Tuesday, May 30, 2023

ايمان از آثار فضل است نه نتايج عدل / نويسنده : فروزنده رحمت پور

Zia Jaberi

ايمان از آثار فضل است نه نتايج عدل 

نويسنده : فروزنده رحمت پور

چه بسا بارها كه اين بيانات مباركه را در آثار و الواح مباركه تلاوت كرده ولى آيا براستى در معنا و مفهوم يك يك اين كلمات كه سرشار از لئالى و گنجينه هاى مكنونه ميباشد تأمّل و تعمّقى مينماييم ؟

چگونه ميشود كه ايمان ، اين حيات ابديه نتيجه فيض الهى باشد و نه سعى و كوشش انسانى ؟ بارها از خود ميپرسيدم : اين چه جرقه ايست كه در قلوب اقلّ قليلى ، شعله محبت را مشتعل ساخته و در قلوب ديگر بى تأثير ميباشد ؟

و همواره اين سؤال برايم بيجواب باقى بود تا اينكه روزى در كتاب مفاوضات توجهم به يكى از بيانات حضرت عبدالبهاء جلب شد كه فرموده اند :

قوله جلّ ثنائه :

"ترقّيات روحانيه و كمالات ملكوتيّه نيز به انتخاب حضرت رحمن است، زيرا ايمان كه حيات ابديّه است از آثار فضل است نه نتايج عدل ، شعله نار محبّت بقوٌت انجذاب است نه بسعى و كوشش در جهان خاك و آب ." ( حضرت عبدالبهاء مفاوضات)

و در سوره بقره نازل :

" لَيسَ عَليكَ هُداهُم و لكن الله يَهدى مَن يَشاءُ "

يعنى اى محمّد بر عهده تو نيست هدايت عباد و لكن خداوند هر كه را ميخواهد هدايت ميكند.

و براستى كه خداوند در هنگام معين اسباب ان را نيز مهيا ميسازد ، هاديان امر الهى ، مبلّغان امرش ، روياى صادقه وووو.... اخيراً پستى از دوست گرامى به نگارش shirin dokht در اين مورد ( روياى صادقه) ، توجهم را جلب نمود و سطر سطر ان داستان را در اين بيان " ايمان از آثار فضل است نه نتايج عدل " را با جان و دل احساس نمودم . لذا حكايت فوق به قلم زيباى نويسنده بدينگونه ميباشد :

"بنده موری بیش نیستم ولی با خواب ایمان آوردم... در خانواده غیر مذهبی که نیمی ضد دین بودند و دینداری مساوی نقصان عقل و خرافه پرستی بود. با اینکه شجره نامه قدیمی داشتیم که از خاندان سید حسینی هستیم ولی ابدا این مسایل مهم نبود و در مدرسه هر فردی بعنوان فرد سیدی به بنده احترام میگذاشت اصلا نمیتونستم درک کنم. بهرشکل بخاطر خوابهای صادقه زیادی که داشتم.. به امر خداوند در ظهر عاشورا با دیدن فیلمی از بیت العدل العظم ؛ اظهار امر اعظیم نوین الهی را پذیرفتم بدون آنکه بدانم اصلا دیانت بهایی چیست؟ چه اصول وچه دستوراتی دارد.. دقیقاظهر عاشورا ساعت دوازده این تقلیب روحانی اتفاق افتاد.

هیچ از دیانت بهایی نمیدانستم دوستی قبل ازآن نداشتم و ففط چندروزی عزیزی را میشناختم که همان فیلم کنفرانس بهایی در امریکا را حداقل پانزده سال قبل به بنده داد.


صادقانه میگویم اگر بخاطر لطف خداوند نبود امکان نداشت اظهار امر را بپذیرم یا چنین نوشته ایی را باور داشته باشم ولی استغفرالله که اکنون چنین باشد.

ذهن ما با اخبار ضد دین و یا خرافه پرستی پر شده.بنده کاملا افرادی را که این مسایل را به تمسخر مینشینند درک میکنم چون بنده اصلا اسلام را قبول نداشتم با آنکه قران و توره و انجیل را برای تحقیق خوانده بودم ولی بی دینی را قبول داشتم.. عقل گرایی و تربیت و نوع دید جامعه و سواستفاده از مذهب دقیقا منجر میشود به آنکه خیلی ها ناباور باشند. بنده کاملا درک میکنم.


ولی نکته ایی در تفسیر این متن زیباست و آنکه خوابهای صادقه رو مردم عادی مثل بنده مور هم دارند و فکر نمیکنم فقط خاص خاصان باشند.

بنده سالها مبارزه کردم ولی نتوانستم بر خلاف اراده و خواست الهی حرکتی کنم و فردی مذهبی شدم. این نعمت و رحمت الهی است برای خود فرد که خداوند منت میگذارد بر ما نادانان تا ازحقیقت ها در عالم رویا باخبر شویم...

بعنوان مثال

بنده منرل حضرت باب و درخت نارنج را در عالم رویا دیدم بعلاوه پیامی در همین خوابکه در مورد کتاب ایقان بود . در حالیکه روح ام خبر از این مطالب نداشت و یا از خواب که برخاستم بلد نبودم که واژه ایقان با قاف است یا غین . ابدا نمیدانستم چیست؟ ففط در خواب در منزلی که قدیمی و تخریب شده بود در دوطبقه به بنده توسط فردی سه بار گفته شد: کتاب ایقان را بخوان..

بعدا آن فرد را در عالم بیداری دیدم که همسر شهید بهایی بودند و وقتی این بانو محب را دیدم نزدیک بود پس بیفتم چون همانی بودند که در منزل حضرت باب دیده بودم. جزییات را نگفته ام.


هنوز که هنوز وقتی درخت نارنج را در عکسها میبینم حالم منقلب میشود... توصیف کردنی نیست..


ولی بسیاری از این خوابها دیدم از کودکی وقتی پنجساله بودن ..

ولی افرادی که چنین تجاربی ندارند مسلما رد میکنند یا میگویند تو قبلا شنیده بودی؟؟ چگونه ممکن است..

