نگارش:سردبیر(22.07.92)
(14.10.2013)
دوستان عزیز،
با درودهای
صمیمانه، اخیراً آقای دکتر مهدی خزعلی مطالبی را دربارۀ دیانت بهائی و بهائیان در سایتشان منتشر کردند:
نامه ای
برای نوری زاد در نقد یک بوسه:
۳۳ روز
گذشت و از بیت العدل پاسخی نرسید:
یکی از
دوستان نیز مقاله ای را در پاسخ به مطالب ایشان به سایتشان برای انتشار فرستاده
اند. از آنجا که آقای دکتر خزعلی مطلب جوابیۀ ایشان را در سایت خود منتشر نکرده اند، بدین وسیله
مقالۀ ایشان دراختیار دوستان عزیز قرار می گیرد.
با تشکر،
نقطه نظر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلامی با
دکتر خزعلی
نگارش: شینتو
جناب خزعلی
عزیز
تقاضای
شما مبنی بر مناظره با یکی از اعضای بیت العدل بهاییان را به تازگی دیدم. (۱) برای
تمامی کسانی که در راه عدالت گام بر می دارند احترام شایانی قائل هستم و گمان می
کنم اگر امید نجاتی برای این جهان پر آشوب و جهانیان مصیبت زدۀ آن باشد بی شک باید آن را در گرو همت اینان دانست. فارغ
از دیدگاه نسبت به آیین بهایی، شخصاً شما و جناب نوری زاد را نیز در این زمره می
پندارم. با خواندن نامه شما به یاد آوردم که چندین سال پیش نیز تقاضایی تقریبا
مشابه دال بر انجام مناظره مطرح شد. در آن زمان آقای رحیم پور ازغدی، با ادبیات و
شیوه ای نه چندان مؤدّبانه و نه حتی محققانه، ایراداتی به آیین بهایی وارد کرده
بود. یکی از بهاییان، در پاسخ ایشان مقاله ای نگاشت و در سایت نقطه نظر منتشر نمود.
(۲) متعاقب آن، سرکار خانمی که خود را نسرین معرفی می کرد نیز متن زیر را نوشت:
« سلام. من
یک محقق هستم و با تحقیقات جالب به این نتیجه رسیده ام که بهاییت واقعا یک دین الهی
نیست و می دانم که نظر من در این سایت انعکاس نمی یابد زیرا ظاهرا تمامی نظرات
منعکس شده در این بخش نظرات موافقان فرقۀ بهاییت است اما روی سخن من با شخص اداره کننده سایت است. اگر توانستید با
بنده در مورد بهاییت مناظره نمایید و شکست نخوردید من سخنان آقای رحیم پور را رد
خواهم کرد وگر نه شما با تمام وجود باید از بهاییت دست بکشید و آنهایی را که گمراه
کرده اید هدایت کنید. می دانم که قبول نمی کنید چون مسلما دلایل شما کاملا با منطق
ناسازگار خواهد بود و این را خودتان هم می دانید. به هر حال من وظیفه ای داشتیم که
گفتم و به این جهت حجت بر شما تمام شد. حال قبول کنید یا نکنید فقط شخص شما را
متوجه خواهد بود زیرا بنده با دلایل عقلی و قلبی به آنچه می گویم اعتقاد راسخ دارم.
نمی گویم منتظر تماس شما هستم چون یقینا این کار را نخواهید کرد. باتشکر.»
جناب خزعلی
عزیز
این
درخواست، اگر نه کاملا ولی از بسیاری جهات با درخواست شما مشابهت دارد واز این رو
شاید پاسخی که در آن زمان تحت عنوان «چرا مناظره» به آن دادم (۳) هم تا حدی در این
مورد هم مناسبت داشته باشد امّا مسلما تقاضای شما از پختگی نسبتا بیشتری بهره می
برد. آن پاسخ که بیشتر به مساله مناظره به صورت کلی می پردازد را می توانید در سایت
نقطه نظر و همچنین در ذیل این مقاله مطالعه بفرمایید.
اما جناب
آقای دکتر خزعلی
در خصوص
سؤالات شما آنچه به ذهنم می رسد و احتمالا مطالب مذکور در مقالۀ فوق الذکر، مستقیما یا کاملا وافی به مقصود نیست را
بیان می کنم: قبلا از اینکه علی رغم خواست شما حتی این پاسخ هم از سوی یک بی
شناسنامه است عذرخواهی می کنم.
۱- فرموده
اید:
«دریغ از یک
نام حقیقی، همه با نام مستعار می آیند و یک هموطن بهایی شناسنامه دار به دفاع از این
آیین و یا در مقام رفع شبهات حقیر قیام نکرد! برای اندیشه ای که یک نفر حاضر نیست
با نام و نشان حقیقی از آن دفاع و به مناظره بنشیند، باید گریست... !»
