Thursday, April 28, 2022

با تهدید و فشار ماموران، تاریخ خاک‌سپاری مهندس ابوالفضل انصاری شهر وند بهائی تغییر کرد




مراسم خاکسپاری ابوالفضل انصاری 


ابوالفضل انصاری از نویسندگان سرشناس بهائی بود که در تابستان ۱۳۹۸ به مدت یک ماه در بازداشت وزارت اطلاعات بود. ابتدا، این شهروند بهائی به اتهام تبلیغ علیه نظام تحت پوشش تبلیغ آیین بهائی به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در بررسی‌های مجدد به چهاه ماه حبس کاهش یافت. قابل ذکر است، پزشک قانونی با توجه به نارسایی و مشکلات قلبی ابوالفضل انصاری، درخواست عدم تحمل حبس او را داد ولی قاضی پرونده نپذیرفت به همین دلیل، آقای انصاری پیش از فوت در انتظار احضاریه و اجرای حکم خویش بود. یادآوری می‌شود که ابوالفضل انصاری یک پرونده باز دیگر هم با اتهام تبلیغ علیه نظام در دادسرای انقلاب داشته است. ابوالفضل انصاری، فرزند ابوالحسن سرکوهی دارابی از علمای سرشناس فارس و صاحب مدرسه فیضیه خان در شیراز بود. انصاری دارای تحصیلات حوزوی بود. 
 ------------------------------------------- 

 با فشار ماموران، تاریخ خاک‌سپاری یک شهروند بهائی تغییر کرد
 ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱

 ظهر روز دوشنبه ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱، ماموران سردخانه با احضار خانواده یک متوفی بهائی به نام ابوالفضل انصاری از ایشان خواستند تا متوفی را هر چه سریع‌تر در همان روز دفن کنند در غیر این‌صورت توسط خودشان دفن خواهد شد. پس از این اعلام، خانواده انصاری مجبور می‌شوند بدون اطلاع رسانی به دوستان و نزدیکان، آقای انصاری را در ساعت ۴ بعد از ظهر در گورستان بهائیان زرنان کرج دفن کنند. ابوالفضل انصاری، شهروند ۷۶ ساله بهائی در حالی‌که منتظر اجرای حکم خود بود، در روز پنجشنبه اول اردیبهشت بر اثر سکته قلبی درگذشت. بنا به اعلام خانواده انصاری قرار بوده که مراسم خاک‌سپاری متوفی در روز چهارشنبه ۷ اردیبهشت برگزار شود که بر اثر تهدید و فشار ماموران سردخانه، خانواده انصاری مجبور می‌شوند جسد را در روز دوشنبه ۵ اردیبهشت بدون اطلاع دادن به دوستان متوفی دفن کنند. احتمالا این اقدام سردخانه بر اثر فشار وزارت اطلاعات بوده است تا از تجمع بهائیان در روز چهارشنبه جلوگیری به عمل آید. با وجود جلوگیری از اطلاع رسانی، تعداد زیادی در مراسم خاک‌سپاری انصاری شرکت کردند. او پس از بهائی شدن، با رها کردن دروس طلبگی تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را ادامه می‌دهد و به عنوان مهندس مکانیک از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل می‌شود.



Tuesday, April 26, 2022

عید رضوان عیدی برای همۀ ایرانیان/ دکتر نادر سعیدی

🌐  عید رضوان عیدی برای همۀ ایرانیان

مقاله ای از جناب دکتر نادر سعیدی

  در سال ۱۸۶۳ میلادی در‌حالی‌که حضرت بهاءالله ۱۰ سال پیش از آن از ایران به بغداد تبعید شده بودند، دو دولت ایران و عثمانی مجددا دستور تبعید ایشان از بغداد به استانبول را صادر  می‌کنند. پیش از حرکت به سمت استانبول خارج از بغداد حضرت بهاءالله و یارانشان به مدت ۱۲ روز در باغی به نام نجیبیه (رضوان) جمع گشتند.در نخستین روز حضرت بهاءالله رسالت روحانی خود را اعلام و علناً آئین بهائی را به عنوان آئین جدید و وعده داده شده ادیان گذشته به جهانیان معرفی نمودند. در واقع اعلام نمود که اوست همان فرستاده ای که جمیع ادیان و ملل عالم در انتظارند. اگرچه ممکن است در ابتدا این عید تنها عیدی مذهبی وفقط مربوط به هم وطنان بهائی پنداشته شود اما واقعیت این است که این عید، متعلق به همۀ ایرانیان و جهانيان است چرا که در آن روز حضرت بهاءالله ۳ اصل کلی را برای آزادی و برابری انسانها معرفی نمودند که در واقع نفی استبداد مذهبی و سیاسی به طور همزمان است و عید رضوان در حقیقت تجلیل این سه اصل می باشد.

✨ نخستین بیان حضرت بهاءالله در آن روز اشاره به این حقیقت بود که در این ظهور حکم "سیف" (شمشیر) برداشته شده است و این کنارگذاشتن خشونت مذهبی و دعوتی کلی به فرهنگ صلح و داد و دوستی است. از نظر حضرت بهاءالله آزادی وجدان و عقیده و مذهب اولین شرط حرکت بسوی خردورزی و پیشرفت و تکامل است. بر طبق این اصل همه مردم صرف نظر از باور دینیشان در حقوق اجتماعی و سیاسی باید برابر باشند. آنچه که حقوق شهروندی مردم را تعیین می نماید اعتقاد دينيشان نيست بلکه انسانیت است و بس. حضرت بهاءالله در واقع اولین کسی است که مفهوم راستین بشر رامطرح می نماید در عین حال که از تقدس اصل حقوق بشر در ارتباط با همه انسانها نیز سخن می گوید.


✨✨ دومین گفته حضرت بهاءالله در آن روز تاکیدی بر اصل زمانمندی است و اینکه هیچ آیینی آخرین آیین نیست و آیین بهاءالله نیز پس از هزار سال توسط پیامبری نوین تجدید خواهد شد. این اصل نفی کامل سنت پرستی و انحطاط انسان است.


✨✨✨ بیان سوم حضرت بهاءالله که بزرگترین اصل فلسفی جهان‌بینی بهائی است و در کتاب اقدس نیز آن را تکرار می کنند، عبارت است از این حقیقت که خداوند بر همۀ اشیا و همۀ انسانها به تمامی صفات خود تجلی فرموده است و بنابراین همۀ انسانها دارای حقوق برابر هستند و هیچ انسانی و هیچ قوم و مذهبی نمی تواند نجس تلقی بشود. بر عکس با این تجلی همگان در دریای پاکی غوطه ور شدند. به این دلیل است که حضرت بهاءالله نه تنها اصل شبه نژادپرستانه نجاست و اجتناب از “دیگران” را نسخ می نماید بلکه از حکم برابری فراتر رفته ، همگان را به فرهنگ معاشرت و وداد و الفت با همه اقوام و مذاهب دعوت می نماید. همین اصل است که در اين آیین حضرت بهاءالله خود را به شکل تحریم برده داری، برابری حقوق زنان و مردان، عدالت اقتصادی و نفی همه نوع فرهنگ خشونت و نفرت و تیعیض نمایان می نماید.