کسانی که بخواهند نفی کنند با هزار دلیل همچنان انکار میکنند.


راه الهی راه قلب است و عشق نه قلب و ذهن...


باید با دیده دل دید نه دیده سر..


بحث کردن با افرادی که میخواهند چشمان اشان را به حقیقت ببند هیچ فایده ایی ندارد جز اتلاف وقت.


اگر فردی با مناجات ارتباط برقرار کرد آنگاه میتوان صحبت و مناظره داشت چرا که کلام خداوند بر دل مینشیند..


هیچ دلیلی و ضروریتی برای توضیح نیست آنکه بخواهد ببیند با امرخداوند خواهد دید. در آخر بدون اذن خداوند برگی از شاخسار نخواهد افتاد." ( Shirin Dokht)


روياى صادقه همواره يكى از اسبابيست كه از آغاز تاريخ بشريت ، پروردگار بدان وسيله با همه بندگان و انبیاء و فرستادگانش سخن می‌گوید ..چه از اولیای خدا باشند چه از دشمنانش، چه مؤمن و چه غير مؤمن . چنانچه خدا از طريق رويايى به فرعون مصر و تعبير أن رويا از جانب یوسف (ع) كه باعث نجات مصريان از قحطى گرديد ، يوسف (ع) را در دربار فرعون ، عزيز مصر گردانيد .

(وَ قَال الْمَلكُ ِإنِّی َأرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سمَانٍ یأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْر وَأُخَرَ یاِبسَاتٍ یا َأیهَا الْمَلأُ أْفتُوِنی فی رُؤْیای ِإن ُ كنْتُمْ للرُّؤْیا تَعْبُرُون). یوسف: 43

(و پادشاه گفت همانا من در رؤیا دیدم كه هفت گاو چاق هفت گاو لاغر را خوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه زرد پس از آنان دیدم. ای درباریان ! مرا از رؤیایم خبر دهید اگر توان تعبیر رؤیا را دارید).

در قرآن به قصه یوسف (ع) اشاره می شود كه چگونه یعقوب(ع) ، پدر يوسف ، رؤیای یوسف (ع) را دلیل تشخیص و مصداق يوسف به عنوان خليفه بروردگار دانسته و به ايشان هشدار داد كه به برادرانش این رؤیا را نگوید زیرا كه با این رؤیا او را تشخیص داده و در آخر ممكن است مثل هابیل كشته شود

(قَالَ یا بُنَی لاَ تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَیكِیدُواْ لَكَ كَیداً إِنَّ الشَّیطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ). یوسف:5

(یعقوب گفت ای فرزند عزیزم، خواب خود را بر برادران حكایت مكن (كه به غوای شیطان) بــر تو مكر و حسد خواهند ورزید، زیرا دشمنی شیطان را آدمیان بسیار آشكار است).

آیا این اقرار قران به حجیت رؤیا در تشخیص مصداق خلیفه خدا در زمین نیست، آیا یوسف بر اساس رؤیای فرعون اقتصاد دولت مصر را تدبیر نكرد و غذای فراوان برای مردم فراهم نكرد، آیا دلیل رؤیا و مكاشفه كه آنها وحی الهی هستند، خدا خود را شاهد بر آنها قرار نداد؟

لیكن امروزه بسیاری از مردم به رؤیاها و مكاشفات استهزاء می كنند و به رؤیاها، خوایهای آشفته می گویند و این چیز را بی خردانه می دانند.

براستى كه فضل الهى به طريقى كه از جانب حق مقدّر گرديده است شامل حال تمامى افراد ميشود ولى آيا از بين آنان همگى به احياى روحانى نائل ميشوند . افسوس مگر اقلّ قليلى!!

پس در مقامى كه ميفرمايند ايمان كه حيات ابديه است از آثار فضل است نه نتايج عدل، روشنگر اين مطلب ميباشد كه باران لطف و رحمتى كه پروردگار متعال به عالم انسانى جهت احياى روحانى اعطا نموده است فضل مطلق بوده چه كه اين فرصتها حتى به خلقى كه سزاوار آن نميباشد از جانب ايزد متعال داده شده است ولى هيهات كه غافلين به آن حيات ابديه كه همانا ايمان ميباشد نائل نميشوند.

اما چیز هایی که موجب می شود انسان مشمول فضل و لطف الهی گردد بندگی خالصانه و اطاعت از دستورات خداوند و دعا و اظهار خضوع و انکسار در پیشگاه حق تعالی است و هر چه این اعمال صافتر و خالص تر باشد قابليت آدمى براى دريافت نزول رحمت و فضل خداوند بيشتر ى شود و به همین دلیل انبیا و اولیا و بندگان مقرب و صالح خداوند بهره بیشتری از فیض و احسان ا لهی دارند . در باب لطف و فضل حضرت حق در دعاى جوشنكبير آمده كه «يا من فضله عميم» یعنی فضل و احسان و بخشش پروردگار اختصاص به گروه ويژهاى ندارد بلكه فضل خداوند همه را در بر گرفته است . فضل و رحمت خدا همچون باران بر همگان سرازير است و همه انسان ها بلکه همه موجودات از این فیض بیکران برخوردارند ولی هر چه زمينه برای دریافت فیض فراهم تر باشد بهره مندى از آن بيشتر خواهد بود .

چنانچه غافلين، قوه انجذاب اين فيض الهى را نداشته و شعله نار محبت همواره در وجودشان خاموش خواهد ماند.

براستى كه اگر فضل الهى عالم انسانى را احاطه نكرده بود چه بسيار مؤمنان كه در امتحانهاى الهى مردود بودند.

همانگونه كه مبلّغين امرالله از براى نفوس حكم فضل الهى را داشته چه كه پروردگار دانا از طريق اين مؤمنين به حقّ ، خلق را به احياى روحانى دعوت ميكند .

