حکومت اسلامی و بدبختی مردم
دکتر هوشنگ گیلک
مخور صائب فریب زهد از عمامه زاهد…..
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
دختری جوان، جگر گوشه پدر و مادری، و نازنین خانواده ای، به ثمن بخس توسط مشتی چاقو کش و غداره بند آدم کش و جانی، بسبب ظاهری نداشتن حجاب کامل اسلامی کشته شد. تا کی و تا چند مردمی واپس مانده و بدبختی چون هم میهنان ایرانی ما باید زیر یوق یک مشت مفت خواران آدم کش و جانیان اسلامی رنج ببرند؟ میدانم که “خود کرده را تدبیر نیست”،و بر این امر نیز واقفم که “گر چه در دیگ باز است ولی حیاء گربه کجاست؟
مطابق آنچه که خبر گذاری ها گزارش داده و میدهند، در حدود ساعت شش پس از نیمروز سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، مهسا دختر بیست و دو ساله ای را که همراه برادرش بود در نزدیکی ایستگاه حقانی تهران باز داشت میکنند. سبب این توقیف عدم اجرای قانون حجاب اسلامی میدانند و او را به ساختمان پلیس امنیت و اخلاقی اسلامی میبرند. آز آن به بعد، رویدادها مبهم و تاریک میگردند. آگاهی آنچه که بطور یقین صورت میگیرد برای مردم آشکار نمیشود. بررسی فیلمی که از دوربین مامورین ارایه شده است، ناقص و بنظر یکنواخت نمیاید. چنین امری این پرسش را پیش میاورد که آیا فیلم را سانسور کرده اند و یاخیر
این ویدیو بخوبی نشان میدهد که پس از کوتاه مدتی این دختر نازنین از جای خود در تالار زندان بر میخیزد، با اندکی توجه، میتوان دید که طرز راه رفتنش بر رویه محکمی استوار نیست و لحظه ای بعد دست هایش را به شقیقه میگذارد و اندکی بعد به زمین میافتد. با تجزیه و تحلیل این رویداد میتوان نتیجه گرفت که از ناراحتی سر رنج میبرده، احتمالا از سردرد که مسبب و پیش آمد نقش زمین شدنش میشود
خونریزی از گوس راست
آنچه که در دو و یا سه روز بعد روی میدهد، در محیط های مجازی و اجتماعی به تفصیل مورد گفتگو قرار گرفته است. عکس ها و اسکن ها توسط متخصصین فن به تفصیل بررسی شده اند و بدرستی همگی آنان ضربات مغزی و شکستن استخوان جمجمه را علت واقعی مرگ این نوجوان دانستند
به تصویر فوق این نازنین توجه کنید، تا مطالبی را برای شما روشن کنم. نگاهی به گوش این دختر بیاندازید، متوجه میشوید که ضایعه ای در پوست صورت و گوش و یا لاله گوش بچشم نمیخورد، اما آثار خون خشک شده در آن قسمت واضح میباشد. چنین نشانه ای فقط در موردی دیده میشود که جمجمه و یا گوش داخلی صدمه خورد باشند، که در این مورد بنظر صادق میاید. تمامی آنها نشانه های خونریزی مغزی هستند که در این جوان ظاهر بود و مرگ او را جز به ضایعه مغزی که به احتمال بسیار در نتیجه ضربه هایی به سر او بود نمیتوان تشریح نمود
دولت برای تبریه عمل جنایتکارانه خود و مامورین خود دست به یک مشت اراجیف همیشگی خود میزند. با دروغ گفتن که مهسا دچار بیماری صرع بوده و عمل جراحی مغز برای غده مغزی داشته و کوشش میکنند که عاملین این جنایت مخوف را از مجازات مصون دارند. افترا زده اند که وی علاوه به ابتلاء به صرع از بیماری قند نیز رنج میبرده. تمامی این ترهات توسط افراد خانواده که شامل مادر و برادر و دایی بودند رد شد. همه آنان به کرات گفتند ک مهسا از سلامتی کامل بر خوردار بوده اس
آیا بزرگان اسلام و آیت الله ها و مراجع تقلید هیچوقت فکر کرده اند که تا کی باید این ستیزه و دشمنی را با بانوان ما ادامه دهند؟ چرا دست از این دشمنی برنمیدارند؟. آیا خود مادر و خواهر و زن ندارند؟ آیا برای بانوان خانواده خود نیز ارزشی قایل نیستند؟ آیا لحظه ای این فکر در مغز پوسیده آنان رخ نداده است که این نو جوانان ناز پرورده یک مادر و پدرند که برای بزرگ کردن آنان رنج و زحمت بسیار بر خود هموار داشته اند؛ بیخوابی ها، شب زنده داری ها، نگهداری و مواظبت از آنان در موقع بیماری خرج هنگفت مدارس و تربیت آنان را بر خود هموار کرده اند به هوی و هوس یک مشت جانی که تحت تاثیرآدم کشانی بنام مراجع دینی بمانند حیوان از بین میبرند، اگر چه کشتن حیوانات نیز امروزه در کشور های متمدن امکان پذیر نیست
دنیایی که در حال تکمیل و پیشرفت است و هر روز راه نوینی برای راحتی انسان در پیش راه ما گذارده میشود، چه میشود که بزرگان اسلام هنوز قوانین بیش از ۱۵۰۰ سال پیش را که در آنزمان نیز دارای ارزش تمدنی و فرهنگی نبودند، امروزه میخواهند با همان شدت به معرض عمل بگذارند. همین کار بی ارزش آنان بود که منجر به ایجاد ادیان نوینی شد (بابیان و بهاییان). باز این آیت الله ها پند نگرفتند و بجای پذیرش آن احکام نوین، که بسود اجتماع میباشد، با آنان دشمنی آغاز کردند که تا امروز به بدترین وضعی ادامه میدهند. مغز این بزرگان دین، فاقد آن توانایی است که درک کنند، قوانین هزاره پیش امروز قابل اجرا نیست
