Wednesday, March 23, 2016

گزارش سالیانه نقض حقوق بهایان ۱۳۹۴


ه‍.ش. ۱۳۹۵ فروردین ۳, سه‌شنبه


گزارش سالیانه نقض حقوق بهایان ۱۳۹۴


گزارش سالیانه نقض حقوق بهائیان ۱۳۹۴

کمپین نه به آزار و زندان هموطنان بهایی در پایان هر سال, با انتشار گزارشی وضعیت  شهروندان بهایی را در زمینه نقض حقوق شهروندی برسی می کند.
این کمپین سعی بر آن دارد تا آنچه بر این جامعه گذشته را جهت اطلاع هم میهنان عزیز ایرانی ارائه کند.
سالی که گذشت همچون سال های دیگر جمهوری اسلامی ایران,فشارهای حکومتی بر شهروندان بهایی افزایش چشم گیری داشت . باوجود آنکه نیمی از عمر دولت حسن روحانی گذشته بود تنها نور امیدی که از وعدهای انتخاباتی حسن روحانی پیرامون حقوق اقلیت ها در ایران داده بود رو به خاموشی می رفت.
در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی فضای حاکم بر شهروندان بهایی بسیار امنیتی تراز قبل شد و شاهد بازداشت های گروهی این شهروندان در اکثر نقاط ایران وهمچنین فشار اقتصادی گسترده ای بر این شهروندان بودیم.
 این درحالی است که تمامی نهادهای حقوق بشری و نماینده ویژه سازمان ملل در بخش حقوق بشر و همین طور شخصیّت‌های برجستۀ اروپایی، از جمله اعضای پارلمان اروپا، وسنای آمریکا با تصوب قطعنامه‌ای سرکوب بهائیان در ایران را محکوم کرده اند و خواستار خاتمۀ سرکوب اقتصادی بهائیان توسّط مقامات دولت ایران شدند.
در این گزارش به مواردی چند در این خصوص می پردازیم.
بازداشت  و محاکمه

سال۹۴ را می توان سال بازداشت های گروهی و صدور احکام سنگین برای شهروندان بهایی نامید.
 بازداشت های دست جمعی وگروهی توسط ماموران امنیتی و اطلاعاتی به بهانه های برگزاری مراسم از شاخص ترین موارد نقض حقوق بهائیان در سال پیش رو بود .
این بازداشت ها از آغاز سال نو تا پایان سال به طور مداوم و گسترده ای  ادامه داشت.در اواسط فروردین ماه نیروهای امنیتی استان همدان با یورش به منازل ۹ شهروند بهایی به نام های فریده ایوبی، شاهین راشدى، عاطفه زاهدى، رومینا طبیبى، مینا همتى و پروانه ایوبى حمید آذرنوش، مسعود آذرنوش فتانه مشتاق، بازداشت و همه آن ها تاچندین هفته به مکان های نا معلومی انتقال دادند.این بازداشت سر آغاز سالی پر دردسر برای شهروندان بهایی بود.
رشت هم شاهد بازداشت گروهی شهروندان بهایی بود ماموران امنیتی  اقدام به بازداشت هفت تن از شهروندان بهایی و غیربهایی کردند .نکته ای که در بازداشت رشت قابل تعمل بود بازداشت شهروندان غیر بهایی در این دستگیری بود.
 می توان این عمل را جلوگیری از تعامل شهروندان بهایی و غیر بهایی دانست وهدف آن را به وجود آوردن فضای رعب و وحشت بین تعامل این دوجامعه دانست.

در ایام اعیاد بهائیان نیز که این شهروندان برای گرامی داشت این روزها دور هم جمع شده بودند دراستان مازنداران شهر ساری مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفتند . این موضوع مخصوص مازندران نبود و در تهران نیز فریما فرزندی شهروند بهایی بود که در  مراسم اعیاد بهاییان بازداشت شد.
صبح روز يكشنبه ٢٤ آبان ماه ١٣٩٤ در پي مراجعه ماموران وزارت اطلاعات به منازل جمعي ازشهروندان  بهايی در شهرهاي تهران، اصفهان و مشهد، حدود ۱۶ نفر از این شهروندان بازداشت شدند.  گزارش ها حاکی از آن داشت در پی تفتیش منازل و محل کار این شهروندان بعضی از اموال این شهروندان نیز مصادره شده است.


مرودشت در استان فارس هم از این دستگری ها بی نصیب نماند و۹تن از شهروندان بهایی ساکن شهر این شهر بازداشت و منازل آنها نیز مورد تفتیش قرار گرفته و اموال شخصی آنها ضبط گردیده است.
بازداشتها در سراسر ایران در سال ۹۴ به غیر از گروهی به صورت زوج خانواده و تک نفره نیز در جریان بود. ذبیح الله رئوفی به اتهام واهی تبلیغ علیه نظام که به ایشان زده شده بود بازداشت و چندی بعد همسرش پروانه رحمانی توسط نیروهای وزارت اطلاعات شهرستان سنندج دستگیر شد.
در شهرهای یزد و تهران و ساری بازداشت های انفرادی همچنان ادامه دار بود : انیسا بصیری و ندا امیری از یزد, شهریار سیروس و شهرام نجف تومرائي, از (تهران )و بهزاد ذبیحی از ساری از بازداشتی های این استان ها بودند.
برگزاری دادگاهای گروهی شهروندان بهایی در سال ۹۴ رواج زیادی داشت تمامی این دادگاه ها به احکام سنگین زندان برای شهروندان بهایی که تنها جرمشان بهایی بودن بود منتهی  شد.
در همدان دادگاه این شهر ۱۰ شهروند بهائي را محکوم به زندان و تبعید کرد" ۱۰ شهروند بهائي ساکن همدان که در تاریخ 7 مرداد ماه محاکمه شده بودند بنابرنظر مراجع قضایی به زندان و تبعید محکوم شده اند.

این شهروندان محکوم به یکسال حبس تعزیری و همچنین دو تن از آنها محکوم به دو سال تبعید به بندر خاش شده اند. شاهین راشدى، عاطفه زاهدى، رومینا طبیبى، مینا همتى ،پروانه ایوبى، فتانه مشتاق، فریده ایوبی و مهران خاندل به یکسال حبس تعزیزی و همچنین مسعود آذرنوش به همراه حمید آذرنوش هر کدام ضمن یک سال حبس تعزیری به دو سال تبعید در بندر خاش نیز محکوم شده اند.

اما یکی از سنگین تیرن احکام زندان نسیب شهروندان بهایی گرگان شد.
 ۲۴نفر شهروند بهایی به ۱۹۳سال زندان محکوم شدنداین احکام یکی از احکام سنگینی است که در چند سال گذشته درخصوص شهروندان بهایی صادر شده است.


محاکمه شهروندان بهایی اصفهان هم شاهد نقض تمامی حقوق این شهروندان بود هفت شهروند بهایی ساکن اصفهان که پیشتر به همراه ۱۱شهروند بهایی ساکن تهران و مشهد توسط مقامات امنیتی و اطلاعاتی بازداشت شدند بدون اطلاع قبلی و فقط با ارسال اس ام اس از دادگاه محاکمه شدند.
یکی از منابع به نزدیک به یکی  از این محکومین گفت:یکی از این شهروندان بهایی ساکن اصفهان در تاریخ ۲۷ بهمن ماه با مراجعه به دادگاه و معرفی وکیل با این جواب از مقامات قضایی مواجه شد که دادگاه  بدون حضور شما برگزار شده است و طی ۲ روز آینده حکم شما و شش شهروند بهایی دیگر صادر می شود اسامی این شهروندان به این شهروندان به این شرح بود: بودادیب جانمیان،سحاب روحانی،متین جانمیان،یگانه آگاهی،زرین آقابابایی،پروین نیکایین،کیوان نیکایین،ارشیا روحانی،وحید کرمی.

اسفند ماه آخرین ماه سال بهاییان ایران  با شوکی دیگر مواجه شدند ۴ شهروند بهاییجوان بهایی که پیشتر محروم از تحصیل شده بودند و به خاطر محرومیت از تحصیل که فقط به بهانه بهایی بودن آنان بوده است شکایتی را توسط وکیل تنظیم و تحویل مراحع قضایی می دهند، این شهروندان به دلیل این فعالیت ها ناباورانه دستگیر شدند.
 اسامی این شهروندان سرمد شادابی،روحیه صفاجو,تارا هوشمندو سروش شادابی بود.


دادگاهی انفرادی همگام با دادگاهای گروهی برای شهروندان بهایی برگزار می شد  نیکی خانجانی فرزند جناب جمال الدين خانجاني از مدیران  زندانی جامعه  بهایی  و پدر فؤاد خانجاني دیگر زندانی بهایی  در چندین جلسه دادگاه  به طور انفرادی محاکمه شد و انتظار صدور حکم خود را از دادگاه انقلاب اسلامی میکشد.
آزار و اذیت و بهائی ستیزی
 تبلیغات گسترده‌ای علیه شهروندان بهایی و آیین بهایی به طور سازمان یافته ای در سراسرکشور رواج پیدا کرده است این تبلیغات یا بیشتر در سخنرانی های مقامات قضایی و اطلاعاتی به شدت رواج داشت  و این روال چون سال های گذشته همچنان ادامه داربود.
 به طور مثال معاون فرهنگی قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران  بهاییان را به ویروس اخلاقی تشبیه کرد.
در موردی دیگر نائیب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی (حقیقت پور) آیین بهائی را اقلیت ساخته شده‌ی انگلیسی ها دانست و گفت  قانون جمهوری اسلامی ایران به آنها رسمیت نمی بخشد.
این صحبت ها همراه با برنامه های تلویزونی و رادیویی در اکثر شبکات تلویزیونی ایران همراه بود در اکثر این برنامه ها بهائیان را جاسوس و دین آنها را دینی دروغین می خوانند تمام این برنامه ها یک طرفه، و بدون حضور و دفاع شهروندان بهایی در این برنامه ها بود.
تخریب منازل شهروندان بهایی امسال همانند سال های قبل به لیست بهایی آزاری اضافه شد.تخریب منزل جمالدین خانجانی در سمنان  یکی از مدیران جامعه بهایی زندانی یکی از این موارد بود.

مقامات امنیتی آب شهروندان بهایی ساکن دازگاره بستند
 این خبری بود که در مرداد ماه امسال انتشار پیدا کرد  مامورین انتظامی , سپاه پاسدارن وزارت اطلاعات,اداره آب و همچنین بخش دار منطقه و البته با ریاست آقای احسانی مسئول حراست اداره آب که حضوری فعال در تخریب و پرنمودن چاه آب داشت طی حکمی فرمایشی و سفارشی چاهی را که خانواده خانجانی در روستای دازگاه از توابع سمنان با مجوز قانونی ۲۵ سال گذشته، احداث و حفر نموده بودند و از آن درختان مزرعه خود را آبیاری می کردند را باچندین دستگاه ماشین آلات راه سازی و تا ساعت 2 بامداد  پر نموده و تخریب کردند.

تعدادی از مراجع تقلید هم امسال، همانند سالهای قبل حضور پر شوری در آزار به این شهروندان داشتند وبا صدور فتواهایی جدید نقشی در بهایی ستیزی در ایران داشتند  آیت‌الله العظمی صافی به پرسشی دربارۀ عدم پذیرش درخواست انحصار وراثت از ورّاث بهائی توسط محاکم دادگستری پاسخ گفته است.  متن پرسش مطرح شده و پاسخ این مرجع تقلیدِ شیعیان بدین شرح است: پرسش: آیا عدم پذیرش درخواست انحصار وراثت از ورّاث بهائی توسط محاکم دادگستری محمل شرعی دارد؟
پاسخ: اگر درخواست انحصار وراثت برای تعیین ورثۀ مسلمان او باشد مانعی ندارد، ولی اگر برای تعیین بازماندگان بهائی او باشد، چون توارث بین آنها مشروعیت ندارد، قبول درخواست مذکور جایز نیست. والله العالم".
این موارد بخشی از آزار و اذیت و بهایی ستیزی سازمان یافته بود به اضافه آنکه در هر فرصتی که تجمعات حکومتی  بود نمایشگاهی علیه شهروندان بهایی نیز در آن برگزار می شد، برپایی نمایشگاه علیه شهروندان بهایی درراهپیمایی روز قدس”نمایان این موضوع بود.


 شعار نویسی برروی دیوار شهروندان بهایی  همچنان در بعضی از تقاط ایران رواج داشت در موردی در تهران  شعارهای علیه یکی از این شهروندان بروی دیوار منزل این شهروند نقش  بست و پس از پاک کردن با زهم این مورد تکرار شد.
با این وجود شواهد نشان از آن می‌دهد اکثریت شهروندان جامعه ایران نسبت به غرض ورزی‌های جمهوری اسلامی آگاه هستند.

تفتیش منازل بخش دیگر از نقض حقوق شهروندی بهائییان در ایران است مامواران امنیتی در ایران با یورش به منازل بهائییان و تقتیش منازل این شهروندان و ضبط اموال آنان از قبیل  لب تاب و کتابهای دینی این شهروندان, مقدمات محاکمه این شهروندان را آماده می کنند . 
طی گزارشهای ارسالی بیشتر این تفتیش ها در سال جاری در استانهای اصفهان,تهران,همدان,یزد و استان گیلان گزارش شده است.
تخریب قبرستان ها و ممانعت از دفن            
در اولین روز سال مخالفت با دفن شهروندان بهایی مشکل همیشگی آنان آغاز شد. و باآغازروز اول سال در تبریز شروع شد.مسئولین قبرستان عمومی تبریز از دفن یک شهروند بهایی به نام آقای مروتی که در 29 اسفند سال گذشته در گذشته بود جلوگیری به عمل آوردند وشبانه این شهروند مطوفی را بدون حضور خانواده در شهر میاندوآب دفن کردند. 
این مشکل تا ماه های پایانی سال در تبریز ادامه داشت  یکی دیگراز شهروندان بهایی تبریزبه نام خانم افروز بخش که در روز جمعه ۲۵ دی ماه درگذشته بود پس از گذشت ۳ روز اجازه دفن وی به خانواده این شهروند بهایی متوفی داده نشد.
سنندج هم شاهد این موضوع بود و شهروندان با این مشکل مواجه بودند. ماموران از دفن این شهروندان ممانعت به عمل می آوردند.

 پس از در گذشت خانم محمدی فر ماموران امنیتی با حضور در گلستان جاوید سنندج مانع از خاکسپاری ایشان در گلستان جاوید سنندج شدند و این مقامات اعلام کردند که اجازه دفن ایشان را نخواهند داد.
در زمینه تخریب قبرستانها در سراسر کشور گزارش های از تخریب سنگ قبر این شهروندان و همچنین قطع کلیه درختان این قبرستان ها گزارش های رسیده است که گلستان جاوید ارومیه و قبرستان بهاییان قزوین نمونه ای ازاین موارد هستند.

وضعیت اقتصادی پلمپ محل کسب و مصارده اموال
در خصوص کسب و کار نیز، بهاییان همانند ساله ای گذشته دچار مشکلات زیادی شدند.
هر ساله پلمپ محل کسب شهروندان بهایی در ایران یکی از مهمترین مسائل در رابطه با نقض حقوق شهروندان بهایی در ایران است.
 پیشتر خانم دایان علایی نماینده جامعه بهایی در سازمان ملل اعلام کردند در۲ سال گذشته بیش از۱۰۰ محل کسب شهروندان بهایی در ایران پلمپ شده است.
بهانه های واحی و بدون منتق از سوی مقامات امنیتی و اطلاعاتی, همچون بیان کردن  تعطیلی این واحدهای صنفی در ایام تعطیلات بهایی علت پلمپ این واحدهای صنفی عنوان شده است.
 پلمپ ۲۰ محل کسب شهروندان بهایی در استان کرمان باعث بیکار شدن نزدیک به ۵۰ شهروند و فشار اقتصادی بروی چندین خانواده بهایی در ایران شد.
  علت این عمل از سوی مقامات امنیتی تعطیل بودن این واحدهای صنفی در ایام تعطیلات بهایی عنوان شده است.


به غیر از کرمان ساری نیز شاهد پلمپ  یازده واحد صنفی در این شهر بود.به غیر از این دو شهر متل قو ِبندر عباس ِهمدان سمنان قائم شهر،رفسنجان,شاهد پلمپ اکثر محل کسب شهروندان بهایی بودند به طوری که در رفسنجان کلیه محل کسب بهائیان در این استان تعطیل شد.

عدم صدور جواز کسب از دیگر عواملی بود که در استان البرزو در شهر کرج شاهد آن بودیم مقامات اداره اماکن این شهر از تمدید جواز کسب صاحب  آژانس تاکسی تلفنی این شهر به دلیل بهایی بودن خوداری کردند.
 در زمینه فشار اقتصادی به شهروندان بهایی مصادره اموال این شهروندان بارها گزارش شده در ساری فروشگاه لوازم تحریر یک از شهروند بهایی که اجناس آن به دلیل ارزیابی کالا برده شد بود و پس ازآنکه احراض شد  کالاها قاچاق نبوده به صاحب آن فروشگاه برگشت داده نشد. ارزش این کالا ها نزدیک به یک ملیارد  ریال گزارش شده بود.
 در موردی  مأمورین قضایی با ورود به انبار کارخانه شیشه تراشی افراسیاب خانجانی، اجناس را مصادره و به محل نامعلومی منتقل کردند.
در موردی دیگر بیش از ۵۰ هکتار زمین از زمین های کشاورزی یک شهروند ۶۵ ساله بهائی اهل سمنان به نام ضیا الله متعارفی پس از رای دادگاه توسط افرادی از وزارت جهاد کشاورزی و دادستانی سمنان مصادره و از ایشان گرفته شد.
اصفهان هم شاهد پلمپ محل کسب شهروندان بهایی بود.دو تن از شهروندان بهایی که دارای یک مغازه خدمات و توزیع عدسی عینک بودند در اصفهان پلمپ شدند.
مخالفت با مرخصی وعدم تمدید و تکمیل درمان
بسیاری از شهروندان بهایی که جهت محکومیت خود در زندان به سر می برند یا با مرخصی آنان مخالفت می شد و یا آن شهروندانی که به دلیل بیماری به مرخصی اعضام شده بودند با عدم تمدید مرخصی مواجه و مجبور به برگشت به زندان بودند.
 فرحنازمیثاقیان ,مهران اسلامی ، شهاب دهقان، صبا گلشن,فاران حسامی, امان الله مستقیم از جمله شهروندانی بودند که با عدم تمید ویا مخالفت با مرخصی مواجه بودند.
عدم رسیدگی به وضعیت درمانی ” فواد مقدم” شهروند بهایی” از دیگر موارد بود. فواد مقدم، شهروند بهایی اهل اصفهان است که به اتهام فعالیت در دانشگاه آنلاین بهائیان توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد این شهروند بهایی از بیماری قلبی رنج می برد.
 دیگر شهروند بهایی که بارها بدون تکمیل درمان به زندان برگشت داده میشود عفیف نعمیمی از مدیران زندانی جامعه بهایی است که به همراه ۶ نفر از مدیران جامعه بهایی هرکدام به بیست سال حبس محکوم شده اند.بهروز توکلی یکی دیگر از مدیران زندانی جامعه بهایی نیز سرنوشتی همانند عفیف نعیمی داشت.

