تنوع باورهای دینی و اعترافات اجباری
فریدون وهمن | 2013-01-03 ,17:33
فریدون وهمن استاد پیشین زبانها و ادیان کهن ایران در دانشگاه کپنهاگ و مولف کتاب "یکصد و شصت سال مبارزه با آیین بهائی" است
گرفتن اعترافات اجباری برای شکستن روحیه مخالفان و دادن قیافه حق بجانب به رژیمی که مخالفان و ناراضیان را به شلاق و شکنجه میکشد پدیده تازهای نیست و از کهنترین روزگار تا امروز با تاریخ ما گره خورده است.
گروه چشمگیری از این دگر اندیشان را از دیرباز «دگر اندیشان مذهبی» تشکیل میدهند که نه در برنامههای اخیر بیبیسی در مورد اعترافات اجباری یادی از ایشان شد و نه در تاریخ مکتوب ما مورد اعتنا قرار گرفتهاند، حال آنکه امروزه تاریخ مستند و دقیقی از دوران سیاه تفتیش عقاید در اروپای قرون وسطی داریم که کشیشان و قاضیانِ محکمههای تفتیش عقاید هزاران نفر را به جرم کفر و ارتداد و جادوگری کشتند و یا سوزاندند.
نگاه سریعی به گستره دینی ایران از کهنترین روزگار ما را بهتر با این پدیده و میراث پایدار آن آشنا میسازد. پس از دوران پر تساهل مذهبی زمان اشکانیان، که مذاهب و مسالک گوناگون دینی و اعتقادی در ایران به آرامش کنار هم زندگی میکردند، اردشیر، نخستین پادشاه سلسله تازه نفس ساسانی قدرت را در دست گرفت (۲۲۴م.) و شاخه خاصی از دین زردشتی را دین رسمی کشور قرار داد.
اردشیر که پیش از رسیدن به پادشاهی نگهبان آتشکده دینی آناهیتا بود، با رسیدن به سلطنت خود را چهرهای از یزدان دانست و سلطنت و حکومت را دو همزاد خواند. بدین ترتیب دین و دولت با هم قرین شد و موبد بزرگ ساسانی بنام کرتیر سرکوب و آزار بدعتگران (دگراندیشان) را وجهه همت خود قرار داد.
اهمیت کرتیر و قدرت او، که موبد بزرگ شش پادشاه ساسانی بود، تا آنجا بود که اجازه یافت بنام خود سنگنبشتههایی در کنار سنگنبشتههای شاهان ساسانی به یادگار گذارد. در این کتیبههاست که میبینیم او با سرافرازی از کشتار و کیفر شدید آشموغهای (بدعتگرایان) ویرانگر یا «به راه آوردن ایشان» [اعتراف اجباری، توبه و بازگشت به دین زردشتی] گفتگو میکند. آشموغهای ویرانگر چه کسانی بودند؟ مسیحیان، مانویان، مزدکیان، زردشتیانی که پیرو شاخه زردشتی رسمی کشور نبودند و یا هر کس که خود را در قالب تفکردینی رایج کشور نمیدید.
مسیحیت در ایران سابقهای بسیار کهن دارد و ایرانیان و مردم سرزمینهای ماد و پارت را میتوان از جمله نخستین مسیحیان عالم بشمار آورد. اما در سال ۳۱۳م. هنگامی که کنستانتین امپراطور روم به مسیحیان آزادی داد و دین مسیحی را دین رسمی امپراطوری ساخت، بهانه خوبی بدست موبدان و شاهان ساسانی افتاد که مسیحیان ایران را به اتهام جاسوسی و همکاری با روم، دشمن قدیمی ایران، مورد آزار و شکنجه و کشتار قرار دهند. فصل بزرگی از تاریخ مسیحیت در ایران اختصاص به «شهدای مسیحی» در دوره ساسانی دارد.
ظهور مانی در سال ۲۴۰م. بر تنوع منظر دینی ایران افزود. مانی با سفرهای طولانی خود به تبلیغ در امپراطوری ایران و کشورهای همسایه پرداخت و دین خود را در جهان آن روز پراکند. اما همزمان با اوج سرکوب مانویان به دست کرتیر، مانی به فرمان بهرام اول پادشاه ساسانی (۷۷-۲۷۴م) به زندان افتاد و در زیر زنجیر جان داد.
به اعتبار آثار مانوی، او مانند مسیح بر صلیب مرد. به دنبال مانویان شاهان ساسانی به کشتار مزدکیان پرداختند و میتوانیم تصور کنیم که برخی نیز زیر فشار و شکنجه «به راه آورده شدند». اما علیرغم همه این سرکوبها هیچگاه یکپارچه شدن دینی ایران زردشتی، که زیربنای سیاست ساسانیان بود تحقق نیافت، رسوائی این نابردباریها بر سلسله ساسانی ماند و ایران تنوع دینی خود را به مانند تنوع فرهنگی و قومی خود حفظ نمود.
امروزه در ایران اسلامی مانویان و مزدکیان جای خود را به بهائیان و مسیحیان و عارفان و دراویش دادهاند که هر گروه با درجاتی مشمول مجازاتهای گوناگون، به هدف یکدست کردن دین کشور هستند.