گمنام نویسی
یا بی نام نویسی یا با نام دیگر نویسی سابقه ای طولانی نه تنها در ایران که در
جهان دارد. البته انگیزه همه برای این امر یکسان نبوده است و اینجا هم موردی ندارد
تا به ذکر همه آنها بپردازیم امّا من هم با شما هم عقیده ام. باید گریست امّا نه
بر آن اندیشه بلکه بر حال کسانی که مانع می شوند تا صاحبان اندیشه آزادانه کلام
خود را اظهار دارند. جنابعالی مستحضرید که بهاییان در ایران از تبلیغ و کلا بیان
عقاید خود ممنوعند و هر گونه کلامی در این باب، حتی ذکر اینکه «من یک بهایی هستم» به
تصریح مسؤولان قضایی و غیر قضایی، مصداق تشویش اذهان و یا حتی اخلال در امنیت ملی
خواهد بود. از این رو تا حدّی حق دهید که بهاییان شناسنامه های خود را با خود به
سایتها نیاورند. حضرت عبدالبهاء نیز در اثر بی همتای خود یعنی رسالۀ مَدَنیّه، بدون شناسنامه ظاهر شد. اثری که ابداً
نامی از دیانت بهایی در آن برده نشده بود و تنها از سر خیرخواهی و عافیت طلبی وطن
عزیزش نگاشت. از خود نامی نبرد تا نشان دهد که نیّتی جز سعادت ایران و ایرانیان
ندارد. تازه این امر فقط در مورد بهاییان صادق نیست. خیل کثیری از صاحبان اندیشه
که سهمی از مطبوعات سنتی ندارند به فضای مجازی روی آورده اند و جم غفیری از آنان
بدون شناسنامه اند که حتی با این وجود باز هم از دست ارتش سایبری و پلیس فتا در
امان نیستند. با این حال، کم نیستند کسانی که تحت چنین شرایطی هم از ذکر نام خود
ابایی ندارند. همین پدر آرتین که بوسۀ نوری زاد بر پای او جنجال آفرین شد و دهها بهایی و غیر بهایی در زندانهای اوین
و گوهردشت، نمونه هایی از شناسنامه دارها می باشند.
این را هم
بگویم که فقط بهاییان نیستند که گاهی شناسنامه خود را با خود نمی آورند. همین
سرکارخانم نسرین فوق الذکر هم یکی از همین بی شناسنامه هاست. سایتهای ضد بهایی پر
است از این افراد. جالب تر اینکه روزنامۀ کیهان که از هیچ کس ابایی ندارد و به اصطلاح خدا را بنده نیست نیز بر علیه
بهاییان مقالاتی با نام «امضاء محفوظ» منتشر می کرد که چرایی آن هنوز برای من مشخص
نشده است.
۲- من دقیقا
متوجه نمی شوم که چرا داشتن شناسنامه تا این حد در محتوای مناظره تاثیر دارد؟ چرا
شما چنین اهمیتی برای آن قائل هستید؟ بنظر می رسد محتوای مناظره از اهمیت بیشتری
برخوردار باشد. شناسنامه شاید در پایان مناظره بیشتر بکار آید. یعنی هنگامی که
فاتح احتمالی مناظره بتواند اعلام نماید که من بر چنین شناسنامه ای غلبه کردم. آیا
هدف شما همین است؟ بنا به دلائلی که قبلا (در پاسخ به سرکار خانم نسرین) به آنها
اشاره کرده ام چنین موردی نمی تواند به عنوان اصل مناظره و مهمترین رکن آن تلقی
گردد. مسلما هدف شما بیان حقیقت است. حتی در حین مناظره هم باز مخاطب شما، آن طرف
شناسنامه دار نیست بلکه هزاران و شاید دهها هزار شناسنامه ندارهایی است که مقالۀ شما را می خوانند و یا به بیانات شما گوش می دهند و
قضاوت می کنند و شما به اصل مقصود خود نائل می گردید.
۳- فرموده
اید:
«آیینی که
برای ترویج خویش فقط بر تظلم و مظلوم نمایی تکیه کند و از بحث و تبادل نظر علمی
پرهیز نماید، باطل است، اندیشه را با اندیشه باید پاسخ داد.»
از شخص
منصف و البته محققی مثل شما انتظار چنین قضاوتی را نداشتم. آیا بهاییان هیچ حرفی
نزده اند؟ هیچ مقاله ای ننوشته اند؟ هیچ سخنرانی ای ارائه نکرده اند؟ هیچ کتابی
منتشر ننموده اند؟ ممکن است بفرمایید که پاسخهای آنها قانع کننده نیست و ضعیف است
امّا نمی توان مدعی شد که آنها پاسخ نداده اند. قدری تأمل فرمایید که چرا بهاییان
اینقدر مورد توجه قرار گرفته اند. آنها حرفهایی برای گفتن دارند. ایده های خود را
مطرح کرده اند. کسانی که به این آیین گرویده اند هم جذب همین ایده ها و آرمانهای
متعالی شده اند. کسی بر درخت بی میوه سنگ نمی زند. اگر می بینید که در این سالیان
اخیر، موضوع بهاییان بیشتر به جهت مظالمی که بر آنها رفته مطرح می گردد این گناه
آنان نیست. آنها اصراری ندارند که کشته شوند، اموالشان را بربایند و مصادره کنند، خانه
هاشان را بسوزانند و مغازه هایشان را ببندند و از دانشگاه اخراجشان کنند و حتی پس
از مرگ هم در امان نباشند و قبور مطمور را شاهد باشند. شما فکر می کنید که بهاییان
کار دیگری ندارند جز اینکه بنشینند و منتظر باشند تا کشته ای بدهند یا مصیبتی بر
آنان وارد کنند؟! که چه بشود؟ شهرتی حاصل کنند؟! این شهرت به چه درد آنان می خورد؟
پدر آرتین رحیمیان، آرزوی در آغوش کشیدن فرزند خود و زندگی در کنار او و همسر
دلبند امّا دربند خود را دارد. آرزوی او این نیست که در زندان باشد تا شهرتی حاصل
کند. دیگران هم به همین ترتیب. آنها خودآزار نیستند. این مظلومیت بر آنان تحمیل
شده است. اگر چه به لطف تربیت والایی که یافته اند با عزّت نفس و اعتماد به نفس کم
نظیر با این مظلومیت روبرو می شوند.
