اگر تحرّی حقیقت میشد همه متّحد میگشتند زیرا حقیقت یکی است تعدّد ندارد و آن اساس جمیع ادیان است ؛؛
حضرت عبدالبهاء میفرمایند قوله الاحلی
خطابات ص ١٨٣
...................
هر فرد بشر ، وظيفه دارد كه حقيقت را بيابد و بشناسد ، بهاءالله تاکید می نمایند که وظیفه ي اساسی هر انسانی است که «با چشمان خود و نه با چشم مردمان» حقيقت را جست و جو نماید. یکی از دلایل اصلی اختلاف در جهان امروز، آن است که بسیاری افراد از سنت ها، نهضت ها و یا مرام های مختلف پیروی می کنند بدون آن كه علت آن را بدانند و در مورد آن تفكر كنند.
خداوند به هر انسانی استعداد شناخت حقیقت و تميز آن از مجاز را اعطا نموده است. چنان چه افراد براي شناخت حقيقت نكوشند وبر انتخاب و گمان ديگران اكتفا كنند ، و در اثر شیفتگی ، یا ترس از صاحبان عقیده و يا حفظ منافع ،بدون بررسی ، مرام یا عقیده ای را بپذیرند، در مسئولیت اساسی خود به عنوان افراد انسانی اهمال ورزیده اند. به علاوه ، نتیجه ي این طرز عمل ، آن است که انسان ها غالباً به عقیده یا سنتی خاص دلبسته می شوند ، و نمی توانند عقاید متفاوت را بپذیرند. چنین تعلقاتی ، منجر به اختلاف می شود.
..........................
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تحرّي حقيقت است، يعني هر انساني بايد شخصاً و منصفانه به جستجوي حقيقت بپردازد و از تقليد بدون تفكّر يا تفكّر متعصبانه بپرهيزد. عبدالبهاء ميفرمايند: «بايد انسان تحرّی حقيقت کند و از تقليد دست بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد مختلف است. تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين تقاليد باقی است وحدت عالم انسانی مستحيل است. پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا به نور حقيقت اين ظلمات زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.» انسان در اين روزگار به درجهاي رسيده است كه ديگر به تقليد محتاج نيست. در روزگار گذشته نه اكثريت مردم سواد داشتند و نه كتاب ها و منابع اطلاعاتي گوناگون در اختيار عموم قرار داشت، بنابراين بيشتر افراد ناچار بودند از اقليتي با سواد تقليد كنند، اما امروز چنين نيست و بنابر اين عادت ديرينهء تقليد بايد ريشهكن شود.
اما هر فرد براي رسيدن به حقيقت به مشورت با ديگران نياز دارد. به فرمودهء عبدالبهاء «بارقهء حقيقت، شعاع ساطع از تصادم افكار است» به اعتقاد بهائي هر تصميمگيري مهمي، چه در خانواده، چه در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، بايد با مشورت همهء افراد درگير در آن صورت گيرد و نتيجهء مشورت نيز بايد به اتفاق آراء تعيين شود. يعني اگر همهء افرادي كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حُبّ و بغض و با نيّت كشف حقيقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسيد. اما اگر به دلايلي اتفاق آراء حاصل نشد بايد به اكثريت آراء اكتفا كرد و همه بايد نتيجهء تصميمگيري را بپذيرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن مخالف بودهاند. به اين ترتيب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد.
پیام ملکوت، ص12؛ مکاتیب ج4، ص153
....................
بهاءالله ميفرمايند:
" انسان چون بمقام بلوغ فائز شد بايد تفحّص نمايد
و متوکّلاً علی الله و مقدّساً عن الحبّ و البغض در امری که
عباد بآن متمسّکند تفکّر کند و بسمع و بصر خود بشنود
و ببيند چه اگر ببصر غير ملاحظه نمايد از مشاهدهء تجلّيات
انوار نيّر عرفان الهی محروم ماند. احزاب مختلفه در عالم
موجود و هر حزبی خود را حقّ دانسته و ميدانند بقوله
تعالی " کلّ حزب بما لديهم فرحون"( مجموعهء بزرگ ص ٧٦)
و نيز ميفرمايند :
" ديده را پاک و مقدّس نما تا تجلّيات انوار لا نهايات
از جميع جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلايش تقليد
منزّه کن تا نغمات عندليب وحدت و توحيد را از افنان
باقی انسانی بشنوی .... از تقييد تقليد بروضهء قدس
تجريد و فردوس عزّ توحيد بخرام"( لوح احمد فارسی):
عبدالبهاء ميفرمايند (خطابات امريکا ص ٢٤٧):
" بايد انسان تحرّی حقيقت کند و از تقليد دست
بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد مختلف
است تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين
تقاليد باقی است وحدت عالم انسانی مستحيل است.
پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا بنور حقيقت اين ظلمات
زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است تعدّد و
تجزّی قبول نکند..... ملاحظه نمائيد حضرات يهود
منتظر ظهور حضرت مسيح بودند و بجان و دل آرزو ميکردند.
امّا چون غرق در تقاليد بودند چون حضرت مسيح ظاهر
شد ايمان نياوردند عاقبت بر صلب آنحضرت قيام نمودند
از اينجا معلوم ميشود که پيروی تقاليد کردند زيرا اگر تحرّی
حقيقت ميکردند البتّه بحضرت مسيح ايمان ميآوردند. اين
تقاليد عالم انسانی را ظلمانی کرده اين تقاليد سبب
حرب و قتال شده اين تقاليد سبب بغض و عداوت گشته.
پس بايد تحرّی حقيقت کنيم تا از جميع مشقّات خلاص شويم
و بصيرت روشن شود و بملکوت الهی راه يابيم " انتهی.
..........................
"طالب سبيل نجات تحرّی حقيقت مينمايد و از تقاليد بکلّی بيزار اين عصر عصر حقيقت است افکار پوسيده هزاران ساله منفور عاقلان با هوش و عالمان پر جوش و خروش در اين قرن عظيم جميع اصول قديمه پوسيده بکلّی متروک شده در هر خصوص افکار جديده بميان آمده مثلاً معارف قديمه متروک معارف جديده مقبول، سياسيات قديمه متروک سياسيّات جديده مقبول، علوم قديمه بکلّی متروک علوم جديده مرغوب، آداب قديمه فراموش شده آداب جديده بميان آمده، مشروعات جديده و اکتشافات جديده و تحقيقات جديده و اختراعات جديده حيرت بخش عقول گرديده جميع امور تجدّد يافته پس بايد که حقيقت دين الهی نيز تجدّد يابد تقاليد بکلّی زائل شود و نور حقيقت بتابد تعاليميکه روح اين عصر است ترويج گردد و آن تعاليم حضرت بهاءاللّه که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است از جمله تحرّی حقيقت که بايد بکلّی تقاليد را فراموش کرد و سراج حقيقت را روشن نمود "
..........................
یکی از مهم ترین تعالیم دیانت بهائی، تحری حقیقت به صورت فردی است. به این معنا که هر انسانی مسئول است خود به دنبال کشف حقیقت باشد و نباید عقاید دیگران را به صرف تقلید و کورکورانه بپذیرد. دیانت بهائی برای فردیت انسان احترام قائل است و او را دارای این استعداد و قابلیت می داند که خود به تنهایی بتواند با تفکر و تعمق و آزمون و کسب تجربه به درک و معرفت نائل شود و نیازی نیست که برای درک دین و معرفت یا رابطه با خداوند به آراء دیگران متکی باشد. بنابراین در دیانت بهائی تقلید نهی شده است و هر انسانی موظف به تحقیق و کشف حقیقت به طور فردی شده است. به طوریکه در این دیانت هیچ فردی در مقام روحانی ( کشیش، یا مرجع تقلید یا ...) قرار نمی گیرد و افراد خود باید با تحقیق و تفکر و مطالعه آثار و آیات الهی، راه خود را بیابند و استنباط شخصی خود را به کار گیرند. تأویل و تفسیر آیات الهی در دیانت بهائی ممنوع است و هیچکس نمی تواند استنباط شخصی خود را که مبتنی بر درک و توانایی فردی اوست، به دیگران تحمیل کند. احکام بهائی به صورتی روشن و واضح وضع شده اند و در مورد مسائل معرفتی و اصول اعتقادی نیز تنها درک و استنباط شخصی هر کس بنابر استعداد او قابل احترام است
....................
اول چيزی که برای انسان لازم
تحری حقيقت است * در تحری حقيقت بايد انسان آنچه را
شنيده و از تقليد آباء و اجداد و يا اقتباس افکار است
فراموش کند و جميع اديان روی زمين را بايد يکسان
بداند نه بيکی تعلق و نه از ديگری تنفر داشته باشد
تا تواند تميز دهد که کدام دين بحقيقت مقرون * چون
تحری حقيقت کند لابد بحقيقت پی برد *
.........................
