فوج یا هنگ در سازمان
نظام سپاه ایران در دوران صدارت امیر کبیر ،
هر فوج پیاده
1000 نفر است.
در دوران صدارت امیرکبیر جهان گرد انگلیسی «بی نینگ» اطلاع دقیقی از سازمان نظام جدید داده است: «سپاه ایران تشکیل میشود، از پنجاه هنگ پیاده نظام، دوازده فوج سواره نظام، دو هزار نفر توپچی و دویست نفر زنبورکچی. هر فوج پیاده 1000 نفر است، هر هنگ به ده دسته تقسیم میشود که در رأس هر دسته یک سلطان قرار دارد و مواجبش 70 تومان است، هر فوج تحت ریاست سرتیپی است که حقوقش هزار تومان است. سواره نظام دو قسمت است، شامل غلام رکاب و غلام سواره. [79] *
رویکرد ایرانیان به نظام و فنون لشگری از دوره صفوی تا پایان عصر ناصری
نویسنده: admin
مهرداد نوری مجیری*
چکیده:
حمایت از موجودیت انسانی یک جامعه و کل هستی فرهنگی و دستاوردهای مدنی یک ملت بی وجود نگهبانان همیشه بیدار و شجاع امکانپذیر نیست و منظور از براه انداختن کشمکشها و مجادلات باید توجیهپذیر باشد و شیوههای انسانی را دربرداشته باشد.
دورهای که با تسلط بیگانگان بر بخشهایی از ایران آغاز میشود و دورهای که قسمت اعظم اقتصاد ایران در آبراهههای جنوبی را به زیر سلطه استعمارگران درآورده است، دورهای که به علت نبودن حکومتی مقتدر و ارتشی منسجم جامعه را دچار هرج و مرج و بیقانونی کرده است، در چنین اوضاع و احوالی با اندیشههای ایلاتی و قومی شاهد شکلگیری ارتشی منسجم و هماهنگ هستیم که در دوره صفویه مخصوصاً دوران سلطنت شاه عباس اول به اوج عظمت خود میرسد، تا جایی که با توسل جستن به سلاح آتشین و همکاری انگلیس موفق به تسلط بر بنادر جنوبی و خلیج فارس میشود و به سلطة استعمارگرایانه پرتغالیها پایان میبخشد و شاهد هستیم متأسفانه همین ارتش مقتدر چگونه با سرافکندگی در پایان دورة شاهان صفوی زبون و رو به انحطاط رفته است. تا اینکه توسط فرزند خلف ایران زمین نادرشاه افشار دگر باره به اوج عظمت از دست رفته رسیده و تا جایی که در تمام جهات مرزی حفظ اقتدار و هویت سرزمین ایران از نشانههای آن بوده است. در دورة زندیه نیز ما همان سیستم نظامی قشون را در سالهای قبل از آن شاهد هستیم، تسلیحات نظامی، سیستم نبرد و البته هزینههای سنگین قشون که همواره بر دوش روستاییان و شهرنشینان سنگینی میکرد. رقابتهای تجاری و اقتصادی و سیاسی دول استعمارگر نیز با یکدیگر از یک طرف و بیکفایتی شاهان بیتدبیر قاجار از سوی دیگر عرصه را برای دخالت نیروهای اروپایی در قشون ایران فراهم نمود، که دوره اوج آن را در زمان عباس میرزا نایبالسلطنه شاهد هستیم در این عصر با توجه به سیاستهای روس و انگلیس، قشون ایران هیچگاه نتوانست ارزشهای نظامی و تشکیلاتی خود را به ظهور رساند، مگر اندکی در دوران صدارت امیرکبیر که آن هم با قتل وی ناتمام ماند.
واژگان کلیدی:
تشکیلات قشون، شیوة نبرد، مناصب نظامی، صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه.
مقدمه:
از روزگاری که سربازان ایرانی نخستینبار در سرزمین اروپا قدم نهادند، همان دوره و زمانهای که بنا به گفته هرودوت ایرانیان در نبرد پلاتا از جهات دلاوری و روح نظامی ذرهای از یونانیها کمتر نبودند، تا این زمان که منطق بیباکی باید تا حتی درصدد چنین مقایسهای برآید، سربازان ایرانی در موارد رزمی بسیار که قرین تدبیر و پیروزی بوده است، توجه سیّاحان و تاریخنویسان را جلب کرده است.
رؤیای 10000 تن سرباز جاویدان که در صفهای انبوه در حالی که قبههای زرین بر نوک نیزههای آنها میدرخشید، به حرکت درآمدند، از همان اوان تاریخ در قوة تخیّل ما اثری پایدار گذاشته و در دهلیزهای زمانه کمتر تصادماتی از ضربات اولیة جنگی ایران و یونان در میدانهای ماراتن، ترموپیل، کوناکسا، اسیوس و آربل طنین بیشتری داشته است.
فقط از اوایل قرن 17 بود که شالوده قشون آماده جدید در ایران پیریزی و یا در واقع افکار نظامی غرب بطور سرسری بر ساقههای شرقی پیوند شده است و از همین دوره است که بررسی اجمالی درباره تاریخ نظامی ایران سرایت نموده دورة توسعه روابط ایران و انگلیس نیز که بعداً دستخوش تغییرات عمدهای گردید، شروع شده است. بررسیهای شتابآمیز ما را از مراحل متعدد که گاهی قرین رونق و ترقی و گاهی توأم با بحران و انحطاط بوده است سیر خواهد داد که طی آن قشون ایران که در عهد شاه عباس در اوج عظمت و استحکام بود، در زمان شاه سلطان حسین به پایینترین درجة انحطاط رسید و باز در عهد و زمانهای که از پیش آمدهای حیرت آور روزگار به شمار میرود، یعنی ظهور نادرشاه راه تعالی پیمود و سپس دوباره به سیر قهقرایی افتاد، تا در اثر نبوغ آغامحمدخان قاجار بار دیگر اظهار وجود نماید.
در این مرحله که مقارن اوایل قرن حاضر است، دوران تبعیت از نفوذ و عوامل خارجی نیز آغاز میشود و در واقع اقدام بیحاصلی بوده است، که میخواستهاند، بلکه از این طریق در ذات و نسوج ناپایدار و تباه مشرق زمینی که در حال از هم گسیختگی و سرگردانی بود، اندک ثباتی بوجود آورند، بطوری که شرح افسران فرانسوی و روسی و اطریشی، آلمانی، ایتالیایی حاکی است. نود سال اخیر دورنمای بیهودگی یک رشته آزمایشهای پی در پی را وانمود میسازد که به هیچ وجه نه تعجبآور است و نه با جریانات خاصی که نتیجه آزمایش اروپایی شدن ایران است، دور از انتظار تا یک سوم دوره مزبور حضور هیأت انگلیسی در صفحه کار نیک نمودار است و داستان ارتباط انگلستان با ارتش ایران از جالبترین بخشهای سیاسی و نظامی شرق و غرب است.
ساختار نظام و لشکر در دورة صفوی
غلبة خصلت نظامی در اوایل دوره صفوی مولود شرایطی بود که هنگام به قدرت رسیدن صفویه وجود داشت. بنابراین نباید تعجب کرد که بعد از به سلطنت رسیدن شاه اسماعیل قزلباشها خواستار تصدی مقامات اصلی کشوری و لشکری باشند، در این دوره یک قزلباش به نام حسین بیگلله شاملو به مقام جدید وکیل نفس نفیس همایون (وزیر اعظم) منصوب گردید و پس از شاه دومین فرد قدرتمند دولت شد.[1] بالطبع دو مقام ارشد نظامی یعنی امیرالامیرایی یا فرماندهی کل سپاه و قورچیباشیگری[2] به صاحب منصبان قزلباش رسید. وظیفه قورچیباشی که سرانجام به عنوان فرمانده کل قورچیان یا هنگهای عشایری قزلباش جانشین امیرالامرا شد، در ابتدا نامعلوم است، در دورة شاه اسماعیل برجستهترین مثال از سلطة ارتش بر جامعه این است که اعضای طبقات روحانی نظیر صدرها و قضات غالباً نه تنها دارای رتبة نظامی بلکه فرمانده نظامی هم بودند.
در دورة صفوی اولین کاربرد توپ در سال 1488 (میلادی)/ 893 (هـ) است که شیخ حیدر از سلاح سنگین در محاصرة قلعة گلستان استفاده کرد و این بیست و شش سال قبل از نبرد چالدران بوده است.[3] صفویان در دورة شاه اسماعیل اول استفاده از توپ خانه را ناجوانمردی و بزدلی میدانسته و البته در استفاده از آن نیز مردد بودند و هرگز از توپ به طور مؤثر در میدان نبرد استفاده نکرده بودند و فقط تمایل به تحدید کاربرد آن در محاصرهها داشتهاند، بنابراین عدم استفاده از سلاح آتشین در این دوره قطعاً بدلیل عدم آگاهی حکمرانان ایرانی از وجود چنین سلاحهایی نبوده است، بلکه به دلیل عقایدشان عزم استفاده از اسلحه آتشین را نداشتند، بطوری که در نبرد چالدران دچار شکست سنگینی از عثمانیان شدند، که ممکن بود برای دولت نو رسیده صفوی مهلک باشد.
