Sunday, November 16, 2014

رشد و تحول روحي و جسمي/ تقديمي دكتر احسان‌الله محمدي به روح پرفتوح پزشك عالي‌قدر، دكتر فرهاد اصدقي ممقاني، كه در طول زندگي محدودش در ايران مقدس الهي، پيوسته خادم همه كودكان و زنان و مردان اين جامعه بود

* دكتر احسان‌الله محمدي
1393/07/15
اين مقاله به روح پرفتوح پزشك عالي‌قدر، دكتر فرهاد اصدقي ممقاني، كه در طول زندگي محدودش در ايران مقدس الهي، پيوسته خادم همه كودكان و زنان و مردان اين جامعه بود، تقديم مي‌گردد؛
  بیاد شهید گرانقدر جناب دکتر فرهاد اصدقی                                                                                     
رشد و تحول روحي و جسمي، فرآيندي پوياست كه از زندگي جنيني تا زمان بلوغ كامل، با نظم و توالي معين، به صورتي تقريبا مشابه، براي كليه افراد، مراحل خود را طي مي‌كند. با اين وجود، در هر سني از رشد، عوامل متعدد ارثي و محيطي، به صورتي فعال، موجب تغييرات متنوعي در رشد و تحول كودكان طبيعي مي‌گردند.

كلمه رشد "Growth"، مفهومي فقط جسماني داشته و از بزرگ شدن جسم و جثه حكايت دارد اما كلمه تحول يا نمو Development، معرف كسب مهارت‌ها، بلوغ اعضا و دستگاه‌ها، سهولت تطابق با پيشامدها و فشارها، توانايي قبول حداكثر مسئوليت و كسب آزادي و روحيه ابداع و خلاق است.

نگاه ممتاز تمامي پژوهشگران عرصه فرهنگ، بخصوص در حيطه آموزش و پرورش، سوق دادن توجه همگان به فرهنگ تحول يا نمو شخصيت است. تحول يا نمو شخصيت، يك فرآيند پوياست، و هيچ توضيح و توجيه مختصري، نمي‌تواند گوياي رويدادهاي آن باشد. هدف هر فرد اين است كه بتواند كار و تفريح كند، بر مشكلات فائق آيد، عشق به خدا و به خلق داشته باشد و در قبال عشق‌ورزي، به او عشق ورزند، خلاق باشد و مورد پذيرش اجتماع قرار گيرد و به طور كلي خشنود و بانشاط باشد و مسير خشنودكنندگي را طي نمايد.

اين تحول(نمو) development فرآيندي پيچيده نيز مي‌باشد، چرا كه كليه خصوصيت‌هاي فردي و محيطي در آن دخالت مي‌يابد، بنابراين فرآيند پويا و پيچيده شخصيت كودكان با يكديگر متفاوت است، اما در مجموع كليه كودكان، مراحلي از تحول (نمو) را طي مي‌كنند كه با وجود اختلاف در جزئيات از نظر كلي، يكسان است. هريك از مراحل متوالي فرآيند پويا و پيچيده شخصيت، مشكلات مشخصي دارد كه كودك، براي رسيدن به مرحله بعدي، بايد آنها را با اطمينان حل نمايد. عالي‌ترين درجه هماهنگي در شخصيت، زماني به دست مي‌آيد كه هر يك از اين مشكلات به موقع با كودك برخورد كند و كودك بتواند با نظم و توالي صحيح، اين برخوردها را به صورتي سالم حل و رفع نمايد. از طرف ديگر بايد به خاطر داشت كه اكتساب‌هاي مثبت و متوالي، در تنظيم شخصيت يكباره و تماما به صورتي يكپارچه و جامع و آسيب‌ناپذير به وجود نمي‌آيد و ثابت باقي نمي‌ماند، بلكه در طول زمان فرآيند ديناميك و پيچيده شخصيت فرد در اثر عواملي پيوسته تقويت يا تضعيف مي‌شود، به طوري كه حتي ممكن است فردي با وجود انواع ناملايمات و انواع نارسايي‌هاي گوناگون در مراحل مختلف تحول (نمو)، پس از رسيدن به بلوغ و كمال، شخصيتي منطقي، طبيعي و سالم كسب نمايد.

