Tuesday, July 12, 2022

ارسال لوح سلطان، این بار به محمدرضا پهلوي شاهنشاه وقت ايران در سال ١٣٥٤ شمسي/ داستان ارسال لوح مبارك سلطان خطاب به ناصرالدين شاه قاجار كه قاصد آن ميرزا بديع خراساني بود ، براي محمد رضا شاه پهلوي شاهنشاه وقت ايران درسال ١٣٥٤ شمسي با قاصدي ديگر بنام دكتر يو گو جياگري ايادي محبوب امرالله ارسال گرديد

از متن:

وزیر دربار (عَلَم ) به جناب کتیرائی میگویند که شاه هنوز به دفتر نیامده اند ، و شما چند روز دیگر مراجعه نمائيد . بعد از چند روز نتیجه را عَلَم به جناب کتیرائی چنین گزارش میدهند : 

هدیه( لوح سلطان) را در سینی گذاشتم حضور شاه بردم .

پرسیدند چیست ؟

 * گفتم نامه بهاءالله است که برای ناصرالدین شاه فرستاده بودند  ، خواسته اند حضورتان تقدیم شود .*

شاه قدری برآشفته میشود میگوید  ببر  ببر  اینرا .

* این آخوند کراواتی ها ( منظورش بهائی ها ) از من چه میخواهند ؟*

من که همه کار برای آنها کرده ام . 

عَلَم خطاب به کتیرائی میگوید : 

من که این حالت را دیدم دیگر حرفی نزدم  و برگشتم .


جناب کتیرائی  در محفل روحانی ملی حضور پیدا میکند و گزارش قضیه را میدهند .

*به گفته جناب منوهر قائم مقامی ،  همه  ما  با تردید و سکوت مواجه شدیم  و همان لحظه با کمال تأسف  فرو  ریختن شاه را مشاهده کردیم .*

-----------------------------------------------------------------------

آئین بهائی

Roohangiz Dastani

*موضوعي تاريخي و بسيار جالب 😘

دکتر فائز رضوانی

داستان ارسال لوح مبارك سلطان خطاب به ناصرالدين شاه قاجار كه قاصد آن ميرزا بديع خراساني بود  ،  براي محمد رضا شاه پهلوي  شاهنشاه وقت ايران درسال  ١٣٥٤ شمسي با قاصدي ديگر بنام دكتر يو گو جياگري ايادي محبوب امرالله ارسال گرديد  : نتيجه را در ذيل مطالعه نمائيم . 

در سال یکهزارو سیصدو پنجاه و چهار ، بیت العدل اعظم الهی تصمیم میگیرند  که لوح سلطان ایران خطاب به ناصرالدین شاه را  به پادشاه ایران  یعنی محمد رضا شاه پهلوی اهدا نمایند .

براین اساس فال اين قرعه به جناب دکتر یوگو جیاگری ایادی محبوب امرالله که ایتالیائی بودند محول میشود .

درآنزمانن روابط ایران وایتالیا بسیار حسنه بود و دکتر جیاگری به عنوان یکی از دوستداران فرهنگ وادب وهنر  شناخته میشدند . ایشان دوست پروفسور الکساندرو بوزانی ایرانشناس معروف بهائی ایتالیائی بودند واین جناب پرفسور بوزانی در مجامع فرهنگی ایران وایتالیا فردی شناخته شده بودند وچندین کتاب به زبان ایتالیائی در باره فرهنگ و ادب و مذهب در ایران تالیف کرده بودند و حتی به ایران آمده و در دانشگاه طهران و سایر مجامع فرهنگی سخنرانی نموده بودند . و جناب دکتر جیاگری و ایشان در این زمینه برای سیاستمداران و اصحاب فرهنگ و آموزش شناخته شده بودند و انتخاب ایشان از طرف بیت العدل اعظم بسیار دقیق و حساب شده بود .

نهایتاً  ایشان به ایران آمدند  و امانت بیت العدل اعظم را به رئیس دربار شاهنشاهی که در آنزمان عَلَم بود ارائه داده و درخواست ملاقات حضوری با شاه را مینمایند .

ولی با کمال تأسف به ایشان گفته میشود که شاه در مسافرت به ژاپن هستند و یک هفته  تشریف نخواهند داشت . و وقتی به ایران تشریف بیاورند و بعد از چند روز استراحت به دفتر تشریف فرما شوند به ایشان تقدیم خواهد شد .

جناب دکتر جیاگری که به اتفاق همسرشان به ایران آمده بودند فرصت را مغتنم دانسته  که اماکن تاریخی امری را در طهران زیارت نموده و به تبریز   نیز مسافرتی بنمایند . در آنزمان من ( فائز رضواني )  در دانشگاه تبریز در دانشکده پزشکی دانشجو بودم و درجلسه ای که در حظیره القدس تبریز با عموم احباء تشکیل گردید خدمت ایشان حضور پیدا کردم وشاهد سخنرانی ایشان به زبان انگلیسی بودم که زنده یاد شهید مجید جناب خاضعی ترجمه میکردند .

