Tuesday, September 2, 2025

آخرین دیدار

 Mona Mahmoudi

آخرین دیدار  2023, Dec 16

همیشه اواسط دسامبر روز های سخت چند دهه گذشته را به یادم می آورد.  امروز روز سومی است که مامان در زندان اوین هستند  و ۱۲ روز بیشتر به پایان زندگی پر بار و برکتشون نمانده. همین امروز نقاشی که مریم (صفاجو) برایم کشیده بود به دستم رسید.  موضوع نقاشی را خودم انتخاب کرده بودم چون می دانستم چقدر ماما ن به شهدای سبعه همدان نزدیک بودند به طوریکه  در خوابی که شب اعدام مامان دیدم او با آنها بود. انگار که شهدای همدان همه به پیشواز مامان آمده بودند.  مامان توی راپرت شهدای سبعه همدان می نویسند: "...زبانم عاجز است از اینکه مراتب شکر و ستایشم را به ساحت قدسش تقدیم کنم که در سرنوشتم تقدیر فرمود که از سه سال قبل بعنوان عضو هیئت معاونت قسمتی از خانواده بزرگوار احبای همدان گردم – با احبایش مأنوس شوم  .. عضوی شوم از خانواده هایشان و سنگی صبور برای همه شان. آنروز که برای اولین بار این قیافه های مهربان رادیدم هرگز تصور نمیکردم چنین ایام تلخ و رهیبی دست سر نوشت برایمان رقم زده – هرگز نمیدانستم که باید شاهد و ناظر تکامل روز بروز آنها در عشق و عرفان باشم – تکاملی که به بالاترین بلوغ یک انسان – فدا و ایثار جان در ره جانان منتهی میشود – وصول بمقامی اکبر از خلق کونین. نگفتنی است آنچه که دیدم و در خاطر دارم – ارتباطمان با این عزیزان و خانواده هایشان ارتباطی پر از عشق و دوستی بود – این مدت شریکشان بودم – در همه چیز – در غمشان و شادیشان – در مراحل سخت امتحان و تکاملشان ... هر وقت سخن از رابطه ام با جامعه همدان و محفل اش بود نزد همکارانم به آن می بالیدم – دفترچه مناجاتی که برایم در زندان نوشتند...تا دعای حفظش را بخوانم و حفظ شوم(!) یکی از شواهد الفت و محبت عمیقمان بود که با فخر به همه نشان میدادم که به بینید چه ارتباطی با شکوه بین ما بر قرار است – و این رابطه را با همه خانمها یشان و همه فرزندانشان و نزدیکانشان داشتم – الفتی که گوئی از بدو خلقت گره خورده بود – و این هم یکی از مواهب انقلاب ما بود که نصیب من شد..."

مامان چندین بار برای دیدن این هفت نفر به زندان همدان رفتند. از آخرین ملاقاتشان با آنها می نویسند:

"..تا آنکه این کشش دو باره مرا یکهفته قبل از شهادتشان به سجن کشانید – نگران از وضع آنها میخواستم بیش از نیمساعت در محضرشان نمانم – ولی جاذبه بیش از حد تصور بود – ۲،۵ ساعت در محضرشان ماندم و پهلوی آنها روی پتوهائی که برای نشستن گسترده بودند پهلوی یک یک آنها نشستم و این بار در حالی که فاصله ملاقاتمان کمتر از سه ماه بود باندازه عمری تکامل در وجودشان حس کردم – و آنچه در عمق نگاهشان بود تمام وجودم را لرزاند – نمیدانستم این چیست – این تجربه را نداشتم – تجربه زیارت وجودات مقدسه ایکه به منبع عشق نزدیک میشوند..." " .. و ذلک من فضلک القدیم تؤتیه من تشاء من عبادک – قسم بعزت تو ای پروردگار که جمیع این بلایا از هر شهدی شیرین تر است و از هر روحی نیکوتر  زیرا که طالبان کعبه وصال تا از حدود جلال نگذرند بظهور جمال مسرور نگردند و تا از کأس فنا ننوشند بشریعه بقا وارد نگردند و تا قمیص فقر در سبیل رضای تو نپوشند بردای بلند غنا مفتخر نشوند و تا از درد عشق مریض نشوند بسر منزل شفا پی نبرند.... ""

این هفت نفر را بعد از شکنجه های زیاد در روز ۲۳ خرداد ماه ۱۳۶۰ در زندان همدان به قتل رساندند و مامان را در ۶ دی ماه ۱۳۶۰ در زندان اوین اعدام کردند.

https://maryamsafajoo.art


Again, I felt an undeniable pull drawing me to their prison just a week before their martyrdom. I spent two and a half hours in jail with the prisoners in Hamedān in their cell. Strangely, the presence of the prison itself was imperceptible. It was as if I had stumbled upon the most joyful and vibrant gathering rather than a place of confinement. And how long they had been there! I struggle to put into words the flood of emotions that engulfed me, and even with pen and paper, it feels impossible to capture the entirety of those feelings. Their serene expressions and beaming smiles radiated nothing but waves of contentment and surrender to the Divine Will. It was inconceivable to think that they were incarcerated. Their cell was meticulously tidy and clean, with their bedrolls neatly bundled against the walls. They laid their blankets on the floor for me to sit on, offering me sweets and tea. They proudly exhibited their meticulously crafted handicrafts, created with skill and delicacy. It was astounding to witness such artistry and beauty from individuals who, outside of these walls, had scarcely a moment to spare for such endeavors. It begs the question: what kind of thoughts and emotions could give rise to such exquisite beauty, if not those of rarified serenity and elevated sentiment? Their entire being overflowed with love—for their Beloved and fellow humans, the very individuals showing nothing these days except harshness and cruelty. It was as though these individuals had transformed, only driven by a desire to kill and destroy. Whenever I spoke of my colleagues in Hamedān and their Spiritual Assembly, a profound sense of pride in our relationship welled up within me. The prayer book they painstakingly transcribed by hand in prison, signed by all of them, and sent to me, stands as a testament to our deep love and connection, which I would proudly display to everyone. I shared the same bond with their wives, children, and relatives—an unbreakable extension that seemed to have existed since the dawn of creation. It was one of the blessings bestowed upon me by our revolution.