از نظر تحول(نمو) رواني نكته بسيار مهم اين است كه شخصيت رواني در يك محيط فرهنگي شكل مي‌گيرد. اين محيط فرهنگي شامل تمام بنيادهاي وسيع اجتماعي دولتي و غيردولتي، چارچوب زندگي خانوادگي يعني گرايش‌ها ، نگرش‌ها ، بينش‌ها و ارزش‌هاي مادر و پدر و الگوي رفتار عملي آنها بر پايه رعايت ضروريات و نيازها و احتياج‌هاي منطبق بر "فرهنگ زمان" مي‌باشد. در اين بين "همراهي" اثرات واقعيت‌ها و فضاهاي متنوع ساختگي سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاي گوناگون صوتي، تصويري، ارتباطي و ... را نيز پيوسته در محيط فرهنگي تربيتي آموزشي داريم و در نتيجه، نمو و تحول رواني دوره كودكي را مي‌توان در جديدترين تقسيم‌بندي به 5 مرحله تقسيم نمود:

1- دوره شيرخوارگي Infancy (از تولد تا 18 ماهگي)

2- دوره اوليه كودكي Early-Childhood (از 18 ماهگي تا 5 سالگي)

3- دوره سالمندي كودكي Later-Childhood
(از 5 تا 12 سالگي)

4- دوره نوجواني Early-Adolescence (از 12 تا 16 سالگي)

5- دوره جواني Late-Adolescence (از 16 سالگي تا رشد و نمو كامل)

دوره شيرخوارگي يا Infancy (از صفر تا 18 ماهگي)

برجسته‌ترين پديده سال اول زندگي، رشد فيزيكي فوق‌العاده طفل و آگاهي روزافزون او از خودش، به عنوان يك موجود جدا و مستقل از اجتماع مي‌باشد، به عبارت ديگر تحول (نمو) ديگر رواني كودك در اين سال 1- مرتبط با رشد فيزيكي اوست، در حدي كه كودك مي‌تواند خود را از غيرخود تشخيص دهد 2- محيط خارج با حدت يافتن روزافزون حس‌هاي كودك از مكيدن بي‌اختيار و بي‌توجه تا حركات تطابق يافته چشم‌ها و دست‌ها حاصل مي‌شود. شروع تسلط كودك بر محيط با مهارت‌هاي روزافزون و هماهنگ، بسط حركات متعادلي و تكلم آغاز مي‌گردد و شناخت خود به عنوان فردي جدا در ارتباط با محيط از جمله افراد ديگر پايه و اساس رابطه بين او و افراد قرار مي‌گيرد.

نوزاد در ابتدا تنها نسبت به نيازهاي جسمي خود از قبيل راحتي يا ناراحتي جسمي، گرما يا سرما و خيس كردن خود آگاه است اما "لذت تسكين ناراحتي" او با پرستاري مادر همراه مي‌شود و در مرحله بعدي كه درك كودك افزايش مي‌يابد، اين لذت تسكين با وجود مادر كاملا درهم مي‌آميزد. كودك با رفع نيازهاي خود و در تماس با مادر، احساس "امنيت و اطمينان" مي‌كند 3- چگونگي تغذيه، اولين فرصت را در جهت تكامل اين احساس امنيت به‌وجود مي‌آورد. به اين ترتيب تحول يا توسعه اوليه رشد عاطفي كودك از اين تماس تنگاتنگ مادر حاصل مي‌شود. اين تماس، ديگر معناي برخورد با نياز غذايي و فيزيك كودك را ندارد، بلكه مفهوم يك تماس فيزيكي و تقابل عمل عاطفي است با يك فرد ديگر كه "شخص مادر" است. چنين عاطفه مادري، اگر مداوم Continuce نباشد، تحول (نمو) شخصيت طفل، بخصوص در فقدان عاطفه مادري مداوم انواع زمينه‌هاي كم‌تواني تا اوج عقب‌افتادگي كاذب را در كودك رقم مي‌زند، اگرچه چنين آسيب‌هاي شخصيتي در بعضي شرايط خانوادگي و اجتماعي كه الگوي رفتاري مناسب وجود ندارد، كاملا مشاهده مي‌شود، اما بيشترين زمينه‌هاي كم‌تواني و عقب‌افتادگي كاذب در كودكان را كه ناشي از فقدان عاطفه حقيقي مداوم مادري است در محيط‌هاي موسسات نگهداري كودكان چه دولتي و چه غيردولتي مشاهده مي‌نماييم.