حضرت ولى امرالله در اين مقام ميفرمايند:

آیا تصور می کنید که مبلغین قادرند که عقاید را تغییر داده و یا قلوب را تقلیب نمایند؟ کلا و حاشا. آنها فقط نفوس مفرده ای هستند که خود را تسلیم نموده تا روح حضرت بهاءالله به هر نحو که اراده فرماید ایشان را به حرکت انداخته ، مورد استفاده قرار دهد. میزان موفقیت حدی است که خود را تسلیم نموده تا اراده ی حق به وسیله ما عمل نماید. (حضرت ولی امرالله)

احبای الله یک هدف دارند و ان تبلیغ و انتشار امرلله و شناسایی دقیق مظهر ظهور ، منجی و احيا كننده عالم بشريّت ، حضرت بهاء الله، به دشت حاصل خیز روح و قلوب هم نوعان در سراسر عالم و برافراشتن خيمه وحدت عالم انسانى ميباشد.



Friday, May 19, 2023

« عبدالبهاء» بازماندگان کشتی تایتانیک


« عبدالبهاء» 

بازماندگان کشتی تایتانیک

کشتی غرق ناشدنی تایتانیک با بیش از ۲۲۰۰ نفر سرنشین در سال ۱۹۱۲ در اقیانوس اطلس شمالی غرق شد. این تراژدی، دستمایه ای برای چندین داستان سرایی حماسی شده است. در میان تمام این داستانها، یکی از شگفت انگیزترین آنها مربوط به داستان مرد ۶۸ ساله ایرانی بود که در این کشتی نگون بخت حاضر نبود ولی قرار بود که مسافر آن باشد.

رسانه های اروپایی و آمریکایی از عباس افندی معروف به عبدالبها، با عناوینی چون «فیلسوف»، «پیامبر صلح» و حتی «رجعت مسیح» یاد کرده اند. دوستداران آمریکاییش هزاران دلار برایش فرستاده بودند تا بلیط تایتانیک را خریداری کند و از او تمنا کرده بودند که با نهایت توانگری به آمریکا سفر کند. اما ایشان این تقدیمی را قبول نکرد و در عوض پولش را به خیریه داد.


" از من خواسته شد که با کشتی تایتانیک سفر کنم".

 او بعدها گفت، " قلبم گواهی می داد که نباید چنین کنم".


در عوض عبدالبها سفر دریایی خود را به نیویورک با کشتی معمولی سدریک انجام داد. تمام روزنامه های بزرگ در نیویورک، رسیدن وی و سفر ۸ ماهه ای را که ساحل به ساحل پیموده بود، منعکس کردند.این خارجی مولوی (۱) به سر، در "ردایی شرقی" صفحه اول خبرها را به خود اختصاص داده بود.


نیویورک تایمز گزارش کرد که پیام او " دوری گزیدن ازانواع تعصبات ملی، نژادی و دینی" است؛ این مقاله همچنین سخنی از عبدالبها را مستقیما نقل کرد که عنوان می داشت:" زمان آن رسیده است که بشر، پرچم وحدت عالم انسانی را بر افرازد و باشد که به واسطه آن قواعد جزم اندیشانه، متعصبانه و خرافات پایان پذیرد!".

.

بارها مطبوعات، او را پیامبر و به خصوص "پیامبر ایرانی" خطاب می کردند. یک سرخط خبری، سخنرانی او را در دانشگاه استنفورد اینگونه پی گرفت که:


" پیامبر می گوید که پیامبر نیست!". 


عبدالبها در حقیقت، رهبر دیانت تازه برآمده بهائی در آن زمان بود؛ هرچند مرتباً پیامبر بودن خود را انکار می کرد.

او امری را که توسط پدرش، بهاءالله در میانه قرن نوزدهم، بنیانگذاری شده بود، ترویج می کرد؛ دیانتی که ریشه در وحدت تمام ادیان داشت. در آن زمان تنها چند صد نفر بهائی در آمریکا زندگی می کردند در حالیکه امروز جمعیت زیادی از بهائیان در آنجا ساکنند. همه روزه و در تمام ماهها، جمعیت (گاهی هزاران نفر)از سراسر آمریکا برای شنیدن سخنرانی او گرد می آمدند. او در کنیسه ها مسیح را می ستود، در کلیساها، از عظمت تعالیم حضرت محمد سخن می گفت و در طی سفرهایش افراد نامی ای چون آندرو کارنگی، الکساندر گراهام بل و جبران خلیل جبران علاقه مند بودند که او را همراهی کنند.


منبع: هافینگتن پست, نوشتهRainn Wilson 🔽


https://www.huffpost.com/entry/abdul-baha_b_1419099/amp


۱- نوعی کلاه شرقی که در دوره قاجار مرسوم بود. 


https://t.me/Tolo_E_Carmel










Tuesday, May 16, 2023

ابن سینا

 ابن سینا

ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا، ابن سینا، پورسینا و شیخ الرئیس (زادهٔ ۳۵۹ ه‍.ش – درگذشتهٔ ۲ تیر ۴۱۶، ۹۸۰–۱۰۳۷ میلادی، ۳۷۰–۴۲۸ ه‍.ق[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳] همه‌چیزدان،[۱۴] پزشک، ریاضی‌دان، اخترشناس،فیزیک‌دان، شیمی‌دان، جغرافی‌دان، زمین‌شناس، شاعر، منطق‌دان، فیلسوف، موسیقی‌دان[۱۵] و دولت‌مرد ایرانی[۲][۳][۴][۵][۱۶] و از مشهورترین و تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایران‌زمین و جهان است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینهٔ فلسفه وپزشکی اهمیت دارد. آثار اصلی او دو دانشنامهٔ علمی و فلسفی جامع به نام‌های کتاب شفا و دانشنامهٔ علائی، و همچنینالقانون فی الطب به عنوان یکی از معروف‌ترین آثار تاریخ پزشکی است.[۱۷][۱۸]

مجسمهٔ ابن سینا در محوطه روبروی دفتر سازمان ملل متحد در وین

وی در کودکی نبوغ شایانی از خود بروز داد و در جوانی از  دانشمندان و پزشکان خاص دربار امیر نوح سامانی دربخارا بود. سپس با زوال سامانیان و نزدیک شدن خطر سپاهسلطان محمود غزنوی از بخارا به گرگانج خوارزم رفت و از آنجا به گرگان نزد امیران آل زیار پناه برد. سپس، در خدمتمجدالدوله رستم امیر آل بویه در ری رسید و پس از آن درهمدان وزیر شمس‌الدوله دیلمی بود. پس از مرگ امیر، وی را زندانی کردند تا اینکه از آنجا گریخت و نزد علاء الدوله، حاکم اصفهان از آل کاکویه رفت و در خدمت او بود تا نهایتاً در همین منصب در سفر به همدان درگذشت.

