جناب کلیم این واقعه را برای جناب نبیل
حکایت فرموده است:
به تحریک مخالفین و متعصبین یک دسته
از کُردهای شیعه بغداد ، به نیت اذیت و آزار جمال قدم به بیت مبارک می روند و چون
وارد محوطه می شوند، بدون تعارف و سلام دست بر قبضه شمشیر ، کنار دیوار می ایستند .
جمال قدم یکی از آنان را مخاطب ساخته می فر مایند : « به نظر شما آنهائی که در
صحرای کربلا حضرت سیدالشهداء را محاصره کرده و قصد شهادت ایشان و اصحابشان را
داشتند به خدا و رسول معتقد بودند یا نه ؟ » شخص مخاطب جواب داده : معلوم است که بی
دین بودند . چون که اگر مسلمان و معتقد به خدا و رسول می بودند ، فرزند پیغمبر و
آل و اصحابش را شهید نمی کردند و عترت رسول را به اسارت نمی بردند . جمال قدم
فرمودند:« پس بنشینید تا من مفصّل از برای شما این مطلب را بیان کنم .» چون حضرات
نشستند، فرمودند :
« شیعه و سنی هر دو معتقدند که چون
حضرت امام حسن امر خلافت را به مقتضای مصلحت وقت به معاویه واگذاشتند و مصالحه
واقع شد، معاویه در همان سال پسرش یزید را ولیعهد خود کرد و به او وصیت نمود که
بعد از من با حسین بن علی مدارا کن ومتعرض او مشو ، ولی علما( را)* به بذل و بخشش از
خودت راضی نگاه دار تا هر چه بخواهی به حکم کتاب و سنت رسول اجرا کنند، چه اگر
آنها نظرشان صرف دین بود ، از علی که پسر عم و داماد رسول الله بود واز حسن که
فرزند فاطمه و نبیره پیغمبر بود ، دست بر نمی داشتند و متابعت مرا نمی کردند، چون
معاویه از دنیا رفت ، یزید بر خلاف وصیت پدر به اول کسی که تعرض کرد ، حسین بن علی
بود و به حاکم مدینه نوشت که از آن حضرت بیعت بگیرد والا سر حضرت را برایش بفرستند
، حاکم مدینه به حضور حضرت مشرف شد و مطلب را عنوان کرد، حضرت اعتنا نفرمود . حاکم
از خوف بنی هاشم نتوانست تعرض کند و تفصیل را به یزید نوشت ، یزید سیصد نفر از
علما را که پدرانشان از اصحابه رسول الله بودند ، جمع کرد و بعد از بذل و بخشش های
بسیار از آنان فتوی خواست که آیا نفسی که با امام زمان مخالفت کند و سبب تفرقه
اسلام شود حکمش چیست ؟ همه نوشتند وفتوی دادند که چنین نفسی از مفسدین فی الارض
است و قتلش واجب و خونش مباح است ، اکثری از علما به این هم قناعت نکرده ، شهادت
دادند که حضرت سید الشهداء تارک الصلوه و مانع الزکوه است . این است که در زیارتشان
این فقرات ذکر شد :
«اشهد بانک اقمت اللصوه و اتیت
الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر » چون این استشهاد تمام شد ، یزید آن را
پیش ابن زیاد فرستاد و در مسجد کوفه خطیب آن فتوی را بالای منبر خواند و نخستین
نفسی که به قتل حضرت قیام کرد ، شمر ذی الجوشن بود که از غایت زهد و ورع خار را از
سر راه مسلمانان بر می داشت که به پای کسی نخلد و هفتاد صف جماعت برای نماز در
عقبش بسته می شد و سرداری سپاه را عمر بن سعد وقاص که معروف به علم وتقوی بود،
قبول کرد و همین او اول کسی بود که به خیمه حضرت تیر انداخت وگفت : در قیامت شهادت
دهید که نخستین شخصی که به خیمه خارج از دین تیر پرتاب کرد، من بودم وبه این ترتیب
حضرت را به کمال مظلومیت شهید کردند و گفتند :« ان الحسین تجاوز(عن)* دین جده و قتل(بسيف)* جده ...»
حضرات کُرد حالشان منقلب شد و شروع به
گریه کردند و همگی از جا برخاستند ، زانوهای مبارک را بوسیدند و گفتند :
مَثَل ما مثل حرّ ریاحی است که ابتدا
به قتل سیدالشهداء کمر بستند و بعد نادم و پشیمان شدند و اول کسی بود که در راه
حضرت جان باخت . و همگی به کمال اخلاص و خلوص از محضر مبارک اجازه مرخصی خواسته و
مراجعت نمودند.
داستان های حیات عنصری جمال اقدس ابهی
صفحات 12 الی 14
______________________________________________________
توضيح تغيير در متن :
*(را) اضافه شده است
*(عن) بجاي خن، و *(سيف) بجاي سف تغيير يافته است.
No comments:
Post a Comment