” منم شاهباز دست بی نیاز که پر بستگان را بگشایم و پرواز بیاموزم… بگو ای دوستان سراپرده یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بارِ یک دارید (درختید) و برگِ یک شاخسار.”                                         حضرت بهاءالله


https://t.me/tolo_e_carmel



بیمارستان میثاقیه؛ میراث بنیان‌ گذار بهائی، بعد از ترور پروفسور حکیم، مدیر بیمارستان، غصب و بنام مصطفی خمینی مصادره شد

 


بیمارستان میثاقیه؛ میراث بنیان‌گذار بهائی و نام مصطفی خمینی

۲۹ فروردین ۱۴۰۰

کیان ثابتی

بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، بسیاری از بهائیان، از جمله پزشکان و پرستاران، بازداشت، زندانی یا اعدام شدند. سلسله مطالب سرگذشت پزشکان بهائی را می‌توانید در این لینک روی وب‌سایت ایران‌وایر بخوانید.

اما نه‌تنها کادر درمان بهائی به خاطر اعتقادات خود مورد تعقیب قرار گرفتند، بلکه چندین بیمارستان و مرکز درمانی نیز که به ابتکار بهائیان و با هزینه آنان تاسیس شده بود، به نفع بنیاد مستضعفان مصادره شد. بیمارستان میثاقیه یکی از این مراکز بود که «عبدالمیثاق میثاقیه» آن را بنیان نهاد و اکنون با نام «مصطفی خمینی» فعالیت می‌کند.

***

۱۶ خرداد ۱۳۵۸، ماموران بنیاد مستضعفان به موجب فرمانی از بنیاد قصد تصرف بیمارستان میثاقیه تهران را داشتند. در فرمان مذکور، فردی به نام «سیامک ستوده» از طرف «مسعود ستوده»، سرپرست ضبط اموال مصادره شده بنیاد، ماموریت یافته بود تا در مورد بیمارستان میثاقیه که «طبق حکم دادگاه انقلاب اسلامی مصادره شده است»، تحقیق و شناسایی کامل کند.

پروفسور «منوچهر حکیم»، مدیر عامل بیمارستان به این حکم اعتراض کرد؛ زیرا تا آن تاریخ، هیچ دادگاهی حکمی مبنی بر مصادره بیمارستان میثاقیه صادر نکرده بود. دو روز بعد، دکتر حکیم به دفتر دادستان کل انقلاب، مراجعه کرد و معلوم شد حکمی از طرف دادستانی صادر نشده است. دکتر حکیم به بنیاد مستضعفان مراجعه کرد؛ آن‌ها هم از ارائه حکم خودداری کردند.  

۲۳ خرداد ۱۳۵۸، حوالی ظهر چند پاسدار مسلح به بیمارستان میثاقیه وارد شدند و بیمارستان را بدون ارائه حکم به تصرف در‌آوردند. دو نفر از مهاجمان به نام‌های «خسرو صادقی تهرانی» و «محمد رازقی» طبق حکمی از طرف «ابوالقاسم سرحدی‌زاده»، معاونت بخش اموال مصادره‌شده بنیاد، ماموریت داشتند تا بیمارستان و کلیه اموال و اسناد موجود در آن را در اختیار بگیرند. صادقی مشغول بازجویی از مدیر بیمارستان شد و رازقی اسناد و مدارک را بررسی ‌کرد.

از آن تاریخ به بعد، بیمارستان میثاقیه بدون حکم دادگاه به مصادره بنیاد مستضعفان درآمد. در ۳۱ خرداد طبق حکمی از طرف بنیاد مستضعفان دکتر «عباس پاک‌نژاد» مامور رسیدگی به امور بیمارستان شد. دو روز بعد، پاک‌نژاد «محمد رازقی» را به مدیریت داخلی منصوب  و کلیه دریافت و پرداخت‌های بیمارستان را منوط به امضای خودش کرد.

با روی کارآمدن نیروهای انقلابی، مدیریت بیمارستان هم از دست نیروهای متخصص و با تجربه خارج شد. اخراج پرسنل بهائی بیمارستان آغاز شد. مدیران بیمارستان هم پی‌درپی تغییر کردند. رازقی، دو ماه بیشتر در سمت مدیریت بیمارستان دوام نیاورد و جایگزین او دانشجویی انقلابی به نام دکتر صادقی شد. بعد از مدت کوتاهی، صادقی به دلیل سوءمدیریت از کار اخراج شد و دکتر «هوشنگ فاضل» جای او را گرفت. دستگیری و اعدام همسر هوشنگ فاضل به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین موجب برکناری او از سمت مدیریت بیمارستان شد. پس از دکتر فاضل، نوبت به «فاطمه کروبی» رسید که ریاست بیمارستان را به عهده گیرد. اما بیمارستان میثاقیه که امروزه به نام بیمارستان «مصطفی خمینی» شناخته می‌شود، تاریخچه‌ای شنیدنی دارد.

بنیان‌گذار بیمارستان میثاقیه

در سال  ۱۳۲۸ توسط «عبدالمیثاق میثاقیه»، بازرگان بهائی بنیان گذاشته شد. عبدالمیثاق از بهائیان یهودی‌تبار کاشان و نخستین فرزند «آقا یهودا» و «جهان خانم» بود. او در سال ۱۲۶۹ در کاشان متولد شد. پدرش، آقا یهودا تاجر معروف ابریشم در کاشان بود که بر اثر مراوده با بهائیان با آیین بهائی، آشنا و بهائی شد.

آقا یهودا دارای معلومات دینی بسیاری بود و همیشه منزلش محل رفت‌وآمد علاقه‌مندان به مباحث مذهبی بود؛ به همین دلیل عبدالمیثاق هم از کودکی با معارف ادیان آشنا شده بود. بهائی شدن آقا یهودا، برای او دردسر فراوانی ایجاد کرد. مدتی به دستور حاکم کاشان به زندان افتاد و پس از آزادی هم توسط تعدادی از همسایگان متعصب با بیل و کلنگ و آجر به شدت مضروب شد. شدت آسیب‌دیدگی طوری بود که خانواده‌اش مجبور شدند، او را برای معالجه به تهران ببرند. شبی در تهران، آقا یهودا که هنوز تحت درمان بود و نمی‌توانست به خوبی راه برود، از پشت بام افتاد و بر اثر این تصادف، در سن چهل سالگی درگذشت.

عبدالمیثاق در کودکی «الیاس» نام داشت؛ ولی پس از دریافت لقب «میثاقیه» از طرف «عبدالبهاء»، نام خود را عبدالمیثاق تغییر داد. پدر عبدالمیثاق، او را در شش سالگی به مکتب فرستاد؛ ولی معلمی خصوصی هم به منزل آورد تا فارسی، عربی، ترسّل (نامه‌نگاری) و ادبیات به فرزندش بیاموزد. آموزه‌های معلم، میثاقیه را فردی ادیب و خوش‌نویس بارآورد؛ به‌طوری که بسیاری برای نگارش نامه یا لایحه به نزد او می‌آمدند. او قریحه شاعری هم داشت و از نوجوانی با تخلص «ذرّه» به سرودن شعر مشغول بود.