در دورة شاه طهماسب اول صفوی با توجه به ایجاد روابط با دول غربی و نیز بحرانهای اقتصادی سیاسی در اروپای آن زمان شاهد حضور نمایندگانی در دربار ایران هستیم، که هر کدام به نوعی خواهان ایجاد رابطه در پیشبرد اهداف سیاسی خود میباشد، از جمله ایوان مخوف تزار روس به بررسی امکان اقدام نظامی با شاه علیه عثمانیان پرداخت. او در سال 1569م/ 976ق فرستادهای به نام (دولمت کارپیویچ) نزد طهماسب فرستاد. فرستاده روس 30 توپ در اندازههای مختلف و 4000 تفنگ به عنوان هدیه برای شاه آورد، همراه وی 500 تیرانداز ماهر بودند که میتوانستند، با افراد او تعلیم و تمرین تیراندازی بدهند، تزار قول داد که اگر شاه آن توپها و تفنگها را پسندید، او هر نوع سلاح گرمی را که توانست، از آلمانیها بگیرد، به شاه بفروشد.[4]
در دورة شاه عباس تغییرات بنیادی در ساختار امور نظامی و لشگری را شاهد هستیم، در این دوره به علت بیاعتمادی شدید شاه عباس نسبت به سران قزلباش در امور نظامی نیروی سومی در کشور بوجود آمد، که البته پایهگذار آن شاه طهماسب اول صفوی بود، یعنی چرکسها، گرجیان و ارامنه که غلامان شاه خوانده میشدند و بعد از پذیرش اسلام برای خدمت در سپاه یا سایر بخشها تربیت میشدند. شاهعباس بلافاصله به فراهم آوردن هنگهای متعددی از غلامان پرداخت که هستة یک ارتش دائمی را تشکیل میدادند، در ایران اسلامی مفهوم یک ارتش دائمی فینفسه یک ابتکار بود. شاهعباس با ایجاد هنگهای جدید غلامان ارتشی بوجود آورد که همیشه در دسترس بود و میتوانست با کوچکترین اشاره وارد عمل شود و مهمتر از همه به هیچکس جز شخص شاه وفاداری نداشت. وجود این ارتش دائمی جدید شاه عباس را قادر میکرد که به محض کوچکترین نشانههای تمرد از سوی قزلباشها با بیرحمی وارد عمل شود.[5]
هنگهای جدید غلامان که شاه عباس ایجاد کرد، مرکب بود از: سواره نظام مسلح به تفنگ و سلاحهای معمولی که بالغ بر 15000- 10000 تن میشد، علاوه بر این لشکری از تفنگچیان ایجاد شد که بطور عمده از ایرانیان تشکیل میشدند و در ابتدا قرار بود جزوه پیاده نظام باشند، اما رفته رفته به آنها اسب داده شد و نیز یک لشکر توپخانه ایجاد شد، هر یک از این لشکرها شامل 12000 تن میشد، بالاخره تعداد قراولان سلطنتی به 3000 تن افزایش یافت و این عده منحصراً از میان غلامان انتخاب میشدند، روی هم رفته شاه عباس به این ترتیب یک ارتش دائمی تقریباً 40000 نفره تحت فرمان داشت.[6] شاه عباس برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران لشکر مرتبی را با تشکیل نیروی بزرگی از پیاده نظام که با تفنگ مسلح بودند اساس نهاد.[7]
پیترو دلاواله صحبت پیادهنظام صفوی را در اولین دوره به بیان آورده و گفته است: «آنتونی شرلی پایه گذار کار ایشان بوده و آن را از میان افراد طبقه پایین برگرفته است و این افراد مقرری خود را هر سه ماه یکبار از شاه دریافت میدارند، ایشان لشکری مرکب از 20000 نفر آماده کار زار دارند که در ابتدا فقط افرادی پیاده بودند ولی سپس با سواره نظام و تفنگ مسلح شدند و دوشاخهای داشتند که بوسیلة آن بر دشمن تیر میانداختند.[8]
پس از ایجاد این ارتش دائمی شاه با مشکل پرداخت مواجب این افراد روبرو شد، قبل از شاهعباس اول سپاهیان قزلباش تقریباً بخش اعظم نیروهای در دسترس را تشکیل میدادند. حکومت ولایات مختلف به عنوان تیول به سران قزلباش اختصاص مییافت، حاکم هر ولایت مجاز بود، بخش اعظم عایدات آن ولایت را مصرف کند، با این شرط که تعداد معینی سپاهی نگه داری و در موقع لزوم به دستور شاه اعزام دارد. این ولایات ممالک خوانده میشدند. راه حلی که شاهعباس برای این مشکل پیش گرفت، تبدیل املاک ممالک به خاصه بود، این سیاست در دراز مدت موجب تضعیف کشور از نظر نظامی شد، از طرفی دیگر فرماندهان سپاهی، اگرچه در لشکرکشی خوب عمل میکردند و اگرچه فرماندهان نظامی برجسته از میانشان پیدا شد، ولی در نهایت فاقد آن شور مقاومت جنگی بودند که مبتنی بر روحیه جمعی قومی قبیلهای است.[9]
در این دوره دو فرمانده جدید برای دو سپاه جدید مییابیم: قوللر آقاسی یا فرمانده لشکر غلامان و تفنگچی آقاسی یا فرمانده تفنگداران. لکن هیچکدام از این دو مقام جانشین امیرالامرا به عنوان فرمانده کل نیروی مسلح صفوی نشدند، برای انجام این وظیفه شاهعباس مقام جدید صدر لشکر را ایجاد کرد.[10] و بعد لقب قدیمی ایرانی سپهسالار با همان مفهوم از نو زنده شد.
با توجه به اینکه لشکر ایران در دورة شاه عباس وضعی ممتاز داشت، لیکن باز به هیچوجه از فنون جنگی خبری نبود و نبردها بیشتر پیکار سواران بود که به پایه بسیار وسیعتر قرار داشت به طوری که در جنگی که ایرانیان در سال 1622 میلادی با همدستی انگلستان برای تصرف جزیرة هرمز به راه انداختند، انگلیسیها از ناشیگری و عقبماندگی متحد خود سخت دچار حیرت شدند.[11]
زوال و انحطاط نیروی نظامی ایران از حملة افغانها کاملاً آشکار گردید و زبده قشون ایران که 50000 نفر بودند، در نبرد با دشمن به وضع تأسفباری تار و مار شدند و بعد از محاصرة اصفهان شهر را به دشمن دادند و در همان نبرد بود که گفتهاند 400 توپچی ایران، 400 گلوله رها کردند، بدون اینکه روی هم رفته 400 تن افغانی را کشته باشند.[12]
در دورة صفوی در مقیاس با دورة مغول اسلحهسازی دستخوش انقلاباتی شد. به جای شمشیرهای راست مغولی، شمشیرها و خنجرهای خمیده رایج شد و تیغههای زیبا و ظریف عهد صفویه به زودی شهرت شمشیرسازان اصفهانی را از مرزهای کشور به خارج برد. در این عهد رشتة عمدهای از فلزکاری تهیة سلاح و زره بود، عالیترین فولاد برای ساختن شمشیر از هند وارد میشد و شمشیرسازان صفوی در هنر قلمزنی مهارت بسیار داشتند.[13] غیر از تزئیناتی که با طلا روی شمشیرها و نیز برجسته کاری و کتیبههایی که روی آنها صورت میگرفت، گهگاه نیز بر قاعده شمشیر و حلقه روی کمر آن تصاویر و نقوش بدیع کشیده میشد، تا بر زیبایی آن بیفزاید. در این دوره تبر زینهای جنگی که از فولاد تراشیده با آهن ساخته میشد، شکل کاملاً مشخصی به خود گرفت.[14] در این دوره بهترین تیغهها در خراسان ساخته میشد، نام معدودی از این اسلحهسازان بر ما معلوم است، البته اسداله اصفهانی که شمشیرهایی برای شاه عباس اول ساخت یک استثناست.[15]
در اواخر سدة یازدهم نیز نوعی سپر دفاعی ابداع شد، که بنام چهار آینه معروف بوده است که مرکب بود، از چهار صفحه مستطیل شکل فلزی که به وسیلة لولا به یکدیگر متصل میشد و اطراف بدن را از آسیب ضربات محافظت میکرد، دو صفحه بزرگتر فلزی برای پوشش سینه و دو صفحه کوچکتر در دو طرف پهلو قرار میگرفتند، آستر هر چهار صفحه فلزی از پارچه کلفت ابریشم با نقوش گلدار سرخ رنگ بود.[16] چنان زرهی را معمولاً روی زرهی زنجبر بافت میپوشیدند. دیگر اجزای یک دست زره کامل عبارت بود از یک جفت بازوبند یک سپر گرد فولادی و یک خود.[17] چهار آینه را از سده یازده تا سیزده هجری قمری در تبریز و اصفهان و شیراز و یزد و هرات میساختند.[18]
خودهای صفوی معمولاً نوک مخروطی داشت، رأس کلاهخود با بدنه خارجی آن از یک تکه ساخته می شد و در رأس آن یک میله نوک تیز چهار پر پیچ می شد و بر لبه پایینی خود تور آهنی وصل می شد که گاه تا روی شانه می رسید، دو شیار پردان از ویژگی های خودهای صفوی است.[19]
ساختار نظام و لشکر در دورة افشاریه
درخشانترین مظاهر نبوغ نادر را باید در زمینههای نظامی جستجو کرد و بهترین صفات و خصوصیات او را هم در همین محدوده بدست آورد. نادر خود بیش از هر چیز استعداد نظامی داشت و از ایام جوانی به مبارزه خو گرفته بود، تجارب اولیة او بعدها کاملتر شد، بطوری که در ایام حکومتش به تاکتیکها و فنون نظامی آگاهی و دانش کامل داشت. هنوز بیست سال از فاجعة سقوط صفویه نگذشته بود که به فتوحات شگفتآور یک سردار فاتح ایرانی برمیخوریم که توانست آسیای مرکزی را تسخیر و دولتها را سرنگون کند و در قرن هجدهم بانی همان وضع بغرنجی در آسیا شود که ناپلئون اروپا را در قرن نوزدهم دچار ساخت.
گروه نظامیان ایران در عصر نادر روح تازهای یافتند و رشادت تازه پیدا کردند، تاکتیکهای جدید آموختند و استراتژیهای جدید بکار آوردند و البته جنگهای بزرگی براه انداختند اینگونه امور اعتبار رزمی ایران و قابلیت فرماندهی نادر را به خوبی نمایان میسازد و زنگار خستگی و بیاعتنایی را از چهره مردان کارزار دور کرد.