احضار جهت اجرای حکم
آغازین روزهای سال ۹۴ برای شهروندان بهایی همراه با زندان بود. ایمان رشیدی و شبنم متحد زوج جوان بهایی همراه با دیگر همشهریان خود مهران اسلامی و فرحناز میثاقیان جهت اجرای حکم خود به زندان یزد منتقل شدند.

بسیاری از شهروندان بهایی که احکام زندان خود را دریافت کرده بودند در صف طویلی ،انتظار زمان اجرای احکام خود را می کشیدند اسامی شهروندان بهایی که در سال ۹۴  خورشیدی برای اجرای احکامشان احضار و زندانی شدند، به دین شرح بود
واحد خلوصی ۵سال حبس , شهرام اشراقی ۳ سال حبس,طاهره رضایی ۱ سال، آزیتا رفیع زاده ۴ سال،سهراب نقی پور 2 سال حبس،  حمید عزیزی ۱ سال حبس،  ساسان حقیری ۱ سال حبس,آذر طلوعی (پورخورسند)1 سال،مهران اسلامی ۱ سال،فرحناز میثاقیان ۱سال، صبا گلشن ۴ سال, پیمان کوشک باغی ۴سال،
محرومیت از تحصیل
 با وجود آنکه دبیر ستاد حقوق بشر قوه‌قضاییه در سال ۹۴ مدعی شده است در ایران حقوق بهاییان ضایع نمی‌شود و هیچ فردی به دلیل بهایی بودن از تحصیل محروم نیست، اما دانشجویان بهائی در ایران به دلیل تنگ نظری های جمهوری اسلامی همچنان بی‌نصیب از تحصیل در دانشگاه‌های کشور می‌باشند. این در حالی است که چون سالهای گذشته بهائیان به طور گسترده و اکثرا به بهانه نقض پرونده از تحصیل در دانشگاه‌های کشور منع شده‌اند.
در سال های گذشته بیشتر محرومیت ها در مقطع دانشگاه و یا در سال های اولیه دانشگاه اتفاق می افتاد ولی امسال با کمال ناباوری شهروندان بهایی در مقاطع دبیرستان و حتی دبستان محروم از تحصیل شدند. رامتین همت که در مقطع سال اول دبیرستان می بایست مشغول به تحصیل می شد پس از حضور خانواده ایشان در اتاق ثبت نام دانش آموزان در دبیرستان پسرانه ، مسئولان مدرسه از ثبت نام این دانش آموز بهایی امتناع کردند.

پارسا همت دیگر شهروند نوجوان بهایی ساکن اصفهان به دلیل امتناع از خواندن نماز جماعت در نمازخانه مدرسه از ادامه تحصیل در مدرسه محروم شده بود.کمند آگاهی دیگر شهروند نوجوان اصفهانی نیز از دبیرستان به دلیل آنچه  تبلیغ آیین بهایی بودن خوانده شده است اخراج شد

اخراج شهروندان بهایی به دبیرستان هم ختم نشد عارف" کودک ده ساله بهایی هم شامل تبعیض ها و ظلم مقامات قرار گرفت نقطه قابل توجه و پسندیده این موضوع حمایت فعالین حقوق بشری از این شهروند بهایی و خانواده او بود است.


 شهروندان بهایی  یا بعد از دادن کنکور محروم از تحصیل می شدند ویا در سال های اولیه تحصیل در دانشگاه نکته قابل توجه رتبه کسب شده بعضی از این شهروندان در کنکور بود که میتواند تعدادی از این شهروندان را نخبگان ایرانی دانست.
 شمیس شاه رضایی شهروند بهایی ساکن کرج با وجود کسب رتبه ۱۳۸ کنکور سراسری با نقض پرونده مواجه شد و از رفتن به دانشگاه محروم ماند این شهروند بهایی پس از آن در  دانشگاه آزاد  ثبت نام کرد که از آن نیز اخراج شد.


اسامی تعدای از شهروندان بهایی که بعد از کنکور محروم از تحصیل شدند  بدین شرح بود. انیسا مطهر و کیانا رحیمی ،آرمین رحمانی، افسانه اسدنژاد،نوگل ذاکریان، فرید رستگار,مهیاره نداف, پوریا ایقانیان,بدیع صفاجو, متین شاکر اردکانی, آوا امینی ,محروم از تحصیل شدند.
شهروندانی نیز در سالهای اولیه ورود به دانشگاه اخراج شدند اسامی تعدای از این شهروندان به این شرح است. صهبا عوض پور ، آرزو ایقانی ، رحیق خلیلی،درسا قلیزاده,متین نوح نژاد, مهنوش شفیعی, الهام پاکرو, ارسلان میرزایی،مهرداد ذهنی, مقصود انوری,بصیر ابراهیمی, آوا امینی به دلیل اعتقادی از دانشگاه اخراج شدند
نگارنده:بهنام روغنی


 http://behnazar.blogspot.com/2016/03/blog-post_23.html



Sunday, March 13, 2016

ايمان كامل ميرزاي شيرازي به حضرت باب و حضرت بهاءالله در كتاب* جناب حسن باليوزي

ايمان كامل ميرزاي شيرازي به حضرت باب و حضرت بهاءالله  در كتاب* جناب حسن باليوزي**
 ___________________________________
* ترجمه غیررسمی از کتاب بهائیان برگزیده در زمان حضرت بهاءالله؛  تألیف جناب حسن موقر بالیوزی بخش 19 صفحه 251  ویرایش: عندلیب 164 بدیع


** حسن موقر بالیوزی افنان از ایادیان امرالله (۱۹۰۸ - ۱۹۸۰) و از برجسته‌ ترین پژوهشگران معاصر بهائی بود. ایشان در ۱۶ شهریور ۱۲۸۷ مطابق ۷ سپتامبر ۱۹۰۸ در شیراز، ایران به دنیا آمد و در ۲۳ بهمن ۱۳۵۹ مطابق ۱۲ فوریه ۱۹۸۰ درگذشت.

______________________________________

ميرزاي شيرازي و پذيزش امرجديد و خدمات امري او
 
                                                                                         ميرزاي شيرازي  
 میرزا محمّدحسن معروف به میرزای شیرازی، بزرگترین مجتهد عصرخود بود، منحصراً او مرجع تقلید جمیع شیعیان جهان بود یعنی تمام شیعیان در جمیع ممالک، او را به عنوان رهبر روحانی شناخته و او به عنوان راهنما و مثل اعلای قوانین مقدّس اسلام بود. پدر این شخص بزرگ، میرمحمّد خوشنویس ساکن شیراز، که به واسطه خطّاطی درسبک نستعلیق شهرت داشت، ایشان عموزاده پدر حضرت باب بود.  

 او تصمیم گرفت که دراواخرعمرش فقط به یکی ازبستگانش، ميرزا آقا افنان ( نورالدّین) که
پدرش عموزاده میرزای شیرازی بود حقیقت را آشکارسازد. داستان مربوط به این ملاقات به وسیله میرزا حبیب الله ، پسرآقا میرزا ثبت شده است . و اينك  منتخبي ازمحاورات آنها ذيلاً درج ميگردد: 

میرزای شیرازی  به  ميرزا آقا افنان:

دوست عزيزم چون تو می خواهی بدانی من به تومی گويم: من جوان بودم؛ مشغول تحصيل در اصفهان، زمانيكه حضرت باب به آن شهر آمد من، در ملاقاتی كه با امام جمعه و طلاب علوم دينی درخانه مرحوم معتمدالدوله منوچهرخان بود، حضور داشتم، آنها ازايشان سؤالات؛ از هر قبيل پرسيدند؛ دانش او را آزمايش كردند، او به هركدام؛ به راحتی و در نهايت بلاغت جواب می داد بطوريكه ما در سكوت تعجّب آوری فرو رفتيم؛ پس يكی ازطلاب سؤالی كرد و او شروع به دادن پاسخ نمود؛ آن شاگرد بی انصافی نمود و جواب او را رد كرد، جواب او به آن شخص، مرا مصمّم نمود و مطمئن نمود و همه چيز را دريافتم. هرگز نگذاشتم اين باور من نقصان پذيرد، آنچه ازآيات و بيانات او به دستم رسيد؛ خواندم و آنها باعث تجديد روحانيّت من گشته اند. بدون شك از آن زمان به بعد فكرمن تغيير كرده و اين جلال بارزی كه خداوند به من عنايت فرموده، باعث گشته كه عادلانه به اين موضوع توجّه كنم و اين ديانت را بپذيرم.

ميرزا آقا افنان  به  میرزای شیرازی:

حالا كه اين امرمقدّس ظاهرشده وكنترل به روی ميليونها شيعه دردست شما است؛ اگرتصوّر می كنيد آن درست است می توانيد اين موضوع را اعلان عمومی؛ كنيد، تا اشخاص از جهالت و اشتباه رهائی يافته و به راه راست هدايت شوند !

میرزای شیرازی  به  ميرزا آقا افنان:

چه ميگوئی پسرم ؟ اين اشخاص انصاف ندارند آيا درجه من بالاتر از ملا حسين بشرویه ای يا ميرزا محمدعلی بارفروش (قدّوس) يا آخوند ملا محمّدعلی زنجانی (حجّت) و سايرين است ؟ آنها با من همان رفتار را خواهند كرد؛ كه با آنها كر دند، بهترين كار برای من آن بود كه عقيده ام را پنهان دارم و در ضمن؛ خدماتی انجام دهم كه اگر به تو بگويم، خودت تصديق می كنی؛ كه صلاح من اين بود كه ايمانم را مخفی دارم و خدمت به امركنم،

ميرزا آقا افنان  به  میرزای شیرازی:

مايلم ازكمك هائی كه نموده ايد بشنوم


میرزای شیرازی  به  ميرزا آقا افنان:

درسال 1301 جمعی ازمؤمنين به وسيله نايب السلطنه؛ كامران ميرزا؛ درطهران بازداشت شدند و برای مدّت 2 سال در وضع اَسَفناكی به زندان افتادند، هرروز بازخواست می شدند و اوضاع؛ برايشان بسيار مشكل بود، من به ناصرالدين شاه نوشتم و به او گفتم: چرا بدون علّت وبدون دستور و فتوای من؛ باعث تشديد اين وضع مشكل شديد؟ و بواسطه شما است، كه اين مذهب درمملكت و بين مردمان گسترش يافته، رسول الله حضرت محمّد فرموده: "مردمان، به آنچه از آن، باز داشته می شوند؛ رو میآورند." منع و توقيف شما،  باعث تقويّت اين مذهب گشته؛ شما به محض وصول نامه من، دنبال زندانيّان بفرستيد؛ به آنها مَحَبّت كنيد و آنها را آزاد كنيد، و از اين به بعد هيچكس برای اين موضوع نبايد پس از وصول نامه من كشته شود. ناصرالدين شاه زندانيان را احضارنمود، به هركدام يك اشرفی داد وآنها را آزاد ساخت. دربين آنها حاجی ملا علی شهميرزادی، حاجی آخوند، آقا ميرزا ابوالفضائل گلپايگانی، حاجی امين مشهدی، علی قزوينی و اشخاص ديگر زندانی بودند. اين يكی از كارهای من بود كه برای خدمت امر انجام دادم

میرزای شیرازی  به  ميرزا آقا افنان:

ويكی ديگر؛ وقتی بود كه سَيِّد جمال الدّين اسدآبادی، كه به افغانی مشهوراست، نقشه های غير واقع در اسلامبول طرح نموده بود، او مطالبی ضميمه كتاب اقدس كرده بود و مهملاتی از خود در آن كتاب گنجانيده بود، در بين مطالب كه در كتاب گنجانده بود اينكه؛ مساجد مسلمين بايد ويران و با خاك یكسان گردد، مكّه بايد خراب گردد و مدينه بايد سرنگون شود، با مطالبی ديگر؛ او اينها را به تركی ترجمه كرده بود و به سلطان عبدالحميد داده بود، بطوريكه سلطان عبدالحميد؛ عصبانی شود و نتيجه نادرست از آن حاصل آيد، سلطان عبدالحميد؛ مطلبی در باره اين كتاب به من نوشت و اظهار داشت جه بايد بكند ؟ من جواب دادم: شما حقی نداريد دراين قبيل مطالب؛ دخالتی كنيد، هر كس اين كار را كرده است غرض داشته، تمام اين قبيل كتابها را برای من بفرست، پس از بررسی موضوع، من تصميم می گيرم چه بايد با آنها بكنم، سلطان عبدالحميد آنها را فرستاد و من به شيخ حسن دادم كه همه آنها را به دريا بريزد؛ درجائيكه فرو روند ومحو گردند. پسرم تو نمی دانی چقدرعلماء ايران به من نوشتند و فتوای مرا برضد بهائيان خواستند؛ من طريقی اتخاذ كردم كه به همه سئوالات آنها پاسخ گويم و آنها را آرام سازم، اگربخواهم همه آنها را به تو بگويم خسته می شوی. در بين آنها بودند:  ميرزاحسن آشتيانی از طهران، شيخ محمد باقر و شيخ محمدتقی از اصفهان، سَيِّدعلی اكبر و شيخ طاهرعرب از شيراز، ملاعبدالله بروجردی از همدان و سايرين از شهرهای مختلف، شايد صد نامه و به هرنامه؛ من جوابی دادم و نويسنده اش را آرام كردم.


ميرزا آقا افنان  به  میرزای شیرازی:


میرزامحمّدحسن معروف به میرزای شیرازی، بزرگترین مجتهد عصرخود بود، منحصراً اومرجع تقلید جمیع شیعیان جهان بود یعنی تمام شیعیان درجمیع ممالک، او را به عنوان رهبرروحانی شناخته و او به عنوان راهنما ومثل اعلای قوانین مقدّس اسلام بود. پدراین شخص بزرگ، میرمحمّد خوشنویس ساکن شیراز، که به واسطه خطّاطی درسبک نستعلیق شهرت داشت، ایشان عموزاده پدرحضرت باب بود. 
میرزای شیرازی درپنجم ماه می 1815 درشیرازمتولّد شد وتحصیلات مقدّماتی خود را درآنجا نمود. اوبعداً به اصفهان که درآن زمان بزرگترین شهرعلم ودانش بود اعزام گشت، درحدود سال 1843 به عراق سفرکرد امّا درابتدا مکرراً به اصفهان مراجعت می نمود تا آنکه شروع به رفتن کلاسهای شیخ مرتضی انصاری نمود. درآن موقع بود که تصمیم گرفت ساکن عراق شود؛ کم کم اوبه عنوان ممتازترین شاگرد شیخ مرتضی، کسی که به عنوان مجتهد پیشوای شیعیان جهان شناخته می شد؛ معروف گردید درسال 1864 که شیخ مرتضی درگذشت، میرزای شیرازی جانشین اودرتدریس جمیع شاگردانش شد. بعد ازپنج سال موقعیّت اودربین سایرعلما افزوده گشت تا آن حدّ که، وقتی درسال 1882 سیّد حسین ترک درگذشت ؛ میرزای شیرازی به عنوان تنها مرجع تقلید جهان شناخته شد. اوهمچنین حجّت الاسلام، آیت الله، (مجدّد) تجدید کننده، تازه کننده، احیاء کننده اسلام، بوسیله کسانی که شرح حالش را نوشته اند، تأ یید شده است. درسال 1875 میزای شیرازی محلّ سکونت خود را ازنجف به سامره انتقال داد وتا زمان فوتش آنجا بود. درسال 1891 اعتراض معروف به منع قرارداد تنباکو؛ بوقوع پیوست. درنتیجه فتوائی که گفته می شود بوسیله میرزای شیرازی صادرگشت، دولت ایران وتشکیلات دیپلماتی خارجی به این نتیجه رسیدند؛ که استعمال تنباکودرایران بطورکامل منع کنند، شاه مجبوربه تسلیم شد وامتیازواگذاری تنباکو موقوف شد.
میرزای شیرازی در20 فوریه 1895 درگذشت وجسد اوازسامره به نجف برده، دفن حمل گردید. .
داستان میرزا به همین جا ختم نمی شود؛ اوازنظردیانت بهائی جنبه جالبی دارد زیرا هیچکس نمی داند که میرزای شیرازی ازسن جوانی، ازمؤمنین حضرت باب وحضرت بهاءالله بوده است.
اوتصمیم گرفت که دراواخرعمرش فقط به یکی ازبستگانش، که میرزا نورالدّین افنان؛ که ازجانب مادری وابسته به افنانها وپدرش عموزاده میرزای شیرازی بود حقیقت را آشکارسازد. داستان مربوط به این ملاقات به وسیله میرزا حبیب الله افنان، پسرآقا میرزا؛ که ثبت شده است بقیّه موضوع؛ ازشرحی است که اونوشته است، وقتی که درسال 1311 (4-1893) مادرآقا سیّد حسین افنان (صاحب سلطان بیگم ) با دخترش فاطمه بیگم، که اومادرمرحوم موقرالدوله می باشد؛ به زیارت عتبات عالیّات درعراق رفتند؛ آنها به منزل میرزا حجت الاسلام (میرزای شیرازی) به منظورمعرّفی خود به او رفتند، حین انجام تشریفات؛ مادرگفت من زوجه میرزا ابوالقاسم هستم وایشان هم دخترم می باشند؛ ما خواهان بذل عنایت مخصوص شما هستیم. اوسؤال کرد کدام میرزا ابوالقاسم؟ جواب داد( دائی را؟ میرزا را؟ کدام میرزا را؟) پسرمرحوم میرزا زین العابدین. سپس اوبه یادش آمد چه کسی را می گوید، پرسید : میرزا زین العابدین که نزدیک دروازه مسجد جامع می نشست؟ او جواب داد بلی؛ اوبسیارخوشحال شد وپرسید حالا میرزا کجا است؟ گفت: اودرمصرزندگی میکرد، امّا ازآنچه که نوشته بود اوحالا باید به شیرازمراجعت کرده باشد، آیا میدانید اوبه شیرازرسیده است یا نه؟ اوهنوزبه شیرازنرسیده، تا چه مدّت شما قصد ماندن درعتبات عالیّات دارید؟ تا 15 روزدیگر؛ پس ازانجام زیارت به بوشهربرمیگردیم، خواهش می کنم به محض ورود به بوشهر؛ اگرکه ميرزا ازآنجا گذشته ودر راه شيراز است؛ بگذاريد برود شيراز، امّا اگر در زمانيكه شما بوشهرهستيد وارد شد، خواهش ميكنم از طرف من به او بگوئيد حتما به عيادت آمده مرا ملاقات كند زيرا سالهاست كه از ملاقات افراد فاميلم محروم هستم واگر شما بوشهر را قبل از ورود اوترك ميكنيد؛ ‍‍‍‍يك پيغام برای او توسط يك فرد امينی بگذاريد؛ كه بسيار برای من مهم است؛ تا او راملاقات كنم. مرحوم حجت الاسلام؛ بستگی فاميلی با مرحوم ميرزا داشت، يعنی پدر ايشان باهم عمو زاده بودند وهمچنين با پدرحضرت باب فاميل بود ند. بخاطراين بود كه كوشش؛ برای اين ملاقات داشت.
ايّام زيارت اين دو خانم تمام شد وبرای خداحافظی نزدحجت الاسلام رفتند، آنها گفتند كه امروز عازمند، او تأكيد نمود كه فراموش نكنند وپيغام او را به ميرزا برسانند ومطمئن شوند؛ وقتی به عتبات آمد به ديدار من بيّايد، پس از خاتمه زيارت به بوشهر برگشتند، در همان ايّام؛ كشتی حامل آقاميرزا به بوشهر رسيد، آنها يكديگر را ملاقات كردند، خانمها پيغام حجت الاسلام رابه او دادند، آقا ميرزا گفت من مُردّ‍د هستم كه آيا به ملاقات اوبروم يا نه؟ در عين حال او تصميم به رفتن گرفت، همان كشتی او را به بصره برد، واز آنجا به بغداد رفتم، من نامه ای برای حجت الاسلام نوشتم و گفتم بر حسب خواسته شما پيغامتان به من رسيد، چون تأكيد كرده بوديد؛ وقتی به عراق رسيدم؛ شما را ديدار كنم، من حالا در بغداد هستم. هر وقتی معيّن كنيد؛ بديدارتان بيّايم. من اين نامه را توسط يك نفرعرب بهائی فرستادم و گفتم خود را به عنوان فرستاده من معرفی كن ونامه را برساند، وقتی نامه به او رسيد و فهميد من در بغداد هستم؛ جواب ذيل را داد: ای نور چشمان من، عزيز گرامی، نامه ات رسيد، چون در حال حاضر رفت وآمد زائرين زياد است، خواهش می كنم مدت 15روزدر بغداد بمان، هرچند ممكن است برای تو ناراحتی در بر داشته باشد وپس ازخاتمه 15روزبيا و من را ملاقات كن. من بسيار مشتاق ملاقات تو هستم، من اين جواب را توسط فرستاده تو برايت می فرستم، پس از ديدن اين جواب در بغداد ماندم. برحسب دستورش پس از پايان 15روزبه محضرش افتخار حضور يافتم ويك پيرمرد با صورت نورانی؛ ديدم نشسته بود؛ در حاليكه تعدادی متكا دوروبرش بود؛ كه به آنها تكيه داده بود، اشخاصيكه به ملاقاتش می آمدند؛ دستهايش را مي بوسيدند، يك ساعت يا در همين حدود؛ در حضورش می نشستند و می رفتند، من هم مانند سايرين جلو رفتم دستهايش را بوسيدم و خود را معرفی كردم، او به من نگاه كرد و از حالم پرسيد، او سئوال كرد كه در كجا اقامت كرده ام؟ من نمی دانستم ولی اعراب بهائی كه با من بودند آدرس دادند، اوبيشتربا من حرفی نزد وتوجّهی نكرد وپس ازنشستن بيش از يك ساعت؛ بلند شدم وبازاو، بدون اينكه به من توجّه كند خداحافظی نمود، من از اين بی توجّهی او؛ مكدّرشدم، با خود گفتم چكار بايد بكنم؟ من با زحمت بسيار، وعبث از بوشهر به اين جا آمدم. خيلی مأيوس شده بودم، به محلّ اقامت خودم آمدم و به همراهانم گفتم خود را آماده كنيم و فردا صبح، شفق حركت كنيم، در وقت نماز كه دو ساعت قبل از طلوع آفتاب بود،من برخاستم و چای نوشيدم و مشغول بستن اسبابها بودم، حالا داشت هوا روشن می شد ومن از پنجره به درب خانه نگاه می كردم، ديدم يك آخوند می آيد؛ چون او به در خانه رسيد؛ يكی از بهائيان را كه اسمش علی بود صدا زد، علی برای صحبت؛ با او رفت، او به علی گفت من پيغامی از طرف حضرت ميرزا دارم كه بايد به اطلاع آقا ميرزا برسانم، علی پيغام به من داد، من بسوی آخوند رفتم با او صحبت كردم، او گفت حضرت حجت الاسلام خواسته اند كه شما؛ تنهائی به ملاقاتشان برويد. بدون همراهان، من تصميم به رفتن گرفتم ولی همراهان گفتند: ما نمی توانيم بگذاريم شما به تنهائی برويد؛ همه چيز ممكن است اتفاق بيّفتد، من جواب دادم: اوحتماً می خواهد مرا برای يك موضوعی ببيند؛ كه مخصوصا‍‍ْ دنبال من فرستاده است، بالأخره همراهان قبول كردند و من بدون آنها رفتم، اسم آن آخوند شيخ حسن بود واز نزديكان حجت الاسلام بود، من با او رفتم تا به درب خانه حضرت ميرزا رسيديم، جائيكه روز گذشته آنجا بودم، امّا او به اطراف خانه به رفتن ادامه داد؛ من به او گفتم: ای شيخ خانه حضرت میرزا اينجاست كجا داری می روی، او جواب داد: اينجا بيرونی است او دستور داده است شما دراندرونی جائيكه خصوصی است وارد كنم، شيخ بيست قدم ديگر رفت ودری را باز كرد و در گوشه راهرو اطاقی بود، وارد آنجا شد وپرده را كنار زد؛ من داخل شدم وحضرت حجت الاسلام را مانند روزقبل ديدم؛ با متكّاهائی كه اطراف او بود تكيه داده بود، من سلام كردم؛ او جوابم را داد سپس به شيخ حسن گفت: برو چای درست كن و بياور. هيچكس اجازه ورود به اينجا را ندارد، زيرا پنجاه سال می گذرد كه من بستگانم را نديده ام؛ می خواهم يك ساعت كه با او هستم از مزاحمت آزاد باشم، حتی بچه ها اجازه آمدن ندارند، پس از دادن اين دستورات او گفت: درب را هم ببند، شيخ حسن رفت درب را بست. پس او بازوی خود را باز كرد ومرا درآغوش گرفت، او به شدّت می گريست ومن به قدری برای او متأثرشدم؛ بطوريكه من هم به گريه افتادم، اومرا پهلوی خودش نشاند، ونهايت مَحَبّت وحميّت را نشان داد و گفت من می دانم كه شما از جهت ملاقات ديروز من؛ رنجيده خاطر شده ايد، من فهميدم كه شما عصبانی شدی، من با اين مردمان چكار می توانم بكنم، به اين علّت بود كه شيخ حسن را صبح زود فرستادم شما را اينجا بياورد، تا بتوانم شمارا ديدار كنم، در اين موقع شيخ حسن چای آورد، او گفت: بگذار و برو؛ آقا ميرزا چای را می ريزد، شيخ حسن سينی را گذاشت و رفت؛ من چای ريختم وبه اوتعارف كردم؛ او گفت شما اين را بياشاميد؛ من خودداری كردم، ولی او اصرار كرد؛ لذا من چای را نوشيدم؛ او دستور داد همان استكان را دوباره پركنم و او از آن استكان چای خورد، سپس با من مشغول صحبت شد، او چند سؤال از من كرد كه در سالهای اخيركجا بودم؟ چه شنيده ام؟ وچه اشخاصی را ملاقات كرده ام؟ من سؤال كردم منظورچه نوع اشخاصی است؟ او گفت: اشخاصی كه ادّعائی نموده اند و سبب بحث و گفتگوشده اند. با نظريات جديد من، جواب دادم در سال 1294وقتيكه از شيراز خارج شدم به بمبئی رفتم و مشغول تجارت شدم، در آنجا من با ايرانيّان و تجّارخارجی مأنوس گشتم، من همه نوع اشخاص را ملاقات كردم و ما؛ درخيلی موضوعها می توانيم صحبت كنيم، مثلاً من؛ حاجی محمّد ابراهيم شيرازی كه به مُبَلِّغ مشهور است؛ كسيكه خيلی مطالب مهم عنوان می كند را ملاقات كردم، وقتيكه در آنچه او می گفت؛ دقت نمودم وگفتارش را عادلانه سنجيدم؛ نمی توانستم آنها را ردّ و تكذيب نمايم. به كجا بعد از بمبئی رفتيد؟ درسال 1305(19سپتامبر1987) از بمبئی به مصررفتم و برای مدّتی در پرت سعيد ماندم وقاهره رفتم و با همه نوع مردم معاشرت كردم. از آنجا به كجا رفتی و كی را ملاقات كردی؟ اين سؤال ناگهان مرا به فكر انداخت؛ كه مبادا می خواهد از من اقرار بگيرد وموجب زحمت من بشود؛ من دراين باره فكر كردم وديدم دراين جا غيرازمن و اوكسی نيست؛ فكر كردم بعيد به نظرمی رسد نقشه ای دراين مورد داشته باشد، لذا تصميم گرفتم جواب سؤالات او را به دقت بدهم، گفتم: زمانی به ملاقات دائيّم ياعمویم، (چون در متن انگليسی (uncle) نوشته) حاجی ميرزا سَيّد حسن رفتم و درآنجا اشخاص مهمّی كه ازافراد برجسته بودند، مانندآقا محمّد مصطفی بغدادی وسايرين را ملاقات كردم. آنها از چه صحبت می كردند؟ آنها ازديانت جديد حرف می زدند وآنچه را می گفتند؛ بوسيله آيات قرآن واحاديث ازحضرت محمّد تأیيد می شد؛ به نحويكه يك آدم منصف؛ هرگزنمی توانست آنهارا انكاركند، لذا من مشتاقم كه نظرجنابعالی را بدانم، لذا از شما مي پرسم: وظيفه من بر حسب قانون دين چيست؟ و وظيفه اخلاقی و مذهبی من چيست؟ بايد آن را قبول كنم يا رَد نمايم؟ خداوند بزرگ فرموده است، كه اعضا‍ء بدن برای استفاده مخلوقات است؛ كه از هر كدام از آنها بشود؛ استفاده كند، مثلاً چشم برای ديدن؛ خلق شده. گوش برای شنيدن. زبان برای بيان. دست برای گرفتن. و پا برای راه رفتن. امّا قلب را برای شناسائی ودرك خود، خلق کرده و آنرا برای مَحَبّت خويش قرار داده است. او گفت: قلب آدمی جايگاه الهی است، لذا شيطان را به آنجا راه نيست، وبنابراين اگر اين ديانت ازطرف خداوند نباشد؛ روی قلب و وجود انسان اثرنخواهد كرد، آنچه را قلب پذيرفت وفهميد؛ بدون شك ازطرف خداوند است، درآن گمراهی وخطا نخواهد بود. وقتيكه اين جواب را ازاوشنيدم؛ من جرئت بيشتريافتم وبرای مذاكره؛ آزادی حس كردم، او سؤال كرد: دوست عزيزم؛ بعد ازبيروت به كجا رفتی؟ جواب دادم به عكا رفتم. او لبخندی زد وپرسيد: در آنجا چه يافتی؟ ازچه جنبه ای منظورتان است؟ هم از جنبه مادّی وهم جنبه روحانی قضايا، از جنبه امور دنيوی؛ چنان قدرت عظيمی وچنان اقتداری يافتم كه هيچكدام از پادشاهان يا امپراطوران نمی توانند تصوّربرابری نمايند وازجنبه روحانی؛ آنچه را كه ازپيغمبران متجلّی، درباره قدرت الهی شنيده ايد يا دركتب آنها ديده ايد؛ می توانيد كاملترازآنها وهزاربرابردلائلِ قويّه دراين ظهور مقدّس ملاحظه كنيد، مثلاً از حضرت محمّد، آيات قرآن مقدّس در30 جزء به تدريج درظرف بيست سال نازل شده است، وازاين وجود مقدّس يعنی بهاءالله؛ درظرف يكماه دو برابرقرآن مقدّس درنهايت فصاحت وحجّت؛ برای اهل عالم نازل شده است، بطوريكه هيچ شخص منصفی نمی تواند آنها را ردّ كند ونه اينكه مثل آنها بياورد. اوجواب داد: واقعاً‍ اين طوراست اگرشخص منصفی باشد، من شخصاً تعدادی ازاين نوشتجات را ديده ام وهرگزنمی توان آنها را با آيات ظهورات قبلی مقايسه نمود، خير؛اينها خيلی بيشترفصيح وعميق هستند، پس با احترام پرسيدم چه موقع شما به اين نتيجه رسيده ايد ؟ اوخنديد وگفت: پسرم می خواهی ازمن اقراربشنوی ؟ خدا نكند؛ فقط برای اينكه قلبم احساس يقين بيشتركند، دوست عزيزم چون تو می خواهی بدانی من به تومی گويم: من جوان بودم؛ مشغول تحصيل دراصفهان، زمانيكه حضرت باب به آن شهرآمد من، درملاقاتی كه با امام جمعه وطلاب علوم دينی درخانه مرحوم معتمدالدوله منوچهرخان بود، حضورداشتم، آنها ازايشان سؤالات؛ ازهرقبيل پرسيدند؛ دانش اورا آزمايش كردند، اوبه هركدام؛ به راحتی ودرنهايت بلاغت جواب می داد بطوريكه ما درسكوت تعجّب آوری فرو رفتيم؛ پس يكی ازطلاب سؤالی كرد و اوشروع به دادن پاسخ نمود؛ آن شاگرد بی انصافی نمود وجواب او را رد كرد، جواب اوبه آن شخص، مرا مصمّم نمود ومطمئن نمود وهمه چيزرا دريافتم. هرگزنگذاشتم اين باورمن نقصان پذيرد، آنچه ازآيات وبيانات اوبه دستم رسيد؛ خواندم وآنها باعث تجديد روحانيّت من گشته اند. بدون شك از آن زمان به بعد فكرمن تغييركرده واين جلال بارزی كه خداوند به من عنايت فرموده، باعث گشته كه عادلانه به اين موضوع توجّه كنم واين ديانت را بپذيرم. پس ازشنيدن اين كلمات، وقتی كاملاً نسبت به اين مرد مقدّس مطمئن شدم، به اوگفتم حالا كه اين امرمقدّس ظاهرشده وكنترل به روی ميليونها شيعه دردست شما است؛ اگرتصوّرمی كنيد آن درست است می توانيد اين موضوع را اعلان عمومی؛ كنيد، تا اشخاص ازجهالت واشتباه رهائی يافته وبه راه راست هدايت شوند ! چه ميگوئی پسرم ؟ اين اشخاص انصاف ندارند ؟ آيا درجه من بالاترازملاحسين بشرویه ای يا ميرزا محمدعلی بارفروش (قدّوس) يا آخوند ملامحمّدعلی زنجانی (حجّت) وسايرين است ؟ آنها با من همان رفتار را خواهند كرد؛ كه با آنها كردند، بهترين كاربرای من آن بود كه عقيده ام را پنهان دارم ودرضمن؛ خدماتی انجام دهم كه اگربه توبگويم، خودت تصديق می كنی؛ كه صلاح من اين بود كه ايمانم را مخفی دارم وخدمت به امركنم، من گفتم مايلم ازكمكهائی كه نموده ايد بشنوم، گفت درسال 1301 جمعی ازمؤمنين به وسيله نايب السلطنه؛ كامران ميرزا؛ درطهران بازداشت شدند وبرای مدّت 2 سال دروضع اَسَفناكی به زندان افتادند، هرروزبازخواست می شدند و اوضاع؛ برايشان بسيارمشكل بود، من به ناصرالدين شاه نوشتم وبه اوگفتم: چرا بدون علّت وبدون دستوروفتوای من؛ باعث شديد اين وضع مشكل شود؟ بواسطه شما است، كه اين مذهب درمملكت وبين مردمان گسترش يافته، رسول الله حضرت محمّد فرموده: "مردمان، به آنچه از آن، باز داشته می شوند؛ رو میآورند." منع وتوقيف شما، باعث تقويّت اين مذهب گشته؛ شما به محض وصول نامه من، دنبال زندانيّان بفرستيد؛ به آنها مَحَبّت كنيد وآنها را آزاد كنيد، وازاين به بعد هيچكس برای اين موضوع نبايد پس از وصول نامه من كشته شود. ناصرالدين شاه زندانيان را احضارنمود، به هركدام يك اشرفی داد وآنها را آزاد ساخت. دربين آنها حاجی ملا علی شهميرزادی، حاجی آخوند، آقا ميرزا ابوالفضائل گلپايگانی، حاجی امين مشهدی، علی قزوينی واشخاص ديگرزندانی بودند. اين يكی از كارهای من بود كه برای خدمت امر انجام دادم، ويكی ديگر؛ وقتی بود كه سَيِّد جمال الدّين اسدآبادی، كه به افغانی مشهوراست، نقشه های غير واقع در اسلامبول طرح نموده بود، او مطالبی ضميمه كتاب اقدس كرده بود ومهملاتی از خود در آن كتاب گنجانيده بود، در بين مطالب كه در كتاب گنجانده بود اينكه؛ مساجد مسلمين بايد ويران وباخاك یكسان گردد، مكّه بايد خراب گردد ومدينه بايد سرنگون شود، بامطالبی ديگر؛ اواينها را به تركی ترجمه كرده بود وبه سلطان عبدالحميد داده بود، بطوريكه سلطان عبدالحميد؛ عصبانی شود ونتيجه نادرست ازآن حاصل آيد، سلطان عبدالحميد؛ مطلبی درباره اين كتاب به من نوشت واظهارداشت جه بايد بكند ؟ من جواب دادم: شماحقی نداريد دراين قبيل مطالب؛ دخالتی كنيد، هر كس اين كاررا كرده است غرض داشته، تمام اين قبيل كتابها را برای من بفرست، پس از بررسی موضوع، من تصميم می گيرم چه بايد با آنها بكنم، سلطان عبدالحميد آنها را فرستاد ومن به شيخ حسن دادم كه همه آنها را به دريا بريزد؛ درجائيكه فرو روند ومحو گردند. پسرم تو نمی دانی چقدرعلماءايران به من نوشتند وفتوای مرا برضد بهائيان خواستند؛ من طريقی اتخاذ كردم كه به همه سئوالات آنها پاسخ گويم وآنها را آرام سازم، اگربخواهم همه آنها را به تو بگويم خسته می شوی. در بين آنها بودند: ميرزاحسن آشتيانی ازطهران، شيخ محمد باقروشيخ محمدتقی ازاصفهان، سَيِّدعلی اكبروشيخ طاهرعرب ازشيراز، ملاعبدالله بروجردی ازهمدان وسايرين ازشهرهای مختلف، شايد صد نامه وبه هرنامه؛ من جوابی دادم ونويسنده اش را آرام كردم. پس از شنيدن اين كلمات از حجت الإسلام، من گفتم: حقيقتاَ كاروحمايت شما از اين امر؛ بسيار ارزشمند می باشد، سپس اوگفت: شما چه موقع عازم رفتن هستيد ؟ جواب دادم: منظور من فقط ملاقات شما بود؛ من كارديگری اينجا ندارم، بنابراين؛ بهتراست زودترازاينجا بروی، چونكه وقتی وارد بغداد شدی؛ برخی آشوبگران آمدند وچيزهائی گفتند كه: يك نفراز عكا به بغداد آمده برای تبليغ من، به آنها جواب دادم: اوآقاميرزا؛ یكی از پسرعموهای من است، من شخصاً او را دعوت كرده ام؛ كه اماكن مقدّسه را زيارت وبه ملاقات من بيايد، دراين امرمداخله نكنيد. ما همديگررا درآغوش گرفتيم وخداحافظی كرديم ومن آنجا را ترك كردم، همچنانكه از منزل خارج شدم؛ دوستان عرب بهائيّم را دیدم که اطراف خانهء آن حضرت جمع شده بودند ونگران بودند وچون مرا ديدند آرام شدند، به آنها گفتم: چكارمی كنيد ؟ گفتند: ما نگران بوديم، چون شما ديركرديد؛ ما همه نوع، فكر می كرديم، درحال پريشانی؛ خانه مان را ترك كرديم ودورخانه حضرت منتظرشما بوديم، من با دوستانم به محلّ اقامت آمدم، همان روز؛ ما بسوی بغداد وبصره حركت وبالأخره به بوشهررسيديم.
اين ترجمه غيررسمی در تاريخ نهم مارچ 1991 به وسيله مهين ثابت انجام گرفته شده است.