پس از مضروب‌شدن پدر، الیاس سیزده ساله مجبور شد، تحصیل را رها کند و به جای پدر با فردی معتمد به قصد تجارت راهی همدان برود. او اجناس را از کاشان برای فروش به همدان می‌برد. با درگذشت ناگهانی پدر در تهران، خانواده دچار تنگدستی شد و تامین هزینه زندگی خانواده به دوش الیاس نوجوان افتاد.

الیاس سال‌ها به کار تجارت در همدان، رشت و کرمانشاه مشغول بود و سرانجام در تهران ساکن شد. میثاقیه فردی خودساخته بود و از کودکی شروع به کار کرد و با کوشش خود توانست سرمایه‌ای جمع‌آوری کند و به بازرگانی موفق تبدیل شود. او همچنین کارآفرین و کارفرمای موفقی هم بود و با کمک‌هایش موجب ترقی بسیاری از همکاران و دوستانش در پست‌ها و مشاغل‌شان شد. از میثاقیه به عنوان فردی خیرخواه یاد می‌شود. در بیشتر خدمات عام‌المنفعه شرکت می‌کرد و بخشی از وقت و سرمایه خود را به‌طور منظم به نیازمندان و فقرا جامعه اختصاص می‌داد.

عبدالمیثاق میثاقیه با «مریم متحده» در کاشان ازدواج کرد. مریم در تمام دوران زندگی مشترک‌شان، همراه و همگام همسرش در همه کارهایش بود؛ به همین دلیل وقتی سخن از تاسیس و اداره امور بیمارستان میثاقیه می‌شود، دو نام در کنار هم به چشم می‌خورد: «مریم متحده»(میثاقیه) و «عبدالمیثاق میثاقیه». حاصل ازدواج عبدالمیثاق و مریم یک دختر و سه پسر بود. یکی از پسرهایش، «مهدی میثاقیه»، موسس و صاحب استودیو میثاقیه (بنیاد سینمایی فارابی کنونی) بود. مهدی پس از انقلاب به اتهام بهائی‌بودن مدتی زندان بود و اموالش به نفع حکومت مصادره شد. عبدالمیثاق میثاقیه در ۳۰ آبان ۱۳۶۰ در سن ۹۱ سالگی در تهران درگذشت

بیمارستان میثاقیه چگونه ساخته شد؟

در سال ۱۳۲۸، عبدالمیثاق میثاقیه ساختمانی را برای اسکان دانشجویان بهائی شهرستانی خریداری کرد. به پیشنهاد «محفل روحانی ملی بهائیان»، قرار شد این محل به بیمارستان تبدیل شود تا منفعتش شامل همه مردم شود. میثاقیه، تجهیزات پزشکی و سایر وسایل بیمارستان را تامین کرد.

بیمارستان میثاقیه، یک مرکز درمانی خصوصی غیرانتفاعی بود که از دولت هیچ کمکی دریافت نکرد. هدف از تاسیس بیمارستان، احداث یک مرکز درمانی مدرن مجهز جهت خدمت به همه مردم جامعه بود. بیمارستان میثاقیه دارای ۱۱۰ تخت برای بزرگسالان و ۶۰ تخت برای کودکان بود که در آن زمان، بیمارستان بزرگی به‌حساب می‌آمد. برای هر یک از اقلیت‌های مذهبی ارمنی، آشوری، سنی، زرتشتی و یهودی، یک تخت رایگان و برای مسلمانان شیعه، تخت‌های نامحدود رایگان در نظر گرفته شده بود. بیمارستان دارای چند اتاق عمل جراحی، بخش زایمان، چند آزمایشگاه، بخش فیزیولوژی، بخش فیزیوتراپی و امکانات هیدروتراپی و توان‌بخشی بود.

پلی کلینیک بیمارستان، مراجعه‌کنندگان را به طور رایگان معاینه می‌کرد. بخش سوانح به طور شبانه‌روزی با پزشک کشیک به بیماران خدمت ارائه می‌داد. داروخانه بیمارستان تا ساعت ده باز بود. دو دستگاه بزرگ زباله‌سوز با کوره‌های بزرگ و حرارت زیاد در بیمارستان تعبیه شده بود. همه‌ی این موارد در آن زمان نوآوری‌هایی بودند که در بخش درمانی بی‌سابقه بود؛ اما قابل‌توجه‌ترین نوآوری بیمارستان میثاقیه، استفاده از دستگاه تولید برق مستقل از برق شهر بود تا در موارد اضطراری بتوانند به عنوان جایگزین برق از آن استفاده کنند.

در ابتدا، تعداد مراجعه‌کنندگان بیمارستان به دلیل بهائی‌بودن مالک و سرمایه‌گذارش کم بود؛ زیرا مردم سال‌ها بر اساس آنچه از منابر و مواعظ ملایان شنیده بودند، این باور مذهبی برای‌شان به وجود آمده بود که بهائیان نجس هستند. بستری‌شدن «محمود نامجو»، قهرمان ملی وزنه‌برداری برای جراحی لوزه و عمل جراحی معده روحانی سرشناس، «آیت‌الله زنجانی» که با پیشنهاد دکتر «جهان‌شاه صالح» وزیر بهداری وقت در بیمارستان میثاقیه انجام شد، این باور را به هم ریخت.

حضور ورزشکاران، هنرمندان و روحانیون که برای عیادت این دو فرد به بیمارستان می‌آمدند، جامعه را با بیمارستان میثاقیه آشنا کرد. بعد از این دو واقعه، تعداد مراجعه‌کنندگان به بیمارستان افزایش یافت به طوری‌که مالک بیمارستان مجبور شد با خرید چند ساختمان مجاور بیمارستان را توسعه دهد. سرانجام، بیمارستان میثاقیه با تلاش دلسوزانه پرسنل و کادر درمانی خود طبق ارزیابی دولت درجه ممتاز گرفت.

افزایش خدمات بیمارستان و کمبود کارکنان باعث شد تا هیئت‌مدیره بیمارستان میثاقیه به چاره‌اندیشی بیافتد و یک آموزشگاه بهیاری خصوصی و یک آموزشگاه عالی پرستاری تاسیس کند. آموزگاران اغلب استادان بهائى دانشگاه تهران بودند که به طور رايگان به تدريس و تهيه مواد آموزشى مى‌پرداختند. دوره بهيارى دو ساله و دوره پرستاری سه ساله بود. دانشجويان از خوراک و مسکن رايگان نيز بهره‌مند بودند. به‌رغم مخالفت برخى از بخش‌هاى دولتى، وزارت آموزش عالى به اين دو آموزشگاه مجوز رسمى داد. بيمارستان ميثاقيه نخستين بيمارستان مستقل در ایران بود که نهادهاى وابسته نظير آموزشگاه بهيارى و مدرسه پرستارى تاسيس کرد.

همچنین به ابتکار شورای مدیریت بیمارستان میثاقیه، در محله «دروس» تهران خانه بزرگی، خریداری و تبدیل به خانه سالمندان شد. هدف از تاسيس اين خانه مراقبت‌هاى بلندمدت از بيمارانى بود که از اختلالات مزمنى نظير بيمارى پارکينسون، سکته و الزايمر (زوال حافظه) رنج مى‌بردند. «خانه سالمندان دروس» مجهز به کتاب‌خانه، سینما و اتاق موسیقی بود. هزینه محل از کمک‌های نقدی بهائیان و بعضی از سالمندان تامین می‌شد. این محل بعد از انقلاب اسلامی، مصادره شد و سالمندان بهائی از آن اخراج شدند.