محبت مادري و احساس امنيت مادري و پدري Parent، در حدي كه براي كودك، ايجاد اعتماد و اطمينان كند، اگر كودك از اين جريان محروم گردد، عكس‌العمل آن در كودك به صورت بي‌قراري، خمودگي و بي‌حركتي، بي‌تفاوتي، بي‌خوابي و ناشادي در حال خواهد بود. اين عكس‌العمل‌ها در سال‌هاي بعد تبديل به عدم احساس اعتماد به ديگران و سرانجام عدم احساس مسئوليت در برابر قوانين عرفي مدني و اخلاقي ديني جهاني مي‌شود. كودك در اين مرحله طالب "احساس محبت گرم و احساس امنيت" است. اين عامل انحصاري در نمو (تحول) شخصيت است كه كودك امكان مي‌يابد تا احساس قبول محدوديت‌هاي موقتي را بدون از دست دادن محبت وعشق و عاطفه دائمي پذيرا باشد، در فضاي پروسه اواخر سال اول ارتباط از مادر به ديگر افراد نيز توسعه مي‌يابد و رابطه با پدر و ديگر افراد خانواده، رنگ عاطفي برجسته‌اي را براي جريان پويا و پيچيده شخصيت رواني كودك مشخص مي‌كند.

دوران اوليه كودكي Early Childhood (از 18 ماهگي تا 5 سالگي)

در اين دوران افق ديد كودك و نمو كودك همراه با رشد كودك توسعه مي‌يابد. كنترل حركات بدني، فرا گرفتن بسياري از مهارت‌هاي فيزيكي را براي او امكان‌پذير مي‌نمايد. رشد قابل توجه در تكلم و بيان، ارتباط او را با محيط اطراف روزافزون مي‌كند و توانايي او را در فهم و نمو برقراري روابط اجتماعي افزايش مي‌دهد. شايد مشكل اصلي اين دوران كنترل انگيزه‌‌هاي پيوسته كودك با والدين است. Bounding ، كنترل احساسات تهاجمي و پرخاشگرانه كودك در قالب وابستگي والدين اوج مي‌گيرد. كنترل اين احساسات و اين فرآيندهاي رواني كه "همسان انگاري يا هويت‌دار شدن كودك" Jdentification نام دارد، بايد اصلاح و تعديل شود، كودك ميل دارد كه رفتاري شبيه والدين داشته باشد و حتي رقابت‌ و هم‌چشمي با او يابد Attach Ment و در اينجاست كه "ارزش‌هاي اخلاقي والدين" در پروسه ديناميك و پيچيده شخصيت رواني كودك، قوي‌ترين حركت شكل‌گيري خود را در كودك نشان مي‌دهد و در شخصيت كودك مستحيل مي‌شود. كودك احساس وابستگي به مادر و پدر را اينك تبديل به احساس استقلال Attachment مي‌كند و به هدايت خود ابداع، ابتكار و خلاقيت را به كار مي‌برد. كودك فعالانه تمرين قدرت فرهنگي "آري و نه" را آغاز مي‌نمايد و البته گاهي "نه و آري" برخلاف يقين كودك به نقيض‌گويي هم تبديل مي‌شود.

"برقراري انضباط"، اين بزرگ‌ترين وسيله تربيتي براي ايجاد احترام به خود، دوست داشتن، قبول مسئوليت فردي و اجتماعي در اين مرحله آغاز مي‌گردد. تدابير انضباطي ارزشي در قالب هدف تربيت و آموزش طفل بايد به كار گرفته شود. نمو شخصيت در اتخاذ اين تدابير انضباطي ارزشي نبايد به دريافت قدرتي مطلق و انضباطي خشك تبديل شود، چرا كه اين لطيفه ظريفه تربيت، اگر به درستي انجام نگيرد، آينده دردناك پنهان و آشكار جو قدرت كودك را مشخص مي‌نمايد.

هدف رواني فرهنگ شخصيت در اينجا روي "حس مسئوليت"، "استقلال خود كودك" و "كمك و راهنمايي از ديگران" متمركز مي‌گردد. اگر اين مفاهيم سه گانه در اين مرحله به خوبي استقرار يابد، تربيت اين استقرار، كنترل بر خود و ارزش حقيقي خود را در كودك سبب مي‌شود. در اينجا به كودك بايد اجازه داد تا اعمال انتخابي خود را با توانايي و آمادگي لازم به مرحله تجربه درآورد و همراه اين تجربه، آموزش محدوديت‌ها را در موارد لزوم، خود كودك آرام‌آرام در پذيرش قرار ‌دهد.