Monday, September 1, 2025

مجسمه زن آزاد در باکو

 قابل توجه احبای عزیز و دوستان گرامی،

مدتی است که در فیس بوک، مجسمه" زن آزاد" در شهر باکو را، بنام "حضرت طاهره"، معرفی و پست کرده اند که البته اشتباه است، متاسفانه علی رغم تذکر بموقع و ارائه اسناد لازم، باز عده ای در انتشار آن اصرار داشته و پافشاری میکنند، لذا مراتب فوق با سند ذیل جهت بررسی دوستان ارجمند، درج میشود و امید توجه و همکاری صمیمانه دارد : 


 مجسمه زن آزاد


از: Wikipedia ویکی پدیا


یک مجسمه در شهر باکو


مجسمه زن آزاد (به ترکی آذربایجانی: Azad qadın heykəli) در نزدیکی ایستگاه مترو «نظامی» در مرکز شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان قرار دارد.[۱] این مجسمه یکی از آثار «فؤاد عبدالرحمنف»، مجسمه ساز سرشناس آذربایجانی می‌باشد، که در سال ۱۹۶۰ در تقاطع خیابان‌های «جعفر جبارلی» و «قربانف» (خیابان زیوربیگ احمدبیگف فعلی) نصب گردیده‌است. وی این مجسمه را با الهام از شخصیت «سویل» داستان «سویل» جعفر جبارلی ساخته‌است. اندیشه کشف حجاب نه تنها رهایی زن آذربایجانی از موانعی مربوط به عرف و عام فرسوده را منعکس می‌کند، بلکه ایجاد فرصتی برای آن‌ها در جهت نقش آفرینی در جامعهٔ خود و کسب حق برای تحصیل گرفتن و کار کردن را نیز جلوه می‌دهد.[۲][۳]


مجسمه زن آزاد

ترکی آذربایجانی: Azad qadın heykəli


مکان

تقاطع خیابان‌های «جعفر جبارلی» و «زیوربیگ احمدبیگف»، باکو، جمهوری آذربایجان

ساخته‌شده

۳۰ آوریل سال ۱۹۶۰

معمار

میکائیل حسینف

مجسمه‌ساز

فؤاد عبدالرحمنف

محتویات


دربارهٔ بروز ایده مؤلف برای ساخت مجسمه

«فؤاد عبد الرحمنف»، مؤلف این اثر راجع به ساخت مجسمه گفته بود: موضوع نجات زنان آذربایجانی از آداب و رسوم مزخرف و فرسوده مدت مدیدی ست که، توجه مرا به خود جلب می‌کند. وقتی که به کار ساخت مجسمه شروع کردم، بنابه دلایلی عقابی را تصور کردم، که در تار عنکبوت گیر کرده‌است.[۴] او بعد از مبارزه طولانی مدت، منتها قادر به پاره کردن بندهای تار می‌شود. سپس همین عقاب پر زده و به سوی آسمانی آفتابی پرواز می‌کند.[۵]


مبارزه زنان آذربایجانی برای کسب حقوق خود

روزگاری، روسری یکی از اجزاء لباس‌های زنانه در شهرهای آذربایجان بود. مقابله با روسری در باکو در سال ۱۹۰۸ از سوی بورژوازی لیبرال آغاز شد؛ ولی از آنجایی که این اولین مقابله و اعتراضات با سرکوب شدید روحانیون مواجه شد، بورژوازی لیبرال وادار به عقب‌نشینی شد.[۶] آنها به توافقی رسیدند که، به موجب آن، بورژوازی لیبرال باید از مقابله با حجاب و روسری دست می‌کشید و به ازای آن روحانیون نیز زنان لیبرال‌ها را اذیت نخواهند کرد، حتی در صورتی که آن‌ها لباس اروپایی نیز پوشیده باشند.[۷] پس از آنکه آذربایجان به تسخیر شوروی درآمد، نقش زنان در جامعه نیز دگرگونی بافت. دیگر زنان آذربایجانی در امور اجتماعی شروع به کار نمودند که، این نیز اثری بر تغییراتی سبک لباس آن‌ها گذاشت. تبلیغات برای کشف حجاب که، با اعتراضات شدید روبرو شد، در سال‌های ۱۹۲۰ از سر گرفته شد. خانواده‌های دخترانی که، روسری نمی‌پوشیدند، آن‌ها را از خانه بیرون می‌انداختند. آن روزگار «سارا خلیل‌اوا» یکی از اعضای «کومسومول» به دلیل عدم پوشیدن روسری از سوی پدر خود کشته شد.[۸]


مجسمه زن آزاد نشان دهنده مشکلاتی می‌باشد، که زنان آذربایجانی هنگام مبارزه برای کسب حقوق خود مواجه شده بودند. مجسمه زن، شخصیت آزادی را نشان می‌دهد، که روی شالوده ای در حال کشف حجاب خود، یعنی «نماد نابرابری اجتماعی زنان شرقی» است.


ساخت مجسمه

فؤاد عبدالرحمنف در بدو کار، در سال ۱۹۵۱، با استفاده از سنگ گچ مجسمه‌ای به نام «زن آذربایجانی» ساخت. این اثر هنری آنگاه در حین یک نمایشگاه در موزه هنر در معرض نمایش قرار گرفت. هنرمندان حرفه‌ای که، در نمایشگاه از این اثر دیدن کردند، تصمیم بر آن گرفتند که، این مجسمه باید به مناسبت ۴۰-امین سالگرد جماهیر سوسیالیستی شوروی در جایگاهی در مرکز شهر باکو نصب شود. بعد از این تصمیم، مؤلف اثر، فؤاد عبد الرحمنف تصمیم بر آن شد که، به خلق مجسمه بزرگ‌تری بپردازد که، آزادی زن آذربایجانی را به‌تفصیل به نمایش بگذارد. همان مجسمه در سال ۱۹۵۹، در شهر «لنین گراد» شوروی با بهره‌مندی از برنز ریخته‌گری و کمی بعد به آذربایجان منتقل شد.[۹]


منابع مجسمه زن آزاد در باکو

Sirrini çadraya büküb atan daş qadının hekayəti

Statue of a Liberated Woman

Statue of the Liberated Woman, in Baku, an iconic statue celebrating equality

Известия, Газета Азербайджанские. "Газета Азербайджанские Известия - Символ женской свободы - Культура - Новости". www.azerizv.az. Retrieved 2018-03-28.