شما شخص شیعۀ متعهّدی هستید. از شما می پرسم آیا از صحرای کربلا،
چه چیز بیشتر بر جا ماند، تاریخ ساز شد، در اذهان جای گرفت و نام کربلا با آن عجین
شد؟ آیا سخنرانیهای علمی و منطقی و استدلالهای عقلی و نقلی و فلسفی و عرفانی امام
حسین و یارانش؟ آیا کسی واقعۀ کربلا
را با این اوصاف و برای این موارد به یاد می آورد و تحسین می کند؟ بر عکس؛ خاطرۀ جانبازی آن اُسوۀ صبر و استقامت و یاران باوفایش، بارزترین جلوۀ واقعۀ کربلا
است. شاید حتی بتوان گفت که تنها جلوۀ آن است. برای ایشان محرز و مسلم بود که راهی که انتخاب کرده به شهادت می
انجامد. آیا می توان به آن سالار شهیدان، افترا و تهمت مظلوم نمایی زد؟ آیا مظلومیت
آن ثارالله، عین حقانیت او نبود؟ بهاییان نیز چنین اند. آنها بر سر ایمان خود
استوارند و تاوان آن را نیز پرداخته و می پردازند و تاریخ خونبار آنها گواه است. امّا
در زمان خود و آن هنگام که به آنها مجال داده شود، به تشریح منطقی افکار و عقاید
خود می پردازند سهل است که سهم عمده ای نیز در دفاع از اسلام و مبانی آن و حفظ
حرمت هیاکل مقدسۀ آن بر عهده داشته و
دارند تا آنجا که به این سبب مورد طعن و تمسخر و حتی لعن بدخواهان اسلام واقع گردیده
و می گردند. حضرت عبدالبهاء در سفر به امریکا و اروپا، در بزرگترین مراکز دانشگاهی
و کلیساها و کنیسه ها به اعلَی النّدا از حقانیت حضرت محمد دفاع نمود. کاری که حتی
علمای اسلام هم نتوانسته بودند. ملاحظه می فرمایید که بهاییان مظلوم نمایی نمی
کنند. از اینها گذشته آیا توصیۀ قران
را بیاد نمی آورید که فرمود فتمنّواالموت اِن کنتم صادِقین. لطفا در انتساب صفت
مظلوم نمایی به بهاییان تأمل بیشتری نمایید.
۴- فرموده
اید:
«مگر کار
بیت العدل پاسخگویی به شبهات بهاییت نیست؟»
شاید
مستحضر باشید که بیت العدل دارای اساسنامه ای است که وظایفی را بر عهدۀ آن می گذارد و همچنین شاید بدانید که اعضای بیت
العدل در طی فرایند انتخاباتی سه مرحله ای انتخاب می گردند امّا اعضای آن لزوما
دانشمند ترین بهاییان نیستند. بهاییان برای انتخاب اعضای بیت العدل، نگاه نمی کنند
که چند کتاب تدوین کرده اند و در چند مناظره شرکت کرده و پیروز شده اند و مانند
شما مدیر چند روزنامه و نشریه هستند و اینکه آیا پی اچ دی در رشتۀ فلسفه یا کلام یا تئولوژی یا جامعه شناسی و
روانشناسی و غیره دارند و مدرک خود را از کدام دانشگاه گرفته اند و شروطی از این
دست. ابداً؛ عضو بیت العدل به این معنا نیست که در تمامی مباحث علمی و دینی دارای
تخصص است. گر چه نهاد بیت العدل با سیستم مذهبی موجود در اسلام تفاوتهای بنیادین
دارد و مقایسۀ آنها با یکدیگر صحیح نیست
امّا آنها مانند مراجع تقلید اسلامی به مدارس مذهبی و حوزه های علمیه نمی روند تا
پس از طی مراحل و مدارج علمی به عضویت بیت العدل درآیند. حتی اگر چنین می بود، باز
هم تضمینی نبود که برای عضویت در بیت العدل انتخاب شوند همانطور که بسیاری از محققین
برجسته دانشگاهی بهایی هستند که به عضویت بیت العدل انتخاب نشده اند. مراجع تقلید
اسلام را می توان تا حد زیادی انتصابی دانست یعنی آنها پس از طی مدارجی با تأیید یک
یا چند مجتهد به این مقام می رسند امّا اعضای بیت العدل را بهاییان انتخاب می کنند
و هیچ شرط علمی، تأکید می کنم هیچ شرط علمی، از هر نوع آن که باشد به عنوان شرط
لازم برای عضویت بیت العدل وجود ندارد. آنها صلاحیت خود را به توصیۀ کسی یا اجازۀ اجتهاد مجتهدی کسب نمی کنند. اصولا در انتخابات بهایی کسی کاندید نمی شود تا
شرایطش احراز شود. یعنی قضیه سالبه به انتفاء موضوع است. لذا اعضای بیت العدل بنا
بر میزان دانششان انتخاب نمی شوند. امّا البته بیت العدل آنجا که صلاح بداند از
افراد ذی صلاح دعوت به عمل می آورد تا در تحت هدایت بیت العدل متنی را تدوین نمایند
که مورد تصویب آن هیئت قرار گیرد مانند بیانیۀ رفاه عالم انسانی و وعدۀ صلح جهانی و یا شاهکاری مانند قرن انوار که پیشنهاد
می کنم حتما مطلعه فرمایید و مطمئنم مورد توجه نظر دقیق شما قرار خواهد گرفت. اما
در مورد پاسخ به شبهات و مسائلی که در باره دیانت بهایی مطرح می گردد، امهات این
مواضیع در آثار و کتب نگاشته شده توسط مؤسس آیین بهایی مذکور است ولی عمدتا، این
فضلای بهایی هستند که به ذکر آراء و عقاید خود می پردازند که می توان به نوشته های
ابوالفضائل گلپایگانی و شاهکار او کتاب «الفرائد» و از متأخرین به جناب دکتر علیمراد
داوودی استاد دانشگاه تهران و یا جناب دکتر موژان مؤمن (که مخصوصا تحقیق برجستۀ او در مورد تشیع و به زبان انگلیسی، بسیار مورد
توجه اهل نظر قرار دارد (۴) و یا آقای دکتر نادر سعیدی، و از بهاییان غیر ایرانی
به ادو شفر محقق برجستۀ آلمانی و دهها نویسنده دیگر
اشاره نمود.