سی؛ چهل سال قبل ازاین تاریخ، جناب فاضل علوی ( آقا سید عباّس ) درطهران؛ درمجلسی ضمن ایراد نطق بیاناتی به این مضمون می فرمودند که ( میرزای شیرازی که فتوای تحریم تنباکو را صادرکرد ازافنان بودند. وحضرت عبدالبهاء، ایادی امرالله؛ ابن اصدق را مأمورفرمودند که درعراق میرزای شیرازی را ملاقات نماید وازطرف هیکل مبارک بگوید که بالای منبراعلان ظهورجدید را بنمایند. امّا ابن اصدق که آن سَطوت واُبُهَّت .میرزا را دید؛ خوف وهراس او را برداشت وجرئت نکرد امرمبارک را ابلاغ نماید


ویرایش: عندلیب 164 بدیع

ترجمه غیررسمی ازکتاب بهائیان برگزیده درزمان حضرت بهاءالله؛ تألیف

جناب حسن موقربالیوزی بخش 19 صفحه 251
----------------------------------------

حسن موقر بالیوزی افنان از ایادیان امرالله (۱۹۰۸ - ۱۹۸۰) و از برجسته‌ ترین پژوهشگران معاصر بهائی بود. ایشان در ۱۶ شهریور ۱۲۸۷ مطابق ۷ سپتامبر ۱۹۰۸ در شیراز، ایران به دنیا آمد و در ۲۳ بهمن ۱۳۵۹ مطابق ۱۲ فوریه ۱۹۸۰ درگذشت.

********************************************************************************

 گردآورنده و ویرایش: عندلیب 164 بدیع



Tuesday, March 8, 2016

جرم رژيم جمهوري اسلامي ايران در تحريم تدفين مردگان بهائي در گورستان تبريز/ حقوق جزاي اختصاصي؛ جلد 2 ؛ صفحه 317 تا 319 بخش سوم

 جرم رژيم جمهوري اسلامي ايران در تحريم تدفين مردگان بهائي در گورستان تبريز/ حقوق جزاي اختصاصي؛ جلد 2 ؛ صفحه 317 تا 319 بخش سوم



حقوق جزاي اختصاصي؛جلد 2 ؛صفحه 317 تا 319
بخش سوم

هتک حرمت مردگان و مخالفت با مراسم دفن اموات و نبش قبر

لزوم رعايت مراسم و نظامات راجع به اموات و صنع باز کردن قبور بر مباني ديني و بهداشتي و رواني و انتظاماتي و بالاخره عرف رعايت احترام اموات استوار است. قانون گذار ما در موارد 204 و 205 و 206 ق. م. ع. به طور مجمل تکليف اين موضوعات را روشن کرده است.

187- اول ـ مخالفت با مراسم دفن اموات:

برابر ماده 204 ق. م. ع. (هر کس بدون رعايت مراسم و نظامات راجع بدفن اموات جنازه اي را دفن کند يا سبب دفن آن شود از يک ماه الي سه ماه محبوس خواهد شد و اين غير از مجازات مقرره براي جناياتي است که ممکن است با اين واقعه مقرون باشد.)

شرايط تحقق اين جرم علاوه بر شرايط عمومي جرايم عمدي، دفن جنازه بدون رعايت مراسم و نظامات مربوطه است.

مراد به دفن اموات تهيه قبر و به خاک سپردن جسد است مقصود از جسد تمام بدن مرده است. در شمول ماده به قسمتي از باقيمانده جسد ترديد است و احوط دخول آن در حکم ماده مي باشد مشروط بر اين که رعايت مراسم و نظامات در مورد آن ممکن باشد. مراد به مراسم دفن، تشريفات و ترتيباتي است که در شرع و عرف مملکت مقرر و مجراست.

برابر ماده 36 آئين نامه مرده شويخانه و گورستان (آئين غسل و کفن و دفن درگذشتگان ملل متنوعه از لحاظ تشريفات مذهبي تابع مقررات مخصوص بخود آنها بوده ولي از لحاظ بهداشت و انتظامات تابع اين آئين نامه خواهد بود).

مقصود از انتظامات، کليه مقرراتي است که در قوانين و نظامنامه هاي مربوط به ثبت احوال و آئين نامه گورستان و مرده شويخانه و غيره مقرر است.

در اين نظامات احکامي پيش بيني شده که با اجراي آنها از دفن مخفيانه اموات و هتک حرمت آنها و همچنين از سرايت امراض يا اخلال در بهداشت عمومي و خصوصي زندگان جلوگيري مي شود.

http://behnazar.blogspot.com/2016/03/2-317-319.html
________________________________________________________________________________

    
دیدارجمعی از شهروندان بهایی ساكن تبريز با آیت‌الله معصومی تهرانی و تشریح گوشه‌ هایی از چهار سال هتک حرمت به اجساد بهاییان

به گزارش کمپین نه به آزار و زندان هموطنان بهایی:در پی حوادث خاموش اما رقت‌انگیز «تبریز»، در عصر روز جمعه چهاردهم اسفند ماه 1394 شمسی جمعی از هم‌وطنان بهایی ساكن تبريز به دیدار آیت‌الله معصومی تهرانی آمده و گوشه‌هایی از چهار سال هتک حرمت اجساد درگذشتگان بهایی را تشریح نمودند. همچنین ایشان با تقدیم نامه‌ای که توسط جمعی از داغدیدگان و بازماندگان به امضا رسیده، خواهان پيگيری به کلیه‌ی حرمت‌شکنی‌ها بر ضد بهاییان ایرانی شدند.

از 12 شهریور سال 1390، بنابر دستوری غیرعلنی توسط نهادهای عالی رتبه حکومتی، دفن پیکر بهاییان متوفی در آرامستان‌های تبریز ممنوع شده است. شنیدن دشواری‌های شهروندان بهایی تبریزی در این مورد و از زبان خود ایشان مایه‌ی تاثر و تألم هر وجدان آگاهی خواهد بود. به گفته‌ی یکی از حاضرین: «مادر 76 ساله‌ی من بیشتر از آنکه نگران مغازه‌ی پلمپ شده‌ی بنده باشد، در واقع از این ماجرا نگران‌تر است». دلیل این نگرانی توسط یکی از بانوان حاضر در جلسه اینگونه بیان شد: «گاهی مجبوریم جسد را در خانه بشوییم، همانجا کفن کنیم؛ همانجا نماز برایش بخوانیم؛ خودتان می‌دانید مسئله‌ی بهداشتی آن هم مهم است. دیگر بماند که اگر در بیمارستان کسی فوت کند به خانواده‌اش هم خبر نمی‌دهند». همانطور که در نامه‌ی پیوست آمده، درگذشتگان بهایی در صورتی که در بیمارستان فوت شده باشند، گاهاً با همان کاور بیمارستان و بدون هیچ احترامی نسبت به شأن و منزلت یک انسان، در خارج از تبریز (میاندوآب یا ارومیه) دفن می‌شوند.

به گفته اين هموطنان بهایی كه از تبريز زحمت سفر به خود داده و به تهران آمده بودند؛ بنا بر آیات کتاب اقدس، «حمل میت بیشتر از یک ساعت جایز نیست» و باید در نزدیک‌ترین محل ممکن و «بالروح والریحان» دفن شوند تا حرمت روح ایشان محفوظ بماند؛ «حرم علیکم نقل المیت ازید من مسافة ساعة من المدینة ادفنوه بالروح والریحان فی مکان قریب». این در حالی است که پس از صد سال همزیستی بهاییان و مسلمانان تبریزی ما، در این چند سال با نقض آشکار تمام موازین انسانی و بدون در نظر گرفتن حرمت عقیده و باور فرهنگ دینی‌ متوفيان بهایی، اجساد 33 تن از هموطنان‌مان تا بیش از 300 کیلومتر و در دوردست‌ترین نقطه ممکن و بدون احترام دفن شده‌ است؛ «گاهی جسد را همین‌طور در قبرستان رها کرده‌اند و ما بعدا متوجه شدیم؛ اینگونه ممکن است حیوانات درنده به اجساد حمله کنند». همچنین با نقض ماده‌ی 17 اعلامیه حقوق بشر پیرامون حق مالکیت، زمین‌هایی که توسط جامعه‌ی بهاییان بدین منظور در آرامستان‌ها خریداری شده، متصرف و مصادره شده‌اند.

بنابر اخباری که پیشتر توسط رسانه‌های معتبر منتشر شده بود، دختر 12 ساله با نام «مهنا سمندری» پس از فوت بر اثر بیماری تا مدت‌ها اجازه دفن در تبریز پیدا نکرد، و در نهایت بدون اطلاع و حضور خانواده‌ی خود، در میاندوآب مدفون گشت. یکی از هم‌وطنان حاضر در جلسه با بیان اینکه این دختر نوجوان، دردناک‌ترین مورد از 33 متوفی بهایی در این 5 سال بوده است، چنین گفت: «من خانواده ایشان را می‌شناسم. مادرش ناشنواست و پدرش معلول؛ دست‌شان به هیچ جا نمی‌رسید. این راه دور را هم نمی‌توانند بر سر مزار بروند و بیایند».



آیت‌الله معصومی تهرانی با بیان تأثر خویش از این وضعیت شرم‌آور، ابزار داشتند باید اذعان کنیم «این افراد که وجود شما را به رسمیت نمی‌شناسند، آن‌قدر در خداییت خود مطمئن هستند که دیگر برای مردگان شما هم ارزش قائل نیستند. نمی‌توان گفت این دسته از افراد خدا را باور دارند. کسی که خدا را بشناسد به خودش حق نمی‌دهد به جان و مال و ناموس دیگران بی‌حرمتی کند؛ چه برسد به اجساد مردگانی که دستشان از همه چیز کوتاه است. چرا باید مردگان ما جدای از هم دفن شود؟ مسلمان، بهایی، زرتشتی، مسیحی، یهودی، بی‌دین، همه ما در دنیا در کنار هم در یک زمین، يك كشور، يك شهر و روستا زندگی می‌کنیم؛ حالا بر چه مبنایی پس از مرگ در فبرستان جدای از هم باشیم؟! همانطور که خداوند در قرآن فرموده قضاوت میان ادیان به دست خودش در قيامت انجام می‌شود. اما عده‌ای پیشا ‌پیش بهشت و جهنم را تقسیم کرده‌اند».

در ادامه این ديدار، بهاییان هم‌وطن ما با تشریح دوستی‌ها و همسایگی‌ بهاییان و مسلمانان تبریز، از روابط حسنه‌ای که با همشهریان‌ خود دارند، ابزار افتخار کرده و بر فرهنگ غنی مردمان تبریز تاکید نمودند. همچنین ایشان با ذکر خاطره‌ای در جریان مراسم دفن یکی از درگذشتگان؛ به وجود برخی روحانیون روشن‌ضمیر اشاره نمودند: «سال‌ها پیش ما در همان مسجد و غسالخانه آرامستان تبریز با خوشرویی و کمک مسئولین و کارمندان همانجا امورات تغسیل و کفن و نماز و دفن را انجام می‌دادیم و مشکلی هرگز وجود نداشت. حتی یکبار در جریان نماز میت بهایی، در همان مسجد، مردان یک سمت و زنان در سمت دیگر، بنده جلو ایستاده بودم و نماز را می‌خواندم که یک آن یک روحانی کنار بنده ایستاد. اول به این فکر افتادم که حتما پس از پایان نماز شروع به انتقاد خواهد کرد. اما پس از پایان نماز جلو آمد و تسلیت گفت و نه تنها هیچ برخورد بدی نکرد، بلکه گفت چرا شما میکروفون نمی‌گیرید تا صدایتان همه جا شنیده شود. منظورم این هست حاج‌آقا که امثال این روحانی‌ها هم هستند، اما این شجاعت شما و پیگیری‌ها و حسن شهرت شما ما را به اینجا کشاند تا از شما درخواست میانجی‌گری با مقامات را بکنیم».

جناب معصومی تهرانی با بیان موافقت خویش مبنی بر وجود روحانیونی متعهد به کرامت انسانی، فرمودند «البته آن روحانی جوان بوده است! هم دلش پاک بوده هم هنوز نمک‌گیر مرید نشده که به بخواهد مواظب و مراقب از دست دادن مرید باشد. بنده اگر حرفی می‌زنم، غیر از اینکه از روی اعتقادم کار می‌کنم، شاید برای این هم باشد که اموراتم از راه آخوندی نمی‌گذرد؛ بنده از هنرم امرار معاش می‌کنم؛ اگر چه اندك است اما محتاج كسی نيستم. شاید اگر از راه آخوندی ارتزاق می‌کردم بنده نيز نسبت به شما و مابقی مشكلات موجود سکوت می‌کردم».

در ادامه ایشان فرمودند: «موضوع شما به مقامات عالی‌رتبه نظام مربوط است، بله؛ اما اینکه فکر کنید با میانجی‌گری حل می‌شود، اشتباه است. در حقیقت این مدت که بنده در مورد حقوق انسانی و شهروندی بهاییان بیشتر کار می‌کنم، بخش مهمی از آن به دلیل حضور خود شماست. خودتان به ميدان آمده‌اید و حق خودتان را می‌خواهید و از مشكلات خودتان صحبت می‌کنید. بنده سال‌ها در امورات زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و حتی مندائیان کار کرده‌ام و چون آن‌ها یک حق و حقوق اندکی دارند، برای از دست ندادن همان سهم ناچیز زیاد مایل به علنی کردن مشکلات خودشان نیستند؛ اما دلیل بر این نیست که آن‌ها هم مشکل ندارند. با این حال شما وضعتان بدتر است و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارید. همین مادر محترم این دوست عزیزمان حتی الان نگران ماجراهای پس از فوت خودش هست. شما خودتان حرف اصلی را می‌زنید؛ بنده هم در این راه وظیفه‌ی انسانی خودم را در حد توان و وسعم انجام می‌دهم».

نامه‌ی ارسال شده از تبریز به امضای 17 تن از بازماندگان متوفيان بهایی رسیده که از حق انسانی تغسیل و تدفین اجساد عزیزانشان ممانعت شده است. اگرچه در این مدت ۳۳ تن مبتلا به چنین هتک حرمتی شده‌اند، اما برخی از ایشان هیچ بازمانده‌ای نداشتند و در دیگر موارد در دسترس نبودند.


