بيست و يك قتل فجيع بهائیان ( سه دوره قتل های هفت نفره يا سبعه بهائیان در يزد )
یزد در تاریخ خود، شاهدِ خاموش سه دوره قتل های سبعه (هفت نفره)، بوده است. نه تنها حکومت اسلامی یا حکومت پهلوی، که حکومت قاجار نیز تاب ایمان راسخ بهائیان یزد را نداشت. در زمان قاجار، به دستور جلال الدوله (حاکم یزد- برادر زاده ی مظفّرالدّين شاه) هفت تن از بهائیان یزد را به طرق وحشیانه ای اعدام و اجساد قطعه قطعه شده آنها را به زنان و کودکانشان نشان دادند.
و بهائیان ایران...
از " شکرنسا" از اهالی دهکدۀ گمنام " نوک" گرفته تا "علی مراد داودی"، استاد فلسفه دانشگاه تهران...
از " مونا" دخترک هفده سالۀ شیراز تا "عبدالوهّاب کاظمی منشادی" پیر نود و دو ساله در اطراف یزد...
از شهدای اولیه دیانت بهائی تا شهید "عطاالله رضوانی" تاجر خوشنام بندرعباس...
جمیع یک دل و یک زبان در برابر سیل خروشان امتحان مقاومت کردند و میراث مرغوب "لا عدل له" الهی را به همان پاکی و عظمت دیرین تسلیم نسل های آینده نمودند.
آقا فريدون اميري (جناب استاد فريدون) و آقا عبد الرزّاق برادرند. رقيه خانم عيال آقا فريدون است. آقا علي اكبر برادر رقيه خانم ميباشد. آقا غلامعلي پسر عبد الرزاق است. آقا هدايت الله و آقا امان الله برادرند و هر دو پسران آقا محمد جعفر ميباشند
شهدای سبعه هرمزک یزد - ۱۳۳۴ شمسي
شهداي سبعه هرمزك يزد در سال 1334 شمسي، پدر و مادر و دائي وعمو و سه پسرعموي جناب فرهنگ اميري بودند:
آقا فريدون اميري (جناب استاد فريدون)، پدر و رقيه خانم، مادر و آقا علي اكبر، دائي، و آقا عبد الرزّاق، عمو و آقا غلامعلي و آقا هدايت الله و آقا امان الله، سه تا پسرعموي شهيد فرهنگ اميري بودند
:شرح زير عكس شهداي سبعه هرمزك يزد
( آقا محمد جعفر در قيد حيات است و برادر آقا فريدون وآقا عبد الرزاق ميباشد)
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
از: Vahid Hedayati
پنجم امرداد ماه 1394 شمسي
در تاریخ پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال۱۱۲ بدیع بهائیان مطابق ۱۳۳۴ شمسی ویا ۱۹۵۵میلادی واقعه قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفاند، در زمان حکومت محمد رضا پهلوی در هرمزک یزد ٫پس از تحریکات آیتالله فلسفی صورت گرفت. اهالی روستای هرمزک به خیال آنکه در ثواب این خیر از هموطنان خود پیشی بگیرند زودتر از قرار مقرر اقدام به این عمل شنیع زدند و در حالیکه همه این ۷ شهید بزرگوار از بستگان آنها بودند بدون ادنی رحمی به منازل آنها یورش بردند و آنها را به شهادت رساندند. بنا به فرموده حضرت ولی امرالله این ۷ مظلوم پیشمرگ سایر احبای ایران گردیدند چراکه در اثر تعجیل اهالی روستای هرمزک و روستاهای نزدیکش، حکومت که خود نیز در زمینه حقوق بشر تحت فشار بود، از نقشهء پنهانی فلسفی و اعوانش دربارهء قلع و قمع کل احبای مطلع گشت و با زره و تانک از آن جلوگیری نمود.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
شهدای سبعه هرمزک یزدhttps://bahaiazadi.wordpress.com/…/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A…/
اتحاد شاه و ملا عليه بهائيان در زمان محمد رضا شاه پهلوي، سال 1334 شمسيhttps://www.youtube.com/watch?v=YIsNUgavSEg
پنجم امرداد ماه 1394 شمسي