حتما
مستحضرید که بیت العدل وظایف و مشغله های متعددی دارند. هدایت واداره یک جامعۀ جهانی با آن همه ارتباطات در سطوح مختلف و گسترده
کار ساده ای نیست. شما در زمینۀ مسائل
اسلامی تقاضای مناظره می فرمایید. بعید ندانید که شخص یا اشخاص دیگری از مسیحیت این
خواسته را داشته باشند. دیگری ممکن است بودایی، زرتشتی، یهودی و یا حتی بی دین
باشد؛ این از ادیان. جامعه شناس، روانشناس، مردم شناس، اقتصاد دان، تاریخ دان و غیره
هم به همین ترتیب. گمان نفرمایید که خود بزرگ بین شده ام. هر چه باشد این یک دیانت
جهانی است و به مرور که رشد می کند مدعیان بیشتری در برابر خود می یابد. بیت العدل
چه باید بکند. مدام مناظره برگزار کند؟ مطمئن باشید که اگر حتی این درخواست شما در
بیت العدل مطرح شود هم پاسخ آنها همین خواهد بود که شبهات و سؤالات شما (حتی اگر
بدیع باشند و تا به حال مطرح نشده باشند و یا به این صورت مطرح نشده باشند) باید
در محافل و مجالس علمی مطرح و مورد نقد و بررسی قرار گیرند. دقت بفرمایید که برای
خود بهاییان هم سؤالاتی در مورد عقایدشان مطرح می گردد و بعضا با بیت العدل در میان
می گذارند و بیت العدل نیز در مواردی به همان شیوۀ مذکور در فوق و به مقتضای حال پاسخهایی ارائه می
فرمایند. در مرکز جهانی بهایی، حتی مرکزی برای تحقیق و بررسی متون مقدسه آیین بهایی
وجود دارد که در مواقع لزوم به انتشار یافته های خود می پردازند.
۵- امّا
در پایان، سؤالاتی نیز مطرح کرده اید که نشان از ذهن وقاد جنابعالی دارد. پاسخ به
چنین سؤالاتی مطمئنا نیاز به مقدمات فراوان دارد. گرچه تصریح فرموده اید که:
«در پاسخ
من نگویید که اسلام هم فرق و مذاهب دارد، یا مسیحیت هم نه تنها فرق و مذاهب متعدد
دارد که کتاب آسمانی اش هم متعدد است؟ یا یهود هم چنین اند!»
امّا من
مانعی در بیان چنین امری نمی بینم. نه به این جهت که از پاسخگویی طفره بروم بلکه بیشتر
از این بابت که یادآور شوم که از نظر بهاییان، بهاییّت یک دین است و ادیان، وجوه
مشابهت بسیاری با یکدیگر دارند. ایرادات وارده بر یک دین، به شکلی وسیع مشابه ادیان
دیگر است. بسیاری از سؤالاتی که مسلمانان در باره دیانت بهایی مطرح می کنند در بارۀ اسلام نیز می تواند مطرح شود. ممکن است نحوۀ طرح آن کمی تغییر کند امّا ریشۀ آنها یکی است. در واقع بهاییان نباید به مسلمانان
پاسخ دهند بلکه باید با کمک یکدیگر به شخص ثالثی که اصولا موضوعی به نام دین را
قبول ندارد پاسخ دهند.
۶- فرموده
اید:
«آیا همه
بهاییان، بیت العدل را به رسمیّت می شناسند؟ یا بهاییان ارتودکس آن را تکفیر می
کنند و رهبری اش را نمی پذیرند؟ ... شما مدعی وحدت عالم انسانی هستید و در این آیین
نوظهوری که در عصر ارتباطات و قلم و طبع پدید آمده و در دورانی که همه چیز ثبت می
شود و دیگر اختلاف معنی ندارد، شما با شعار اصلی وحدت، مختلفید!»
