بهروز كلورزي
دکتر صالح نیای گرامی . جناب فردوسی میخواهد در یک پست باشما بحث کند و در پستی دیگر با من...به شما باید حقانیت مذهب را به اثبات برساند. تا زمانیکه شما مذاهبی مثل یهودی و مسیحی اسلام را عقب مانده و واپسگرا و کهنه بخوانید با شما همنظر است ولی سید باب و بهاالله مدرن مترقی هستند.اینجا باشما موافق نیست. بهاییت را متناسب با روز میداند..نه ایشان بلکه سالهاست پیروان شان چنین ادعایی دارند.
بهروز كلورزي
در پست قبل من مطالبی را از سید باب عرض کردم..او اول خودش را باب امام دوازدهم شیعیان میداند.یعنی با امام زمان ارتباط دارد..در طی یکصد سال اخیر یکصدنفر حداقل چنین ادعایی داشته اند و جالبش این است که هرکسی چنین ادعایی کرده بیشمار انسان ساده دل باورشان کردند. حتی رهبر فعلی انقلاب را عده ای نایب امام زمان میخوانند و بسیاری هم باور دارند..سید باب خودرا باب امام زمان خواند یعنی مهدی موعود شیعیان..در احسن القصص صراحتا نوشته حجت بن الحسن .
برای خود دو شاهد هم آورد:( در اسلام دو شاهد بالغ و عالم اگر به امری شهادت دهند آن مطلب صحیح است..سید باب با رندی تمام خود را نایب امام زمان خواند. خود را باب حجه بن الحسن خواند و عده ای را دور خودش جمع کرد..ولی در نامه ای که به محمدشاه نوشت خودش را قائم و مهدی موعود معرفی کرد و گفت دو شاهد اعلم هم دارم . 1- ملا علی برقانی 2- ملاعبدالخالق که از شیخی های معروف بود..این دونفر بابیت سید باب را تصدیق کرده بودند و وقتی شنیدند باب ادعای قائمیت کرده و گفته: من خود امام زمان هستم اعتراض کردند و تایید نکردند. بقول خودشان اعراض کردند..
بهروز كلورزي
بهاالله پس از اينكه مدعي شريعت و نبوت و الوهيت شد تصميم گرفت احسن القصص و
ساير نوشته هاي باب را از بين ببرد (نقطه الكاف صفحه 145 ). “لا جل الخلق قدري مطالب را تنزيل دادم تاخلق بتوانند او را ادراك نمايند و لذا اين بود حكم نمودم تفسير سوره مبارك يوسف را با آب بشويند” اما چون قبلاً بدست مردم افتاده .بود ديگر از بين نرفت..ولی کمتر بهایی نوشته های باب را خوانده..سالهاست که نسخه پاستوریزه نوشته های باب را به فرزندان خود و غیر بهاییان نشان میدهند..مثل همین کتابی که جناب فردوسی عکس گذاشته اند..اما دم خروس از خیلی جاها میزند بیرون..بهاییان فقط انکار میکنند..میگویند دروغ است..حجتیه که دشمن ماست این نوشته ها را نوشته...در سایت بهاییان هم که بروید نوشته اند: مستخرجاتی از قیوم الاسما..مستخرجاتی از احسن القصص و مستخرجاتی از....چرا مستخرجات؟ چرا کل نوشته های سیدباب را نمیگذارند؟ چرا بهالله فرمان داد آن را از بین ببرند؟ زیرا بسیاری از ساده دلان عاشق مهدی موعود بی آنکه نوشته ای بخوانند ایمان آوردند..چنین مردمانی الان هم کم نیستند..
جناب فردوسی صلاح کار را اینطور دیدند که یهو بزنند زیر میز:
اصلا امام دوازدهم متولد نشده که غیب شده باشد..جالب است..ایشان را باید از مخالفان سید باب دانست زیراکه:
خود سیدباب وقتي نام ائمه را عنوان مي كند نام حضرت حجه ابن الحسن را هم مي برد و از او
به نام امام دوازدهم ياد مي كند؟ رجوع کنید به همین سوره یوسف.
..............
گفته اند كه ادعاي ولايت كرده خدا آنها را بكشد با اين افترائي كه بسته اند … بعضي از مردم به من افترا زده اند كه من ادعاي با بيت مخصوصه كرده ام و ادعاي رويت آن حضرت را نموده ام خدا آنها را لعنت كند به واسطه اين افترائي كه زده اند. بقيه ا… صاحب
الزمان بعد از آن چهار باب (چهار نفري كه آن حضرت را ديده و با آن حضرت در ارتباط بوده اند) نايب ومنصوص و مخصوصي نداشته و كسي كه ادعاي رويت آن حضرت را بدون بينه كند بر همه مردم واجب است كه تكذيبش كنند و او را بكشند خدايا من تو را گواه مي گيريم كه ادعاي رويت حجت بر حق تو و بابيت منصوص او را نكرده ام و گواهي مي دهم كه امروز حجت تو بر مردم حجه بن الحسن صلواتك عليه
است” ترجمه متن عربی اسرارالاثار ص 179تا ...182
...
بهروز كلورزي
در پی سندی از جناب بهاالله بودم..اگر از ردیه نویسان چیزی بنویسم جناب فردوسی اعتراض میکنند که اینها بهایی ستیزند و بمن هم سفارش میکنند با طناب پوسیده حجتیه و بهایی ستیزان به ته چاه نروم:
ملا عبدالخالق از مشايخ شيخيه بود و در قميص با بيت ظاهر تا آنكه لوح...See More
Firooz Ferdosi
اقای کلورزی گرامی با قلت وقتی که دارم فعلا کار من شده منتقل کردن کامنت های اقای صالحی نیا وجواب به ایشان در پست دیگر اگر اجازه بدهید جواب شما را فردا بدهم قربانتان
بهروز كلورزي
درود جناب فردوسی..خداقوت بدهد خسته نباشید..هروقت که فرصت دارید بنویسید..بنده هم فرصت چندانی ندارم. موفق باشید
Firooz Ferdosi
جناب كلورزى گرامى با سلام متشكرم كه وضع من را درك كرديد راستش من بايد خيلى كار كنم ووقت كمى دارم ،در مورد اينكه حضرت باب ابتدا خودرا باب حجت ابن حسن معرفى كردند بعد قاءم بايد عرض كنم كه توضيح ايشان انست كه براى رحم به خلق اين رويه مماشات را به كار برده اند مانند انست كه اگر به يك نفر در تاريكى به يك باره نور شديد بتابانى به چشمش اسيب وارد ميايد بنابر اين از نور ضعيف بايد شروع كرد وبه تدريج انرا شديد كرد كه جامعه به يكباره انرا پس نزند و از نور قدرتمنر الهى بى بهره نشود ،پيامبر اسلام وساير پيامبران نيز چنين كرده اند مثلا در مورد نهى وحرام كردن الكل در اسلام ابتدا فرمودند كه چيز خوبى نيست بعدها فرمودند موقع نماز نخوريد وبعد تر انرا حرام فرمودند ،مسيح نيز در ابتدای ظهورش به شاگردانش سپرده بود كه اگر اورا مسيح ميدانند جاءى بازگو نكنند وحتى خودش با صراحت نزد شاگردانش ابراز نكرد وحتى در موقع بازجوءيش از طرف حنا وقيافا به انها گفت اين تواى كه من را مسيح ميدانى ،ابراز رسالت كار ساده اى نيست وپذيرش وبلوای جامعه را بايد در نظر گرفت
نكته بعد انست كه اگر حجت ابن حسن اصلا در اين عالم نبود وخلق نشده بود چرا ايشان خودرا باب او معرفى فرمودند ؟جواب انست كه امام دوازدهم جسما در اين عالم پا ننهاد بلكه روحا موجود بود وبايد روزى در جسمى مانند خود حضرت باب تعلق گيرد ودر اصل ايشان باب خودشان بودند اماخلق متصور بودند كه حجت متولد وبعد غايب شده است وشما میدانید که روح امامان از طرف حق به جسم انان تعلق میگیرد .جسم مهم نیست کیفیت روح انها متفاوت با خلق دیگر است وهمینطور روح پیامبران کیفیتش با سایرین متفاوت است.
در مورد با اب شستن تفسير سوره يوسف يا همان احسن القصص شما ذكر فرموديد كه بهاالله اين كار را كرده؟ايا خود كتاب نفطة الكاف نوشته اين كار را حضرت بهاالله كرده؟اقاى كلورزى گرامى شما كه ادعا ميكنيد از منابع حجتيه بهره نميبريد ايا به چشم خود اين بيان را ديديد وذكر كرديد ؟يا داريد با طناب حجتيه مثل دها بار گذشته به ته چاه سقوط ميكنيد؟لطفا واضح جواب بفرماييد
نكته ديگر انكه اسرارالاثار ٥جلد است من اين ترجمه اى را كه شما ذكر كرديد در هيچيك از اسرارالاثار ها نديدم شايد در اسرارالاثار تحريفى حجتيه وجود داشته باشد من بازهم انرا قبول دارم لطفا با ذكر جلد چندم ان از ان يك عكس بگيريد وبا كمك تكنولوژى نوين در فيس بوك بگذاريد تا همه ببينند
در مورد كامنت سومتان لطفا بدون اشاره به مرجع حرف شما را قبول ندارم لطفا عين مرجع هر کدام از ان احکام را بگذارید .من اگر بگویم بیی دینان شبها اویزان میخوابند باید استناد به یک مقاله ای تحقیقی مستند بکنم نه انکه همینطور دیمی یک چندتا مورد بدون مرجع ذکر کنم پس مرجع را بگذاريد تا ببينم ،در قسمت اخر كه در مورد گرفتن همسر با اجازه همسر سابق كه از كلمه اقتران استفاده شده بايد عرض كنم بنا به اصطلاح اهل بيان یا همان بابى ها اقتران مترادف با ازدواج است يعنى يك بابى نميگويد ازدواج كردم بلكه ميگويد اقتران كردم ،اين اصطلاحيست كه حضرت باب در مورد ازدواج جايگزين فرمودند.ومیفرمایند اگر خواستید با اجازه همسر میتوانید اقتران یعنی ازدواج کنید یعنی قرین شوید
اما اينكه ديانت بابى يك ديانت مدرن است بنده به هيچ وجه چنين ادعايى را نكرده ام بلكه برخی از احکام وفلسفه انرا سراغاز مدرنيته مذهبى اعلان كردم ،توضيحا اينكه احكام وفلسفه دينى ديانت بابى بطور كلى نسبت به اسلام مترقى ولى نسبت به ديانت بهاءى بطور كلى عقب افتاده است اما در جزءيات برخى از احكام وفلسفه باب كه مورد قبول ديانت بهاءى واقع شده اند مدرن وكاملا دواى درد مسايل امروزى هستند ، خوددحضرت باب هم كتاب بيان را به حضرت بهاالله كه من يظهره الله بيان بودند به عنوان تحفه تقديم فرمودند كه احكام مترقى انرا بردارند وبقيه را به فراموشى بسپارند
من باز هم تاكيد ميكنم ديانت بابى سراغاز مدرنيته مذهبى محسوب ميشود
بهروز كلورزي
یادم نبود که شیخیه از اخباریون بودند و هستند وشما هم با همان شیوه نظر میدهید. اول منکر وجود موجود زنده ای بنام حجه بن الحسن میشوید و بعد میگویید سید باب به مردم رحم کرده و نگفته من یکی دیگه هستم بلکه همونی هستم که شما منتظر ظهورش هستید..یعنی دروغ گفته..این را باور میکنم که دروغ گفته و مردم را فریب داده ولی باور کردنی نیست مابقی سخنانش..و شما بازهم برای حق جلوه دادن او دست به ریسمان مسیحیت و اسلام زدید و مثل همیشه سرقت استدلالات آنها..