در تاریخ پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال۱۱۲ بدیع بهائیان مطابق ۱۳۳۴ شمسی ویا ۱۹۵۵میلادی واقعه قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفاند، در زمان حکومت محمد رضا پهلوی در هرمزک یزد ٫پس از تحریکات آیتالله فلسفی صورت گرفت. اهالی روستای هرمزک به خیال آنکه در ثواب این خیر از هموطنان خود پیشی بگیرند زودتر از قرار مقرر اقدام به این عمل شنیع زدند و در حالیکه همه این ۷ شهید بزرگوار از بستگان آنها بودند بدون ادنی رحمی به منازل آنها یورش بردند و آنها را به شهادت رساندند. بنا به فرموده حضرت ولی امرالله این ۷ مظلوم پیشمرگ سایر احبای ایران گردیدند چراکه در اثر تعجیل اهالی روستای هرمزک و روستاهای نزدیکش، حکومت که خود نیز در زمینه حقوق بشر تحت فشار بود، از نقشهء پنهانی فلسفی و اعوانش دربارهء قلع و قمع کل احبای مطلع گشت و با زره و تانک از آن جلوگیری نمود.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
شهدای سبعه هرمزک یزدhttps://bahaiazadi.wordpress.com/…/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A…/
اتحاد شاه و ملا عليه بهائيان در زمان محمد رضا شاه پهلوي، سال 1334 شمسيhttps://www.youtube.com/watch?v=YIsNUgavSEg
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در سحرگاه 17 شهریور 1359، هفت نفر از بهائیان یزد پس از مدتی تحمل زندان، تنها به جرم بهائی بودن تیرباران شدند.
این افراد عبارت بودند از: جنابان فریدون فریدانی، عبدالوهاب کاظمی، علی مطهری، محمود حسن زاده، جلال مستقیم، نورالله اخترخاوری وعزیزالله ذبیحیان.
پس از این واقعه، عده ای از بهائیان پیکرهای پاکِ ایشان را در گلستان جاوید (آرامگاه بهاییان) به خاک سپردند، اما افسوس که دولت بعدا آنجا را ویران و بر روی آن بناهای دیگر احداث نمود.
قتل بهائیان در یزد صرفاً محدود به کشتارهای بعد از انقلاب 1357 نمی شود، در سال 1334 شمسي (سنه فلسفی - سال 112 بدیع ) و در زمان حکومت محمد رضا شاه پهلوی، 7 تن دیگر از بهائیان در هرمزک یزد، به همراهی طبل و شیپور به طرز فجیعی قطعه قطعه شدند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
براي مطاله شرح حال بعضي از شهداي بهائي به لينك زير مراجه فرمائيد
____________
در تاریخ پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال۱۱۲ بدیع بهائیان مطابق ۱۳۳۴ شمسی ویا ۱۹۵۵میلادی واقعه قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفاند، در زمان حکومت محمد رضا پهلوی در هرمزک یزد ٫پس از تحریکات آیتالله فلسفی صورت گرفت. اهالی روستای هرمزک به خیال آنکه در ثواب این خیر از هموطنان خود پیشی بگیرند زودتر از قرار مقرر اقدام به این عمل شنیع زدند و در حالیکه همه این ۷ شهید بزرگوار از بستگان آنها بودند بدون ادنی رحمی به منازل آنها یورش بردند و آنها را به شهادت رساندند. بنا به فرموده حضرت ولی امرالله این ۷ مظلوم پیشمرگ سایر احبای ایران گردیدند چراکه در اثر تعجیل اهالی روستای هرمزک و روستاهای نزدیکش، حکومت که خود نیز در زمینه حقوق بشر تحت فشار بود، از نقشهء پنهانی فلسفی و اعوانش دربارهء قلع و قمع کل احبای مطلع گشت و با زره و تانک از آن جلوگیری نمود.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
-----------------
براستی چرا بهائیان ترجیح می دهند کشته شوند، ولی دینشان را انکار نکنند؟
امروز 17 شهریور سالروز شهادت 7 تن از بهائیان یزد است.
در سحرگاه 17 شهریور 1359، هفت نفر از بهائیان یزد پس از مدتی تحمل زندان، تنها به جرم بهائی بودن تیرباران شدند.
این افراد عبارت بودند از: جنابان فریدون فریدانی، عبدالوهاب کاظمی، علی مطهری، محمود حسن زاده، جلال مستقیم، نورالله اخترخاوری وعزیزالله ذبیحیان.