تا آنجا
که من می دانم تعدادی اندک هستند (شاید مضربی از صد) که شما از آنها با نام «بهاییان
ارتودوکس» یاد کرده اید و البته آنها بیت العدل را قبول ندارند. شما با مفهوم کلمۀ «ارتودوکس» مسلما آشنایی کامل دارید امّا انچه که
من درک نمی کنم این است که چه کسی و چگونه این لفظ را برای این گروه اندک وضع و بر
آنها حمل کرده است و چه توجیهی برای آن دارند؟ این گروه دارای چه ویژگی هستند تا
بتوان آنها را ارتودوکس نامید؟ امّا صرف نظر از این امر، آیا واقعا می توان وجود این
گروه را تفرقه، در معنای وسیع آن دانست؟ تا آنجا که بتوان گفت دیانت بهایی دارای
وحدت نیست؟ درکش برای من کمی سخت است. ممکن است کسی استدلال کند که حق با آنهاست و
مثلا آنها فرقۀ حقه هستند و مطالبی از این
دست. امّا تعداد بسیار اندک آنها (در بهتر ین حالت، کمتر از یک هفت هزارم) شک و
تردیدهای بسیاری را دراین مورد مطرح می کند ضمن اینکه اصولا نمود و فعالیتی جدی هم
ندارند. شاهد این امر همین بس که هیچ کس و ا ز جمله جنابعالی به آنها کاری ندارید
و وقت خود را صرف ابطال آنها نمی نمایید و در عوض همِّ خود را مصروف نقد و بررسی
بهاییان می نمایید که خود نشان از زنده بودن این و نبودن آن دیگری دارد.
در این
باره می توان اضافه نمود که اصولا مفهومی به نام بیت العدل و وجود و لزوم آن را در
دیانت بهایی نمی توان انکار نمود. خواه ارتدوکس و یا غیر آن، اگر بهایی باشند
لزوما باید این مفهوم را قبول کنند زیرا اصول آن در کتاب اقدس مصرّح است. امّا
ممکن است مطرح کنند که زمان تشکیل آن فرا نرسیده است وگرنه در وجود مفهوم آن کسی
نمی تواند تردید کند.
بحث وحدت
را به تصریح جنابعالی، به زمانی وا می گذارم که نامۀ دوّم شما در این باب منتشر شود امّا براستی آیا
جالب توجّه نیست که بعد از گذشت ۱۷۰ سال از پیدایش این آیین و در روزگار انقلاب
ارتباطات، تنها با چشم مسلح به ریز بین بتوان چیزی یافت و نام آن را تفرقه گذاشت؟
علی ایّ
حال، آنجا که فرموده اید:
«می خواهم
بدانم چقدر از بهاییان به رهبری این تشکیلات معتقدند؟»
همانطور
که قبلا عرض کردم، اکثریت قریب به اتفاق بهاییان به حکم بهایی بودنشان به بیت
العدل معتقدند و آنجا که پرسیده اید:
«مشروعیت
و مقبولیت بیت العدل از کجاست؟»
اوّلا
مشروعیت اصلی خود را از کلام شارع و مؤسّس دیانت بهایی کسب می کنند و در عمل هم
بواسطۀ انتخابات بهایی مشروع می گردند. خلاصه آنکه
بهاییان بر طبق کلام شارع دیانت بهایی به انتخاب بیت العدل مبادرت می کنند و شما
مسلما با چنین مفهومی بیگانه نیستید و در اسلام نیز نظیر آن را سراغ دارید. منظورم
مشروعیت بخشیدن به یک فرد است. در این مورد خاص، تفاوت اصلی در این است که در دیانت
بهایی هیچگاه یک فرد انتخاب نمی گردد بلکه نه نفر در قالب یک هیئت انتخاب می شوند.
و آنجا که فرموده اید:
«اعضای بیت
العدل آسمانی اند؟ مقدّس اند؟ خطا می کنند یا مصون از خطایند؟ ما را انسان می
دانند یا فقط بهاییان را انسان می شمارند؟»
بهاییان
بر این باورند که تصمیمات هیأت بیت العدل (و نه تک تک افرد آنها) مصون از خطاست. این
قاعدتا نباید برای شما عجیب باشد. مسألۀ مصون از خطا بودن در اسلام امر غریبی نیست. ممکن است دیگرانی در آن تردید
کرده و آن را از محالات بدانند ولی شما به عنوان یک معتقد شیعه با این امر بیگانه
نیستید. این هم از همان دست اشتراکاتی است که قبلا ذکر کردم.
متوجه
نشدم که منظور شما از آسمانی بودن آنها چیست ولی می دانم که آنها از مردم همین کرۀ خاکی بوده و از لحاظ انسانی تفاوتی با من و شما
ندارند. کما اینکه قبل از انتخاب و حتی بعد از انقضای دوره انتخابشان مانند دیگر
افراد هستند. آنها بالانفراد نه تقدّسی دارند و نه حتی مرجعیّتی تقدّس گونه. ممکن
است محل احترام قرار گیرند. یا حتی نظراتشان مورد توجّه برخی یا بسیاری قرار گیرد
امّا همانطور که عرض کردم ابداً از جنس طبقه ای موسوم به روحانیّت نمی باشد. لفظ «مقدّس»،
تعریف خاصی دارد و بنظر من آنها را نمی توان «مقدّس» (آنگونه که در حقِّ هیاکلِ
مقدّسۀ آیین بهایی رعایت می گردد) نامید؛ گرچه هیأت
بیت العدل را می توان به نوعی چنین دانست. لبّ کلام آنکه عضو بیت العدل با هیأت بیت
العدل دو مفهوم بسیار متفاوت هستند. در هر حال، چنین مشروعی با این کیفیت، بی
سابقه است و می توان بیشتر در بارۀ آن
گفتگو کرد ولی جناب خزعلی عزیز مطمئن باشید که در دیانت بهایی هم مانند دیانت
اسلام، ملاک انسان بودن، تقوی است و نه صرف انتساب به این یا آن دین و آیین. حضرت
بهاء الله می فرمایند:
«فضلُ
الانسان فِی الخِدمَةِ وَ الکمال لا فِی الزّینةِ وَ الثروةِ وَ المال.»