مصادره و تغییر نام بیمارستان

پس از انقلاب اسلامی، بیمارستان میثاقیه مانند بسیاری از اموال بهائیان بدون حکم قانونی مصادره شد. نام بیمارستان هم از میثاقیه به «شهید مصطفی خمینی» تغییر کرد. مدیریت و پرسنل بهائی‌اش اعم از پزشکان، پرستاران و خدمات از کار اخراج شدند. بالاخره در ۸اردیبهشت۱۳۵۹ به حکم «محمد محمدی گیلانی»، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی مرکز این بیمارستان و کلیه اموالش به نفع بنیاد شهید مصادره شد.

پروفسور «منوچهر حکیم»، مؤسس و رئیس کرسی آناتومی دانشگاه تهران که ۳۱ سال مدیریت بیمارستان میثاقیه را عهده دار بود، چند ماه بعد از اعلام حکم مصادره بیمارستان در ٢٢دی‌۱۳۵۹ در مطب شخصی خویش به ضرب گلوله افرادی ناشناس به قتل رسید. مقامات حکومت ایران هرگونه ارتباطی را با قتل دکتر حکیم انکار کردند؛ ولی سه روز بعد از قتل، منزل مسکونی و کلیه اموال پروفسور حکیم پلمب و مصادره شد.

هنوز از اهالی تهران قدیم هستند که هر وقت از سر در بیمارستان مصطفی خمینی می‌گذرند، برای همراهان‌شان تعریف می‌کنند که زمانی نام اینجا بیمارستان میثاقیه بود و بهائی‌ها اداره‌اش می کردند.

برخی منابع فارسی:

بهائیان کاشان: موسی امانت، بنیاد فرهنگی نحل

ابتکارهای بهداشتی بهائیان در ایران (مقاله): مینو فوادی و سینا فاضل- نشر باران

مطالب مرتبط:

پزشکان بهائی در ایران؛ قتل حکیم سلیمان برجیس

شکنجه و اعدام؛ سرگذشت فیروز نعیمی، پزشک بهایی

بهاییان ایران؛ قمرالملوک سیف، یک عمر خدمت و درگذشت در غربت

عشق به میهن؛ داستان طبیب بهایی ناصرالدین شاه در دوران طاعون

دکتر بهرام افنان، پزشک بهایی و پرسش «اسلام یا اعدام»

سینا حکیمان و شعله میثاقی؛ از تبعیض تا بازداشت، مصائب زوج پزشک بهایی در ایران

سینا حکیمان و شعله میثاقی؛ از بازداشت تا مهاجرت، مصائب زوج پزشک بهایی در ایران

عنایت مظلومی، دندان‌پزشک و استادی که از دانشگاه اخراج شد

سیروس روشنی؛ پزشک شاعری که به جرم بهایی بودن اعدام شد

مسرور دخیلی، تیرباران پزشکی که خنده‌هایش معروف بود

طاهره برجیس، پزشک بهایی که عاشق ایران بود

پاسخ جمهوری اسلامی به خدمات دکتر مسیح فرهنگی؛ اعدام

خدمت پزشکان و پرستاران بهایی به ایران؛ دکتر ناصر وفایی اعدام شد

بهای تبعیض؛ محرومیت از خدمات پزشکان بهایی

می‌توانستند جان آدم‌ها را نجات دهند اما اعدام شدند

اخراج، شکنجه و اعدام؛ چگونه ایران از خدمت پزشکان بهایی محروم شد

با حکم دادستان انقلاب، داروساز بهایی و پدرش اعدام شدند

زندگی عطاءالله بخشایش، پزشک بهایی و موسس بیمارستان صحت




Saturday, April 23, 2022

نگارش دکتر فائز رضوانی از فاجعه صعود جناب مهندس ابوآلفضل انصاری و ربوده شدن و شهادت جناب موحد

پروردگارا اگر بنوازی هر یک شهباز اوج عرفان گردیم و اگر بگذاری، بگدازیم و به ضرر و زیان گرفتار شویم هر چه هستیم از توئیم و به درگاهت پناه آریم. توئی دهنده و بخشنده و توانا.



دکتر فائز رضوانی

دوستان و سروران گرامی

متاسفانه دیشب برای دوست عزیز و گرامی و اندیشمند بزرگ بهائی جناب مهندس ابوالفضل انصاری حادثه سکته قلبی و مغزی، درباغی که تعدای از دوستان گرد هم آمده و در حین استماع بیانات ایشان در باره لوح گل و بلبل(لوح گل معنوی)* حضرت بهاالله بودند اتفاق افتاد که متاسفانه با تحسّر بی پایان من و اطرافیان و خانواده، از میان ما به ملکوت ابهی صعود نمودند.

برای من که نظاره گر تلاش ماموران اورژانس برای احیاء ایشان بودم و آخرین ضربات نبض ایشانرا حس نمودم این اتفاق، بسیار تکان دهنده و ناگوار بود و هم اکنون که این سطور را مینویسم با آه وحسرت و آب دیده، آنها را مینگارم.

صعود ایشان فاجعه بزرگیست برای جامعه ما که فاضل بزرگ و عالمی دانا و بسیار با سواد و خادمی برازنده و نفس نفیسی را از دست دادیم .خیلی از ما میدانیم که جناب انصاری دریای معلومات و آتشفشانی از اطلاعات بودند. در نزدیک به چهل سال دوستی و مراوده با ایشان آنچنان عظمتی از علو روح و بزرگی درجات عرفانی از ایشان مشاهده کرده بودم که خودم را احقر عباد و تلمیذی ناچیز درمقابل ایشان احساس میکردم 