پس از این واقعه، عده ای از بهائیان پیکرهای پاکِ ایشان را در گلستان جاوید (آرامگاه بهاییان) به خاک سپردند، اما افسوس که دولت بعدا آنجا را ویران و بر روی آن بناهای دیگر احداث نمود.
قتل بهائیان در یزد صرفاً محدود به کشتارهای بعد از انقلاب 1357 نمی شود، در سال 1334 شمسي (سنه فلسفی - سال 112 بدیع ) و در زمان حکومت محمد رضا شاه پهلوی، 7 تن دیگر از بهائیان در هرمزک یزد، به همراهی طبل و شیپور به طرز فجیعی قطعه قطعه شدند.
_______________
از مسنترین شهدای اخیر ایران جناب عبدالوهّاب کاظمی است
سن در هنگام شهادت ۹۲ سال
جناب کاظمی: «من چه گناهی دارم؟» رئیس دادگاه: «تو بهائی هستی».
Payam Bahá'ís Friend
عبدالوهّاب کاظمی، سن در هنگام شهادت ۹۲ سال.
جناب کاظمی: «من چه گناهی دارم؟» رئیس دادگاه: «تو بهائی هستی».
از مسنترین شهدای اخیر ایران جناب عبدالوهّاب کاظمی است که در تاریخ ۱۲۶۷ شمسی در منشاد یزد دیده به جهان گشود. وقتی ایشان دوران طفولیّت را میگذراند، پدر بزرگوارش (جناب حسین ابن محمّد علی ابن کاظم) را به همراه سی تن دیگر از احبّای منشاد توقیف و در حومهٔ شهر در نهایت قساوت در ضوضای معروف یزد به شهادت رساندند (۱۲۷۴ شمسی). عبدالوهّاب شاهد چگونگی شهادت پدر بود که با چه بیرحمی با ضربات بیل و کلنگ در زیر دست اعدا قطعه قطعه شد. هیاهوی علما، مخالفت زمامداران، بازماندگان شهدا، در ذهن کودک هفت ساله این سؤال را ایجاد کرد که اکنون که مادر صبور و مهربان در این دنیا تنها مانده و خود نیز حتّی در کودکی مورد اذیّت و استهزای مردمان است، بهتر نبود که پدر امر الهی را انکار میکرد که حالا پسر و خانواده بیپناه و بیسرپرست نبودند؟ مادر از طغیان افکار پسر خود محزون شده بود، موضوع را با یکی از علمای منشاد، ملّا غفور، که قلباً مؤمن به امر مبارک ولی در ظاهر معمّم بود، در میان میگذارد. پسر را جهت کسب معلومات عربی و قرآنی و دقّت در کتاب مستطاب ایقان نزد ملّا غفور میفرستند. عبدالوهّاب صفحه به صفحه کتاب مستطاب ایقان را میخواند و متوجه مضامین آن کتاب جلیل میشود. در مدّت زمان کوتاهی به تعصّب و دشمنی علمای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته پی میبرد و هر روز ایمان او نسبت به امر راسختر میشود، تا آنکه جانی تازه مییابد و خلقی بدیع میگردد. جناب کاظمی مدّتی مدید در محفل روحانی یزد قائم به خدمت بود. قریب ده سال به علّت نبودن عضو کافی هر هفته پیاده راهی دشوار را تا بنادک میپیمود تا محفل روحانی آنجا تشکیل شود و صبح زود قبل از طلوع آفتاب پیش از آنکه مردم او را بشناسند به محلّ خود مراجعت مینمود. سپس تنها برای مدّت سه سال به سخویه از قرای پشت کوه یزد رفت. پس از مراجعت همراه با خانواده عزم مهاجرت حسن آباد رفسنجان را نمود. در سنّ هشتاد سالگی به یزد مراجعت نمود. در تمام سفرها مورد ضرب و شتم قرار میگرفت و حتّی زمانی او را مسموم نمودند، ولکن با حالات روحانی و انجذابات معنوی ذرّهای از این تضییقات وارده افسرده و پریشان نمیشد. تاریخ در آینده حماسهٔ این دلیران را یک به یک شرح خواهد داد و اوراق زرّین آن گواه فداکاریها و جانبازیهای این سرگشتگان خواهد بود.