در حکومت افشاریه سیاست نظامیگری بر هر نوع سیاست دیگری برتری خاصی داشت و با در نظر گرفتن خصوصیات شخصی نادر که بیشتر فرماندهی نظامی بود تا سیاستمدار. سرباز از جایگاه اجتماعی و امتیاز خاصی در حکومت افشار برخوردار بود، برای حکومتی از نوع افشاریه که دارای منشاء ایلاتی بود و زندگی و قدرتگیری آنها بر اساس جنگ و مبارزه شکل گرفته بود، طبیعتاً سپاه و قشون اهمیت خاصی داشت.
گویا نخستین اصلاحی که نادر در سپاه ایران به عمل آورد، مربوط به سال 1142 هـ .ق باشد که در طی آن به دستکاری در شیوههای عهد صفوی پرداخت و ترتیب سرباز گیری جدیدی را وضع کرد، که جوانان مستعد و علاقمند را به صفوف جنگیان بکشاند و ایران را بطور منظم صاحب قشون دائمی و تحتالسلاح بگرداند. پس از جنگ دوم با افغانها اساس این سپاه جدید را با ایجاد جمع قراولان خاصه و توپچیان پیریزی کرد و هفت فوج پیاده با اسلحه کافی نیز تدارک دید[20] بالاتر از همه ایجاد روح اعتماد به نفس در سربازان و حس وفاداری نسبت به خودش بود، او با رفتاری که در میدان نبرد از خود نشان میداد، حس ستایش سربازانش را برمیانگیخت. (بازن) او را مردی شجاع و جسور و بیپروا در میدان مبارزه می داند، او به هنگام خطر همیشه در کنار سربازانش بود و هنگام بیرون رفتن از میدان همیشه پشت سر آنها قرار داشت، به عبارت بهتر در میدان جنگ او هم مرد اول بود و هم مرد آخر.[21]
این روحیه و ایجاد حس اعتماد به نفس در سربازان بسیار ارزشمند بود، بویژه در دهة اول قدرتمندی نادر که کشور سخت به وجود چنین فرماندهی نیاز داشت. قشون منظمی که بدین ترتیب استخوانبندی اساسی آن شکل گرفت، سربازانی دائمی و لشکریانی منضبط و مرتب و مطیع نظامات خاص نادری با مقررات معمول مشابه عصر خود بودند.
در این دوره شیوه سربازگیری اجباری و داوطلبانه اصول خدمات داخلی و طرز ساخلو بسیار سخت و منضبط به نظر میرسید. کوشش نادر برای آراستن و مرتب نگه داشتن سپاه بیدلیل نبود، همة شواهد حکایت از آن داشت که بدون وجود یک ارتش نیرومند هیچ اقدام مهمی صورت نمیپذیرفت، به مقتضای طبیعت فلات ایران و ایلی و اجتماعی بودن آن مردان سپاه از اکناف کشور برگزیده میشدند و تحت امر یکی از بزرگان محلی خود به جمع اردوی کشوری میپیوستند. طبیعی است که در ابتدای کار عمده حامیان نادر خراسانیان باشند و به مرور ایام گروههای تازهای وارد ارتش شدند، البته نحوة پذیرش داوطلبان جدید همیشه به یک صورت نبود و به تناسب موقعیت مناطق و ضرورت رد و قبول علاقمندان و نیازهای کشور متفاوت بود، اما میتوان گفت که به نسبت توسعة سرحدات و گشایش ابواب مملکت هر بار گروههای جدید جذب میشدند و به جای خود مورد استفاده قرار میگرفتند. به عنوان نمونه: «نادر در بازگشت از هندوستان قسمتی از سِند را که به شورش دست زده بودند، دوباره تسخیر کرد و مقرر داشت که موازی چهل هزار نفر از مردان جنگی آن منطقه به همراه فرماندهان محلی خود محمد مراد بیک و غلام شاه بیک به اردوی او بپیوندند.»[22] بدین ترتیب نادر موفق شد که هم عدهای از زبدگان جنگ آزموده را از وجود مردان شورشی و عصیانگر دور بدارد و هم ضمانتی از باب اطاعت حاکم و ابوالجمع او کسب کند.[23]
عمده مردان جنگی ایران در این دوره از اهالی کوهستان و ایالات نقاط مختلف که آمادگی بیشتری در مقایسه با شهرنشینان برای بریدن از تعلّقات دست و پاگیر حیات ساکن داشتهاند فراهم میگردیده و اهالی شهرهای بزرگ جز بر حسب ضرورت مدافعه از خود نیاز به صف آرایی نمیدیدند. که البته بیشترین تلفات را نیز در جنگها همان روستاییان و رعایای فاقد تعلیمات متحمل میشدند.[24]
در این دوره ایالات هر کدام مهارت های خاص خود را در جنگ استفاده می کردند، بختیاری ها عموماً در جنگ های کوهستانی تبحر داشته و جزو شجاع ترین افراد ارتش نادری محسوب می شدند، سپاهیان خراسانی و افشار جزو معتمدان نادر در آغاز فعالیت های او به شمار می آمدند. پس از فتح هرات افغانان ابدالی و پس از فتح قندهار افغانان غلجایی به ارتش نادر پیوستند و این افغان ها با آن که خود نیروی مزدور به حساب می آمدند، ولی در جنگ های دهه دوم نادر بسیار مورد اتکای شاه بودند، همانند احمدخان ابدالی که جزو مشاوران خاص نظامی نادر محسوب می شد.[25]
نادر تشکیلات نظامی را هم تغییر داد و تغییرات چشمگیر آبرومندانه ای برپا داشت، در این دوره قشون به دو قسمت اساسی تقسیم میشد، قسمت دائمی یا منظم و قسمت نامنظم که معمولاً برحسب ضرورت تشکیل میشد، به موجب این دگرگونیها کوچکترین واحد یا جوخه را ده نفر گرفت که یکی وکیل یا ملازم و نه نفر دیگر سرباز بوده است، که رییس آنها (ده باشی) خوانده میشد. سازمان پنجاه باشیها را متغیر کرد و از ده جوخه یک دسته بوجود آورد که به رییس آن (یوزباشی) میگفتند و از هر دو فوج یک لشکر پیاده و از هر سه فوج سوار هم یک تیپ سواره نظام فراهم گردانید، به لشکر پیاده یم تیپ سواره و یک فوج توپخانه ملحق ساخت و عدة آنها را به 15000 نفر رسانید و از سه لشکر یک اردو بوجود آورد.[26] به طور سنتی سپاه از سواره نظام و پیاده نظام تشکیل شده بود که سپاه سواره نقش بسیار مهمی را ایفا میکرد، سپاه دوازده هزار نفری جزایرچی یا تفنگچی پیادهنظام عظیم و ممتاز ارتش را تشکیل میداد. جزایرچیها خوب لباس میپوشیدند و از شاه تعلیم میگرفتند و به تفنگ و چخماق سنگینی مسلح بودند، تفنگ مزبور دهانة گشادی داشت و مرصع به طلا و نقره بود.[27] در میان قشون دائمی گروهی قراول وجود داشت. آنان که همه جا کشیک نامیده میشدند، شبانه روز مشغول پاسداری بودند و تعدادشان به شش هزار نفر میرسید که هر روز دو هزار نفر کشیک میکشیدند و منطقه دیدهبانی آنها از دیوار جایگاه شاه یک سنگانداز فاصله داشت. همچنین سیصد نفر با عنوان: چنداول (نگهبان جناح چپ)، سیصد نفر نسق چی (زندانبان)، سیصد ایلی آقاجلی (چماقدار)، خاص نادر بودند[28]. همه آنها دارای سلسله مراتب دهباشی، یوزباشی، هزارباشی، یامین باشی و نهایتاً رئیس مخصوص دسته خود بودند.
آموزش فن سوارکاری بدون وقفه ادامه داشت و افراد سواره نظام اسبهای خود را که دارای علامت داغی «دامغا» داشت، تحویل میگرفتند و در صورتی که اسب سقط میشد، با تحویل علامت داغی که بر بدن اسب بود، میتوانستند، از (کتیب) تصدیق مهموری مبنی بر سقط شدن اسب خود دریافت کنند و اسب دیگری بگیرند. سواره نظام زره بر تن داشته و تفنگهای آنها بزرگ و بلند بود، این سواران قادر بودند، در موقع لزوم در عرض یک روز دشت و دره را مانند کبک به آسانی بپیمایند و در مقابل دشمن فاتح شوند.[29]
توپخانه در ارتش نادر نقش بسیار مهمی داشت و نتیجه نبردها عموماً با توپخانه تعیین میشد. توپریزی در اصفهان به قدری مرتب شد که در سال 1154هـ/1741م عده توپ های ارتش ایران با آنچه که از نبرد با هند آورده بودند، به 5000 بالغ می شد، باروتخانه دولتی مرتب شد و برای تهیه شوره از کف انبارهای زیرزمینی استفاده میشد، که باروت ارزانتر تمام شود و قورخانههای ارتش در هر روز پانزده تفنگ بیرون میدادند.[30] با این همه ارتش نادری فاقد تجهیزات نظامی مخصوص قلعهگیری بود و به همین جهت در تمامی مواردی که قلعه مستحکمی پیشرو داشتند، به ناچار از شیوههای محاصره اقتصادی و تبانی سود میجستند.