____________________________________________________________________________

ممانعت از دفن شهروند بهایی در تبریز- رژيم اسلامي ايران در چهار سال گذشته اجازه دفن بيش از47 شهروند بهائي را در شهر تبريز نداده است
Bahainews
Monday, January 18, 2016
ممانعت از دفن شهروند بهایی در تبریز
به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز یکی از شهروندان بهایی تبریز که در روز جمعه ۲۵ دی ماه صعود كرد( درگذشت) پس از گذشت ۳ روز اجازه دفن وی به خانواده این شهروند بهایی متوفی داده نشده است.
خبرگزاری بهایی نیوز درگفتگو با سیامک شفیعی فرزند شهروندبهایی درگذشته که در شهر واشنگتن حضور دارند درخصوص ممانعت از دفن مادر وی به گفتگوی پرداخته است.
سیامک شفیعی در پاسخ به سوال خبرنگار بهایی نیوز مبنی بر اینکه به چه دلیل جسد مادر شما اجازه دفن در تبریز را ندارد می گوید " پس از آنکه مادرم صعود ( فوت ) می کنند از آنجایی که اجازه دفن به شهروندان بهایی از سال ۱۳۹۰ به این سو را نداده اند همان شب در منزل غسل داده می شود کفن می کنند و در تابوت می گذارند و درآخر نماز به روش بهائی وی را می خوانند. صبح پدرم به وادی رحمت می رود تا طبق رسوم دیانت بهایی مادرم را دفن کنند اما مسئولان وادی رحمت اجازه دفن مادرم را نمی دهند و می گویند که حق ندارند جنازه را در تابوب گذاشته و وی را با رسوم دیانت بهایی دفن کنند و اینکه باید آنها طبق رسوم دیانت اسلام جنازه را دفن کنند."
این شهروند بهایی در ادامه به خبرنگار بهایی نیوز می گوید که " ما میدانیم که غسل یک فرد در منزل نه از لحاظ روحی و نه لحاظ بهداشتی مناسب نیست اما از آنجایی که ما نمی خواهیم جنازه مادرمان به صورت رسوم اسلامی دفن شوند لاجرم پدر و فامیل ها ایشان را در منزل غسل دادند و پس از انتقال وی به وادی رحمت جنازه مادرم به سردخانه وادی رحمت انتقال یافته و هنوزم جنازه وی در سردخانه است."
به گفته این شهروند بهایی مسئولان وادی رحمت گفته اند در صورتی اجازه دفن خواهید داشت که جنازه را از تابوت در آورده و وی را به صورت اسلامی دفن کنید و اگر نمی خواهید خودتان این جنازه را بردارید و به ارومیه یا میاندوآب ببرید.پدر و بقیه خانواده این شهروند بهایی گفته اند که این کار را نخواهیم کرد و این کار طبق آیین دیانت بهایی نیست که آنها می گویند پس خودمان می بریم و در قبرستان دفنشان می کنیم.
به گفته فرزند این خانواده متوفی پدر وی به سازمان های دولتی بخصوص شهرداری و فرمانداری و استانداری مراجعه می کند و آنها با وجود اینکه هیچ توهینی نمی کنند اما می گویند که دستور از بالا است یا اینکه به صورت رسوم اسلامی دفن شوندکه باز هم پدرم موافق این عمل نبود و به همین دلیل به گفته مسئولان روز دوشنبه به قبرستانی در شهرستان میاندوآب که بیش از ۲ ساعت تا تبریز فاصله دارد منتقل می کنند .
سیامک شفیعی در ادامه این سخنان خود به خبرنگار بهایی نیوز می گوید که این قبرستان حتی در شهرستان میاندوآب هم نیست و نزدیک شهرستان مهاباد واقع شده است و همچنین این قبرستان بجای خاک بر روی سنگ های سیاه واقع شده که باید با بلودزر یک قبر را کند و به صورت است که می گویم بیش از ۲ ساعت طول می کشد تا یک جنازه به قبر برسد.همچنین این شهروند بهایی تاکید می کند که این قبرستان مخصوص بهائیان است و به دلیل اینکه می گویند نباید مسلمان در کنار بهائی دفن شود بخاطر همین این قبرستان را جدا کرده اند.
به گفته این شهروند بهایی پس از انتقال اجساد با میاندوآب به خانواده متوفیان تماس گرفته و می گویند که جنازه به خاک سپرده شده است و تا جایی که اطلاع داریم چند مورد از این متوفیان به سبک اسلامی به خاک سپرده شده است .
خبرنگار بهایی نیوز از سیامک شفیعی سوال می کند که تاکنون چند تعداد از بهائیان اجازه دفن در وادی رحمت را نداشته اند که این شهروند بهایی می گوید طبق اطلاعاتی که ما در اختیار داریم تاکنون بیش از ۴۷ شهروند بهایی با فاصله ۲تا ۳ ساعت فاصله از تبریز دفن شده اند و این روند بیش از ۴ سال است که ادامه دارد.
این شهروند بهایی می گوید که نزدیک به ۵ سال پیش بود که مادر بزرگ همسرم صعود ( فوت) کردند و دقیقا ایشان اولین کسی بودند که با داشتن سن بالا اجازه دفن پیدا نکردند .
پدر این شهروند بهایی پیشتر خود از مسئولان جامعه بهایی درخصوص کف و دفن متوفیان بهایی بوده است .این خانواده بهایی در سالهای پس از انقلاب بخصوص در سال ۱۳۶۵ با حمله نیروهای تندرو به منطقه زندگی آنها در ایلخچی اموال شخصی از جمله زمین ها و خانه آنها مصادره شده است و منازل بسیاری از شهروندان بهایی آن منطقه سوزانده شده است.


( مجموعه خبری بهائي‌نیوز)
به ما در مجموعه خبری بهائي‌نیوز ( Bahainews ) بپیوندید.
به ما در تلگرام نیز بپیوندید تا مطالب بدون فیلتر را در اختیار داشته باشد.
https://telegram.me/bahainews

Bahainews

Bahainews Bahai burial again impeded in Tabriz

Bahai News-- Officials at the public cemetery in Tabriz, the Wadi-ye Rahmat cemetery, have impeded the burial of Mrs. Afruz Bakhshi who died on Friday, January 15. Siamak Shafi`i the son of Mrs. Bakhshi, who is at present in Washington, told Bahai News that officials at the cemetery in Tabriz had been refusing to bury Bahais since 2012. In September 2015, a national policy was announced, that Bahais may only be buried in one designated cemetery in each province.

After the death of his mother, his father washed the body in his own home. Washing the body in a prescribed manner is part of both the Bahai and the Muslim burial rites, and is normally done in a separate washing facility on the cemetery land. Mr. Shafi`i said that he knew it was not appropriate to wash the body in the home, for psychological and health reasons, but his father and the family had no choice, as they did not wish her to be buried according to Islamic rites.

The body was then wrapped in a shroud and placed in a coffin, and the Bahai burial prayer was recited. The use of a coffin in addition to a shroud is part of the Bahai ritual, whereas in Islamic customs the coffin is used only to transport the body, which is buried in a shroud only. Next morning he went to the cemetery to bury her in the Bahai way — in a coffin — but officials at the cemetery said they could not allow a burial in a coffin,
or the performance of Bahai rituals, so the family should bury her according to Islamic rites, without the coffin. Alternatively, they could take the body to the Bahai cemetery of Urumiyyeh (aka Urmia or Orumiyeh). This isolated cemetery was vandalised in August, 2015, and it is two hour’s travel from Tabriz. The Bahai practice is to bury a body within one hour’s travel of the place of death. The officials also suggested taking the body to Miandoab, which is two and a half hours by car from Tabriz. The cemetery officials also offered to conduct the burial themselves (i.e., according to Islamic rites). The body was placed in the morgue. Mrs. Bakhshi’s husband approached various local authorities in Tabriz, but was told that the policy comes from “higher up.” When he returned empty-handed to the cemetery in Tabriz, the cemetery officials said that they would take the body to a cemetery site specifically for Bahais in Miandoab on Monday, January 18. Mr. Siamak Shafi`i said that the “Miandoab” cemetery is actually closer to Mahabad, which is three hours from Tabriz, and is a rocky place, so that a bulldozer is required to dig a grave, and the Bahais would have to travel more than two hours to take each body. The Bahais were allocated a separate cemetery so that Muslims would not be buried alongside Bahais [and also to remove the Bahai presence from a public space ~Sen]. Mr. Shafi`i said that when the bodies of deceased Bahais are taken to the “Miandoab” cemetery by city officials, their families are told they have been buried, and in some cases the Bahais know that the deceased were buried with Islamic rites. He said that officials had been doing this for more than four years now, and 47 Bahais have been buried in this way. Five years previously, his wife’s grandmother died, and become the Bahai to be excluded from the cemetery in Tabriz.


Bahainews

Bahainews Burial Denied to a Baha’i Citizen in Tabriz

According to a Baha’i News report, after three days the family of a deceased Baha’i citizen who passed away on Friday the 15th of January could not secure a burial permit for her.

The Baha’i News, in an interview with Siamak Shafi’i, who lives in Washington, and is the son of the deceased (Afrooz Bakhshi), spoke regarding the denial of his mother’s burial.

Siamak Shafi’i, in response to a question of Baha’i News reporter as to why his mother’s body was not allowed to be buried, stated:

“From 2012 until today, Baha’is have not been allowed to bury their dead. On the same night that my mother passed away, her body was washed, shrouded, placed in a coffin and the Baha’i prayer for dead was performed. The following morning, my father went to the local Vadi-e-Rahmat cemetary in order to bury her body in accordance with Baha’i law, but the officials who were in charge of the cemetery informed him that they would not allow the body to be buried. They indicated that the family is not permitted to bury her in a coffin (based on an Islamic tradition that a body should not be buried in a coffin). The family should bury her based on Islamic rituals and not according to the Baha’i Faith’s practices.”

This Baha’i citizen in a conversation with the Baha’i News reporter, continues: “we know that neither from a psychological nor a health perspective is washing the body of a deceased loved one at home an acceptable practice, but as we did not want the body of my mother to be buried using Islamic ritual, my father and other relatives had to wash her body at home and subsequently transferred it to the cemetery’s mortuary, and the body is still there.”

According to this Baha’i citizen, officials of the cemetery indicated that if the body is removed from the coffin and interred according to Islamic rituals, they would be allowed to proceed with her burial. If the suggestion is not agreed upon, then the body would need to be taken to Urumiyyeh or Miandoab (several hours’ drive away from Tabriz) for burial. In reply, his father and relatives indicated that they were not prepared to follow their instructions as they contravene Baha’i burial law (which requires that a body be buried within one hour of the place of death). They suggested that they would take the body and bury it themselves in that cemetery.

Based on what Siamak explained, his father contacted all government offices at the municipal, town and even provincial level, looking for permission, without using any sort of disagreeable language. The officials said that they have orders from higher-level authority not to allow the burial to go ahead, unless the family accepts the choice of burying her using Islamic rituals ‒ this was refused outright by my father. For this reason, according to the officials, the body would have to be transferred to Miandoab, which is two hours’ drive away from Tabriz, on the following Monday.

Siamak Shafi’i continued his conversation with the Baha’i News reporter by pointing out: “Actually Miandoab cemetery does not exist in Miandoab but in another city named Mahabad. Also, Mahabad cemetery is located on a piece of land covered with hard black rocks which need a bulldozer to dig the grave. In addition, it takes two hours for the dead body to reach the cemetery, which contravenes Baha’i law. He emphasised that this cemetery has been allocated to Baha’is, and it is separate from the one specified for Muslims. Baha’is are not allowed to be buried in the same cemetery as Muslims, which is why they have segregated cemeteries.

According to this Baha’i citizen, on any occasion when authorities have transferred the body of a deceased Baha’i to Miandoab, they informed the relatives after the burial that the body has been buried. As far as we are aware, many Baha’is were actually buried according to Islamic rituals.

The Baha’i News reporter questioned Siamak about the number of deceased Baha’is who had not been allowed to be buried in Vadi-e-Rahmat cemetery, and he said, “based on available information, so far up to 47 Baha’i citizens have been buried in a place which is two to three hours’ drive away from Tabriz, and not in Vadi-e-Rahmat. This deception has been going on for more than four years.”

Siamak mentioned that nearly five years ago, when his wife’s grandmother passed away, she was in fact the first person who was not allowed to be buried there, despite her very old age.

Siamak’s father, himself, was previously was in charge of Baha’i burial in the community. This family, after the Revolution, and in particular in 1987, was confronted by a group of extremists in Ilkhchi, the town where they live. Their private residence, along with some personal property, was confiscated. Also, many Baha’i citizens’ residences were set ablaze.

_________________________________________________________________________________

نامه اعضای هیات مدیره سابق جامعه بهاییان ایران خطاب به جواد لاریجانی : حتی مردگان بهایی هم از حقوق خود محرومند


ایجاد شده در: 05/08/2014 - 01:34, به روز شده در: 05/08/2014 - 01:36

در پی ادعاهای اخیر محمد جواد اردشیر لاریجانی پیرامون وضعیت بهاییان در ایران و اینکه "هیچکس به خاطر بهایی بودن در زندان به سر نمی‌برد و اگر بهاییان عملی خلاف قانون انجام ندهند حقوق شهروندی آنان محفوظ خواهد بود"، اعضای هیات مدیره سابق جامعه بهاییان ایران طی نامه ای به این مقام ارشد قضایی جمهوری اسلامی، گوشه های از مظالم، تبعیض ها، برخوردهای امنیتی و همچنین نقض حقوق انسانی وارده بر این گروه از شهروندان را بازگو کرده و خواستار تغییر نگاه مسئولین نظام به شهروندان و اقلیت ها شدند.

به گزارش جرس، متن نامۀ اعضای هیات مدیره سابق جامعه بهاییان ایران، خطاب به محمد جواد لاریجانی، ریاست ستاد حقوق بشر قوه قضاییه جمهوری اسلامی به شرح زیر است:

به نام خدا
جناب آقای محمد جواد لاریجانی ریاست محترم ستاد حقوق بشر قوه قضاییه
با سلام و احترام

سخنان تامل برانگیز جنابعالی در برنامه گفتگوی خبری که از شبکه دو سیما در مورخه ۲۶ اسفند ماه برای میلیون‌ها نفر پخش شد، اینجانبان هفت نفر اعضای سابق هیات مدیره جامعه بهاییان ایران را که هم اکنون در زندان به سر می‌بریم بر آن داشت تا به دور از هر قصد و نیتی برای تشویش اذهان و با اجتناب از هرگونه نگاه و گرایش سیاسی نکاتی چند را صرفا از روی تکلیف، جهت مزید استبصار شما به استحضار می‌رسانیم.

تردیدی نیست که مسائل بهاییان و مظالم وارده بر آنان موضوع جدیدی نیست و بعضی رسانه‌ها و در راس آنها سیمای جمهوری اسلامی، همواره و به طور یک جانبه و سیستماتیک، حملات و اتهامات ناروای بسیاری را متوجه این دسته از هموطنان‌شان نموده‌اند و این در حالی است که در طول این سالیان متمادی حتی به یک فرد بهایی اجازه داده نشده است تا بر اساس قانون در برابر اتهامات غیر منصفانه در همان رسانه به پاسخگویی و رفع شبهات بپردازند.

جناب لاریجانی

اینکه جنابعالی در بیاناتتان مساله حقوق بشر را یک موضوع با اهمیت جهانی تلقی نموده‌اید و پرداختن و توجه به ابعاد گوناگون آن را لازم دانستید نکته نویدبخشی است اما از آن مهم‌تر آنچه مایه‌ی خرسندی است اینکه در اقدامی کم‌سابقه جنابعالی اظهار فرمودید که در جمهوری اسلامی مبنای رفتار با بهاییان حقوق شهروندی و حفظ امنیت آنان وظیفه حکومت است. ما با استقبال از این نگاه شما مایلیم تصریح کنیم که انتظار بهاییان ایران نیز آن است که حقوق شهروندی آنان به رسمیت شناخته شده و مراعات گردد.

اینکه در فرمایشات بهاییان را به عنوان شهروندان این کشور محسوب فرمودید جای بسی خوشوقتی است و می‌تواند نویدبخش فردایی بهتر در جهت تعامل با این جامعه مظلوم باشد، اما اینکه می‌فرمایید هیچ کس به خاطر بهایی بودن در زندان به سر نمی‌برد و اگر بهاییان عملی خلاف قانون انجام ندهند حقوق شهروندی آنان محفوظ خواهد بود و به طور ضمنی چنین نتیجه‌گیری می‌کنید که هرکجا با بهاییان برخورد شده است لابد خلاف قانونی انجام داده‌اند نشانگر آن است که در این زمینه حقایق بسیاری از دید شما پنهان مانده لذا تلاش می‌شود با طرح پرسش‌هایی از یک طرف نظر جنابعالی به این واقعیت‌ها جلب شده شاید که مساعدتی باشد در جهت تحقق وظیفه ذاتی شما به عنوان رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه و از طرف دیگر گواهی باشد در برابر تاریخ و وجدان بیدار هم‌وطنان آزاد اندیشمان، زیرا که با کمال تاسف جامعه بهایی ایران همواره با نقض فاحش حقوق شهروندی و برخوردهای امنیتی و قضایی بسیار شدید ناشی از عدم بردباری دینی و تحمل دگراندیشی روبرو بوده است، باشد که از این پس با تغییر نگاه مسئولین محترم نظام شاهد استیفای واقعی حقوق این جامعه باشیم.

۱ – جناب لاریجانی، آیا اعدام بیش از دویست و بیست نفر از بهاییان از دختر جوان شانزده ساله تا پیرمرد نود و پنج ساله، درحالی که براساس اسناد و مدارک به قریب به اتفاق آنان اعلام شده بود چنانچه از عقیده خود تبری بجویند و اسلام بیاورند از مرگ و زندان رهایی می‌یابند، موافق قوانین شهروندی صورت گرفته؟ و آیا در صورتی که شخصی مرتکب جرمی شده باشد نفس تبری از عقیده‌اش او را از جرم منتسب مبرا می‌سازد؟

۲- آیا اخراج ده‌ها هزار کارگر و کارمند بهایی از ادارات و سازمان‌های دولتی، حتی قطع حقوق بازنشستگی آنان و در بسیاری موارد ممانعت از اشتغال ایشان در بخش‌ خصوصی مصداق رعایت حقوق شهروندی است؟ به دلیل اینکه هیچ جرمی توسط ایشان احراز نگردیده بود لذا مسئولین علت اخراج آنان را در احکام صادره »عضویت در فرقه ضاله بهایی ذکر نمودند و نهایتا جناب لاریجانی آیا هم‌اکنون جنابعالی می‌توانید یک فرد بهایی شاغل در ادارات دولتی را معرفی نمایید؟ مسلما جواب منفی است دیرا در حال حاضر هیچ ارگان دولتی مجاز به استخدام بهاییان نیستند.