در دوران انقلاب منزل مسکونی او و تعداد دیگری از بهائیان به آتش کشیده شد تا اینکه نیمه شبی عدّهای از متعصّبان به منزل او ریخته طالب اسناد جاسوسی شدند. تمام اسباب منزل حتّی کوچکترین بستهها را بازرسی و کلیّهٔ کتب و نوشتجات امری و غیرامری را ضبط نمودند و سپس او را آزاد کردند. بار دیگر این پیرمرد ۹۲ ساله را دستگیر کردند و در اطراف منشاد گرداندند و در پنجاه کیلومتری منشاد تنها و بدون وسیله رها نمودند. جناب کاظمی خود پیاده از جادهٔ خطرناک کوهستانی به راه افتاد تا نیمه شب به آبادی نزدیکی رسید. این خبر همان شب در یزد منتشر شد و به گوش علما رسید. کینهٔ دیرینه اوج گرفت و دستور جلب او صادر شد. یاران مسجون شب را نخوابیده و تا صبح لایحهٔ مفصّل و مستدلّی حاوی رفع اتّهامات وارده و اثبات عدم مداخلهٔ بهائیان در سیاست و شرحی در مورد وحدت عالم انسانی و وحدت ادیان، تهیّه و به امضای تمام مسجونین رساندند. در دادگاه اوّلین متّهم جناب ذبیحیان بود که درخواست کرد که لایحهٔ دفاعیّه که جمیع فراهم کردهاند قرائت گردد. دفاعیّه با لحن مهیمن و ملکوتی جناب اخترخاوری ایراد و تمام این جریانات از طریق تلویزیون پخش گردید. مجدداً دادستانی شروع به قرائت تهمتهای قبل نمود که جناب کاظمی با کبر سن و قدّ خمیده، بلند شد و از رئیس دادگاه پرسید: « من چه گناهی دارم؟» جواب داد: « تو بهائی هستی!» جناب کاظمی به آیات قرانیّه استناد نمود.
باری شرح شهادت این هفت نفر جانبازان یزد و نصایح و مواعظی که در مسیر میدان شهادت بر زبان میراندند، از صفحهٔ تاریخ جهان محو نخواهد شد. شهادت آن مظلوم در تاریخ هفده شهریور ماه ۱۳۵۹ واقع گردید.
اقتباس و تلخیص از عندلیب شماره ی ۲۴ پائیز ۱۳۶۶ شمسی.
نوشتهٔ داریوش لمیع.
پروازها و یادگارها، صفحه ۴۷، تألیف ماه مهر گلستانه.
جناب کاظمی: «من چه گناهی دارم؟» رئیس دادگاه: «تو بهائی هستی».
از مسنترین شهدای اخیر ایران جناب عبدالوهّاب کاظمی است که در تاریخ ۱۲۶۷ شمسی در منشاد یزد دیده به جهان گشود. وقتی ایشان دوران طفولیّت را میگذراند، پدر بزرگوارش (جناب حسین ابن محمّد علی ابن کاظم) را به همراه سی تن دیگر از احبّای منشاد توقیف و در حومهٔ شهر در نهایت قساوت در ضوضای معروف یزد به شهادت رساندند (۱۲۷۴ شمسی). عبدالوهّاب شاهد چگونگی شهادت پدر بود که با چه بیرحمی با ضربات بیل و کلنگ در زیر دست اعدا قطعه قطعه شد. هیاهوی علما، مخالفت زمامداران، بازماندگان شهدا، در ذهن کودک هفت ساله این سؤال را ایجاد کرد که اکنون که مادر صبور و مهربان در این دنیا تنها مانده و خود نیز حتّی در کودکی مورد اذیّت و استهزای مردمان است، بهتر نبود که پدر امر الهی را انکار میکرد که حالا پسر و خانواده بیپناه و بیسرپرست نبودند؟ مادر از طغیان افکار پسر خود محزون شده بود، موضوع را با یکی از علمای منشاد، ملّا غفور، که قلباً مؤمن به امر مبارک ولی در ظاهر معمّم بود، در میان میگذارد. پسر را جهت کسب معلومات عربی و قرآنی و دقّت در کتاب مستطاب ایقان نزد ملّا غفور میفرستند. عبدالوهّاب صفحه به صفحه کتاب مستطاب ایقان را میخواند و متوجه مضامین آن کتاب جلیل میشود. در مدّت زمان کوتاهی به تعصّب و دشمنی علمای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته پی میبرد و هر روز ایمان او نسبت به امر راسختر میشود، تا آنکه جانی تازه مییابد و خلقی بدیع میگردد. جناب کاظمی مدّتی مدید در محفل روحانی یزد قائم به خدمت بود. قریب ده سال به علّت نبودن عضو کافی هر هفته پیاده راهی دشوار را تا بنادک میپیمود تا محفل روحانی آنجا تشکیل شود و صبح زود قبل از طلوع آفتاب پیش از آنکه مردم او را بشناسند به محلّ خود مراجعت مینمود. سپس تنها برای مدّت سه سال به سخویه از قرای پشت کوه یزد رفت. پس از مراجعت همراه با خانواده عزم مهاجرت حسن آباد رفسنجان را نمود. در سنّ هشتاد سالگی به یزد مراجعت نمود. در تمام سفرها مورد ضرب و شتم قرار میگرفت و حتّی زمانی او را مسموم نمودند، ولکن با حالات روحانی و انجذابات معنوی ذرّهای از این تضییقات وارده افسرده و پریشان نمیشد. تاریخ در آینده حماسهٔ این دلیران را یک به یک شرح خواهد داد و اوراق زرّین آن گواه فداکاریها و جانبازیهای این سرگشتگان خواهد بود.
در دوران انقلاب منزل مسکونی او و تعداد دیگری از بهائیان به آتش کشیده شد تا اینکه نیمه شبی عدّهای از متعصّبان به منزل او ریخته طالب اسناد جاسوسی شدند. تمام اسباب منزل حتّی کوچکترین بستهها را بازرسی و کلیّهٔ کتب و نوشتجات امری و غیرامری را ضبط نمودند و سپس او را آزاد کردند. بار دیگر این پیرمرد ۹۲ ساله را دستگیر کردند و در اطراف منشاد گرداندند و در پنجاه کیلومتری منشاد تنها و بدون وسیله رها نمودند. جناب کاظمی خود پیاده از جادهٔ خطرناک کوهستانی به راه افتاد تا نیمه شب به آبادی نزدیکی رسید. این خبر همان شب در یزد منتشر شد و به گوش علما رسید. کینهٔ دیرینه اوج گرفت و دستور جلب او صادر شد. یاران مسجون شب را نخوابیده و تا صبح لایحهٔ مفصّل و مستدلّی حاوی رفع اتّهامات وارده و اثبات عدم مداخلهٔ بهائیان در سیاست و شرحی در مورد وحدت عالم انسانی و وحدت ادیان، تهیّه و به امضای تمام مسجونین رساندند. در دادگاه اوّلین متّهم جناب ذبیحیان بود که درخواست کرد که لایحهٔ دفاعیّه که جمیع فراهم کردهاند قرائت گردد. دفاعیّه با لحن مهیمن و ملکوتی جناب اخترخاوری ایراد و تمام این جریانات از طریق تلویزیون پخش گردید. مجدداً دادستانی شروع به قرائت تهمتهای قبل نمود که جناب کاظمی با کبر سن و قدّ خمیده، بلند شد و از رئیس دادگاه پرسید: « من چه گناهی دارم؟» جواب داد: « تو بهائی هستی!» جناب کاظمی به آیات قرانیّه استناد نمود.
باری شرح شهادت این هفت نفر جانبازان یزد و نصایح و مواعظی که در مسیر میدان شهادت بر زبان میراندند، از صفحهٔ تاریخ جهان محو نخواهد شد. شهادت آن مظلوم در تاریخ هفده شهریور ماه ۱۳۵۹ واقع گردید.
اقتباس و تلخیص از عندلیب شماره ی ۲۴ پائیز ۱۳۶۶ شمسی.
نوشتهٔ داریوش لمیع.
پروازها و یادگارها، صفحه ۴۷، تألیف ماه مهر گلستانه.