از خداوند
منان توفیق جنابعالی در پوییدن طریق حق و عدالت را خواستارم.
_________________________________________________________
یادداشت
ها:
۱- نامه ای
برای نوری زاد در نقد یک بوسه:
http://www.drkhazali.com/index.php?option=com_content&view=article&id=21...
۳۳ روز
گذشت و از بیت العدل پاسخی نرسید:
http://www.drkhazali.com/index.php?option=com_content&view=article&id=21...
۲- چرا
مناظره؟ http://www.noghtenazar.org/node/272
۳- پاسخ
به سرکار خانم نسرین
نسرین
خانم عزیز این صراحت و وظیفه شناسی شما، برای من بسیار قابل احترام است. در بارۀ مطلب شما، مباحث متعددی قابل طرح است که بدلیل رعایت
اختصار، فقط به ذکر چند نکته، اکتفا می کنم. امید وارم مورد توجه قرار گیرد:
اوّل- کار
یک محقق، تحقیق دائمی است و حتی اگر گمان کند که اکتشافی خارق العاده نموده است هیجان
زده نمی شود بلکه همیشه خود را در حال تحقیق و کشف حقیقت نگاه می دارد و هیچگاه این
احتمال را از نظر دور نمی دارد که ممکن است اشتباه کرده باشد. او اکتشافات خود را
در معرض عموم قرار می دهد به این امید که از این رهگذر به در ک تازه ای برسد. آرزوی
او این است که دیگران (و مخصوصا کسانی که مخاطب اصلی بوده و بنا به دلایلی، خود و
آثارشان مورد غفلت واقع شده اند)، در یافتن حقیقت، او را مدد نمایند. او با ذکر
جملاتی مانند «... بنده با دلایل عقلی و قلبی به آنچه می گویم اعتقاد راسخ دارم...»،
راه را بر پژوهشی عمیق تر نمی بندد. و بالاخره، یک محقق، احتمالا بسیار کم (و فقط
در موارد استثنائی)، تحقیقات خود را «جالب» می نامد زیرا خوشتر آن باشد که این در
حدیث دیگران آید.
دوّم- یک
محقق هیچگاه نمی گوید، یعنی نباید بگوید که:
«... اگر
توانستید با بنده در مورد بهاییت مناظره نمایید و شکست نخوردید...»
شما که در
مورد دیانت بهایی تحقیق کرده اید بهتر می دانید که این دیانت، در بسیاری از مواضیع
ارائه نظر نموده است. مباحث تربیتی، اخلاقی، ما بعد الطبیعه، اقتصادی، فرهنگی،
حقوق، فلسفی، تفسیر کتب مقدسه، حکمی، تاریخی و غیره. آیا شما در تمامی این زمینه
ها تحقیق کرده و همه را رد نموده اید؟ با کدام زمینه علمی؟ یک محقق امروزی بخوبی می
داند که دورۀ «سوپر من»ها و «همه چیز
دان»های عرصۀ علم و حکمت سپری شده است.
شما چگونه این ادعا را می نمایید؟ خوب بود که احتیاط بیشتری کرده و پرده را کمی پایین
تر گرفته وخود را فقط صاحب نظر در یک زمینه معرفی می کردید. من در بین بهاییان کسی
را نمی شناسم که بتواند در تمامی این زمینه ها مناظره نماید. به احتمال زیاد در بین
مسلمانان هم بعید است چنین ابر انسانی در مورد موضوعات اسلامی یافت شود. اگر قرار
است که دور هم جمع شویم و گل بگوییم و( احتمالا!) گل بشنویم، که خوب، خیلی ها
حاضرند در مورد همه چیز اظهار نظر کنند و عیبی هم ندارد. بسیاری از بحثهای روزانه
بین مردم، در سطح تبادل اطلاعات و نظرات شخصی، به همین طریق انجام می شود و نتایج
خوبی هم دارد. امّا اگر بحث تحقیق و مخصوصا (تحقیقات جالب)، مطرح باشد آن هم در
بارۀ دیانت بهایی (یعنی تمام موضوعا ت مهم مبتلا
به جامعه بشری) و آن هم وقتی که قرار است در پایان آن، مؤمنین به یک دیانت دست از
ایمان خود بردارند (یعنی همان که شما به آن، هدایت، می گویید)، طبیعی است که یافتن
حتی یک نفر هم بسیار سخت است. البته شما سردبیر این سایت را مخاطب قرار داده اید و
باید دید آیا ایشان چنین ادعایی را دارند یا خیر؟ تازه من نمی دانم اگر سردبیر در
این مناظره شکست خورد، چه پیش می آید؟ آیا تمام بهاییان باید آنطور که شما فرموده
اید «با تمام وجود دست از بهاییت بکشند؟» در این صورت اوّل باید یک انتخاب عمومی
از طرف بهاییان صورت بگیرد و یک شخص واجد شرایط انتخاب شود که همه او را قبول
داشته باشند. زیرا راجع به اعتقادات شش هفت میلیون انسان قرار است تصمیم گیری شود.