شكيبايي، استواري و مداومت تصميم والدين در اينجا آغازگر "حفاظت" هرج و مرج قضاوت ضعيف و محدود كودك است. سازنده‌ترين قانون در اينجا اين است كه مادر و پدر تشخيص دهند كه چه نوع "تطابقات و شكل‌گيري‌هايي" اهميت واقعي دارند و به صورت واضح و مقاوم زمينه قبول مفهوم "اطاعت" Loyality را در كودك به وجود آورند و سازگاري با خود، با ديگران و با اجتماع در اينجا شكل مي‌گيرد و انگيزه‌هاي كودك، احساس گناه و شرم و احساس استقلال را به صورت روشن مي‌پذيرد و كاربرد عملي به آن مي‌دهد، اما در غير اين صورت، خاموشي اين احساس‌ها، ناشي از عدم شكيبايي و عدم استواري تصميم والدين متاسفانه در حال و آينده سبب انواع آسيب‌ها خواهد شد.

دوره سالمندي كودك Later Childhood
(12- 5 سالگي)

در اين دوره كودك "رشد هوشي سريعي" را شامل مي‌شود.‌ به طور اكتيو خود را يكي از اعضاي اجتماع محسوب مي‌نمايد. مهار نيروي غرايز و تبديل آن به انگيزه‌هاي ديگر آغاز مي‌شود. اين دوره، دوره پنهان يا كمون انرژي نيروهاي غرايزي نام دارد. دوره كمون Latency Period، يا اين مجموعه انرژي، در كودك طي فرآيند برتري‌سازي يا والايش يا تصعيد يا تعالي Sublimation بايد تبديل به انگيزه بزرگ كسب دانش و معرفت گردد. اين انعطاف تبديلي در اين دوره بايد صورت گيرد. قدرت و سرعت آموختن در اين دوره، فوق‌العاده است، مواد خامي از انواع اطلاعات (DATA) در قالب انواع مهارت‌هاي هوشي خواندني و نوشتني، آمادگي براي كودك را به شدت فراهم مي‌كند. اشتغالات ذهن افسانه‌اي اسطوره كودك به سمت باورها و ايمان به امور واقعي رقم مي‌خورد. توسعه و نمو فرهنگ شخصيتي كودك در تمام زمينه‌ها بخصوص در بازي‌ها و امور ورزشي او، در ايجاد دانش و توسعه مهارت‌‌هاي ذهني و جسمي است (Knowledyetskilfulness). در اين دوران، "دوره تطابق و همكاري گروهي" شكل‌ وسيع‌تري به خود مي‌گيرد.

فضاي مهدكودك‌ها، فضاي كوچه‌ها، فضاي مدرسه، دوران تطابق و همكاري گروهي كودك از طريق تبديل توجه عاطفي والدين به سمت ارضاي عاطفي كودكان در رابطه با ديگر كودكان هم سن و سال، حركت و هدايت‌گر مي‌شود. اين "انعطاف تبديلي" سبب ميل شديد عاطفي كودك به عضويتش در جامعه وسيع هم‌سن‌هايش همراه با "رقابت و همكاري و اطاعت گروهي" تقويت مي‌گردد.

در اين مرحله عناصر مردم سالاري و آزادي حقيقي در وجود او بسط مي‌يابد. كودك از تطبيق و پرسشگري در زمينه ارزش‌هاي اخلاقي والدين و ارزش‌هاي گروه طرح سئوال مي‌كند و از اين طريق ارزش‌هاي فرهنگي حقيقي، وسيع‌تر از ميدان محدود خانواده نشأت گرفته از جهان كودكان هم سن و سال و روابط بيروني، در كودك آغاز تمركز خود را به وجود مي‌آورد (آغاز ارزش‌هاي فراگير فرهنگي در اين دوره).

دوره نوجواني يا Early-Adolescene
(16 - 12 سالگي)