در این دوره سان سپاه و تقسیم مواجب و لباس ارتشیان به طور مرتب انجام میپذیرفت و با آن شدت و حدتی که فرمان های نادری را بود، برای کسی این جرأت باقی نمیماند که دست تعدی به جانب دیگری دراز کند.[31]
قشون منظم نادری لباس یک شکل ویژهای نداشت، با وجود این رستههای مختلف دارای علامات متفاوتی به شکل پر بر روی کلاهشان یا به شکل عمامهای مخصوص و غیره بودند. عامل مشترک بین تمام جنگجویان قشون کلاهی بود، به عنوان طهماسبی، پایین این کلاه به شکل مربع و بالای آن به شکل صلیب. همه جنگجویان چنین کلاهی داشتند بعضی بدور آن عمامهای با پارچه سفید میبستند و برخی بر روی آن پر مینشاندند. گاتوغی گوس میگوید: کلاه چاوشان سبز است با پارچهای نازک به رنگ سیاه که بالای پیشانی آن پری نصب است. چاوشها معمولاً جلوتر از نادر میایستادند و برای او با صدای بلند دعا میخواندند.[32]
در سال 1149ه.ق/ 1736.م فرمانی به کرمان فرستاده شد که میبایست 5000 کلاه خاکستری از همه گونه پارچه بدوزند و گرداگرد و جلو آن را با کلمات زیر گلدوزی کنند: 1000 کلاه با کلمات یا الله- 1000 کلاه با کلمات یا رحمان- 1000 کلاه با کلمات یا رحیم- 1000 کلاه با کلمات یا کریم- و هزار کلاه با کلمات یا سبحان- این کلاه ها مخصوص نگهبانان خاص نادر بود.[33] همچنین طی فرمانی دیگر 5000 جفت پای افزار برای سوارهنظام نادر فراهم شد.[34]
نادر البته جد بلیغی برای کشانیدن پای ایران به عرصه دریاها نیز مبذول داشت و تا او زنده بود، نتایجی نیز حاصل آمد و تلاشهای پیگیرانه اش موجب تأسیس نیروی دریایی ارزنده ای در شمال و جنوب ایران شد.[35]
ساختار نظام و لشکر در دورة زندیه
در عصر زندیه سازمان نظامی ایران از تشکیلات گستردهای بهره نداشت و از دستههای زیر تشکیل شده بود.
1- پیادهنظام: پیاده نظام اغلب از افراد قبایل و ایلات تشکیل میشد، رئیس قبیله موظف بود، به محض رسیدن فرمان شاه عدهای سرباز مجهز و متناسب با تعداد افراد ایل برای جنگ اعزام دارد. این سپاهیان در زمان صلح پراکنده میشدند، پیاده نظام هنگام صلح شامل گارد سلطنتی و سربازان و گارد والیان بود، این گروه هستة اولیه پیاده نظام را تشکیل میداد، پیاده نظامها افراد پر استقامتی بودند: پیادهنظام از خستگی هراس ندارد، سادگی و قناعت ایرانیان پیاده نظام آنها را نیز قانع بار آورده است و تأمین آذوقه آنها کار بسیار آسانی است، قطعهای نان و پنیر و چند میوه خشک، کمی برنج و مقدار ناچیزی گوشت غذای عادی آنها را تشکیل میدهد.[36]
اسلحه پیادهنظام عبارت بود، از تفنگ سرپر فتیله ای- نیزه و تیر و کمان- خنجر و گرز و شمشیر که به مناسبت از آنها استفاده میشد.
2- نیروی نامنظم ایلاتی: این نیروها معمولاً در ولایات از طرف حکام تجهیز میشد، حفاظت شهرهای حوزه مأموریت در مقابل نیروی بیگانه و از بین بردن شورشهای داخلی به عهده این نیرو بود و اغلب مردم شهرها و روستاها، افراد این نیرو را تشکیل میدادند.
3- سوارهنظام: افراد این واحد را بیشتر مردم قبایل و ایالات تشکیل میدادند و فرماندهی آنها با رئیس ایل بود، مهارت در سواری و پرورش اسب به قدرت جنگی سواره نظام میافزود.
وقتی کریمخان شیراز را فتح کرد، از سپاه خود دستهای سپاه دائم را بوجود آورد، تعداد 12000 نفر سرباز از عراق عجم، 6000 نفر از فارس، 24000 نفر از لرستان، 3000 نفر از بختیاری که تماماً تحت فرماندهی 6000 نفر افسر از ده باشی تا سردار کل به خدمت مشغول بودند.[37] سپاهیان مازاد در مواقع صلح به خدمتشان پایان داده میشد، زیرا در مواقع لزوم جمعآوری سپاهی مرکب از بیست هزار پیاده و سواره از تفنگچیان در مدت چهل روز امکان داشت[38] این دسته از سپاهیان در شیوه آتشبازی مشهور و معروف بودند.[39]
نظامیان در لباس پوشیدن مراعات نکات نظامی گری را میکردند، بطور مثال جافشنگی خود را زیر بازوی چپ میآویختند و از چکمههای بلند مشکی استفاده میکردند.[40]
4- توپخانه: توپخانه در این دوره چندان استفاده ای نداشت. توپهای این دوره همان توپ های زمان صفویه و افشاریه بود، توپخانة سپاه ایران را توپهای کوچکی که بر پشت شتر حمل میکردند، تشکیل میداد، وزن گلوله این توپها که زنبورک نامیده میشد، از نیم کیلو تجاوز نمیکرد، برای هدف گیری ابتدا شتر را زمین مینشاندند و سپس شلیک میکردند.[41]
5- تسلیحات: در دورة زندیه کماکان شمشیر و نیزه از سلاحهای اصلی به شمار میرفت. کریم خان خود شخصاً میتوانست بسیار ماهرانه از شمشیر و نیزه استفاده کند، در کنار این سلاحها، قمه، خنجر، و گرز نیز به کار میرفت، از سلاحهای گرم نیز میتوان از تفنگ سرپر که به وسیلة فتیله آتش میگرفت، نام برد. این اسلحه مورد استفاده پیادهنظام بود، دسته پیادهنظام را که با تفنگ میجنگیدند، تفنگچی و فرمانده آنان را تفنگچی باشی مینامیدند. این سلاح ها معمولاً در شیراز، لار، کرمان ساخته میشد و معمولاً بنام سازندة آن (تفنگ قلی ساز) نیز معروف بود.[42] تجهیزات کلی ارتش عبارت بود، از همان تجهیزات دورة صفوی و افشار که در حکومت زند نیز استفاده میشد، ارتش ایران علاوه بر توپ های ساخت ایران چند توپ ساخت انگلیس و اسپانیا و پرتغال در اختیار داشت، سنگینی این توپ ها همواره مشکلاتی را ایجاد میکرد، نیبور مینویسد: «آنها بر روی سه چرخههایی حمل میشد و معمولاً زیر نظر افراد گرجی ساخته میشد که سابقاً در خدمت روس ها بودند و پس از گرویدن به اسلام در ارتش ایران به خدمت مشغول شده بودند.»[43]
دستة توپخانه را توپچیان تشکیل می دادند که فرماندهی آنان را توپچی باشی بر عهده داشت، کلیه سپاهیان زیر نظر سردار کل به انجام وظیفه می پرداختند، نوع دیگر تجهیزات کاسه مهتابی بود که برای روشن نگه داشتن میدان جنگ دشمن بویژه در شب مورد استفاده قرار میگرفت.
6- نیروی دریایی: در عصر زندیه نیروی دریایی اهمیت چندانی نداشت، کشتیهای قابل استفاده بازمانده دورة افشاریه بودند، در جنگ بصره به دستور کریمخان کشتیهای متعددی جمعآوری شد و صادقخان توانست، در این محاصره از آنان به خوبی استفاده کند بویژه که: «شناوران نهنگوش و آب بازان دریا کش، نهنگ وار خود را به آن لجه خونخوار افکنده به انجام جسر قیام کردند. ایام نوروز فیروز و هنگام بهار گیتیافروز به مبارکی و فرخندگی در رسید.»[44] در یکی از جنگهای دریایی در محاصره بصره نیز صادق خان به علت کافی نبودن قوای دریایی مجبور گردید که دهانه شط را بوسیله زنجیر مسدود سازد و از رسیدن قوای کمکی به اهالی بصره جلوگیری کند، که این امر نیز دلالت بر عدم کفایت قوای دریایی مجهزی دارد.[45]
اردوگاههای نظامی این دوره از بینظمیهای زیادی برخوردار بود، هر کس هر جا که می خواست چادرش را برپا می کرد.[46] جالب توجه است که از بینظمی سپاهیان ایران همه سیاحان خارجی که در دورههای مختلف به ایران آمدهاند، یاد کردهاند. انگلبرت کمپفر سیاح آلمانی که هشتاد سال قبل از نیبور در سال های 1684 تا 1685 در زمان شاهعباس در دربار ایران بود مینویسد: هنگام لشکرکشی برای اردو زدن هیچ قاعدهای رعایت نمیشد و هرکس آنجا چادر برپا میسازد که میل دارد.[47] برای اینکه اردوگاه غافلگیر نشود، پستهای نگهبانی در اطراف اردو گمارده میشد که به محض نزدیک شدن دشمن اردو را آگاه میساخت.