در حوزه دانش منطق ابن سینا با ابداع دو نظریه «قیاس اقترانی شرطی» و «موجهات زمانی» از منطق ارسطویی پا فراتر نهاد در طرح نوینی از منطق موسوم به منطق سینوی را در تمدن اسلامی پی نهاد که پس از وی تا زمان خواجه نصیرالدین طوسی تکمیل گردید.[۱۹] در حوزه فلسفه وی کوشید تا فلسفه مشائی را با دین سازگار سازد. در این جهت علاوه بر اثبات وجود خداوند بمثابه واجب الوجود فلسفی، به حل عقلی مسائلی از قبیل صدور کثرت از وحدت، علم خداوند به جزئیات، پیوند حادث و قدیم، رابطه ذات و صفات خدا پرداخت. در حوزه نفس نیز بحث تجرد و خلود را طرح می‌کند. وی معقول ثانی و اولی را تفکیک می‌کند و در موضوع شرور تقریر نوینی ارائه می‌دهد.[۲۰]

وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که شمار زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتندر کتاب تاریخ علم، وی را یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان و دانشمندان پزشکی می‌داند.[۲۱] همچنین وی او را مشهورترین دانشمند دیار ایران می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است.[۲۲] همچنین وی در زمرهٔ فیلسوفان بزرگ جهان قرار دارد.[۲۳] دانشنامهٔ فلسفهٔ دانشگاه تنسی ابن سینا را تأثیرگذارترین فیلسوف جهان پیش از دوران مدرن معرفی می‌کند.[۱۳] تقریرهای فلسفی وی بسیار بر فلاسفه بزرگ بعدی از جمله ملاصدرا، توماس آکوئیناس ودکارت مؤثر بوده‌است و علاوه بر مکتب سینوی در جهان اسلام که همچنان استمرار دارد، مکتب سینوی در فلسفه قرون وسطی اروپا نیز پدید می‌آید. تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی، کلام شیعه را به رنگ فلسفه سینوی درمی‌آورد. در مخالفت با وی از یک سو محمد غزالی و فخر رازی از موضع کلام اشعری و از سوی دیگر ابن رشد اندلسیاز موضع فلسفه ارسطویی کتاب می‌نویسند.

زادروز او در ایران، یعنی ۱ شهریور، روز پزشک نام گرفته‌است.

آرامگاه بوعلی‌سینا در میدان بوعلی سینا در مرکز شهر همدان واقع شده‌است.

زندگی

نام ابن‌سینا، حسین و نام پدرش عبدالله که فرزند حسن و حسن فرزند علی و علی فرزند سینا بود؛ بنابراین به ابن‌سینا یا ابوعلی سینا ملقب شد. عبدالله پدر ابن‌سینا اهل بلخ بود و در زمان سلطنت نوح دوم سامانی از پادشاهان سامانی از بلخ بهبخارا آمد و کارمند دارایی روستایی بنام خرمیثن شد و از ده نزدیکی بنام افشنه با دختری بنام ستاره ازدواج کرد و اولین فرزندش را حسین نام گذاشت که همان ابن‌سیناست. پدر و برادر ابن سینا مجذوب تبلیغات اسماعیلیه شده بودند، اما ابن‌سینا از آن دو پیروی نکرد. وی حافظه و هوشی خارق‌العاده داشت. به‌طوری‌که در ۱۴ سالگی از آموزگار خود پیشی گرفت.[۲۴]

او علم منطق را از استادش ابو عبدالله ناتلی آموخت. او کسی را نداشت که از وی علوم طبیعی یا داروسازی را فرا بگیرد و پزشکان مشهور از دستورکارهای او پیروی می‌کردند. البته وی در فراگیری علم متافیزیک ارسطو دچار مشکل شد که تنها به کمک اغراض مابعدالطبیعه فارابی توانست آن را بفهمد. در جوانی او امیر نوح سامانی را از یک بیماری سخت نجات داد. امیر خراسان در ازای این کار اجازه داد که ابن سینا از کتابخانه باشکوه مخصوص شاهزادگان سامانی استفاده کند. در سن ۱۸ سالگی، ابن سینا بر بسیاری از علوم زمانه خود تسلط یافت. پیشرفت‌های بعدی وی، مرهون استدلالهای شخصی اش بود.[۲۴]

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:[۲۵]

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد.[۲۶] بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادببیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند. در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. زمانی که ناتلی به خانهٔ ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد، (که از شاگردان حریر بن عبدالله سجستانی بود)[۲۷] فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در جدل که شیوهٔ دانشمندانِ آن زمان بود، تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تأکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشهٔ خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسیِ آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم گفته بود، فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استادِ خود برتری یافتم. چون ناتلی از بخارا رفت من به پژوهش و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد میلی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان پیشین نوشته بودند، همه را به دقت خواندم، چون علم طب از علوم مشکل به‌شمار نمی‌رفت، در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار زمان صرف کردم. در این زمان کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

پس از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب مابعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرضِ نویسنده را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقتِ آن پی نبرده‌بودم. چهرهٔ مقصود در حجابِ ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروشِ دوره‌گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت به من درخواست کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از برداشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاسِ خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود، صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این هنگام سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم. زمانی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح بن منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتاب‌های بسیاری در آنجا دیدم که بیشتر مردم حتی نام آن‌ها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آن‌ها بسیار سود جستم. چندی پس از این روزها پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا نزدیکی پیدا کردم و به تألیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم. پیش از آن در بخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم.

