیروانی یافت.
جالب اینکه دربیشتر ایالت ها نسبت زنانی که به آئین بهائی می گرویدند دو برابر مردان بود.(8) روشن نیست که آیا تمایل زنان امریکایی در آن زمان به کسب حقوق برابر با مردان در این امر موثر بوده و آموزه های بهائی در برابری حقوقی زن و مرد را جذاب می یافته اند یا اینکه این ترکیب آماری تصادفی بوده است.
سفر اولین زائرین بهائی از امریکا به عکا
اولین بهائی امریکایی که برای زیارت عبدالبهاء به عکا رفت، فیبی هرست (Phoebe Apperson Hearst) بیوه پولدار سناتور هرست و از شخصیت های بسیار فعال و بانفوذ اجتماعی بویژه در کالیفرنیا بود. وی در سال 1898 به همراه برخی از خویشان و نوکر سیاهپوست خویش از طریق اروپا راهی زیارت عکا شد و در این سفر خیرالله و برخی از دوستان امریکایی خویش را که باعث آشنایی وی با آئین بهائی شده بودند نیز دعوت کرده بود که با وی همراه شوند. نوکر وی اولین فرد سیاهپوست امریکایی بود که به آئین بهائی گروید.
نیکوکاری در ایران
یکی از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که برخی از بهائیان امریکا برای خدمت نیکوکاری به ایرانیان عازم ایران شدند. از آن جمله، پزشکی به نام سوزان مودی (Susan Moody) و آموزگاری به نام لیلیان کپس (Lillian Kapps) که در مدرسه تربیت تدریس می کرد.
کمک به گسترش آئین بهائی در کشورهای دیگر
یکی دیگر از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که بهائیان امریکایی همانند بهائیان ایرانی فعالیت خود را برای تبلیغ آئین بهائی در کشورهای دیگر آغاز کردند.
جدائی در میان بهائیان امریکا
در طول سفر خیرالله به عکا اختلاف هایی میان وی و عبدالبهاء بروز کرد. هر دو فرد، شخصیت هایی کاریزماتیک و برجسته در جامعه بهائی بودند و پیروانی داشتند که بشدت به آنها ارادت می ورزیدند. خیرالله برای خود جایگاه والایی قائل بود و انتظار داشت که به عنوان رهبر بهائیان امریکا از سوی عبدالبهاء جایگاه رسمی پیدا کند. اما عبدالبهاء با ارائه این دلیل که بهائیان مقام روحانی ندارند از پذیرش او به عنوان رهبر بهائیان امریکا سرباز زد. خیرالله همچنین اصرار داشت که کتاب آموزشی او در زمینه آئین بهائی که در امریکا بسیاری را به دین بهائی جلب کرده بود به زبان عربی و فارسی نیز چاپ شود. اما عبدالبهاء فقط با انتشار بخشی از کتاب او موافقت کرد و انتشار کامل آن را نپذیرفت زیرا که آموزه هایی متفاوت با باورهای بهائی در آن وجود داشت از جمله اینکه خدا در قالب انسان ظهور می کند.(10)
همچنین یک سری اختلاف های شخصی دیگر در میان آنها بروز کرد که گفته می شود به این دلیل بوده که خیرالله از ترویج دین بهائی استفاده مالی برده و هزاران دلار بدست آورده است(4). عبدالبهاء در مخالفت با اینکار بیان داشته که کسی دین بهائی را بخاطر پول تبلیغ نمی کند. خیرالله که نمی خواست موقعیت والای خویش را در میان جامعه بهائی در امریکا از دست دهد، بالاخره بیان کرد که "اگر یک رهبر بهائی در امریکا نمی تواند وجود داشته باشد، پس یک رهبر بهائی در عکا هم نمی تواند وجود داشته باشد، و من به عباس افندی نشان خواهم داد که چیزی را که بگویم عمل خواهم کرد و می توانم این را ثابت کنم."(3)
به این ترتیب، خیرالله پس از بازگشت به امریکا به مخالفت با عبدالبهاء پرداخت و راه خود را از او جدا کرد. هنگامی که این خبر به قاهره رسید، عبدالکریم تهرانی که آموزگار آئین بهائی به خیرالله بود، از عبدالبهاء اجازه خواست که به امریکا سفر کند و خیرالله را تشویق به بازگشت به پیروی از عبدالبهاء نماید.(3) عبدالکریم در سفر به امریکا موفق به بازگردان خیرالله به جمع پیروان عبدالبهاء نشد، اما موفق شد که پول هنگفتی به بهانه حمایت از عبدالبهاء جمع آوری نماید و پس از بازگشت به مصر خود پشت پا به آئین بهائی زد و به اسلام روی آورد و راه خود را از عبدالبهاء جدا کرد و با آنکه خود از سران نهضت بابی بود به دشمنی شدید با آن پرداخت. جدائی خیرالله و در پی او عبدالکریم تهرانی از عبدالبهاء ضربه بزرگی برای بهائیان بود.(4)
عبدالبهاء برای آنکه بتواند پیوند محکمی با جامعه بهائیان امریکا نگاه دارد، ابتدا حاجی میرزا حسن خراسانی، یکی از سران بابی در مصر را به همراه حسین روحی، پسر حاجی ملاعلی تبریزی، به عنوان مترجم وی به امریکا فرستاد. اما او موفقیت چندانی کسب نکرد. در پی او، میرزا اسدالله، علیقلی خان، و میرزا ابوالفضل گپایگانی که یکی از نویسندگان مهم بهائی ملقب به ابوالفضائل و نویسنده کتابهای الدرالبهیه و الفراید بود را در سال 1904 به شیکاگو فرستاد. (4) این افراد در بهائی کردن افرادی مانند سارا فارمر و تبدیل عکای سبز به آموزشگاه بهائی نقش داشته اند. علیقلی خان که پیشتر نقش منشی عبدالبهاء در حیفا در نگارش نامه به بهائیان امریکا را به عهده داشت، در امریکا ماندگار شد و با یک زن امریکایی ازدواج کرد که شاید اولین ازدواج امریکایی و ایرانی باشد. دخترآنها، مرضیه (Marzieh Gail) بعدها رساله مدنیه عبدالبهاء را به انگلیسی ترجمه نمود و شاید اولین زن روزنامه نگار در تهران بوده باشد.(11)
افرادی مانند علیقلی خان و دیگرایرانیان ساکن امریکا در چیدن مقدمات سفر عبدالبهاء به امریکا نقش داشتند.
خیرالله همچنان به زندگی در امریکا و فعالیت های خویش در همکاری با میرزا محمدعلی ، برادر کوچکتر عبدالبهاء که هوادار صبح ازل بود، ادامه داد. وی فرزندان خود را نیز به امریکا آورد. پسر او مترجم آثار خلیل جبران به زبان انگلیسی است. خیرالله هنوز پیروانی در امریکا دارد که خود را بهائیان یکتاپرست (Unitarian Bahai’s) می خوانند.(12)
(پایان بخش یک)
*توضیح: بیشتر عکس های این مجموعه نوشتار برگرفته از centenary.bahai.us و communitybaha.blogspot.com
است. همه منابع اینترنتی که در تهیه این مطلب مورد استفاده قرار گرفته در فاصله سپتامبر 2011 تا فوریه 2012 بازدید شده است.
1 – برگرفته از کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
www.AbdulBahaInNewYork.org
2- دین بهائی: آغاز در امریکای شمالی
Robert Stockman, The Baha’I Faith: Beginnings in North America, World Order, Volume 18, Number 4, 1985, pp 7-27
3- نامه آنتون حداد به بهائیان امریکا
An Outline of the Bahai Movement in the United States, A sketch of its promulgator and why afterwards denied his Master, Abbas Effendi, by Anton Haddad, New York City, 1902 [unpublished paper]
bahai-library.com
4- منابع برای مطالعه دین بابی، گردآوری شده توسط ادوارد براون
Edward G Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, Cambridge: at the University Press, 1918, II- Ibrahim George Khayrullah and the Bahai Propaganda in America
bahai-library.com
5 – تارنمای دانشنامه دین شناسی غربی همیاری بوستون
people.bu.edu
6 – کتاب دیانت بهائی در امریکا، ص 78
William Garlington, The Bahai Faith in America, Praeger Publishers, 2005
7- همانجا، ص 80-81
8- همانجا، ص 80
9- همانجا، ص 83
10- همانجا، ص 82
11- کتابخانه بهائی
bahai-library.com
12- تارنمای بهائیان یکتاپرست
unitarianbahaikhairullah.wordpress.com
اما کمتر کسی در میان ما ایرانیان غیربهائی عبدالبهاء را می شناسیم و یا از سفر او به عنوان یک ایرانی و سخنرانی های او به عنوان یک مدافع صلح و حقوق زنان و برابری نژادی آگاهی داریم.
ما عبدالبهاء را تنها به عنوان یکی از افراد پایه گذار آئین بهائی می شناسیم و کمتر وی را به عنوان یک روشنفکر می بینیم که صاحب نظر بوده و حرفی برای گفتن داشته است. نقش عبدالبهاء در پایه گذاری آیین بهائی قابل انکار نیست، اما نکته قابل توجه درباره سفر وی به امریکا، پیام هایی بوده که برای مردم امریکا داشته و بینش روشنگرانه او را نشان می دهد. جالب آنکه عبدالبهاء مردم امریکا را مستعد ترین مردم برای اشاعه صلح در جهان می دیده است.
عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر شرقی عظمت پیشرفت دانش و فناوری در غرب را درک می کند و بدان احترام می گذرد، و در همان حال کمبودهای فرهنگی و نابرابری ها را درمی یابد و این همه را در سخنرانی های خود به خوبی تصویر می کند. او مخاطبان خود را به صلح، درک متقابل، مدارا، و برابری انسانها بدون توجه به جنسیت و نژادشان فرا می خواند.
شاید یکصدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا مناسبتی باشد برای اینکه نگاهی بدون پیشداوری و تعصب مذهبی به شخصیت و نظرات وی داشته باشیم و گفته های او را در چارچوب سخنان یک روشنفکر ایرانی در صدسال پیش بررسی کنیم.
شایسته است که عبدالبهاء عباس را نه به عنوان یک شخصیت مذهبی، بلکه به عنوان یک ایرانی ببینیم که فکری باز و اندیشه ای روشن و جلوتر از زمان خود داشته که برای جامعه روشنفکری و جریانهای پیشروی اجتماعی امریکا در 1912 نیز جذاب بوده است. سخنان عبدالبهاء در صد سال پیش نکته هایی را در بر دارد که هنوز در جامعه ما مورد بحث است. تاریخچه سفر عبدالبهاء و همراهان او بویژه برای ما ایرانی-امریکایی ها از نظر تاریخ سفر و مهاجرت ما ایرانیان به امریکا جالب توجه است. اما آنچه که برای خود ما ایرانیان دارای اهمیت است اینست که عبدالبهاء را به عنوان یک ایرانی بشناسیم و تاریخ سفر او را به عنوان بخشی از تاریخ خودمان بپذیریم.
با سپاس از منصورتایید، فرهاد ثابتان، فارس هدایتی، رابرت استاکمن (Robert Stockman)، کارن روتان(Karen Rutan)، ان پری (Anne Perry)، فیروز کاظم زاده، دوین تراکسل (Duane Troxel)، شارلین مغزی ادر (Charleen Maghzi Ader) ، بیژن معصومیان و همه دوستان دیگر که در دستیابی ام به منابع و اطلاعات برای این مطلب کمک کرده اند، از شما دعوت می کنم که با من در مسیر آشنایی با جریان سفر عبدالبهاء به امریکا که با یک کنجکاوی ساده آغاز شد، همراه شوید.
تا به کجا نمی دانیم!
با کارن (Karen) در یک مهمانی شام آشنا شدم. زنی آرام و مهربان، هم سن و سال من با پوست سفید روشن و موهای شرابی رنگ که پروانه وار مراقب بچه هایش بود. شوهرش را به عنوان یک بهائی مومن می شناختم و حدس زده بودم خودش هم با ازدواج بهائی شده باشد. از این رو هنگامی که توضیح داد که در یک دوره آموزشی دروس بهائی با شوهرش آشنا شده تعجب کردم. کنجکاو شدم که از چه زمانی و چگونه بهائی شده است. پاسخ او مرا بیشتر متعجب ساخت. کارن گفت که در یک خانواده بهائی بدنیا آمده، و در حقیقت این مادربزرگ او بوده که در آغاز جوانی تغییر کیش داده و به دین بهائی گرویده بود.
با یک حساب سرانگشتی تخمین زدم که پیش از حدود هشتاد سال پیش ایرانیان بهائی به امریکا مهاجرت کرده و به ترویج و تبلیغ این دین پرداخته اند. تجربه پژوهش درباره تاریخ سرکوب بهائیان برایم دشواری جستجو و یافتن منابع در این زمینه را روشن ساخته بود و با سانسور سیستماتیک مذهبی و حکومتی در این زمینه بخوبی آشنا شده بودم. از این رو، می دانستم که بسیاری از جنبه های تاریخ کشورمان را که با تاریخ دین بهائی گره خورده، نمی دانیم. اما هنوز برایم روشن نشده بود که در این زمینه تا به کجا نمی دانیم!
منابع موجود در زمینه تاریخ بابی و بیانی و بهائی یا زیر پرده ای ضخیم از دشمنی و تعصب مخالفان آن پنهان شده و یا چنان آمیخته به زبان ستایش گزاف پیروان آن است که یافتن حقیقت تاریخی بسیار دشوار است. افزون بر آن، کتابهایی که بدست نهادهای بهائی انتشار می یابد کمتر در دسترس غیربهائیان قرار می گیرد و بسیاری از ما حتی از وجود چنین کتابهایی نیز آگاه نیستیم. سرنخ آشنایی من با بسیاری از این منابع از طریق دوستان بابی و بهائی بوده است.
در ادامه صحبت ها با دوستان بهائی متوجه شدم که تاریخ کیش بهائی در امریکا کهن تر از آن است که تخمین زده ام. حدود صدسال پیش عبدالبهاء به امریکا سفر کرده و با بهائیان امریکا ملاقات کرده است. پس ایرانیان بهائی از پیش از یک سده پیش به امریکا آمده و به ترویج دین بهائی پرداخته اند. به عنوان یک ایرانی-امریکایی، تاریخچه مهاجرت ایرانیان به امریکا برایم جالب بوده است. از این رو برآن شدم که در این باره کنکاش کنم و آنچه که در این تحقیق دریافتم، برایم شگفت انگیز بود: صدسال پیشتر از این، یک ایرانی در امریکا به عنوان یک سخنران مشهور در دفاع از صلح، برابری نژادها، و حقوق زنان در کلیساها و سالن های سخنرانی و دانشگاه های این کشور سخنرانی کرده و مورد استقبال شدید بسیاری از دولتمردان، روشنفکران، و مبارزان رفع تبعیض نژادی و مدافعان حقوق زنان قرار گرفته است. دردناک است که چون او یک بهائی بوده، ما ایرانیان چیزی درباره او نمی دانیم. اما نکته جالب دیگری که در این کنکاش دریافتم این بود که اولین بهائیان که حدود 120 سال پیش به امریکا سفر کرده و این آئین را در قاره جدید گسترش دادند، ایرانی نبوده اند.