در مورد حجتیه من تصور میکنم گروهی بودند که منافع زیادی برای شما داشتند و خدمت خانم تقی زاده عرض کردم..اما شما طوری از حجتیه حرف میزنید که انگار شکست سختی از آنان خورده اید و این شکست در خاطر بهاییان مثل شما قرار است بماند.
بهروز كلورزي
نمیدانستم اسرار الاثارها متفاوتند..یعنی تا این حد تفاوت دارند..یعنی شما میفرمایید انجمن حجتیه رفته کتاب اسرارالاثار برای خودش چاپ کرده؟ یک چیزهایی برای خراب کردن افزوده و یک چیزهایی حذف کرده ویا تحریف کرده؟ لطف کنید جلد اول کتاب فوق نظری بیندازیدو همان که فکر میکنید اصل است و حجتیه ای نیست. مارا هم روشن بفرمایید.
در مورد سید باب شما متن عربی را طوری ترجمه کردید که انگار حکم تجدید فراش است..این حکم فقط برای مردان است؟ شما نظرتان را کلا در مورد سید باب و دینش گفتید. همینکه گفتید مترقی و مدرن نیست باز جای شکرش باقیست..
در مورد من یظهرالله شما مطالبی گفتید.. اگه باب فقط مبشر بود چه نیازی به دین سازی و آوردن احکام؟ احکامی که فقط 8یا9سال دوام آورد..میرزای نوری از زندان تهران متوجه پیامبری خودشد..اگر چشم واقع بین داشته باشیم نقشه مصادره دین سید باب را کشید..25 نفر در عراق ادعای من یظهرالهی کردند. میرزای نوری چون حمایت میشد و نفرات داشت بقیه را از سر راه برداشت..همین کاتب مخصوص خودش..خادم الله..نبیل زرندی..از همه مهمتر جانشین سید باب صبح ازل..اینها شما را بفکر نمی اندازد؟
بهروز كلورزي
سید باب ظهور من یظهرالله را چه زمانی پیش بینی کرد؟ من که سر از ابجد بازی و مقایسه کلمات با اعداد ندارم..شما بفرمایید..
بهاییان گاهی اوقات اعداد را گرد میکنند و سر راستش را حساب میکند و نامش راهم میگذارند استدلال..امام زمان سال غیبتش 266 قید شده در منابع شیعه میگویند 260 اینجا هم حرف سید باب برای من یظهرالله غیاث(1511) یا اغیث (2001) بوده . و ادامه داده هروقت که مشیت الهی اقتضاکند..یعنی بین این دو عدد هر وقت بخواهد. نه اینکه بعد از 9 سال یا 29 سال یا بقول شما 19 سال..سید باب ظهور خودش را خیلی بزرگ و برتر از سایر ادیان میدانسته. اگر مسیح حدود700 سال و اسلام 1260 سال پس من که بزرگتر و برترم 1511سال یا 2001 سال.
Firooz Ferdosi
دوست گرامی اقای کلورزی
1- من هنوز منتظرم ان نصی که از حضرت باب که کلمات غلط غولوط به هم بافته بودید را از خط حضرت باب برای من عکس بگیرید وبگذارید چه شد؟اگر نمیتوانید پس حرف خود را پس بگیرید
2—شما برای فرار از سوال اول رفتید سراغ یک نوشته نیست در جهان که حضرت بهاالله دستور نابودی قیوم الاسمائ را فرمودند که بتوانید حرف خودتانرا ثابت کنید .ولی ذهی خیال باطل.-در مورد ان مطلبی که از کتاب نقطت الکاف که نوشتید حضرت بهاالله دستور شستن قیوم الاسمائ را داده اند من چند سوال مطرح کردم لطفا انها را جواب بدهید وعکس ان صفحه را هم بگذارید.اگر نمیتوانید از دوستان ضد بهائی خود کمک بگیرید انها همه کتابهای ما را دارند.در غیر این صورت اعتراف کنید که یا از خود این مطالب را در میاورید یا با طناب پوسیده انان به ته چاه میافتید
3--در مورد ان نصی که از اسرار الاثار نقل کردید بنده عرض کردم چنین چیزی انجا نیافته ام وشما حتی نمیدانید که اسرارالاثار 5 جلد است وفکر کردید یک جلد است چون میدانم با طناب پوسیده ضد بهائی ها دوباره به چاه رفته ایداز شما پرسیدم این بیان در کدام جلد است .حتی عرض کردم از منابع تحریفی حجتیه هم باشد از ان با ذکر صفحه برای من عکس بگیرید بگذارید در غیر این صورت این نص من دراوردی را اذعان کنید که خودتان ساخته اید چرا از من میخواهید دنبال ان بگردم
4-اینکه حجتیه ضربه عجیبی به ما زده اشتباه میکنید انان با دروغ گودی وطناب پوسیده ای که بافته اند باعث ایمان هزاران نفر شده اند.انها حتی در این مباحثات ما چنین نشان داده شدند که فقط در خط ناراستی هستند وچندین مورد انرا هم کف دست شما گذاشتم اما عبرت نمیگیرید.انها زغال روی یخ هستند وما را در نشان دادن حقیقت با ناراستی های خود کمک میکنند وما با نشان دادن ان ناراستی حرف خودمانرا بهتر مینمایانیم
5-شما از مدرن نبودن دیانت بهائی به خاطر اینکه مسایل مابعدالطبیعی خاصی دارد انتقاد میکنید ولی دقت نمیکنید که دنیای مابعدالطبیعی ادیان مملو از اینگونه مسایل است یا وارد اینگونه مطالب نشوید یا بیاید یک وقت حسابی بگذارید تا من در باره مشیت ورسالت والوهیت وملکوت وجنبه های مختلف خلقت وتغییر در کائنات و اثرات افاقی وانفسی پیامبران وقضایای رجعت ورستاخیز واینگونه مطالب و....برایتان بحث کنم ویکی دوسال صحبت کنیم تا سر دربیاورید که خلقت ارواح چگونه وبه چه قصدی انجام میشود وچرا انبیا وامامان به جسم خودشان امام نیستند بلکه به روحشان ومساله فرزندی وبنوت چگونه به این وسیله تشریح میشود تا به مقصود برسیم .
چناب کلورزی گرامی وقتی شما در زمینه ماتریالیسم ویا بیخدایی واینطور چیزها مایل شده اید با کتابهای قطور این جماعت روبرو نشده اید که ببینید برای بحث در مورد ماده وخواص ان چه مخ ها سوزانده اند وچه فلسفه ها بافته اند ؟اگر میخواندید ومیدیدید اینطور با تمسخر نمیگفتید :(( جناب فردوسی واقعا شما به چنین چیزی اعتقاد دارید؟ روحی خلق شده که جسم ندارد و اسم این روح حجه بن الحسن بوده...میل خودتان است. اعتقادات است دیگر.))
Firooz Ferdosi
برادر جان من هیچوقت نگفتم که روح حجت ابن حسن در 255خلق شده ومنتظر جسم بوده ودر 1232قمری به جسم حضرت باب رفته.شاید جمله ام که گفتم :(موجود بود )شما را به این تصور کشانده که خلق شده بوده است .در اصل باید میگفتم روح ایشان در عالم ملکوت موجود بود که روزی در جسم حضرت باب تعلق گیرد وانروز بالفعل خلق شود.اصولا امامان با جسم خود امام نیستند با روحی که خاص انان است خلق میشوند نام روح پیامبران روح القدس است وروح امامان به نحویست که از نور روح القدس نور میگیرند .اما روح ما انسانهای عادی چنین نیست .یعنی پیامبران از خورشید نور میگیرند امامان مانند ماه از خورشید نور میگیرند وبه ما منتقل میکنند.اثبات این قضیه را میگذاریم برای یک پست دیگر اما انچه که به کار ما میاید انست که روحی که برای امام دوازدهم در علم حق قرار بوده است خلق ودر جسمش قرار بگیرد در 1232 قمری در جسم حضرت باب به عنوان امام دوازدهم تعلق میگیرد .همانند همه ارواحی که هر لحظه به جسمی تعلق میگیرد
با این تفاوت که این روح از نظر قابلیات از جنس روح پیامبران است یعنی روح القدس ولی ابتدا دربا انکه در جسم سید علی محمد تعلق دارد اما بنام حجت ابن حسن خود را به خلق مینمایاند ،خلقی که در تصور خود به خلقت فردی به نام حجت ابن حسن انهم بدون بنیاد واقعی ایمان داشتند . وبعد که زمینه مهیا شد به نام امام دوازدهم وبعد به عنوان مظهر امر الهی خود را نشان داد .دروغ هم نگفت زیرا بسیاری از احادیث چنین ذکر مینمایند که منم همان امام اول ومنم همان امام دوم ومنم همان امام سوم و......منم همان حجت ابن حسن که در اخرالزمان متولد میشوم .الان ان احادیث را نمیتوانم برایتان بیابم چون کلا با اینگونه مباحث میانه ندارم وشما من را هی مرتب به این وادیها میکشانید.
انچه مسلم است انست که جسمی به نام حجت ابن الحسن در 255هجری قمری در خانه امام یازدهم متولد نشد وبعد از مرگ امام هم خلیفه دستور داد زنان ایشان بوسیله قابله معاینه بشوند وانها هم بچه ای ندیدند واصولا امام را عقیم معرفی کردند وانگور عسگری هم یعنی دانه ندارد یعنی تخم ندارد .
6-در مورد زمان ظهور حضرت بهاالله هم عین بیان حضرت باب را بنویسید تا با استناد بدان به شما ثابت کنم .لطفا از اطلاعات خودتان باشد واز ضد بهائیان نباشد که خدای نکرده گیر کنید
بهروز كلورزي
یکم: برادر دانشمند و مبلغ جویای نام بهایی . بنده یک آدم حقیقی هستم با اسم و رسم و عکس حقیقی..ایل و تبارم را میشود در صفحه فیسبوکم پیداکرد. هیچ چیز جعلی در اکانت فیسبوکم نیست.. کتب بهاییت را درمنزل نگهداری نمیکنم تا عکس بگیرم و نشان شما بدهم.. فرض که چنین باشد و عکس بگیرم و نشان شما بدهم. مگر قبول میکنید؟ هرگز..دوستی دارم از بهاییان مخلص انسانی پاک سرشت و درستکار دور هم می نشستیم و مطلبی را عنوان میکرد و درست عکس آن را در کتب بهایی نشانش میدادم میگفت در اسلام هم از اینجور چیزها هست تکیه کلامش هم این بود..ما اطاعت میکنیم ما به اینجور سوالها فکر نمیکنیم.
دوست محترم بعداز اینهمه بحث و گفتگو هنوز مرا نشناخته اید و میگوئید نمیدانم اسرار الاثار 5 جلد است؟ این رویه خودپسندی مفرط و ادعای معلومات بالا بنفع شما نیست. این خود غرور است تکبر است و طرف مقابل را ناچیر شمردن و خود را دست بالا گرفتن فقط همین را بدانید که درست نیست. چون قصد رنجاندن شما و هیچ انسان دیگری را ندارم از اصطلاحات رایج استفاده نمیکنم. بشما گفتم این جمله را در جلد اول میتوانید بیابید نه اینکه فقط یک جلد است.گفتید از حجتیه هم اگر باشد قبول میکنید. چندی پیش وقتی جملاتی از سید باب برای شما نوشتم رفتید و یک سایت ضد بهایی پیداکردید و گفتید این سایت متعلق به حجتیه است. برای شما جواب نوشتم گویا فراموش کردید: گفتم که این جملات را سایت حجتیه ای که شما تعقیب میکنید ننوشتم بلکه روایت مکتوب کسی ست که مخاطبش من و شما نیستیم..یک انسانی که جد و آبادش بهایی بوده اند. هم از طرف پدر و هم از طرف مادر..جد اندرجد بهایی بوده اند..او برادر خودش را مخاطب قرار داده که عضو محفل افریقاست ..یعنی باهم در زمان کودکی این بیانات را باهم خوانده اند. خانم مهناز رئوفی