در عصر زندیه سربازانی که هنگام جنگ ضربالاجل از طرف حکومت مرکزی و حکام جمعآوری میشدند، چون سپاهیگری شغل آن ها نبود دلگرمی چندانی به کار خود نداشته و آشنایی آنان از فنون نظامی و کاربرد اسلحه گرم و سرد فقط به اطلاعات شخص آنها بستگی داشت. بدیهی است، که هر کس جنگ دیده بود، آزمودهتر بود و بودند کسانی که در هر فرصت مناسب به جنگ میرفتند و معاش زندگی خود را از راه سپاهیگری درمیآورند.[48] جنگهای ایرانیان در عصر زندیه با نوعی تاکتیک نظامی همراه بود. اما کفایت میکرد که عدم اطلاع فرماندهی از این گونه تاکتیک ها نتواند به خوبی استفاده کند. سرداری سپاه در جنگها را معمولاً خود کریم خان بر عهده داشت. فرماندهان سپاه نقش عمده ای را در لشکرکشی ها ایفا میکردند، اما گاه به محض انتشار خبر کشته شدن فرمانده، سپاهیان کلیه فنون جنگی را فراموش کرده و پا به فرار می گذاشتند.[49] در لشکرکشی ها معمولاً سعی میشد که بیشتر از شیوه محاصره استفاده شود. بویژه که بودن دیوار بر دور شهرها و مناطق مسکونی حمله به آنها را مشکل میساخت. خندقهای اطراف شهر نیز حمله مستقیم را دشوار و گاه غیرممکن میکرد، گاه سپاهیان مجبور به ساختن پل های چوبی برای رسیدن به دروازه شهر میشدند و در این صورت مشکل خندقهای پرآب حل میشد.[50] گاه محاصره ماهها به طول میانجامید، چنانچه اگر مردم قلعه قبلاً خود را آماده محاصرههای طولانی نکرده بودند، بزودی مجبور به باز کردن دروازههای شهر و یا قلعه میشدند. زمانی نیز همین دشواری برای سپاهیان متخاصم بود، آنان در محاصرههای طولانی بر اثر کمی مواد غذایی و یا سرما و زمستان تاب مقاومت نمیآوردند و دست از محاصره میکشیدند. زمانی نیز امکان داشت که سپاه متخاصم از مسیر آب و یا نهری که به شهر جاری بود، استفاده کند و خود را از آن طریق به داخل شهر برساند که در این صورت دروازه شهر به راحتی به روی سپاهیان باز میشد. جنگها در محاصرهها معمولاً روزها بیش از شبها شدت مییافت.[51] سرمای هوا در چنین محاصرههایی و به خصوص در جهت جلوگیری آن که گاه در شبها طاقتفرسا میشد، سپاهیان را وادار به ساختن تجهیزات و ساختمان میکرد. در این گونه موارد ساختمان- هایی مسلط به شهر و یا قلعه دشمن ساخته میشد و گاه چنان گسترش مییافت که در کنار شهر مورد محاصره شهر دیگری بنا میشد.[52] در دشتها نیز جنگها در فواصل بسیار کوتاه بین سواره نظام و پیاده نظام در میگرفت و در این حملات از سلاح سرد مانند شمشیر، نیزه و خنجر استفاده میشد. یکی از تاکتیکهای نظامی شبیخون زدنهای متوالی در دستههای کوچک به نیروی دشمن و غارت آن بود. کریمخان زند که یکی از استادان این فن بود. در مبارزات خود برای بدست آوردن قدرت اغلب از این تاکتیک استفاده میکرد. هرگاه پس از شکستی کار بر او تنگ میشد با عدهای انگشت شمار از یاران خود به وقت شب غافل از طرفی برآمده دست بردی زده خود را به کناری میکشیدند.[53]
از مواردی که واحدهای نظامی را دچار رکود و سستی میکرد، یکی موضوع حقوق سپاهیان بود. حقوق نظامیان بیشتر بستگی به نتیجه کار آنها داشته است. در حقیقت خدمت در ارتش چیزی بوده است قراردادی- سپاهی و سردار سپاه توافق میکردند که برای مدت نامحدودی حداقل تا پایان یک جنگ با هم همکاری داشته باشند. سپاهی میدانست که اگر پیروز شود غنایم جنگی مهمی از آن اوست و در غیر این صورت نباید چندان امیدی به اجرت کار خود داشته باشد.
در حقیقت بار جنگ از نظر اقتصادی بر دوش مردم سر راه و مناطق حوزه جنگها بود، در تقسیم این سیورسات گاهی بین قبایل که به صورت دستجات مختلف در ارتش خدمت میکردند، اختلاف میافتاد[54] که به خاطر این اختلافات قبیلهای از سپاه جدا شود[55] و سرنوشت جنگ به این خاطر تغییر کند.
گاهی نیز سربازان پس از تسخیر ناحیهای شروع به ویران نمودن آن جا و غارت و چپاول میکردند. البته کریم خان تا حد زیادی کوشش بر این داشت که به مردم غیر نظامی آسیب و زیانی نرسد. یکی از اقدامات بی سابقه او برای جلوگیری از اجحاف به مردم همراه بردن عدهای زن روسپی همراه سپاه بود، تا سربازان که به علت طولانی بودن جنگ ها و دور بودن از خانوادههای خود هنگام گشودن شهرها به آسانی قابل کنترل نبودند به زنان منطقه تسخیر شده دست درازی ننمایند.[56] افسران و خان ها و سرداران و خود او زنان خود را و گاهی تمام خانواده خود را در جنگ ها همراه داشتند.[57]
در مورد لباس سپاهیان در دوره زندیه اطلاعات ما ناچیز است، آنچه مسلم است سپاهیان لباس متحدالشکلی نداشتند، اما مخصوصاً بین افسران و سرداران از نظر لباس شباهتهایی بوده است. کریستن نیبور در یکی از اطراقهای نظامی واقع در خورموج شاهد وجود دستههای نظامی بوده است و در مورد لباس آنها گفته است: افسران چکمههای سیاه بپا میکردند، که تا به زانو میرسید و پاشنههای بلند و باریک داشت، چون با این چکمه ها به سختی میشد، راه رفت، افسران به محض پیاده شدن از اسب نعلینی را که نوکرشان آماده داشته، میپوشیدند.[58]
در زمان کریمخان کسانی به نام ریکا (شاید پلیس انتظامی) کلاه متحدالشکل به سر داشته که از آنها در لشکرکشی ها استفاده میشد و مانند افراد گارد همیشه حضور داشتند.[59]
در دوره زندیه بالاترین منصب تشکیلات نظامی سردار سپاه بود که فرد کریم خان بر عهده داشت[60]، سایر مشاغل نظامی نیز عبارت بود از:
- قورچیباشی: از صاحب منصبان عمده نظامی بود که از لحاظ مقام پس از وزیر قرار داشت و در واقع به عنوان وزیر جنگ بود وی پس از تکریم خان دومین مقام نظامی در تشکیلات ارتشی بود گلستانه از محمدرضا خان در منصب قورچیباشی و نیز قورچی ذکری به میان آورده است.[61]
- توپچی: مسئولیت توپخانه را بر عهده داشت. این منصب اغلب مستقیماً از جانب کریم خان تعیین می شد. به طور مثال در حمله کریمخان به آذربایجان سمت توپچیباشی را به لطفعلیخان گرجی واگذار کرد. همچنین سمت توپچیباشی را «میرآتشی» نیز میگفتند.[62]
- تفنگچیباشی: از مناصب مهم عصر زندیه بود، این دسته که در زمان شاه عباس و بنا بر توصیه آنتولی شرلی شکل گرفت دسته های پیاده ارتش را تشکیل میدادند تفنگچیان لزگی نیز از زمره دستههایی بودند که نویسنده مجمعالتواریخ به آنها اشاره کرده است.[63]
- زنبورکچی باشی: زنبورک توپ کوچکی بود که معمولاً بر پشت شتر حمل میکردند، زنبورکچیها میبایست با توپچیان در جنگ ها همکاری داشته و مکمل یکدیگر باشند.
- چرخچی باشی: سردسته چرخچیان در جنگ ها عملاً با دسته توپچیان همراهی داشت.