نگاره‌ای از ابن سینا بر روی ترجمه کتاب قانون به لاتینی با نام «Princeps Abinsceni» اثر «Gentile da Foligno» چاپ سال ۱۵۲۰ ایتالیا

در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم. مدتی همچون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به جرجان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به جرجان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در جرجان به نزدم آمد.

ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. من به خدمت او پیوستم تا پایان زندگی با او بودم و استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که بهبیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و از آنجا به قزوین و از قزوین به همدانرفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین زمان‌ها استادم کتاب قانونرا نوشت و تألیف کتاب بزرگ شفا را به خواهشِ من آغاز کرد. چون شمس الدولهاز جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید؛ استاد وزارتِ او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد. ۴ ماه در زندان به‌سر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تنِ دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان درآمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سَفَروحَضَر و به هنگام جنگ و صلح، استاد را همراه و همنشینِ خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاءرا تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و به خاک سپرده شد. او با روش‌های اندیشمندانه بیماران را درمان می‌کرد.

در خصوص مذهب و اعتقادات او اختلافاتی گزارش شده‌است، با این وجود مسلمان بودن وی، قطعی قلمداد شده‌است. دیمیتری گوتاس او را سنی حنفی می‌داند.[۲۸] برخی[کدام؟] منابع او را اسماعیلی مذهب و گروهی دیگر[کدام؟] او را شیعه دوازده‌امامی عنوان کرده‌اند. از اندیشه‌های سیاسی و اعتقادی وی، گزارش‌های در تأیید شیعه اثنی عشری بودن وی مطرح شده‌است.[۲۹]

مهاجرت از گرگانج به جرجان (۴۰۳–۴۰۲ هجری/ ۱۰۱۳–۱۰۱۲ میلادی)

مجسمهٔ ابن سینا در محوطه روبروی دفتر سازمان ملل متحد در وین

ابن سینا در ۴۰۲ هجری گرگانج را به مقصد جرجان ترک نمود تا دوستش کاووس بن وشمگیر دیلمی از آل زیار را دیدار کند. در این راه، ابن سینا به سوی خراسانرفت و از شهرهای نسا، ابیورد، طوس، سمنگان، جاجرم گذشت و به جرجان رسید؛ ولی در این میان (در زمستان ۴۰۳ هجری/ژانویه و مارس ۱۰۱۳ میلادی) قابوس درگذشت. گرچه در شرح حال ابن سینا به زبان خودش، دلیلی بر این موضوع نیامده، ولی می‌توان علت مرگ قابوس را مسائل سیاسی دانست. به نظر نمی‌رسد ابن سینا در طی این سفر که در شهری مانده باشد. ابن سینا مدت کوتاهی در جرجان در خانه یکی از دوستان صمیمی اش اقامت نمود و در آنجا جوزجانی را دیدار نموده و در خدمت منوچهر بن کاووس بود.[۳۰]

در ری (۴۰۵–۴۰۴ هجری/ ۱۰۱۵–۱۰۱۴ میلادی)

ابن سینا از جرجان به ری مهاجرت کرد و در دستگاه حکومتی حاکم آل بویه مجدالدوله رستم وارد شد. مادر مجدالدوله سیده، دستی پشت پرده در تصمیم گیریهای حکومتی بود. ابن سینا با مهارتی که در پزشکی داشت، از نخبگان سیاسی که به مجدالدوله مشاوره می‌دادند پیشی گرفت و به وی نزدیک‌تر شد. ابن سینا مجدالدوله را که مبتلا به مالیخولیا شده بود، مداوا نمود.[۳۰]

در همدان (۴۱۵–۴۰۵ هجری/ ۱۰۲۴–۱۰۱۵ میلادی)

ابن سینا در ری بود تا شمس‌الدوله حاکم آل بویه (برادر مجدالدوله) در ذیقعدهٔ ۴۰۵ ه‍.ق /آوریل ۱۰۱۵ م. به آنجا حمله کرد. ابن سینا به دلایل نامعلوم به قزوین مهاجرت کرده و سپس وارد همدان گردید. وی سپس برای درمان شمس‌الدوله احضار گردید و به اجبار وزیر وی شد و تا مرگ شمس‌الدوله در ۴۱۲ ه‍.ق /۱۰۲۱ م. در این سمت باقی ماند. یک بار در این دوران ابن سینا با لشکریان امیر درگیر شد. پس از مرگ شمس‌الدوله، سماءالدوله روی کار آمد و از ابن سینا خواست تا در جایگاهش باقی بماند؛ ولی ابن سینا تمایلی به این موضوع نداشت و در انتظار فرصتی برای ترک آن دیار بود. او پنهانی با علاءالدوله حاکم آل کاکویه نامه نگاری کرد که دیوان آل بویه در همدان و مخصوصاً تاج‌الملک ابونصر ابراهیم بن بهرام کوهی وزیر کرد آل بویه به وی ظنین گردیده، به اتهام خیانت در قلعه‌ای در فرجان ابن سینا را زندانی کردند. ابن سینا ۴ ماه زندانی بود تا اینکه علاءالدوله به همدان تاخت و سلطنت سماءالدوله را پایان داد و ابن سینا از زندان آزاد شد. علاءالدوله به ابن سینا پیشنهاد منصبی در همدان را داد که نپذیرفت. چندی بعد ابن سینا تصمیم به مهاجرت به اصفهان گرفت و در لباس صوفیان به همراه برادرش، ابوعبید جوزجانی و دو برده به آنجا رفت.[۳۰]

در اصفهان (۴۲۸–۴۱۵ هجری/۱۰۳۷–۱۰۲۴ میلادی)

علاءالدوله، ابن سینا را با عزت و احترام پذیرفت و ابن سینا در اصفهان سکنی گزید و سالهای پایانی عمرش را در خدمت وی گذراند و در بیشتر سفرها با وی همراه بود. در یکی از این سفرها به همدان در سال ۴۲۸ هجری به همدان رفت.[۳۰]