بهروز كلورزي
دوم :از مارکسیسم گفتید و اشاره کردید که اینها چه مغزها را سوزانده اند و مدعی شدید که خودتان اعلم بر مارکسیست و من بیخبر..بازهم تکبر..من چند کلمه ای در مورد دیالکتیک میدانم و همچنین جراحی مارکسیسم را که گورباچوف انجام داد..پروستاریکا. این معلومات را مغز سوزی نمیگویند بلکه یکنوع دانش است..تنها حکومت چین و کره شمالی را نباید کمونیست دانست. همه میدانند که اینها روش شان استالینی ست و اهل فن بین لنین و استالین فرق قائلند..احزاب زیادی در سراسر دنیا و در تمامی کشورها مشی سوسیالیستی دارند و برخلاف عقیده شما هنوز زنده و پابرجا هستند و فعال.
سوم: به نظریه من در مورد حجتیه نگاه کنید خطاب به خانم تقی زاده نوشتم. یا نخواندید و توجه نکردید این جماعت کمترین ضرری برای شما نداشته اند که سود فراوانی از اینها برده اید و از اینها چماقی درست کرده اید و برسر مخالفان میکوبید.. خودتان هم همیشه نشان داده اید این چماق دم دست تان است و نتیجه گرفته اید که به شما کمک کرده اند.
و مورد آخر: در مورد مابعدالطبیعه لطف کنید فاکتور بگیرید. اگر همینطور که گزارشات مستقیم از عرش الهی میدهید در مورد روح و انواع آن.. مرا از شنیدن و خواندن اینگونه مطالب معاف کنید. ملاها و آخوندها مارا سیراب کرده انداز اینگونه تفاسیر...برای نقد موارد مطروحه میخواستم کامنت خودتان را ایضا برای خودتان بنویسم..برادر من اینها چیست که میفرمایید؟ چرا حرف اولتان را آخر میزنید؟ که با اینگونه بحثها میانه ای ندارید..منم ندارم..من با توجه به مطالب شما کامنت مینویسم و هیچگاه از قبل برنامه ریزی نمیکنم. حوصله وبگردی هم ندارم. هرچه مینویسم آنلاین و از حافظه خودم است. بعضی جملات را نت برداری کرده ام بدلیل ادبیات نامانوس حفظ کردنش مشکل است..همین را بگو..منهم واقعا میانه ندارم...چون اصل مباحثه را بر حسن نیت گذاشته ام میترسم از کوره در بروم وقتی مینویسید..روح امام زمان خلق شده بود و یهو خداوند متعال ترمز دستی کشید ورو بسوی فرشتگان تحت امرش گفت جسمش را نفرستید گذاشتم کنار واسه یکی دیگه..این روح را بگذارید کنار هروقت گفتم بفرستید تو بدن یکی که خودم انتخاب میکنم..( شکرخدا روحیه طنزگوی من بیدارشد بجای عصبی شدن)..آخه فیروز خان من چی باید جواب شمارا بدم؟ اصلا آچمز شدم خداوکیلی..با دوستان بهایی ساعتها در مورد سید باب گفتگو کرده ام و تابحال چنین چیزی نشنیده بودم..بابا گلی به جمالت فیروز خان. یه وقت فکر نکنی قصد تمسخر دارم جسارت نمیکنم خدمت شما. این ذهن من یهو پرکشید عرش اعلی..همون عالم امر بقول شما..
بهروز كلورزي
گفتم سخن آخر ولی یه چیزی یادم اومد..آدم که همیشه نباید جدی بحث کنه..خشک و عبوس باشه..شما میفرمایید روح پیغمبر از خورشید نور میگیره و روح امامان مثل ماه از خورشید.. پیغمبر مستقیم از خورشید ولی امام مثل ماهی ست که از خورشید نور میگیره و...بعد یادتان آمد سید باب بعد از ادعای امامت ادعای پیامبری کرده..اضافه کردید این روح خلق شده درسته که مخصوص امامان بوده ولی یه قابلیت دیگه هم داره و اون اینه که از جنس روح پیامبرانه...
جناب فردوسی ما در زمان قدیم یجور بازی میکردیم اسمش بود وسطی..دو نفر دو طرف می ایستادن و چند نفر وسط. طرفین باید با پرتاب توپ نفرات وسطی را میزدند و هرکی توپ بهش میخورد میسوخت و باید از بازی میرفت کنارآدمای زبل خوب بلد بودن جاخالی بدن...بنظر من سید باب استالد این بازی بوده..اول گفت من نائب و باب امام زمانم..گرفتند و بردنش در مسجد وکیل شیراز و گفت لعنت برکسیکه چنین حرفی بزنه..حسین خان حاکم فارس به چوب و فلک قانع نشد و گفت باید مکتوب بنویسی و یکی هم ضمانت کنه. نوشت و دائی سید باب هم ضمانتش را کرد( نبیل زرندی)..بعد کسانیکه بهش باور داشتند گفتند یعنی چی که توبه کردی؟ گفت من از نایب بودن امام زمان توبه کردم آخه من خود امام زمانم..یعنی جاخالی داد..بعد در محضر ناصرالدین میرزا باز توبه کرد که امام زمان نیستم که البته شما قبول ندارید . بازم رفت ادعای دیگری کرد . هروقت ادعایش را رد میکردند یه ادعای تازه..فقط موندم شما بهاییان چرا اینهمه از سید باب دفاع میکنید. بابیان ازلی هستند که اصرار زیادی به جعلی بودن توبه نامه دارند و هر ادعایی که باب کرده دفاع میکنید؟ وقتی خود عبدالبها به میرزا ابوالفضل فرمان داد کتابی بنویسد و در آن مقایسه کند سید باب را با بهاالله زمانیکه ادوارد براون طرف بابیان ازلی را گرفت و آنها را جانشین برحق باب دانست.. او هم شروع کرد به نوشتن کشف الغطا. متن توبه نامه سید باب در تبریز را نوشت ولی عمرش کفاف نداد و مرد و مهدی گلپایگانی کاملش کرد و عبدالبها بعد از مطالعه کتاب تاییدش کرد و اجازه انتشارش را داد..من متاسفانه موفق به پیداکردن کشف الغطا نشدم. از جمله کتبی ست که خیلی میل دارم بخوانم..حجتیه ایها باید داشته باشند..فیروز خان یحتمل با آنها سروکله زده به روایت خودش..اگر آشنایی هست ممنون میشم..اهل فن که کتاب را خوانده اند اذعان دارند هدف نهایی کتاب این بوده که شخصیت سید باب را با جناب بهاالله مقایسه کند. قسمتی از نوشته های باب و قسمتی هم از بهاالله درج کرده تا خواننده به عظمت بهاالله در قیاس با باب پی ببرد..بعد این راهم پیگیری کند که سید باب مبشری بیش نبوده ظهور کرده تا بشارت ظهور اعظم را بده ولی کارش را درست و حسابی نتوانسته انجام بده و استقامت چندانی نداشته و هربار چوب و فلک میخورده توبه میکرده..از جهتی دیگر میخواهد بگوید ادوارد براون جانبدارانه کتاب نوشته چون در آن زمان جزیره قبرس جزو خاک انگلیس بوده و برای نفع دولت خودش طرف میرزا یحیی را گرفته..تا کتاب چاپ بشود و درست و حسابی توزیع بشود انگلیسیها فلسطین را اشغال کردند و عبدالبها دستور داد از توزیع مابقی جلوگیری کنند و هرچه یافتند بسوزانند تا مبادا ادوارد براون انگلیسی برنجد...ولی تمایل دارم بخوانم..دوستان اگر بتوانند کمکی کنند ممنون میشوم..
فیروز خان بقول خود جانت خوش...بیخیال مباحث اعتقادی..برویم ابعاد تاریخی و سیاسی رهبران بهایی..
Firooz Ferdosi
اقاى كلورزى ،برادر گرامى خودت ميدانى كه من زمانى جوش مياورم كه سخت بى منطقى
ببينم ،گرامى دوست من، شما سه سوال من را باز جواب نداديد بجز ان اسرارالاثار ،خودت قضاوت كن كه در كامنت اولتان بدون ذكر جلد چندم انرا مطرح كرديد،ومن بايد قضاوت ميكردم كه شما چرا جلد انرا ذكر نكرديد ،بعد هم خواهشم انست كه يا ادعاءى مطرح نكنيد يا راه درست اثبات انرا قبلا تمهيد كنيد كه در جواب نمانيد ،من باز هم در مورد نقطة الكاف وهمچنين ان غلط غلوط بافتنهاءى كه به حضرت باب نسبت داديد از شما در تعجب وعصبانيتم كه چطور به خودتان اجازه ميدهيد اينگونه مسايل بى ماخذ درست وتحريفى را مطرح كنيد ، پس خواهشم انست يا اثباتش كنيد يا پسش بگيريد
در مورد روح امام دوازدهم برايتان لرى وساده عرض ميكنم انگار متوجه نشديد :خداوند قرار بوده يك پيغمبر اسلام ودوازده امام به عالم بياورد پيامبر ويازده امام را پشت سر هم اورده اخريش را گذاشته براى ١٢٠٠سال بعد.حل شد ؟اگر حل نشد بايد بپرسم قبل از تولد امام اول روح او كجا بود ؟جوابش انست :در عالم ملكوت ،بعد كه موقعش شد به جسم على تعلق گرفت (بعدا شد حضرت على)،امام دوازدهم هم همين .اين لرى لريش بود اميدوارم متوجه شده باشيد
ميماند كه چرا حضرت اعلى يا همان حضرت باب چرا خود را حجت ابن حسن ناميد در حاليكه پسر سيد محمد رضابزاز بود،از شما سوال ميكنم مگر پدر يك پسر بجز جسم فرزندش ميتواند روح فرزندش را هم توالد وانتخاب كند؟روح را خدا به جسم هر كس متعلق ميكند وجنس ان كه روح القدس باشد ويا روح اءمه باشد يا عادى باشد را حضرت حق انتخاب ميكند
اينكه ميگوءيد كه چرا حضرت باب ابتدا خود را باب وبعد امام وبعد مظهر امر اعلان فرمودند من توضيح دادم خود ايشان ميفرمايند:((" نظر كن در فضل حضرت منتظر كه چقدر رحمت خود را در حقّ مسلمين واسع فرموده تا آنكه آنها را نجات دهد ... مقامى كه اول خلق است و مظهر ظهور آيه (انَّى انَاالله ) ، چگونه خود را به اسم بابيّت قائم آل محمد ظاهر فرمود و به احكام قرآن در كتاب اوٌل حكم فرمود تا آنكه مردم مضطرب نشوند از كتاب جديد و امر جديد و ببينند اين مشابه است با خودايشان ، لعلّ محتجب نشوند و به آنچه از براى آن خلق شده اند غافل نمانند."(دلاءل السبعه)
مگر مولوى چنين نگفت::طفل را گر نان دهى بر جاى شير
طفل مسكين را از آن نان مرده گير(مثنوى، دفتر اول، ص 29)
Firooz Ferdosi
وحضرت بهاالله فرمودند:((بگو ای مردمان! سخن به اندازه گفته می شود، تا نو رسیدگان بمانند و نورستگان برسند. شیر به اندازه باید داد تا کودکان جهان به جهان بزرگی در آیند و در بارگاه یگانگی جای گزینند)(درياى دانش)