شادروان پدر نازنینم انسانی بود بتمام ، و که خود را مسلمان میدانست بدون آنکه هیچیک از این اعمال مسلمانان را پذیرا باشد. بارها در نوجوانی با آن راد مرد در باره دین و احکام آن گفتگو میکردم وقتی نمیتوانست که پاسخ قانع کننده ای. بمن بدهد همیشه میگفت “دین را باید همنطوری که هست پذیرفت.” وقتی از ایشان این پرسش را میکردم که چرا مطابق شرع زن دیگری نمیگیرند، با لبخند میگفتند “خدا یکی و زن یکی” هیچوقت نتوانست بمن پاسخ دهد که چرا باید یک مرد میتواند چهار زن بگیرد و چرا بهمان دلیل یک زن نتواند چهار شوهر بکند؟ چرا زن فاقد قدرت طلاق گرفتن است ؟ چرا یک دختر نباید به اندازه یک پسر ارث ببرد؟ چرا شهادت یک زن به اندازه نصف یک مرد باید باشد؟ چرا زن باید موی سر خود را پنهان کند، اما مرد آزاد است که هر ارایشی به موی خود بدهد؟ و چرا و چرا و چرا
بعد ها پی بردم که بیشترین این فرآورده ها بر گفتار کتاب دینی اسلامی “قران” استوار است و دریافتم که بسیاری از بزرگان دین نیز بر همین باورند و اصل این تصمیم را در قران میدانند وآیه ۳۴ از سوره النسا میگوید میگوید “الرجال قوامون علی النسا” یعنی مردان بر زنان برتری دارند. این است آیه مذکور: ک
لرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ﴿۳۴﴾
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرمودهاست. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر راهی بر آنها مجویید، که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است
اسلام بانوان را شایسته نمیداند که در سطح مدنی اجتماع دستی داشته باشند و آنان را در ردیف انسان نمیپذیرد، بانوان را در درجه پایین تری استقرار میدهند، رده ای بین حیوان و انسان!! شهادت آنان، باندازه نیمه ای از شهادت مردان دارای ارزش میباشد. به آیه ۲۸۲ سوره البقره توجه کنید
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ۚ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ ۚ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا ۚ فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ ۚ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ ۖ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ ۚ وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا ۚ وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ۚ ذَٰلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا ۖ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا ۗ وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ ۚ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ ۚ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ ۗ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
ای اهل ایمان، چون به قرض و نسیه معامله کنید تا زمانی معیّن، سند و نوشته در میان باشد، و بایست نویسنده درستکاری معامله میان شما را بنویسد، و نباید کاتب از نوشتن خودداری کند، که خدا به وی نوشتن آموخته پس باید بنویسد، و مدیون باید مطالب را املاء کند، و از خدا بترسد و از آنچه مقرّر شده چیزی نکاهد، و اگر مدیون سفیه یا ناتوان (صغیر) است و صلاحیّت املا ندارد ولیّ او به عدل و درستی املا کند و دو تن از مردان خود (از مسلمانان عادل) گواه آرید، و اگر دو مرد نیابید یک مرد و دو زن، از هر که (به عدالت) قبول دارید گواه گیرید تا اگر یک نفر از آن دو زن فراموش کند دیگری به خاطرش آورد، و هرگاه شهود را (به محکمه) بخوانند امتناع از رفتن نکنند، و در نوشتن آن تا تاریخ معیّن مسامحه نکنید چه معامله کوچک و چه بزرگ باشد. این عادلانهتر است نزد خدا و محکمتر برای شهادت و نزدیکتر به اینکه شکّ و ریبی در معامله پیش نیاید (که موجب نزاع شود) مگر آنکه معامله نقد حاضر باشد که دست به دست میان شما برود، در این صورت باکی نیست که ننویسید، و گواه گیرید هرگاه معامله کنید، و نبایست به نویسنده و گواه ضرری رسد (و بیاجر مانند)، و اگر چنین کنید نافرمانی کردهاید. و از خدا بترسید و خداوند هم به شما تعلیم مصالح امور میکند و خدا به همه چیز داناست.