می بینید که کار، خیلی هم ساده نیست. تازه، این طرف دارد روی ایمان پیروان یک دین
ریسک می کند. در آن طرف چه چیزی روی میز است؟ آن طور که شما فرموده اید، نهایت این
است که شما حرف های آقای رحیم پور ازغدی را رد می کنید. آیا این همه آن چیزی است
که شما به همراه خود می آورید؟ آیا این منصفانه است؟ عذر می خواهم ولی حتی مشخص نیست
که شخص جنابعالی دارای چه رتبه و اعتباری در بین مسلمانان (احتمالا) هستید؟ چگونه
انتخاب شده اید؟ چه کسانی شما را قبول دارند؟ حرف شما برای چه گروه هایی حجّت است؟
از طرف چه گروه، مذهب، حزب و یا حتی تشکلی حرف می زنید؟ آیا آقای سردبیر، نباید
بداند که ردّ کردن سخنان آقای ازغدی از طرف شما چه بازتابی در مجامع دینی و یا
دولتی، خواهد داشت و نتایج آن چه خواهد بود؟ بالاخره این احتمال (ولو از نظر شما
بسیار اندک)، نیز وجود دارد که شما در این مناظره، شکست بخورید. چه تضمینی وجود
دارد که فردا شخصی دیگر قد علم نکند و با تحقیقات خود، مجدداً هَل مِن مُبارز نگوید؟
و در این میان حتی ممکن است شما را نیز قربانی کرده و بگویند که (با عرض معذرت از
شما) که این شخص سر خود چنین ادعایی کرده و (خدای نا کرده و با عرض معذرت مجدّد) مگر
دانشمند و محقق کم بود که شما با یک شخص ناشی طرف شده اید و خوب باید انصاف داد که
حق دارند که چنین بگویند و سردبیر نیز شرمنده آنها و شما خواهد ماند. آخر طرف
مناظره باید بداند که چه چیزی را باید با خود به سر میز مناظره بیاورد. الان یک
طرف در سایه و طرف دیگر در آفتاب است. معتقدات بهاییان مشخص و روشن است. منظورم این
است که معلوم است که چه می گویند و برای چه چیزهایی باید دلیل بیاورند، امّا شما
کاملا در سایه هستید.
سوّم- طالب
مناظره شده اید. همین الان هم مناظره وجود دارد. مطبوعات و رسانه های متعدد، برعلیه
دیانت بهایی می نویسند و سایت نقطه نظر و برخی دیگر هم رفع سوء تفاهم می کنند. حالا
حتما که نباید سر یک میز باشند. این طوری امنیت هم بیشتر تامین می شود (مخصوصا امنیت
یکی از طرفها!) اگر شما این نویسندگان مخالف آیین بهایی را، محقق نمی دانید و
معتقدید که خیلی ضعیف هستند و مسائل را خوب مطرح نمی کنند و شما بهتر می توانید (که
در این یک مورد من هم با شما موافقم)، بهتر است به آنها رجوع کنید و بخواهید که این
مهم را به شما بسپارند. من مطمئنم که ازشما استقبال می کنند زیرا آنها هم بدنبال «هدایت»
مورد نظر شما هستند. مخصوصا اگر تحقیقات خود را نیز به آنها ارائه کنید. این طوری
ما و سردبیر سایت نقطه نظر هم در جریان این تحقیقات قرار می گیریم. در ضمن چون
سردبیر، کنترلی بر روی رسانه های عمومی کشور ندارد، مطمئن باشید که همه بهاییان
آنها را خواهند خواند (چه سردبیر بخواهد و چه نخواهد) و شاید منظور شما که هدایت
نفوس است نیز محقق شود. یک راه دیگرهم وجود دارد و آن مراجعه به مجامع بین المللی
است که همیشه مشتاق تحقیقات جدید و جالب هستند و در این راه حتی هزینه هم می کنند.
امّا مسألۀ مهمتر در باره مناظره این است که چرا مدام صحبت از
در هم کوبیدن یک طرف مناظره می شود؟ آیا نمی شود مسأله این طور مطرح شود که بیایید
از یکدیگر بیاموزیم. من از شما و شما هم از من. آیا به این ترتیب اصول و اهداف تحقیق،
که شما برای آن اهمیّت زیادی قائلید، بهتر رعایت و تأمین نمی شود؟ ایران عزیز، از
کدام یک نفع بیشتری می برد؟ در کنار هم بودن و یا در برابر هم بودن؟ شما می دانید
که وحدت شیعه و سنی، به این معنا نیست که همه شیعه و یاهمه سنی شوند. پس چرا این
اصل را، به بهاییان تعمیم نمی دهید؟ چه لزومی دارد که بهاییان حتما مسلمان شوند تا
به ایران خدمت نمایند؟ بهتر نیست بجای دعوت به مناظره برای محو عقاید طرف مقابل،
دعوت به مصالحه برای اعتلای ایران را در دستور کار خود قرار دهیم؟ این امر نه فقط
بهاییان که شامل همۀ دیگر صاحبان عقاید هم می
گردد.
