Wednesday, September 3, 2014

نگاهی به جنايات رژيم دژخيمي جمهوري اسلامي ايران در شكنجه و قتل هفت نفر از هموطنان شريف بهائي همدان/ گفت‌وگو با فریدون وهمن/ فرصت طلایی حجتیه٬ انقلاب بود


نگاهی به جنايات رژيم دژخيمي جمهوري اسلامي ايران در شكنجه و قتل هفت نفر از هموطنان بهائي همدان/ گفت‌وگو با فریدون وهمن/ فرصت طلایی حجتیه٬ انقلاب بود



چهارشنبه 03 سپتامبر 2014 آیدا قجر

«گفت‌وگو با فریدون وهمن « فرصت طلایی حجتیه٬ انقلاب بود

روز بیست و سوم خرداد ماه سال ۱۳۶۰ ساعت ۷ صبح٬ تلفن چندین خانه در شهر همدان به صدا درآمدزنگ تلفن با شیون و فریاد همراه شد؛ چراکه خبر کشته شدن هفت بهایی محفل محلی این شهر بود که به خانوادههای آنان منتقل شداین هفت نفر قرار بود که آزاد شوند اما بدنهایشان خونین و شکنجه شده در خیابان رها شده بودآنها به اتهامهایی چون «جاسوسی»٬ «ارتباط با صهیونیستها» و«تشویش اذهان» طی یکسال تحمل زندان٬ بارها توسط مقامهای مسوول مورد بازجویی قرار گرفته و تمام اتهامها را رد کرده بودنداما دادگاههای جمهوری اسلامی در نهایت حکم به مرگ آنها دادند.
فریدون وهمن٬ زبانشناس٬ محقق و نویسندهی کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» در روایت تاریخی این واقعه به ایرانوایر گفت که بازجویان بر باور خود «اصرار» ورزیدند که «اینها جاسوس هستندنه در منازل آنان و نه در دفاتر محفل محل هیچگونه دلیل و مدرکی بر این امر نیافتند و زمانیکه بهاییان گفتند که چیزی برای اعتراف ندارند٬ از آنها خواستند که توبه کنند و به اسلام برگردند».بازداشتشدگان اما حاضر به این کار نشدند و «به همین دلیل بازپرسان برای شکستن آنها و گرفتن اعترافهای دروغین به شکنجههای وحشتآوری روی آوردند».
بنا به اظهارات وهمن ران و پاهای طرازالله خزین را «با سرنیزه سوراخ کرده بودند». انگشتر سهراب حبیبی را «در آتش گذاشته و تمام بدنش را با حلقهی انگشتر سوزانده بودند». انگشتهای حسین خاندل را «بریده بودند و شکمش پاره شده بود». کمر نعیمی را «شکسته بودند». ران وفایی را «بریده بودند». کتف سهیل حبیبی «خرد شده بود و تنها کسی که شکنجه نشده بود، حسین مطلق بود که بیشترین آثار گلوله بر بدنش بود».
میان دستنوشتههای حسین مطلق که در اختیار ایرانوایر قرار گرفته٬ یکی از پررنگترین اتهامها ارسال پول به «صهوینیستها» ـ اسراییل ـ عنوان شده استمطلق نیز ارسال پول را تایید کرده بود اما تاکید داشت که این اقدام در راستای فعالیت «جاسوسی» نیست.وهمن در پاسخ به دلیل ارسال کمکهای مالی بهاییان به این منطقه توضیح داد که مرکز جهانی بهایی «خواسته یا ناخواسته در اسراییل امروزی واقع شده استجسد باب که در ایران در سال ۱۸۵۰ تیرباران شده بود نیز به حیفا رسید و در آنجا به خاک سپرده شد.ساختمان مقبرهی باب و نگهداری و حفظ خانهها و آثاری که از لحاظ تاریخ بهایی با ارزش است نیاز به مخارجی داردبا وسعت یافتن جامعه بهایی بسیاری بهاییان برای زیارت به عکا و حیفا میرفتندساختن تسهیلات و مسافرخانه برای ایشان و احداث باغهای اطراف مقبره باب در حیفا و مقبره بهاالله در عکا مستلزم مخارجی بودکه توسط بهاییان سراسر دنیا تامین میشد٬ از جمله بهاییان ایراناین پول برای دولت اسراییل فرستاده نمیشد».
با استناد به گفتههای وهمن٬ زمانیکه که «کشور اسراییل» تشکیل شد٬ نیمقرن از حضور گروهی از  بهاییان که در سال ۱۸۳۶ به قلعه عکا فرستاده شده بودند٬ در آن منطقه میگذشت؛ در پی دستور ناصرالدین شاه٬ میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاالله به عراق فرستاده شداما با افزایش جمعیت بهاییان در بغداد «دولت ایران حضور آنان را در محلی که زیارتگاه شیعیان بود صلاح ندانست و با اصرار فراوان از دولت عثمانی تقاضا کرد که بابیانبهاییان را به دورتر از مرزهای ایران تبعید کنندبهاالله نیز در همان عکا درگذشتدر آن هنگام نه از صهیونیسم خبری بود و نه از دولت اسراییل».