Statue of a Liberated Woman, Baku, Azerbaijan

“Azad Qadın” heykəli

"Azad qadın" heykəlinin sirri

“Bakıdakı “Azad qadın”� heykəlinin mənim üçün mənası çox böyükdür”�


Wikipedia ویکی پدیا


https://fa.m.wikipedia.org/wiki/مجسمه_زن_آزاد?fbclid=IwAR1EsXfP5hOW5dKJq2XF3KnFWOSwFLy3R6gsZOO9F1eDTPC5THa-4qVSmqY



Thursday, August 28, 2025

حکایتی از ایادی امرالله ، جناب علی اکبر فروتن 🩷*

 Zia Jaberi

🌿🍀🌿



*🩷 حکایتی از ایادی امرالله ، جناب علی اکبر فروتن 🩷*


*ایادی امرالله ، جناب علی اکبر فروتن در خاطراتشان می نویسند 😗


چون پدرم کربلائی محمد‌علی سبزواری به امر مبارک ایمان آورد ، مادر  و جدّه‌ام  که هر دو  مسلمان  و متعصّب بودند ، به کمال شدّت با پدر مخالفت ورزیدند . 

این خصومت به مقامی رسید که جدّه‌ام  نزد مجتهد  اعلم سبزوار رفت  و فتوای قتل یگانه فرزند خود را  که  به عقیدهٔ او کافر  و بی‌دین شده بود  خواست  حتّی ملاقات جناب فروغی  و گفتگو  با مبلّغین بهائی  دیگر در وی  اثر نداشت . 

روزی در سبزوار  یکی از تجّار ارامنه را  به تهمت مباشرت  با زنی مسلمه  در بلوای عامی  به وضع فجیعی کشتند . 

در همان اوان که شهر منقلب  و طغیان مردم  به اوج رسیده بود ،  خلق بی شعور  به منزل ما  هجوم نموده ، پدرم را  بعنوان بابی   کشان کشان  و ضرب زنان  برای فتوا  به خانهٔ مجتهد بردند  تا جسد  یک بابی را  با جسد ارمنی بسوزانند  و ثواب آخرت را  دو چندان نصیب خود سازند . 

مجتهد که مردی سلیم النفس  و متّقی بود ،  از صدور حکم به عذر شبهه  خبط دماغ ، امتناع ورزید  و خلق  بی شعور را  با نصیحت متفرّق ساخت . پدرم پس از رهایی  از چنگال جُهّال  و اوباش  به منزل رفت  و در خانه  دچار تعرّض  و ناسزای مادرش گردید  که چرا  او را نکشتند  و خاندان آنان را  از این عار و  ننگ نجات نداده‌اند . 

این مخالفتها  چندین سال  ادامه داشت  تا آنکه مادرم  شبی در خواب ، امام علیه السلام را  زیارت نمود که  با چهره‌ای نورانی  و دیدگانی نافذ  به او ناظرند . مادرم  سراسیمه  به جانب  امام می رود  تا مراتب خضوع  و خشوع را  بجای آورد ، ولی امام  به مادرم  بانگ می‌زند  که از من دور شو  زیرا تو  از شیعیان  با ایمان ما نیستی ‌. 

مادرم دامان  امام را گرفته ، گریان عرض می کند  قربانت گردم ، من در اجرای  فرائض مذهبی  کوتاهی نکرده‌ام . 

به روضه خوانی  می‌روم  در تعزیهٔ حضرت سیدالشهداء  همیشه شرکت می‌کنم . فرزندانم  پیوسته  در امامزاده‌ها  مشغول مناجاتند ، نذر و نیازم  به جاست ، آخر چه خطایی  از من  سر زده است  که مرا  از خود می‌رانید ؟  امام جواب می دهد  همه اینها که گفتی درست ، ولی چرا شوهرت را  که به قائم  آل محمّد ایمان آورده  و در صراط مستقیم سالک است ، تا این حد می‌آزاری  و هر آن  بنحوی عذابش می‌دهی؟ 

مادرم  در خواب  زار زار  می‌گرید  و از خواب  بیدار می‌شود . صدای گریهٔ مادر  جدّه‌ام را  بیدار می‌کند  و علّت زاری  و بی‌قراری او را  سوال می‌نماید . 

مادرم شرح خوابش را  برای جدّه‌ام  تعریف می‌کند . 

در همان وقت که  بین الطلوعین بوده ، هر دو  به اطاق پدرم  می روند  و ماوقع را می‌گویند . 

پدرم از این حکایت  به فراست در‌می‌یابد  که امام  که با آن شمایل  و اوصاف که  بر مادرم  ظاهر شده ، کسی  جز حضرت عبدالبهاء  نبوده‌ است ، لهذا  به مادرم می گوید  اگر  تو  تصویر امام را ببینی ، خواهی شناخت ؟  بلافاصله  شمایل مبارک را  از لای کتابش  که از ترسِ  غارت مردم  در گنجه خصوصی  گذارده بود ، بیرون آورده  به مادرم  نشان می‌دهد . 

مادرم با قید قسم  می‌گوید  امامی که من  در رویا دیدم  همین ایشان بودند . پدرم  برای چندمین بار  شرح حیات مبارک حضرت عبدالبهاء  و معتقدات  بهائیان  به دیانت اسلام  و برخی از تعالیم مبارک را  برایشان بیان می‌نماید . 

خوشبختانه  در آن سحرگاه  حالت انتباه  به مادر  و جدّه‌ام  دست می‌دهد  و قلبشان  به نور ایمان  روشن گردیده ،  هر دوی آنان  به امر مبارک  ایمان می‌آورند . 

پس از این واقعه  و دیدن  آن خواب عجیب ، مادر  و جدّه‌ام  به جبران مافات  قیام می‌کنند  و به خدمت امرالله  مشغول شده ، منزل ما  پناه‌گاه احبّائی می‌شود  که در منزلشان  امنیت  و راحت نداشتند  و به روزگار سابق پدرم  گرفتار بوده‌اند . 

در آن زمان من پنج ساله بودم .