- جزایرچی باشی: پیاده نظامهایی بودند که با نوعی تفنگ مجهز شده بودند، تفنگ این دستهها بر روی سه پایهای قرار میگرفت تا بتوانند به علّت سنگینی آن بهتر تیراندازی کنند وزن تفنگ حدود پنج و نیم من تبریز و دارای بستهای نقرهای بود که به آن تکیه میدادند، در اوایل استقرار زندیه برخوردهایی بین دستههای افشار و زند اتفاق افتاد که جزایرچیان نقش عمدهای را در آن دارا بودند.[66]
ساختار نظام و لشکر در دوره قاجار تا عصر ناصری
در دورة قاجار لشکریانی که ممکن بود، جمع آوری شوند بسیار معدود بودند، پیش از ورود مربیان نظامی اروپایی قشون ایران بر مبنای قبایل و ایالات و ارتش چریکی یا روستاییان قرار داشته است. رهبران ایلات و قبایل در مقابل خدمات نظامی و فراهم آوردن سپاهیان سواره نظام و پیاده برای شاه به خرج خود از حق تیول بهره میبردهاند. پیش از ورود مربیان نظامی اروپایی قشون ایران از افراد زیر تشکیل میشد:
1- سواران بومی یا نامنظم: دستههای سواران از میان افراد ایلات صحرانشین جمعآوری میشدند. سواران فقط هنگام جنگ احضار میشدند و هر دسته سوار به واحدهای 1000 نفری تقسیم میشدند، هر واحد از 10 گروه 1000 نفری تشکیل مییافت و هر گروه نیز به 10 جوخه 10 نفری تقسیم میشد. عنوان و درجة افسران به تعداد نفرات که بلافاصله با کلمه ترکیباشی استعمال میشد، معین و مشخص بود، بنابراین فرماندة یک دسته سوار 1000 نفری را (مینباشی) و فرمانده یک گروه 100 نفری را (یوزباشی) و مسئول یک جوخه را (اون باشی) مینامیدند.[67]
هر قبیله موظف بود، تعدادی معین سوار تهیه کند، هر رئیس ایل وظیفه داشت هنگام بروز جنگ سهمیه متناسب با تعداد نفرات ایل را تهیه کند، یک دسته سوار که تعداد آنها از 3 تا 4 هزار بیشتر نبود و غالباً از بین غلامان گرجی یا پسران نجبای کشور انتخاب میشدند، گارد مخصوص سلطنتی را تشکیل میدادند که غلام شاه نامیده میشدند، سواران گارد مخصوص دارای اسبان ممتاز بودند و تهیه اسلحه آنها از طرف دولت تهیه میشد و در سال 20 تا 30 تومان جیره نقدی میگرفتند.[68]
2- چریک: نیروی چریک در هر ناحیه از افراد طایفهای کوه نشین و یا اهالی شهرها و دهات تشکیل میشد، پس از ورود مربیان اروپایی به ایران برای مقابله با روسها و تحکیم و تقویت دولت فتحعلیشاه با کمک مربیان اروپایی تغییراتی را در ارتش ایران آغاز کرد. از جمله ایجاد یک دسته نیمه نظامی که کم و بیش به سبک اروپایی مجهز شده بودند، استخوانبندی قشون بر سواران ایلاتی چون افشار، شاهسون، قراچه داغی قرار داشت.[69]
در سال 1886.م در جریان شورش ترکمنها دولت 13 هزار سرباز را به علاوه سوارانی که از ایلات خراسان تحت فرماندهی خوانین قوچان و بجنورد قرار گرفته بود، به جنگ ترکمنها اعزام داشت.[70]
3- سواران نیمهمنظم: سوارانی بودند، که با تمرینات و تجهیزات و اسلحه به سبک اروپایی آماده میشدند، از این سواران دو فوج مشهور وجود داشت که عبارت بودند از:[71]
الف- فوج اصفهان: که به نام فوج ناصری بود که تحت سرپرستی ظل السلطان قرار داشت که سربازان آن از سبک و تجهیزات نظام پروسی تقلید میکردند، این فوج دارای یک سرتیپ، یک سرهنگ، یک ناظم، دو یاور، 4 سلطان، یک آجودان، یک بیرقدار، 8 نایب اول، 8 نایب دوم، یک پلیس، یک صلیب، یک مشرف، 4 وکیل باشی، 8 سرجوخه و 625 سرباز بود.[72]
ب- فوج قزاق: که مرکب از دو هنگ قزاق تهران بود. یکی از این فوجها از افراد طایفه «مهاجر» تشکیل میشد و دیگری فوج، «بومی» نام داشت، آنان دارای لباس یراق دار روسی با کلاه بلند پوستی و چرکسی بلند قهوه ای که قسمت میانی با کمربند بسته می شد، بودند. هر دو گروه تحت تعلیم مربیان روسی قرار داشتند.[73]
با نفوذ و گسترش سیاسی و نظامی اروپاییان در اواسط قرن 19 تأثیرات چندی در سازمان و تشکیلات نظامی ایران به جای ماند، ابتدا در اوایل قرن 19 ناپلئون ژنرال گاردان را برای تعلیم ارتش به ایران فرستاد. سپس در مارس 1809 «سرهاردفورد جونز» انگلیسی پس از بسته شدن یک معاهده با فتحعلیشاه متعهد شد که از سوی دولت انگلیس آنچه افسر و سرباز انگلیسی لازم باشد مجاناً در اختیار ایران بگذارد. در سال 1811م «سرهنری لیندسی» و چند افسر انگلیسی عازم ایران شدند، که این فرد سالها بعد به فرماندهی کل سپاه ایران منصوب شد، افسران انگلیسی دیگری مانند کریستی دارسی و هارت در دستگاه عباس میرزا خدمت میکردند.[74]
به دستور عباس میرزا شش هزار قبضه تفنگ که گلولة آنها همه از یک قالب و از ممالک انگلیس وارد شد، مقرر فرمودند که استادان تفنگها به همان ساخت ترکیب نمایند و در اندک وقتی مساوی بیست هزار قبضه تفنگ به سعی استاد ایران موجود گردید و باروت خانه ای به سبک فرنگ تأسیس شد که روزی سه خروار باروت به عمل میآورد.[75]
در تبریز یک کارخانه توپ سازی تأسیس شد: «کوره توپریزی و چرخسواری کردن توپ به وضع فرنگ ساخته گردید و از اول تاکنون قریب صد قبضه توپ صخره کوه جهان آشوب از کوه بیرون آمده و به سعی استادان ایرانی صورت اتمام یافته است.»[76]
در زمان محمدشاه قاجار نیز بنا به درخواست دولت ایران از فرانسه هیأتی مرکب از یک سرگرد، دو سروان، دو ستوان، یک دسته موزیک، یک سرجوخه و یک کارمند اداری جهت تربیت نیروی پیاده نظام وارد ایران شدند.[77]
در مورد ساختار قشون ایران در این دوره «فلاندن» یادآور میشود که: «هر سرباز روی لباس خود نوار سفیدی از چرم گاو میش دارد که به آن دسته غلاف شمشیری آویزان است. هر یک تفنگی از کار افتاده و بدون چخماق به شانه حمل میکند و تحت اوامر افسرانی بود که در تیره بختی دست کمی از سربازان نداشتند ارتش دائمی و منظم ایران از دو دسته پیادهنظام و توپچی تشکیل میشد. ارتش سواره غیرمنظم است اگر جنگی پیش آید شاه به تمام ولایات فرمان میفرستد و سوارانی به دربار روانه میشوند. کردها و عربها با سرنیزه میآیند، ایرانیها با تفنگهای دراز خراسانی و ترکمنها با کمان. انگلیسی ها سلاحهای خراب خود را به ارتش ایران بخشیده اند. خدمت نظام وظیفه بستگی به شانس دارد جیره هر سرباز 12 تومان است که حدود 150 فرانک میشود.»[78]
*در دوران صدارت امیرکبیر جهان گرد انگلیسی «بی نینگ» اطلاع دقیقی از سازمان نظام جدید داده است: «سپاه ایران تشکیل میشود، از پنجاه هنگ پیادهنظام، دوازده فوج سوارهنظام، دو هزار نفر توپچی و دویست نفر زنبورکچی. هر فوج پیاده 1000 نفر است، هر هنگ به ده دسته تقسیم میشود که در رأس هر دسته یک سلطان قرار دارد و مواجبش 70 تومان است، هر فوج تحت ریاست سرتیپی است که حقوقش هزار تومان است. سواره نظام دو قسمت است، شامل غلام رکاب و غلام سواره.[79]
سلاحهای سنگین ارتش ایران در این دوره چندان با ارزش نبود، چهار توپ با کالیبر 7 و 8 از نوع کروپ وجود داشت که از نوع بهترین توپهای ایران بود، از دوره افسران اطریشی ارتش در تهران 8 توپ اوخاتیوس و 10 عراده توپ برنجی وجود داشت. در تبریز علاوه بر توپهای کوهستانی 7 توپ اوخاتیوس و در اصفهان 8 عرادة 8 سانتی متری و 17 توپ کهنه مرزی وجود داشت.[80]
در میان واحدهای نظامی ایران در آغاز عصر قاجاریه همواره توجه کمتری به نیروی دریایی میشده است. اما وقوع جنگهای ایران و روس و وجود مرز آبی لزوم یک نیروی دریایی ضروری به نظر میرسید. ابتدا امیرکبیر مصمم به تأسیس نیروی دریایی در خلیج فارس شد. در گزارش شیل به وزیر امور خارجه انگلیس آمده است: «در وهله نخست میخواهد چهار فروند کشتی جنگی تحصیل کند، از این قرار: دو فروند کشتی مجهز به بیست و پنج توپ و یک کشتی بخار با دویست اسب و مهمات و اسلحه و یک کشتی هفتاد اسبی که در دریا یا رودخانه رفت و آمد کند با مهمات.[81] اما با قتل امیرکبیر این امر تحقق نیافت.
در این دوره به علّت فقدان مهندسان از فنون سنگربندی و استحکامات مدرن خبری نبود استحکاماتی که میساختند، عبارت بود از: دیوارهای بلند گلی با برجهای کنگره دار اغلب شهرها به وسیله حفر خندقها حفظ میشد، تاکتیک و فن جنگ عبارت بود از: حرکات سریع بی نقشه و پیرامون واحدهای دشمن و هجوم ناگهانی به اردوگاهها سواره نظام مانند تمام سواران نامنظم از انجام عملیات دسته جمعی بیاطلاع بود. تاکتیک سوارهنظام عبارت بود از: حمله و فرار. در اردوگاه هرج و مرج کلی حکمفرما بود، اردوگاه ها همیشه باز بود و هیچ گونه مانعی برای جلوگیری از حملات دشمن وجود نداشت و شب هنگام به ندرت پستهای مقدم برای اطلاع از حرکات دشمن تعیین می شد.[82]
سازمان ارتش ایران در سال 1300 هجری قمری به صورت زیر بوده است:
اول- کامران میرزا امیرکبیر، نایبالسلطنه وزیر جنگ و رئیس کل قشون از توپخانه و قورخانه و سواره و پیاده نظام.
دوم- نظام الملک وزیر لشکر و رئیس دفتر لشکر.
سوم- معتمد السلطان میرزا عبدالوهاب خان لشکر نویس باشی.
چهارم- امیرالامرا الهیارخان امیر تومان آجودان باشی کل.
پنجم- عدهای لشکر نویس و طبیب و عزتباشی.
ششم- 10 نفر امیرتومان، 3 نفر سرتیپ اول، و عدهای سرتیپ دوم و سوم و یاور.
هفتم- معلمان و مستشاران ایرانی و اروپایی دارالفنون و نظام.
هشتم- تعداد قشون حاضر رکاب از پیاده و سواره و توپخانه که مرکب از 1500 نفر ذخیره و 50 هزار نفر دائم بود.[83]
از سال 1300 هجری قمری تا پایان دوره احمدشاه قاجار تحولات نظامی بسیار اندکی را شاهد هستیم و بطور کلی میتوان نظام لشگری این دوره را همان سازمان لشگری دوره ناصری دانست با اندکی تغییرات در نوع لباس و تقویت فوج قزاق در دوره محمد علیشاه قاجار.
ساختار نظام و لشگر در دوره پهلوی
ایجاد ارتش قوی در ایران به عنوان یک ضرورت تاریخی به منظور استقرار نظم داخلی و امنیت حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از ادعای ملّیتها و ایجاد وحدت ملّی پس از کودتای 1299 به شدت مورد نیاز بود. سید ضیاءالدین طباطبایی نیز پس از کودتا در بیانیة مفصلی انجام اصلاحات را منوط به داشتن ارتش قوی نموده بود، تا بتواند دشمنان داخل و خارج را به حساب دعوت کند.