هنگامی که أصول قوانین مشروطیت برای تصویب به مجلس ملی نو بنیاد ایران تقدیم میشد، ایجاد کنندگان قانون، آزادی کامل و تساوی حقوق برای زنان و مردان قایل شدند و درخواست نمودند که آنان بتوانند که انتخاب کنند و انتخاب شوند. این پیشنهاد باعث مخالفت شدید علمای دینی در مجلس گردید که سر دسته آنان حسن مدرس بود و گفتار و عمل خود را مبتنی به آیه فوق میدانست و عین گفتار ایشان درجلسه ۲۸۰ اول شهریور ۱۲۹۰بدین نحو بود
“برهان این است که امروز ما هر چه تأمل مى کنیم مى بینیم خداوند قابلیت در اینها(زنان) قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آن ها از آن نمرهاند که عقول آن ها استعداد نداردو گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومتند الرجال قوامون على النساء در تحت قیومیت رجال هستندو مذهب رسمى ما اسلام است آن ها در تحت قیومتند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن ها را بکنند که خداوند هم در قرآن مى فرماید در تحت قیومیت اند و حق انتخاب نخواهند داشت هم دینى هم دنیوى. این مسئلهای بود که اجمالاً عرض شد
اضافه بدین گرفتاری ها در قانون مدنی جمهوری اسلامی حقوقی قابل توجه برای بانوان در نظر گرفته نشده است. کشتار آنان توسط افراد ذکور خانواده به علل گوناگون امری شده است ترسناک و متداول. کشتن دختران بدست پدران و برادران بعلت مبهم ناموسی و نبودن قانونی با ارزش در برابر چنین جنایاتی باعث شده است که اینکار بیش از پیش در کشور شایع گردد. به گفتار دورنما از خبرگزاری ایسنا که در ایران سالیانه بین ۳۷۵-۴۵۰ زن بعلل ناموسی کشته میشوند (خبر گزاری ایسنا ۱۶ آذر ۱۳۹۸)
با کمال تاسف چنین پدیده ای از هنگامی که اسلام بر این کشور مستولی شد ایجاد گردید. یکی از بزرگترین نمونه چنین رویدادی آنچه است که برنخستین شاعر پارسی گوی ایران پس از تسلط اعراب اورده اند. رابعه بلخی. دختر کعب(۳۱۹- ۲۹۳ هجری شمسی) این بانوی گرانمایه هم زمان با رودکی بوده و از قرار معلوم با او مشاعره نیز داشته است. پس از مرگ پدرش کعب، برادرش حارث به حکومت میرسد و رابعه در یک مهمانی با یکی از کارمندان برادرش بنام بکتاش آشنا و عاشق وی میگردد. و چنین رویدادی از هر دو سوی بوده. برادر از این امر نا راحت و حکم قتل خواهر خود را میدهد که به رگ زدن در حمام آن موجود نازنین را از بین میبرند
در سده هشتم هجری شمسی، بانوی شاعر دیگری در شیراز پا به منصه ظهور میرساند، بنام جهان ملک خاتون که دختر جلال الدین مسعود شاه اینجو بود. که شعرهای وی با حافظ برابری میکند، ادوراد برون یکی از نخستین افرادی بود که این فرد نازنین را بجامعه ادب ایران معرفی نمود. این بانوی گرانقدر پس از مرگ پدر مورد بدرفتاری بسیار قرار گرفت که در آشعارش بخوبی به این موضوعات اشاره میکند
قضیه زرین تاج، طاهره قره العین ( ۷۱۲-۷۶۱ هجری شمسی) یکی دیگر از جنایات نسبتا نوین رهبران اسلامی ایران میباشد. طاهره آزاده ای بی همتا و شاعری بود ادیب و توانا و به باور دوست و دشمن پیشروترین زن تاریخ در بدست آوردن آزادی و پیشرفت بانوان. من در این مختصر در باره این شخصیت بزرگ سخنی نخواهم گفت. چنین برنامه ای نیاز به ساعت ها نگارش دارد تا اندکی از سجایای آن بانوی گرانقدر را بیان کند و بطور کلی، کم و بیش همگان از آن آگاه هستند. سرنوشت این نازنین نیز بمانند سایر بانوان پیشرو، شامل چیزی جز بد رفتاری و ظلم و شتم برای او نبود. طاهره، در علوم دینی پایه ای بود بی همتا که کمتر کسی توانایی مقابله علمی را با او را داشت