حضرت بهاء‌الله در بارهٴ تسميهٴ حضرت اعلی به باب مى‌فرمايند:

(‌ملاحظه نمائيد که اوّل امر، آن حضرت به بابيّت خود را ظاهر فرمودند، اين نظر بآن بوده که طيور افئدهٴ انام در آن ايام قادر بر طيران فوق اين مقام نبودند‌ٰ‌ٰ‌(يوسف بهاء در قيوم‌الاسماء" تأليف دکتر نصرت‌الله محمّدحسينى ص٤٥) و در لوح ديگرى مى‌فرمايند:

‌همين ادعاى بابيّت حضرت اعلی روح ماسواه فداه مدلّ و مظهر شئون ناس بوده و هست‌... اگر خلق مستعد بودند جز ذکر آفتاب حقيقى و سماء معنوى از لسان و قلم آن حضرت جارى نمى‌شد چنانچه از بعضى آيات مبارکه مستفاد مى‌شود بلی طفل رضيع را لحم مضر است‌... ‌‌(همان،طفل رضيع يعنى کودک شيرخوار و لحم يعنى گوشت.)

در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام به نقل از امام صادق (ع) ميفرمايد:

" ما انبيا مأموريم كه با انسان‌ها با اندازه ظرفيت عقلى آن ها سخن بگوييم." (اصول كافى جلد اول ص ٢٣)

اما همان حضرت باب براى ملا حسين از همان شب اول ادعاى خودرا كاملا توضيح فرمودند چون ظرفيت درك انرا داشت ،در همان تفسير سوره يوسفى كه شما نه خوانديد چون عربيست ونديديد بلكه رفتيد از منابع مخالف بهاءى يكى دو جمله غلط غلوط به نام ايشان مطرح كرديد وانتظار داريد ادم جوش نياورد

امابراى تجسم ميزان ضعف عباد و عدم آمادگى ايشان براى پذيرش ظهور جديد مى‌توان به داستان اعراض و انزواى ملاّعبدالخالق يزدى اشارت نمود که در آغاز مقام بابيّت حضرت نقطهٴ اولی را پذيرا گشت ولکن طاقت استماع اعلان مقامات ديگر را نداشت و چون در توقيع مبارک خطاب باو حضرت نقطهٴ اولی بتصريح مقام قائميت را اظهار داشتند ملاّعبدالخالق اعراض نمود با آنکه شخص مذکور بتصريح قلم اعلی (از جمله در کتاب مبارک ايقان) از علماء برجستهٴ زمان خويش بود

در مورد حجتيه هم اقاى عرفان ثابتى امروز اين مطلب را گذاشتند كه بد نيست كامنت ها يش را مطالعه كنيد به نظر شما بى ربط نيست:
https://m.facebook.com/erfan.sabeti?fref=nf
در مورد توبه نامه واينطور حرفها چون هنوز در ابتداى راه ديانت بابى هستيم ميگذاريم به وقت خودش حسابى صحبت ميكنيم
بهروز كلورزي
چقدر گفتار شما و سیدباب و بهاالله شبیه نظریات فقهی آیت الله محمد یزدی رییس قوه قضاییه سابق است. اکثریت روحانیون حال حاضر هم با شما همنظرند. وقتی یکی از اساتید دانشگاه برای دانشجویان سخنرانی کرد و گفت من اینهمه درس خوانده ام چرا باید از کسی دیگر تقلید کنم و به نقش روحانیت اعتراض کرد محمد یزدی به نمایندگی از سایر روحانیان در نماز جمعه فرمود: مردم مثل کودک هستند و روحانیون مثل پدر..بچه عقلش نمیرسد میرود از بام می افتد پایین .دست میزندبه بخاری دستش میسوزد. اینکه مردم را کودک بدانیم نشانه بزرگی نیست. برای اینکه نشان بدهیم ما چقدر بزرگیم مردم را کوچک و کودک دانستن خودش نشانه جهل است..چون مردم کودک و کوچک هستند پس ما اجازه داریم به آنها دروغ بگوئیم..در اصل پیامبریم و خدائیم ولی برای اینکه مردم آچمز نشوند یهو سنگ کوب نکنند به آنها میگوئیم: اون امامی که غیب شده و شما منتظرید ظهور کنه..همونی که شیعه اثنی عشری منظرشه..من باهاش ارتباط دارم و من دری هستم که به او میرسد. به همان دلایلی که شیخ احمد گفت و بعد سیدکاظم رشتی تبلیغ کرد..در اصل باب امام زمان نبوده بلکه خودش بوده و بدروغ گفته بابم..بعدا که گفت خود امام زمانم باز دروغ گفته...اگر کسی هم کمی ذکاوت نشان داد و پرسید پس چرا اینطوری از این شاخه به اون شاخه میپری میگوئیم چون نور من زیاده اگه یهو بشما نشان بدم کور میشید..بعدا نام اینگونه حرف زدن را میگذاریم استدلال...
بهروز كلورزي
شما از خصایص ظهور باب گفتید..مطالبی صد درصد شعاری و ادعایی...
اکنون خوب است از احکام مدرن باب هم مارا و دوستان را به فیض برسانید..لطفا عین دستورات و احکام صادره را ذکر کنید بدون بازی با کلمات. بدون اتهام زنی..هرکسی چیزی برضد افکار شما گفت نامش دشمن نیست..این گفتمان دشمن هم برای همه آشناست..مگر نمی فرمایید پایه گذار مدرنیت بوده فرامین باب..ما چیزی نمیگوییم..خودتان بفرمایید
Firooz Ferdosi
اقاى كلورزى گرامى خوشحالم كه بس از چندى مجددا كمى فراغت يافتيد كه بحث را ادامه بدهيد ،منهم اينروزها گرفتار هستم ووقتم كم است جواب اقاى صالحى را هم بايد بدهم ،در مورد كامنت اخيرتان فردا سخن ميگويم چون دير وقت است اما چرا شما به سه سوال من هنوز پاسخ نداده ايد اين سه سوال در مورد اصل خط حضرت باب در قيوم الاسماء ودر مورد نقطةالكاف و در مورد مرجع ان احكامى كه به باب نسبت داديد بود .در مورد چهارم كه در مورد اسرارالاثار بود هم عرض كردم در اسرارها نيست جوابتان چيست قراربود عكس بگريد پس چه شد؟
بهروز كلورزي
هروقت شما اصل دست نوشته سید باب را با امضا و مهر خودش پیداکردید و عکس گرفتید ماهم از شما می پذیریم..نه این دفتر انشا که نشان ما دادید..شما گویا یک مطلب را باید چندبار بشنوید تا متوجه شوید..دوبار عرض کردم تا بحال..بنده استناد کردم به نوشته های سرکارخانم مهناز رئوفی که جد و آبادش بهایی بوده اند...شما این طریقه بحث کردن را رها کنید. به خود مطلب توجه کنید و نظرتان را بدهید..رد کنید قبول کنید..انگار اینجا میدان مباحثه نیست بلکه میدان مبارزه است حس میکنید مرا گوشه رینگ انداخته اید و دائم گیر میدهید به یک مطلب تکراری...شاید بحث کردن با جناب صالح نیا انرژی شما را گرفته است و خسته باشید..
Firooz Ferdosi
اقاى كلورزى مهربان ودقيق١- بابيان وبهاءيان يك كتاب قيوم الاسماء ميشناسند ودارند وانهم همانيست كه يك صفحه از انرا عكس گرفتم ،شما ادعا كرديد حضرت باب غلط غلوط نوشته اند بنده هم عرض كردم عكس ان غلط غلوط را بگيريد بگذاريد تا ببينيم .اگر حرف غير منطقى زدم بفرماييد كجاش غيرمنطقيست؟ گر نه شما تهمت ميزنيد وبه دروغ يك متن را به حضرت باب نسبت ميدهيد ٢-ادعا كرديد در كتاب نفطة الكاف نوشته شده حضرت بهاالله دستور شستن واز بين بردن قيوم الاسماء را داده اند بنده يك سوال ساده از شما كردم كه خودتان كتاب نقطةالكاف را ديديد كه چنين نوشته يا رفتيد به طناب ضد بهاءيان متمسك شديد ؟پس چرا جواب نداديد؟٣-چند حكم عجيب وغريب از باب نوشتيد عرض كردم ماخذ انها را بنويسيد تا مراجعه كنم كه درست است يا نه هنوز كه هنوز است از زيرش در ميرويد٤-ان بيان كه در اسرار الاثار فرموديد وجود. دارد وذكر نكرديد كه در جلد چندم انست ومن كه بعدا عرض كردم اسرار الاثار ٥جلد است وشما ناراحت شديد كه چرا به شما تذكر دادم چند جلد است ، وشما بعدا گفتيد در جلد اولش ان بيان امده ، از شما استد عا كردم كه چون من انرا در جلد اول هم نيافتم شما كه ادعا ميكنيد خودتان مطالعه ميكنيد واز منابع ضد بهاءى كپى نميكنيد. ، پس چرا با چندبار تاكيد من كه انرا نيافتم باز هم اصرار داريد كه هست ، چرا انرا نميگذاريد وعكس انرا از كتاب بهاءى نميگيريد بگذاريد؟ به عقيده من همه اين چهار مورد كذب محض هستند وشما به ما تهمت زديد
Firooz Ferdosi
در مورد خانم رءوفى هم عرض كنم مگر ايشان كاتب وحى هستند كه خط وامضايشان معتبر باشد؟ايشان قبلا بهاءى بوده بعدا دوست نداشتند بهاءى باشند وضد بهاءى شده اند مگر حرف ايشان سند است كه شما انرا معتبر فرض ميكنيد؟اينكه اينجا ميدان مبارزه است ،من چنين فكر نميكنم وشما را قلبا دوست دارم اما از پشت ظاهر اين كلمات مجازى شايد شما حس كم لطفى من را نسبت به خودتان ميكنيد ، من بارها از ادب واحترام شما تعريف كرده ام اما در مقام مباحثه انچه از شما انتظار دارم روراستى ودرستى وانصاف است اما در مورد اخرين درخواستتان كه از احكام مدرن حضرت باب برايتان بگذارم چشم اما قبل از ان بايد بگويم كه من نگفتم دين باب دين مدرن است بلكه عرض كردم مدرنيته مذهبى با ايشان در ايران شروع ميشود .معمولا شروع يك امر با كمال ان امر تفاوت دارد وكمال مدرنيته مذهبى معتدل در اثار بهاءيست كه با اقاى صالحى نيا در حال بحث هستيم وبحث انرا در جاى ديگر ميكنم .اما ان موارد مدرن در اثار باب به قدر خلاصهعبارتند از :((ر بخواهیم جمع بندی کنیم، باب را شخصیتی باید شناخت برخاسته از ردۀ بالای حاکمیت با احاطۀ بی نظیر بر "معارف اسلامی" که با یارانش خردمندانه سخن می گفت. چنین شخصیتی در ایران خرافات زدۀ آنروزگار که زیر زهدفروشی ملایان مجال تنفس نداشت بیشک از جاذبۀ بسیاری برخوردار بود.

به یک کلام باب بر آن بود که تنها راه نجات ایران برانداختن حکومت مرئی و نامرئی ملایان بر جامعه است. مذهب شیعه مشروعیت ملایان را تثبیت کرده بود و تنها راه نجات آن بود که با ظهور مهدی، قائم و یا هر کس دیگری که منتظرش بودند، دوران اسلام به سر آید.