(حکایت دل ، ص ۴-۱)

🌸🌹🌸🌹🌸

🌿🍀🌿



Monday, August 11, 2025

گزارش آماری از نقض حقوق جامعه بهائی در ۵ سال گذشته در ایران

 در پنج سال اخیر، ۳۸۸ نفر از شهروندان بهائی توسط نهادهای قضایی مجموعا به ۱۷۹۴۸ ماه حبس (معادل ۱۴۹۵ سال و ۸ ماه) محکوم شدند. که این میزان ۱۷۳۲۴ ماه حبس تعزیری و ۶۲۴ ماه حبس تعلیقی را شامل میشود. شایان ذکر است که ۶۰۱۲ ماه از این میزان توسط دادگاه تجدید نظر صادر شده است. همچنین ۹۱ نفر به پانصد و سه میلیارد و پانصد و ده میلیون تومان جریمه نقدی و ۱۰۳ نفر به محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شدند. به علاوه، ۲۵ نفر به ۶۰۰ ماه تبعید محکوم شدند


گزارش آماری از نقض حقوق جامعه بهائی در ۵ سال گذشته


💥💥💥💥💥– نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در گزارشی آماری روند برخورد نهادهای امنیتی و قضایی با جامعه بهائی را طی پنج سال گذشته (مرداد ۱۳۹۹ تا مرداد ۱۴۰۴) بررسی کرده است. این گزارش بر پایه گردآوری، تحلیل و مستندسازی ۶۳۶ گزارش منتشرشده توسط هرانا تهیه شده است.


به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بر پایه داده‌های پنج‌ساله نهاد آمار درباره نقض حقوق بهائیان، دست‌کم ۲۸۴ شهروند بهائی بازداشت و ۲۷۰ نفر به نهادهای امنیتی یا قضایی احضار شده‌اند.


افزون بر این ۴۱۹ مورد تفتیش منزل، ۵۷ مورد ممانعت از فعالیت اقتصادی، ۳ مورد تخریب گورستان، ۲۷ مورد مصادره منزل و اموال، ۱ مورد عدم تحویل پیکر، ۴ مورد ممانعت از دفن اجساد، ۱۰۸ مورد اجرای حکم حبس، ۱۲۷ مورد ممنوع الخروجی، ۹ مورد ضرب و شتم، ۱۰۶ مورد ممانعت از تحصیل، ۱۴۷ مورد محاکمه و ۱۹ مورد بازجویی در نهادهای امنیتی – قضایی به ثبت رسیده است.


در پنج سال اخیر، ۳۸۸ نفر از شهروندان بهائی توسط نهادهای قضایی مجموعا به ۱۷۹۴۸ ماه حبس (معادل ۱۴۹۵ سال و ۸ ماه) محکوم شدند. که این میزان ۱۷۳۲۴ ماه حبس تعزیری و ۶۲۴ ماه حبس تعلیقی را شامل میشود. شایان ذکر است که ۶۰۱۲ ماه از این میزان توسط دادگاه تجدید نظر صادر شده است. همچنین ۹۱ نفر به پانصد و سه میلیارد و پانصد و ده میلیون تومان جریمه نقدی و ۱۰۳ نفر به محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شدند. به علاوه، ۲۵ نفر به ۶۰۰ ماه تبعید محکوم شدند.



Wednesday, July 16, 2025

این بچه که بچه ی بهائی ست... هادی خرسندی

 

این بچه که بچه ی بهائی ست...

هادی خرسندی

در کوچه پسکوچه های شیراز و آباده و یزد و …. معلوم نیست چه اسراری از جمهوری اسلامی، کف زمین ریخته است، که رژیم حاکم، بهائیان رهگذر از این مسیرها را «جاسوس» می شناسد! آن هم جاسوس اسرائیل! اسرائیلی که ماهواره و مخابرات و عوامل خود در دولت اسلامی و روحانیت شیعه را رها میکند و از بهائیان دست و پا بسته و دور از ماجرا و زیر ذره بین، اطلاعات خیلی محرمانه ی جمهوری اسلامی را کسب میکند! (خدمتی که احمدی نژاد به اسرائیل کرد، موشه دایان نکرد.)

«بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی». بچه ی بهائی در خانه و «درس اخلاق» چنین میآموزد و با این ذهنیت به مدرسه میرود. آنجا دیگر بسته به بخت اوست که گیر چگونه آموزگاری بیفتد. بچه های یهودی هم وضعی بهتری ندارند البته، اما آزار بهائی ها فعلاَ در دستور روز و شب جمهوری اسلامی است.


این بچه که بچه ی بهائی ست

در مدرسه چهار ابتدائی است

امسال معلم کلاس اش

یک مردک ریشو و عبائی ست

گفته ست که: این حرام لقمه،

در ظاهر اگرچه روستائی ست،

اما به شهادت مدارک،

جاسوس موسادی و سیائی ست ـ این بچه که بچه ی بهائی ست


گفته ست که: بچه ی بهائی

خصم است به ملت مسلمان

با خارجیان در ارتباط است

مأمور فرانسه است و آلمان

یورو ز هلند میدهندش

پوندش برسد ز انگلستان

دشمن به حکومت ولائی است ـ این بچه که بچه ی بهائی ست-


گفته ست معلمش که: بچه

بوده ست رفیق شخص مائو

رفته ست سپس یوگوسلاوی،

دزدیده طلا ملای تیتو

از عهد فرانک سیناترا، نه،

از دوره مارلون براندو،

او جزو سران مافیائی است ـ این بچه که بچه ی بهائی ست


گفته ست که: دولت موزامبیک،

کرده ست به او دلار تقدیم

مجموع اصول ماسونی را،

داده است به او سوئیس تعلیم

از توطئه دست برندارد

زیر سر اوست طرح تحریم

او باعث فقر و بی غذائی ست ـ این بچه که بچه ی بهائی ست


گفته ست که: آیه های کفرست،

دائم به زبان الکن او

هرجا که بلای آسمانی ست،

باشد گنه اش به گردن او

از اول سال بنده بودم،

در فکر رفوزه کردن او

البته که واجب کفائی ست ـ این بچه که بچه ی بهائی ست


گفته ست معلمش که: «راحل»،

آمد شب جمعه ای به خوابم

فرمود که من ز روز اول،

دشمن به نوادگان بابم

حالا ز خیال بچه کافر،

در قعر بهشت! در عذابم

لاکن دل من پی رهائی ست ـ زین بچه که بچه ی بهائی ست


گفتیم که: کیست این معلم؟

گفتند که: اهل منبر است او

گفتیم به حق طفل معصوم،

اینجور چرا ستمگر است او؟

در هضم عقیده ی مخالف،

از چیست که اینهمه خر است او؟

گفتند طباطباطبائی ست! ـ پس دشمن بچه ی بهائی ست


گفتند که: در پی ترقی ست،

این حضرت بسمه تعالا

خواهد که نشان دهد خشونت،

تا کسب کند مقام بالا

از بین تمام خلق، زورش،

بر این پسرک رسیده حالا

پس سوژه ی زورآزمائی ست ـ این بچه که بچه ی بهائی ست


این بچه به حیرت است از اینکه،

باباش چرا شده ست بیکار؟

اعدام چرا شده عمویش؟

مادر ز چه دیده است آزار؟

آقا ز چه چک زده به گوشش …. ؟

دارد ز جهان سؤال بسیار!