اولین بهائی در امریکا
آنتون حداد اولین بهائی بود که در اوایل تابستان سال 1892 پا به خاک امریکا نهاد(2) آنتون حداد اهل سوریه بود و به عنوان مترجم در وزارتخانه ای در مصر که توسط انگلیس ها اداره می شد کار می کرد. او از طریق دوست صمیمی خویش، جورج خیرالله، با آئین بهائی آشنا شده بود و به تشویق او برای کسب در آمد به امریکا آمده بود. (3)
ترویج دین بهائی در امریکا
ابراهیم جورج خیرالله اولین کسی بود که دین بهائی را به مردم امریکا معرفی نمود و نقش بسیار مهمی در ترویج دین بهائی در قاره امریکا داشت. ابراهیم خیرالله یک مسیحی تحصیلکرده بود که در سوریه بدنیا آمده بود.(3) با توجه به آنچه که توسط دوست صمیمی او، آنتون حداد (3)، و شاگردان کلاسهای درس آئین بهائی او در امریکا درباره وی گفته شده (4)، می توان چنین گفت که خیرالله فردی خوش بیان و دارای قدرت کلام و نیز جاه طلب بود که در سال 1890 با یکی از رهبران بهائی در مصر به نام عبدالکریم تهرانی آشنا شده و به آئین بهائی گرویده بود.(3)
خیرالله در پی نوآوری و همواره در تلاش برای اختراع ابزارهای جدید بود. اولین اختراع وی یک بلیط بود که روی آن جای خالی برای تبلیغات وجود داشت. ایده خیرالله این بود که این بلیط را برای نمایشگاه جهانی کلمبوس (World’s Columbian Exposition) که اولین نمایشگاه مهم جهانی در امریکا بود که قرار بود در سال 1893 در شهر شیکاگو برگزار شود، به فروش برساند. وی به کمک حداد از طریق سفارت امریکا در قاهره این اختراع را به ثبت رسانید و حداد را برای فروش آن روانه امریکا نمود. اختراع دیگر وی دستگاهی بود که به راه رفتن کمک می نمود. خیرالله خود برای فروش اختراع دوم به سمت روسیه حرکت کرد تا آن را برای کمک به حرکت ارتش پیاده روسیه به تزار بفروشد که موفقیتی کسب نکرد.(3)(6)
عبدالکریم تهرانی که ساکن قاهره بود اجازه سفر او به امریکا را از عبدالبها گرفته بود و نیزسرپرستی مالی خانواده خیرالله را در طول سفر وی به امریکا به عهده داشت.(4)
آرشیو ملی اسناد ورود مسافران به امریکا نشان می دهد که خیرالله در روز 20 دسامبر 1892 وارد نیویورک شد.(2)
شیکاگو: مرکز بهائیان امریکا
از آنجایئکه نمایشگاه جهانی کلمبوس قرار بود که در شیکاگو برگزار شود، آنتون حداد به شیکاگو رفته بود و خیرالله نیز پس از آنکه از فروش اختراع خود به روسیه ناامید شد، به او پیوست. خیرالله با آنکه می دانست حداد موفقیت تجاری کسب نکرده، تصمیم گرفت که به کمک او برود. حداد پس از مدتی به مصر بازگشت. اما خیرالله با آنکه همسر و فرزندان خود را در مصر جا گذاشته بود، در شیکاگو ماندگار شد و راه های دیگری برای کسب در آمد یافت. وی ابتدا شریکی یافته و به فروش اجناس شرقی پرداخت و در این راه به شهرهای دیگر سفر کرده و برای آشنایی مشتریان خود با شرق، درباره سوریه و مصرو مشرق زمین سخنرانی می کرد. اما سرانجام با پرداخت پول برای خود مدرک تقلبی دکترا دست وپا کرده و به کار درمان بیماران با استفاده از شیوه هایی مانند انرژی درمانی پرداخت و به نظر می رسد که تا مدتی این راه عمده کسب در آمد وی بود و باعث آشنایی او با مردم و ترویج آئین بهائی شد.(2)(3)(4)
خیرالله همانطور که تسلط خود به زبان انگلیسی را افزایش می داد و با فرهنگ امریکا آشنایی می یافت، آموزش آئین بهائی به مردم امریکا را نیز آغاز نمود. وی خود آشنائی زیادی با آئین بهائی نداشت و هر آنچه که به نظرش جالب می آمد با شورو علاقه فراوانی که به آئین بهائی داشت به عنوان حقایق و آموزه های بهائی به مردم ارائه می کرد. از جمله خیرالله به شاگردان خود می گفت که تعداد پیروان بهائی 55 میلیون نفر است در حالیکه شاید حداکثر یک میلیون نفر بود. باورهای مذهبی خیرالله در حقیقت آمیزه ای از آئین مسیحی و بهائی بود و او در دوره های آموزشی منظم و رایگان به تبلیغ بهائیت می پرداخت و بازگشت مسیح را مژده می داد.(4)
شیکاگو شاید مناسب ترین مکان برای آموزش این آئین جدید با آموزه های مدارا و صلح و برابری بود چرا که همزمان با نمایشگاه جهانی کلمبوس، گردهمایی جهانی ادیان (World Parliament of Religions) نیز در سال 1893 در شیکاگو برگزار شد.(5) از سال 1891 رهبران ادیان گوناگون از سراسر جهان به این گردهمایی دعوت شده بودند و برای اولین بار از آئین بهائی در این نشست نام برده شد. جالب اینکه اما هیچ فرد بهائی در این نشست شرکت نداشت.
خیرالله که همه اختراع هایش شکست خورده بود در تبلیغ آئین بهائی موفقیت بسیار زیادی بدست آورد. وی در مدت کوتاهی پیروان زیادی در اطراف خویش جمع کرد. او با یک زن امریکایی نیز ازدواج نمود و در شیکاگو ساکن شد. تعداد پیروان آئین بهائی با کلاس های آموزشی خیرالله در شیکاگو بسرعت افزایش یافت و شیکاگو به مرکز بهائیان در امریکا تبدیل شد.
خیرالله و پنج تن از شاگردان او که پیرو آئین بهائی شده بودند اولین مجمع (First Assembly) بهائی ها را در سال 1895 در شیکاگو تشکیل دادند. در بهار 1896 تعداد پیروان آئین بهائی به 16 نفر و تا زمستان آن سال به سی نفر افزایش یافت. در سال 1897 جامعه بهائی شیکاگو حدود 60 نفر را در برمی گرفت. در این زمان اعضای جامعه ماهانه مبلغی به فراخور وضعیت خویش می پرداختند. خیرالله رئیس جامعه بهائی امریکا بود و تنها کسی بود که درباره آئین بهائی اطلاعات دست اول داشت و با عبدالبهاء در عکا از طریق نامه نگاری در تماس بود زیرا او تنها کسی بود که به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط داشت.
جامعه بهائی جلسه های هفتگی تشکیل می دادند اما این جلسه ها مانند جلسه های هفتگی کلیسا برنامه دعا و سخنرانی و خوش و بش اجتماعی را دربرمی گرفت. در برخی جلسه ها حتی به خاطر کمبود منابع بهائی، انجیل خوانده می شد.(2)(4)
برخی از کسانی که جذب آئین بهائی شدند، از جمله برخی زنان، پزشک بودند و این باعث آشنائی بیشتر مردمی که به دنبال شفا ودرمان بودند با آئین بهائی شد. در میان کسانی که در شیکاگو جذب آئین بهائی شدند زنان و مردانی از قشرهای گوناگون اجتماعی و دارای شغل های گوناگون قشر متوسط، از معلم و وکیل و کتابدار و مهندس گرفته تا تلفنچی و نجار و قصاب و نانوا به چشم می خورد که هیچکدام از قشر مرفه یا فقیر نبودند. بیشتر آنها مسیحی بودند گرچه تعداد بسیار اندکی از آنها پیشینه باور دینی نداشتند.
خیرالله با تقاضای شدید برای کلاس هایش مجبور شد که دو سری کلاس آئین بهائی داشته باشد و بیشتر وقت او صرف پاسخ دادن به پرسش های مردم کنجکاو درباره آئین بهائی و آموزش شاگردانش می شد تا اینکه با رشد جامعه بهائی در شیکاگو، خیرالله اداره کلاس ها را به شاگردان پیشین خود سپرد و خود آغاز به سفر به مناطق اطراف نمود و به دعوت کسانی که مایل به شنیدن سخنان او درباره آئین بهائی بودند پاسخ گفت. خیرالله همانند دیگر افراد مبلغ دین بهائی در ایران که به سفر می پرداختند و مردم را دعوت به آئین جدید می کردند، به شهرها و دهات سفر می کرد و مردم را به آئین بهائی دعوت می نمود.
بدین ترتیب دین بهائی در منطقه شمال شرقی امریکا و کانادا بیشتر گسترش یافت. در کنوشا (Kenosh, Wisconsin) بیشتر پیروان جدید از قشر کارگر ولی در نیویورک از قشر متوسط بالا بودند که با حمایت مالی خود به گسترش کلاسها و جلب پیروان بیشتر کمک کردند (7) در میان زنانی که پیرو آئین بهائی شده بودند هواداران برتری زنان به چشم می خوردند. (2)
نکته جالب در حاشیه اینکه هنگامی که خیرالله با همسرجدید خود درسال 1895 به انگلستان سفر کرد، برخی از خویشان این زن به آئین بهائی گرویدند و بدین ترتیب دین بهائی به اروپا نیز راه یافت.(2)
بدین ترتیب بود که برگزاری نمایشگاه جهانی کلمبوس در سال 1893 در شهر شیکاگو آنتون حداد و سپس خیرالله را بدان شهر کشاند و سالها بعد، هنگامی که عبدالبهاء به امریکا سفر نمود، کلنگ آغاز بنای نیایشگاه بهائیان یا مشرق الاذکار امریکا را در حاشیه همان شهر شیکاگو به زمین زد که ساختمان آن در سال 1953 به پایان رسید و تا به امروز نیایشگاه اصلی و مرکز اداری بهائیان امریکاست.
جو فرهنگی و مذهبی امریکا در دهه 1890 و نخستین پیروان آئین بهائی
خیرالله هنگامی وارد امریکا شد که این کشور دستخوش دگرگونی های عظیم اجتماعی و فرهنگی بود. در آغاز دهه 1890، مهاجران سفیدپوست در سرتاسر امریکا مستقر شده و آخرین قبیله های سرخپوست را در زانوی مجروح (Wounded Knee) در داکوتای جنوبی قتل عام نموده و شکست دادند. امریکا به تدریج به یک جامعه شهرنشین تبدیل می شد و با مشکلات شهرنشینی و صنعتی شدن روبرو بود. اعتصاب های کارگری توسط حکومت سرکوب می شد. نژادپرستی هنجار پذیرفته شده اجتماعی بود. در سال 1892 که خیرالله پا به امریکا گذاشت، 155 نفر سیاهپوست در امریکا بدون برگزاری دادگاه بدست یک مشت مردم عادی بدارآویخته (lynch) شدند. فرهنگ غربی انگلوساکسون به عنوان فرهنگ برتر جهانی شناخته می شد و امریکا می رفت که نیروی دریایی پیشرفته برای خود فراهم سازد و تبدیل به یک قدرت جهانی شود.(2)
رشد سریع صنعتی شدن جامعه در تشدید بحران های اجتماعی و افزایش فقر بازتاب می یافت. همچنین رشد علوم و دانش پایه های باور محکم به دین مسیحیت را تهدید می نمود. گرچه اکثریت جامعه همچنان به آئین پروتستان انجیلی باور داشتند، اما در حاشیه برخی دانش و علوم را کنار گذارده و محکم تر به پایه های ایمان دینی چسبیدند، و برخی خرد را بر دین برتر دانسته و منکر وجود خدا شدند. محاکمه کشیشی به نام چارلز بریگز(Charles A. Briggs) توسط کلیسای نیویورک به جرم کفرگویی در این زمان نمونه گویای دگرگونی اندیشه مذهبی در امریکای آن زمان است.(2)
چارلز بریگز در دانشگاه کلمبیا در 1891 سخنرانی عمده ای ایراد نمود درباره اینکه بخشی از انجیل توسط افرادی نوشته شده که خود هرگز عیسی میسح را ندیده بودند و بنابراین در متن انجیل خطاهایی وجود دارد. وی با اینکه به پیامبری مسیح اعتقاد داشت و تنها به متن انجیل ایراد گرفته بود، به جرم ارتداد توسط کلیسا محاکمه شد. اگرچه وی درپایان دادگاه بیگناه شناخته شد، اما از شغل خود برکنار شد. جالب اینکه خیرالله با اینکه تازه پا به امریکا گذارده بود اما به عنوان یک مبلغ فعال به سراغ بریگز رفت و با وی درباره آئین بهایی سخن گفت اما بریگز بر آئین مسیحی باقی ماند.(2)
افکار مذهبی گوناگونی از اروپا به امریکا راه یافته بود. پیروان فرقه مسیحی کواکر (Quakers) که به دستگاه روحانیت باور نداشته و مخالفت با جنگ را یک فریضه مذهبی می دانند، شباهت های زیادی بین باورهای خویش و آئین بهائی می یافتند. برگزاری گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو در سال 1893 نیز نشانگر آن است که فضای فکری برای پذیرش آئین جدید از سوی برخی مردم مسیحی باز شده بود.
بگذریم از اینکه چنین گردهمایی مورد انتقاد شدید برخی مسیحیان قرار گرفت زیرا که ادیان دیگر را همرده ی دین مسیحی قرار می داد و همه را در یکجا جمع می کرد گرچه 100 تن از 170 سخنران مسیحی و بیشتر آنها کشیش بودند.(2)
یکی از نمونه های تاثیرگذاری این گردهمایی جهانی ادیان، تاسیس "مدرسه تطبیقی ادیان عکای سبز" به عنوان محلی برای کنفرانس های تابستانی در جنوب ایالت مین (Maine) است که توسط سارا فارمر (Sarah Farmer) در سال 1894 پس از تماس با شرکت کنندگان در این گردهمایی صورت گرفت. پس از آن که سارا فارمر که پیرو آئین کواکر بود، در سال 1900 به آئین بهائی گروید، عکای سبز (Green Acre) به یک مدرسه بهائی تبدیل شد که تا به امروز نیز در این زمینه فعال است.(2)
در پایان هزاره دوم میلادی بسیاری از مسیحیان انتظار بازگشت مسیح را می کشیدند و برخی به دنبال ظهور پدیده جدیدی بودند. از این رو برخی در گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو شرکت کردند و برخی خبرها و سخنرانی ها را در روزنامه ها دنبال می کردند.(2)
خیرالله بیان کرده بود که خدا "برروی زمین راه رفته است" و این برای کسانی که به دنبال پژوهش در واقعیت دین بودند و یا به بازگشت عیسی در پایان هزاره دوم باور داشتند بسیار جالب بود. برخی مانند چیس (Chase) به دنبال خیرالله گشته و او را یافتند تا به آنها آموزش دینی بدهد.(2)
خیرالله به شاگردانی که در کلاسهای درس او شرکت کرده و به آئین بهائی می گرویدند، در آخرین جلسه کلاس درس، "اسم اعظم" یا "الله الابهی" می داد و به این ترتیب تنها کسی بود که امریکائیان از طریق او می توانستند بطور رسمی بهائی شوند.(2)
به گفته اولین رهبر امریکایی جامعه بهائی، تورنتون چیس (Thornton Chase) "تقریبا همه کسانی که این آموزه ها را در این کشور پذیرفتند ... مسیحی نبودند، بلکه از فرقه ها و باورهای گوناگون، باورمندان به روحانیت، بودائی ها، اهل عرفان، باورمندان به ذهنیت یا دانش مسیحی یا علوم فرای طبیعی بودند." و در جای دیگر بیان می دارد که "این امر مردم بسیاری را به خود جلب کرده که پیشتر با همه گونه فلسفه و نظریه آشنا شده بودند، آرزوها و علایق زودگذر داشتند، از "برتری زنان" گرفته تا "تناسخ ارواح"، از آنارشی و شکل های ابتدایی تر سوسیالیسم گرفته تا ارتباطات الهی و کانالهای ویژه با خدا."(2)
با این وجود، به نظر می رسد که بیشتر کسانی که به آئین بهائی گرویدند کسانی بودند که آموزه های انجیل و مسیحیت را در عمق ضمیر خود باور داشتند و بیشتر آنان از خانواده کشیش های پروتستان می آمدند. از جمله باور داشتند که مسیح بزودی ظهور خواهد کرد.(2)
وحشت مسیحیان امریکا از گسترش آئین بهائی
گسترش سریع آئین بهائی در امریکا کشیش های مسیحی را به وحشت انداخته بود. شاید یک دلیل عمده گسترش سریع آئین بهائی در امریکا این بود که خیرالله فردی مسیحی بود و آموزه های بهائی را به گونه ای که انگار ادامه آموزه های مسیحی هستند، تبلیغ می کرد. یکی از برجسته ترین نمودهای وحشت کشیش های امریکایی سخنرانی استویان واترالسکی (Stoyan Krstoff Vatralsky) است. وی که دانش آموخته هاروارد بود، توسط کشیش های مسیحی اجیر شده بود که به مخالفت آشکار با آئین بهائی بپردازد و مردم را از آن دور سازد.(9) وی افزون بر سخنرانی هایی که از سال 1899 در این زمینه آغاز کرده بود، مقاله ای در سال 1902 در نشریه الهیات امریکا (American Journal of Theology) منتشر ساخت و در آن به بهائیان که "حقیقت شناسان" (Truth Knowers) خوانده می شدند حمله کرد: "خیرالله ... ادعا می کند که هزاران نفر را در ظرف دو سال بهائی کرده است. اینکه این گزافه به چه میزان درست است من نمی توانم تشخیص دهم اما جای شک باقی نیست که این مرد موفقیت باورنکردنی ای داشته است. من خودم گردهمایی های سازمان یافته و خیلی بزرگی از پیروان او هم در کنوشا و هم در شیکاگو دیده ام. من همچنین دلایلی دارم که ادعاهای آنان را درباره جمع های مشابه رو به رشد که جلسه های مخفیانه در همه شهرهای بزرگ امریکا دارند باور کنم. اهمیت این امر هنگامی روشن تر می شود که این حقیقت را بیاد آوریم که هرگز در تاریخ گذشته جهان یک آئین محمدی چنین در میان مسیحیان بدون ضرب شمشیر ریشه ندوانده است."(4)
روزنامه نیویورک هرالد (New York Herald)در اگوست 1900، روزنامه شمال امریکا (The North American) در فوریه 1902، و نیویورک تایمز (New York Times) در دسامبر 1904 مقاله هایی درباره گسترش آئین بهائی منتشر کردند که نشانگر آن است که گسترش آئین بهائی توجه مردم امریکا را جلب کرده است. (4)
گسترش آئین بهائی در امریکا
سفرهای خیرالله تاثیرگذار بود و آئین بهائی در نیویورک، ویسکانسن، کانزاس و کالیفرنیا پیروانی یافت.