پایان زندگی در همدان

می‌گویند ابن سینا در سفر به همدان مبتلا به قولنج شد که پیشتر هم به آن مبتلا شده بود و در اثر آن در روز ۲ تیر ۴۱۶ هجری شمسی درگذشت و در همدان به خاک سپرده شد.[۳۰] اما علت اصلی مرگ ابن سینا مشخص نیست. می‌دانیم که او مدت‌ها از یک بیماری رنج می‌برده‌است. حدس زده می‌شود که علت مرگ او شاید سرطان روده بزرگ، آمیبیاز و … بوده باشد.[۳۱][۳۲]

روایتی نیز از مرگ ابن سینا در زندگی نامهٔ او به قلم ابوعبید جوزجانی شاگرد و همراه ابن سینا موجود است که علت مرگ ابن سینا را زیاده روی در شهوات می‌داند.[۳۳] البته با توجه به اینکه ابن سینا شهرت زیادی داشته و زندگی‌نامه پس از مرگ او نوشته شده‌است، و از سوی دیگر هنوز نسخه ای انتقادی از زندگی نامهٔ ابن سینا تهیه نشده‌است، زندگی ابن سینا به روایت جوزجانی دارای ابهاماتی برای ابن سیناپژوهان است.[۳۴][۳۲]

آرامگاه

آرامگاه پورسینا (این سینا) (بوعلی سینا) - همدان - ایران

ابن سینا در همان محل مرگ، یعنی همدان به خاک سپرده شد و آرامگاه بوعلی‌سینا هم‌اکنون در این شهر قرار دارد.[۳۰]آرامگاه پورسینا یکی از میدان‌های اصلی شهر است در امتداد ضلع شمالی و جنوبی این میدان دو خیابان بوعلی سینای شمالی و جنوبی و در امتداد ضلع‌های شرقی بلوار آیت‌الله مدنی و غربی آن بلوار خواجه رشید قرار دارند، این آرامگاه در سال ۱۳۲۷ خورشیدی بر اساس طرح برنده مسابقه، هوشنگ سیحون، ساخته شد.

همچنین مدفن شاعر مشهور عارف قزوینی در مجاورت بنای این آرامگاه است.

ابن سینا و ازدواج

در منابع تاریخی هیچ گزارش جدی دربارهٔ ازدواج ابن سینا مطرح نشده‌است، جز این‌که برخی گفته‌اند با دختری به نام یاسمین که کنیز فراری خلیفه بغداد بود، ازدواج کرد، که آن هم دیری نپایید.[۳۵]

ابن سینا فیلسوف

ابن سینا بسیار پیرو فلسفه ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی و ثامیسطیوس است. اما ابن سینا هرچه به پایان عمر نزدیک می‌شد، بیشتر از ارسطو فاصله می‌گرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک می‌شد. داستان‌های تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین که پایان عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. متأسفانه امروزه از این کتاب تنها پیش گفتارش در دست است؛ ولی حتی در همین پیش گفتار نیز ابن سینا آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا و نجات را انکار می‌کند.[۳۶]

آثار ابن سینا

نسخه‌ای از کتاب قانون ابن سینا به زبان لاتین، چاپ ۱۴۸۴ میلادی در مخزن کتب نفیس کتابخانهمرکز علوم درمانی دانشگاه تکزاس در سن‌آنتونیو

به دلیل آنکه در آن دوره، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایران‌زمین که در آن روزگار می‌زیستند، اکثر کتاب‌های خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها برخی از این آثار به زبان‌های دیگر از جمله فارسی ترجمه شد. از جمله اثر قانون در طب را که عبدالرحمن شرفکندی به زبان فارسی ترجمه کرده‌است.

برابریابی برای واژه‌های عربی و واژه‌سازی از سویِ ابنِ سینا

افزون بر این، ابن سینا در ادبیات فارسی نیز دستی توانمند داشته‌است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آن‌ها، بی‌گمان «دانشنامه علائی» و «رگشناسی» (رساله نبض) از نوشته‌های او است. آثار فارسی ابن سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصارکامل نوشته شده‌است.[۳۷] ابن سینا برای بیان مفاهیم نو به فارسی در آثار خود دست به واژه‌سازی زده‌است.

برپایهٔ پژوهشهای دکتر محمد معین و سید محمد مشکات، شمار واژگان آفریدهٔ ابن سینا در دانشنامهٔ علایی و رگ‌شناسی ۱۰۳۹واژه است. برخی واژه‌های آفریدهٔ ابن سینا در این دو اثر سترگ چنین هستند:

بُرینش به‌جای قطع (که در ریاضی و انداهه به‌کار می‌رفت)، پذیرا به‌جای قابل (در فلسفه)، روان به‌جای نفس، سربه‌سر به‌جای مساوی، کرده به‌جای مفعول، کُنا به‌جای فاعل، گداخته به‌جای مایع، مایگی به‌جای مادیّت، نهاد به‌جای وضع، یکی‌ای به‌جای وحدت، افکندنِ گمان به‌جای تولیدِ شک، ایستادگی به‌خودی‌خود به‌جای قائمِ‌بالذات‌بودن، بالش (نمو، از بن واژهٔ بالیدن)،بَستَناکی به‌جای انجماد، بهره پذیر به‌جای قابل قسمت، بی‌گسستگی به‌جای لاینقطع، پیداگر، پیوندپذیر، جانِ سخن گویابه‌جای نفسِ ناطقه، جُنبایی به‌جای حرکت، جنبش‌دار، جنبشِ راست به‌جای حرکتِ مستقیم، جنبش گِرد به‌جای حرکتِ مستدیر، چه چیزی به‌جای ماهیت، دیرجنب، رایش به‌جای علمِ ریاضی، روشن‌سرشتی، زایش‌دِه به‌جای مولّد، زِفر زبرینبه‌جای فکِ اعلی، زِفر زیرین به‌جای فکِ اسفل، شایدبود به‌جای امکان، گوهر روینده به‌جای جوهر نامی، نادیداری به‌جای باطنی، هرآینگی‌بودن به‌جای وجوب، حدِّ کِهین، حدِّ مِهین، حدِّ میانگین، علمِ ترازو به‌جای علمِ منطق، علمِ سپس‌طبیعت به‌جای علم مابعدالطبیعه، نبض درنگی، نبض دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده.[۳۸]

ابوعلی سینا و ادبیات

نمای بیرونی مقبره ابن سینا در همدان

ابوعلی سینا به عربی و فارسی شعر می‌سروده‌است. حدود هفتاد و دو بیت شعر فارسی در کتاب‌های مختلف و تذکره‌ها بدو منسوب شده‌است در میان ابیات بوعلی سینا طنزهای تکان دهنده‌ای به چشم می‌خورد که نشان از بی‌ارزشیِ جهان هستی و ضعف و ناتوانیِ آدمیان از دیدگاهِ اوست.