در مدرسه چار ابتدائی ست ـ این بچه که بچه ی بهائی ست


هادی خرسندی

در کوچه پسکوچه های شیراز و آباده و یزد و …. معلوم نیست چه اسراری از جمهوری اسلامی، کف زمین ریخته است، که رژیم حاکم، بهائیان رهگذر از این مسیرها را «جاسوس» می شناسد! آن هم جاسوس اسرائیل! اسرائیلی که ماهواره و مخابرات و عوامل خود در دولت اسلامی و روحانیت شیعه را رها میکند و از بهائیان دست و پا بسته و دور از ماجرا و زیر ذره بین، اطلاعات خیلی محرمانه ی جمهوری اسلامی را کسب میکند! (خدمتی که احمدی نژاد به اسرائیل کرد، موشه دایان نکرد.)


«بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی». بچه ی بهائی در خانه و «درس اخلاق» چنین میآموزد و با این ذهنیت به مدرسه میرود. آنجا دیگر بسته به بخت اوست که گیر چگونه آموزگاری بیفتد. بچه های یهودی هم وضعی بهتری ندارند البته، اما آزار بهائی ها فعلاَ در دستور روز و شب جمهوری اسلامی است.



Monday, July 14, 2025

راز قدرت یهودیان چیست؟

 SHamim Farrokh


*⁉️راز قدرت یهودیان چیست؟*


تعداد ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ: 14 میلیون ﻧﻔﺮ

6 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ

6 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ

2 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ

ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ

جمعیت ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ: ﯾﮏ میلیارد ﻭ ﻧﯿﻢ

ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ ﻭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ

400 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ

44 ﻣیلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ

5 میلیوﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ

ﺍﺯ ﻫﺮ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ، یک نفر در

حوزه کشور های  ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ زندگی می کند.

یعنی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ 107 ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾن همه 14 میلیون ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮﻧﺪ؟!


ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟ ﺍﺯ ﺳﻨﺎﺭﯾﻮﻫﺎﯼ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ

ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ


ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ

ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ 

ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟!

ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﻧﻔﻮﺫﯼ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟!

ﭼﺮﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﻔﻮﺫ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؟! ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭼﺮﺍ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ

ﻧﻔﻮﺫ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺳﺖ؟!


ﻧﺘﯿﺠﻪ: ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﺪﺭﺗﻬﺎ ﻋﻠﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ.

ﭼﺮﺍ ؟!

به چندین ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ:


*ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﻌﺎﺻﺮ:*

آﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﺸﺘﯿﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺯﯾﮕﻤﻮﻧﺪ ﻓﺮﻭﯾﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺭﻝ ﻣﺎﺭﮐﺲ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﭘﻞ ﺳﺎﻣﻮﺋﻠﺴﻮﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻣﯿﻠﺘﻮﻥ ﻓﺮﺩﻣﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ


*ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ:*

ﻣﺨﺘﺮﻉ ﺳﻮﺯﻥ ﺳﻮﺭﻧﮓ، ﺑﻨﯿﺎﻣﻦ ﺭﻭﺑﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﻓﻠﺞ ﺍﻃﻔﺎﻝ، ﯾﻮﻧﺎﺱ ﺳﺎﻟﮏ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺿﺪ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺧﻮﻥ، ﮔﺮﺗﺮﻭﺩ ﺍﻟﯿﻮﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﯾﺮﻗﺎﻥ (ﺯﺭﺩﯼ) ﺑﺮﻭﺥ ﺑﻠﻮﻣﺒﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﺮﺽ ﺳﻔﻠﯿﺲ، ﭘﻞ ﺍﻟﺮﯾﺦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻋﻀﻼﻧﯽ، ﺍﻟﯿﻪ ﻣﺘﭽﯿﻨﮑﻮﻑ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻏﺪﺩ ﺗﺮﺷﺤﯽ ﺩﺍﺧﻠﯽ، ﺁﻧﺮﻭ ﺷﻠﯽ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﺍﭘﯽ، ﺁﺭﻭﻥ ﺑﮏ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺷﻒ ﻗﺮﺹ ﺿﺪ ﺣﺎﻣﻠﮕﯽ، ﺟﻮﺭﺝ ﭘﯿﻨﺎﮐﻮﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺸﺮ، ﺝ ﻭﺍﻟﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ، ﺍﺳﺘﺎﻧﻠﯽ ﮐﻮﻫﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺩﯾﺎﻟﯿﺰ، ﻭﯾﻠﯿﻢ ﮐﻠﻮﻓﮑﺎﻡ، ﯾﻬﻮﺩﯼ


*ﺑﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺟﻮﺍﯾﺮ ﻧﻮﺑﻞ:*

ﺩﺭ 150 ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، 14 ﻣﻠﯿﻮﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ 180 ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ!