رضاخان که پس از کودتا لقب سردار سپه را اخذ کرده بود، در بیانیهای که گفته میشود، توسط سیدضیاء منتشر شد، بنام «رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت شهریاری و فرمانده کل قوا- رضا» منتشر شد بر ایجاد حکومتی که تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت به شمار میآورد و نیروی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند و در آن بیت المال مسلمین حیف و میل نشود، و امنیت در سراسر کشور برپا شود و سیاسیون خارجی در آن دخالت نداشته باشند تأکید شده بود.[84]
هر چند ایدة مدرن سازی ارتش به عباس میرزا برمیگردد، اما پس از او تحولات در ارتش بر اساس خواست و مطابق میل بیگانگان صورت گرفت. در زمان کودتای سوم حوت 1299/ 3 اسفند 1299 نیز نیروهای ایران عبارت بودند از:
1- بریگارد قزاق شامل 8180 سرباز و افسر روسی و ایرانی.
2- پلیس جنوب (S.P.R) که در 1916 میلادی توسط افسران بریتانیایی و هندی برای حفاظت از منافع انگلیس در دوران جنگ جهانی اول در جنوب ایران تشکیل شد و شامل 5839 سرباز و افسر انگلیسی، هندی و ایرانی با مخارج سالیانه 35 میلیون ریال بود.
3- ژاندارمری شامل 8500 سرباز و افسر ایرانی و سوئدی که در زمان مورگان شوستر امریکایی به منظور جمع آوری مالیات هسته اولیه آن شکل گرفت.
4- بریگارد مرکزی شامل 2268 افسر و سرباز ایرانی و 2 افسر سوئدی و لهستانی که مسئول حفظ پایتخت، دربار و شاه بود.[85]
ایجاد تشکیلات نظامی واحد و متحدالشکل که هدف عمده رضاخان محسوب میشد، با ادغام بریگارد مرکزی و قزاق شروع شده و پس از تصدی مقام وزارت جنگ توسط رضاخان تحت نظارت وزارت جنگ درآمد.
تأسیس دانشکده افسری در بهمن ماه 1300 فرآیند تشکیل ارتش جدید را تداوم بیشتری بخشید. دانشگاه مذکور از تأسیسات آموزشی مربوط به قزاقها و مدرسه نظامی که مثلاً توسط مشیرالدوله قبل از کودتا بهرهبرداری شده بود به تربیت افسران ایرانی پرداخت و اولین دانشجویان افسری آن در تابستان 1302 فارغالتحصیل شدند.[86] ارتش جدید ایران با جذب امکانات مالی، افزایش تعداد کادر، خرید سلاحهای جدید به قدرت برتر در جامعه ایران تبدیل شد و تقسیم تشکیلاتی آن نیز دچار تحول گردید. تمام کشور به شش منطقه نظامی تقسیم شد، با یک لشکر. یعنی لشکر مرکز در تهران، لشکر شمال در رشت، لشکر غرب در همدان، لشکر شمال غرب در تبریز، لشکر شرق در مشهد و لشکر جنوب در شیراز مستقر گردید.[87] رضاخان سردار سپه که تا 1302 وزیر دائمی جنگ بود، ارتش حرفهای را گسترش داد و تماماً زیر فرمان آورده و در میان افسران و سربازان محبوبیت عظیمی حاصل نمود. مکی در این مورد می نویسد: «رضاخان برای تأمین وضع مالی ارتش، امر وصول مالیات های غیرمستقیم را به دست خود گرفت و ارتش کاملی فراهم کرد و بتدریج امور دولتی را نیز بدست گرفت.»[88]
علاوه بر ارتش شهربانی نیز در دورة ریاست وزرایی رضاخان به خدمت گرفته شد. در دیماه 1302 «ژنرال وستداهل» سوئدی رئیس شهربانی منفصل و به جای او «سرهنگ محمدخان» به ریاست شهربانی منصوب شد. در سال 1301 نیز نیروی هوایی به عنوان یکی از واحدهای نیروی زمینی با خرید صد فروند هواپیمای جنگی و تأسیس مدرسه هوایی به تدریج شکل گرفت[89] و یک ستاد هنگ مستقل به مدیریت سرگرد «نورد کیست» به همین منظور تشکیل شد. در سال 1314 فرماندهی نیروی هوایی ایران به سرهنگ «بیور» بلژیکی سپرده شد. هنگ هوایی مشهد، اهواز، تبریز و هنگ هوایی دوشان تپه به نام هنگ بمباران بعد از سال 1314 بوجود آمدند. در سال 1311 با خرید دو ناوشکن و چهار کشتی توپدار از ایتالیا نیروی دریایی ایران در خلیج فارس پایهگذاری شد و بعدها کشتیهای جنگی در دریای خزر نیز مستقل شدند. در سال 1313 تشکیلات ارتش به شرح ذیل بود:
1- وزارت جنگ 2- ارکان حزب کل قشون 3- تفتیش نظامی کل قشون
4- تفتیش مالی و مباشرت کل قشون[90]
در این دوره اتکاء به افراد کادر رسمی از توان ارتش برای مقابله با بحرانها میکاست و فقدان یک نیروی ذخیره که تعلیمات نظامی دیده باشد از توان نظامی کشور میکاست به همین جهت طرح نظام وظیفه اجباری در مجلس پنجم به تصویب رسید، اما اجرای آن در دورة مجلس ششم صورت پذیرفت.[91] پادگانهای مهم نظامی در این دوره یکی در تهران و دیگری در اهواز بود و اهمیت سوق الجیشی کوههای ایران باعث شده بود که نفرات ارتش تخصص بیشتری یابند و به همین جهت است که توپخانه کوهستانی قسمت عمدهای از مهمات و تسلیحات ایران را تشکیل میداد.[92] گذشته از سایر سلاحها، ارتش در این دوره در حدود یکصد تانک اشکودا نیز در اختیار داشت.[93] چندی بعد نیز بوسیله تیپ مازندران و گیلان دو فروند هواپیمای یونکرسی خریداری و به نامهای مازندران و گیلان موسوم و به تهران اعزام گردید. سپس دو فروند هواپیمای اسپاد و دو فروند برگه و 3 فروند پوتز از کشور فرانسه و 5 فروند هواپیمای «دهاویلاند» از کشور روسیه خریداری شد.[94] در 5 اسفند 1304 یک فروند هواپیما از نوع برگه 19 ساخت فرانسه با پرچم ایران و به خلبانی یک افسر ایرانی در قلعه مرغی فرود آمد.[95]
اولین کارخانه اسلحهسازی ارتش قورخانه بود که در جلیل آباد تأسیس گردید و سپس کارخانه مهماتسازی در باغ سلطنت آباد در شمال ضرابخانه تهران ایجاد شد، در اواخر حکومت رضاخان نیز کارخانه مسلسل سازی دوشان تپه شکل گرفت.[96]
دانشکده افسری نیز به بخشهای مختلف تقسیم گردید، که هر کدام وظایف جداگانه و مستقلی را جهت تربیت نیروی نظامی بر عهده داشت. این مؤسسات آموزشی عبارت بودند از:
الف) مراکز آموزشی پیادهنظام و توپخانه و زرهی که در نقاط مختلف کشور تأسیس گردید.
ب) دانشکده افسری که دانشجویان را از طریق مسابقه می پذیرفت و پس از سه سال با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل می شوند.
ج) دانشگاه نظامی که افسران ارتش برای تکمیل معلومات و اطلاعات نظامی خود در آنجا تحصیل می کردند.1
آموزگاران نظامی این مدارس نیز در کشورهای فرانسه و بلژیک و سوئد تحصیل کرده و عده زیادی هم از معلمین خارجی در این مدارس تدریس می کردند. در این دوره هر یک از افراد مملکت که قصد استخدام در مراکز دولتی یا ملی را داشت بدون استثناء می بایست گواهینامه انجام خدمت زیر پرچم و یا معافیت از نظام وظیفه را ارائه می داد، در غیر اینصورت از پذیرفتن بکار و اشتغال آن ها جلوگیری می گردید.