چهارم- فرموده
اید که قادرید ثابت نمایید که «بهاییت یک دین الهی نیست». شخصا بسیار مشتاقم از
زبان یک محقق بشنوم که یک دین الهی باید دارای چه مشخصاتی باشد و تقاضا می کنم که
نتیجۀ تحقیقات خود را در این باره عرضه نمایید. مهم
نیست که سایت نقطه نظر آن را انتشار بدهد یا نه. کافی است شما آدرس مقالۀ خود را بدهید. بسیاری از بهاییان از جمله من و به
احتمال زیاد، سردبیر سایت، آن را خواهند خواند. خیلی هم خود را مقیّد نکنید که در
ضمن آن دیانت بهایی را ردّ کنید. فقط پارامترهای یک دین حقیقی را بنویسید و قضاوت
را بر عهدۀ خوانندگان بگذارید که بی گمان وظیفه ای را
که بر دوش دارید به بهترین شکل انجام داده اید. می توانید که اسلام را ملاک بگیرید
(و بی گمان همین کار را خواهید نمود) و مثلا بگویید که یک دین حقیقی مانند اسلام،
باید:
به خداوند
یکتا گواهی دهد
دارای
کتاب باشد
دارای پیامبر
باشد
دارای پیروان
باشد
در بحبوحۀ سختیها و مصائب نشو و نما یافته باشد
ادیان الهی
قبل به آن بشارت داده باشند
ادیان قبل
از خود را تأیید کند
پیروانش
در راه تحقق اهداف آن، از ایثار جان و مال خود دریغ نکنند.
دارای
احکام مخصوص به خود مانند قبله، نماز، روزه، حج، ادعیه، ارث و... باشد
به عالم
بعد معتقد باشد
به اصول
اخلاقی پایبند باشد
فارغ از
تعصبات مذهبی، جنسی، قومی، وطنی، سیاسی و غیره، خیر و صلاح تمامی ابناء بشر را
طالب باشد
خواهان
عدالت برای همه باشد
برای
اعتلای بشر و بشریت دارای برنامه باشد
دوام و
استمرار یابد
...
...
ملاحظه می
فرمایید که به این ترتیب، مسأله ساده تر می شود. خوانندگان خود می خوانند و قضاوت
می کنند که آیا با این معیارها، می توان آیین بهایی را یک دین دانست یا خیر.
پنجم- فرموده
اید که اگر سردبیر شکست خورد، باید «آنهایی را که گمراه کرده است هدایت کند» خوب
بود می گفتید که به چه چیز باید هدایت کند؟ اگر منظورشما دیانت مقدس اسلام است،
کدام طریقه و مذهب مورد نظر شماست و آنها به چه اسلامی باید ایمان بیاورند؟ من فکر
می کنم که در همان ابتدای تحقیقات، قاعدتا باید برای شما مشخص می شد که بهاییان،
همین الان هم به اسلام معتقدند و خواستۀ شما تحصیل حاصل است. در ضمن شما، حتما می دانید که ردّ دیانت بهایی، لزوما به
معنای اثبات اسلام نیست. چه بسا که شما اصولی را وضع و معیارهایی را، قرار داده و
بر اساس آنها، دیانت بهایی را ردّ نمایید، امّا به حکم همان معیارها و قرارها، دیانت
اسلام و بلکه کلیه ادیان الهی، مردود شمرده شوند و به این ترتیب نادانسته تیشه بر
ریشۀ اعتقادات خود بزنید. این را خیلی هم بعید
ندانید که بسیارند کسانی که این گونه کرده اند و می کنند و کم نبوده اند کسانی که
با هدف اثبات اسلام و ردّ دیانت بهایی آمدند و در اواسط بحث، منکر دین خود شدند
سهل است خدا را هم انکار کردند.
امّا در
انتها، مطلب مهمی را مایلم در این ارتباط با شما در میان بگذارم. این که فرموده اید
که سردبیر «باید بهاییان را هدایت کند» بسیار عجیب و قابل تأمل است که از جوانب
مختلف می شود آن را بررسی نمود امّا من فقط به یک وجه، که گمان می کنم مهمترین است
می پردازم. از سردبیر می خواهید که در صورت شکست خوردن در مناظره، بهاییان را «به
دیانت اسلام» هدایت کند. شما قاعدتا قبل از تحقیق در بارۀ دیانت بهایی، تحقیقات مفصلی در باره دیانت اسلام،
انجام داده اید پس باید بدانید که هدایت نفوس، به نصّ صریح قران، فقط و فقط در ید
اقتدار خداوند است و حتی پیامبر اسلام نیز در این مورد مستثنی نیست. خداوند در
قران می فرماید: «انّک لاتَهدی مَن اَحبَبتَ ولکِن الله یَهدی مَن یشاء (۲۸-۵۶) یعنی:ای
رسول ما، چنین نیست که هر کس را تو بخواهی، می توانی هدایت کنی، بلکه خداوند، هر
که را بخواهد، هدایت می کند.
این مضامین،
که بی گمان از آنها مطلعید، مکرر در قران ذکر شده است مثلا در (۲۷-۸۱ و ۵۲-۳۰ و ۴۰-۴۳
و ...) حال چگونه شما کاری که در توان رسول خداوند نبود را از سردبیر یک سایت می
خواهید؟ افراد فقط می توانند آراء و نظرات خود را عنوان کنند. هدایت نفوس امر دیگری
است. آیا بهترنبود که هدایت را کماکان، بر عهدۀ خداوند گذاشته و شرط معقول تری را عنوان می کردید؟
پایان
۴- چنانچه
مایل باشید می توانم اصل و یا ترجمه ان را برایتان ارسال کنم.
________________________________________________________________________________