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=494271150625242&set=a.492039697515054.130601.243281452390881&type=1&ref=nf
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
و اينست يكي از اسناد اعدام و شكنجه، زندان، ظلم ، افتراء، تهمت و دروغ جمهوري اسلامي ايران در حق بهائيان:
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
هفت بهائي در يزد تير باران شدندl
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.htm
اعدام بهائيان در سال 1359 شمسي در يزد
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
و اينست يكي از اسناد اعدام و شكنجه، زندان، ظلم ، افتراء، تهمت و دروغ جمهوري اسلامي ايران در حق بهائيان:
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
هفت بهائي در يزد تير باران شدندl
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.htm
اعدام بهائيان در سال 1359 شمسي در يزد
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
این افراد عبارت بودند از: جنابان فریدون فریدانی، عبدالوهاب کاظمی، علی مطهری، محمود حسن زاده، جلال مستقیم، نورالله اخترخاوری وعزیزالله ذبیحیان.
پس از این واقعه، عده ای از بهائیان پیکرهای پاکِ ایشان را در گلستان جاوید (آرامگاه بهاییان) به خاک سپردند، اما افسوس که دولت بعدا آنجا را ویران و بر روی آن بناهای دیگر احداث نمود.
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
----------------------------------------------------------------------------
از : Vahed Kholoosi ( با اندكي تغيير و درج عكس)
براستی چرا بهائیان ترجیح می دهند کشته شوند، ولی دینشان را انکار نکنند؟
امروز 17 شهریور سالروز شهادت 7 تن از بهائیان یزد است.
در سحرگاه 17 شهریور 1359، هفت نفر از بهائیان یزد پس از مدتی تحمل زندان، تنها به جرم بهائی بودن تیرباران شدند.
این افراد عبارت بودند از: جنابان فریدون فریدانی، عبدالوهاب کاظمی، علی مطهری، محمود حسن زاده، جلال مستقیم، نورالله اخترخاوری وعزیزالله ذبیحیان.
پس از این واقعه، عده ای از بهائیان پیکرهای پاکِ ایشان را در گلستان جاوید (آرامگاه بهاییان) به خاک سپردند، اما افسوس که دولت بعدا آنجا را ویران و بر روی آن بناهای دیگر احداث نمود.
قتل بهائیان در یزد صرفاً محدود به کشتارهای بعد از انقلاب 1357 نمی شود، در سال 1334 شمسي (سنه فلسفی - سال 112 بدیع ) و در زمان حکومت محمد رضا شاه پهلوی، 7 تن دیگر از بهائیان در هرمزک یزد، به همراهی طبل و شیپور به طرز فجیعی قطعه قطعه شدند.
---------------------------------------
از: Vahid Hedayati
پنجم امرداد ماه 1334 شمسي
درشصتمین سالروز شهدای سبعه هرمزک یزد
در تاریخ پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال۱۱۲ بدیع بهائیان مطابق ۱۳۳۴ شمسی ویا ۱۹۵۵میلادی واقعه قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفاند، در زمان حکومت محمد رضا پهلوی در هرمزک یزد ٫پس از تحریکات آیتالله فلسفی صورت گرفت. اهالی روستای هرمزک به خیال آنکه در ثواب این خیر از هموطنان خود پیشی بگیرند زودتر از قرار مقرر اقدام به این عمل شنیع زدند و در حالیکه همه این ۷ شهید بزرگوار از بستگان آنها بودند بدون ادنی رحمی به منازل آنها یورش بردند و آنها را به شهادت رساندند. بنا به فرموده حضرت ولی امرالله این ۷ مظلوم پیشمرگ سایر احبای ایران گردیدند چراکه در اثر تعجیل اهالی روستای هرمزک و روستاهای نزدیکش، حکومت که خود نیز در زمینه حقوق بشر تحت فشار بود، از نقشهء پنهانی فلسفی و اعوانش دربارهء قلع و قمع کل احبای مطلع گشت و با زره و تانک از آن جلوگیری نمود.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
ناگفته نماند پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال ۱۹۸۰میلادی در چنین روزی محمد رضا پهلوی آخرین پادشاه ایران درست ۲۵ سال بعد با طی دوران طاقت فرسای ۱۸ ماهه تبعید، در قاهره به درود حیات گفت. روحش شاد و یادش گرامی باد .