روزکی چند در جهان بودمبر سرِ خاک باد پیمودم
ساعتی لطف و لحظه‌ای در قهرجانِ پاکیزه را بیالودم
باخرد را به طبع، کردم هَجوبی‌خرد را به طمع بستودم
آتشی برافروختم از دلو آبِ دیده ازو بیالودم
با هواهای حرص شیطانیساعتی شادمان بنغودم
آخرالعمر چون سرآمد کاررفتم تخم کِشته بدرودم
گوهرم باز شد به گوهر خویشمن از این خستگی بیالودم
کس نداند که من کجا رفتمخود ندانم که من کجا بودم
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافتیک‌موی ندانست ولی موی‌شکافت
اندر دلِ من هزارخورشید بتافتآخر به کمالِ ذرّه‌ای راه‌نیافت

بوعلی در قطعه‌ای با این‌که به نحوی ترکِ ادبِ شرع می‌نماید، جهل و حماقت را زشت می‌شمارد؛ اما این قطعه دارای طنزدلپذیری است که بر ترکِ ادب شرع غلبه دارد. جهل و حماقتی که باعثِ حکم شرع بر تحریم می‌شود و عقلا و علما را به زحمت و رنج انداخت:

اولین سنگ قبر ابن سینا قبل از نبش قبر و جابجایی
سنگ مزار ابن سینا
غذای روح بود بادهٔ رحیق الحقکه رنگ و بوش کند رنگ و بوی گل را دق
به رنگ زنگ زداید ز جانِ اندهگینهمای گردد اگر جرعه‌ای بنوشد بَق
به طعم تلخ چو پندِ پدر ولیک مفیدبه پیش میطل باطل به نزدِ دانا حق
مِی از جهالتِ جهّال شد به شرع حرامچو مَه که از سببِ منکرانِ دین شد شَق
حلال گشته به فتوای عقل بر داناحرام گشته به احکامِ شرع بر احمق
شراب را چه گنَه گر که ابلهی نوشدزبان به هرزه گشاید دهد ز دست ورق.[۳۹]

جُنگ سیدالهی نسخه مورخ سده دهم، اشعاری از ابن سینا در این جُنگ دیده می‌شود که برخی از آن‌ها نویافته است:

در راه خدا دوست‌ترت چیست؟ فدا کنآخر به همه عمر یکی دوست به دست آر
مستی مکن از بادهٔ غفلت که نیرزدصد حالت مستی به پریشانی هُشیار
-ای داده دل به دنیا در پیش و پس نگاه کنبیندیش تا چه کردی بنگر که تا کجایی
زین اژدهای پیشه نتواندت رهاندنای بر خطا و زلت، جز رحمت خدایی
جز خواب و خور نبینم کارت مگر…بر سیرت ستوران گر مردمی چرایی
-دعوت عقل آشکارا کن که عمری بعد از ایندر دهانِ ماهیِ تقدیر چون ذوالنّون شود
عیش عقل آن‌گاه خوش‌تر در صفای وقت دلکانتهای دورِ جان با ابتدا مقرون شود
بگذر از بند مزاج و دور باش از بند حسهرکه با دونان نشیند همچو ایشان دون شود
از نشاط و خرّمی بر آسمان گردن فرازکین سرِ ترکیب روزی در زمین مدفون شود
چون بوَد کامل کسی در عالمِ کَون و فسادکو نداند چون درآمد یا نداند چون شود
آرامگاه پورسینا - همدان - ایران

شاگردان ابن سینا

ابن سینا علاوه بر آثار خود شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود،[۴۰] که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چند تن سرشناس‌ترند:

تأثیر و جایگاه امروزی

تأثیر بر اروپا

انتقال علوم یونانی توسط مسلمانان و ترجمه آثار عربی به لاتین، نخستین رنسانس یعنیتجدید حیات علمی را در جنوب اروپا سبب شد. این رنسانس در قرن دهم در سیسیل آغاز شد و در قرن دوازدهم در طُلَیطُلَه (تولدو) درخشید، سپس از آن بزودی به فرانسه رسید. دو اثر اصلی ابن سینا (شفا و قانون) وی را در اروپا به صورت استاد بی‌بدیل طب و علوم طبیعی و فلسفه درآورد.[۲۴]