در سال ۱۸۴۸ میلادی در باره حقوق زنان میگوید: “میتوانید بزودی، هر گاه اراده کردید، مرا به قتل برسانید- اما جلوی پیشرفت و مبارزه زنان برای آزادی را که روزگارش بزودی خواهد رسید نمیتوانید بگیرید.” آقا خان نوری نخست وزیر شاه، دو مجتهد اصلی اسلامی را مامور میکند که با این بانو در باره افکار و اندیشه اش گفتگو نمایند. این دو نفر عبارت بودند از ملا میرزا محمد مازندرانی و حاجی ملا علی کنی. آنان پس از چندین روز مبادله و مناظره قادر به این نمیشوند که با صراحت بیان و گفتار و دلایل آن بانو مقابله کنند. بالاخره آیت الله کنی و آن دیگر به ضعف خود پی میبرند که “مبارزه با این کافر نمیتوان کرد.” سپس فتوایی نوشتند که “ارتدادو امتناعش از توبه محقق و بایستی بنام قران به قتل برسد -کنت دو بینو- سه سال در ایران
مایلم که در پایان این گفتگو شعری از نظام وفا (۱۲۶۶-۱۳۴۳ ه.ش.) را برای ارزش بانوان به دید همگان برسان
زن بود در آسمان زندگی……….مشرق زیبایی و فرخندگی
در کنار روح پرور کودکان……..چون کواکب در کنار کهکشان
خانه را بانو و شمع محفل است……مالک عشق و نگهبان دل است
از زنان، فکر باز و دلنواز……کشور آباد است و میهن سر فراز
زن نبد گر در جهان رازی نبود…….شعر و شور و ساز و آوازی نبود
بانوی کاشانه دل ها ست زن……روشنایی بخش محفل ها ست زن
کهکشان زندگی دامان وی…….اختران سعد فرزندان وی
بهر مرد از پاک طینت همسری…….روز حاجت نیست بهتر یاوری
مرد و زن در زندگانی توامند……هر کدامی نیمی از عمر هم اند
بگسلند از هم اگر خود تار مهر……یا که از هم بگسلاندشان سپهر
هریکی تنها و دور از آن دگر………نا قص است و ناتمام و بی ثمر
این است دید یک ایرانی نسبت به بانوان، اگر چه این امکان است که تفکرات پایانی صد در صد از ایشان نباشد. اما بهر روی قابل احترام است که چنین امری را پذیرا میباشد. با سوگ فراوان از بدو نابودی کشور بدست تازیان، به اجبار تمدن دون و بی فرهنگ آنان بر این کشور غالب شد. بزرگان دینی برای ثبات خود تا حد امکان کوشیدند که مردم را در چنین فقری نگه دارند و با توفیق یافتن در این گذر مردم را به چنین روزی بمانند امروز رهسپار کردند و ما را در جهل مرکب نگهداشتند؛
در اینجا است که به یاد آن شاعر و فیلسوف سده هفتم امیر محمود ابن یمین الدین محمد طغرانی میافتم که میگوید
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف خویش ز گنبد برهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار ش نمائید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند که بماند
باکمال تأسف ما ایرانیها در این گروه آخر قرار داریم که نمی دانیم و نمیخواهیم بدانیم که نمیدانیم. امیدوارم در آینده نکاتی چند در باره ارزش بانوان را در ایران باستان برای خوانندگان آماده کنم.
No comments:
Post a Comment