پیام باب به بابیان نه بازگشت به گذشته، بلکه رو به آینده داشت. از اینرو "تعالیم" او دو جهت داشت، یکی بریدن کامل از شیعیگری : منع به منبر رفتن، منع نماز جماعت، منع "امر به معروف و نهی از منکر" و منع خرید و فروش وسایل "متبرکه"، منع فتوای به قتل،...

مثلاً یکی از اصول اعتقادی شیعه اعتقاد به "نجاست" به معنی ناپاکی "ذاتی" بسیاری چیزها (از جمله کافران!) است. این تصور مدعی است که در برخورد "نجاسات" با چیزهای پاک، نجاست پخش می شود. جالب است که ببینیم باب چه راه حل نبوغ آمیزی برای رهایی از این تصور بیمارگونه نشان داد: برخورد ناپاک به پاک باعث پاکی می شود!

جهت دیگر بابیت، درانداختن طرحی نو از انسان و جامعه است. باب بدین منظور از دو اهرم کمک می گیرد: یکی زنده ساختن فرهنگ ایرانی است و دیگری کوشش برای گسترش خردورزی. اینجا باید در نظر داشت که مردمان زمانۀ او چنان در "فرهنگ شیعی" غرق بودند که او تنها با تکیه بر چنین مقولاتی می توانست پیام خود را گسترش دهد:

نمونه آنکه "حق اعلام جهاد" را از ملایان گرفت و آن را انحصاراً حق شاه اعلام کرد و یا برای زنده ساختن نوروز، آن را روز پایانی ماه روزه (عیدفطر) تعیین کرد!

در نگاه باب، انسان موجودی خردمند است. حال اگر در نظر گیریم، "مصیبت کربلا" مهمترین مشغولیت ذهنی مخاطبان باب بود، این سخن او را باید در آن روزگار انقلابی‌ترین شعار در جهت خردورزی دانست که هنوز هم تازگی خود را حفظ کرده است:

"وقتی که سیدالشهدا طلب (آب) می‌نمود، سزاوار بود (دادن آب) به او. والّا سالی کرور کرور در ذکر تعزیۀ او صرف نمودن تلذّذی است برای صارفین .. حال باید انسان عمل را در موقع کند تا آنکه نفع بخشد او را."

دیگر امتیاز فرد "بابی" احساس همدردی است. گفتن ندارد که باب آزار حیوانات را منع می‌کند تا چه رسد به "برده‌داری و خرید و فروش انسان". فراتر از آن هرگونه "ضرب و شتم" (کتک زدن و دشنام گفتن) و "تنبیه بدنی" را ردّ می کند. خانواده در نظر باب کانون اصلی جامعه است:

"اعظم عبادت خدا محبت به همسر و به خصوص اطفال می‌باشد؛ بدون تفاوت میان پسر و دختر."

بر همین پایه نیز جایگاه والای زن و حقوق برابر با مرد(مانند: تک همسری و حق مساوی طلاق) قرار دارد. نه تنها "سخن، نگاه و همنشینی" میان زن و مرد مجاز است، بلکه باب رابطۀ زن و مرد را چنان تنگ و مهرآمیز می خواهد که: "مسافرت بايد اگر مقدور باشد به همراه همسر انجام گيرد."

اصولاً نگاه باب به روابط انسانی چنان لطیف است که می توان گفت آنچه دربارۀ "احکام و مجازات" بیان داشته، نه تنها در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ جهان یکتا است. می دانیم که پس از هزاران سال که مجازات جرم بر اصل "قصاص" قرار داشت، در جوامع مدرن هدف مجازات اهداف تربیتی قرار گرفت، تا مجرم از تکرار جرم بازداشته شود. منع مجازات اعدام هنگامیکه باب آنرا مطرح کرد در هیچ جای جهان بصورت خواستی فراگیر مطرح نبود. فراتر از این باب در این زمینه به انقلابی دست زد و "مجازات" را به امری درونی و شخصی بدل ساخت:

مثلاً اگر کسی مردی را به زندان اندازد و یا کودکی را کتک بزند، همسرش 19 روز بر او حرام می شود!

میرزا آقاخان کرمانی در کتاب "هشت بهشت" برخی نظرات باب دربارۀ ویژگی‌های زندگی اجتماعی را برشمرده است. از جمله: حرمت تفتیش عقاید و جستجو در امور شخصی مردم، فراگیر کردن صلح عمومی و جلوگیری از خرید و فروش سلاح‌های جنگی، تشکیل مجلسی در (هر بَلَد و هر مرکز) تا به طور مساوات در میان سکنۀ آن حدود حکم کند، اعم از اهالی یا اجانب ..
))البته اين يك نگاه سرسرى به احكام وتعاليم ايشان است
Firooz Ferdosi
اين مطالبى را هم كه از خانم كزنتسوا نويسنده كمونيست ذكر كردم همچنين نقش باب وپيروانش در ايجاد مشروطه را در پست ديگررگذاشته بودم كه شهادتيست بر مدرن تر بودن نسبى ديانت بابى كه انرا مجددا براى شما كپى ميكنم :((به مناسبت تولد باب كه مدرنيته مذهبى در ايران از او شروع ميشود اصلاح طلبى كه اعدام شد وبيست هزار نفر از پيروانش را كشتند وخانه اش در شيراز را خراب كردند:تاثيرات حضرت باب در ايران شگفت انگيز است .من اين تاثيرات را به دو صورت برايتان نشان ميدهم اولى قسمتى از كتاب )اوضاع سياسى واقتصادى-اجتماعى ايران در پايان سده هجدهم تا نيمه نخست سده نوزدهم ميلادى)اثر ن.ا.كوزنتسوا نويسنده كمونيست شوروى سابق كه مينويسد:((اقدامات بابيان ،بويژه همچون نخستين اقدامات ضد فءودالى در سپيده دمان پيدايش سرمايه دارى در ايران وچون طلايه جنبشهاى اجتماعى روزگار نوين ،در در تاريخ ايران نقش مثبت خودرا انجام دادند.اقدامات بابيانمعلول اغاز دگرگونيها در زندگى جامعه ايران در سده نوزدهم بود .
كارهاى بابيان گواهى بودند بر بودن پديده هاى نوين ومحاكفل حاكمه ايران را واداشتند كه نتنهابراى نابودى جسمى بابيان،بلكه براى انجام برخى دگرگونيهانيز دست به تدبير هاءى ببرند(كه راستش اين است، در اغاز موفقيتى هم نداشت)وضرورت نوسازى اقتصاد ، ارتش واداره امور دولت را همچون يكى از وظيفه هاى درجه اول بپذيرند.
قيامهاى بابيان تاثيرى بزرگ بر سياست شاه گذاشتند.بابيان حكومت را واداشتند كه در باره اينده ايران ، راههاى رسد پسين ان ودر باره نقش وجاى انسان در جامعه ودر باره ضرورت نوسازى ايدءو لوژي،بينديشند.اخر، پس از قيامهاى بابيان بود كه در كشوربه انواع گوناگون ايدءولوژى ،جريانهاى ايدءولوژيك وبه مساله هاى زندگى معنوى ،توجهى خاص مبذول گرديد.از ميان بابيان بهاءيان بيرون امدند،بابيان برخى از اصلاح طلبان مسلمان واز جمله سيد جمال الدين را بيدار كردند، بر روشنفكران ايران وحتى بر روحانيون فربود كه از نيمه دوم سده نوزدهم همچون يكى از ايدءولوگهاى مبارزه با امپرياليسم وافراط وتفريط رژيم شاه به فعاليت اغاز كردند.(اقدامات عليه انحصار تنباكوودر دوره انقلاب مشروطيت ايران)تاثير گذاشتند.ص١٥٨
دومى انقلاب مشروطه:درباره تاثيرات بابيان وبوجود اوردن وراه انداختن مشروطه ميتوانيد به مقالات زير نگاه كنيد:
http://ragetak.com/2009-04-05-16-23-30
://vista.ir/.../نقش-جنبش-بابیه-و-بهائیت-در-انقلاب-مشروطه-...
))
بهروز كلورزي
درود بر جناب فردوسی..بنده بارها به شما و دوستان دیگر بهایی توصیه کردم مسئله مورد بحث را شخصی نکنید. پیش شرط نگذاشتم بلکه پیشنهاد کردم به شخصیت همدیگراگر مقدور نیست احترام بگذارید باکی نیست حداقل تفتیش و قضاوت نکنیم. اینجا بحث شخص من و شخص شما نیست بلکه بحث یک باورمذهبی ست که ادعا میکند دین است..به چی کسی چه ربطی دارد من وابسته به کجا هستم؟ اطلاعاتی هستم ویا حجتیه ای هستم؟ که البته دوستی همینقدر هم بمن لطف نداشت که مثل شما بگوید شنونده نظرات حجتیه ای و حتی نگفت گرایش به حجتیه یا عضو انجمن حجتیه بلکه اصرار داشت عضو باند حجتیه..مگر من تا بحال شده به کسی بگویم چرا بابی هستی؟ ویا چرا بهایی هستید؟ تاسف دارد که هنوز معنا و مفهوم آزادی عقیده درک نمیشود...شخصیت انسانها خیلی برتر و بزرگتراز اعتقادات آنهاست..
Saeed Salehinia
یکی از احکام بهائی بنا به ادعای اقای فردوسی عبارتست از:"
مثلاً اگر کسی مردی را به زندان اندازد و یا کودکی را کتک بزند، همسرش 19 روز بر او حرام می شود! " این حکم واقعا مدرن است و باید در سطح جهانی اتفاق بیفتد! منطقی است علمی است!
Saeed Salehinia
یعنی هر چی بیشتر این مخلوط را به هم بزنید بیشتر خنده دار می شود!
بهروز كلورزي
آقای فردوسی من کلی مطلب بعدازکامنت های شما به ذهنم آمد یه کامنت نوشتم واسه دست گرمی که خروس من خواند و مجبور شدم برم.
یکم: من عرض نکردم مهناز رئوفی علامه دهر است و بعداز برگشت از بهاییت تبدیل به یک انسان روشنفکر شده و میشود به او اقتدا کرد. چند کتاب نوشته که مخاطب عام دارد ولی تنها نوشته با اهمیت او همان نامه ایست که برای برادرش منصور رئوفی نوشته..اینجا دیگر داستان فرق دارد. یکنوع مباحثه درون گروهی .او نوشته هایی را به یاد برادرش می آورد که قبلا باهم خوانده اند..در صحت گفتار تردید نیست بلکه باور داشتن به آن نوشته ها مورد نظر نویسنده بوده است..
دوم: فرمودید از نقطه الکاف عکس بگیرم و نشان شما بدهم تا باور کنید..برادر من خودتان که میدانید این کتاب در همان زمان قاجار هم بسیار نایاب بوده..میرزا جانی کاشانی در سال 1268 قمری در قتل عام تهران کشته شد. ادوارد براون هم نسخه ترجمه اش را پس از40 سال بطور اتفاقی پیداکرد که کامل نیست. من اگر یک نسخه از آن داشتم الان جزو ثروتمندان بودم . طوری از کتاب تقطه الکاف حرف میزنید که کتابخانه سرکوچه مان دارد و من نرفتم و نخریدم و بجایش یکراست رفتم سراغ بهایی ستیزان..
سوم: در مورد سید باب فقط در یکمورد با شما همنظرم ..مخالفت با علمای دین و ملاهای شیعه..مابقی تعاریف و تحلیل های شما گویا در مورد شخص دیگریست..تاثیر بر سید جمال الدین زیادی دور از واقعیت است..سید باب اصلاح طلب دینی نیست بلکه یک الترا شیعه است..بازهم خروس من خواند.مابقی برای بعد
Firooz Ferdosi
جناب كلورزى بسيار عزيز وخروس پرور برادر جان لطفا تكليف من را روشن كن كه كدام از ان چهار مورد كه درخواست جواب كردم را خانم رءوفى نوشته وتكليف بقيه چه ميشود تا بنده ادامه بحث بدهم ،در مورد اينكه ميفرماييد بابيت اولترا شيعه هست تا حدى درست است اما كل واقعيت نيست همچنانكه پروتستانتيسم هم اولترا مسيحيست ولى شروع مدرنيته است وتحولات مدرن اروپا از انجا اغاز شد با اين تفاوت كه مدرنيته در اروپا به مداخله بيخدايان ولامذهبها نيز گرفتار افتاد خود مذهبيون نيز رنگ باختند وان مسير خون الود را طى كرد ولى مدرنيته مذهبى در ايران به ديانت بهاءى ادامه يافت كه ميتواند عصر پست مدرنيسم مذهبى را در ايران وجهان رقم بزند كه در اينده در پستهاى ديگر به تدريج دلايل وقراين انرا خواهم گذاشت وفعلا موضوع بحث من وشما نيست .اما انتظارمن از شما ان بود كه با نقد وتحليل به ان نتيجه نهاءى برسيددنه فقط به اينكه سيد باب اصلاح طلب دينى نبوده است بسنده كنيد زيرا خواننده متوجه قدرت تحليل شما نميشود .در ضمن من هيچوقت عرض نكردم شما حجتيه اى يا اطلاعاتى هستيد از كجا به اين نتيجه رسيديد؟انچه كه من عرض ميكنم انست كه شما با طناب انها به چاه ميافتيد بهتر است كه با نگاه خودتان به قضاايا نگاه كنيد زيرا ميبينيد ٤سوالى كه از شما كردم از نتايج دستاويختن شما به طناب انهاست كه نميتوانيد از انها خلاصى پيدا كنيد وهمه اش به اين در و ان در ميزنيد كه به نحوى توجيهى برايشان بيابيد
بهروز كلورزي
هرچند وقت کم است ولی نمیدانم شما دنبال چه چیز هستید..عکس 6در4 بگیرم و ارسال کنم؟ یا مثل شما از یک دفتر انشا؟ یک مطلب را چندبار باید تکرار کرد؟..شما منبع خواستید به شما منبع مطالب را عرض کردم. یک بهایی زاده. خانم رئوفی..شما باز گیر سه پیج داده اید به یک مطلب ..جواب شما همان است که قبلا عرض کردم..اصلا الان یادم نیست آن 4 سوال یا سه سوال چه بودند..جواب را یکبار میدهند..اگر توان و یا تمایل به ادامه ندارید بفرمایید..شما یادتان رفته که در این مبحث سوال کننده من هستم نه شما. فرض که مسائل مطروحه من درست نباشد شما با توضیح و تشریح میتوانید رد کنید..
Firooz Ferdosi
بسيار خوب پس روشن كردن قضيه را به من سپرديد
١-در مورد ان غلط غلوط هاءى كه به نام حضرت باب نقل كرديد انها را كاملا تكذيب ميكنم وانها را بافته مخالفين حضرت باب ميدانم كه به ايشان نسبت داده اند اگر شما در صدد اثبات حرف خوددهستيدديا بايد عين خط خود حضرت باب يا كاتب ايشان را گراورركنيد در غير اين صورت فقط تهمت زده ايد ،مانند انست كه من مدعى بشوم كه از شما يك چك يك ميليونى دارم ولى در دادگاه نتوانم انرا اراءه بدهم .بنا براين جناب كلورزى گرامى يك حرف محكمه پسند بزنيد در غير اين صورت حرفتان در حد افترا باقى ميماند