جدّ ایشان آخوندی بود که تعدادی از بابیان نیریز  را به شهادت رسانده بود و خود ایشان از خاندانی روحانی برخاسته بودند که دوران طلبگی را در مدرسه آقابابا خان شیراز گذرانده و دائیشان که از علمای برجسته شیراز و ‌نماینده آیت الله حکیم  بود .در حوادث سال چهل و دو و قیام آیت الله خمینی بر علیه شاه با دستور آیت الله دستغیب اعلامیه های دستغیب را در شیراز پخش مینمود . بعد از سرکوبی قیام آیت الله خمینی جناب انصاری با استاد خویش که جناب موحد بودند غرق در مطالعات دینی و  کشف حقایق الهی شدند. و به نتایجی رسیدند که انها را از سطح یافته های معمولی به درکی بالاتر برده بود . آنها شروع کردند به طی دورانی از تهذیب نفس و سلوک در امور روحانی. در آن دوران تدین اسلامی، جناب انصاری در اکل و شرب امساک میکرد و همیشه در حال حرکت در کوچه و خیابان نگاهش را از روی زمین برنمیداشت که نکند روی زنی را ببیند و وقتی که به قم میامد و یا برمیگشت در داخل اتوبوس برای آنکه صدای ضبط اتوبوس را که اهنگهای خوانندگان زن را پخش میکرد نشنود ، تا خود شیراز گوش خود را میگرفت و یا پنبه در گوش میگذاشت.تا انکه در سیر مطالعات دینی با جناب موحد شروع به مطالعه ادیان کردند و در نظر داشتند کتب آن دین را بطور کامل مطالعه و بعد به دین دیگر بپردازند و البته از نظر خودشان بابیت و بهائیت را بگذارند برای آخر. تا انکه در سیر مطالعاتی به یک ردّیه ای نسبت به دیانت بهائی برخورد کردند که نویسنده خطابی از حضرت باب را که نبیل در تاریخش آورده بود را ذکر نموده بود که حضرت باب هنگام وداع با  اولین مومنین خود به آنان فرموده بودند که "انقطاع شما باید به درجه ای باشدکه در هر شهری برای تبلیغ امرالله وارد شوید از مردم آن شهر به هیچ وجه اجر و مزدی توقع نداشته باشید.غذا و طعام طلب نکنید. و هنگامی که از شهری میخواهید خارج شوید گَرد کفشهای خود را هم بتکانید تا چنانچه منقطع و طاهر وارد آن شهر شدید همانطور از آن شهر خارج شوید زیرا پدر اسمانی همواره همراه شماست و شمارا مراقبت خواهد نمود ..."در اینجا جناب موحد رو به جناب انصاری میکند که خیلی عجیب است که یک عقیده ای که از نظر ما باطل است چنین توصیه ای به پیروان خود بکند پس بهتر است در مورد بابیت برویم مطالعه کنیم.

در این موقع به کتابخانه مرکزی شهر شیراز که سالها از آنجا  برای مطالعه خود کتاب به امانت میگرفتند مراجعه و از رئیس آن کتابخانه درخواست کتب بابیان را مینمایند و آن شخص تعدادی ردّیه به ایشان معرفی میکند اما ایشان از او میخواهند که کتاب اصلی باب به نام بیان را به آنها بدهد.رئیس کتابخانه میگوید این کتاب را نداریم ولی یک کتاب به نام ایقان داریم که یکی از پیروان باب که بعداً دین بهائی را پایه گذاری کرد نوشته است و البته آنرا از دید مردم مخفی کرده ایم و در انبار است و آنرا چون شما روحانی هستید به شما امانت میدهم.

آنها این کتاب را با دقت با یکدیگر شروع به مطالعه میکنند و در اواسط کتاب رو به یکدیگر کرده و میگویند آیا این همان حقیقتی نبود که سالها به دنبال آن بودیم؟و یکدیگر را در آغوش میکشند و بدون آنکه یکنفر بابی یا بهائی را دیده باشند با خواندن نصف کتاب ایقان به حضرت باب ایمان میاورند واین زمان شش سال از مجاهده و ریاضت ایندو میگذشت. و از همان زمان که شرح آن طولانیست مطالعات خود را تکمیل و بهائی میشوند و به دنبال آن و به تدریج دچار مصائب و مسائلی میشوند که در اینجا مجال ذکر آنها نیست. جناب موحد را نزدیکان متعصبش با توطعه در دار المجانین شیراز محبوس میکنند و با هزاران مشکل در حالی که پزشک آنجا را مومن میکند توسط یکی از سرهنگ های بهائی شیراز از انجا نجات میابد. و بعدها به طهران میاید و با نوری خانم انصاری خواهر جناب انصاری ازدواج میکند و بعد از انقلاب ربوده(شده) و از ایشان دیگر هیچ خبری نیست‌. بنده در زمان قبل از انقلاب چندین بار در کلاسها و کنفرانسهای جناب موحد در طهران شرکت کردم و در تبریز نیز آنزمان که دانشجو بودم سه روز ایشان با همسر گرامی و شمیم که اولین فرزندشان بود که آنزمان کودک بود کلاس داشتند که شرکت کردم .

و جناب انصاری هم بعد از ایمان دچار غیظ وغضب دائی و خانواده شده به نحوی که دختر دائی را که همسرشان بوده از دستش گرفته و طلاق میدهند و ناچاراً جناب انصاری به طهران آمده و در دانشگاه وارد و مهندسی مکانیک خود را اخذ و با شهدخت خانم ازدواج میکند و بعد از انقلاب در کرج ساکن میشوند که آشنائی من نیز از همان زمانها با ایشان اتفاق افتاد.

اینجا جائی نیست که بخواهم بلایا وصدماتی که به این نفس نفیس وارد شد را ذکر نمایم ولی همینقدر میدانم که با چه عُسرَت و تنگی به زندگی و در عین حال به خدمات روزانه خود ادامه میدادند.کلاسهای متعدد داشتند و سالها به تربیت شاگردان درموسسه معارف عالی امر اشتغال داشتند و هزاران شاگرد را تربیت کردند و دهها نفر را نیز وارد شریعه الهیه نمودند. اطلاعاتی بسیار عمیق به وسعت دریا  و اکتشافاتی روحانی و عجیب داشتندکه غیر قابل باور است. با دوستان بقدری صمیمی بودند که هر کس فکر میکرد او بهترین دوستش است و با مخالفین بقدری با ملایمت ومهربانی رفتار میکرد که آنها را شیفته خود مینمود. هر بلائی را با لبخند میپذیرفت واز هر امر کوچک شادی آوری بشدت خوشحال میشد. بقدری غرق در افکار عمیق خود میشد که زمان و مکان را فراموش مینمود و زمانیکه سوالی مذهبی از او میشد بقدری موضوع وجوانب موضوع را میشکافت که به سختی آنرا به انتها میرساند.کلیه قران را حفظ بود و هر آیه ای از قران را از او میپرسیدی خود آیه را با تلفظ صحیح آن از بر میخواند.

و جالب آنکه در روز اول عید رضوان که روز اظهار امر علنی حضرت بهاالله بود در هفتاد وهفت سالگی به وصال معشوق حقیقی یعنی حضرت عبدالبهاء که ایشان هم هفتاد وهفت سال عمر عنصری کردند رسیدند.

فقدان عنصری ایشان اگر چه برای همه ما سخت است اما با عظمت روحی که داشتند مطمئنم از عالم ملکوت خدمات برجسته تری را به ما خواهند نمود. میدانم که برای خانواده فقدان ایشان چقدر مشکل است ولی از علو فکری آنان، میدانم که آنان باید ما را تسلیت  بدهند و نه ما آنان را .   روحش شاد و یادش مانا بادا

-------------------------------------------------------------------------------------------