۳- آیا مصادره دستجمعی اموال بهاییان یزد و ممنوع‌المعامله نمودن همگی آنان براساس حقوق شهروندی صورت گرفته است؟ جناب لاریجانی، کسانی که در زمان صدور این حکم در اوائل انقلاب طفل شیرخواره بوده‌اند امروز که تشکیل زندگی داده‌اند همچنان برای انجام هرگونه معامله‌ای دچار مشکلات عدید‌ه‌اند. آیا اطفال شیرخوار یا متوفیانی که در زمان صدور حکم سال‌ها از درگذشتشان سپری شده بود همگی مجرم بوده‌اند؟

۴- آیا اخراج هزاران دانشجوی بهایی از دانشگاه‌ها بعد از انقلاب فرهنگی و محروم نمودن ده‌ها هزار جوان علاقه‌مند به تحصیل از تحصیلات عالیه طی سی و چند سال گذشته صرفا به دلیل اعتقاداتشان موافق حقوق شهروندی است؟ و مصداق حمایت نظام از بهاییان غیر مجرم به شمار می‌رود؟ مطمئنا جنابعالی صدور بخشنامه‌های متعدد به دانشگاه‌های کشور مبنی بر عدم ثبت‌نام و نهایتا اخراج دانشجویان بهایی را به هر بهانه‌ای در راستای حمایت تحصیلی از جامعه بهایی و با رعایت حقوق شهروندی آنان نمی‌دانید. این بخشنامه‌ها موجود است و متاسفانه توسط حاکمیتی صادر شده است که شما تعاملش را با بهاییان مبتنی بر حقوق شهروندی می‌دانید.

۵- شما را به تامل در مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی که با نظارت عالی‌ترین مقامات کشوری در اسفند ۱۳۶۹ در مورد بهاییان صادر گردیده است و مقایسه آن با قانون اساسی کشور و قوانین حقوق بشر و حقوق شهروندی دعوت می‌کنیم. در این مصوبه تصریح شده است که الف- در مدارس چنانچه اظهار نمایند بهایی‌اند ثبت‌نام نشوند. ب- در مشاغل دولتی وارد نشوند. ج- در دانشگاه‌ها چه در حین ورود و چه در دوران تحصیل چنانچه احراز شود بهایی‌اند اخراج گردند. د- جلوی پیشرفت آنان گرفته شود. برای مزید اطلاع شما عرض می‌شود که در سال ۱۳۸۶ که گروهی از دانشجویان بهایی اخراج شده از دانشگاه به دیوان عدالت اداری شکایت بردند، در احکام صادره تصریح شده است که اخراج شما مبتنی بر مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است. سوال این است که این مصوبه چه مناسبتی با حمایت از بهاییان و رعایت حقوق شهروندی آنان دارد؟ و اگر به دیده انصاف بنگریم آیا همین مصوبه مبین نوع نگاه و نحوه‌ی برخورد نظام با بهاییان نیست؟

۶- جناب لاریجانی، صادقانه مایلیم وجدانتان را در مقابل این پرسش قرار دهیم که: آیا بهاییانی که برای جوانان محروم از تحصیل جامعه خود شرایطی را فراهم نموده‌اند تا بتوانند بدون استفاده از امکانات دولتی و در منازل خود و از طریق شبکه‌های مجازی به ادامه تحصیل بپردازند، مرتکب چه جرمی‌ شده‌اند؟ آیا تدریس خصوصی براساس قوانین کشور جرم است؟ آیا منصفانه است نفوسی که خالصانه به تدریس و تمشیت امور تحصیلی جوانان می‌پردازند به جبس‌های طولانی مدت محکوم شوند؟ آیا این اقدام تلاش در جهت عقب نگه داشتن فرهنگی این جامعه نیست؟ چگونه می‌توان مجموعه این اقدامات را حمایت نظام از حق تحصیل بهاییان تلقی نمود؟

۷- جناب لاریجانی، اخراج کلیه کارمندان و کارگران دولت و موسسات نیمه دولتی و حتی خصوصی، مصادره اموال شخصی بهاییان در بخش‌های کشاورزی و صنعتی و براساس اسناد و مدارک موجود، تعطیلی صدها محل کسب و کار بهاییان در شهرهای مختلف به بهانه‌های واهی، اخراج بسیاری از بهاییان روستانشین و مصادره دا‌م‌ها و زمین‌های کشاورزی آباء و اجدادی ایشان و مشکلات عدیده و مستمری که همواره در مسیر اشتغال و کسب و کار بهاییان وجود دارد ابدا قابل مقایسه با فعالیت فعالیت عده‌ای که به قول شما تحت حمایت نظام مشغول به کارند، نمی‌باشد. البته ناگفته پیداست که هرگونه حمایتی وظیفه ذاتی هر حاکمیتی در قبال شهروندانش محسوب می‌شود و سوال اینجاست که آیا این موانع و مشکلات متنوع و مستمر در جهت تحقق یکی از بندهای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی یعنی جلوگیری از رشد اقتصادی بهاییان نیست؟

۸- جناب لاریجانی، مصادره اماکن متبرکه و موقوفات بهایی در سراسر ایران را باید از چه منظری ملاحظه نمود؟ ارتکاب جرم کدام بهایی موجب شده است تا تمامی اماکن اجتماع و نیایش بهاییان در شهرها و روستاهای مختلف مصادره گردد؟ شما که به تعامل با بهاییان بر مبنای حقوق شهروندی اعتقاد دارید مسلما می‌پذیرید که یک بهایی حق دارد که بعد از فوت بنا به وصیتش مطابق آئین و آداب بهایی و در جای مناسبی که حاکمیت هر مملکتی موظف به تامین آن است مدفون شود اما جای شگفتی است که حتی این حق از مردگان بهایی در این سال‌ها سلب شده است. جناب لاریجانی، آیا مصادره و تخریب قبرستان‌های بهایی با رعایت حقوق شهروندی آنان موافقت دارد؟ بیرون کشیدن اجساد از قبور که در هر آئینی عملی بسیار تاپسند به شمار می‌رود به نظر جنابعالی صداق چیست؟

جناب لاریجانی

آنچه بیان شد شمه‌ای از محرومیت‌‌های جامع‌الاطراف و نقض حقوق شهروندی بهاییان است و البته نقض حقوق شهروندی مختص بهاییان نیست بل سایر دگراندیشان در حوزه‌های فرهنگی، هنری، سیاسی و احتماعی نیز خواهان تامین حقوقی برابر براساس اصول مصرحه در قانون ساسی و اعلامیه‌های جهانی حقوق بشر هستند و همان‌گونه که از پیش نیز بیان داشته‌ایم آنچه برای تضمین حقوق شهروندی ملت شریف ایران شدیدا مورد نیاز است اولا وضع قوانینی است که با صراحت کامل حافظ این حقوق باشد و ثانیا تاسیس ساختارهایی است که اجازه ندهد اجرای این قوانین موکول به تفسیرهای مستبدانه و دلخواهانه گردد. ما اعتقاد داریم که یگانگی و برابری و آزادی تمام مردم صرفا ساختاری مدنی و قانونی نیست بلکه اصلی است روحانی که منبع و سرچشمه آن آفریننده یکتایی است که تمامی نوع بشر را از تراب واحد خلق فرموده است که حتی با وجود ساختارهای مدنی و قانونی، اعتقاد به یگانگی و برابری و احترام به حقوق دیگران از اصولی است که باید از وجدان و باور فرد سرچشمه بگیرد. بر این اساس بسیار مناسب خواهد بود که اولیای محترم جمهوری اسلامی با استفاده از ظرفیت‌های قانون، نگاه یک‌پارچه به ملت ایران را تقویت کرده اجازه ندهند ملت شریف ایران صرف‌نظر از عقیده و قومیت و بر اساس حقوق شهروندی از مزیت ایرانی بودن بهره‌مند گردند.


اعضای هیات مدیره سابق جامعه بهاییان ایران

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

Kamran Hooshmand
فیلمی تاریخی از گلستان جاوید شیراز
این ویدئوی ارزشمند توسط روانشاد جناب علی صلح جو در 12 اردیبهشت 1360 روز سوم پس از شهادت عزیزان احسان الله مهدیزاده ستار خوشخو ویدالله وحدت ضبط گردیده است.عزیزان دل وجان ملاحظه مینمایند که
این ایام حتی استخوانهای متصاعدین بهایی که از هشتاد سال پیش دراین مکان آرام گرفته اند چگونه سراز خاک بیرون آورده و اسباب اشتهار امر مبارک درکشور مقدس ایران بل سراسر جهان میگردند .پس برماست که با تاسی
از اسلاف خود وبا مدد از ارواح پاک این عزیزان خصوصا شهیدان عزیز شیراز که این روزها آرامگاهشان مورد هتک حرمت قرار گرفته با قیامی عاشقانه این بی حرمتی را بدل به فرصتی برای معرفی امر مبارک نزد هموطنان وهمشهریهای خود نموده والبته با تظلم خواهی از مسئولین دولتی وپیگیری از طریق جوامع ونهادهای داخلی وبین المللی تا توقف کامل روند تخریب این مکان تاریخی از پای ننشینیم
_________________________________________________________________________________

تصوري دردناك از اينكه مسلماني را از كفن و دفن عزيزان خود باز دارند و يا مدفن آنها را تخريب نمايند!


جمعی از زندانیان بهایی زندان رجایی شهر کرج طی نامه‌ای به الهام امین‌زاده نوشته‌اند: « یک لحظه تصور کنید که چقدر دردناک است که در نقطه‌ای از این دنیای بزرگ یک انسان مسلمان را از کفن و دفن با احترام اموات خود بازدارند و یا گورستان‌هایی که محل دفن عزیزان آنهاست تخریب نمایند.»


سرکار خانم الهام امین زاده، معاونت محترم رئیس جمهور در حقوق شهروندی

با تقدیم مراتب احترام بعرض میرساند که وعده ی انتشار منشور حقوق شهروندی، نور امیدی در دل بهائیانی چون ما افروخت که بالاخره پس از سالها، سند جامعی تدوین خواهد گشت که پایانی بر مظالم و مشکلات ناشی از تضییع حقوق اقلیت ها خواهد بود. انتشار منشور مزبور فی حد ذاته اقدام بسیار بزرگی است و سزاوار تمجید و تکریم ولی متاسفانه در مورد بزرگترین اقلیت دینی کشور که تعداد پیروانش صدها هزار و از مجموع کل اقلیت های مذهبی دیگر مملکت افزون است راه سکوت پیش گرفته است و این سکوت می تواند سبب شود که همان مسیر و جریانی که در طول چند دهه ی گذشته و تا کنون باعث قتل و غارت بهائیان و مصادره ی اموال آنان، ضبط و تخریب اماکن مقدسه شان، اخراج از دانشگاه ها و برخی مدارس، توهین و تخفیف فرد فرد آنان، ضبط و تخریب و مصادره گورستان های بهائی، اخراج از مشاغل، زندانی نمودن تعداد کثیری از آنها و کوچ ناخواسته تعدادی از آنها بر اثر فشار های امنیتی، اقتصادی و محرومیت های اجتماعی و تضییقات مصائب دیگر شده، ادامه باید.
سرکار خانم امین زاده،
جنابعالی به خوبی واقفید که این اقلیت مظلوم در تمامی طول تاریخ خود در هر سرزمینی که ساکن بوده با صداقت و تعهد تمام رفتار نموده به نحوی که از شهروندان صدیق وامین محسوب بوده اند، لذا چشم پوشی از حقوق حقه ی آنان در سرزمینی مقدس ایران، خلاف عدل و انصاف است. اگر بنظر دقیق در حال این مظلومان مداقه شود به خوبی مشهود است که جمعی از ایرانیان مطیع که در این کشور، از پدر و مادری ایرانی به دنیا آمده، در شهر های مختلف این سرزمین پراکنده و ساکن بوده، در این مملکت به مدرسه رفته و به کسب و کار مختصری مشغول بوده و با همه همسایگان و شهروندان در کمال امانت رفتار نموده، در فعالیت های اجتماعی پیشگام بوده، به دولت متبوعه مالیات پرداخت نموده، در خدمت سربازی مشارکت کرده، در هنگام جنگ تحمیلی به جبهه شتافته، اسیر گشته و حتی در راه دفاع از میهن به شهادت رسیده و همواره در خدمات عمرانی این مملکت کوشا بوده، اینها بهائیان این مملکت را تشکیل میدهند. اگر برآنها نتوان نام شهروند نهاد پس شهروند کیست؟
اگر اینها حق زندگی دارند، پس عزت و احترامی که شایسته ی همه شهروندان این سرزمین است چرا در مورد آنان رعایت نمیشود؟
اگر این شهروندان حق ازدواج و طلاق دارند چرا احوال شخصیه آنان به رسمیت شناخته نمیشود؟
اگر این شهروندان حق تحصیلات عالیه دارند چرا فوج فوج از دانشگاهها اخراج میشوند و همه ساله به بهانه ی نقص پرونده از ورود جوانان بهائی به دانشگاهها ممانعت میشود؟
اگر اینان حق کار کردن دارند چرا از دوایر دولتی اخراج شده اند و راه ترقی آنها در بخش خصوصی که نیاز به پرونده ی کسب و کار دارد مسدود میشود؟
اگر بهائیان حق مردن دارند چرا گورستان های آنها ضبط شده و مجبور به دفن در بیابانها در نقاط نا مشخص و بدون نشان معین میگردند و حتی این اماکن بعدها تخریب میگردد؟
چرا با بودجه های کلان، دهها سازمان و از جمله صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به تهیه و نمایش برنامه هایی پر از افترا و بهتان به عقاید این جمع می پردازند و حق دفاع از بهائیان سلب میشود؟ چرا اینها نمیتوانند از کوچکترین امکانات جهت رفع شبهات استفاده نمایند؟
خانم دکتر، اگر مظالم وارده بر بهائیان را بخواهیم ذکر کنیم مثنوی هفتادمن کاغذ شود. خوب است لحظه ای بر مظالم وارده بر آنان تفکر شود و مقایسه گردد تا معلوم گردد که تا چه حد در حق آنان ستم روا داشته شده است.
یک لحظه تصور کنید که چقدر دردناک است که در نقطه ای از این دنیای بزرگ یک انسان مسلمان را از کفن و دفن با احترام اموات خود بازدارند و یا گورستان هایی که محل دفن عزیزان آنهاست تخریب نمایند.
تصور بفرمایید که چقدر جانسوز است که جوانی مسلمان را در یک کشور غیر مسلمان از ادامه تحصیل باز دارند و راه ترقی او را مسدود نمایند. آموزه های بهائی هیچگونه تبعیضی را در هیچ کجای دنیا که باعث پایمال شدن حقوق انسانها گردد تایید نمیکند. تعالیم بهائی متجاوز از یکصد و سی سال قبل فرهیختگان و دانایان ایران را به آبادی و عمران این مملکت دعوت نموده و در این مدت همواره بهائیان پیشگام سازندگی و عمران و تعلیم و تربیت و بهداشت این سرزمین که برای آنها از تقدس خاصی برخورد دار است بوده اند و تعالی این مملکت را وظیفه ی روحانی و وجدانی خود دانسته و میدانند. آیا حق آنها نیست که از حقوقی شایسته و مناسب برخوردار باشند؟
خانم دکتر، وقت آن رسیده که مطابق و موافق با حقوق مطرح در منشور بین المللی حقوق بشر و نیز حقوق مطروحه در فصل سوم قانون اساسی حقوق کلیه اقلیت ها و از جمله بهائیان رعایت گردد. لطفا به همکاران خود توصیه اکید فرمایید که ضمن درج حقوق شایسته برای این شهروندان در موطن مادری خود، مراقبت نمایند که قوانینی وضع شود تا بساط تعدی و ظلم وارده بر آنها بر چیده شود و اجرای صحیح آن ضمانت گردد.
بهائیان همواره آماده همکاری برای ساخت و احیا و تعالی ایران بوده و هستند و حاضرند برای رفع تبعیض بین شهروندان ایرانی و تدوین و گسترش حقوق شهروندی و حرکت به سوی جامعه ی مطلوب با ارزش های متعالی که در شان ملت بزرگ ایران است کمک نمایند.
والسلام علی من اتبع الهدی


_______________________________________________________________________

 
 خطاب به هموطان منصف ايران 
محبوب ترين چيز ها نزد خداوند انصاف است.
 اگر شما شاهد ظلمي هستيد  كه بر مردم بيگناه ايران از جمله بهائيان  وارد ميشود،  برعهدۀ شما است كه فوراً به انصاف بر خيزيد و خواهان رفع ظلم ازهموطنان خود شويد.



آيا فرياد رسي براي بهائيان ايران هست ؟

در35 سال گذشته، حُكّام ايران بطورمنظم و سيستماتيك، نسبت به ايذاء و اذيت و قتل و غارت وحبس واعدام شهروندان سياسي، عقيدتي و ديني از جمله بهائيان از شير خواره گرفته تا نود ودو ساله، اقدام نموده و نهايتاً اين بغض وكينه وعداوت را، به مُردگان بهائي و تدفين آن ها و تخريب قبرستان هاي بهائيان نيز كشانده اند .


سرقت اجساد درگذشتگان بهائی در شهر تبريز:

قريب سه سال است که مأمورین وزارت اطلاعات اجساد درگذشتگان بهائی را، خود سرانه از بیمارستان ها و يا سرد خانه وادي رحمت  تبريز خارج كرده  و بدون اطلاع و رضایت خانواده متوفي و بدون انجام احكام بهائي، در 167 کیلومتری تبریز، در محلي واقع در میاندوآب دفن میکنند.
در تعقيب شکایتهای بهائیان تبریز به شهرداری و سازمانهای مربوطه تا كنون هیچ پاسخی دريافت نشده است.