جالب اینکه دربیشتر ایالت ها نسبت زنانی که به آئین بهائی می گرویدند دو برابر مردان بود.(8) روشن نیست که آیا تمایل زنان امریکایی در آن زمان به کسب حقوق برابر با مردان در این امر موثر بوده و آموزه های بهائی در برابری حقوقی زن و مرد را جذاب می یافته اند یا اینکه این ترکیب آماری تصادفی بوده است.
سفر اولین زائرین بهائی از امریکا به عکا
اولین بهائی امریکایی که برای زیارت عبدالبهاء به عکا رفت، فیبی هرست (Phoebe Apperson Hearst) بیوه پولدار سناتور هرست و از شخصیت های بسیار فعال و بانفوذ اجتماعی بویژه در کالیفرنیا بود. وی در سال 1898 به همراه برخی از خویشان و نوکر سیاهپوست خویش از طریق اروپا راهی زیارت عکا شد و در این سفر خیرالله و برخی از دوستان امریکایی خویش را که باعث آشنایی وی با آئین بهائی شده بودند نیز دعوت کرده بود که با وی همراه شوند. نوکر وی اولین فرد سیاهپوست امریکایی بود که به آئین بهائی گروید.
نیکوکاری در ایران
یکی از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که برخی از بهائیان امریکا برای خدمت نیکوکاری به ایرانیان عازم ایران شدند. از آن جمله، پزشکی به نام سوزان مودی (Susan Moody) و آموزگاری به نام لیلیان کپس (Lillian Kapps) که در مدرسه تربیت تدریس می کرد.
کمک به گسترش آئین بهائی در کشورهای دیگر
یکی دیگر از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که بهائیان امریکایی همانند بهائیان ایرانی فعالیت خود را برای تبلیغ آئین بهائی در کشورهای دیگر آغاز کردند.
جدائی در میان بهائیان امریکا
در طول سفر خیرالله به عکا اختلاف هایی میان وی و عبدالبهاء بروز کرد. هر دو فرد، شخصیت هایی کاریزماتیک و برجسته در جامعه بهائی بودند و پیروانی داشتند که بشدت به آنها ارادت می ورزیدند. خیرالله برای خود جایگاه والایی قائل بود و انتظار داشت که به عنوان رهبر بهائیان امریکا از سوی عبدالبهاء جایگاه رسمی پیدا کند. اما عبدالبهاء با ارائه این دلیل که بهائیان مقام روحانی ندارند از پذیرش او به عنوان رهبر بهائیان امریکا سرباز زد. خیرالله همچنین اصرار داشت که کتاب آموزشی او در زمینه آئین بهائی که در امریکا بسیاری را به دین بهائی جلب کرده بود به زبان عربی و فارسی نیز چاپ شود. اما عبدالبهاء فقط با انتشار بخشی از کتاب او موافقت کرد و انتشار کامل آن را نپذیرفت زیرا که آموزه هایی متفاوت با باورهای بهائی در آن وجود داشت از جمله اینکه خدا در قالب انسان ظهور می کند.(10)
همچنین یک سری اختلاف های شخصی دیگر در میان آنها بروز کرد که گفته می شود به این دلیل بوده که خیرالله از ترویج دین بهائی استفاده مالی برده و هزاران دلار بدست آورده است(4). عبدالبهاء در مخالفت با اینکار بیان داشته که کسی دین بهائی را بخاطر پول تبلیغ نمی کند. خیرالله که نمی خواست موقعیت والای خویش را در میان جامعه بهائی در امریکا از دست دهد، بالاخره بیان کرد که "اگر یک رهبر بهائی در امریکا نمی تواند وجود داشته باشد، پس یک رهبر بهائی در عکا هم نمی تواند وجود داشته باشد، و من به عباس افندی نشان خواهم داد که چیزی را که بگویم عمل خواهم کرد و می توانم این را ثابت کنم."(3)
به این ترتیب، خیرالله پس از بازگشت به امریکا به مخالفت با عبدالبهاء پرداخت و راه خود را از او جدا کرد. هنگامی که این خبر به قاهره رسید، عبدالکریم تهرانی که آموزگار آئین بهائی به خیرالله بود، از عبدالبهاء اجازه خواست که به امریکا سفر کند و خیرالله را تشویق به بازگشت به پیروی از عبدالبهاء نماید.(3) عبدالکریم در سفر به امریکا موفق به بازگردان خیرالله به جمع پیروان عبدالبهاء نشد، اما موفق شد که پول هنگفتی به بهانه حمایت از عبدالبهاء جمع آوری نماید و پس از بازگشت به مصر خود پشت پا به آئین بهائی زد و به اسلام روی آورد و راه خود را از عبدالبهاء جدا کرد و با آنکه خود از سران نهضت بابی بود به دشمنی شدید با آن پرداخت. جدائی خیرالله و در پی او عبدالکریم تهرانی از عبدالبهاء ضربه بزرگی برای بهائیان بود.(4)
عبدالبهاء برای آنکه بتواند پیوند محکمی با جامعه بهائیان امریکا نگاه دارد، ابتدا حاجی میرزا حسن خراسانی، یکی از سران بابی در مصر را به همراه حسین روحی، پسر حاجی ملاعلی تبریزی، به عنوان مترجم وی به امریکا فرستاد. اما او موفقیت چندانی کسب نکرد. در پی او، میرزا اسدالله، علیقلی خان، و میرزا ابوالفضل گپایگانی که یکی از نویسندگان مهم بهائی ملقب به ابوالفضائل و نویسنده کتابهای الدرالبهیه و الفراید بود را در سال 1904 به شیکاگو فرستاد. (4) این افراد در بهائی کردن افرادی مانند سارا فارمر و تبدیل عکای سبز به آموزشگاه بهائی نقش داشته اند. علیقلی خان که پیشتر نقش منشی عبدالبهاء در حیفا در نگارش نامه به بهائیان امریکا را به عهده داشت، در امریکا ماندگار شد و با یک زن امریکایی ازدواج کرد که شاید اولین ازدواج امریکایی و ایرانی باشد. دخترآنها، مرضیه (Marzieh Gail) بعدها رساله مدنیه عبدالبهاء را به انگلیسی ترجمه نمود و شاید اولین زن روزنامه نگار در تهران بوده باشد.(11)
افرادی مانند علیقلی خان و دیگرایرانیان ساکن امریکا در چیدن مقدمات سفر عبدالبهاء به امریکا نقش داشتند.
خیرالله همچنان به زندگی در امریکا و فعالیت های خویش در همکاری با میرزا محمدعلی ، برادر کوچکتر عبدالبهاء که هوادار صبح ازل بود، ادامه داد. وی فرزندان خود را نیز به امریکا آورد. پسر او مترجم آثار خلیل جبران به زبان انگلیسی است. خیرالله هنوز پیروانی در امریکا دارد که خود را بهائیان یکتاپرست (Unitarian Bahai’s) می خوانند.(12)
(پایان بخش یک)
*توضیح: بیشتر عکس های این مجموعه نوشتار برگرفته از centenary.bahai.us و communitybaha.blogspot.com
است. همه منابع اینترنتی که در تهیه این مطلب مورد استفاده قرار گرفته در فاصله سپتامبر 2011 تا فوریه 2012 بازدید شده است.
1 – برگرفته از کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
www.AbdulBahaInNewYork.org
2- دین بهائی: آغاز در امریکای شمالی
Robert Stockman, The Baha’I Faith: Beginnings in North America, World Order, Volume 18, Number 4, 1985, pp 7-27
3- نامه آنتون حداد به بهائیان امریکا
An Outline of the Bahai Movement in the United States, A sketch of its promulgator and why afterwards denied his Master, Abbas Effendi, by Anton Haddad, New York City, 1902 [unpublished paper]
bahai-library.com
4- منابع برای مطالعه دین بابی، گردآوری شده توسط ادوارد براون
Edward G Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, Cambridge: at the University Press, 1918, II- Ibrahim George Khayrullah and the Bahai Propaganda in America
bahai-library.com
5 – تارنمای دانشنامه دین شناسی غربی همیاری بوستون
people.bu.edu
6 – کتاب دیانت بهائی در امریکا، ص 78
William Garlington, The Bahai Faith in America, Praeger Publishers, 2005
7- همانجا، ص 80-81
8- همانجا، ص 80
9- همانجا، ص 83
10- همانجا، ص 82
11- کتابخانه بهائی
bahai-library.com
12- تارنمای بهائیان یکتاپرست
unitarianbahaikhairullah.wordpress.com
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44062
پیام صلح و انساندوستی از شرق
به مناسبت صدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا (۲)
به مناسبت صدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا (۲)
•
فراخوان به صلح و تلاش برای گسترش و پایدار ساختن صلح، جانمایه اصلی همه
سخنرانی های عبدالبهاء است. "من بر حسب دعوتهای محافل صلح بامریکا میروم
زیرا اساس این امر بر صلح عمومیست و وحدت عالم انسانی و مساوات بین بشر چون
این عصر عصر انوار است و قرن اسرار."
...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
آدينه ۱۲ اسفند ۱٣۹۰ - ۲ مارس ۲۰۱۲
آدينه ۱۲ اسفند ۱٣۹۰ - ۲ مارس ۲۰۱۲
عبدالبهاء لقب عباس افندی است. عباس افندی پسر بزرگ میرزا حسینعلی نوری،
ملقب به بهاءالله، است که پیرو باب و پایه گذار آئین بهائی بود. عبدالبهاء
عباس در سال 1844 در تهران به دنیا آمد و در سال 1912 به امریکا سفر نمود و
در سال 1921 در گذشت.
عبدالبهاء در سن 9 سالگی که پدرش به بغداد تبعید شد، به همراه خانواده به بغداد رفت. پس از ده سال زندگی در بغداد، مهاجرت خانوادگی ادامه یافت و از طریق قسطنطنیه به ادرنه رفتند و 5 سال در آنجا زندگی کردند. سپس به عکا تبعید شدند. وی در آن شهر در سال 1873 با دختری به نام فاطمه که به منیره موسوم شد ازدواج کرد. عبدالبهاء در سال 1908 از عکا به حیفا رفت. قیام ترک های جوان در سال 1908 به سقوط دولت عثمانی و آزادی عبدالبهاء انجامید و سفرهای وی آغاز گردید. ایشان در سال 1910 به مصر رفت، در سال 1911 سفری به اروپا داشت و در سال 1912 به امریکا سفر نمود. در بازگشت از امریکا، وی دوباره به اروپا سفر نمود و در سال 1913 به فلسطین بازگشت.(1)
عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر
بسیاری از شخصیت های برجسته و معروف جامعه امریکا، از سیاستمدار گرفته تا کاشف و مخترع، به دیدار عبدالبهاء شتافتند و به سخنرانی های او گوش فرا دادند. این افراد بهائی نبودند، اما صحبت های او را جالب یافتند، چرا؟ جا دارد که ما ایرانیان تاریخ و اندیشمندان خود را بهتر بشناسیم و دریابیم صحبت های عبدالبهاء چه نکته های جالبی برای مردم امریکای 1912 در بر داشت. یک ایرانی در صد سال پیش چه حرف های نویی برای مردم غرب داشته است؟
"پیام من وحدت عالم انسانی است و صلح عمومی و تطبیق مسائل دینیه با علوم صحیحه، تساوی حقوق عمومی و دفع تعصب دینی و جنسی و وطنی و سیاسی و بیان حقیقت ادیان الهی و منع تقالید و اوهامات مذهبی و تربیت نساء تا بدرجه ئیکه حقوقشان با رجال مساوی شود و تعدیل معیشت افراد بشر که اگر امیر بر سریر عزت جالس است، فقیر هم خانه و حصیری داشته باشد و همچنین تاسیس مدنیت روحانیه و تعدیل اخلاق عالم انسانی و وحدت اساس ادیان الهیی که اگر امم عالم پی بحقیقت ادیان برند، چون حقیقت یکیست متحد شوند. اما بسبب تقالید در اختلاف و جدال مانند چه که تقالید مختلف است."*(2)
عبدالبهاء با آنکه دوران بسیار کوتاهی از عمر خود را در ایران بسر برده بود، به هر دو زبان فارسی و عربی کاملا مسلط بود. نیز گرچه بظاهر آموزش رسمی ندیده بود، اما یکی از روشنفکران برجسته دوران خویش بوده و دو اثر وی، «رساله مدنیه» که درباره ایجاد یک جامعه متمدن در ایران است، و «رساله سیاسیه» که روی جدایی دین از سیاست تاکید دارد، از آثار برجسته روشنگری پیش از انقلاب مشروطه است.
عبدالبهاء بهیچوجه انقلابی نبود، بلکه یک اصلاح طلب و رفرمیست بود. او وجود شاه و دستگاه قدرت و ثروت را زیر سوال نمی برد، بلکه شیوه اداره جامعه و سیاستگذاری را مورد بحث قرار می داد. وی فردی روشنفکر و خردگرا بود و تاکید او بر صلح و برابری انسانها و دفع تعصب دینی و جنسی و وطنی و سیاسی پیامی است که هنوز پس از یکصد سال می تواند شنیده شود.
