Zia Jaberih
نامه سرگشاده یک شهروند بهائی مربوط به هفت سال قبل :
نامه ی سرگشاده در پاسخ به اظهارات اخیر حجت الاسلام ، آقای رمضانی پور ، امام جمعه ی محترم رفسنجان در مورد بهائیان
حجت الاسلام ، آقای رمضانی پور ،
با عرض تحیت ،
احتراما "، مایل هستم ، به عنوان یک بهایی ایرانی ، در مورد مطالب مندرج در سایت خبری " خانه خشتی * "، تحت عنوان " بحث بهائیت موضوع روز است و باید به آن پرداخته شود "، مورخ 11 آذر ماه 93 ، که از جانب آن جناب نقل قول گردیده است ، نکاتی به عرض برسانم ، با این امید که به عنوان یک عالم دینی که لابد است انصاف از خصائل حمیده اش باشد ، در آن تامل ، و جانب عدالت را رعایت فرمائید .
*http://www.khanehkheshti.com/
از جمله مطالبی که به گزارش خبرنگار این سایت خبری ، در یوم مذکور در جلسه ای با مسئولان شورای اداری شهرستان رفسنجان ایراد نموده اید موارد ذیل است :
" فرقه بهائیت کارها و برنامههای زیادی در شهرمان به وجود آوردهاند و خواسته بهحق مردم که نباید در این شهر باشند ، باید تحقق یابد ."
باعث امتنان خواهد بود چنانچه در مورد عبارت " این کارها و برنامه ها "- و " فعالیت های ضد و نقیض "- با ذکر مصادیق و شواهد توضیح فرمایید تا مفهوم آن بر خوانندگان این سطور روشن شود ؛ زیرا ، ادامه ی بیان شما می تواند این تصور را در اذهان خوانندگان ایجاد نماید که بهائیان رفسنجان مر تکب عملی خطا و خلاف قانون و عرف شده اند که همشهریانشان خواستار اخراج ایشان از شهر هستند . هر خواننده ای حق دارد که از دلیل چنین ادعایی مطلع گردد ؛ و البته ، هر قائلی را شایسته آن است که با قبول مسئولیت اثرات قول و اظهارات خود ، خاصه زمانی که لحنی قاطع به کار می برد ، اقامه ی دلیل و حجت نماید . جناب رمضانی پور ، آیا چند تن از هموطنان شریف ما در رفسنجان حاضرند با طیب خاطر و به اراده ی خویش شهادت دهند که همشهریان بهائی ایشان مرتکب خطایی شده اند، که سزاوار اخراج از شهرشان هستند ؟
از جانب شما نقل شده است :
" در شهرستان رفسنجان برخی از این گروهها و فرقهها وجود دارند و بر اثر عدم اطلاع مردم در محلات و در بین مردم عادی زندگی میکنند و به کسب و کار میپردازند و حتی نمیشود آنها را تشخیص داد ."
جناب رمضانی پور ، در کدامین محله ی شهر رفسنجان ، شما و هم میهنان عزیز رفسنجانی سراغ دارید که بهائیان کتمان عقیده نموده ، و پنهانی به کسب و کار مشغولند ؟ آیا واقعیت غیر از این است که طی سی و پنجسال گذشته ، بهائیان صرفا " به دلیل عدم انکار عقیده ی دینی ، و به واسطه ی صراحت در اظهار ایمانشان به دیانت مقدس بهایی از کار برکنار ، از تحصیل در دانشگاه های موطن خویش محروم ، از خدمت در دوایر دولتی ، حتی مراکز رسمی آموزشی ، ممنوع شده اند ؟ مگر حقیقتی که شما و تمامی مسئولین کشوری ، هموطنانمان ، و تمامی بهائیان این سرزمین مقدس بر آن واقفیم خلاف این واقعیت است که در هر سر شماری ، هر فرد بهایی باالنفسه از مامورین سرشماری خواسته است حتی از علامت زدن روی گزینه ی " دیگر مذاهب " در مقابل نام آنان امتناع ورزند ؛ بلکه ، درکنار ستون مذاهب نام برده و عبارت " دیگر مذاهب " ، کلمه ی " بهایی " را قید نمایند ؟ آیا محرومیت مجدد ده ها جوان بهایی ایرانی از ورود به دانشگاه در سال 93 به دلیل آن که در فرم ثبت نام ، اظهار داشتند بهایی هستند ، شاهد دیگری برای اثبات خلاف ادعای فوق نمی باشد ؟ با وجود این و صدها شواهد مستند دیگر، چگونه می توان باور نمود که افراد چنین جامعه ای هویت و اعتقاد دینی خود را از دیگران پنهان نمایند ، و مخفیانه به کسب و کار پردازند ، آن هم در شهری نه چندان بزرگ مانند رفسنجان ؟ آیا در چندین شهر ایران ، محل کسب ده ها فرد بهایی را به جرم این که در ایام محرمه و مخصوصه ی خود ، که به حکم فرائض دینی مکلف به تعطیل نمودن کار هستند را به مدت طولانی پلمب نکردند ، به جرم این که آنان قصد دارند به این وسیله تبلیغ دین خود نمایند ؟ آیا مطالب نقل شده در این خصوص با دعاوی دیگر افراد مسئول که به دلیل فوق الذکر قریب به دو سال ، 42 دهنه مغازه ی متعلق به بهاییان در همدان ، و چندین مغازه در سایر شهر ها ، از جمله ، سمنان را تعطیل نمودند ، و اغلب با تحمیل جریمه های بسیار سنگین بر مالکان آن ، بلکه با حبس تعداد قابل توجهی از ایشان ، مغایرت ندارد ؟