-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 توضيحات و سوابق موضوع :


صد نامه تا آزادی


سرقت اجساد درگذشتگان بهائی از بیمارستانهای تبریز و دفن اجساد بدون انجام احکام بهائی در میاندوآب

طبق گفته شاهدان عینی اکنون برای دومین سال است که مأمورین وزارت اطلاعات اجساد درگذشتگان بهائی در شهر تبریز را خودسرانه از بیمارستان خارج میکنند و بدون آگاهی و رضایت خانواده در 167 کیلومتری تبریز در محلی در شهر میاندواب دفن میکنند. در پی پیگیری ها و شکایتهای بهائیان شهر تبریز به شهرداری و سازمانهای مربوطه هیچ پاسخی در این خصوص به این عزیزان داده نشده است.

طبق احکام دیانت بهائی محل دفن اجساد تنها میتواند یکساعت تا محل فوت فاصله داشته باشد و انتقال اجساد به محلی در 167 کیلومتری محل فوت در کنار رعایت نکرد تمام موارد دیگر توهینی اشکار به مقدسات بهائیان ایران است.


تداوم اعمال فشار به جامعه بهایی ایران، مسئولین دولتی در شهر تبریز از صدور اجازه دفن یک شهروند بهایی خودداری نمودند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا؛ ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خلیل نورمحمدی شیشوان، شهروند بهایی به تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۰ در بیمارستان ارتش درگذشت ولی مسئولین مربوطه از تحویل پیکر ایشان برای اجرای مراسم تدفین بهایی در «وادی رحمت تبریز» امتناع ورزیدند و از فرزندان ایشان خواستند که یا به کفن و دفن جسد به طریقه اسلامی در وادی رحمت رضایت دهند و یا پیکر را به شهر می‌اندوآب منتقل کنند.
با توجه به اینکه مطابق تعالیم آئین بهایی حمل جسد به مسافتی بیش از یکساعت زمانی و یا اجرای مراسم تدفین خلاف تعالیم آئین بهایی امکان پذیر نمی‌باشد، خانواده ایشان به اجرای این کار رضایت ندادند. متاسفانه در تاریخ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰ جسد متوفی بدون هماهنگی و رضایت خانواده ایشان از بیمارستان به می‌اندوآب منتقل شده و تحویل سردخانه می‌اندواب می‌گردد.
بدین ترتیب نه تنها مسئولین دولتی حق قانونی کفن و دفن شهروندان ساکن تبریز را نقض کرده‌اند بلکه بدون رضایت خانواده متوفی جسد را به سردخانه شهر دیگر منتقل نموده‌اند.
شایان ذکر است که پیش‌تر اقدام مشابهی درباره یک شهروند بهایی دیگر در این شهر انجام شده بود و همچنین اخباری مبنی بر ایجاد شرایط مشابهٔ برای یکی دیگر از متوفین بهایی در چند روز اخیر شنیده شده است. این در حالی است که از سال ۱۳۴۸ متوفین بهائی تبریز در «وادی رحمت» به مراسم بهائی دفن شده و بهائیان تبریز در پرداخت هزینه‌های عمرانی و آبادی این قبرستان مشارکت داشته‌اند و تغییر رویه جدید گامی دیگر در جهت افزایش فشار‌ها بر جامعه بهایی ایران می‌باشد.


-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

Behpayam 
January 13, 2012

جلوگیری از دفن یک شهروند بهائی در تبریز

مسئولین قبرستان وادی رحمت در تبریز از دفن یک شهروند بهائی در آن قبرستان خودداری کرده و خواستار انتقال جسد به شهر دیگری شدند.
بنابر گزارش «خانه حقوق بشر ایران»، روز جمعه ۱۶ دی ماه محمد حسین برقی، شهروند بهائی ساکن تبریز، در منزل شخصی خود به علت عارضه سکته مغزی درگذشت. خانواده برقی ایشان را طبق رسوم بهائی غسل و کفن نموده سپس، به شهرداری مرکزی مراجعه و ماوقع را اطلاع دادند.
طبق دستور مسئولین جسد به وادی رحمت منتقل شد. یک روز بعد از وادی رحمت با خانواده مرحوم تماس گرفته و اعلام می کنند که جهت تشییع باید به میاندوآب بروند. فرزندان محمدحسین برقی، اظهار می دارند که طبق وصیت نامه ایشان بایستی در همین مکان دفن شوند و آنها حاضر نیستند به جای دیگری بروند.
تا لحظه ی تنظیم این خبر محمدحسین برقی دفن نگردیده و در سرد خانه وادی رحمت نگهداری می شود.


-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
Behpayam
October 30, 2011


ممانعت از تدفین پیکر یک شهروند بهایی در تبریز

: ايران پرس نيوز - ممانعت از تدفین پیکر یک شهروند بهایی در تبریز


خبرگزاری هرانا - تداوم اعمال فشار به جامعه بهایی ایران، مسئولین دولتی در شهر تبریز از صدور اجازه دفن یک شهروند بهایی خودداری نمودند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا؛ ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خلیل نورمحمدی شیشوان، شهروند بهایی به تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۰ در بیمارستان ارتش درگذشت ولی مسئولین مربوطه از تحویل پیکر ایشان برای اجرای مراسم تدفین بهایی در «وادی رحمت تبریز» امتناع ورزیدند و از فرزندان ایشان خواستند که یا به کفن و دفن جسد به طریقه اسلامی در وادی رحمت رضایت دهند و یا پیکر را به شهر می‌اندوآب منتقل کنند.

با توجه به اینکه مطابق تعالیم آئین بهایی حمل جسد به مسافتی بیش از یکساعت زمانی و یا اجرای مراسم تدفین خلاف تعالیم آئین بهایی امکان پذیر نمی‌باشد، خانواده ایشان به اجرای این کار رضایت ندادند. متاسفانه در تاریخ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰ جسد متوفی بدون هماهنگی و رضایت خانواده ایشان از بیمارستان به می‌اندوآب منتقل شده و تحویل سردخانه می‌اندواب می‌گردد.

بدین ترتیب نه تنها مسئولین دولتی حق قانونی کفن و دفن شهروندان ساکن تبریز را نقض کرده‌اند بلکه بدون رضایت خانواده متوفی جسد را به سردخانه شهر دیگر منتقل نموده‌اند.

شایان ذکر است که پیش‌تر اقدام مشابهی درباره یک شهروند بهایی دیگر در این شهر انجام شده بود و همچنین اخباری مبنی بر ایجاد شرایط مشابهٔ برای یکی دیگر از متوفین بهایی در چند روز اخیر شنیده شده است. این در حالی است که از سال ۱۳۴۸ متوفین بهائی تبریز در «وادی رحمت» به مراسم بهائی دفن شده و بهائیان تبریز در پرداخت هزینه‌های عمرانی و آبادی این قبرستان مشارکت داشته‌اند و تغییر رویه جدید گامی دیگر در جهت افزایش فشار‌ها بر جامعه بهایی ایران می‌باشد


------------------------------------------------------------------------------------------------------------
July 28, 2012

دکتر فرهاد ثابتان، سخنگوی "جامعه بین‌المللی بهاییان" در گفت‌وگو با دویچه وله از وضعیت کنونی این جامعه و تلاش‌ برای بهبود حقوق آنها می‌گوید.

آنجا که یک بهایی گوری برای تدفین ندارد
دویچه وله:
حکومت ایران بهاییان را با شیوه‌های مختلف به حاشیه رانده است. معتقدان به این آیین حق استخدام در اداره‌ها یا تحصیل عالی را ندارند. آنها نه تنها در زندگی، بلکه پس از فوت نیز با محرومیت و تحقیر روبرو می‌شوند.

تعداد بهاییان ایران در آمارهای رسمی حدود ۳۰۰ هزار نفر برآورد می‌شود. از زمان انتشار این آمار تاکنون بسیاری از بهاییان به دلیل فشارهای اجتماعی و امنیتی جلای وطن کرده‌اند. بیشترین اتهامی که حکومت ایران متوجه بهاییان می‌کند "جاسوسیِ" است. دست‌کم ۲۰۰ بهایی در اوایل انقلاب به همین اتهام اعدام شده‌اند.

اعدام و بازداشت بی‌دریغ بهاییان در سال‌های اخیر تا حدودی کاهش یافته، اما فشار بر این اقلیت مذهبی به شکل‌های دیگری ادامه داشته است. دستگیری هفت تن از رهبران بهایی و محکومیت آنها به ۲۰ سال زندان، یورش به خانه‌های مسئولان آموزشی و علمی این جامعه و بستن دانشگاه آنلاین آنها، اخراج بهاییان از دانشگاه‌ها و ممانعت از استخدام آنها در ادارات، از جمله شیوه‌هایی هستند که برای منزوی کردن پیروان این آیین اعمال می‌شوند.

طرد بهاییان تنها به باورمندان زنده محدود نمی‌شود. مردگان ‌‌آنها نیز از گزند محرومیت و آزار در امان نیستند. به موازات تخریب خانه‌های بهاییان در شهرستان‌های ایران، سنگ مزار برخی درگذشتگان بهایی نیز شکسته می‌شود. در پاره‌ای موارد، خاک و گور هم از بهایی فوت کرده دریغ می‌شود.

دکتر فرهاد ثابتان، سخنگوی "جامعه بین‌المللی بهاییان" در گفت‌وگو با دویچه وله از وضعیت کنونی این جامعه و تلاش‌ برای بهبود حقوق آنها می‌گوید.

دویچه وله: جامعه بهاییان با توجه به روشنگری‌هایی که در سال‌های اخیر نسبت به تبعیض علیه آنها صورت می‌گیرد و توجه بیشتر افکار عمومی، چه شرایطی دارد؟

فرهاد ثابتان: بطور کلی تضییق و قشار در سال‌های اخیر علیه بهاییان تشدید شده و شاید بتوان گفت از سال ۲۰۰۴ به این طرف میزان دستگیری‌ها و بازجویی‌ها، بستن مغازه‌های بهاییان یا محرومیت تحصیلی آنها تشدید شده است. این باعث نگرانی ماست. این دستگیری‌ها و مشکلات حتی به کودکان هم سرایت کرده و مثلا ما خبردار شده‌ایم که دست کودکی دبستانی بخاطر اینکه در نماز جمعه شرکت نکرده، از طرف معلم‌اش داغ شده است. در نجف آباد دو بچه را از مدرسه بیرون کرده‌اند. می‌توان گفت محرومیت تحصیلی بزرگترین مشکل جامعه بهاییان است.

آیا این محرومیت‌ها و حساسیت به مذهب بچه‌ها از همان زمان مهد کودک، بطور نمونه، شروع می‌شود یا در سطح دانشگاه؟

کودکان بهایی را مانند دانشجویان بطور رسمی از تحصیل محروم نکرده‌اند، اما دولت در مدارس بطور سیستماتیک خواسته که اسامی بچه‌ها و خانواده‌ها و جزییات مربوط به هر خانواده را جمع کنند؛ که البته ما نمی‌دانیم دقیقا منظورشان چیست. در برخی مدرسه‌ها بچه‌ها مورد عتاب ناظم و معلم و مدیرقرار می‌گیرند. استهزا می‌شوند که بهایی هستند. آنها را مجبور می‌کنند که در مراسم اسلامی شرکت کرده و تظاهر به مسلمان بودن کنند.

البته این نمونه‌ها در چند ماه اخیر اتفاق افتاده و ما قبلا چنین خبرهایی نداشتیم. ما محافل بین‌المللی را آگاه کرده‌ایم. البته کودکان افغانی هم موقعیت خوبی در ایران ندارند، تنها بهاییان نیستند.

در مورد صدور شناسنامه آیا تاکنون مواردی داشته‌اید که در ثبت تولد بچه‌های بهایی مشکل‌آفرینی کنند؟

می‌دانید که ازدواج بهایی در ایران بطور رسمی انجام نمی‌شود و آنها این را ثبت نمی‌کنند. راستش ما تاکنون در مورد گرفتن شناسنامه مشکلی نداشتیه‌ام، اما در موارد دیگر مثل ثبت نام در دانشگاه و حقوق مدنی دیگر مشکلاتی هست.

بین تشدید تبعیض علیه بهاییان و آگاهی عمومی نسبت به موقعیت آنها یک تناقض هست. چرا با وجود تلاش‌ها فشارها بیشتر شده؟

ما معتقدیم که فشارهای بین‌المللی موثر بوده و چه بسا اگر این فشارها نبود، سرکوب بهاییان بیشتر از این بود. انصافا باید گفت که مردم ایران خشونتی علیه بهاییان ندارند و در خیلی موارد به آنها کمک کرده‌اند. اگر چنین حمایتی نبود، الان اوضاع بهاییان به مراتب بدتر بود. فراموش نکنید که در اوایل انقلاب دست‌کم ۲۰۰ نفر بهایی را اعدام کردند و دار زدند. بسیاری سال‌های متمادی زندان بودند. الان هفت مدیر بهایی در زندان هستند. می‌توان گفت که اگر فشارهای بین‌المللی نبود، تعداد اینها بیشتر بود.

فشار جمهوری اسلامی تنها به جامعه بهایی محدود نمی‌شود. دولت ایران اساسا نسبت به موضوع حقوق بشر اعتنایی ندارد. دولت ایران بطور رسمی با موازین حقوق بشر آشتی ندارد، اما این به معنای آن نیست که ما کار خود را متوقف کنیم.

آمار دقیقی از جامعه بهاییان ایران دارید؟ عده زیادتری الآن مهاجرت کرده‌اند؟

بله، در آخرین تخمین ما در چند سال پیش، آمده که ۳۰۰ هزار بهایی در ایران هستند. هرچند الان بسیاری از آنها از ایران رفته‌اند، اما هنوز خیلی خانواده‌ها مانده‌اند. طبق آمار رسمی در ایران، تعداد زیادی از هموطنان غیربهایی ما به آیین بهایی گرایش پیدا کرده‌اند.

من در رسانه‌های ایرانی خواندم که می‌خواهند ۵۰۰ طلبه را برای مقابله با رشد بهاییت در شهرستان‌های ایران آموزش دهند؛ و این خودش نشان می‌دهد که این جامعه در حال رشد است و برای همین دولت می‌خواهد بیشتر فشار بیاورد. روزی نیست که در رسانه‌های ایرانی به بهایی و جامعه بهاییان حمله‌ای صورت نگیرد و متاسفانه هیچ کدام از این بهایی‌ها امکان دفاع از خود را پیدا نمی‌کنند. این حمله‌ای یک طرفه به کسانی است که حق هیچ دفاعی از خود را ندارند. می‌خواهم بگویم که جامعه بهایی هم‌زمان در حال رشد است، اما کسی آزادانه نمی‌تواند بگوید بهایی شده‌ام و این مکتوم می‌ماند.

فکر می‌کنید چه دلیلی برای این رویکرد هست. در ایران ما شاهد گرایش به مسیحیت هم هستیم، اما بهایی‌ها خیلی خویشتن‌دار هستند و در مورد آیین خود حرفی نمی‌زنند.

اتفاقا بعضی دوستان خیلی با شجاعت این را بیان می‌کنند که مسیحی یا بهایی هستند و مشکلات زیادی را به جان می‌خرند. برخی هم معتقدند که مذهب یک امر خصوصی است. البته آنها به موازین اخلاقی خود پایبند هستند و آنها را در زندگی روزمره بازتاب می‌دهند. با این همه باز هم در معرض خطر قرار دارند.

باور بطور کلی یک مساله شخصی است و یک جامعه دمکراتیک جامعه‌ای است که فرد خود را ملزم به افشا یا تبلیغ باور خود برای کوپن و تحصیل و شناسنامه نمی‌داند. جای تاسف است که تبعیض دینی در ایران نهادینه شده و هر کس هر کاری که می‌خواهد بکند، با دیانت او گره خورده است.

آقای ثابتان، بخاطر فشارهای موجود، بهاییان در اداره‌ها و اجتماع زیاد به کار گرفته نمی‌شوند. این جامعه برای معاش خود چه می‌کند؟ آیا بیشتر به کار آزاد می‌پردازد؟

بله، بیشتر بهاییان ایران مغازه‌دار و کاسب هستند یا در اداره‌های خصوصی کار می‌کنند. البته برخی شرکت‌های خصوصی که بهاییان را استخدام کرده‌اند، برای بیرون کردن کارمندان خود تحت فشار قرار گرفته‌اند. بعضی مغازه‌های بهاییان را خراب کرده یا آتش زده‌اند. شرکت‌های بهایی را بسته‌اند. مغازه‌‌ها را پلمب کرده‌اند. در شیراز با انتشار لیست ۴۰۰ مغازه در یک روزنامه، به مردم گفتند که اینها بهایی هستند و با آنها معامله نکنند.

این عمل شبیه کار آلمان نازی است که پشت مغازه‌های یهودیان ستاره می‌زدند تا مردم آنها را شناسایی و طرد کنند. چه ارگانی در غیاب رهبران بهایی که دستگیر شده‌اند، به کارهای آنها رسیدگی می‌کند؟

هیچ ارگانی! با همه محدودیت‌ها و سرکوب‌ها، یک اصل مهم در ‌آیین بهایی اطاعت از قانون است. اگر دولت ایران گفته که این تشکیلات غیرقانونی است، ما می‌پذیریم. هر چند قبلا نگفته بودند و این گروه الان ۲۰ سال زندان گرفته، در حالی که زیر نظر دولت داشتند کار می‌کردند و این حکم جای تعجب دارد.

الان بهاییان دارند زندگی خود را می‌کنند و هیچ فعالیت گروهی ندارند. البته هموطنان ما باید بدانند که وقتی در روزنامه‌ها و رسانه‌ها در سطح وسیع به بهاییان حمله می‌شود و اتهام به آنها می‌زنند، مسلما شهروندان کنجکاو می‌شوند که جریان چیست و در نتیجه اگر یک بهایی را ببینند، ازاو سوال می‌کنند و او هم طبعا پاسخ می‌دهد. ولی بعد او را دستگیر می‌کنند که داشتی تبلیغ می‌کردی! در حقیقت هیج نهاد رسمی برای تمشیت امور بهاییان کار نمی‌کند.

شما در مورد ازدواج بهاییان گفتید که رسما ثبت نمی‌شود. اما در مورد فوت بهاییان اوضاع چگونه است؟ همچنان گور آنها را تخریب می‌کنند؟

این هم مشکل دیگری است که ما نمی‌فهمیم چرا با کسی که از دنیا رفته سر بدرفتاری دارند. چرا قبر بهایی‌ها را می‌شکنند؟ درخت‌های گورستان‌ها را می‌کنند و با بولدوزری که چراغ‌اش را خاموش کرده‌اند، شبانه می‌روند مقابر را خراب می‌کنند. در چند مورد اجازه دفن یک بهایی درگذشته را نداده‌اند و بستگان او مجبور شده‌اند چند روز جسدش را پشت یک وانت این طرف آن طرف ببرند تا بالاخره او را در جایی دفن کنند. به نظر می‌رسد یک شهروند بهایی در ایران حتی پس از مرگ هم آرامش ندارد.