فهرست منابع:
- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 1354
- آبراهام گاتوغی گوس، کاتولیکوس، منتخبی از یادداشتها، ترجمه عبدالحسین سپنتا، چاپ دوم، تهران، 1347
- اشرافیان، آرونووا، دولت نادرشاه افشار، ترجمه حمید مؤمنی، تهران، شبگیر، چاپ دوم، 1356
- بازن، پر، نامههای طبیب نادرشاه، ترجمه دکتر علیاصغر حریری، تهران، 1340
- دنبلی، عبدالرزاق، مآثرالسلطانیه، به کوشش غلامحسین صوری افشار، تهران، ابن سینا، 1351
- دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمه دکتر شجاع الدین شفا، ج 2، شرکت علمی فرهنگی، 1370
- زکی، محمد حسن، تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمه محمد علی خلیلی، ج 2، تهران، اقبال، 1363
- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، نشر مرکز، 1372
- شعبانی، رضا، تاریخ ایران در عصر افشاریه، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، ج 1، 1359
شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات علمی، چاپ 4، 1372
- فسایی، حسن حسینی، تاریخ فارسنامه ناصری، ج 1، تهران، سنایی، 1362
- فریزر، جیمز، تاریخ نادرشاه افشار، ترجمه ابوالقاسم ناصرالملک، تصحیح و نشر علی محمد مجیدالدوله، تهران، 1321
- فلور، ویلم، بر افتادن صفویان برآمدن افغانها، ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1365
- ________ ، حکومت نادرشاه، ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1368
- فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمه حسین نورصادقی، تهران، اشراقی، 1356
- قوزانلو، جمیل، تاریخ مختصر نظامی ایران، تهران، 1312
- کوتوز بوئه، موریس، مسافرت به ایران با سفیر کبیر روسیه، ترجمه محمود هدایت، تهران، 1360
- کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحیدی مازندرانی، ج 4، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1373
|
- کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، ج 3، تهران، خوارزمی، 1363
- گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین، مجمل التواریخ، به کوشش قدس رضوی، تهران، 1356
- مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمل التواریخ، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری، 1362
- مروی، محمدکاظم، عالم آرای نادری، با مقدمه میلکو خوماکلای، 3 جلد، مسکو، 1960
- مینورسکی، ولادمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، زوار، 1334
- محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران با انگلیس در قرن 19، تهران، 1328
- محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، دانشگاه تهران، 1354
- نوایی، غلامحسین، غفاری فرد، عباسعلی، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، سمت، 1381
- نامی، محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، مقدمه سعید نفیسی، تهران، اقبال، 1317
- نیبور، کارستن، سفرنامه، ترجمه پرویز رجبی، تهران، 1354
- ورهرام، غلامرضا، نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران، معین، 1385
- _________ ، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر زندیه، تهران، معین، 1385
- هدایتی، هادی، تاریخ زندیه، تهران، دانشگاه تهران، 1334
- هانوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی فرهنگی، 1377
*- کارشناس ارشد تاریخ
1- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 32
2- عمده ترین رکن دولت در دوره های بعدی صفوی بود که به عنوان ریش سفید تمام ایالات صفوی محسوب می شد برای اولین بار این عنوان برای دده بیگ به کار رفت. در واقع قورچیان سواره نظام ترکمن بودند. (نوایی فرد، عبدالحسین، غفاری فرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی ایران دوره صفوی، ص 310).
3- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 42.
1- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 42.
2- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 77.
1- همان منبع، ص 77
2- کرزن، جورج، ایران و قضیه ایران، ج 1، ص 727.
3- دلاواله، پیترو، سفرنامه دلاواله، ص 98.
4- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 77- 78.
5- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 89.
6- کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ص 727.
1- همان منبع، ص 729.
2- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 149.
3- نوایی فرد، عبدالحسین و غفاری فرد، عباسقلی، تحولات سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی ایران در دورة صفوی، ص 363.
4- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 149.
5- نوایی فرد، عبدالحسین، غفاری فرد، عباسقلی، تحولات سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی ایران در دورة صفوی، ص 364.
6- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 149.
7- زکی، محمد حسن، تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام، ص 270.
1- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ص 149.
2- قوزانلو، جمیل، تاریخ مختصر نظامی ایران، صص 87- 86.
1- بازن، نامه های طبیب نادرشاه، صص 40- 41.
2- مروی، محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج 2، ص 488.
3- شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، ج 1، ص 219.
4- اشرافیان، آرونووا، دولت نادرشاه افشار، ص 145.
1- هانوی، جونس، زندگی نادرشاه، ص 316.
2- شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در دوره افشاریه، ج 1، ص 226.
3- اشرافیان، آرونووا، دولت نادرشاه افشار، صص 146- 147.
4- گاتوغی، ابراهام، منتخباتی از یادداشت های گاتوغی گوس، ص 104.
1- همان منبع، صص 105- 106.
2- قوزانلو، جمیل، تاریخ مختصر نظامی ایران، ج 1، ص 652.
3- فریزر، جیمز، تاریخ نادرشاه افشار، ص 241.
4- گاتوغی گوس، منتخباتی از یادداشت های گاتوغی گوس، صص 105- 106.
5- فلور ویلم، حکومت نادرشاه، ص 80.
6- همان منبع، ص 106.
1- شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، ج 1، ص 228.
2- ورهرام، غلامرضا، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر زندیه، ص 121.
3- فسایی، حسن حسینی، فارسنامه ناصری، ج1، ص 219.
1- نامی، محمدصادق، تاریخ گیتی گشا، ص 272.
2- همان منبع، ص 272.
3- نیبور، کالستن، سفرنامه نیبور، ص 163.
4- نمونه این زنبورک ها در موزه نظامی کاخ سعدآباد تهران موجود می باشد.
5- ورهرام، غلامرضا، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر زندیه، ص 123.
6- نیبور، کریستن، سفرنامه نیبور، ص 118.
1- نامی، محمدصادق، تاریخ گیتی گشا، ص 185.
2- همان منبع، ص 195.
3- نیبور، کریستن، سفرنامه نیبور، ص 102.
4- کمبفر، انگلبرت، سفرنامه، ص 75.
5- رجبی، پرویز، کریم خان زند و زمان او، ص 264.
6- ورهرام، غلامرضا، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر زندیه، ص 125.
1- مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمل التواریخ، ص 218.
2- ورهرام، غلامرضا، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر زندیه، ص 126.
3- نامی، محمدصادق، تاریخ گیتی گشا، ص 105.
4- مرعشی صفوی، میرزا خلیل، مجمل التواریخ، ص 159.
5- هدایتی، هادی، تاریخ زندیه، ج1، ص 17.
6- همان منبع، ص 17.
1- پرویز، رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 275.
2- مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمل التواریخ، ص 224.
3- نیبور، کریستن، سفرنامه نیبور، ص 176.
4- نیبور، کریستن، سفرنامه نیبور، ص 163.
5- مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمل التواریخ، صص 243- 490.
6- نامی، محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، ص 456.
7- مینورسکی، ولادمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ص 50.
1- گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین، مجمل التواریخ، ص 87.
2- نامی، محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، ص 26.
3- مینورسکی، ولادمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ص 58.
4- گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین، مجمل التواریخ، صص 9- 50.
5- ورهرام، غلامرضا، نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی در عصر قاجار، ص 133.
1- همان منبع، ص 133.
2- ورهرام، غلامرضا، نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی در عصر قاجار، ص 134.
3- محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج ، ص 1511.
4- کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ج1، ص 761.
5- ورهرام، غلامرضا، نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی در عصر قاجار، ص 135.
6- کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ص 255.
1- کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ص 255.
2- دنبلی، عبدالرزاق، مآثرالسلطانیه، ص 133.
3- کوتز بوئه، موریس، مسافرت به ایران، ص 285.
4- محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ص 57.
5- فلاندن، اوژن، سفرنامه، صص 130- 125.
1- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، ص 301.
2- کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ص 766.
3- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، ص 302.
4- ورهرام، غلامرضا، نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران عصر قاجار، ص 154.
1- شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 198.
2- دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج 4، ص 238.
1- سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمه منصور نظام مافی، تهران، تاریخ ایران، 1304، ص 52.
2- ریشار، یان، بنیان گذاری ارتش ملی ایران، ترجمه ابوالحسن مقدم، مشهد، 1369، ص 66.
3- قائم مقامی، جهانگیر، تحولات سیاسی نظام ایران، ص 83، تهران، علمی، 1366.
4- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج اول، کودتای 1299، صص 556- 555.
5- همان منبع، ص 560.
1- همان منبع، ص 445.
2- همان منبع، ج 5، ص 312.
3- صدیق، عیسی، مختصر تاریخ فرهنگ ایران، ص 186، تهران، سهامی، 2535- 1355.
4- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج 2، ص 88.
5- همان منبع، ج 2، ص 89.
6- همان منبع، ص 90.
7- ریشار، یان، بنیان گذاری ارتش ملی ایران، ص 66.
شما می توانید بوسیله فید این مطلب تمامی پاسخ ها را دنبال کنید. شما می توانیدپاسخ خود را بنویسید، و یا بازتاب بفرستید از سایت خودتان.
_______________________________
درسال 1268 ق در ارتش ايران تحولاتي صورت پذيرفت و يك انتظام خاصي بر اساس شيوه هاي نوين آن دوره به خود گرفت. به اين معني كه درسازمان آن، تقسيم بندي هايي به عمل آمد. برطبق اين تقسيم بندي، ارتش به ده تومان قسمت شدكه هر تومان آن به تفاوت شامل چهار تا يازده فوج مي شد و فرمانده هر فوج مقام سرتيپ بود (بابايي،1382،ج1،ص56).
هر فوج از ده رسد يا دسته تشكيل مي شد و در رأس هر دسته يك سلطان و در زير دست وي دو نايب، دو بيك زاده، چهار وكيل و چهار سرجوخه مشغول به خدمت بودند. در هر فوج يك مشرف يعني ناظر خرج فوج و چهار منشي قرار داشتند ( بابايي،1382،ج1،ص55).
اين تقسيمات باتوجه به نمودار تشكيلاتي بدست آمده از فوج ها با اندكي تغييرات جزئي به خوبي قابل مشاهده است.
با بررسي چند نمونه از نمودارهاي پرسنلي به دست آمده از افواج مجموعه مورد نظر، تعداد كل نفرات هر فوج به حدّ نصاب هزار نفر نمي رسد يعني بين 800 الي 900 نفر متغير بود، حتي تعداد دسته ها يك دست نبود.
هر فوج از ده رسد يا دسته تشكيل مي شد و در رأس هر دسته يك سلطان و در زير دست وي دو نايب، دو بيك زاده، چهار وكيل و چهار سرجوخه مشغول به خدمت بودند. در هر فوج يك مشرف يعني ناظر خرج فوج و چهار منشي قرار داشتند ( بابايي،1382،ج1،ص55).
اين تقسيمات باتوجه به نمودار تشكيلاتي بدست آمده از فوج ها با اندكي تغييرات جزئي به خوبي قابل مشاهده است.
با بررسي چند نمونه از نمودارهاي پرسنلي به دست آمده از افواج مجموعه مورد نظر، تعداد كل نفرات هر فوج به حدّ نصاب هزار نفر نمي رسد يعني بين 800 الي 900 نفر متغير بود، حتي تعداد دسته ها يك دست نبود.