٢-در تاريخ ٢٥اكتبر چنين نوشتيد::((بهاالله پس از اينكه مدعي شريعت و نبوت و الوهيت شد تصميم گرفت احسن القصص و
ساير نوشته هاي باب را از بين ببرد (نقطه الكاف صفحه 145 ). “لا جل الخلق قدري مطالب را تنزيل دادم تاخلق بتوانند او را ادراك نمايند و لذا اين بود حكم نمودم تفسير سوره مبارك يوسف را با آب بشويند” اما چون قبلاً بدست مردم افتاده .بود ديگر از بين نرفت..ولی کمتر بهایی نوشته های باب را خوانده..سالهاست که نسخه پاستوریزه نوشته های باب را به فرزندان خود و غیر بهاییان نشان میدهند..مثل همین کتابی که جناب فردوسی عکس گذاشته اند..اما دم خروس از خیلی جاها میزند بیرون..بهاییان فقط انکار میکنند..میگویند دروغ است..حجتیه که دشمن ماست))من از شما پرسيدم كه چون شما خودتانرا محقق ميدانيد واز منابع مخالف بهاءى كپى پيست نميكنيد ايا خودتان با چشم خودتان صفحه١٤٥نقطةالكاف را ديده ايد؟وشما هى طفره رفتيد تا اين اواخر گفتيد مهناز رءوفى نوشته است وشما نقل كرديد
خوب جناب اقاى كلورزى گرامى ومحقق ، من بارها به شما تذكر دادم يا كاملا از چيزى مطمعن بشويد وذكر كنيد يا با طناب پوسيده اين حضرات به چاه نيفتيد .ميدانيد چرا؟چون انها دروغ ميگويند وتهمت ميزنند وعوض وبدل ميكنند كه دو روزى ملت را گمراه كنند اما غافلند كه حقيقت زير ابر نميماند .من برايتان همان صفحه را عكس ميگيرم وميگذارم وهم صفحه اول ان كتاب چاپ لندن كه در همان دوران قاجار وهمان حروف چينيست را عكس ميگيرم وهم يك صفحه جلوتر را كه ببينيد اصلا اسمى از حضرت بهاالله نيست وموضوع در مورد خود حضرت باب است وخود ايشان اين كار را كرده اند
پس ميبينيد كه فعلا كجا قرار داريد جناب كلورزى گرامى محقق؟
Firooz Ferdosi
٣-شما ادعا كرديد اين احكام را حضرت باب وضع فرموده اند واين سخن شماست :((چون با جناب دکتر صالح نیا بحث مدرنیته مطرح است و ایشان در این پست نیز حضور دارند به مواردی چند از احکام سید باب اشاره میکنم:
1- اولین بابی که بسلطنت رسید همه غیر بابیان را گردن بزند و این حکم فقط در مورد سلطان بابی نیست بلکه همه بابیان باید به این امر اقدام کنند...
2- سیر و پیاز حرام است
3- هرچیزی بهترینش مال نقطه اولی( سید باب) طلا و جواهرات و الماس..درجه دومش مال حروف حی و پست ترینش مال مردم بابی.
4- سن ازدواج برای دختران شده 11 سال..و هیچ بابی حق ندارد با غیر بابی ازدواج کند
5- دارو حرام است چونکه جزو افیون محسوب میشود
6- حق تحصیل..فقط باید کتاب بیان و نوشته های باب تدریس شود..مابقی کتب را آتش بزنید.
7- هرکسی حق دارد فقط 19 جلد کتاب داشته باشد
8- غیر بابی مالک هیچ چیزی نیست . بابیان هرکجا مسلط شدند تمام اموال غیربابیان را مصادره نمایند.
9- این یکی را به زبان عربی خود باب مینویسم ترجمه اش با دوستان بابی و بهایی..))
بنده هم عرض كردم ادرس اين احكام را بنويسيد كه در كجاى كتاب بيان است اما از ٢٥اكتبر تا به حال كه چندبار از شما پرسيدم اما دريغ از يك پاسخ
٤-شما مطلبى را از اسرار الاثار نوشتيد به اين مضمون:((گفته اند كه ادعاي ولايت كرده خدا آنها را بكشد با اين افترائي كه بسته اند … بعضي از مردم به من افترا زده اند كه من ادعاي با بيت مخصوصه كرده ام و ادعاي رويت آن حضرت را نموده ام خدا آنها را لعنت كند به واسطه اين افترائي كه زده اند. بقيه ا… صاحب
الزمان بعد از آن چهار باب (چهار نفري كه آن حضرت را ديده و با آن حضرت در ارتباط بوده اند) نايب ومنصوص و مخصوصي نداشته و كسي كه ادعاي رويت آن حضرت را بدون بينه كند بر همه مردم واجب است كه تكذيبش كنند و او را بكشند خدايا من تو را گواه مي گيريم كه ادعاي رويت حجت بر حق تو و بابيت منصوص او را نكرده ام و گواهي مي دهم كه امروز حجت تو بر مردم حجه بن الحسن صلواتك عليه
است” ترجمه متن عربی اسرارالاثار ص 179تا ...182))
شما چون محقق هستيد ولى كپى پيست ميكنيد نميدانستيدكه اسرارالاثار ٥جلد است ودر نوشته اتان فقط نوشتيد اسرارالاثار ص١٧٩تا١٨٢...بعد كه من توضيح دادم اسرارالاثار ٥جلد است شما تعجب كرديد ونوشتيد :((نمیدانستم اسرار الاثارها متفاوتند..یعنی تا این حد تفاوت دارند..یعنی شما میفرمایید انجمن حجتیه رفته کتاب اسرارالاثار برای خودش چاپ کرده؟ یک چیزهایی برای خراب کردن افزوده و یک چیزهایی حذف کرده ویا تحریف کرده؟ لطف کنید جلد اول کتاب فوق نظری بیندازیدو همان که فکر میکنید اصل است و حجتیه ای نیست. مارا هم روشن بفرمایید.))بنده هم عرض كردم نتنها در جلد اول هم نيست در هيچكدام از ٥جلد اسرارالاثارها اين سخنان نيست.بنا بر اين جناب كلورزى گرامى ،اى محقق محترم كه از منابع مخالف بهاءى كپى پيست نميكنيد يا اين سخن خودرا پس بگيريد يا براى قضاوت عموم مثل من عكس ان كتاب را وهمان صفحه را بگيريد كه حرف تحقيقيتان درست در بيايد بقيه بحث را ميگذاريم تا تكليف اين چهار مورد روشن شود .در ضمن اقاى صالحى نياى محقق تءوريسين هم جا پاى شما گذاشته اند وبه جاى مطالعه منابع اصلى به برادران عزيز كج ومعوج گوى حجتيه رو اورده اند كه يكى دوتايش را رو كردم وبقيه را كه در مقالاتشان امده در جلسات اينده رو خواهم كرد
Firooz Ferdosi
چون عكسها را نتوانستم بگذارم فعلا ادرس كتاب نقطةالكاف چاپ جديد بابى ها را ميگذاريم تا ببينيد اصلا اسمى از حضرت بهاالله در ان صفحه نيست وموضوع مربوط به خود حضرت باباستhttp://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/jostejoo/html/00.... ومهمتر انكه اگر اين كار را حضرت بهاالله فرموده بودند هيچوقت خود بابيان نميامدند انرا حذف كنند وانراپيراهن عثمان هم ميكردند