آیا سرنوشت غم انگیز ، اسف انگیز و بسیار متاثر کننده محمد رضا شاه، لآقل درسی برای دیگران نباید باشد؟
شهدای سبعه هرمزک یزد
https://bahaiazadi.wordpress.com/…/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A…/
اتحاد شاه و ملا عليه بهائيان در زمان محمد رضا شاه پهلوي، سال 1334 شمسي
https://www.youtube.com/watch?v=YIsNUgavSEg
سی و پنجمین سالروز درگذشت محمد رضا شاه پهلوی
http://zartoshtman.blogspot.com/2015/07/blog-post_665.htm
---------------------------------------
از: Vahid Hedayati
پنجم امرداد ماه 1334 شمسي
درشصتمین سالروز شهدای سبعه هرمزک یزد
در تاریخ پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال۱۱۲ بدیع بهائیان مطابق ۱۳۳۴ شمسی ویا ۱۹۵۵میلادی واقعه قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفاند، در زمان حکومت محمد رضا پهلوی در هرمزک یزد ٫پس از تحریکات آیتالله فلسفی صورت گرفت. اهالی روستای هرمزک به خیال آنکه در ثواب این خیر از هموطنان خود پیشی بگیرند زودتر از قرار مقرر اقدام به این عمل شنیع زدند و در حالیکه همه این ۷ شهید بزرگوار از بستگان آنها بودند بدون ادنی رحمی به منازل آنها یورش بردند و آنها را به شهادت رساندند. بنا به فرموده حضرت ولی امرالله این ۷ مظلوم پیشمرگ سایر احبای ایران گردیدند چراکه در اثر تعجیل اهالی روستای هرمزک و روستاهای نزدیکش، حکومت که خود نیز در زمینه حقوق بشر تحت فشار بود، از نقشهء پنهانی فلسفی و اعوانش دربارهء قلع و قمع کل احبای مطلع گشت و با زره و تانک از آن جلوگیری نمود.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
ناگفته نماند پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سال ۱۹۸۰میلادی در چنین روزی محمد رضا پهلوی آخرین پادشاه ایران درست ۲۵ سال بعد با طی دوران طاقت فرسای ۱۸ ماهه تبعید، در قاهره به درود حیات گفت. روحش شاد و یادش گرامی باد .
آیا سرنوشت غم انگیز ، اسف انگیز و بسیار متاثر کننده محمد رضا شاه، لآقل درسی برای دیگران نباید باشد؟
شهدای سبعه هرمزک یزد
https://bahaiazadi.wordpress.com/…/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A…/
اتحاد شاه و ملا عليه بهائيان در زمان محمد رضا شاه پهلوي، سال 1334 شمسي
https://www.youtube.com/watch?v=YIsNUgavSEg
سی و پنجمین سالروز درگذشت محمد رضا شاه پهلوی
http://zartoshtman.blogspot.com/2015/07/blog-post_665.htm
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بيست و يك قتل فجيع ( سه دوره قتل های هفت نفره يا سبعه در يزد )
یزد در تاریخ خود، شاهدِ خاموش سه دوره قتل های سبعه (هفت نفره)، بوده است. نه تنها حکومت اسلامی یا حکومت پهلوی، که حکومت قاجار نیز تاب ایمان راسخ بهائیان یزد را نداشت. در زمان قاجار، به دستور جلال الدوله (حاکم یزد- برادر زاده ی مظفّرالدّين شاه) هفت تن از بهائیان یزد را به طرق وحشیانه ای اعدام و اجساد قطعه قطعه شده آنها را به زنان و کودکانشان نشان دادند.
و بهائیان ایران...
از " شکرنسا" از اهالی دهکدۀ گمنام " نوک" گرفته تا "علی مراد داودی"، استاد فلسفه دانشگاه تهران...
از " مونا" دخترک هفده سالۀ شیراز تا "عبدالوهّاب کاظمی منشادی" پیر نود و دو ساله در اطراف یزد...
از شهدای اولیه دیانت بهائی تا شهید "عطاالله رضوانی" تاجر خوشنام بندرعباس...
جمیع یک دل و یک زبان در برابر سیل خروشان امتحان مقاومت کردند و میراث مرغوب "لا عدل له" الهی را به همان پاکی و عظمت دیرین تسلیم نسل های آینده نمودند.
http://behnazar.blogspot.com/2013/07/blog-post_29.html
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
براي مطاله شرح حال بعضي از شهداي بهائي به لينك زير مراجه فرمائيد