*

لوح گل معنوي – حضرت بهاءالله - آثار قلم اعلى، ١٥٩ بديع، جلد ٢، صفحه ٦٤٠ - ٦٤٢

لله المثل الاعلی گل معنوی در رضوان الهی بقدوم ربیع معانی مشهود ولکن بلبلان صوری محروم مانده اند گل گوید ای بلبلان منم محبوب شما و بکمال لون و نفحه عطریه و لطافت وطراوت منیعه ظاهر شده ام با یار بیامیزید و از دوست مگریزید بلبلان مجاز گویند ما از اهل یثربیم و بگل حجاز انس داشته و تو از اهل حقیقتی و در بستان عراق کشف نقاب نموده ای گل گفت معلوم شد که در کل احیان از جمال رحمن محروم بوده اید و هیچ وقت مرا نشناخته اید بلکه جدار و روافد و دیار را شناخته اید چه اگر مرا میشناختید حال از یار خود نمی گریختید ای بلبلان من نه خود از یثربم و نه از بطحا و نه از عراق و نه از شام ولکن گاهی بتفرج و سیر در دیار سایرم گاهی در مصر و وقتی در بیت اللحم و جلیل و گاهی در حجاز و گاهی در عراق و فارس و حال در ادرنه کشف نقاب نموده ام شما بحب من معروفید ولکن از من غافل معلوم شد که زاغید و رسم بلبل آموخته اید در ارض وهم و تقلید سایرید و از روضه مبارکه توحید محروم مثل شما مثل آن جغد است که وقتی بلبلی را گفت که زاغ از تو بهتر میخواند بلبل گفت ای جغد چرا از انصاف گذشتی و از حق چشم برداشته آخر هر دعوی را برهانی لازم است و هر قولی را دلیلی حال من حاضر و زاغ حاضر بخواند تا بخوانم گفت این کلمه مقبول نیست بلکه مردود است چه که من وقتی از رضوانی نغمه خوشی استماع نمودم بعد از صاحب نغمه پرسیدم مذکور نمودند که این صوت زاغ بود و علاوه بر آن مشاهده شد که زاغی از آن بستان بیرون آمد یقین نمودم که قائل صادقست بلبل بیچاره گفت ای جغدان صوت زاغ نبود صوت من بود و حال بهمان صوت که شنیدی بلکه احسن و ابدع از آن تغنی مینمایم گفت مرا باین کلمات رجوعی نیست و این سخنها مقبول نه چه که من همچه شنیده ام از آباء و امثال خود و حال آن زاغ حاضر و سند هم در دست دارد اگر تو بودی چگونه اسم او شهرت نموده بلبل گفت ای بی انصاف مرا صیاد کین در کمین بود و سیف ظلم از عقب لذا باسم زاغ شهرت یافت من از غایت ظهور مستور ماندم و از کمال تغنی بساکت مشهور ولکن صاحبان آذان نغمه رحمن را از نعیب زاغان تمیز دهند حال تو باصل صوت و لحن ناظر شو لیظهر لک الحق و شما ای بلبلان صورت مثل آن جغد بنظر میائید که ذره ای وهم را بصد هزار یقین تبدیل ننمائید و حرفی از آنچه شنیده بعالم شهود و مکاشفه مبادله نکنید بشنوید نصح یار را و بنظر اغیار بر منظر نگار ناظر مباشید مرا بمن بشناسید نه بمقر و دیار در این گفتگو بودند که ناگاه از حدیقه مبارکه کان الله بلبلی نورانی بطراز رحمانی و نغمه ربانی وارد و بطواف گل مشغول شد گفت ای بلبلان اگر چه بصورت بلبلید ولکن چندی با زاغان موانس گشته اید و سیرتشان در شما ظاهر و مشهود مقرتان این رضوان نه بر پرید و بروید این گل روحانی مطاف بلبلان آشیان رحمانیست پس ای بلبلان انسانی جهد نمائید که دوست را بشناسید و دست تعدی خزان را از این گل رضوان رحمن قطع نمائید یعنی ای دوستان حق کمر خدمت محکم بر بندید و اهل آفاق را از مکر و نفاق اهل شقاق حفظ نمائید و اگر بخضوع و خشوع و سایر سجایای حق بین عباد ظاهر شوید ذیل تقدیس از مفتریات ابلیس و مظاهرش طاهر ماند و آلوده نشود و کذب مفترین بر عالمیان ظاهر و هویدا گردد و اگر نعوذ بالله عمل غیر مرضیه از شما مشاهده شود جمیع بمقر قدس راجع است و همان اعمال مثبت مفتریات مشرکین خواهد شد و هذالحق یقین و الحمد لله محبوب العالمین.


separator

لوح گل معنوي – حضرت بهاءالله - آثار قلم اعلى، ١٥٩ بديع، جلد ٢، صفحه ٦٤٠ - ٦٤٢

لله المثل الاعلی گل معنوی در رضوان الهی بقدوم ربیع معانی مشهود ولکن بلبلان صوری محروم مانده اند گل گوید ای بلبلان منم محبوب شما و بکمال لون و نفحه عطریه و لطافت وطراوت منیعه ظاهر شده ام با یار بیامیزید و از دوست مگریزید بلبلان مجاز گویند ما از اهل یثربیم و بگل حجاز انس داشته و تو از اهل حقیقتی و در بستان عراق کشف نقاب نموده ای گل گفت معلوم شد که در کل احیان از جمال رحمن محروم بوده اید و هیچ وقت مرا نشناخته اید بلکه جدار و روافد و دیار را شناخته اید چه اگر مرا میشناختید حال از یار خود نمی گریختید ای بلبلان من نه خود از یثربم و نه از بطحا و نه از عراق و نه از شام ولکن گاهی بتفرج و سیر در دیار سایرم گاهی در مصر و وقتی در بیت اللحم و جلیل و گاهی در حجاز و گاهی در عراق و فارس و حال در ادرنه کشف نقاب نموده ام شما بحب من معروفید ولکن از من غافل معلوم شد که زاغید و رسم بلبل آموخته اید در ارض وهم و تقلید سایرید و از روضه مبارکه توحید محروم مثل شما مثل آن جغد است که وقتی بلبلی را گفت که زاغ از تو بهتر میخواند بلبل گفت ای جغد چرا از انصاف گذشتی و از حق چشم برداشته آخر هر دعوی را برهانی لازم است و هر قولی را دلیلی حال من حاضر و زاغ حاضر بخواند تا بخوانم گفت این کلمه مقبول نیست بلکه مردود است چه که من وقتی از رضوانی نغمه خوشی استماع نمودم بعد از صاحب نغمه پرسیدم مذکور نمودند که این صوت زاغ بود و علاوه بر آن مشاهده شد که زاغی از آن بستان بیرون آمد یقین نمودم که قائل صادقست بلبل بیچاره گفت ای جغدان صوت زاغ نبود صوت من بود و حال بهمان صوت که شنیدی بلکه احسن و ابدع از آن تغنی مینمایم گفت مرا باین کلمات رجوعی نیست و این سخنها مقبول نه چه که من همچه شنیده ام از آباء و امثال خود و حال آن زاغ حاضر و سند هم در دست دارد اگر تو بودی چگونه اسم او شهرت نموده بلبل گفت ای بی انصاف مرا صیاد کین در کمین بود و سیف ظلم از عقب لذا باسم زاغ شهرت یافت من از غایت ظهور مستور ماندم و از کمال تغنی بساکت مشهور ولکن صاحبان آذان نغمه رحمن را از نعیب زاغان تمیز دهند حال تو باصل صوت و لحن ناظر شو لیظهر لک الحق و شما ای بلبلان صورت مثل آن جغد بنظر میائید که ذره ای وهم را بصد هزار یقین تبدیل ننمائید و حرفی از آنچه شنیده بعالم شهود و مکاشفه مبادله نکنید بشنوید نصح یار را و بنظر اغیار بر منظر نگار ناظر مباشید مرا بمن بشناسید نه بمقر و دیار در این گفتگو بودند که ناگاه از حدیقه مبارکه کان الله بلبلی نورانی بطراز رحمانی و نغمه ربانی وارد و بطواف گل مشغول شد گفت ای بلبلان اگر چه بصورت بلبلید ولکن چندی با زاغان موانس گشته اید و سیرتشان در شما ظاهر و مشهود مقرتان این رضوان نه بر پرید و بروید این گل روحانی مطاف بلبلان آشیان رحمانیست پس ای بلبلان انسانی جهد نمائید که دوست را بشناسید و دست تعدی خزان را از این گل رضوان رحمن قطع نمائید یعنی ای دوستان حق کمر خدمت محکم بر بندید و اهل آفاق را از مکر و نفاق اهل شقاق حفظ نمائید و اگر بخضوع و خشوع و سایر سجایای حق بین عباد ظاهر شوید ذیل تقدیس از مفتریات ابلیس و مظاهرش طاهر ماند و آلوده نشود و کذب مفترین بر عالمیان ظاهر و هویدا گردد و اگر نعوذ بالله عمل غیر مرضیه از شما مشاهده شود جمیع بمقر قدس راجع است و همان اعمال مثبت مفتریات مشرکین خواهد شد و هذالحق یقین و الحمد لله محبوب العالمین.