iran, persian, books, free persian ebook
KETABFARSI.ORG
Firooz Ferdosi
خوشبختانه توانستم بفرستم .اين عكس صفحه اول چاپ لندن ١٩١٠
Firooz Ferdosi
اينهم عكس صفحات ١٤٣-١٤٤
Firooz Ferdosi
اينهم عكس صفحات ١٤٥و١٤٦ايا در اين صفحه اسم بهاالله ميبينيد؟
See Translation
Firooz Ferdosi
اقای صالحی نیا احتراما همانطور که در تیتر پست درخواست کردم نظراتتان را در ریپلی بگذارید .من کامنت های شما را به ریپلی بردم واز سایر دوستان هم خواهشمندم این قانون را رعایت نمایند این قانون صفحه من است ونقض ان بی احترامی به من محسوب میشود ومن اخطار میدهم که بعد از این انرا نتنها به ریپلی نمیبرم بلکه حذف خواهم کرد
Firooz Ferdosi
اقای صالحی نیا بعد از صد بار تذکر از شما میخواهم در ریپلی مطلب بگذارید این اخرین تذکر من است اگر این قانون را دوست ندارید کلا وارد بحث نشویدا
بهروز كلورزي
برادر فردوسی گرامی. بنده فرصت این کارهایی که شما میکنید ندارم..خانم رئوفی مطالب زیادی گفته اند .بنده قسمتهایی را که بارها از منابع مختلف شنیده و همان مطلب را تمام بهاییان بشکل دیگری گفته اند خدمت شما و دوستان عرض کردم..اگر ایرادی هست به هم مسلکی های خودتان وارد است..نسخه دیجیتالی نقطه الکاف به همت پروفسور ادوارد براون یافت میشود ولی اینکه اصل نسخه نقطه الکاف وجود خارجی داشته باشد بنده شک دارم..
تلاش شما قابل تقدیر است ولی اصلا معلوم است شما در پی چه هستید؟ انکار نایب خاصه سید باب در چند منبع ذکر شده..حتی نبیل زرندی هم نتوانسته آن را سانسور کند.:
....
آنگاه شيخ ابوتراب دربارهء ادّعای امر جديد از حضرت باب جويا شد حضرت فرمودند " من نه وکيل قائم موعود هستم و نه واسطهء بين امام غايب و مردم هستم ...
آقای فردوسی.این جمله ازکتاب نبیل زرندی همون نسخه منابع بهایی ست. قسمت باب در شیراز...آیا این راهم انکار میکنید؟..(الان است که آقای فردوسی یک عکس بگذارد از جلد تاریخ نبیل زرندی و از قسمت باب در شیراز چندتا عکس 6در4 بگیرد و بگوید کو؟ کجاست؟ چنین چیزی وجود ندارد/ بازهم با طناب حجتیه تاب بازی کردی)..
و بعد نبیل ادامه میدهد:
آنگاه از حضرت باب درخواست کرد که برای تسکين هيجان عمومی مردم بيان خود را مختصر بفرمايند حضرت باب روی بجمعيّت کرده فرمودند:
" لعنت خدا بر کسی که مرا وکيل امام غايب بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا منکر نبوّت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبيای الهی بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا منکر امامت امير المؤمنين و ساير ائمّهء اطهار بداند." ..
این جملات را هم انکار میکنید؟..نبیل میگوید حسین خان حاکم شیراز به اینها هم رضایت نمیدهد و میگوید دستنوشته کتبی میخواهد و کسی هم باید ضمانت باب را بکند..دایی سید باب ضامن میشود. چند نفر دیگرهم شهادت میدهند..
سوال: سید باب و جناب خال و دیگران چه نوشتند؟ متن نوشته های ایشان چیست؟
سوال دوم: چند مورد از احکام صادره توسط سید باب نوشتم صراحتا بفرمایید آنها را انکار میکنید؟ از اظهارات شما اینطور متوجه شدم..
به شما در چند مرحله عرض کردم پیام هم دادم.بنده فرصت کافی ندارم و ممکن است نتوانم در نت حضور مناسب داشته باشم..گویا شما باز یادتان رفت و چندبار کلید کردید تاریخ 25 اکتبر و گیر سه پیچ چرا عکس نمیگیرم. و باز ساعت شنی تان بکار افتاد و اگر علاقه وافرشما به اعداد و ارقام و آمار را ندیده میگرفتم که یکی از مشخصه های رفتاری شماست نتیجه میگرفتم اکانت جناب فردوسی را یکنفر اداره نمیکند..بنده هرچیزی اینجا مینویسم فی البداهه و با منابع محدود دفتر کارم هست..
بهروز كلورزي
فیروز خان گرامی.. عکس روی جلد کتاب نقطه الکاف توضیحاتش درست بنظر میرسد..تنها نسخه ای که از ایران خارج شد و در کتابخانه پاریس موجود است..آنهم توسط کنت دوگوبینو سفیرکبیر فرانسه در ایران که خود شاهد وقابع شورش بابیان و قتل عام آنها توسط حکومت قاجار بوده..کنت دوگوبینو وقتی آن 28 نفر از سران بابی را در تهران بشکل فجیعی کشتند در تهران بوده..یعنی سال 1268..میرزا جانی هم جزو همان 28 نفربوده...
پروفسور ادوارد براون و تمام ایرانیان اعم از بابی و بهایی و غیره تصور میکردند تمام نسخه های نقطه الکاف از بین رفته و اسناد و اقوال اهل فن اینطور گفته اند که اگر امروزه نسخه ای از آن بجای مانده علتش پروفسور براون بوده..او پس از مصاحبه با یحیی صبح ازل و اقامت 15 روزه نزدوی بررسی گزارشات دولتی قبرس و همینطور رفتن به عکا و شنیدن سخنان بهاالله مقدمه ای بر کتاب نوشت و کتاب فوق را در کشور هلند به چاپ رسانید..این کتاب آنطور که شما در توضیحات تان نوشته اید در لندن چاپ نشده بلکه در شهر لیدن هلند چاپ شده..عکسی هم که شما گذاشته اید گویای همین مطلب است..
این مطلب را از آنجهت عرض نکردم که در صورت صحت گفتارم یک پوئن منفی بنام شما ثبت کنم و یکی بنفع من..بلکه جهت اطلاع خودم..آیا نقطه الکاف چاپ لندن هم داریم؟
پروفسور براون شرق شناس و همینطور تدریس زبان فارسی هم میکرده در لندن..بعداز یافتن کتاب نقطه الکاف کار نوشتن و ترجمه را در لندن انجام داده ..نوشته روی جلد عکس شما هم همین مطلب است که در لندن و در دانشگاه کمبریج کار تصحیح و طبع را انجام میداده..
غروب جمعه دوستان بخیر خوشی
Firooz Ferdosi
جناب کلورزی گرامی چاپ لیدن درست است ومن در تایپ سهو کردم .چاپ لندن نداریم .این کتاب را اصلش را من دارم اگر عمری باشد به شما نشان میدهم ولی فعلا صفحاتش را برای شما گذاشتم .اوهمانطور که میدانید تمام چاپها همان چاپ لیدن است ولی این اواخر توسط بابیان چاپ الکترونیکی هم شده که ادرسش را گذاشتم .ینکه شما نوشته بودید که در نقطت الکاف نوشته است که حضرت بهاالله کتاب قیوم الاسما را جمع اوری واز بین برده اند هم از نظر تاریخ ی درست نیست زیرا همانطور که نوشته اید این کتاب 8 سال اول نهضت باب را به تصویر کشیده ودر انزمان حضرت بهاالله در بین بابیان سرشناس بودند ولی هنوز ادعای من یظهره اللهی نکرده بودند که بخواهند قیوم الاسما را از بین ببرند .این از نظر تاریخی .اما از نظر منطقی هم اصولا کتاب قیوم الاسما هیچ مطلبی به ضرر حضرت بهاالله ندارد که ایشان از ان نگران بوده باشند واز طرف دیگر در صفحه 145 نقطت الکافـ چنین ذکر شده که خود حضرت باب این کار یعنی شستن ان قسمتهائی که لازم نبوده بقیه مردم از ان اطلاع بیابند را انجام دادند البته این سخن میرزا جانی را هیچ مورخ دیگری تایید نکرده است
Firooz Ferdosi
چناب کلورزی عزیز ان خروس قضیه اش چه بود ؟من که متوجه نکته شما نشدم .در مورد این متن که در تاریخ نبیل امده که:((لعنت خدا بر کسی که مرا وکيل امام غايب بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا باب امام بداند. ))من کاملا این بیان را تایید میکنم .ودر تاریخ نبیل هست که حسین خان ودائی حضرت باب به ایشان فشار اوردند وایشان را به مسجد وکیل شیراز بردند .اما حضرت باب با حکمت به رد وشکستن انتظارات نفوس پرداختند به نحوی که با اصل ادعای ایشان هم در تضاد نباشد. توضیح عرض کنم :من قبلا عرض کردم که در احادیث معتبر اسلامی امده که قائم در اخرالزمان به دنیا میاید وقبلا هم عرض کردم که امام یازدهم شیعه اصلا عقیم بود وفرزندی به دنیا نیاورده بود که غایب شود بنا براین خود حضرت باب همان امام دوازدهم شیعه بودند که این زمان به دنیا امده بودند بنابر این خودشان هم که غایب نشده بودند .براین اساس وقتی میفرمایند که وکیل امام غایب وباب امام غایب نیستند درست میفرمایند .در مورد قسمت دوم سوالتان که نوشته بودید:((چند مورد از احکام صادره توسط سید باب نوشتم صراحتا بفرمایید آنها را انکار میکنید؟ از اظهارات شما اینطور متوجه شدم..))حقیقت انست که من در مورد دیانت بابی اطلاعات کلی دارم وعلاقه من در 20 سالگیم به ایشان از انجا حاصل شد که ایشانرا فرد انقلابی یافتم وفقط توجهم به جنبه های انقلابی نهضت او بود بخصوص تاثیراتش در نهضت مشروطه ،نه احکام ریز ایشان بنا بر این از شما خواهش دارم چون این احکام را شما ادعا کردید خودتان هم ماخذ انرا بفرمایید تا درستی یا غلط بودن ادرس شما را قضاوت کنم قربانتان
بهروز كلورزي
درود جناب فردوسی..این درست است که فرمودید..جنبه تاریخی قضیه همیشه برای من مهم بوده نه اصول اعتقادی. سری قبل که شما توضیحاتی در مورد کیفیت و ماهیت سید باب دادید و الان هم تکرار کردید بهتر دانستم حداقل در مورد مبانی اعتقادی باب فاکتور بگیریم و بحث اصول اعتقادی را تمام کنیم..توضیحات شما با سایر بابیان و بهاییان متفاوت است هنوز از هیچ بهایی توضیح روشن و واضحی نشنیدم..هرکسی بنا به سلیقه خود مواردی را مطرح میکند..آنچه که مسلم است شیخ احمد و سید رشتی هرچه گفته اند در مورد همان حجت بن الحسن عسگری مورد نظر شیعیان بوده. همانی که یکبار غیبت صغری داشته و متعاقبا در سال 260 غیبت اصلی و کبرایشان را آغاز کرده. وگرنه میرزا ابوالفضل عدد 260 و 1260 را عنوان نمیکردند..آنهایی که باورش کردند دقیقا و تماما همان شیعیانی بودند که منتظر ظهور حجت بن الحسن بودند.حتی همین میرزا جانی کاشانی که نه کلامی از باب خوانده و نه خودش را دیده بود بلکه غیابی و در عالم خیال مومن شده بود..
بهروز كلورزي
ادعاهای رنگ و وارنگ و جور به جور سید باب برای خودش یک بحث مفصل است. ولی او ادعای تاج و تخت هم داشت. احکامی صادرکرد و بابیان رابه کشتن غیر بابیان و تصاحب اموالشان فرمان داد..اینجا دیگر تنها باور مذهبی مطرح نیست..شیر خر نخورید فضله موش پاک است فلان چیز پاک است حج اینطور است نماز آنطور است دختر در یازده سالگی بالغ میشود معاملات اینطور بکنید اینجور بخوابید قبله شمال غربی ست..اینها یکسری احکام درون گروهی ست ..به کسی ربطی ندارد..اما ابعاد بیرونی و اجتماعی ماجرا چیست؟
یک غیر بابی از نظر بابی ها چگونه است؟
دوم. آیا از نظر سید باب غیر بابیان حق و حقوقی در جامعه دارند؟
چگونه ممکن است نهضت باب ترقی خواه باشد؟ وقتی متعصب ترین افراد شیعه را به خودش جذب کرد؟ تمامی الترا شیعه ها رفتند سمت باب. کسانیکه آدمکشی و دزدی و غارت اموال پیشه شان بود؟
بهروز كلورزي
ساعت 9 شب به وقت شمال ایران..24آبان سال 94..
گویا جناب فردوسی محترم هنوز در گیر مشغله و کارشان هستند..قبل از آمدنشان یک توضیح را اضافه کنم بعنوان تبصره کامنت دوم و مطلب آخر..این نظریه من در خصوص بابیان تنها نظر من نیست هم بهالله و هم عبدالبها و هم شوقی ربانی نظراتی مشابه دارند و هم جناب فردوسی و هم دوستان دیگر بهایی برآن واقفند و قصد من صرفا فحاشی و توهین به این جماعت نبود..درست است که سربازان دولت هم با خشونت با بابیان رفتار کردند اما بابیان بقدری رفتارهای خشن و خوفناک از خودشان نشان دادند که امروزه از داعشیان می بینیم..حجت زنجانی تمام اسیرانی که از نیروهای دولتی به دستش می افتاد به بدترین شکل ممکن میکشت و دستور میداد آتش درست کنند و آدمها را در آتش میسوزاند..در وقایع شیخ طبرسی هم رفتارهای خشونت بار بابیان به درجه اعلا بود و همین رفتارشان ترس و خوف در دل سربازان می انداخت...در بغداد هم فجایع شنیعی آفریدند. در ادرنه هم..منطق بابیان کلامی نبود..
Firooz Ferdosi
سلام بر جناب كلورزى گرامى وساير عزيزان ، من چند روزى مشغول مسافر خارجى شدم فرصت هيچ كار نداشتم فعلا هنوز سرم خلوت نشده ،در اولين فرصت در خدمت خواهم بود از دوستان عزيزى كه نگران حالم بودند ومسيج زده بودند كمال تشكر را دارم
بهروز كلورزي
درود جناب فردوسی..هرکجا هستی سلامت باشید..منم درگیرم و فرصت کافی ندارم و اگرهم داشتم اعتقاد به نوشتن کامنتهای متوالی و یکسویه ندارم..یکی گفتی یکی هم بشنو..برقرار باشید
Firooz Ferdosi
جناب كلورزى گرامى
از اينكه بعد چندروز جواب سوالتانرا ميدهم عذر ميخواهم چون مسافر ،از خارج داشتم وبايد به او ميرسيدم وديگر فرصت ، براى كار جدى نبود بخصوص ، اقاى صالحى نيا هم با من مناظره دارند وپاسخگوى ايشان هم بايد باشم وديشبدفرصت كوتاهى داشتم كه مقاله ايشان را نقد كنم وامشب هم جواب گرامى سوال شما.
من متوجه دغدغه شما هستم وبر اين اساس توضيح ميدهم .البته استنباط خودم را عرض ميكنم .:
١- انكه ناسلامتى هزار سال ملت شيعه در انتظار يك موعود خونريز وقاهربودند كه اخوند ها توى كله انها كرده بودند و باب خودش را موعود همان اسلام معرفى ميكرد وبالاخره باب ميبايست بر اساس فرهنگ نادرست رايجى كه در انها جريان داشت عمل كند
فرهنگ نادرستى كه شيعيان معتقددبودندكه قاءم موعود هر فرد غير مسلمان را مجبور به اطاعت واعتقاد بر اسلام خواهد كرد واگر نپذيرفتندانقدر از انان خواهد كشت كه تا ركاب اسبش خون بالا بيايد .حتى شيعيان اعتقاد داشتند كه او سنى ها را هم ملزم به اطاعت از اءمه خواهد نمود ،قاءمى كه هيچ اسمى ورسمى از ديگر عقايد واديان باقى نخواهد گذاشت ،
٢-اما از طرف ديگر در اصل ، قاءم با مظلوميت قيام خواهد كرد ودر جريان قيامش عده اى اورا يارى خواهند داد ، نهضتى ايجاد خواهد شد وبر عليه او مقاومتهاى مهمى خواهد شد اما نهايتا سر يارانش را برنيزه خواهند نمود و خودش را خواهند كشت ولى دينش پابر جا وحسين كه همان عيسى است اورا دفن وبرايش نماز خواهد خواند وعدل وداد را بر جهان مستقر خواهد نمود.(براى اطلاع از هردو ديدگاه ودلايل برترى ديدگاه دوم به كتاب فصل الخطاب ابوالفضايل گلپايگانى بهادرسhttp://reference.bahai.org/fa/t/o/FK/)
٣-جمع ايندو ديدگاه كاملا متضاد در عالم امكان ممكن نيست ودر اصل قسم دوم اتفاق افتاد با اين مشخصه كه در عمل ميبايست در عين انكه قسم دوم ميبايست اتفاق بيفتد شكل ظاهرى ان ميبايست مشخصاتى از قسم اول را داشته باشد ودر عين حال ان طرز تفكر اول نيز ميبايست خورد ميشد
پس باب چه كرد :در ظاهر بر اساس معتقدات قسم اول جلو رفت ودر اثارش واحكام اوليه اش همانند حجت ابن حسن مورد نظر شيعيان ظاهر گرا، نظر داد و عمل كرد ولى هر چقدر جلو رفت قسم دوم را شكل داد و ان جريان را جانشين قسم اول كرد زيرا تقدير الهى از اغاز چنين بود
٤-بنابر اين نهضت او زدن يك چكش به نعل ويكى به ميخ بود ،يك نگاه به افراط داشت ويك نگاه به تفريط ،يك نگاه به اسلام سنتى بود ويك نگاه به اينده يك دين جهانى ومدرن (يعنى به ديانت بهاءى)بنابر اين در احكام دينيش هم احكام صرفا اسلامى وهم احكام امروزى مشاهده ميشود مثلا ديدگاهش ازادى زن واعلان تساوى حقوق است امادر عمل با تصلب شيعى روبروست كه حتى همكلامى زن ومرد را بر نميتابد در نتيجه ، چند جمله سخن گفتن زن را با مرد غريبه مجاز ميشمارد اما ارث دختر وپسر را يكسان اعلان ميكند ولى نهايتا بقيه شكل گيرى تساوى كامل را به عهده حضرت بهاالله يا همان من يظهره الله واميگذارد در اصل شناژ را ميريزد وبنا را به حضرت بهاالله واميگذارد .مثلا اقامت هيچ فرد غير بابى را در ٥ايالت اذربايجان ومازندران وخراسان وعراق وفارس را مجاز نميداند زيرا من يظهره الله دريكى از اين ايالات ظاهر ميشود وهنگام ظهور نبايددهيچ فرد غير مومن در انجا باشد كه چشمش به او بيفتد اما در بقيه ولايات مجاز اعلان كرد اما اجراى اين امر را منوط به اجراء يك اصل كرد وان اين بود كه به هيچ فردى كه غير بابيست رنجى در اين مسير تحميل نشود . واين يعنى از كار انداختن حكم زيرا كدام فرد است كه اورا مجبور به ترك وطن كنند واموالش را بگيرند ولى ناراحت نشود؟ اما حتى اين حكم تا ظهور من يظهره الله برقرار است واوست كه اين حكم را ميپذيرد يا رد ميكند
مثلا به پيروانش از محو كتب سخن ميگويد ولى در جاى ديگر از كتاب بيان منظورش راچنين بيان ميكند كه با طلوع خورشيد، انوار ديگر از نظر محو ميشوند وبا صدور كتاب بيان ساير كتب ارزش خودرا از دست خواهند داد ومحو خواهند شد. .اما انان كه تعمق در اثار او ندارند فكر ميكنند حضرت باب دستور محو ونابودى كتب را داده است.،در اصل حضرت باب كارى را كه قاءم موهوم ميبايست انجام دهد را با بازى با كلمات از اثر انداخت و راه خودش را رفت.
در اصل حضرت باب با انكه صدها هزار جوان مومن جان نثار داشت كه اماده هر حركتى بودند اما با اين اين تاكتيك ها نه دستور اخراج غير مومنين از ٥ايالت را دادند ونه دستور محو كتب را دادند ونه به نابودى بقاع كسى دستور فرمودند ونه به گردن زدن كسى دستور فرمودند زيرا اجراى انها را به شرط محال منوط فرمودند ونه هيچ بابى به اين امور در اين يكصدو هفتاد سال دست زده است
٥-ميماند انچه كه شما ذكر نموديد كه بابيان در جنگها فلان وبهمان كرده اند .همانطور كه با درستى ذكر كرده ايد اين گونه مقابله را خصم انان بر انان تحميل كرده بوده است .اما يك نكته ذهن شما را مشغول كرده است كه چرا در مقابله مثل ، بابيان دست به خشونت زده اند ؟
اين روشن است.زيرا بابيان در انزمان هنوز تحت تعاليم مستقيم بيان نبودند واحكام اسلامى در ميانشان رايج بود يعنى دندان در برابر دندان .البته بعد از صدور كتاب بيان هم حكم جهاد در دست حضرت باب بود ولى هيچوقت انرا صادر نفرمودند