اگر عبدالبهاء را بخواهیم تنها به عنوان یک نواندیش دینی نگاه کنیم، می بینیم که او از بسیاری از نواندیشان دینی کنونی پیشروتر است. در تمام سخنرانی ها بیش از آنکه بر ویژگی دین و آئین بهائی تکیه کند، بر نقطه اشتراک همه ادیان تکیه دارد، و اصولا بیشتر از آنکه بر دین تکیه کند، بر صلح، دوستی و برابری انسانها و دفع تعصب و رفع تبعیض تکیه می کند و باور دارد که " اگر دین سبب جدال گردد عدم آن بهتر است."(3) همچنین وی خردگرا و هوادارعلم است و باور دارد که در رودررویی علم و دین همواره دین باید به دنبال علم رفته و خود را با علم همخوان سازد. "شما باید مسائل الهیه را مطابق با علم نمائید."(4)
اگرچه بهاءالله پایه گذار آئین بهائی بود، اما عبدالبهاء شاید نقش اصلی را در تدوین آموزه های بهائی داشته است. عکسی که در حدود سال 1930 در حظیره القدس (= مرکز گردهمایی بهائیان) یزد گرفته شده نشان می دهد که نکته های مورد تاکید عبدالبهاء در سفرش به امریکا به صورت آموزه های اصلی دین بهائی شکل گرفته است.
یک نکته مهم و جالب در مورد این آموزه ها که در سخنرانی های عبدالبهاء نیز چشمگیر است، نه تنها جهانی بودن بلکه به هم پیوستگی این آموزه هاست. نگاهی به این آموزه های بهائی که عبدالبهاء در برجسته ساختن و تدوین آنها نقش اصلی را داشته است، نشانگر ذهنیت این فرد و آینده ای است که برای دنیا مجسم می ساخته است که در آن همه انسانها با صلح و برابری و بدون فقر و تبعیض و جنگ در کنار همدیگر زیسته و حتی همه به یک زبان سخن می گویند.
در همین راستا، زبان اسپرانتو به عنوان یک "لسان عمومی" با "وحدت عالم انسانی" همخوانی پیدا می کند و شاید اولین هواداران و مروجان زبان اسپرانتو در ایران بهائیان بوده اند. عبدالبهاء در پاسخ به این پرسش درباره زبان عربی که "آیا ممکن است زبان عمومی شود" پاسخ منفی می دهد اما "فرمودند چند هفته پیش نامه ئی از نیویورک بیکی از روسای اسپرانتو نوشتم که اگر مجمعی از وکلای اجناس و ملوک فراهم کنند و این لسان را در تحت مذاکره و ترویج گذارند انوقت عمومیت پیدا می کند."(5)
به نظر می رسد که از همان آغاز کار، نوآوری در دین و نواندیشی دینی از اهمیت نقش عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر در دوران مشروطیت کاسته است. خود او در اینباره می گوید که "درباره من اغلب اهالی شرق گفتند و نوشتند که فلانی در علم و فضل و نطق و بیان منکر ندارد حیف که مروج آئین تازه ئی است. توقع آن داشتند که ما خادم و مروج عقائد و رسومات قدیمه آنها بشویم دیگر خبر ندارند که باید بعالم انسانی خدمت نمود و مروج الفت و یگانگی عمومی شد."(6)
سفرنامه عبدالبهاء: بدایع الآثار
محمود زرقانی نام یکی از همراهان عبدالبهاء عباس در سفر وی به امریکا است که وظیفه نگارش روزانه وقایع این سفر را به عهده داشته است. کتاب وی با نام بدایع الآثار در دو جلد در بمبئی هندوستان در سال 1914 به نشر رسیده است. جلد اول این کتاب روزنگاری سفر است، و جلد دوم سخنرانی های عبدالبهاء را در بر دارد. من جلد اول بدایع الآثار را به عنوان منبع اصلی مورد استفاه قرار داده و همزمان کوشیده ام که میزان درستی گفته های محمود زرقانی را با استفاده از منابع دیگر، مانند روزنامه های وقت امریکا، بررسی کنم.
محمود زرقانی به عنوان یک بهائی مومن از زبان گزافه ستایش مذهبی استفاده می کند. وی نام یا لقب عبدالبهاء را بکار نمی برد، بلکه از عنوان هایی مانند "شخص جلیل"، "وجود مبارک" و "هیکل اکرم" به عنوان ضمیر استفاده می کند. اما گزارش نسبتا دقیقی از سفر عبدالبهاء و حتی عادت های شخصی وی و برخی شوخی هایش با دیگران ارائه می کند. جلد ا بدایع الآثار همچنین متن کامل برخی از مهمترین سخنرانی های عبدالبهاء را دربر دارد.
زرقانی شیوه و سلیقه ویژه خود را در نگارش رخدادها دارد. برخی رخدادهای مهم مانند دیدار تئودور روزولت، رئیس جمهوری پیشین امریکا را با یک جمله تمام می کند(7)، ولی در چند مورد کنجکاوی رهگذران درباره عبدالبهاء را با حوصله شرح می دهد. وی به دلیل نداشتن شناخت کافی از جامعه امریکا و سازمان های اجتماعی آن، مثلا نامی از «انجمن ملی برای پیشرفت مردم رنگین پوست» (NAACP) که یکی از پیشروترین کانون های فعالیت اجتماعی امریکا بوده و هست، در این کتاب نمی آورد و آن را "مجلس مخصوص الفت سفید و سیاه" می نامد و سخنرانی عبدالبهاء را در آن مجلس در کمتر از یک جمله خلاصه می کند.(8) همچنین با اینکه بارها از دیدار عبدالبهاء و "خانمهای حقوق طلب" و سخنرانی برای جمع های آنان نام برده شده، اما نامی از انجمن های زنان برده نشده است.
زمینه چینی سفر عبدالبهاء به امریکا
محمود زرقانی در مقدمه جلد 1 بدایع الآثار می نویسد که عبدالبهاء پس از آنکه درسال 1909 اجازه سفر یافت، پیاپی دعوت نامه هایی برای سفر به امریکا دریافت می نمود، از جمله یک عریضه با "امضای فردفرد" بهائیان امریکا و نیز دعوت نامه هایی از "کنگره های صلح و کنائس و محافل اخری" که عبدالبهاء را به امریکا دعوت نمودند.
عبدالبهاء به عنوان یک تبعیدی دولت عثمانی حق سفر نداشت و در سال 1908 که درپی قیام "ترک های جوان" دولت عثمانی سقوط کرد، وی اجازه سفر یافت. اولین سفر وی به اسکندریه و اروپا بود و پس از آن دوباره به اسکندریه بازگشت. سپس به دعوت بهائیان امریکا پاسخ گفته و راهی امریکا شد. بهائیان امریکا 16هزار دلار مخارج سفر وی را نیز فرستادند اما عبدالبهاء این پول را نپذیرفت (9) و مخارج سفر وی توسط بهائیان ساکن ایران و فلسطین تامین شده است.(10)
در پی اختلاف میان خیرالله و عبدالبهاء و شکافی که این اختلاف میان بهائیان امریکا ایجاد کرد، عبدالبهاء افراد گوناگونی را به امریکا فرستاد که هیچکدام در برقراری پیوند محکم با جامعه بهائیان امریکا موفق نبودند. از این رو، ضرورت جدی برای سفر خود عبدالبهاء به امریکا احساس می شد. بهائیان هوادارعبدالبهاء وی را دعوت کردند که به امریکا بیاید و ترتیبی دادند که عبدالبها بصورت رسمی به عنوان سخنران در کنفرانس صلح مهانک دعوت شود. در سال 1911، علیقلی خان نبیل الدوله که کاردار سفارت ایران در امریکا و بهائی بود دراین کنفرانس سخنرانی کرده بود. میرزا احمد سهراب، یکی از بهائیان ساکن شهر واشنگتن دی سی و خزانه دار جمعیت تربیت ایرانی – امریکایی (Persian-American Educational Society)، نقش عمده در دعوت رسمی عبدالبهاء به کنفرانس صلح دریاچه مهانک داشت. (11) سهراب همان کسی بود که مورگان شوستر را به عنوان کارشناس به حکومت ایران معرفی کرده بود.(10)
ابتدا قرار بود که عبدالبهاء از طریق لندن و با کشتی تیتانیک به امریکا رود. اما تصمیم گرفت که از سفر زمینی صرف نظر کرده و در اسکندریه سوار کشتی شده و مستقیم به نیویورک سفر کند. عبدالبهاء و همراهانش در روز 25 مارس 1912 سوار کشتی سدریک شدند.
همراهان عبدالبهاء شش نفر بودند: شوقی افندی (نوه دختری عبدالبهاء)، سید اسدالله، دکتر امین فرید که پزشک دانش آموخته دانشگاه شیکاگو و به انگلیسی مسلط بود و یکی از مترجمین عبدالبهاء در سفر بود، خسرو، میرزا منیرزین، و محمود زرقانی که نویسنده کتاب است. در بندر ناپل چشم های مسافران راهی امریکا مورد معاینه قرار گرفت و شوقی افندی، خسرو و میرزا منیر را به خاطر "علت چشم" از کشتی پیاده کردند زیرا گفته شد که "اگر تا نیویورک هم بروند آنها را مراجعت خواهند داد."
تاریخ نگاری زرقانی از آغاز سفر عبدالبهاء آغاز می شود. وی می نویسد که در بندر ناپل برخی بهائیان امریکایی، کانادایی و انگلیسی به جمع عبدالبهاء و همراهانش پیوستند.
در تمام طول سفر عبدالبهاء صبور است و شتابی در بهائی کردن اطرافیانش ندارد. هنگامی که بهائیان امریکایی به عبدالبهاء گفتند که هر صبح یکشنبه مردم از سالن کشتی به عنوان کلیسا استفاده نموده و در آنجا به دعا می پردازند، وی پاسخ داد که "شما هم بروید همراهی کنید."
اما توجهی که یک امریکایی به عبدالبهاء و صحبت های او نشان می دهد باعث می شود که توجه دیگران نیز به صحبت های عبدالبهاء جلب شود تا جایی که "برخی از حضور مبارک اجازه گرفته تهیه مجلس مفصلی بجهت استماع خطابه مبارکه دیدند و بر در افیس جهاز بلسان انگریزی اعلان کردند که امشب حضرت عباس افندی در اوطاق بزرگ درجه اول در خصوص امر بهائی خطابه ادا خواهند فرمود." که این امر به مذاق "چند نفر کشیش ها و بعض ایتالیائیهای متعصب" خوش نمی آید.(12)
ورود به نیویورک
عبدالبهاء در روز 10 آپریل 1912 وارد نیویورک شد. در هنگام ورود وی هزار نفر به استقبال وی در بندر نیویورک شتافتند(13). حتی پیش از پیاده شدن وی از کشتی، "چند نفر از روزنامه نویسها" وارد کشتی شده و با وی مصاحبه کردند.(14)
دو روز بعد، روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ 12 آپریل در گزارشی با عنوان "عبدالبهاء اینجاست، رهبر جنبش بهائی می آید که پیام صلح را ارائه کند" درباره ورود عبدالبهاء به نیویورک و ماموریت وی برای صلح و ارائه یک سخنرانی اصلی در کنفرانس صلح دریاچه مهانک(Lake Mohank) می نویسد. در این گزارش آمده که هنگامی که یک خبرنگار از وی پرسید «بهائی» یعنی چه، عبدالبها پاسخ داد "یعنی دوست داشتن همه دنیا، دوست داشتن انسانیت، خدمت به آن، کارکردن برای صلح جهانی و برادری جهانی."(13)
همچنین این روزنامه در تاریخ 15 آپریل گزارشی درباره سخنرانی کوتاه عبدالبهاء در کلیسای اسنشن (Ascension) در مانهاتان نیویورک که یکی از کلیساهای تاریخی و بااهمیت نیویورک است انتشار داده است. در این گزارش اشاره شده که کلیساهای مختلفی از عبدالبهاء دعوت به سخنرانی کرده اند اما این اولین دعوتی است که وی پذیرفته است.
در این گزارش آمده که دکتر گرانت، کشیش کلیسا، در معرفی عبدالبهاء می گوید که "مایه افتخار ماست که امروز به سخنان کسی گوش فرا دهیم که از شرق آمده و قاصد بزرگ و نوین خیراندیشی و کسی است که پیام عشق برای همه بشریت را حمل می کند." عبدالبهاء به فارسی سخن می گفت و دکتر فرید سخنان او را عبارت به عبارت ترجمه می کرد. خلاصه ای که از صحبت عبدالبهاء در این گزارش آمده در حقیقت محور اصلی صحبت های او در امریکا در باره اهمیت صلح، پایان دادن به تبعیض های گوناگون، و توجه به معنویت و انسانیت را بطور خلاصه ترسیم می کند:
"تمدن مادی ما با تکامل صنعت و پیشرفت های علوم مادی خیلی ترقی کرده است اما تمدن معنوی ما به عقب رفته و انحطاط داشته است. ما باید تلاش کنیم تا تمدن مادی مان را به وسیله ای خالص و شیشه ای بس شفاف تبدیل کنیم که نور تمدن معنوی ما بتواند درون آن بتابد. یکی از چیزهایی که تمدن معنوی را تقویت می کند صلح است و بدنه سیاسی نیازمند صلح جهانی است، اما یگانگی انسانیت، همبستگی انسانها، که پیام همه پیامبران بوده است، تنها با نیروی معنوی بدست می آید، چرا که نه تفاوت های نژادی و نه میهن پرستی نمی تواند آن را به پیش ببرد. یگانگی انسانیت با برتری تمدن معنوی تحقق می پذیرد و نه در وضعیتی که مثل اکنون ما در دریای مادی گرایی غرق شده ایم."
این گزارش همچنین به سخنرانی عبدالبهاء در انجمن «افکار جدید» (New Thought Society) اشاره می کند و نیز اینکه ایشان کسانی را که از راههای دور برای دیدارش آمده اند در عصر روز بعد به حضور خواهد پذیرفت.
بازتاب ورود عبدالبهاء به نیویورک در جامعه امریکایی به تدریج گسترده تر می شود و روزنامه نیویورک تایمز در روز یکشنبه، 21 آپریل، گزارش مفصلی درباره عبدالبهاء انتشار می دهد.
گزارش با توصیف عبدالبهاء "با چهره ای زیبا" و لباس شرقی و زبان فارسی او آغاز می شود. سپس خلاصه ای از چهل سال زندانی بودن وی بیان می شود. و سفر عبدالبهاء به اروپا و امریکا را چنین توضیح می دهد که "بهائیان بیش از هرچیز به آموزش و بازکردن ذهن از طریق تماس با همه ملت ها و نژادها اعتقاد دارند." سپس درباره تاریخ هفتاد ساله جنبش بهائی و بابی و سی هزار شهیدان و سرکوب آنها توسط حکومت می گوید. پس از توضیح درباره بهاءالله و بنیان نهادن آئین بهائی و جانشینی عبدالبهاء به جای پدر به عنوان رهبر بهائیان توضیح می دهد که "چنین سنتی که رهبری از پدر به پسر برسد وجود ندارد، در حقیقت مقام روحانی در میان بهائیان وجود ندارد. این روحانیت عبدالبهاء بود که او را شخصی ساخت که بهتر از هرکسی می توانست این جنبش را برای جهان تفسیر کند."
یکی از نکته های جالبی که در همه سخنرانی های عبدالبهاء تکرار می شود و این گزارش نیز بدان اشاره می کند اینست که آئین بهائی مخرج مشترک همه آئین هایی است که به معنویت و برابری و برادری انسانها باور دارند: "برای بهائی بودن فرد محبور نیست که دینی را که در آن بدنیا آمده از دست بدهد. یک فرد مسیحی، مسیحی باقی می ماند، یک فرد محمدی (=مسلمان)، محمدی باقی می ماند، یک بودایی هنوز یک بودائی است. فقط آنها نه روی آئین اعتقادی خویش بلکه روی معنویت تاکید می کنند. و همه برادر همدیگر هستند."