ﺩﺭ حالی که از ﯾﮏ میلیارد ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ 3 مسلمان ﺟﺎﯾﺰﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍند


*ﺍﺧﺘﺮﺍﻋﺎتی که ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺳﺎﺧﺖ:*

ﭼﯿﭙﻬﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ، ﺍﺳﺘﺎﻧﻠﯽ ﻧﺰﻭﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺭﺁﮐﺘﻮﺭ ﺍﺗﻤﯽ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ، ﻧﺌﻮ ﺳﺰﯾﻠﻨﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

کابل نوری، پیتر شولتز یهودی

ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﺋﯽ، چارلز ﺁﻟﺪﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻓﻮﻻﺩ ﺿﺪ ﺯﻧﮓ، ﺑﻨﻮ ﺍﺷﺘﺮﺍﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻓﯿﻠﻢ ﻧﺎﻃﻖ ﺑﺎ ﺻﺪﺍ، ﺍﯾﺰﺍﺩﻭﺭ ﮐﯿﺲ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

میکروفن تلفن، ﺍﻣﯿﻞ ﺑﺮﻟﯿﻨﺮ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺿﺒﻂ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﺘﺤﺮﮎ ﻭﯾﺪﺋﻮ

ﭼﺎﺭﻟﺰ ﺟﯿﻨﺰﺑﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ


*ﻧﻔﻮﺫ ﺑﺮ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ:*

ﻓﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻫﺎ ﯼ ﻣﺎﺭﮎ ﻣﺸﻬﻮﺭ "ﭘﻮﻟﻮ" ﺭﺍﻟﻒ ﻟﻮﺭﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺗﻮﻟﯿﺪﺍﺕ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ "ﮐﻮﮐﺎﮐﻮﻻ" ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻟﻮﯾﺲ ﺟﯿﻦ، ﻟﻮﯼ ﺍﺷﺘﺮﺍﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺍﺳﺘﺎﺭ ﺑﺮﻭﮎ، ﻫﻮﺍﺭﺩ ﺷﻮﻟﺘﺰ، ﯾﻬﻮدی

ﮔﻮﮔﻞ، ﺳﺮﺟﯽ ﺑﺮﯾﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ،

ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻫﺎﯼ ﺷﺮﮐﺖ "ﺩﻝ" ﻣﯿﺸﻞ ﺩﻝ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

دنکی، ﺩﻭﻧﺎ ﮐﺎﺭﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺑﺎﺳﮑﯿﻦ ﻭ ﺭﺍﺑﯿﻨﺰ، ﺍﯾﺮﻭ ﺭﺍﺑﯿﻨﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺩﺍﻧﮑﯿﻦ ﺩﻭﻧﺎﺕ ﻧﻮﻋﯽ ﺗﻨﻘﻞ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ

ﺑﯿﻞ روزنبرگ

ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭ...


*ﻧﻔﻮﺫ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ:*

ﻫﻨﺮﯼ ﮐﯿﺴﯿﻨﺠﺮ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺭﯾﭽﺎﺭﺩ ﻟﻮﯾﻦ ﺭﺋﯿﺲ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻞ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

آلن گرینزپن ﺭﺋﯿﺲ ﻓﺪﺭﺍﻝ ﺭﺯﺭﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮊﻭﺯﻑ ﻟﯿﺒﺮﻣﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻣﺎﺩﻟﯿﻦ ﺍﻟﺒﺮﺍﯾﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

گاسپر واینبرگر، وزیر دفاع آمریکا، یهودی

ﻣﺎﮐﺰﯾﻢ ﻟﯿﻮﯾﻨﻮ، ﻭﺯﯾﺮﺧﺎﺭﺟﻪ ﺷﻮﺭﻭﯼ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺩﺍﻭﯾﺪ ﻣﺎﺭﺷﺎﻝ، ﻧﺨﺴﺖ وزیر ﺳﻨﮕﺎﭘﻮﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺳﺤﻖ، ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭ ﮐﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺑﻨﯿﺎﻣﻦ ﺩﯾﺰﺭﺍﺋﻠﯽ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﯾﻮﮔﻨﯽ ﭘﯿﺮﻣﺎﮐﻒ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺑﺮﯼ ﮔﻠﺪ ﻭﺍﺗﺮ، ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺟﻮﺭﺝ ﺳﻤﭙﺎﺋﻮ، ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻫﺮﺏ ﮔﺮﯼ، ﻣﻌﺎون ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﮐﺎﻧﺎدﺍ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻣﯿﺸﻞ ﻫﻮﺍﺭﺩ، ﻭﺯﯾﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺑﺮﻭﻧﻮ ﮐﺮايسكى، ﺻﺪﺭ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﺗﺮﯾﺶ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺭﺍﺑﺮﺕ ﺭﻭﺑﯿﻦ، ﻭﺯﯾﺮ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻭ...


*ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ:*

سى ﺍﻥ ﺍﻥ، ﻭﻟﻒ ﺑﻠﯿﺘﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﻭﺍﻟﺘﺮﺯ ﺍﺯ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺁى ، بى ، سى ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺍﻭﺟﯿﻦ ﻣﺎﯾﺮ، ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻫﻨﺮﯼ ﮔﺮﻭﻧﻮﺍﻟﺪ، ﻣﺠﻠﻪ ﺗﺎﯾﻢ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮐﺎﺗﺮﯾﻦ ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ، ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﮊﻭﺯﻑ ﻟﯿﻠﺪ، ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻣﺎﮐﺲ ﻓﺮﺍﻧﮑﻞ، ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺭﺍﺑﺮت ﻣﺮﺩﺍﮎ، ﺻﺎﺣﺐ ﮔﺮﻭﻩ ﺭﺳﺎﻧﻪﺍی fox


*مؤسسات ﺑﺸﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ:*

ﺟﻮﺭﺝ ﺳﻮﺭﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﻭﺍﻟﺘﺮ ﺍﻧﻨﺒﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ

ﺗﺸﮑﻠﻬﺎﯼ ﺻﻨﻔﯽ ﻭ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ

ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻭ 

مؤﺳﺴﻪ ﺍﺳﺖ؛

ﻫﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﭼﻨﺪﯾﻦ NGO ﻭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.


ﻫﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻭ NGO ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ؟!

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯﻫﻤﺎﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍدرﻣﺪﺍﺭﺱ ﺧﻮﺩ،ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺎهﻢ ﺭﺍﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﯽ ﺛﻤﺮوﺣﺴﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺍ...


*اگر میخواهیدآنها راشکست دهید وارد  جنگ علم شوید،نه شعارمرگ‌ گفتن*...



Sunday, June 1, 2025

سرگذشت بخش‌الله میثاقی رییس قسمت ترجمه و مطبوعات کتابخانه کاخ گلستان


سرگذشت بخش‌الله میثاقی رییس قسمت ترجمه و مطبوعات کتابخانه کاخ گلستان

دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۶ مه ۲۰۲۵


بخش‌الله میثاقی بامداد سه‌شنبه ۱۳ ماه مه ۲۰۲۵ در کرج چشم از  جهان  فرو بست. بخش‌الله میثاقی در سال ۱۳۵۵ در سمت رییس قسمت ترجمه و مطبوعات کتابخانه سلطنتی در کاخ گلستان تهران منصوب شد و به مدت چهار سال تا زمانی که انقلاب اسلامی وقوع یافت و همه بهاییان در همه ایران از کار اخراج شدند به این مسئولیت ادامه داد.