این نسخۀ قدیمی کتابخانهٔ مراجع بهائی در آینده حذف شده و سایت جدید…
REFERENCE.BAHAI.ORG
Firooz Ferdosi
٦-نكته ديگر كه ذكر كرده بوديد ان بود كه افراطى ترين افراد به باب گرويدند.البته براى اين سخنتان شواهدى امارى ميبايستى اراءه ميداديد ، ولى بايد عرض كنم كه در سلك اين پيروان همه گونه افراد از چپ چپ تا راست راست واز تندرو تا فناتيك جضور داشتند ونميشوددبه صراحت گفت كه همه تند رو بوده اند .اما ميتوان گفت اكثرا مصمم وبيباك بودند وگوش به فرمان واگر حضرت باب همانند گروههاى افراطى كنونى قصد زيرو رو كردن ايران را داشتند ميتوانستند اما بنا به شهادت تاريخ وبيانات خودشان خطاب به محمد شاه براى سلطنت دنيوى نيامده بودند وهدفشان سلطنت بر قلوب بود اما نهايتا بايد عرض كنم انان هيچگاه به ملايمت بهاءيان يعنى پيروان حضرت بها الله نبودند وهميشه اماده رزم ودر خفا شمشير در دست بودند زيرا هدف باب تخريب افكار ناسفته گذشته وتمهيد سبيل براى من يظهره الله بود تا جاده برايش صاف باشد وهمينطور هم شد.زيرا وقتى حضرت بهاالله اظهار امر فرمودند ٩٩ درصد بابيان به او گرويدند واقليت كوچكى بابى باقى ماندند وتنها در ان زمان بود كه با انتشار كتاب اقدس شمشيرهاى بابيان به غلاف راجع شد زيرا شروع عصر جديدى بود واقتضاى اين عصرمسالمت ورحمت بين ابنا بشر بايد در دستور كار قرار ميگرفت
Firooz Ferdosi
در ضمن فراموش كردم از شما تشكر كنم از احوالپرسى وبدينوسيله از شما ممنونم ، ودر انتها ،لطف بفرماييد اگر نكته اى را جواب نداده ام ياد اورى نماييد
Behrooz Payamipour

Write a comment...