در این میان سختترین سرکوبها متوجه جامعه بهائی است که به طور جمعی و فردی مورد غضب و مجازات رژیم قرار دارند. پس از انقلاب، نخستین گروهی که مورد دستگیری و شکنجه قرار گرفت رهبران جامعه بهائی در هر شهر بودند که سالانه از سوی بهائیان همان شهر در شورایی انتخابی بنام محفل روحانی عضو میشدند. به خاطر سالها تبلیغات ضد بهائی در سالهای پیش از انقلاب و شایعه بهائی بودن هویدا و وزرایش (و حتی شاه) انقلابیون تازه نفس ظاهرا ایشان را سبب و علت همه مسایل گوناگون کشور میدانستند و بر همه اینها تهمت جاسوسی برای اسرائیل را نیز میافزودند.
وقتی علیرغم همه شکنجهها کسی چیزی برای گفتن نداشت که بروز دهد، به بهائیان اعتراف در تلویزیون به جاسوسی برای اسرائیل و توبه و بازگشت به اسلام پیشنهاد میشد تا از حکم اعدام برهند و به خانه و زندگی باز گردند. چنین اعترافهایی میتوانست در شکستن روحیه جامعه بزرگ بهائی ایران و بازگرداندن گروهی از ایشان به اسلام نیز موثر افتد. اما ظاهرا از صدها بهائی که دچار زندان و شکنجه شدند کمتر کسانی حاضر به اعتراف اجباری شدند. نتیجه آنکه در همان چند سال اول بیش از ۲۰۰ تن از ایشان تیرباران یا اعدام شدند.
یرواند ابراهامیان در کتاب خود بنام «اعترافات زیر شکنجه» تعداد بهائیانی را که زیر شکنجه جان سپردهاند نه نفر میداند. ابراهامیان از چگونگی شکنجه و نام قربانیان شرحی نمیآورد ولی میتوان قساوت و سختدلی شکنجهگران را در چگونگی مجازات این «کافران» حدس زد.
دکتر بهرام افنان، جراح قلب و استاد دانشگاه شیراز از جمله کسانی بود که برای اعتراف در تلویزیون زیر شکنجه قرار گرفت. مقام علمی او و شهرتش در شیراز به بهائیت، عضویتش در محفل روحانی شیراز، و نام خانوادگی افنان که نشان از بستگی با خانواده سید باب داشت وی را بهترین طعمه برای شکستن روحیه بهائیان مینمود و "تشرف" او به اسلام میتوانست پیروزی درخشانی برای دژخیمان زندان بشمار آید.
وقتی دکتر افنان «با زبان خوش» راضی به اعتراف و تغییر دین نشد، او را به شلاق بستند، باران ناسزا و توهین نثارش کردند، در سلول انفرادی انداختند و هر روز بر تعداد و شدت شلاقها بر پشت و پاهایش افزودند. به شهادت همسرش، در طول شکنجههای گوناگون سه بار سکته کرد. روزی او را پس ازاینکه زیر شکنجه بیهوش شده بود کشان کشان در سلول انفرادی انداختند و بدنش را که بر اثر کابلهای شلاق مجروح بود با گونی آلوده به پهن پوشاندند. تمام بدن او با زخمهای عفونی متورم شد. ولی توبه نکرد و حاضر به اعتراف دروغ نگردید. سرانجام او را نیز با تنی تبدار و بدنی مجروح همراه با بیست و چند تن زندانی بهائی دیگر که ده نفر از ایشان زن بودند اعدام کردند (۲۶ خرداد ۱۳۶۲/ ۱۶ ژوئن ۱۹۸۳). به این زنان که از دختر ۱۷ ساله تا بانویی شصت ساله بودند، چهار بار مهلت داده شد که توبه کنند و اسلام بیاورند ولی نپذیرفتند.
امروزه شکنجههای سالهای اولیه جای خود را به شکنجههای روانی مثل ماههای متمادی زندان در سلول انفرادی در وضعی بسیار نامناسب، محرومیت از ملاقات در زندان، محرومیت از مرخصی و امثال آن داده است. در مواردی همه اعضای خانواده از مرد و زن و فرزند محکوم به زندانهای طولانی شدهاند. اتهاماتی که بر این نوع زندانیان اعم از بهائی و مسیحی، و دیگران زده میشود سیاسی است از قبیل «تبلیغ علیه نظام»، «تشکیل گروههایی با هدف بر هم زدن امنیت کشور» و «عضویت در گروه غیر قانونی». اما اعتراف جنبه خالص دینی دارد یعنی بازگشت به اسلام که مساوی با آزادی و از بین رفتن همه اتهامات است.
دولت ساسانی قریب چهارصد سال کوشید و نتوانست تنوع دینی ایران را از بین ببرد. گمان نمیرود دستاورد جمهوری اسلامی که به مانند ساسانیان رهبری دین و دولت را در یک فرد جمع کرده بهتر از ساسانیان باشد، خاصه آنکه روند جاری در ایران امروز گریز از دین و مذهب و روی آوری به سکولاریسم است
.
No comments:
Post a Comment