جالب اینکه تاکید عبدالبهاء روی گسترش دین بهائی و افزایش پیروان این آئین نبوده و اصراری نداشته که دیگران حتما دین خود را عوض کنند و بهائی شوند، بلکه تاکید وی روی اهمیت ارزش های معنوی و بهادادن بدانها توسط همگان در هر آئینی بوده است. و شاید همین نکته او را برای جامعه متکثر امریکا بسیار جذاب ساخته است.
هنگامی که گزارشگر از وی می پرسد که او چه پیامی برای مردم امریکا دارد درپاسخ از جمله می گوید که "زمان آن فرا رسیده که دنیای انسانیت معیارهای یگانگی جهان انسانی را بالا ببرد، بطوریکه همبستگی و وحدت همه ملت های دنیا را به هم پیوند دهد، بطوریکه باورهای خشک و خرافاتی پایان یابد، بطوریکه واقعیت بنیادی که زیربنای همه دین هایی است که همه پیامبران بنا نهاده اند آشکار گردد. حقیقت یکی است. و آن عشق به خداست. آن پیشرفت جهان است. آن یگانگی انسانیت است. آن پیوندی است که همه نژادهای انسانی را می تواند با هم یکی سازد. آن بهره بردن از صلح بزرگ است، بدور انداختن جنگاوری است."(13)
نکته جالب درباره شیوه صحبت عبدالبهاء، که به گفته گزارشگر نیویورک تایمز با تسلط کامل مترجم وی به انگلیسی سلیس ترجمه می شود، اینست که ساده است. و از آنجاییکه بسادگی بر مسائل بزرگ و پراهمیتی مانند صلح و برابری نژادها و برابری زن و مرد انگشت می گذارد، تصویری دیگر از انسانیت در مقابل مخاطبان خود ترسیم می کند که تاثیرگذار است.
"پیامبری از شرق"
به گفته محمود زرقانی "در عصر و قرنی که دول و ملل امریکا و اروپا از صنایع مادیه و مدنیت طبیعیه بی نهایت مغرور بودند و اهل شرق را بنظر حقارت و در منتها درجه توحش و جهات می دیدند و دست تطاولشان بر مشرقیان دراز بود."(15) عبدالبهاء به عنوان یک شرقی وارد امریکا می شود و احترام مردم امریکا را برمی انگیزد.
عبدالبهاء خود درباره اهمیت سفرش به امریکا چنین می گوید "تا حال واقع نشده که از شرق شخصی بغرب بیاید محض انبعاثات وجدانی و ملاقات دوستان الهی و باین درجه با نفوس محترمه الفت و محبت صمیمی داشته باشد بدون روابط ملکی و مقصد سیاسی و تجارت و سیاحت. این قضیه مثل ندارد و در هیچیک از تواریخ نیست و اگر نفوسی هم آمده اند بجهت سیاحت و تجارت ومقاصد دیگر بوده است."(16)
تاکید عبدالبهاء روی معنویت و ارزش های انسانی از او چهره ای معنوی ساخته که با توجه به اینکه همه ادیان بزرگ از شرق برخاسته اند، او نیز به عنوان کسی که پیام صلح و معنویت و انساندوستی را از شرق برای مردم آورده مورد توجه امریکایی ها قرار گرفته است. قبا و عمامه و منشاء شرقی او هم بیشتر او را در چشم غربی ها به عنوان یک پیامبر شرقی می نمایانده است برخی از خبرنگارها در تیتر خبری خود او را پیامبری که از شرق آمده می خواندند. گرچه هنگامی که خبرنگاری عبدالبهاء را "پیغمبر شرق" می نامد، چنین پاسخ می دهد که "من پیغمبر نیستم، بنده خدا هستم و نامم عبدالبهاء است." ولی "با وجود این در روزنامه هایی" از عبدالبهاء به عنوان "پیغمبر شرق" و "نبی صلح" نام می بردند.(17) حتی شش سال بعد، نیویورک تایمز در خبری اختصاصی در 15 دسامبر 1918 با عنوان "پیامبر زنده و سالم است" خبر سلامت عبدالبهاء در فلسطین را به خوانندگان خود می دهد.(18)
به نظر می رسد برخی از طرفداران او واقعا او را پیامبر می دیده اند و حتی حاضر بوده اند جان خود را برای او فدا کنند. "احبای اوکلند اطفال را بجهت متبرک نمودن بمحضر اطهر میآوردند."(19) گزارشگر نیویورک تایمز از یک بهائی امریکایی که تعصب او در همخوانی با آموزه های عبدالبهاء نبوده می گوید که در بیان میزان اعتقاد خود به عبدالبهاء بیان داشته است که "برای این مرد من خودم را با سر از طبقه پانزدهم به پایین می اندازم."(20)
اهمیت سخنرانی های عبدالبهاء
در سال 1912 جامعه امریکا هنوز بشدت دچار نژادپرستی بود. گرچه دوران برده داری پایان یافته بود اما ذهنیت اجتماعی تا برابر پذیرفتن سیاهان خیلی فاصله داشت. اتحادیه های کارگری در حال قدرت گرفتن بودند و مبارزه برای اجرای قانون 48 ساعت کار در هفته و تعیین حداقل دستمزد در جریان بود. زنان بدنبال حقوق خود بودند و موضوع حق رای زنان و نیز پیوستن زنان به اتحادیه های کارگری از مسائل عمده آنان بود. حزب سوسیالیست یک دهه پیشتر پایه گذاری شده و در حال اوج گرفتن در میدان قدرت سیاسی بود. پیشرفت های سریع علم و تکنولوژی و تحولات اجتماعی بر اندیشه اجتماعی تاثیر می گذارد و برخی بدنبال اندیشه های نوینی بودند که با شرایط زندگی جدید همخوانی داشته باشد و مکتب های فکری جدید پا می گرفت. در دنیایی نو سایه جنگی که می رفت در اروپا آغاز شود بر فضای سیاسی امریکا نیز تاثیر گذارده بود. و در 1912سال تبلیغات سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری جریان داشت.
عبدالبهاء آموزه هایی را در طول سفر و سخنرانی هایش برجسته نمود که پاسخگوی پرسش های روز و شرایط سیاسی-اجتماعی امریکا در آغاز دهه دوم قرن بیستم بود و همانطور که اشاره شد به صورت آموزه های اصلی آئین بهائی در آمد. تدبیرو نکته سنجی عبدالبهاء در انتخاب و بیان این آموزه ها و بررسی مسائل از زاویه ای صلح جویانه، انسان دوستانه و خردگرایانه بود که توجه عمومی فراوانی نسبت به شخصیت او و سفرش در امریکا جلب نمود. عبدالبهاء بقدری در امریکا شهرت یافت که بسیاری از شخصیت های مهم و برجسته جامعه امریکا خواهان دیدار با وی بودند و خبر سخنرانی های او در بسیاری از روزنامه ها انتشار می یافت.
دفاع از صلح
فراخوان به صلح و تلاش برای گسترش و پایدار ساختن صلح، جانمایه اصلی همه سخنرانی های عبدالبهاء است. "من بر حسب دعوتهای محافل صلح بامریکا میروم زیرا اساس این امر بر صلح عمومیست و وحدت عالم انسانی و مساوات بین بشر چون این عصر عصر انوار است و قرن اسرار."(21)
"سفری در پاریس و لندن بودم حال برای ملاقات طالبان صلح بامریکا آمده ام. امیدم چنان است انجمنهای صلح امریکا سبقت جویند سوال (چگونه صلح عمومی حاصل شود) حصولش بواسطه جلب افکار عمومیست و امروز صلح عمومی درمان هر دردی است."* و در پاسخ پرسشی درباره درد ادامه می دهد که "از جمله دردها ابتلا و اضطراب رعایا در حرب دول است که آنچه بزحمت تحصیل می کنند دول بزور گرفته صرف مصاریف باهظه (= گزاف) حرب مینمایند و روز بروز بر این مصاریف میافزایند و بار رعایا گران تر و اضطراب خلق شدیدتر می شود. این یک درد عظیم است. امروز در ممالک ایتالیا و ترکی به بینید چه قدر اضطرابست پدرها خبر مرگ پسرها می شنوند و پسرها از خبر مرگ پدرها پریشان میشوند. چه آبادیها ویران میگردد و چه ثروتها بباد میرود. علاج این درد بصلح عمومی میشود. اینست سبب آسایش کلی. (سوال: آیا میشود صلح اسباب زحمت و جنگ مایه ترقی شود) خیر. امروز آنچه سبب پریشانی است جنگست. اگر جمیع ترک حرب نمایند از جمیع مشکلات آسوده شوند و هر زحمتی مبدل براحت شود و این نمیشود مگر بسبب ترقی عقول و تربیت نفوس."(22)
"گرگان و سگان درنده همیشه با هم در نزاع و جدالند ولی برای طعمه مجبور بشکار لکن انسان محتاج نیست، قوت دارد ولی محض طمع و شهرت و نام این خونها ریخته میشود. بزرگان بشر در قصور عالیه در نهایت راحت آرمیده اند ولی بیچارگان را بمیدان حرب میرانند و هر روز آلت جدیدی که هادم بنیان بشر است ایجاد میکنند. ابدا بحال بیچارگان رحم ننمایند و ترحم بمادران نکنند که اطفال را در نهایت محبت پرورش داده اند. چه شبها که محض آسایش فرزندان آرام نداشته اند، چه روزها که در تربیتشان منتهای مشقت دیده اند تا آنها را ببلوغ رسانیده اند. آیا سزاوار است این مادران و پدران در یکروز هزاران جوانان اولاد خویش را در میدان حرب پاره پاره بینند، این چه وحشت است و این چه غفلت و جهالت و این چه بغض و عداوت، حیوانات درنده محض قوت ضروری میدرند ولی گرگ روزی یک گوسفند میدرد اما انسان بی انصاف در یکروز صدهزار نفر را آغشته خاک و خون نماید و فخر کند که من بهادری کردم و چنان شجاعتی ابراز نمودم که روزی صدهزار نفس را هلاک کردم و مملکتی را بباد فنا دادم."(23)
"ملاحظه کنید که جهالت و غفلت انسان بدرجه ئیست که اگر شخصی یک نفر را بکشد او را قاتل گویند و قصاص نمایند. او را بکشند یا حبس ابدی نمایند اما اگر انسانی صدهزار نفر را در روزی هلاک کند او را جنرال اول گویند و اول شجاع دهر نامند. اگر شخصی از مال دیگری یک ریال بدزدد او را خائن و ظالم گویند اما اگر شخصی مملکتی را غارت کند او را جهانگیر نام نهند. این چه قدر جهالت است چه قدر غفلت است."(24)
توجه جامعه امریکا به عبدالبهاء به عنوان پیام آور صلح باعث می شود که "هندوستانیان شیکاگو" نامه ای به او نوشته و ضمن تبریک ورود او به شیکاگو، او را برای ایجاد صلح میان هندوها و مسلمانان به هند دعوت کنند. "ما که اهالی هندوستانیم میدانیم که منافع زیاد از مسافرت انحضرت بوطن ما عاید خواهد شد زیرا عدم اتحاد هنود و مسلمان آنها را بنهایت جدال وادار نموده اما تعالیم شما که جمیع مانند اصول تعالیم بزرگان ماست میتواند آنها را متفق نماید و امم متباینه را متحد سازد و یقین داریم که مثل این پذیرائی و احترام امریکائیها در هند هم نسبت بانحضرت مجری خواهد شد."(25)
تاکید عبدالبهاء بر اهمیت صلح به درجه ای است که آن را "فریضه دینی" و انکار آن را مترادف با "کفر" می خواند. "از جمله بیانات مبارکه شرحی در خصوص استعداد اهالی امریکا بجهت صلح عمومی بود که چون از مشکلات سیاسی دورند و در گوشه ئی آسوده و نسبت بسایر قطعات اهالی امریکا هم بیشتر طالب صلح و صلاح لهذا اگر چنانچه باید قیام کنند و دولت و ملت بقوه معنویه بر ترویج تعالیم و اصول الهیه جدا برخیزند مسئله صلح عمومی را از پیش می برند و اینمسئله صلح در امر حضرت بهاء الله حکم قطعی و فریضه دینی است نه رای انجمن و مشورت هیئت ملت و دولتی که معلل باغراض باشد یا قبول تغییری و تبدیل نماید و چون از فرائض دینیه است حتمی الوقوعست مثل اینکه در اصطلاح دیانت انکار و مخالفت مسیح کفر است انکار صلح هم در امر حضرت بهاءالله چنین است."(26)
کنفرانس صلح در لیک مهانک
کنفرانس صلح یا کنفرانس داوری بین المللی در دریاچه مهانک* (Lake Mohonk Conference on International Arbitration) با شرکت سیصد نفر در سه روز برگزار شد. بنیانگذار این کنفرانس صلح که صاحب همان هتل محل برگزاری آن بود، آلبرت اسمایلی (Albert Smiley) از کواکرها (Quakers) بود و یکی از هدف های این کنفرانس تشکیل دیوان دائمی داوری (Permanent Court of Arbitration) در لاهه بود که در این زمینه موفق شد. دیوان دائمی داوری در سال 1899 پایه گذاری شد و تاکنون وظیفه حل و فصل برخی اختلاف های بین المللی را بدون جنگ به عهده دارد.(27)
عبدالبهاء نظراتی مشابه آلبرت اسمایلی داشت و به داوری بین المللی به جای جنگ خیلی اهمیت می داد، به نوشته ی زرقانی، عبدالبهاء برای جمعی از خبرنگاران "شرحی مفصل در خصوص بیت العدل عمومی ومحکمه کبری فرمودند که از قبل جمیع پارلمانها اصلاح مشکلات ملل نماید مثل قضیه بالکان را اصلاح کند و مانند طبیب حاذق امراض مزمنه امم را شفا بخشد."(28)
عبدالبهاء که اولین سخنران پس از نهار در اولین روز کنفرانس بود، با خلاصه ای درباره دوران پرکشمکشی که بهاءالله آئین بهائی را پایه گذاری نموده آغاز می کند و اصول پایه ای آئین بهائی را برمی شمارد که بطور خلاصه چنین است. یک، همه باید حقیقت را بجویند، تقلید باید کنار گذاشته شود. دو، همه انسانها از یک خانواده هستند. سه، دین و دانش همزاد یکدیگرند. هر امر دینی که با علم همخوانی نداشته باشد بی اعتبار است. چهار، دین باید پیوندی برای وحدت جامعه باشد و اگر بخواهد باعث جنگ و کشتار شود، نبودش به. پنج، تبعیض های نژادی، مذهبی، ملی، سیاسی ویرانگر پایه های بدنه سیاسی هستند. شش، زنان و مردان انسان های برابرند. هفت، تعدیل وضعیت اقتصادی که ثروتمند ها ثروتمندتر و فقرا فقیرتر نشوند و هر دو رفاه نسبی داشته باشند. هشت، فلسفه برای بشر کافی نیست و مذهب نیز لازم است.(30)
دین پیرو خرد و در خدمت صلح و زندگی
عبدالبهاء یک متعصب مذهبی خشک اندیش نیست، بلکه اندیشه ای پیشرو دارد و به علم و دانش اهمیت فراوان می دهد و دین بهائی را پیامد "تجدد" می داند: "عقول و افکار بشر توسیع یافت اختراعات تجدد جست علوم و فنون تجدد یافت قوانین عالم تجدد پیدا نمود لهذا اقتضا چنان بود که آئین الهی نیز تجدد یابد."(31)
نگرش مثبت عبدالبهاء به علم و دانش و استفاده از آن برای پیشبرد امر صلح، راه را برای سخنرانی وی در دانشگاه استانفورد باز کرد.