Tuesday, April 5, 2022

اوکرائین و نبرد برای دمکراسی/ فاضل غیبی

 iran-emrooz.net | Mon, 04.04.2022, 22:46

اوکراین و نبرد برای دمکراسی

 ایران امروز   

سه شنبه ۱۶ فروردين ۱۴۰۱ - Tuesday 5 April 2022.                  

فاضل غیبی

پس از تهاجم روسیه به اوکراین “فصلی نوین” در تاریخ بشر گشوده شد. بعد از هفتاد سال که از به خاک و خون کشیده شدن اروپا به دست رژیم نازی می‌گذرد، اکنون بار دیگر شاهد تهاجمی ویرانگر از سوی یک قدرت نظامی بزرگ برای تسخیر کشوری دیگر هستیم. تا همین دو ماه پیش تصور می‌رفت که دستکم در اروپا روابط نزدیک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، برخوردهای نظامی را ناممکن ساخته‌اند. فراتر از آن، با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد در دیگر نقاط جهان نیز صرف‌نظر از جنگ‌افروزی‌های رژیم‌ها و نیرو‌های اسلامی شمار برخوردهای نظامی رو به کاهش داشت و چنین به نظر می‌رسید که با تحکیم نهادها و همکاری‌های بین‌المللی، دنیا گام به گام به سوی صلح و دمکراسی به پیش می‌رود.

اما تهاجم نظامی روسیه به اوکراین به شکلی تکان‌دهنده نشان داد که جهان ما تا گسترش سراسری دمکراسی به عنوان پیش‌شرط تحکیم صلح جهانی راهی دراز در پیش رو دارد. از این تکان‌دهنده‌تر آن بود که روشن گردید نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد و یا  سازمان تجارت جهانی (WTO)، نه تنها نمی‌توانند از جنگ‌ها پیشگیری کنند، بلکه به وسیله‌ای بدل شده‌اند تا با کمک آنها دیکتاتورهای ریز و درشت، با مانورهای دیپلماتیک در سطح جهانی، راحت‌تر به اهداف ضد بشری خود دست یابند.

فروپاشی نسبتاً مسالمت‌آمیز بلوک شرق بدین توهم دامن زد که راه آینده به سوی دمکراسی با رشد روابط بین‌المللی و گسترش شبکۀ روابط اقتصادی راهی هموار خواهد بود؛ تا بدانجا که فرانسیس فوکویاما در همان زمان «پایان تاریخ» را اعلام کرد، بدین معنی که دیگر مانعی در راه جهانگیر شدن نظام لیبرال دمکراسی به عنوان آخرین مرحلۀ رشد بشر وجود ندارد. اما واقعیت تلخ این است که هنوز بسیاری ملت‌ها، تا حدود زیادی به سبب ناآگاهی، اجازه می‌دهند تا رهبرانی خودکامه با استفاده از شگردهایی ساده قدرت خود را گام به گام تحکیم بخشند، تا بدانجا که اغلب بدون مواجهه با مقاومتی قابل اعتنا به سوی نظام‌های توتالیتر به پیش می‌روند. جالب نظر است که این خودکامگان از یکدیگر می‌آموزند و همه‌جا به روشی تقریباً یکسان عمل می‌کنند: در ابتدا با نشان دادن چهره‌ای “مردمی” و “ملی” به بهبود اوضاع معیشتی بخشی از جامعه می‌پردازند و نیز گام‌هایی در راستای برقراری امنیت و ثبات اجتماعی برمی‌دارند؛ اما دیری نمی‌پاید که با پشتیبانی ضمنی بخش مزبور، از طریق سرکوب مخالفان، دیکتاتوری فردی خود را برقرار می‌کنند.

جالب نظر است که این روش نه تنها مورد استفادۀ همۀ خودکامگان نسل گذشته، از صدام و قذافی تا چاوز و بشار اسد، قرار گرفت، بلکه نسل جدیدی نیز از اردوغان تا پوتین نیز به همان شیوه، دیکتاتوری فردی خود را استوار ساختند. چون به جبهۀ ارتجاع جهانی، نظامات کمونیستی مانند چین و کرۀ شمالی را بیفزاییم، با صف‌آرایی ضد دمکراسی گسترده‌ای روبرو می‌شویم که البته “حق تقدم” در آن با “بنیادگرایان” اسلامی در ایران است.

دنیا فراموش نخواهد کرد که نخستین بار این خمینی بود که با فرمان تسخیر سفارت آمریکا ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بر پایۀ روابط بین‌المللی وارد آورد و جهانیان را نه تنها به همزیستی با حکومت ترور و وحشت خود ناچار کرد، بلکه از این روابط به بهترین وجه برای پیشبرد اهداف شیطانی خود بهره بُرد. رژیم اسلامی توانست از حملات تروریستی در آرژانتین، لبنان و نیویورک تا تسخیر عملی چهار پایتخت در خاورمیانه (بغداد، دمشق، بیروت و صنعا)، و از کشتار ایرانیان در داخل کشور تا ترور مخالفان در خارج، همۀ جنایت‌های ضد بشری خود را بدین حربه عملی سازد که با کاربرد دیپلماسی زیرکانه با کشورهای پیشرفته بدین توهم دامن زند که در دراز مدت به راه راست خواهد آمد. اما این حکومت نه تنها به هیچ‌روی قدمی عقب ننشست، که برای دیگر نیروهای مرتجع منطقه و جهان نیز الگو قرار گرفت؛ تا بدانجا که باعث شد ایالات متحد آمریکا به اشتباهی دارای پیامدهای خُسران‌آور دست زند و آن، براندازی صدام حسین و طالبان در عراق و افغانستان، به جای کوبیدن “سر مار” در تهران بود؛ اشتباهی که نه تنها به قدرت‌یابی بیشتر رژیم اسلامی دامن زد بلکه پای روسیه و چین را نیز به منطقه باز کرد.