عکسی به یادگار با ایشان برداشتیم که فعلا در دسترسم نیست ولی آنرا در آینده نزدیک در اینجا خواهم گذاشت . 

در جلسه ای دیگر در منزل جناب سیروس آستانی نیز برای دانشجویان صحبت نمودند .

در ان موقع خبر نداشتم که ایشان برای اهداء لوح سلطان به ایران تشریف آورده بودند بلکه متوجه شدم ايشان برای زیارت اماکن امری طهران  و تبریز به اتفاق خانمشان تشریف فرما شده اند . به هر حال جنابشان بدون آنکه موفق به دیدار شاه بشوند ایران را ترک نمودند .

اما از طرف دیگر شاهنشاه که به ژاپن تشریف فرما میشوند در آنجا با جناب  عباس کتیرائی  سرمایه دار بهائی که در ژاپن چندین کارخانه دارند آشنا شده و حتی به منزل ایشان هم تشریف میبرند .

 جناب کتیرائی در آن زمان عضو محترم هيئت مجلله مشاورين قاره اي در آسيا و ساكن ژاپن  بودند ، ايشان تصميم گرفتند براي فتح جزيره ساخالين آخرين نقطه فتح نشده در نقشه منيعه ده ساله را كه حضرت ولی محبوب امرالله  تعيين و تا آن زمان فتح روحاني نشده بود بهمراه خانم اقدام و در آنجا ساكن گردند   ، ساخالین تا آن سالها  تحت قیمومیت روسیه کمونیستی بود و چون از استعمار روسيه شوروي خارج گرديد و آزاد شد لهذا به آنجا تشريف بردند  و اين جزيره را رسماً فتح روحاني نمودند ،

كه با عث سرور قلب هيكل اطهر در عالم ملكوت و ساحت

بيت العدل اعظم الهي و هيئت مجلله مشاورين قاره اي در آسيا  گرديدند . 

و اما جناب كتيرائي ابتداء  از ايران به ژاپن که در آنزمان با آن کشور مراودات تجاری داشتند میروند ودر آنجا منتظر گرفتن ویزا برای ساخالین میشوند که موفق نمیشوند وناچاراً  به این نتیجه میرسند که در ژاپن ساکن بشوند  تا زمانی که  ابواب رخاء گشوده شود و بتوانند به مأموریت خطیر خویش نایل  شوند .

در نتیجه در ژاپن ساکن  ،  وشروع به فعالیت نموده وکارخانه دار موفقی میشوند به نحوی که شاه او را مورد تفقد قرار داده و بمهماني جناب كتيرائي  به منزل ايشان  هم میروند .

از طرف دیگر شاه بعد از ديدار از ژاپن  به ایران برمیگردند ومحفل روحانی ملی بهائیان ایران مترصد آن بودند که نتیجه اهداء  لوح سلطان به شاه چه خواهد شد .

تا آنکه متوجه میشوند که جناب کتیرائی به ایران مسافرت نموده اند و از ملاقاتشان با شاه در ژاپن مطلع میشوند و آنرا بهترین فرصت برای ملاقات ایشان با وزیر  دربار  و خبر گرفتن از نتیجه کار میشوند .

وزیر در بار به جناب کتیرائی میگویند که شاه هنوز به دفتر نیامده اند ، و شما چند روز دیگر مراجعه نمائيد . بعد از چند روز نتیجه را عَلَم به جناب کتیرائی چنین گزارش میدهند : 

هدیه را در سینی گذاشتم حضور شاه بردم .

پرسیدند چیست ؟

 *گفتم نامه بهاالله است که برای ناصرالدین شاه فرستاده بودند  ، خواسته اند حضورتان تقدیم شود .*

شاه قدری برآشفته میشود میگوید  ببر  ببر  اینرا .

*این آخوند کراواتی ها ( منظورش بهائی ها ) از من چه میخواهند ؟*

من که همه کار برای آنها کرده ام . 

عَلَم خطاب به کتیرائی میگوید : 

من که این حالت را دیدم دیگر حرفی نزدم  و برگشتم .

جناب کتیرائی  در محفل روحانی ملی حضور پیدا میکند و گزارش قضیه را میدهند .

*به گفته جناب منوهر قائم مقامی ،  همه  ما  با تردید و سکوت مواجه شدیم  و همان لحظه با کمال تأسف  فرو  ریختن شاه را مشاهده کردیم .*

جناب کتیرائی به ژاپن برگشتند ومنتظر ماندند تا بعد از فروپاشی کمونیسم به جزیره ساخالین رفتند  و نامشان در  لوحه ذهبی جزء فارسان امر الهی تا ابد مخلد ماند .

بنده  ( فائر رضوانی ) این موضوع را از جناب سبحانی که در شهسوار بودم بطور خصوصی شنیدم و ایشان خودشان از شهید مجید جناب قائم مقامی شنیده بودند .

و لازم دانستم  برای درج  در تاریخ  نگاشته شود.






No comments:

Post a Comment