پیام عبدالبهاء به "قسیس های محترم" که به دیدار او می آمدند این بود که "مادیات و روحانیات همیشه همعنان بوده ولی حال مادیات غلبه نموده و اساس الهی فراموش شده و در عُهده تاخیر افتاده از جمله اسباب تاخیر آنکه روسای دیانت دین را مخالف علم و عقل گفتند و ترویج تقالید نمودند پس شما باید مسائل الهیه را مطابق با علم نمائید."(32)
در "معبد و کنیسه عظیم اسرائیلیان" (Temple Emanu-El)، یکی از قدیمی ترین و بزرگترین کنیساهای یهودیان در شهر سانفرانسیسکو، عبدالبهاء خطاب به پیروان و از جمله "بزرگان" دین یهود بیان می دارد که "هر دینی منقسم بدو قسم است قسمی تعلق بعالم اخلاق دارد ... و این امر معنوی است... و اساس جمیع ادیانست. قسم ثانی تعلق بمعاملات دارد و آن فرع است و باقتضای زمان تغییر می کند... موسی در بیابان بود، برای مجرمین چون محبس نبود، اسباب نبود، باقتضای آنوقت فرمود اگر کسی چشمی را کور کند او را کور نمایند اگر دندانی را بشکند دندانش را بشکنند. آیا حال ممکن است؟ ده حکم قتل در تورات موجود که حالا هیچیک ممکن نیست جاری شود. در یک مسئله قتل قاتل حالا جمیع عقلا در بحثند که قاتل را نباید کشت. پس آن احکام تورات همه حق است لکن باقضای آن زمان.... اینگونه احکام باقتضای وقت در هر دوری تغییر میکند و فرع است. اما اساس ادیان که تعلق باخلاق و روحانیات دارد تغییر نمیکند و آن اساس یکی است... همان اساس را حضرت مسیح تاسیس نمود، همان اساس را حضرت محمد ترویج فرمود، جمیع انبیای الهی بحقیقت دعوت نمودند. مقصود کل یکی است و آن ترقی و عزت عالم انسانی و مدنیت آسمانی است."(33)
عبدالبهاء دین را در خدمت زندگی می داند، و نه به عکس.
وی در سخنرانی خویش در "کلیسای موحدین" در مونتکلر از جمله می گوید که "چون نظر بتاریخ کنیم ملاحظه مینمائیم که از اول عالم الی زمانناهذا بین بشر جنگ و جدال بوده یا جنگ بین ادیان بوده یا حرب بین اجناس بوده یا نزاع و جدال بین دول بوده یا بین دو اقلیم و جمیع اینها از جهل بین بشر ناشی و از سوء تفاهم و عدم تربیت منبعث و اعظم نزاع و قتال بین ادیان بوده و حال آنکه انبیای الهی بجهت اتحاد و الفت بین بشر آمدند. زیرا آنان شبان الهی بودند نه گرگان، شبان بجهت حفاظت و جمع گوسفندان است نه برای تفریق آنها... پس معلوم شد که ادیان الهی سبب الفت و محبت بوده، دین الله سبب نزاع و جدال نیست. اگر دین سبب جدال گردد عدم آن بهتر است زیرا دین باید سبب حیات گردد. اگر سبب ممات شود البته معدوم خوشتر و بیدینی بهتر است. زیرا تعالیم دینی بمنزله علاجست. اگر علاج سبب مرض شود البته عدم علاج خوشتر است."(34)
(پایان بخش دو)
*توضیح: در متن بدایع الآثار نقطه گذاری تقریبا وجود ندارد، اما برای سادگی خواندن در اینجا به متن اصلی اضافه شده است.
1- دانشنامه ایرانیکا
www.iranicaonline.org
2- کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 73-74
3 - همانجا، ص 84
4 - همانجا، ص 31
5 – همانجا، ص 165
6 - همانجا، ص 286
7 – همانجا، ص 53-54
8- همانجا، ص 62-63
9 – همانجا، ص 6
10 – گفتگو با دکتر فیروز کاظم زاده، تاریخدان و استاد بازنشسته دانشگاه Yale
11- کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"، ص 43
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
www.AbdulBahaInNewYork.org
12 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 14
13 - نیویورک تایمز، 12 آپریل 1912
query.nytimes.com
14 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 27
15 – همانجا، ص 4
16 - همانجا، ص 325-326
17 – همانجا، ص 29
18 – نیویورک تایمز، 15 آپریل 1918
query.nytimes.com
19 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 285
20 - نیویورک تایمز، 21 آپریل 1912
query.nytimes.com
21 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 22
22 - همانجا، ص 27
23 - همانجا، ص 87
24 – همانجا، ص 88
25 – همانجا ص 67
26 – همانجا، ص 397-398
27 –همشهری آنلاین
hamshahrionline.ir
28 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 355
29 – تارنمای آثار صلح در سراسر جهان
peace.maripo.com
30 - گزارش کنفرانس دریاچه مهانک درباره داوری بین المللی
Lake Mohonk Conference on International Arbitration www.archive.org
31 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 351
32 – همانجا، ص 31
33 – همانجا، ص 302-303
34 – همانجا، 84
عبدالبهاء در سن 9 سالگی که پدرش به بغداد تبعید شد، به همراه خانواده به بغداد رفت. پس از ده سال زندگی در بغداد، مهاجرت خانوادگی ادامه یافت و از طریق قسطنطنیه به ادرنه رفتند و 5 سال در آنجا زندگی کردند. سپس به عکا تبعید شدند. وی در آن شهر در سال 1873 با دختری به نام فاطمه که به منیره موسوم شد ازدواج کرد. عبدالبهاء در سال 1908 از عکا به حیفا رفت. قیام ترک های جوان در سال 1908 به سقوط دولت عثمانی و آزادی عبدالبهاء انجامید و سفرهای وی آغاز گردید. ایشان در سال 1910 به مصر رفت، در سال 1911 سفری به اروپا داشت و در سال 1912 به امریکا سفر نمود. در بازگشت از امریکا، وی دوباره به اروپا سفر نمود و در سال 1913 به فلسطین بازگشت.(1)
عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر
بسیاری از شخصیت های برجسته و معروف جامعه امریکا، از سیاستمدار گرفته تا کاشف و مخترع، به دیدار عبدالبهاء شتافتند و به سخنرانی های او گوش فرا دادند. این افراد بهائی نبودند، اما صحبت های او را جالب یافتند، چرا؟ جا دارد که ما ایرانیان تاریخ و اندیشمندان خود را بهتر بشناسیم و دریابیم صحبت های عبدالبهاء چه نکته های جالبی برای مردم امریکای 1912 در بر داشت. یک ایرانی در صد سال پیش چه حرف های نویی برای مردم غرب داشته است؟
"پیام من وحدت عالم انسانی است و صلح عمومی و تطبیق مسائل دینیه با علوم صحیحه، تساوی حقوق عمومی و دفع تعصب دینی و جنسی و وطنی و سیاسی و بیان حقیقت ادیان الهی و منع تقالید و اوهامات مذهبی و تربیت نساء تا بدرجه ئیکه حقوقشان با رجال مساوی شود و تعدیل معیشت افراد بشر که اگر امیر بر سریر عزت جالس است، فقیر هم خانه و حصیری داشته باشد و همچنین تاسیس مدنیت روحانیه و تعدیل اخلاق عالم انسانی و وحدت اساس ادیان الهیی که اگر امم عالم پی بحقیقت ادیان برند، چون حقیقت یکیست متحد شوند. اما بسبب تقالید در اختلاف و جدال مانند چه که تقالید مختلف است."*(2)
عبدالبهاء با آنکه دوران بسیار کوتاهی از عمر خود را در ایران بسر برده بود، به هر دو زبان فارسی و عربی کاملا مسلط بود. نیز گرچه بظاهر آموزش رسمی ندیده بود، اما یکی از روشنفکران برجسته دوران خویش بوده و دو اثر وی، «رساله مدنیه» که درباره ایجاد یک جامعه متمدن در ایران است، و «رساله سیاسیه» که روی جدایی دین از سیاست تاکید دارد، از آثار برجسته روشنگری پیش از انقلاب مشروطه است.
عبدالبهاء بهیچوجه انقلابی نبود، بلکه یک اصلاح طلب و رفرمیست بود. او وجود شاه و دستگاه قدرت و ثروت را زیر سوال نمی برد، بلکه شیوه اداره جامعه و سیاستگذاری را مورد بحث قرار می داد. وی فردی روشنفکر و خردگرا بود و تاکید او بر صلح و برابری انسانها و دفع تعصب دینی و جنسی و وطنی و سیاسی پیامی است که هنوز پس از یکصد سال می تواند شنیده شود.
اگر عبدالبهاء را بخواهیم تنها به عنوان یک نواندیش دینی نگاه کنیم، می بینیم که او از بسیاری از نواندیشان دینی کنونی پیشروتر است. در تمام سخنرانی ها بیش از آنکه بر ویژگی دین و آئین بهائی تکیه کند، بر نقطه اشتراک همه ادیان تکیه دارد، و اصولا بیشتر از آنکه بر دین تکیه کند، بر صلح، دوستی و برابری انسانها و دفع تعصب و رفع تبعیض تکیه می کند و باور دارد که " اگر دین سبب جدال گردد عدم آن بهتر است."(3) همچنین وی خردگرا و هوادارعلم است و باور دارد که در رودررویی علم و دین همواره دین باید به دنبال علم رفته و خود را با علم همخوان سازد. "شما باید مسائل الهیه را مطابق با علم نمائید."(4)
اگرچه بهاءالله پایه گذار آئین بهائی بود، اما عبدالبهاء شاید نقش اصلی را در تدوین آموزه های بهائی داشته است. عکسی که در حدود سال 1930 در حظیره القدس (= مرکز گردهمایی بهائیان) یزد گرفته شده نشان می دهد که نکته های مورد تاکید عبدالبهاء در سفرش به امریکا به صورت آموزه های اصلی دین بهائی شکل گرفته است.
یک نکته مهم و جالب در مورد این آموزه ها که در سخنرانی های عبدالبهاء نیز چشمگیر است، نه تنها جهانی بودن بلکه به هم پیوستگی این آموزه هاست. نگاهی به این آموزه های بهائی که عبدالبهاء در برجسته ساختن و تدوین آنها نقش اصلی را داشته است، نشانگر ذهنیت این فرد و آینده ای است که برای دنیا مجسم می ساخته است که در آن همه انسانها با صلح و برابری و بدون فقر و تبعیض و جنگ در کنار همدیگر زیسته و حتی همه به یک زبان سخن می گویند.
در همین راستا، زبان اسپرانتو به عنوان یک "لسان عمومی" با "وحدت عالم انسانی" همخوانی پیدا می کند و شاید اولین هواداران و مروجان زبان اسپرانتو در ایران بهائیان بوده اند. عبدالبهاء در پاسخ به این پرسش درباره زبان عربی که "آیا ممکن است زبان عمومی شود" پاسخ منفی می دهد اما "فرمودند چند هفته پیش نامه ئی از نیویورک بیکی از روسای اسپرانتو نوشتم که اگر مجمعی از وکلای اجناس و ملوک فراهم کنند و این لسان را در تحت مذاکره و ترویج گذارند انوقت عمومیت پیدا می کند."(5)
به نظر می رسد که از همان آغاز کار، نوآوری در دین و نواندیشی دینی از اهمیت نقش عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر در دوران مشروطیت کاسته است. خود او در اینباره می گوید که "درباره من اغلب اهالی شرق گفتند و نوشتند که فلانی در علم و فضل و نطق و بیان منکر ندارد حیف که مروج آئین تازه ئی است. توقع آن داشتند که ما خادم و مروج عقائد و رسومات قدیمه آنها بشویم دیگر خبر ندارند که باید بعالم انسانی خدمت نمود و مروج الفت و یگانگی عمومی شد."(6)
سفرنامه عبدالبهاء: بدایع الآثار
محمود زرقانی نام یکی از همراهان عبدالبهاء عباس در سفر وی به امریکا است که وظیفه نگارش روزانه وقایع این سفر را به عهده داشته است. کتاب وی با نام بدایع الآثار در دو جلد در بمبئی هندوستان در سال 1914 به نشر رسیده است. جلد اول این کتاب روزنگاری سفر است، و جلد دوم سخنرانی های عبدالبهاء را در بر دارد. من جلد اول بدایع الآثار را به عنوان منبع اصلی مورد استفاه قرار داده و همزمان کوشیده ام که میزان درستی گفته های محمود زرقانی را با استفاده از منابع دیگر، مانند روزنامه های وقت امریکا، بررسی کنم.
محمود زرقانی به عنوان یک بهائی مومن از زبان گزافه ستایش مذهبی استفاده می کند. وی نام یا لقب عبدالبهاء را بکار نمی برد، بلکه از عنوان هایی مانند "شخص جلیل"، "وجود مبارک" و "هیکل اکرم" به عنوان ضمیر استفاده می کند. اما گزارش نسبتا دقیقی از سفر عبدالبهاء و حتی عادت های شخصی وی و برخی شوخی هایش با دیگران ارائه می کند. جلد ا بدایع الآثار همچنین متن کامل برخی از مهمترین سخنرانی های عبدالبهاء را دربر دارد.
زرقانی شیوه و سلیقه ویژه خود را در نگارش رخدادها دارد. برخی رخدادهای مهم مانند دیدار تئودور روزولت، رئیس جمهوری پیشین امریکا را با یک جمله تمام می کند(7)، ولی در چند مورد کنجکاوی رهگذران درباره عبدالبهاء را با حوصله شرح می دهد. وی به دلیل نداشتن شناخت کافی از جامعه امریکا و سازمان های اجتماعی آن، مثلا نامی از «انجمن ملی برای پیشرفت مردم رنگین پوست» (NAACP) که یکی از پیشروترین کانون های فعالیت اجتماعی امریکا بوده و هست، در این کتاب نمی آورد و آن را "مجلس مخصوص الفت سفید و سیاه" می نامد و سخنرانی عبدالبهاء را در آن مجلس در کمتر از یک جمله خلاصه می کند.(8) همچنین با اینکه بارها از دیدار عبدالبهاء و "خانمهای حقوق طلب" و سخنرانی برای جمع های آنان نام برده شده، اما نامی از انجمن های زنان برده نشده است.
زمینه چینی سفر عبدالبهاء به امریکا
محمود زرقانی در مقدمه جلد 1 بدایع الآثار می نویسد که عبدالبهاء پس از آنکه درسال 1909 اجازه سفر یافت، پیاپی دعوت نامه هایی برای سفر به امریکا دریافت می نمود، از جمله یک عریضه با "امضای فردفرد" بهائیان امریکا و نیز دعوت نامه هایی از "کنگره های صلح و کنائس و محافل اخری" که عبدالبهاء را به امریکا دعوت نمودند.
عبدالبهاء به عنوان یک تبعیدی دولت عثمانی حق سفر نداشت و در سال 1908 که درپی قیام "ترک های جوان" دولت عثمانی سقوط کرد، وی اجازه سفر یافت. اولین سفر وی به اسکندریه و اروپا بود و پس از آن دوباره به اسکندریه بازگشت. سپس به دعوت بهائیان امریکا پاسخ گفته و راهی امریکا شد. بهائیان امریکا 16هزار دلار مخارج سفر وی را نیز فرستادند اما عبدالبهاء این پول را نپذیرفت (9) و مخارج سفر وی توسط بهائیان ساکن ایران و فلسطین تامین شده است.(10)
در پی اختلاف میان خیرالله و عبدالبهاء و شکافی که این اختلاف میان بهائیان امریکا ایجاد کرد، عبدالبهاء افراد گوناگونی را به امریکا فرستاد که هیچکدام در برقراری پیوند محکم با جامعه بهائیان امریکا موفق نبودند. از این رو، ضرورت جدی برای سفر خود عبدالبهاء به امریکا احساس می شد. بهائیان هوادارعبدالبهاء وی را دعوت کردند که به امریکا بیاید و ترتیبی دادند که عبدالبها بصورت رسمی به عنوان سخنران در کنفرانس صلح مهانک دعوت شود. در سال 1911، علیقلی خان نبیل الدوله که کاردار سفارت ایران در امریکا و بهائی بود دراین کنفرانس سخنرانی کرده بود. میرزا احمد سهراب، یکی از بهائیان ساکن شهر واشنگتن دی سی و خزانه دار جمعیت تربیت ایرانی – امریکایی (Persian-American Educational Society)، نقش عمده در دعوت رسمی عبدالبهاء به کنفرانس صلح دریاچه مهانک داشت. (11) سهراب همان کسی بود که مورگان شوستر را به عنوان کارشناس به حکومت ایران معرفی کرده بود.(10)
ابتدا قرار بود که عبدالبهاء از طریق لندن و با کشتی تیتانیک به امریکا رود. اما تصمیم گرفت که از سفر زمینی صرف نظر کرده و در اسکندریه سوار کشتی شده و مستقیم به نیویورک سفر کند. عبدالبهاء و همراهانش در روز 25 مارس 1912 سوار کشتی سدریک شدند.