در کتابخانه سلطنتی کاخ گلستان

پس از انقلاب اسلامی در دورانی که عده‌ای از بهاییان اطراف ایشان که از نخبه‌ترین ایرانیان  بودند از جمله ژینوس و هوشنگ محمودی، و عده ای دیگر یکی پس از دیگری اعدام می‌شدند، وی به شهرهای مختلف ایران سفر می‌کرد و چون پاسدارهای جمهوری اسلامی در سراسر ایران به منازل بهاییان حمله کرده و کتاب‌های بهایی را مصادره می‌کردند، ایشان تعدادی از دعاها و و نوشتجات بهایی را با خط خوش نوشته و اعراب‌گذاری کرد و قسمت‌های عربی‌اش را ترجمه کرده و کپی گرفت و به شهرهای مختلف ایران سفر کرده و این مجموعه را در دسترس جامعه بهایی ایران قرار می‌داد.

بخش‌الله میثاقی پس از انقلاب ۵۷؛ ردیف پشت ، نفر دوم از سمت راست

بخش‌الله میثاقى در سال ۱۳۱۰ در شهرستان طالقان در حومه تهران متولدشد و در ۹ سالگی پدر خود را از دست داده با مادر و برادران بزرگترش در تهران زندگی می‌کرد. وی از کودکی علاقه شدیدی به درس و مطالعه داشت به حدی که شب‌هایی که اهل خانواده خواب بودند و چراغ‌ها خاموش بود، زیر نور چراغ خیابان درس می‌خواند و همیشه شاگرد ممتاز مدرسه بود.

وى در دوران سربازی مترجم مستشار های آمریکایی بود و پس از اتمام دوره با دوشیزه فرح یگان ازدواج کرد  و صاحب یک دختر و یک پسر شد. او در سال ۱۳۴۶. لیسانس خود را در رشته زبان از دانشگاه تهران دریافت کرده و به تدریس انگلیسی دانشجوهای افسری در نیروى هوایی تهران پرداخت، و بعد از چند سال در شرکت ذوب آهن به عنوان مترجم استخدام شد.

پس از چند سال کار ترجمه و مصاحبه با دکتر آریانپور مشغول به تدریس انگلیسی در دانشکده کاخ دانش ومدرسه عالی ترجمه شد و همیشه روابط نزدیک و دوستانه‌ای با شاگردان خود داشت. ولی همیشه عشق اولش خدمت به جامعه به ویژه جوانان بود.

دوستی تعریف می‌کرد که من نوجوان بودم و ایشان همسایه ما بود. مرا  تشویق به خواندن و یاد گرفتن می‌کرد و هر وقت فرصتی داشت مرا صدا می‌کرد و می‌گفت بیا این کتاب را با هم بخوانیم.

در سال ۱۳۵۶ از تهران به گوهردشت کرج نقل مکان کردند تا از هیاهوی شهر بزرگ دور باشد و بیشتر بتواند در اطراف و به ویژه در نقاط محروم خدمتی ارائه دهد.

همیشه سعی وی  در سوادآموزی و نجات مردم از بی‌سوادی و خرافات و جهالت بود تا زمانی که انقلاب اسلامی وقوع یافت و همه بهاییان در همه ایران از کار اخراج شدند.

وی در خیلی از مناطق محروم که دسترسی به معلم کم بود برای جوانان کلاس می‌گذاشت، از جمله جوانان بابا سلمان  (دهکده‌ای در حومه تهران) مراتب محبت‌شان را به آقای میثاقی چنین ابراز می‌کنند:

«جامعه‌ی باباسلمان در شهریار، الگویی بی‌نظیر از تحقق اصل تربیت است: دهکده‌ای که با وجود والدین غالباً بی‌سواد، اما با ایمانی عمیق به تعلیم و تربیت فرزندانشان، نسلی از دختران و پسرانی را پرورش دادند که امروز در سراسر جهان، مشعل‌دار دانش، اخلاق، و خدمت به جامعه‌اند.
در این مسیر، مربیان بزرگی همچون جناب بخش‌الله میثاقی، نقشی حیاتی ایفا کردند؛ استادی فروتن، ولی بلندمرتبه، که بی‌چشمداشت، ده‌ها نوجوان را با اندیشه و وقار خود راهنمایی نمود.
امضاء: شاگردان عاشقش از باباسلمان»

در سال ۱۳۶۴ شبی وقتی با همسر و دو میهمان در خانه آماده صرف شام بودند، پاسدارها حمله کرده و او را بی‌رحمانه مورد ضرب و جرح شدید قرار دادند به حدی که غذاها، وسایل منزل، کتاب ها بر روی زمین و در و دیوار خانه پاشیده شده بود. سپس کتاب‌های ایشان را در  وانتی ریخته و برای آزار بیشتر در حیاط زندان خالی کردند زیرا می‌دانستند او علاقه و حساسیت خاصی به کتاب‌هایش دارد.

در ماه‌های اول بازجویی در زندان بسیار با شدت با ایشان برخورد می‌شد. برادر همسرش اینطور تعریف می‌کند: «وقتی جناب بخش‌الله میثاقی را بازجوئی کرده و شلاق می‌زدند از هوش می‌رفتند و بعد یک سطل آب سرد به رویش می‌ریختند تا به هوش بیاید و پس از به هوش آمدن باز می‌گفتند: «بنده بهائی هستم» و چون او رارئیس کل منطقه زندگی خودش می‌پنداشتند فکر می‌کردند که با مسلمان شدنش به بقیه می‌توانند فشار آورده و آنها را هم مسلمان کنند؛ پس این زدن‌ها و آب ریختن‌ها و به هوش آمدن‌ها ادامه یافت تا آنکه از فشار بیشتر دست برداشتند زیرا دریافته بودند که اگر او را تکه تکه نمایند، بهائی خواهد ماند .یازده سال زندانی کشید. در زندان هم از آنجا که معلم بود و عاشق تدریس، به تعلیم زندانیان پرداخت و از کلاس‌های انگلیسی گرفته تا به تدریس زبان عربی و آداب نظافت و مراعات ادب و انسانیت و نامه‌نگاری و ترجمه مدارک برای زندانیان مشغول بود و چون محبوبیتی بین زندانیان پیدا می‌کرد، ایشان را به زندان دیگری و یا بند دیگری از زندان منتقل می‌کردند. گاهی در حین تدریس می‌دیدند که کتاب انگلیسی که دست زندانی بود کتاب خودشان بوده و روی کتاب نوشته شده بود متعلق به بخش‌الله میثاقی، و‌چون زندانی آن را می‌دید و خجالت می‌کشید، آقای میثاقی به او می‌گفت، «فرقی نمیکنه کتاب برای یادگیریه».