آخرین صحبت شما چیست. چه پیامی برای کسانی دارید که سخنان شما را خواهند خواند؟

در وهله اول از هموطنان خودم و از وسعت نظر و حمایت‌های بی‌دریغ آنها تشکر می‌کنم. مردم ایران زنده‌فکر هستند و حقیقت را درک می‌کنند. امیدوارم ما بتوانیم با همکاری یکدیگر برای بازسازی و پیشرفت ایران به هم کمک کنیم. مشکلات مربوط به جامعه بهایی برای همه هموطنان دیگر هم هست. سی سال پیش به دروغ می‌گفتند که بهاییان جاسوس هستند، اما الان به همه این اتهام را می‌زنند. این حقیقت ندارد و همه این را فهمیده‌اند.

----------------------------------------------------------------------


لازم به ذکر است که طی سه سال بهائیان تبریز به مسئولین مراجعه ولی تا کنون نتیجه ای گرفته نشده ...و در ضمن تنها آقای خلیل نور محمدی در شهر تبریز صعود نفرموده اند ...بلکه خانم فاطمه سلطان زارعی ...خانم پریچهر میثاقی ..آقای محمد حسین برقی .خانم فاطمه سلطان وجدانی ..آقای رسول زاده ..آقای قدرت آقابالائی...خانم فاطمه وثوقی (خاکزاد) ... عطائیه ایزد خواه .... و هم اکنون آقای محمود ظفر یاب و جوان متصاعد ثابت محمدی هنوز به خاک سپرده نشدند ..


" آذربایجان شرقی زمینی برای دفن بهائیان ندارد "
این جمله ایست که مسئولان به بهائیان تبریز می گویند.
برای مراسم تذکر (ختم) عزیزی به تبریز رفته بودم. مراسمی که میّتش را تحویل نمی دهند.
این عزیز چهاردهمین متوفی ای است که بدون تشریفات آئین بهائی و رضایت خانواده، در مکانی نامعلوم دفن خواهد شد.
بهائیان تبریز از مرداد 90، نه اجازه دفن در " وادی رحمت"  (قبرستان عمومی تبریز) را دارند، نه زمینشان که برای این امر خریداری کرده اند و سپس مصادره شده را پس می دهند، نه زمین جدیدی می دهند.
دو راه پیش رویشان قرار داده اند: ارومیه یا میاندوآب

در تبریز متولد شوی، کار کنی، به شَهرت عشق بورزی، به مردم اش خدمت کنی، آخر هم جایی برای آرمیدن در خاکت نداشته باشی


http://behnazar.blogspot.com/2013/10/blog-post_9873.html
_________________________________________________________________


 بج:دفن اموات بدون رعايت نظامات
دفن جنازه بدون مراسم
 ا.ع:هتك حرمت مردگان
 ا.خ:دفن تسبيبي اموات بدون مراسم
دفن مباشري اموات بدون مراسم
 ا.و:مجازات دفن اموات بدون رعايت قانون
عناصر اخفاي جسد مقتول
عناصردفن اموات بدون رعايت نظامات
مجازات دفن اموات بدون رعايت قانون

دفن اموات بدون مراسم
بخش سوم - هتک حرمت مردگان
گفتار اول - ارکان عمومي جرائم نبش قبر بدون مجوّز ، دفن اموات بدون رعايت نظامات و اخفاء يا دفن جسد مقتول
1 - رکن قانوني جرم نبش قبر بدون مجوّز
( الف ) جرم نبش قبر ، موضوع ماده 634 ق . م . ا . است که مي گويد : « هرکس بدون مجوّز مشروع نبش قبر نمايد به مجازات حبس از سه ماه و يک روز تا يک سال محکوم
--------------------------------------------------------------------------------
248
مي شود هرگاه جرم ديگري نيز با نبش قبر مرتکب شده باشد به مجازات آن جرم هم محکوم مي شود » .
( ب ) رکن قانوني جرم دفن اموات بدون رعايت نظامات : ماده 635 ق . م . ا . مي گويد : « هرکس بدون رعايت نظامات مربوط به دفن اموات ، جنازه اي را دفن کند يا سبب دفن آن شود يا آن را مخفي نمايد به جزاي نقدي از يکصد هزار تا يک ميليون ريال محکوم خواهد شد » .
( ج ) رکن قانوني اخفاء يا دفن جسد مقتول
( 1 ) جرم اخفاء يا دفن جسد مقتول موضوع ماده 636 ق . م . ا . است که مي گويد : « هرکس جسد مقتولي را با علم به قتل مخفي کند يا قبل از اين که به اشخاصي که قانوناً مأمور کشف و تعقيب جرايم هستند خبر دهد آن را دفن نمايد به حبس از سه ماه و يک روز تا يک سال محکوم خواهد شد » .
2 - رکن مادي جرم نبش قبر بدون مجوّز
( الف ) جرم مادي مقيد به حصول نتيجه :
( 1 ) رکن مادي جرم موضوع ماده 634 ق . م . ا . نبش قبر است که به معني شکافتن قبر است به نحوي که جسد مدفون در آن آشکار شود . بنابراين جرم نبش قبر ، جرم مقيد است و با کندن محل و فقدان جسد مرده در آنجا ، تحقّق جرم نبش قبر منتفي است .
( 2 ) منظور از مجوّز ، اجازه مقامات قضائي است و منظور از « مجوّز مشروع » علاوه بر موارد قانوني مانند لزوم معاينه جسد و کالبد شکافي در امور کيفري و قضائي ، مواردي است از قبيل دفن ميت در زمين غصبي که مانع از تحقق جرم مي شود .
( 3 ) اطلاق جرم نبش قبر مقتضي آن است که جرم مزبور نسبت به مسلمان و غير مسلمان هر دو حاکم باشد .
( 4 ) ارتکاب جرم نبش قبر همراه با ارتکاب جرم ديگر مشمول تعدد مادي جرم و قاعده جمع مجازات هاست .
--------------------------------------------------------------------------------
249
( ب ) رکن مادي جرم دفن اموات بدون رعايت نظامات
( 1 ) دفن بدون مجوّز اموات يا مخفي کردن اموات رکن مادي جرم موضوع ماده 635 ق . م . ا . را تشکيل مي دهد .
( 2 ) عدم رعايت نظامات در دفن اموات با رعايت مقررات شرعي و يا بدون آن باز موجب تحقق جرم است .
( ج ) رکن مادي جرم اخفاء يا دفن جسد مقتول
( 1 ) مخفي نمودن جسد مقتول يا دفن کردن آن بدون اطلاع مأموران رکن مادي جرم موضوع ماده 636 ق . م . ا . مي باشد .
( 2 ) منظور از مقتول اعم از مقتول به مناسبت قتل هاي عمدي ، شبه عمدي ، خطاي محض و يا به تسبيب است .
( 3 ) چنانچه مخفي کننده جسد ، خود قاتل باشد ، موضوع مشمول تعدد مادي است .
3 - رکن معنوي جرم نبش قبر بدون مجوّز
الف ) عمدي بودن جرم نبش قبر بدون مجوز
( 1 ) جرم موضوع ماده 634 ق . م . ا . عمدي است و عنصر معنوي آن سوءنيت عام است . لذا با فقدان قصد مجرمانه و در اجراي موازين شرعي و قانوني مانند ، فرض غصبي بودن قبر تحقق جرم نبش قبر منتفي است .
( 2 ) کندن و حفر زمين به قصد پيدا کردن گنج و کشف اتفاقي جسد مدفون مشمول عنوان نبش قبر نمي گردد .
( ب ) رکن معنوي جرم دفن اموات بدون رعايت نظامات
( 1 ) عمدي بودن جرم ‌ رکن معنوي جرم موضوع ماده 635 ق . م . ا . سوء نيت عام است .
( 2 ) منظور از جنازه ، دفن تمام جسد است نه دفن اعضاي جداشده بدن .
--------------------------------------------------------------------------------
250
( ج‌ ) رکن معنوي جرم اخفاء يا دفن جسد مقتول
( 1 ) سوء نيت عام عنصر معنوي جرم موضوع ماده 636 ق . م . ا . است . بنابراين در صورتي که مخفي کردن جسد بمنظور حفظ جسد از تعرض ديگران و يا آفات جوّي و غيره باشد تحقق جرم منتفي است .
( 2 ) چنانچه اخفاء جسد مقتول ، به منظور مخفي کردن ادلّه جرم و خلاصي مجرم از محاکمه و محکوميت باشد ، ارتکاب جرم مشمول ماه 554 ق . م . ا . است که مي گويد : « هرکس از وقوع جرمي مطلع شده و براي خلاصي مجرم از محاکمه و محکوميت مساعدت کند از قبيل اين که براي او منزل تهيه کند يا ادله جرم را مخفي نمايد يا براي تبرئه مجرم ادلّه جعلي ابراز کند حسب مورد به يک تا سه سال حبس محکوم خواهد شد » .

حقوق جزاي اختصاصي؛صفحه 247 تا 250
16 مبحث ششم- جرم نبش قبر، دفن جنازه بدون رعايت نظامات و اخفاء جسد مقتول
16-1 مقدمه
تدوين کنندگان قانون تعزيرات 1375 در بخش پاياني فصل هفدهم در جرايم عليه اشخاص، به منظور حفظ احترام نسبت به مردگان از حيث رعايت مقررات راجع به دفن اموات و براي جلوگيري از نبش قبر بدون مجوز به لحاظ رعايت موازين ديني و بهداشتي و همچنين براي پيشگيري از اخفاي عمدي جسد مقتول و دفن آن بدون رعايت تشريفات قانوني، در موارد 634 و 635 و 636 و مقررات خاصي را براي مقابله با اين نوع جرايم پيش بيني کرده است که در اين مقال به نحو اختصار آنها را به ترتيب زير مورد بررسي قرار مي دهيم:

حقوق جزاي اختصاصي؛جلد 2 ؛صفحه 315
18 گفتار دوم- جرم دفن جنازه بدون رعايت نظامات
به موجب ماده 635، قانون تعزيرات هرکس بدون رعايت نظامات مربوط به دفن اموات جنازه اي را دفن کند يا سبب دفن آن شود يا آن را مخفي کند به جزاي نقدي از يکصد هزار ريال تا يک ميليون ريال محکوم خواهد شد.
--------------------------------------------------------------------------------
318
بنا بر مفاد ماده فوق الذکر عناصر متشکله اين جرم به قرار ذيل است:
18-1 عنصر مادي جرم
فعل مادي مرتکب بايد به صورت دفن ميت در خارج تحقق پيدا کند. بدين منظور لازم است که مرتکب بدون رعايت مراسم شرعي و عرف محل نسبت به تهيه قبر و قراردادن جنازه مرده را در خاک اقدام نمايد و مقصود از نظامات مربوط به دفن اموات شامل کليه دستورالعملهاي مربوط به ثبت مردگان و تشريفات مربوط به مرده شويخانه مي باشد که از طرف مرتکب جرم ناديده گرفته مي شود.
از طرف ديگر قانون گذار تحقق عنصر مادي اين جرم را به طور غيرمستقيم و به تسبيب نيز مورد توجه قرار داده است و در اين حالت مرتکب جرم بدون اينکه خود شخصاً مبادرت به دفن ميت بلکه آگاهانه و توسط اشخاص ديگري زمينه دفن جنازه را فراهم کند در اينگونه موارد اصولاً هر شخصي که مع الواسطه اقدام به دفن ميت و جنازه مي کند، از نظر کيفري مسؤول خواهند بود، مگر اينکه ثابت کنند که در انجام کار مجبور بوده است که، در اين صورت سبب اقوي از مباشر شناخته مي شود و مسبب به کيفر مقرر در قانون خواهد رسيد.
18-2 عنصر رواني جرم
جرم دفن جنازه بدون رعايت نظامات مربوط از جرايم عمدي است و براي تحقق عنصر رواني آن قصد و نيت سوء مرتکب که از طريق فعل مادي دفن کردن در خارج آشکار گرديده است براي مجروميت او کفايت مي کند. به سخن ديگر عمد عام مرتکب ناظر به نامشروع بودن عمل ارتکابي عنصر رواني جرم را تشکيل مي دهد.
18-3 مجازات و حيثيت عمومي جرم
کيفر مرتکب جرم دفن ميت بدون رعايت نظامات مربوط جزاي نقدي از يکصد هزار ريال تا يک ميليون ريال است، به علاوه حيثبت عمومي جرم حائز اهميت مي باشد، زيرا با گذشت شاکي تعقيب جرم و اعمال مجازات درباره مجرم موقوف نخواهد شد.
--------------------------------------------------------------------------------
319
18-4 معادله عناصر اختصاصي جرم
بنا بر آنچه تا کنون پيرامون تجزيه و تحليل خصوصيات اين جرم دفن ميت بدون رعايت نظامات مربوط گفته شد اينکه براي درک ماهيت حقوقي اين جرم عناصر اختصاصي آن را به طور اختصار به صورت معادله زير نمايش مي دهيم:
احراز علم مرتکب به نامشروع بودن عمل ارتکابي است بعلاوه به خاک سپردن ميت به مباشرت يا تسبيت ‌ عناصر اختصاصي جرم دفن ميت بدون رعايت نظامات مربوط

حقوق جزاي اختصاصي؛جلد 2 ؛صفحه 317 تا 319
بخش سوم
هتک حرمت مردگان و مخالفت با مراسم دفن اموات و نبش قبر
لزوم رعايت مراسم و نظامات راجع به اموات و صنع باز کردن قبور بر مباني ديني و بهداشتي و رواني و انتظاماتي و بالاخره عرف رعايت احترام اموات استوار است. قانون گذار ما در موارد 204 و 205 و 206 ق. م. ع. به طور مجمل تکليف اين موضوعات را روشن کرده است.
187- اول ـ مخالفت با مراسم دفن اموات:
برابر ماده 204 ق. م. ع. (هر کس بدون رعايت مراسم و نظامات راجع بدفن اموات جنازه اي را دفن کند يا سبب دفن آن شود از يک ماه الي سه ماه محبوس خواهد شد و اين غير از مجازات مقرره براي جناياتي است که ممکن است با اين واقعه مقرون باشد.)
شرايط تحقق اين جرم علاوه بر شرايط عمومي جرايم عمدي، دفن جنازه بدون رعايت مراسم و نظامات مربوطه است.
مراد به دفن اموات تهيه قبر و به خاک سپردن جسد است مقصود از جسد تمام بدن مرده است. در شمول ماده به قسمتي از باقيمانده جسد ترديد است و احوط دخول آن در حکم ماده مي باشد مشروط بر اين که رعايت مراسم و نظامات در مورد آن ممکن باشد. مراد به مراسم دفن، تشريفات و ترتيباتي است که در شرع و عرف مملکت مقرر و مجراست.
برابر ماده 36 آئين نامه مرده شويخانه و گورستان (آئين غسل و کفن و دفن درگذشتگان ملل متنوعه از لحاظ تشريفات مذهبي تابع مقررات مخصوص بخود آنها بوده ولي از لحاظ بهداشت و انتظامات تابع اين آئين نامه خواهد بود).
مقصود از انتظامات، کليه مقرراتي است که در قوانين و نظامنامه هاي مربوط به ثبت احوال و آئين نامه گورستان و مرده شويخانه و غيره مقرر است.
در اين نظامات احکامي پيش بيني شده که با اجراي آنها از دفن مخفيانه اموات و هتک حرمت آنها و همچنين از سرايت امراض يا اخلال در بهداشت عمومي و خصوصي زندگان جلوگيري مي شود.

حقوق کيفري اختصاصي؛صفحه 248
بخش سوم
هتک حرمت مردگان و مخالفت با مراسم دفن اموات و نبش قبر
لزوم رعايت مراسم و نظامات راجع به اموات و صنع باز کردن قبور بر مباني ديني و بهداشتي و رواني و انتظاماتي و بالاخره عرف رعايت احترام اموات استوار است. قانون گذار ما در موارد 204 و 205 و 206 ق. م. ع. به طور مجمل تکليف اين موضوعات را روشن کرده است.
187- اول ـ مخالفت با مراسم دفن اموات:
برابر ماده 204 ق. م. ع. (هر کس بدون رعايت مراسم و نظامات راجع بدفن اموات جنازه اي را دفن کند يا سبب دفن آن شود از يک ماه الي سه ماه محبوس خواهد شد و اين غير از مجازات مقرره براي جناياتي است که ممکن است با اين واقعه مقرون باشد.)
شرايط تحقق اين جرم علاوه بر شرايط عمومي جرايم عمدي، دفن جنازه بدون رعايت مراسم و نظامات مربوطه است.
مراد به دفن اموات تهيه قبر و به خاک سپردن جسد است مقصود از جسد تمام بدن مرده است. در شمول ماده به قسمتي از باقيمانده جسد ترديد است و احوط دخول آن در حکم ماده مي باشد مشروط بر اين که رعايت مراسم و نظامات در مورد آن ممکن باشد. مراد به مراسم دفن، تشريفات و ترتيباتي است که در شرع و عرف مملکت مقرر و مجراست.
برابر ماده 36 آئين نامه مرده شويخانه و گورستان (آئين غسل و کفن و دفن درگذشتگان ملل متنوعه از لحاظ تشريفات مذهبي تابع مقررات مخصوص بخود آنها بوده ولي از لحاظ بهداشت و انتظامات تابع اين آئين نامه خواهد بود).
مقصود از انتظامات، کليه مقرراتي است که در قوانين و نظامنامه هاي مربوط به ثبت احوال و آئين نامه گورستان و مرده شويخانه و غيره مقرر است.
در اين نظامات احکامي پيش بيني شده که با اجراي آنها از دفن مخفيانه اموات و هتک حرمت آنها و همچنين از سرايت امراض يا اخلال در بهداشت عمومي و خصوصي زندگان جلوگيري مي شود.

حقوق کيفري اختصاصي؛صفحه 248