به علاوه ، در این گزارش آمده است :
" تعدادی از یهودیان نیز در بازار شهر کسب و کار میکنند ، اما حکم آنها با فرقه ضاله بهائیت فرق دارد ، بهائیت بر طبق فتوای مراجع نجس هستند ، و خرید و فروش با آنها حرام است "
جناب رمضانی پور ، در این جمله دو واژه به کار رفته که لابد است قائل و مدعی آن ، مفهومش را شفاف و مصداقش را اثبات نماید ، " ضاله " خواندن و " نجس " شمردن بهائیان . آیا ویژگی ها ی تعیین کننده برای آن که فرد ، گروه ، و جامعه ای گمراه و ضاله خوانده شوند چیست ؟ آیا بهائیان که موحد ، و معتقد به وحدانیت ذات خداوند ، و معتقد به استمرار فیوضات قدسیه ی الهیه از طریق ظهور مظاهر مقدسه اش ، و قائل به حقانیت جمیع انبیا و رسل و کتب و صحف سماوی ، و ادیان و شرایع الهی می باشند ؛ آرمان مقدسشان تاسیس و ترویج وحدت عالم انسانی و صلح عمومی ، بنای مدنیت الهیه در بسیط غبرا ، ایجاد اخوت و محبت بین جمیع ابناء بشر ، اعم از هر نژاد ، ملیت ، و مذهب و آیین است ؛ و ابزارشان جهت تحقق این اهداف عالیه ، جز از طریق محبت ، تحری حقیقت ، ترک تقالید و تعصبات از هر قبیل ، تعلیم و تربیت عمومی ، ایجاد خط و زبان بین المللی ، تساوی حقوق رجال و نساء ، تعدیل معیشت و حل مسائل اقتصادی ، و ... نیست را می توان گمراه نامید ؟ آیا صرفا " با نسبت دادن گمراهی به جامعه ای که طی سالیان دراز ، ماهیت و هویتشان بر اقوام ، آشنایان ، دوستان ، همسایگان ، و همکاران از بین هموطنان شریف و منصفشان آشکار گردیده ، و به کرات و مرات ، نوع دوستی ، و میهن پرستی ، صداقت و امانت ، اطاعت از حکومت ، و تلاششان در جهت خدمت به آبادی و عمران این سرزمین مقدس ، که به حکم دینی ، موظف به خدمت به آن می باشند ، به اثبات رسیده ؛ چنان که حتی آنان که به قصد آزار ، سرکوب ، و تحقیر ، و تقبیح این جامعه، آنان را به اتهامات واهی گوناگون متهم ساخته اند ، اما در آشکار و پنهان ، به پاکی نیت و علو آمال و اعمالشان شهادت داده اند ؛ می توان باور ضاله بودن آنان را در قلوب صافیه و اذهان منیره ی مردم روشن ضمیر این سرزمین به اجبار القاء نمود ؟
تذکار دیگر در خصوص واژه ی دیگری است که در جمله ی فوق در وصف بهائیان به کار برده شده ؛ یعنی ، کلمه ی " نجس ".
تاریخ ادیان همواره شاهد و گواه این حقیقت بوده که در بدایت ظهور جمیع مظاهر مقدسه ، همواره مخالفان امر الهی، پیروان ادیان جدید را به اوصافی از این قبیل متصف می نموده اند تا مردم را از معاشرت با ایشان منع نمایند .
اگر در مقام تبیان ، به آیه ی مبارکه ی قرآن ، " انماالمشرکون نجس "، که کفار و خدا نشناسان نجس هستند ، نیک پیداست که این حکم در مورد بهائیان صدق نمی کند ؛ زیرا ، همان طور که از قبل ذکر شد ، بهائیان علاوه بر این که موحد و معتقد به وحدانیت ذات الهی هستند ؛ به حقانیت و الهی بودن جمیع ادیان و کتب مقدسه شان ، از جمله ، دین مبین اسلام و قرآن کریم مقر و معترفند ، و در جمیع احیان ، در مقابل تعرض مخالفان ، به دلایل و براهین متقنه به دفاع از این آیین مبین پرداخته اند ؛ و حتی در اثبات حقانیت دیانت بهایی به آیات بی شمار این کتاب آسمانی که معجزه ی حضرت رسول صلوات الله علیه، و به صریح قرآن ، " هدی للمتقین " است ، استناد نموده اند. به علاوه ، فراموش نکنیم که در جمیع کتب سماوی ، از جمله قرآن مجید ، خداوند رحمان ، انسان را اشرف مخلوقات خویش نام نهاده ، و به صراحت و کرات فرموده که روحی از خود را در او دمیده ، بلکه او را به صورت و مثال خود آفریده ،
و خلیفه ی خود در روی زمین قرار داده است .