وهمن معتقد است که جمهوری اسلامی از زدن اتهام «ارتباط بهاییان با صهیونیستها» قصد داشت که «شاه را متهم و سرنگون کنداما خودشان هم باورشان شد که راست است٬ در حالیکه فرستادن پول به مناطقی که مردم از لحاظ دینی مقدس و محترم میشمارند٬ مسالهی تازهای نیستواتیکان از پول تمام مردم دنیا ثروتمند شد و مقدار زیادی از مخارج مسلمانها و اماکن متبرکه عراق از پولها و آنچه که تجار و مردم ایرانی پرداخت میکنند، تامین میشودجاسوس پول میگیرد٬ جاسوس که به مرکز جاسوسی پول نمیدهد».
همدان البته تنها شهری نبود که بهاییان در آن مورد آزار و اذیت قرار گرفتندواقعه شیراز و کشته شدن دهها شهروند ایرانی نمونهی دیگریست از رفتار جمهوری اسلامی با پیروان این آییناما آنچه در همدان اتفاق افتاد جز در روزنامههای همان روزها٬ مورد بررسی و بازگویی قرار نگرفتچرا؟
نویسندهی کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی در پاسخ به این سوال گفت: «حملات برقآسا و فراگیر و غیرمنتظرهای که به جامعه شد٬ بهاییان را دچار بهت و ناباوری کرد، که مگر ممکن است در این قرن و این دوران و با آن همه وعدههای آزادی و حکومت قانون که آقای خمینی در تبعید اروپا مطرح میکرد چنین جنایاتی رخ دهددهها مثال از افرادی دارم که صبح به ملاقات همسرشان در زندان رفتهاند و هیچ گفتوگویی از محاکمه یا مجازات نبوده و روز دیگر از زندان به آنان تلفن شده که بیایید لوازم همسرتان را تحویل بگیرید چراکه دیشب اعدام شدهمهی وقایع برای جامعه بهایی مهم بود حتی آتش زدن زن و مرد روستایی جوانی در دهکده نوک.اهمیتی که واقعه شیراز یافت به خاطر ابعاد بسیار وسیع آن بودبیست و چند نفر را در مدت بیست و چهار ساعت تیرباران کردند شامل مثلا دختر هفده ساله و پدر اوپسری و مادرشدر این میان ده دختر دانشجوی نوجوان بودند که هیچیک از آنان جز بهایی بودن گناهی نداشتنداغلب آنان نیز شکنجه شده بودند و این خیلی دردناکتر بود».
در زمان بازداشت و کشته شدن این هفت نفر٬ ابوالحسن بنیصدر٬ رییسجمهوری ایران را برعهده داشتپس از سالها حکومت سلطنتی٬ جمهوری برپا شده بود و اولین رییسجمهور بر مسند قدرت نشسته بوداگرچه بنیصدر بارها گفته که مسالهی بهاییان را در شورای انقلاب مطرح کرده است اما به باور وهمن «بنیصدر آدم کار بری نبود و حتی اگر ملاها هم اجازه میدادند مشکل میتوانست کاری انجام دهدخود او گفته بود که اگر میخواست اندکی از بهاییان طرفداری کند٬ وضعاش خرابتر میشد».
این محقق معتقد است که اگرچه «حجتیه» مقابله با بهاییان را آغاز کرد اما «با تایید یا سکوت توام با رضای آقای خمینی همراه بود».
وهمن در توضیح شکلگیری حجتیه بیان کرد که شاه توسط یک روحانی اهل مشهد به نام محمود حلبی «سازمانی مخفی» به نام حجتیه را به وجود آورد که هدف آن «مبارزه با بهاییان» بود: «این سازمان که  بر اساس اسناد منتشر شده از حمایت و پشتیبانی ساواک بهرهمند بود٬ بزرگترین ضربات را به جامعهی بیدفاع بهایی وارد کرداعضای این جامعه در کلاسهای منظم با تعالیم بهایی و نحوهی مبارزه با آن تربیت میشدند و برخی وظیفه داشتند که با حضور در جلسات بهایی خود را بهایی نامیده و از درون نفوذ کنندبدینترتیب حجتیه توانست اطلاعات وسیع و دقیقی از جامعه بهایی فراهم آورد و اغلب بهاییان را شناسایی کند و برای وارد آوردن ضربه نهایی به جامعه منتظر فرصت بنشینداین فرصت طلایی را انقلاب اسلامی در اختیار افراد حجتیه قرار داد».
سهراب و سهیل حبیبی٬ طرازالله خزین٬ حسین خاندل٬ حسین مطلق٬ فیروز نعیمی و ناصر وفایی٬ هفت بهایی محفل محلی همدان بودند که پس از ماهها زندان و بازجویی٬ زیر شکنجه جان باختند.
------------------------------------
------------------------------------




No comments:

Post a Comment