بعد از دوره نسبتا آرام 5 الي 12سالگي، اينك وارد دوره "بحران و تغيير ناگهاني" به نام دوره نوجواني مي‌شويم(!) تغييرات در اندازه‌هاي بدن، شكل، قيافه، خودآشفتگي جديدي را از نظر احساس فيزيكي جسم به نام تصوير بدني يا Body Image براي فرد ايجاد مي‌نمايد. اگر شماره اولين عنصر را تصوير بدني قرار دهيم، بلوغ جنسي يا حيات جنسي، Puberty، در اينجا به شدت علائم خود را نشان مي‌دهد. تمايلات جنسي،‌آمادگي جسمي چرخه‌هاي حيات، سازگاري آرام عاطفي كودك را در اين مرحله برهم مي‌زند. آموزش چگونگي كنترل احساسات شديد دوست داشتن، نفرت، تهاجم، پرخاشگري و ... نياز شديد در اين دوره است. اختلال رابطه با والدين و پذيرش اطاعت قبلي والدين، اينك مسير طغيان و عصيان را براي اين دوره (دوره نوجواني) به وجود مي‌آورد. نوجوان، حالت طغيان و تمايل به استقلال از والدين را دارد، اما در مقابل اين شدت، احساس وابستگي به آنها به طور پنهان در اوست، احساس وابستگي اي كه در او قبول مسئوليت مي‌كرد و براي او نقطه اتكاي نوازش و مراقبت والدين را به همراه داشت، اينك به تنظيمي نوين، نيازمند است. نوجوان اغتشاش انديشه را اين گونه دارد كه اجتماع او را چگونه مي‌بيند و درباره‌اش ديگران چه نظري دارند.

و در همسان كردن خود با ديگران (Identity) سعي مي‌كند در قله انواع تفنن‌ها، انواع مدل‌هاي آرايشي، پوششي و ديگر روش‌هاي رفتاري، خود را قرار دهد و فرهنگ مصرف‌گرايي!! شكل بارزي را توسط نوجوان از خود بروز مي‌دهد. رفتار نوجوان همراه با انواع نوسانات به دور از تجربه راستين است. نوجوان در اين دوره، رفتارش نامنظم و نامتعادل مي‌گردد، تعادل آرامشي و ثبات تطابقي با واقعيت براي نوجوان در هم ريخته است و در اينجا مهم‌ترين عمل توسط والدين و تمام عناصر همراه تربيتي و آموزشي "ايجاد فضاي تعادل و آرامش و ثبات"، يك نوع
كمك كننده موثر خواهد بود.

دوره جواني (Late Adole Scence)

از محدوده 16سالگي به بعد اكثر نوجوانان، وارد فضاي تعادل نسبي مي‌گردند.

رشد جسمي و فيزيكي جديد براي جوان "وقت زيادي" را از نظر جلوه تطابقي با واقعيت‌هاي فردي و اجتماعي
در برمي‌گيرد، تسلط نسبي بر غرايز بيولوژيكي افزون شده است و در اين مرحله است كه بايد نيروهاي پرانرژي اين غرايز در مجاري سازنده‌تر هدايت گردد. غرايز جنسي ‌بايد به سوي حيات حقيقي زناشويي سوق پيدا نمايد، بخصوص اينكه رابطه با والدين و با ديگران اينك پخته‌تر مي‌شود. جوان در استقلال خود همراه با پذيرش نسبي مسئوليت، نه ترسناك است، نه خسته‌كننده، قبول مي‌كند كه مي‌تواند مسئوليت مستقل حقيقي را داشته باشد. حالت طغيان آرام آرام ترك مي‌شود، كمك والدين و ديگران آگاه حقيقي، جوان را در جهت برنامه‌ريزي زندگي پربار حال و آينده، مي‌تواند كمك‌ساز شود.

قدرت فراگير و آموختن سريع مهارت‌ها و دانش‌ها در همه زمينه‌ها جذب هوش جوان مي‌شود. كسب مهارت‌ها براي زندگي آينده، قبول مسئوليت شغلي والا و ازدواج و تشكيل خانواده جوان را در مقابل پيچيدگي و رقابت‌هاي مدرن و پست مدرن، فرهنگ زمان و مكان اشتغال و زندگي آزاد فردي قرار مي‌دهد. و فرهنگ شخصيت حقيقي مي‌تواند اينك با تربيت و آموزش باز هم جوانان را در كسب دانش حقيقي، مهارت‌هاي حقيقي، شغل حقيقي، ازدواج صحيح و درست، كمك و ياري رساند.

منبع: Handbook of pediatrics/Lamge-publish
____________________________________

آشنايي با فرهنگ رشد و تحول كودكان و نوجوانان
1393/07/15
دكتر احسان‌الله محمدي
عضو انجمن بين‌المللي پژوهشگران مغز

اشاره:
اين مقاله به روح پرفتوح پزشك عالي‌قدر، دكتر فرهاد اصدقي ممقاني، كه در طول زندگي محدودش در ايران مقدس الهي، پيوسته خادم همه كودكان و زنان و مردان اين جامعه بود، تقديم مي‌گردد؛







No comments:

Post a Comment