چرا به این مفاهیم و حقایق مندرجه در قرآن کریم که مقام بلند انسان را تکریم ، و رعایت حقوق انسانیش را تاکید می نماید اشاره ننماییم ، وقتی که کل معتقدیم این کتاب آسمانی رحمت الهی بر جمیع اهل عالم ، فارغ از هر آیین و کیش ، است ؟
در مقام دیگری از این گزارش تصریح شده که :
"... بهاءالله ظهور کرد و دولت روسیه سرسختانه از او حمایت میکرد که زمانی او را فراری دادند و دوباره برگشت و فعالیتهای سیاسی خود را ادامه داد و امروز خدای بهائیان همان حسینعلی بهاءالله است ."
با وجود مطالب فوق الذکر در خصوص اصول اعتقادات بهائیان ، نیازی به تکرار مجدد بیان این حقیقت مهم و اصل اساسی روحانی در دیانت بهایی نیست که : بهائیان تنها پرستش و ستایش خداوند یکتا می نمایند ، خداوندی که به اعتقادشان لاشریک و غیب منیع لایدرک است . در حقیقت ، از منظر دیانت بهایی، جمیع مظاهر مقدسه الهیه که تا کنون از برای تربیت اهل عالم ظاهر گشته اند ، مرایا و مجالی مقدسه ی صافیه اند که به اراده ی پرودگار یگانه ، صرفاً صفات الهی را متجلی نموده اند ؛ اما ، حتی ایشان را راهی به آن مقام غیب منیع ، و قدرتی برای درک کنه آن ذات اقدس نبوده و نخواهد بود . بنا براین ، معلوم و آشکار گردید که بهائیان ، حضرت بهالله را فرستاده ی خداوند ، مظهر ظهور و مربی الهی در این دور جدید می دانند ، لا غیر ؛ و این حقیقتی است که آن حضرت به صراحت و به کرات در آثار خود آن را اظهار ، و به آن شهادت داده اند .
در مقام رد دعوی مذکور ، " دولت روسیه سرسختانه از او حمایت میکرد که زمانی او را فراری دادند و دوباره برگشت و فعالیتهای سیاسی خود را ادامه داد ..." ذکر همین دلیل از دلایل عدیده کفایت می نماید که طبق شواهد تاریخی که در دسترس همگان است ، آن هنگام که دولت قاجار دستور به تبعید حضرت بهالله به عراق نمود ، و همزمان ، دولت روسیه
از آن حضرت دعوت کرد تا در نهایت عزت و جلال در آن مملکت ساکن گردد ، و قول داد که جمیع اساب آسایش و راحتی آن حضرت و عائله ی مظلومشان را فراهم خواهد آورد ؛ حضرت بهاالله فرمودند که حکم محکم الهی را با رضایت و سرور گردن خواهند نهاد ، و در راه نجات عالم انسانی ، شدت را به رخا ترجیح خواهند داد ؛ و ، بنابراین ، به اراده ی الهی حرکت نمودند ، و تبعید و سرگونی ، و بی سر وسامانی ، و اسارت و زندان را به آن عزت ، راحت ، و ایوان ترجیح دادند ؛ و در حالی که جمیع مایملکشان به تاراج رفته بود ، به فرمان حکومت وقت ایران ، در شدت سرمای زمستان ، در حالی که خود و خانواده شان تن پوش کافی برای حفاظت از سرما نداشتند ، پای پیاده از کوه های کردستان ، راه بغداد در پیش گرفتند ؛ و از همان زمان ، یعنی ، از سن 27 سالگی تا آخرالحیاتذ ، به مدت 50 سال ، در مسجونیت و تبعید به سر بردند ؛ و هرگز ، به گواه تاریخ ، هیچ حمایتی از هیچ دولت و حکومتی را نپذیرفتند .
جناب حجه الاسلام ، آقای رمضانی پور ، چه نیکوست در مقام شخصی که وظیفه ی مهم هدایت و تربیت مردم را بر عهده دارید ، سعی نمایید هموطنان خود را به تعامل دوستانه ، و ایجاد روابط مشفقانه و صلح جویانه تشویق نمایید ؛ زیرا ، رشد و ترقی هر چه بیشتر ایران عزیز و ایرانیان شریف منوط به ترویج صلح و آشتی میان اقوام و عقاید مختلفه در این کشور مقدس است، کشوری که از دیرباز آوازه ی آزادگی و خردمندیش مشهور خاص و عام بوده .
در خاتمه ، امید است که آن عالم دینی محترم به فواد لطیف و انصاف وطید در این کلام مجمل تامل نمایند ، تا در محضر الهی که هم آن عالم سر است ، و هم این عالم علن ، جمیع نفوس عالین و هیاکل خلد برین شهادت دهند که این نفس نفیس از جمله علمایی است که علم او حجاب اکبر از برایش نشد .
با احترام ،
No comments:
Post a Comment