از قرن دوازدهم تا شانزدهم پایه‌های علمی و عملی پزشکی، تعلیمات ابن سینا بود. با آثارابوبکر محمد بن زکریای رازی نیز آشنا بودند و او را طبیب معالجی بهتر از ابن سینا می‌شمردند، ولی قانون مجموعه تعلیمی بی‌نظیری به‌شمار می‌رفت و کتاب «کلیات فی الطب» ابن رشد تنها با قسمت اول کتاب قانون مطابقت داشت. قانون را ژرارد کرمونائی میان سال‌های ۱۱۵۰ و ۱۱۸۷ به تمامی ترجمه کرد و روی هم رفته هشتاد و هفت ترجمه از آن به عمل آمد که البته بعضی، از آن‌ها فقط شامل قسمتی از این کتاب بود. بیشتر ترجمه‌ها به لاتینی بود، ولی چندین ترجمه به عبری در اسپانیا وایتالیا و جنوب فرانسه نیز انجام شد. ترجمه کتاب‌های طبی به خوبی ترجمه کتاب‌های فلسفی او نیست و بعضی کلمات یونانی که تحریف شده و به صورت عربی درآمده، در ترجمه‌ها به صورت نامفهوم و ناشناخته آمده‌است، و نیز بعضی اصطلاحات فنی عربی کمابیش به حروف لاتینی نقل شده و کاملاً نامفهوم است. قانون اساس تعلیم طب در همه دانشگاه‌ها بود. در قدیمی‌ترین برنامه تعلیمی که تاکنون بدست آمده و مربوط به مدرسه طب منوپلیه است و در منشوری از پاپ کلمنت پنجم مورخ ۱۳۰۹مسیحی و نیز در تمام منشورهای پس از آن تا سال ۱۵۵۷ نام قانون آمده‌است. ده سال بعد جالینوس را بر ابن سینا برگزیدند، ولی کتاب قانون تا قرن هفدهم هنوز تدریس می‌شد. چاپ متن عربی آن در رم نشانه آن است که چه اندازه ارزش برای این کتاب قائل بوده‌اند. چاسر در مقدمه کتاب «داستان‌های کنتربری» نوشته‌است که هیچ طبیبی نباید ازقانون غفلت کند. تقریباً هرکس قسمت‌هایی از قانون و مخصوصاً فصول مربوط بهتب‌ها یا بیماری‌های چشم را، یا نوشته‌های کوتاهتری چون«مقالة فی النبض» یا «رساله در بیماری‌های قلبی» را در اختیار داشت. همه مؤلفان عرب از قرن هفتم تا قرن دهم ه‍.ق /سیزدهم تا شانزدهم م. تحت تأثیر ابن سینا بوده‌اند - حتی اگر مانند پدر ابن زهر نسبت به او تردید نشان داده یا مانند ابن نفیس قانون را تکمیل کرده باشند.[۲۴]

پژوهشگران هنوز آثار پزشکی ابن سینا را از آنجایی که به لحاظ تاریخی ارزشمند محسوب می‌شوند، مطالعه می‌کنند. کتاب قانون ابن سینا در پزشکی به سال ۱۹۷۳ در شهر نیویورک ایالات متحده آمریکا تجدید چاپ گردیده‌است.[۴۷]

روز پزشک

آثار نوشته شده در مورد ابن سینا

  • ریکاردو استروبینو عضو هیئت علمی دانشگاه تافتس[۴۸] کتاب «نظریه علوم ابن‌سینا» را به زبان انگلیسی تألیف کرده‌است. این کتاب به آلمانی ترجمه شده‌است. این کتاب به تجزیه و تحلیل نظرات ابن‌سینا می‌پردازد. کتاب با تمرکز بر نظرات ابن‌سینا در حوزه منطق، فلسفه، متافیزیک و معرفت‌شناسی، در خصوص تأثیرگذاری ابن سینا بحث می‌کند.[۴۹]

نام گذاری‌ها به نام ابن سینا

نقاشی ابن سینا دانشمند ایرانی بر روی یک تمبر قطری

در سمت پنهان ماه دهانه‌ای به افتخار ابن سینا به نام وی دهانه ابن سینا نام‌گذاری شده‌است. در تهران، شیراز، مشهد و اصفهان، و همچنین؛ استانبول، هراره، بوبینی فرانسه بیمارستان‌هایی به افتخار وی نام‌گذاری شده‌اند. یک مرکز جراحی در نیویورک به افتخار وی نام‌گذاری شده‌است. در ساسکس شرقی انگلستان یک کالج طب چینی به نام وی نام‌گذاری شده‌است. در پاکستان یک کالج پزشکی به نام ابن سینا وجود دارد. در مجارستان یک کالج بین‌المللی با نام ابن سینا وجود دارد. ژورنال بین‌المللی بیوتکنولوژی به نام ابن سینا در تهران فعالیت می‌کند. پژوهشگاه ابن سینا در تهران به افتخار وی نام‌گذاری شده‌است. چندین مدرسه و مرکز آموزشی در ایران نیز به نام وی نام‌گذاری شده‌اند.

جایزه ابن سینا یونسکو

سازمان یونسکو هر دو سال یک بار جایزه‌ای به نام ابن سینا را از میان افرادی که در فلسفه اخلاق و علم پیشرو هستند اهدا می‌کند.

جایزه ابن سینا آلمان

در سال ۲۰۰۵ میلادی دکتر «یاشار بیلگین»ترک تبار (عضو حزب راست‌گرای اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان) با همکاری چند فرد دیگر، کانونی عام‌المنفعه به نام "آویسنا پرایز" (Avicenna-Preis e.V) در شهر فرانکفورت آلمان بنیان نهاد تا سالانه به انتخاب هیئت داوران «جایزه ابن سینا»را به افراد یا سازمانهایی که در راه تفاهم فرهنگی ملت‌ها کوشا بوده‌اند اعطاء کند. مبلغ سقفی این جایزه تا یکصد هزار یورو تعیین شده که از طرف شخصیت‌های حقوقی و حقیقی مختلف مهیا می‌شود.

هدیهٔ ایران به سازمان ملل

دولت جمهوری اسلامی ایران در ژوئن ۲۰۰۹ به عنوان نشانی از پیشرفت علمی صلح‌آمیز ساختمان-مجسمه‌ای به شکلچهارتاقی که ترکیبی از سبک‌های معماری و تزئینات هخامنشی و اسلامی در آن دیده می‌شود را به دفتر سازمان ملل متحد در وین هدیه داد که در محوطهٔ آن در سمت راست ورودی اصلی قرار داده شده‌است. در این چهارتاقی مجسمه‌هایی از چهار فیلسوف ایرانی خیام، ابوریحان بیرونی، زکریا رازی و ابوعلی سینا قرار دارد.[۵۰]

تصویر روی اسکناس

تصویرارزشدوره چاپسال چاپ
روپشت
۱۰ ریالپهلوی دوم۱۳۳۳

سری ششم بانک ملی ایران

۲۰۰ ریالجمهوری اسلامی ایران۱۳۶۲–۱۳۶۰

سری بارگاهی