در آن زمان چون محافل ملی بهاییان سرتاسر دنیا و کمیته حقوق بشر در سازمان ملل متحد به اعدام‌های غیرقانونی بهاییان در ایران اعتراض کرده بودند، جمهوری اسلامی برای حفظ آبرویش اعدام بهاییان را متوقف کرد ولی دائما در تلاش بود که به نحوی با انتقال به بندهای خطرناک زندان، بخش‌الله میثاقی را در شرائطى قرار داده تا به صورت ظاهرا تصادفی به قتل برسد.

ایشان در سه زندان کچویی، قزلحصار و گوهردشت زندانی بود و چون به زندانی‌ها آموزش می‌داد، او را به بندهای مختلف زندان منتقل می‌کردند  تا تاثیر کمتری روی زندانیان بگذارد.

وقتی که گالیندو پل نماینده کمیسیون حقوق بشر از طرف سازمان ملل به ایران رفت تا از زندان‌های ایران بازدید کند، چون آقای میثاقی به زبان انگلیسی مسلط بود و بدون ترس و ‌واهمه حقیقت را می‌گفت، دولت ایران از ترس اینکه گالیندو پل از شرائط ایشان با خبر شده و به سازمان ملل گزارش دهد، آقای میثاقی را در سرمای زمستان با لباس نازک زندان به خانه خرابه‌ای در نقطه پرتی بدون دسترسی به گرما، چراغ  و یا آب گرم و حتی غذا دو سه روز  در آن محل رها کردند.  روز آخر که به دنبالش آمدند، ایشان را در نهایت بی‌رحمی مجبور کردند که لباسی را که ناچار با آب سرد و تکه صابونی شسته بودند، خیس در سرمای زمستان دوباره به تن کرده و ایشان را با آن وضعیت شکنجه‌بار به زندان برگرداندند.

وقتی آقای پل در مورد بخش‌الله میثاقی سوال کرده بود، مسئولان یک فرد دیگر را بجاى او به آقای پل معرفى کردند که درجواب به ایشان گفته بود، دلیل اینکه به زندان آمده‌ام این است که جاسوسی کردم و با دولت مبارزه کردم و مشتی دروغ دیگر ولی وقتی آقای پل این گزارش را با جامعه بهایی ایران در میان گذاشتند آنها  گفتند نه! این شخص نمی‌تواند بخش‌الله میثاقی باشد. سپس قرار شد در ملاقات بعدی آقای پل  اسم پدر بزرگ و مادر بزرگ  بخش‌الله میثاقی را از شخص مربوطه سوال کند و اینبار آن شخص نتوانست جواب دهد و گالیندو پل فهمید که او بخش‌الله میثاقی نیست و ایشان را پنهان کرده‌اند تا حقیقت جریان را به نماینده حقوق بشر گزارش ندهد و  کارنامه غیرانسانی جمهوری اسلامی به کمیسیون حقوق بشر اعلام نشود که در نتیجه جمهوری اسلامی در تلافی، سازمان صلیب سرخ را از ایران بیرون کرد.

شرائط زندان ها بسیار اسفناک و غیر انسانی بود

در دهه شصت که جمهوری اسلامی مخالفین خود را اعدام می‌کرد و برای اینکه طناب دار کم‌خرج‌تر از گلوله بود، زندانی‌ها را به دار می آویخت و آقای میثاقی و زندانی‌های بهایی دیگر را به زور به تماشای این اعدام‌ها می‌بردند تا ایجاد ترس و وحشت کنند و ایشان در دل برای زندانی نگون‌بخت دعا می‌کردند ولی با اینهمه آقای میثاقی به راه خود ادامه داده و به گفته خودش ترسی از کسی نداشت.

از ایشان بارها و بارها خواسته شده بود که اعتقاد خودش را انکار کند ومسلمان شود که در آن صورت نه تنها آزاد می‌شد بلکه مزایای زیادی به ایشان تعلق می‌گرفت. به او گفته بودند می‌توانی دوباره استاد دانشگاه بشوی که در جواب، آقای میثاقی گفته بودند اگر سند تمام دنیا را هم به اسم من کنید هرگز این کار را نخواهم کرد! و دیگر کم‌کم حرف‌های ایشان را باور می‌کردند  زیرا فهمیده بودند که نمی‌توانند او را بشکنند. بارها  زندانیان برای ایشان کف می‌زدند و آفرین می‌گفتند!

بخش‌الله میثاقی بارها تهدید به مرگ شد و به اتاق اعدام برده شد ولی هیچکدام از این تهدیدها کوچکترین اثری بر او نگذاشت.

یکی از عجیب‌ترین حکم های جمهوری اسلامی علیه وی، حکم  زندان ۴۵۳ ساله او بود! آقای میثاقی پس از تحمل بیش از یازده سال زندان و شکنجه‌هایی خارج از حد وصف از زندان آزاد شد!  بعد از چند سال برای دیدار فرزندانش به آمریکا رفت و چند سال را با خانواده خود سپری کرد. در آنجا  نیز کلاس‌هایى با خانواده و دوستان داشت ولی همواره در فکر ایران و دوستان و جوانان بود  تا اینکه در سال ۲۰۱۱ به ایران، وطنی که مى‌پرستید برگشت و به ادامه کلاس‌ها و تعلیم و تربیت جوانان پرداخت.

‎بخش‌الله میثاقی بامداد سه‌شنبه ۱۳ ماه مه۲۰۲۵ چشم از  جهان فرو بست و به جهان دیگر شتافت.  روح شجاع‌اش شاد.