Thursday, September 26, 2013

...!خدا در سراسر سرزمینهای اسلامی مرده است


...!خدا در سراسر سرزمینهای اسلامی مرده است
 
 
 
خدا در سراسر سرزمینهای اسلامی مرده است!...

هر چه بیشتر قرآن و احادیث و روایات و تاریخ اسلام را میخوانم بیشتر از آن روی گردان میشوم، زیرا گمان نمی کنم که با زندگی انسان امروزی و آینده او کوچکترین هماهنگی داشته و موافق و دمساز باشد...و هر چه علم و دانش گستردگی می یابد و انسان بمقام کشف و شهود عقلانی نائل میشود، بیشتر از گذشته، میان زیبایی و حقیقت فرق خواهد گذاشت.
اگر روحانیون مسلمان نمی خواهند فقط بسرگرمی جهال و بی خبران راضی باشند باید معابد خود را در کوهسارها و بر فراز تپه های سبز پوش بسازند و با دنیای کپرنیک، داروین و اینشتین سازگاری ایجاد کنند...شاید بازگشت به دوران مه آلود و تا حدودی تیره رسول الله و علی ولی الله اکنون بسود روحانیون مسلمان نمود کند، اما امروز دنیای دیگریست و ایمان به خدا و دین باید وسعت دیگری بیابد و از نو ساخته گردد...
ما باید به خدائی باور داشته باشیم که شایسته جهان و دنیای امروز ما باشد...جهانی که ما به کشف و درکش مشغولیم و در کور و دوری جدید قرار گرفته ایم...باید اندیشه خدا شناسی و خدا پرستی را بموازات ترقیات علمی و مدنی و هنری توسعه دهیم و دین مطابق علم و عقل گردد...
به «خدا و پرودگار» اندیشیدن هیچگاه از بین نمی رود. «الله» آنچنانکه در دوران جاهلیت شناخته و پرستش میشد و آن نوع پرستش در دنیای اسلام رایج است، دیگر نمی تواند بر ما خدایی کند و بسیار کوچک و حقیر گردیده است...ما باید در جهان نو بخدایی بیاندیشیم که از ما بزرگتر و تواناتر، مهربانتر و بخشنده تر است تا بتوانیم او را پرستش کنیم...انسان امروزی جستجوی خود را برای تفسیر و تعبیر بهتر و استوارتر و عاقلانه تری از خلقت، طبیعت و کهکشانها بدست آورده و ادامه خواهد داد و این همان خدای بخشنده اوست. این با غریزه، احساس و عواطف و شادی و از همه بالاتر خرد او سازگاری دارد...پس این دین او هم هست...
انسان امروزی به خدایی باور دارد که در اقیانوس قدرت او تمام موجودات زنده، هستی خود را در آن شناور می بیند، حتی در ساکن و ساکت ترین اشیاء؛ یک زندگی و حیات باطنی در آن می بیند، زیرا دنیای ما پر از شگفتیهای نا محدود و این بر ما آشکار میسازد که علم، علمی که خیال میکردیم خیر و زیبایی را از ما میگیرد، این شگفتیها را آشکار و عیان کرده است...
فیزیک در دل هر ذره ای مالا مال شگفتی می بیند و زیست شناسی اعجاز دائمی رشد و تکامل طبیعت را بما می نمایاند...پس دینی حق دارد امروز مورد پسند انسان امروزی قرار گیرد که معتقد است «طبیعت عبارت از خواص و روابط ضروریه ای است که منبعث از حقایق اشیاء است»؛ حیات و زندگی که بقول شوپنهاور و نیچه: در پشت سر ماده اراده ای موجود است. خدای هگلی - که میگفت، خدا یعنی عمل تکاملی که هر مرحله و پایه ای از راه آن بعلت تناقض درونی و ذاتی از هم می شکافد و راه را برای رشد و تکامل بیشتری باز میکند...در واقع در همه اشیاء محرک عجیبی بسوی رشد و کمال و تحقق قوا و استعدادات ذاتی نهفته است...
حیات و زندگی همان طبیعت خلاقی است که از راه آن هر چیزی می کوشد تا بکمال طبیعی خود برسد و آن میل و عطشی است که بنا بفلسفه زیست شناسی عضوی پس از عضوی می آفریند و بتدریج بدن را بشکل اراده در می آورد...
تطور و تکامل است که دین ما را می سازد زیرا این قانون تطور است...بودن جهان هستی صدبار باور نکردنی تر از افسانه های کتابهای مقدس توراة و انجیل و قرآن است...ما در دوره جوانی و بلوغ تکامل و تطور هستیم...همه چیز در اطراف ما و در درون ما رو بجوانه زدن و تکامل است...پس دین و خدای ما منبع همین تکامل و مجمع آن نشاط و حیات جهانی است...
ما انسانها مانند امواج رودخانه ای سرکش می آئیم و می رویم، در میدانهای عالم می جنگیم و بخون می غلطیم و کشته می شویم،دروغ میگوئیم و می دزدیم و استثمار میکنیم و ستم می کنیم و ستم می کشیم...گاهی معبدی بنا می کنیم و گاهی هم سمفونی نهم بتهوون می نویسیم و اجراء میکنیم...گاهی خود را در راه فرزندان و نوع خود فدا می کنیم...صعود و درخشش ما تازه شروع شده است...زندگی را در هر لباس مادی شناختن و خدا را بمانند انسانهای نخستین در هر درخت و جانور و عشق و تولد و مرگ و در هر عظمت روحی و معنوی و در هر سقوط و صعود دیدن و در باره انسان و اشیاء از روی خیر و عدالت داوری کردن و از روی اختیار با تکامل همراه شدن و«با دیگران چنان رفتار کردن که میخواهیم با ما رفتار کنند» همان دین ما هست. احترام به مادر و پدر و کودک و احترام بهر انسانی و بهر شیئی بالنده و شکوفنده و وفاداری به حیات و تکامل همان عبادت خداست.
آنجا که مهر و عطوفت نشان داده ایم و هر جا همه انسانها را با خود برابر دانسته ایم این خدایی و پرستش خداوند است و اگر کسی مخالف این آئین است پس منکر خدا، یعنی به زندگی و حیات ناسپاس و به تکامل و تطور احترامی قائل نیست...انسان کسی است که انسانیت را پذیرفته است و میخواهد خدا و دین امروزین خود را داشته باشد
من میدانم خدا کیست و چیست، هر گاه که با او قدم می زنم بوی عطر او را می بویم و نفس رحمانی و پر شفقت او را می شنوم




No comments:

Post a Comment