همراهان عبدالبهاء شش نفر بودند: شوقی افندی (نوه دختری عبدالبهاء)، سید اسدالله، دکتر امین فرید که پزشک دانش آموخته دانشگاه شیکاگو و به انگلیسی مسلط بود و یکی از مترجمین عبدالبهاء در سفر بود، خسرو، میرزا منیرزین، و محمود زرقانی که نویسنده کتاب است. در بندر ناپل چشم های مسافران راهی امریکا مورد معاینه قرار گرفت و شوقی افندی، خسرو و میرزا منیر را به خاطر "علت چشم" از کشتی پیاده کردند زیرا گفته شد که "اگر تا نیویورک هم بروند آنها را مراجعت خواهند داد."
تاریخ نگاری زرقانی از آغاز سفر عبدالبهاء آغاز می شود. وی می نویسد که در بندر ناپل برخی بهائیان امریکایی، کانادایی و انگلیسی به جمع عبدالبهاء و همراهانش پیوستند.
در تمام طول سفر عبدالبهاء صبور است و شتابی در بهائی کردن اطرافیانش ندارد. هنگامی که بهائیان امریکایی به عبدالبهاء گفتند که هر صبح یکشنبه مردم از سالن کشتی به عنوان کلیسا استفاده نموده و در آنجا به دعا می پردازند، وی پاسخ داد که "شما هم بروید همراهی کنید."
اما توجهی که یک امریکایی به عبدالبهاء و صحبت های او نشان می دهد باعث می شود که توجه دیگران نیز به صحبت های عبدالبهاء جلب شود تا جایی که "برخی از حضور مبارک اجازه گرفته تهیه مجلس مفصلی بجهت استماع خطابه مبارکه دیدند و بر در افیس جهاز بلسان انگریزی اعلان کردند که امشب حضرت عباس افندی در اوطاق بزرگ درجه اول در خصوص امر بهائی خطابه ادا خواهند فرمود." که این امر به مذاق "چند نفر کشیش ها و بعض ایتالیائیهای متعصب" خوش نمی آید.(12)
ورود به نیویورک
عبدالبهاء در روز 10 آپریل 1912 وارد نیویورک شد. در هنگام ورود وی هزار نفر به استقبال وی در بندر نیویورک شتافتند(13). حتی پیش از پیاده شدن وی از کشتی، "چند نفر از روزنامه نویسها" وارد کشتی شده و با وی مصاحبه کردند.(14)
دو روز بعد، روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ 12 آپریل در گزارشی با عنوان "عبدالبهاء اینجاست، رهبر جنبش بهائی می آید که پیام صلح را ارائه کند" درباره ورود عبدالبهاء به نیویورک و ماموریت وی برای صلح و ارائه یک سخنرانی اصلی در کنفرانس صلح دریاچه مهانک(Lake Mohank) می نویسد. در این گزارش آمده که هنگامی که یک خبرنگار از وی پرسید «بهائی» یعنی چه، عبدالبها پاسخ داد "یعنی دوست داشتن همه دنیا، دوست داشتن انسانیت، خدمت به آن، کارکردن برای صلح جهانی و برادری جهانی."(13)
همچنین این روزنامه در تاریخ 15 آپریل گزارشی درباره سخنرانی کوتاه عبدالبهاء در کلیسای اسنشن (Ascension) در مانهاتان نیویورک که یکی از کلیساهای تاریخی و بااهمیت نیویورک است انتشار داده است. در این گزارش اشاره شده که کلیساهای مختلفی از عبدالبهاء دعوت به سخنرانی کرده اند اما این اولین دعوتی است که وی پذیرفته است.
در این گزارش آمده که دکتر گرانت، کشیش کلیسا، در معرفی عبدالبهاء می گوید که "مایه افتخار ماست که امروز به سخنان کسی گوش فرا دهیم که از شرق آمده و قاصد بزرگ و نوین خیراندیشی و کسی است که پیام عشق برای همه بشریت را حمل می کند." عبدالبهاء به فارسی سخن می گفت و دکتر فرید سخنان او را عبارت به عبارت ترجمه می کرد. خلاصه ای که از صحبت عبدالبهاء در این گزارش آمده در حقیقت محور اصلی صحبت های او در امریکا در باره اهمیت صلح، پایان دادن به تبعیض های گوناگون، و توجه به معنویت و انسانیت را بطور خلاصه ترسیم می کند:
"تمدن مادی ما با تکامل صنعت و پیشرفت های علوم مادی خیلی ترقی کرده است اما تمدن معنوی ما به عقب رفته و انحطاط داشته است. ما باید تلاش کنیم تا تمدن مادی مان را به وسیله ای خالص و شیشه ای بس شفاف تبدیل کنیم که نور تمدن معنوی ما بتواند درون آن بتابد. یکی از چیزهایی که تمدن معنوی را تقویت می کند صلح است و بدنه سیاسی نیازمند صلح جهانی است، اما یگانگی انسانیت، همبستگی انسانها، که پیام همه پیامبران بوده است، تنها با نیروی معنوی بدست می آید، چرا که نه تفاوت های نژادی و نه میهن پرستی نمی تواند آن را به پیش ببرد. یگانگی انسانیت با برتری تمدن معنوی تحقق می پذیرد و نه در وضعیتی که مثل اکنون ما در دریای مادی گرایی غرق شده ایم."
این گزارش همچنین به سخنرانی عبدالبهاء در انجمن «افکار جدید» (New Thought Society) اشاره می کند و نیز اینکه ایشان کسانی را که از راههای دور برای دیدارش آمده اند در عصر روز بعد به حضور خواهد پذیرفت.
بازتاب ورود عبدالبهاء به نیویورک در جامعه امریکایی به تدریج گسترده تر می شود و روزنامه نیویورک تایمز در روز یکشنبه، 21 آپریل، گزارش مفصلی درباره عبدالبهاء انتشار می دهد.
گزارش با توصیف عبدالبهاء "با چهره ای زیبا" و لباس شرقی و زبان فارسی او آغاز می شود. سپس خلاصه ای از چهل سال زندانی بودن وی بیان می شود. و سفر عبدالبهاء به اروپا و امریکا را چنین توضیح می دهد که "بهائیان بیش از هرچیز به آموزش و بازکردن ذهن از طریق تماس با همه ملت ها و نژادها اعتقاد دارند." سپس درباره تاریخ هفتاد ساله جنبش بهائی و بابی و سی هزار شهیدان و سرکوب آنها توسط حکومت می گوید. پس از توضیح درباره بهاءالله و بنیان نهادن آئین بهائی و جانشینی عبدالبهاء به جای پدر به عنوان رهبر بهائیان توضیح می دهد که "چنین سنتی که رهبری از پدر به پسر برسد وجود ندارد، در حقیقت مقام روحانی در میان بهائیان وجود ندارد. این روحانیت عبدالبهاء بود که او را شخصی ساخت که بهتر از هرکسی می توانست این جنبش را برای جهان تفسیر کند."
یکی از نکته های جالبی که در همه سخنرانی های عبدالبهاء تکرار می شود و این گزارش نیز بدان اشاره می کند اینست که آئین بهائی مخرج مشترک همه آئین هایی است که به معنویت و برابری و برادری انسانها باور دارند: "برای بهائی بودن فرد محبور نیست که دینی را که در آن بدنیا آمده از دست بدهد. یک فرد مسیحی، مسیحی باقی می ماند، یک فرد محمدی (=مسلمان)، محمدی باقی می ماند، یک بودایی هنوز یک بودائی است. فقط آنها نه روی آئین اعتقادی خویش بلکه روی معنویت تاکید می کنند. و همه برادر همدیگر هستند."
جالب اینکه تاکید عبدالبهاء روی گسترش دین بهائی و افزایش پیروان این آئین نبوده و اصراری نداشته که دیگران حتما دین خود را عوض کنند و بهائی شوند، بلکه تاکید وی روی اهمیت ارزش های معنوی و بهادادن بدانها توسط همگان در هر آئینی بوده است. و شاید همین نکته او را برای جامعه متکثر امریکا بسیار جذاب ساخته است.
هنگامی که گزارشگر از وی می پرسد که او چه پیامی برای مردم امریکا دارد درپاسخ از جمله می گوید که "زمان آن فرا رسیده که دنیای انسانیت معیارهای یگانگی جهان انسانی را بالا ببرد، بطوریکه همبستگی و وحدت همه ملت های دنیا را به هم پیوند دهد، بطوریکه باورهای خشک و خرافاتی پایان یابد، بطوریکه واقعیت بنیادی که زیربنای همه دین هایی است که همه پیامبران بنا نهاده اند آشکار گردد. حقیقت یکی است. و آن عشق به خداست. آن پیشرفت جهان است. آن یگانگی انسانیت است. آن پیوندی است که همه نژادهای انسانی را می تواند با هم یکی سازد. آن بهره بردن از صلح بزرگ است، بدور انداختن جنگاوری است."(13)
نکته جالب درباره شیوه صحبت عبدالبهاء، که به گفته گزارشگر نیویورک تایمز با تسلط کامل مترجم وی به انگلیسی سلیس ترجمه می شود، اینست که ساده است. و از آنجاییکه بسادگی بر مسائل بزرگ و پراهمیتی مانند صلح و برابری نژادها و برابری زن و مرد انگشت می گذارد، تصویری دیگر از انسانیت در مقابل مخاطبان خود ترسیم می کند که تاثیرگذار است.
"پیامبری از شرق"
به گفته محمود زرقانی "در عصر و قرنی که دول و ملل امریکا و اروپا از صنایع مادیه و مدنیت طبیعیه بی نهایت مغرور بودند و اهل شرق را بنظر حقارت و در منتها درجه توحش و جهات می دیدند و دست تطاولشان بر مشرقیان دراز بود."(15) عبدالبهاء به عنوان یک شرقی وارد امریکا می شود و احترام مردم امریکا را برمی انگیزد.
عبدالبهاء خود درباره اهمیت سفرش به امریکا چنین می گوید "تا حال واقع نشده که از شرق شخصی بغرب بیاید محض انبعاثات وجدانی و ملاقات دوستان الهی و باین درجه با نفوس محترمه الفت و محبت صمیمی داشته باشد بدون روابط ملکی و مقصد سیاسی و تجارت و سیاحت. این قضیه مثل ندارد و در هیچیک از تواریخ نیست و اگر نفوسی هم آمده اند بجهت سیاحت و تجارت ومقاصد دیگر بوده است."(16)
تاکید عبدالبهاء روی معنویت و ارزش های انسانی از او چهره ای معنوی ساخته که با توجه به اینکه همه ادیان بزرگ از شرق برخاسته اند، او نیز به عنوان کسی که پیام صلح و معنویت و انساندوستی را از شرق برای مردم آورده مورد توجه امریکایی ها قرار گرفته است. قبا و عمامه و منشاء شرقی او هم بیشتر او را در چشم غربی ها به عنوان یک پیامبر شرقی می نمایانده است برخی از خبرنگارها در تیتر خبری خود او را پیامبری که از شرق آمده می خواندند. گرچه هنگامی که خبرنگاری عبدالبهاء را "پیغمبر شرق" می نامد، چنین پاسخ می دهد که "من پیغمبر نیستم، بنده خدا هستم و نامم عبدالبهاء است." ولی "با وجود این در روزنامه هایی" از عبدالبهاء به عنوان "پیغمبر شرق" و "نبی صلح" نام می بردند.(17) حتی شش سال بعد، نیویورک تایمز در خبری اختصاصی در 15 دسامبر 1918 با عنوان "پیامبر زنده و سالم است" خبر سلامت عبدالبهاء در فلسطین را به خوانندگان خود می دهد.(18)
به نظر می رسد برخی از طرفداران او واقعا او را پیامبر می دیده اند و حتی حاضر بوده اند جان خود را برای او فدا کنند. "احبای اوکلند اطفال را بجهت متبرک نمودن بمحضر اطهر میآوردند."(19) گزارشگر نیویورک تایمز از یک بهائی امریکایی که تعصب او در همخوانی با آموزه های عبدالبهاء نبوده می گوید که در بیان میزان اعتقاد خود به عبدالبهاء بیان داشته است که "برای این مرد من خودم را با سر از طبقه پانزدهم به پایین می اندازم."(20)
اهمیت سخنرانی های عبدالبهاء
در سال 1912 جامعه امریکا هنوز بشدت دچار نژادپرستی بود. گرچه دوران برده داری پایان یافته بود اما ذهنیت اجتماعی تا برابر پذیرفتن سیاهان خیلی فاصله داشت. اتحادیه های کارگری در حال قدرت گرفتن بودند و مبارزه برای اجرای قانون 48 ساعت کار در هفته و تعیین حداقل دستمزد در جریان بود. زنان بدنبال حقوق خود بودند و موضوع حق رای زنان و نیز پیوستن زنان به اتحادیه های کارگری از مسائل عمده آنان بود. حزب سوسیالیست یک دهه پیشتر پایه گذاری شده و در حال اوج گرفتن در میدان قدرت سیاسی بود. پیشرفت های سریع علم و تکنولوژی و تحولات اجتماعی بر اندیشه اجتماعی تاثیر می گذارد و برخی بدنبال اندیشه های نوینی بودند که با شرایط زندگی جدید همخوانی داشته باشد و مکتب های فکری جدید پا می گرفت. در دنیایی نو سایه جنگی که می رفت در اروپا آغاز شود بر فضای سیاسی امریکا نیز تاثیر گذارده بود. و در 1912سال تبلیغات سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری جریان داشت.
عبدالبهاء آموزه هایی را در طول سفر و سخنرانی هایش برجسته نمود که پاسخگوی پرسش های روز و شرایط سیاسی-اجتماعی امریکا در آغاز دهه دوم قرن بیستم بود و همانطور که اشاره شد به صورت آموزه های اصلی آئین بهائی در آمد. تدبیرو نکته سنجی عبدالبهاء در انتخاب و بیان این آموزه ها و بررسی مسائل از زاویه ای صلح جویانه، انسان دوستانه و خردگرایانه بود که توجه عمومی فراوانی نسبت به شخصیت او و سفرش در امریکا جلب نمود. عبدالبهاء بقدری در امریکا شهرت یافت که بسیاری از شخصیت های مهم و برجسته جامعه امریکا خواهان دیدار با وی بودند و خبر سخنرانی های او در بسیاری از روزنامه ها انتشار می یافت.