از سوی دیگر پذیرش شمار هرچه بیشتری از کشورهای عقب‌مانده به سازمان ملل متحد و دیگر ارگان‌های بین‌المللی این نهادها را در عمل به میدان مانور کشورهای دیکتاتوری و توتالیتر بدل ساخت.

بدین ترتیب روندی که با “انقلاب اسلامی” در ایران آغاز گردید نه تنها به “بیداری اسلامی” در سطح جهانی منجر شد بلکه با اعلام جنگ موفقیت‌آمیز  با ارزش‌های مدنی و دستاوردهای رفتار انسانی، به تشکیل جبهه‌ای جهانی منجر شد که بی‌شباهت به جبهۀ جهانی کمونیستی در سدۀ گذشته نیست.

از این نظر تهاجم وحشیانۀ روسیه به اوکراین عیار واقعی رشد دمکراسی در سطح جهان را برملا ساخت، و این باید برای نیروهای مترقی و دمکرات هشداری باشد که هنوز مبارزه‌ای دشوار و طولانی برای گسترش مدنیت در سطح جهانی در پیش است؛ مبارزه‌ای که در عصر اطلاعات و فناوری در درجۀ نخست به روشنگری و پیش‌گیری از سوءاستفادۀ نیروهای ضد بشری از ناآگاهی و زودباوری اقشار وسیعی از مردم در کشورهای عقب مانده نیاز دارد.

تابه‌حال برای بسیاری تن دردادن ملت نسبتاً آگاه ایران به حاکمان اسلامی باعث شگفتی بود، اما چرخش اردوغان و پوتین به سوی دیکتاتوری، آن‌هم با پشتیبانی بخش بزرگی از مردم ترکیه و روسیه، نشان می‌دهد که مبارزه برای حفظ دمکراسی و تأمین حقوق بشر در بسیاری جوامع نهادینه نشده است و مردم این کشورها هنوز حاضر نیستند تا برای برقراری و حفظ دمکراسی هزینه بپردازند.

تهاجم وحشیانۀ روسیه به اوکراین نشان داد که راه رفته در نیم سدۀ گذشته موفق نبوده است و سیاست «دگرگونی از راه نزدیکی»[۱] جواب نمی‌دهد و باید قاطعانه روابط دیپلماتیک با کشورهای ضد دمکراسی را قطع کرد و از استفادۀ آنها از تریبون‌های جهانی پیشگیری نمود.

به عنوان نمونه سازمان ملل متحد نهادی است که به سال ۱۹۴۵م.، بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، به منظور پیشگیری از جنگ در دنیا تشکیل شد و لاجرم بنا بدین اصل که تنها کشورهای دمکراتیک قادر به برقراری صلح پایدار هستند، می‌بایست به شکل انحصاری کشورهای دمکراتیک را در خود بپذیرد و به شیوۀ دمکراتیک اداره شود. بدین ویژگی، هم عضویت در آن شاخص شایستگی دمکراتیک کشورها می‌بود و هم در آن نیروی منسجمی برای دفاع از دمکراسی در سطح جهانی فراهم می‌آمد. اما سازمان ملل از همان ابتدا، با برقراری «حق وتو»، این ویژگی را از دست داد و گام به گام زیر فشار مداوم قدرت‌های ضد دمکراتیک به مجمعی نمایشی بدل شد؛ تا آنجا که این سازمان، به طور مثال، تا به امروز زیر فشار چین کمونیست از پذیرفتن کشور دمکراتیک و پیشرفته «جمهوری چین» (تایوان) خودداری کرده، اما در مقابل “دولت فلسطین” را به رسمیت می‌شناسد، که هیچ‌گاه انتخابی نبوده و در واقع تیول دو سازمان «ساف» و «حماس» است.

تهاجم وحشیانۀ روسیه به اوکراین یک “جنگ” عادی نیست، بلکه باعث شد که پوتین به «نقطۀ تبلور»[۲] کل جبهۀ جهانی “چپ” و “اسلامی” بدل گردد. مقابله با این صف‌آرایی جبهۀ جهل و جنایت در برابر جهان آزادیخواه به دگرگونی بنیادین در سیاست کشورهای پیشرفته نیاز دارد. پس از آنکه انقلاب اسلامی، ایران را به عنوان یک قدرت اقتصادی مهم از گردونۀ پیشرفت جهانی خارج ساخت، تهاجم روسیه به اوکراین نیز به خوبی نشان می‌دهد  که با نابودی اقتصاد و کشاورزی در اوکراین، دنیا در کنار مشکلات دیگر از جمله با کمبود جدی مواد خوراکی روبرو خواهد شد؛ بدین معنی باید حفظ امنیت و صلح جهانی نسبت به منافع اقتصادی در اولویت قرار گیرد و نه تنها حکومت‌های ارتجاعی برای بهرمندی از مواهب تجارت جهانی هزینه بپردازند، بلکه باید برای مردم این کشورها نیز روشن شود که برخورداری از مواهب فناوری و تولید، در گرو کوشش برای بهبود اوضاع مدنی و سیر به سوی دمکراسی است.

بدون کمک‌های همه جانبۀ ایالات متحد آمریکا به چین کمونیست در زمینۀ فناوری پیشرفته، این کشور هیچ‌گونه امکانی برای غلبه بر عقب‌ماندگی مزمن خود را نداشت و نیز ایالات متحد با بزرگ‌ترین کمک مالی در تاریخ باعث شد که روسیه با تدارک فناوری مدرن به بزرگ‌ترین صادر کنندۀ مواد غذایی و سوختی بدل گردد. اما متأسفانه تبدیل چین و روسیه به دو قدرت اقتصادی چنانکه در گذشته نیز کشورهای نفت‌خیز عرب نشان داده بودند، موجب پیشرفت در امر دمکراسی و تأمین آزادی‌های اجتماعی و سیاسی نگردید.

از آغاز سدۀ ۱۸م. که در آن اندیشمندان انسان‌دوست، از روسو تا منتسکیو، تمدنی نوین را طرح ریختند سه سده بیشتر نمی‌گذرد؛ تمدنی که در آن فرد انسان، می‌تواند به آزادی و سرافرازی در جامعه‌ای استوار بر ارزش‌های مدنی و امنیت حقوقی زندگی کند. پیش از آن انسان‌ در درازنای هزاران سال به عنوان برده و رعیت در زیر فشار خودکامگان بسر می‌برد.

هرچند تابه‌حال بسیاری جنایتکاران بزرگ، از هیتلر و خمینی تا پول‌پوت و پوتین، آهنگ پیشرفت بشر را کُند کرده‌اند، در همین دو سده نیز چهرۀ دنیا به کلی دگرگون شده است و دیری نخواهد پایید که با تحقق زندگی درخور آدمی در سراسر گیتی، تاریخ واقعی بشر آغاز خواهد گردید؛ اما تا آن روز به کوشش‌ها و نبردهای بسیار نیاز است و امروزه هر انسان‌دوستی در آغاز دوران نوینی از نبرد با نیروهای اهریمنی باید از خود بپرسد که در کدام سوی این درگیری جهانی ایستاده است؟