" اوّل اساس بهاءالله تحرّی حقیقت است.یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزّه و مقدّس گردند. زیرا موسویان تقالیدی دارند زردشتیان تقالیدی دارند مسیحیان تقالیدی دارند بودائیها تقالیدی دارند هر ملّتی تقالیدی دارد گمان میکند که تقالید خودش حقّ است و تقالید دیگران باطل. مثلاً موسویان گمان میکنند تقالید خودشان حقّ ست و تقالید سایرین باطل. ما میخواهیم بفهمیم کدامیک صحیح است، جمیع تقالید که صحیح یست اگر بتقلیدی تمسّک داشته باشیم مانع است که تقالید دیگران را درست تحرّی نمائیم. مثلاً شخصی یهودی چون معتقد و متمسّک بتقالید موسویانست ممکن نیست بفهمد دیگران حقّ هستند پس باید تقالید را بریزد و تحرّی حقیقت بکند و شاید حقّ با دیگران باشد. پس تا ترک تقلید نشود حقیقت جلوه ننماید. مثلاً عبدهء اوثان میگویند اوثان حقّست اگر ترک این تقالید نکنند ممکن نیست هدایت بیابند و بوحدانیّت الهی پی برند. پس در تحرّی حقیقت انسان
باید ترک تقلید بکند جمیع ملل ترک تقلید کنند آنوقت تحرّی حقیقت نمایند در اینصورت لابدّ حقیقت ظاهر میشود. مثلاً پنج نفر هستند این پنج هر کدام ادّعا مینمایند که هر یک اعلم از دیگری است باید بمقام امتحان گذاشت تا ترک تعصّب نکنیم، چگونه میتوانیم حقیقت را بیان نمائیم؟ مجوسی میگوید من حقّم یهودی میگوید من حقّم مسیحی میگوید من حقّم بودی میگوید من حقّم، چگونه میشود حقّ ظاهر شود؟ پس باید موسوی ترک تعصّب کند مسیحی
ترک تعصّب بکند بودی ترک تعصّب بکند تا اینقسم نشود ممکن نیست حقیقت ظاهر شود. شخص کامل عاقل که طالب علم است علم مطلوب اوست هر کس بیان کند. نور محبوب اوست در هر زجاج بدرخشد. گل محبوب اوست در هر زمین که بروید. نیّر اعظم فیض بخش الهیست از هر مطلعی طالع شود . نباید تعصّب داشت بلکه باید عاشق آفتاب بود خواه از مطلع موسوی طالع شود خواه از مطلع محمّدی خواه از مطلع عیسوی آفتاب آفتابست. پس
حقیقت مقصود انسانست از هر کس بشنود. اینست مسئلهء تحرّی حقیقت. نتیجهء این بحث، چه میشود؟ نتیجه اینست که جمیع ملل عالم باید آنچه شنیده اند بگذارند نه بهیچ ملّتی متمسّک باشند و نه از هیچ ملّتی متنفّر شاید آن ملّتی را که متنفّر است آن حقّ باشد و آن ملّتی که بآن متمسّک باطل باشد. وقتی که آنها را ترک کرد نه ملّتی را متمسّک نه ملّتی را متنفّر آنوقت تحرّی حقیقت میکند و عاقبت ملاحظه مینماید که حقیقت ادیان الهی یکی است اختلا ف در تقالید است تحرّی حقیقت سبب میشود که جمیع بشر متّفق میشوند . این یک اساس از اساس بهاءالله است..
............................................................................................................
ترک تقالید و تحری حقیقت
تحرَی : = رأی صواب تر و درست تر را جستجو کردن، حقیقت جوئی
موروث : = به ارث گذاشته شده
- مفهوم تحرَی حقیقت چیست؟
- چه عواملی مانع جستجوی آزادانه حقیقت می گردند؟
- برای جستجوی آزادانه ترحقیقت چه ویژگی هائی را باید در خود پرورش دهیم؟
- نتیجه و ثمره تحرَی حقیقت چیست؟
- چگونه می توانیم در مسیر جستجوی حقیقت پیش رویم؟ چه روش های عملی و قابل اجرائی را پیشنهاد می کنید؟
http://behnazar.blogspot.com/2012/09/blog-post_3324.html
https://www.facebook.com/ajax/sharer/?s=2&appid=2305272732&p[]=125663254198496&p[]=690556
No comments:
Post a Comment