دفاع از صلح
فراخوان به صلح و تلاش برای گسترش و پایدار ساختن صلح، جانمایه اصلی همه سخنرانی های عبدالبهاء است. "من بر حسب دعوتهای محافل صلح بامریکا میروم زیرا اساس این امر بر صلح عمومیست و وحدت عالم انسانی و مساوات بین بشر چون این عصر عصر انوار است و قرن اسرار."(21)
"سفری در پاریس و لندن بودم حال برای ملاقات طالبان صلح بامریکا آمده ام. امیدم چنان است انجمنهای صلح امریکا سبقت جویند سوال (چگونه صلح عمومی حاصل شود) حصولش بواسطه جلب افکار عمومیست و امروز صلح عمومی درمان هر دردی است."* و در پاسخ پرسشی درباره درد ادامه می دهد که "از جمله دردها ابتلا و اضطراب رعایا در حرب دول است که آنچه بزحمت تحصیل می کنند دول بزور گرفته صرف مصاریف باهظه (= گزاف) حرب مینمایند و روز بروز بر این مصاریف میافزایند و بار رعایا گران تر و اضطراب خلق شدیدتر می شود. این یک درد عظیم است. امروز در ممالک ایتالیا و ترکی به بینید چه قدر اضطرابست پدرها خبر مرگ پسرها می شنوند و پسرها از خبر مرگ پدرها پریشان میشوند. چه آبادیها ویران میگردد و چه ثروتها بباد میرود. علاج این درد بصلح عمومی میشود. اینست سبب آسایش کلی. (سوال: آیا میشود صلح اسباب زحمت و جنگ مایه ترقی شود) خیر. امروز آنچه سبب پریشانی است جنگست. اگر جمیع ترک حرب نمایند از جمیع مشکلات آسوده شوند و هر زحمتی مبدل براحت شود و این نمیشود مگر بسبب ترقی عقول و تربیت نفوس."(22)
"گرگان و سگان درنده همیشه با هم در نزاع و جدالند ولی برای طعمه مجبور بشکار لکن انسان محتاج نیست، قوت دارد ولی محض طمع و شهرت و نام این خونها ریخته میشود. بزرگان بشر در قصور عالیه در نهایت راحت آرمیده اند ولی بیچارگان را بمیدان حرب میرانند و هر روز آلت جدیدی که هادم بنیان بشر است ایجاد میکنند. ابدا بحال بیچارگان رحم ننمایند و ترحم بمادران نکنند که اطفال را در نهایت محبت پرورش داده اند. چه شبها که محض آسایش فرزندان آرام نداشته اند، چه روزها که در تربیتشان منتهای مشقت دیده اند تا آنها را ببلوغ رسانیده اند. آیا سزاوار است این مادران و پدران در یکروز هزاران جوانان اولاد خویش را در میدان حرب پاره پاره بینند، این چه وحشت است و این چه غفلت و جهالت و این چه بغض و عداوت، حیوانات درنده محض قوت ضروری میدرند ولی گرگ روزی یک گوسفند میدرد اما انسان بی انصاف در یکروز صدهزار نفر را آغشته خاک و خون نماید و فخر کند که من بهادری کردم و چنان شجاعتی ابراز نمودم که روزی صدهزار نفس را هلاک کردم و مملکتی را بباد فنا دادم."(23)
"ملاحظه کنید که جهالت و غفلت انسان بدرجه ئیست که اگر شخصی یک نفر را بکشد او را قاتل گویند و قصاص نمایند. او را بکشند یا حبس ابدی نمایند اما اگر انسانی صدهزار نفر را در روزی هلاک کند او را جنرال اول گویند و اول شجاع دهر نامند. اگر شخصی از مال دیگری یک ریال بدزدد او را خائن و ظالم گویند اما اگر شخصی مملکتی را غارت کند او را جهانگیر نام نهند. این چه قدر جهالت است چه قدر غفلت است."(24)
توجه جامعه امریکا به عبدالبهاء به عنوان پیام آور صلح باعث می شود که "هندوستانیان شیکاگو" نامه ای به او نوشته و ضمن تبریک ورود او به شیکاگو، او را برای ایجاد صلح میان هندوها و مسلمانان به هند دعوت کنند. "ما که اهالی هندوستانیم میدانیم که منافع زیاد از مسافرت انحضرت بوطن ما عاید خواهد شد زیرا عدم اتحاد هنود و مسلمان آنها را بنهایت جدال وادار نموده اما تعالیم شما که جمیع مانند اصول تعالیم بزرگان ماست میتواند آنها را متفق نماید و امم متباینه را متحد سازد و یقین داریم که مثل این پذیرائی و احترام امریکائیها در هند هم نسبت بانحضرت مجری خواهد شد."(25)
تاکید عبدالبهاء بر اهمیت صلح به درجه ای است که آن را "فریضه دینی" و انکار آن را مترادف با "کفر" می خواند. "از جمله بیانات مبارکه شرحی در خصوص استعداد اهالی امریکا بجهت صلح عمومی بود که چون از مشکلات سیاسی دورند و در گوشه ئی آسوده و نسبت بسایر قطعات اهالی امریکا هم بیشتر طالب صلح و صلاح لهذا اگر چنانچه باید قیام کنند و دولت و ملت بقوه معنویه بر ترویج تعالیم و اصول الهیه جدا برخیزند مسئله صلح عمومی را از پیش می برند و اینمسئله صلح در امر حضرت بهاء الله حکم قطعی و فریضه دینی است نه رای انجمن و مشورت هیئت ملت و دولتی که معلل باغراض باشد یا قبول تغییری و تبدیل نماید و چون از فرائض دینیه است حتمی الوقوعست مثل اینکه در اصطلاح دیانت انکار و مخالفت مسیح کفر است انکار صلح هم در امر حضرت بهاءالله چنین است."(26)
کنفرانس صلح در لیک مهانک
کنفرانس صلح یا کنفرانس داوری بین المللی در دریاچه مهانک* (Lake Mohonk Conference on International Arbitration) با شرکت سیصد نفر در سه روز برگزار شد. بنیانگذار این کنفرانس صلح که صاحب همان هتل محل برگزاری آن بود، آلبرت اسمایلی (Albert Smiley) از کواکرها (Quakers) بود و یکی از هدف های این کنفرانس تشکیل دیوان دائمی داوری (Permanent Court of Arbitration) در لاهه بود که در این زمینه موفق شد. دیوان دائمی داوری در سال 1899 پایه گذاری شد و تاکنون وظیفه حل و فصل برخی اختلاف های بین المللی را بدون جنگ به عهده دارد.(27)
عبدالبهاء نظراتی مشابه آلبرت اسمایلی داشت و به داوری بین المللی به جای جنگ خیلی اهمیت می داد، به نوشته ی زرقانی، عبدالبهاء برای جمعی از خبرنگاران "شرحی مفصل در خصوص بیت العدل عمومی ومحکمه کبری فرمودند که از قبل جمیع پارلمانها اصلاح مشکلات ملل نماید مثل قضیه بالکان را اصلاح کند و مانند طبیب حاذق امراض مزمنه امم را شفا بخشد."(28)
عبدالبهاء که اولین سخنران پس از نهار در اولین روز کنفرانس بود، با خلاصه ای درباره دوران پرکشمکشی که بهاءالله آئین بهائی را پایه گذاری نموده آغاز می کند و اصول پایه ای آئین بهائی را برمی شمارد که بطور خلاصه چنین است. یک، همه باید حقیقت را بجویند، تقلید باید کنار گذاشته شود. دو، همه انسانها از یک خانواده هستند. سه، دین و دانش همزاد یکدیگرند. هر امر دینی که با علم همخوانی نداشته باشد بی اعتبار است. چهار، دین باید پیوندی برای وحدت جامعه باشد و اگر بخواهد باعث جنگ و کشتار شود، نبودش به. پنج، تبعیض های نژادی، مذهبی، ملی، سیاسی ویرانگر پایه های بدنه سیاسی هستند. شش، زنان و مردان انسان های برابرند. هفت، تعدیل وضعیت اقتصادی که ثروتمند ها ثروتمندتر و فقرا فقیرتر نشوند و هر دو رفاه نسبی داشته باشند. هشت، فلسفه برای بشر کافی نیست و مذهب نیز لازم است.(30)
دین پیرو خرد و در خدمت صلح و زندگی
عبدالبهاء یک متعصب مذهبی خشک اندیش نیست، بلکه اندیشه ای پیشرو دارد و به علم و دانش اهمیت فراوان می دهد و دین بهائی را پیامد "تجدد" می داند: "عقول و افکار بشر توسیع یافت اختراعات تجدد جست علوم و فنون تجدد یافت قوانین عالم تجدد پیدا نمود لهذا اقتضا چنان بود که آئین الهی نیز تجدد یابد."(31)
نگرش مثبت عبدالبهاء به علم و دانش و استفاده از آن برای پیشبرد امر صلح، راه را برای سخنرانی وی در دانشگاه استانفورد باز کرد.
پیام عبدالبهاء به "قسیس های محترم" که به دیدار او می آمدند این بود که "مادیات و روحانیات همیشه همعنان بوده ولی حال مادیات غلبه نموده و اساس الهی فراموش شده و در عُهده تاخیر افتاده از جمله اسباب تاخیر آنکه روسای دیانت دین را مخالف علم و عقل گفتند و ترویج تقالید نمودند پس شما باید مسائل الهیه را مطابق با علم نمائید."(32)
در "معبد و کنیسه عظیم اسرائیلیان" (Temple Emanu-El)، یکی از قدیمی ترین و بزرگترین کنیساهای یهودیان در شهر سانفرانسیسکو، عبدالبهاء خطاب به پیروان و از جمله "بزرگان" دین یهود بیان می دارد که "هر دینی منقسم بدو قسم است قسمی تعلق بعالم اخلاق دارد ... و این امر معنوی است... و اساس جمیع ادیانست. قسم ثانی تعلق بمعاملات دارد و آن فرع است و باقتضای زمان تغییر می کند... موسی در بیابان بود، برای مجرمین چون محبس نبود، اسباب نبود، باقتضای آنوقت فرمود اگر کسی چشمی را کور کند او را کور نمایند اگر دندانی را بشکند دندانش را بشکنند. آیا حال ممکن است؟ ده حکم قتل در تورات موجود که حالا هیچیک ممکن نیست جاری شود. در یک مسئله قتل قاتل حالا جمیع عقلا در بحثند که قاتل را نباید کشت. پس آن احکام تورات همه حق است لکن باقضای آن زمان.... اینگونه احکام باقتضای وقت در هر دوری تغییر میکند و فرع است. اما اساس ادیان که تعلق باخلاق و روحانیات دارد تغییر نمیکند و آن اساس یکی است... همان اساس را حضرت مسیح تاسیس نمود، همان اساس را حضرت محمد ترویج فرمود، جمیع انبیای الهی بحقیقت دعوت نمودند. مقصود کل یکی است و آن ترقی و عزت عالم انسانی و مدنیت آسمانی است."(33)
عبدالبهاء دین را در خدمت زندگی می داند، و نه به عکس.
وی در سخنرانی خویش در "کلیسای موحدین" در مونتکلر از جمله می گوید که "چون نظر بتاریخ کنیم ملاحظه مینمائیم که از اول عالم الی زمانناهذا بین بشر جنگ و جدال بوده یا جنگ بین ادیان بوده یا حرب بین اجناس بوده یا نزاع و جدال بین دول بوده یا بین دو اقلیم و جمیع اینها از جهل بین بشر ناشی و از سوء تفاهم و عدم تربیت منبعث و اعظم نزاع و قتال بین ادیان بوده و حال آنکه انبیای الهی بجهت اتحاد و الفت بین بشر آمدند. زیرا آنان شبان الهی بودند نه گرگان، شبان بجهت حفاظت و جمع گوسفندان است نه برای تفریق آنها... پس معلوم شد که ادیان الهی سبب الفت و محبت بوده، دین الله سبب نزاع و جدال نیست. اگر دین سبب جدال گردد عدم آن بهتر است زیرا دین باید سبب حیات گردد. اگر سبب ممات شود البته معدوم خوشتر و بیدینی بهتر است. زیرا تعالیم دینی بمنزله علاجست. اگر علاج سبب مرض شود البته عدم علاج خوشتر است."(34)
(پایان بخش دو)
*توضیح: در متن بدایع الآثار نقطه گذاری تقریبا وجود ندارد، اما برای سادگی خواندن در اینجا به متن اصلی اضافه شده است.
1- دانشنامه ایرانیکا
www.iranicaonline.org
2- کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 73-74
3 - همانجا، ص 84
4 - همانجا، ص 31
5 – همانجا، ص 165
6 - همانجا، ص 286
7 – همانجا، ص 53-54
8- همانجا، ص 62-63
9 – همانجا، ص 6
10 – گفتگو با دکتر فیروز کاظم زاده، تاریخدان و استاد بازنشسته دانشگاه Yale
11- کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"، ص 43
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
www.AbdulBahaInNewYork.org
12 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 14
13 - نیویورک تایمز، 12 آپریل 1912
query.nytimes.com
14 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 27
15 – همانجا، ص 4
16 - همانجا، ص 325-326
17 – همانجا، ص 29
18 – نیویورک تایمز، 15 آپریل 1918
query.nytimes.com
19 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 285
20 - نیویورک تایمز، 21 آپریل 1912
query.nytimes.com
21 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 22
22 - همانجا، ص 27
23 - همانجا، ص 87
24 – همانجا، ص 88
25 – همانجا ص 67
26 – همانجا، ص 397-398
27 –همشهری آنلاین
hamshahrionline.ir
28 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 355
29 – تارنمای آثار صلح در سراسر جهان
peace.maripo.com
30 - گزارش کنفرانس دریاچه مهانک درباره داوری بین المللی
Lake Mohonk Conference on International Arbitration www.archive.org
31 - کتاب بدایع الآثار، جلد 1، ص 351
32 – همانجا، ص 31
33 – همانجا، ص 302-303
34 – همانجا، 84
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://www.akhbar-rooz.com/author.jsp?authorId=2899
سهیلا وحدتی :
حجاب و آفتاب و سلامت زنان
(زنان)
|
||
نگاهی به رشد مبارزاتی مردم ایران
(سیاسی)
|
||
پیام صلح و انساندوستی از شرق
(اجتماعی)
|
||
تاریخچه آغاز و گسترش دین بهائی در امریکا
(اجتماعی)
|
||
زندگی کن و از زندگی لذت ببر!
(زنان)
|
||
برای حذف خشونت علیه زنان
(زنان)
|
||
سازمان مجاهدین خلق و کودکان سرباز
(حقوق بشر)
|
||
سربازگیری کودکان توسط پژاک
(حقوق بشر)
|
||
کشتار و اعدام "بچه های پژاک" بدست حکومت
(حقوق بشر)
|
||
بچه های بسیجی
(حقوق بشر)
|
||
اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون
(حقوق بشر)
|
||
مادرانی که قرار است به دار کشیده شوند
(حقوق بشر)
|
||
چه کسی جان مرد قاچاقچی را نجات خواهد داد؟
(حقوق بشر)
|
||
زندانی وجدان: از مخالف سیاسی تا همجنسگرا
(حقوق بشر)
|
||
چرا به جوک رشتی می خندیم؟
(زنان)
|
||
خیر، همه نیامده بودند!
(سیاسی)
|
||
مادر و پسری که اعدام شدند
(حقوق بشر)
|
||
سه مرد و یازده زن در آستانه سنگسار
(حقوق بشر)
|
||
حرکت مدنی اعتراض به اعدام و سنگسار
(حقوق بشر)
|
||
«حذف تبعیض میان شهروندان»
(زنان)
|
NouAndishan Part 1 - YouTube | |
www.youtube.com/watch?v...
14 May 2012 - 39 min - Uploaded by NouandishanLike I dislike this. Share Flag as inappropriate. Loading... Alert icon. Sign in or sign up now! Alert icon ... |
NouAndishan Part 2 - YouTube | |
www.youtube.com/watch?v...
14 May 2012 - 52 min - Uploaded by NouandishanNouAndishan Part 1by Nouandishan2 views · NouAndishan Part 15 - 2012 07 14 54:30. Watch Later ... |
NouAndishan Part 3 - YouTube | |
www.youtube.com/watch?v...
14 May 2012 - 52 min - Uploaded by NouandishanNouAndishan Part 3. Nouandishan ... NouAndishan Part 15 - 2012 07 14by Nouandishan2 views ... |
******************************************************
حضرت عبدالبهاء بعنوان یک روشنفکر ایرانی
سفر حضرت عبدالبهاء به امریکا از طرف محقق محترم خانم دکتر سهیلا وحدتی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته
No comments:
Post a Comment