Sunday, April 28, 2024

عصمت خانم ملقب به طائره

عصمت خانم ملقب به طائره 


قسمت اول  

تاریخ تولد :سال ۱۲۸۲ قمری
نام مادر: حبیبه خانم

در طهران در خانهٔ مهر علیخان نائب نسقچی باشی زنجانی در سالهای اخير حيات جمال اقدس ابهی، زنی در حبس شوهر اغلب اوقات را می گذرانید و در بند دشمن، دل به جمال لايزالی آن معبود یکتا خوش داشته بود و با او راز و نیاز میکرد.
 
روزها می گذشت و طائره آن طير خوش سخن که سه اولاد هم داشت در حبس شوهر به سر می برد و یا مورد ضرب همسر ظالم که دشمن سرسخت احباء الهی بود و از هیچ زجری نسبت به آنان فروگذار نمی کرد، قرار می گرفت. او می خواست که آن مؤمنهٔ موقنه به سبّ و لعن مولای عزیزش پردازد و از دیانت بهائی تبری کند. ولی آن زن شجاع، که دارای ملاحت جوانی و طبعی نیکو و بیانی پر حلاوت بود در حبس، اشعار نغز می سرود و در وصف مولای عزیزش غزلها انشاء می نمود. 

شوی بدطینت برای اجرای منظور خود به وسائل مختلفه متشبّث شد و حتی قصد کشتن او را نمود، ولی موفق نگردید. مکرر او را آزاد می نمود و هنگام خلاصی که چند روزی بیش به طول نمی انجاميد از نو به حشر و نشر با احبّاء قيام می كرد و زبان به تبلیغ امراللّه می گشود. چنانچه برادر را که دو سال از وی کوچکتر بود به شرف ایمان نائل گردانید و با آن آتشی که در دل افروخته داشت، با بیان شیرینش همه را مفتون خویش می گردانید. بالأخره شوهرش از این جهان رفت و آن مؤمنهٔ موقنه از سن سی و یك سالگی زندگی نوینی را با برادر مؤمنش شروع کرد. 

عصمت در خانوادهٔ میرزا اسمعیل خان مستوفی از اهل آشتیان به دنیا آمد مادرش دختر حکیم سیمای اصفهانی بود که مردی دانشمند و طبيب و دارای طبعی نیکو بود که به دختر خویش هم از این نعمت خدادادی بهره کافی داده بود. عصمت بدون آن که خود بداند، پدر بزرگی داشت فاضل، که مؤمن به حضرت اعلى و جمال اقدس ابهی بود و دائی او ابوالبرکات هم به این امر اعظم مؤمن گردید و چون پدر عصمت هنگامی که هفت ساله و برادرش پنجساله بود، از این جهان رفت، تحت سرپرستی پدر بزرگش به سنّ رشد رسيد. 

آن بزرگوار عصمت را بسیار عزیز می داشت و دائيش ابوالبرکات برای او معلم سرخانه آورد و سواد فارسی و مقداری عربی را فرا گرفت کم کم قريحهٔ شعری نیز در او قوّت گرفت و اشعاری نغز سرود و طائره تخلّص نمود. پس از چندی پدربزرگش صعود کرد و چون به سنّ سیزده سالگی رسید، حبيبه خانم دختر را به عقد مهر عليخان قسی القلب در آورد. پس از عروسی طائره ملاحظه نمود، که چند نفر بهائی در خانه شوهر زندانی هستند و شوهرش به ايذاء و آزار آنان می پردازد. زن جوان که دارای قلبی رئوف بود، شوهر را از این رفتار منع میکرد و کم کم در خود حبّی نسبت به این آئین اعظم احساس می نمود.

 در همین اوقات بود که ابوالبرکات که به واسطهٔ ظلم و جور اعداء در لباس درویشی به هندوستان گریخته بود بازگشت و به منزل آنها آمد و چندی نگذشت که طائره را به چشمهٔ آب حيات رسانید و قلبش به نور ایمان منور شد و به حشر و نشر با احباب مشغول گردید. شوهر و کسانش از ماجرا آگاه و او را در حبس و بند انداخته مانع معاشرت با احباب می گردیدند. 

ولی حال دیگر از بند رهائی یافته بود و با سه طفل و برادرش میزیست آزادانه زبان به تبلیغ می گشود و اشعار نغز می سرود و در مجالس مختلط امری حاضر می شد و با كمال رشادت كلّ را از بشارات طلوع نیّر اعظم مطلع می ساخت. 

او اغلب به حضور مولای عزیزش، حضرت عبدالبهاء، عرایضی عرض می کرد و مورد عنایت هیكل مبارك بود. با مسافرینی که از غرب بدیدار احبّاء ایران می آمدند معاشرت می کرد و در عین حال هم معاشرت و جلسات بحث و تبلیغی با خانمهای اعیان شهر را فراموش نمی کرد. نامه هائی به احبّای غرب می نوشت و جواب دریافت میداشت و با فرستادن عکسهائی روابط امریّه را با دوستان سایر ملل محفوظ نگه می داشت…….    ادامه دارد

https://m.facebook.com/groups/1874544929644269/?ref=share

https://t.me/BahaiFaithEmaolRahman

https://t.me/AlbomeTasavireAmri


--------------------------------------------- 


عصمت خانم ملقب به طائره

Faridah Mirzaei

قسمت دوم


…دائما مشغول خدمات امری و بيانات تشویق آمیز در جلسات خانمها بود. دختر بزرگتر او هم چون مادر گرفتار شوهری ظالم گردید ولى طائره خانم با بردباری و تحمّل زحمات زیاد موفّق گردید دامادش رضا خان سرتیپ ملقب به وثوق نظام را تقلیب و در ظلّ امر مبارك در آورد. دختر دوّم حرم محبّ السلطان گردید که خدماتش در امر واضح و عیانست و دختر سوّم به تحصیلات پرداخت و زبان انگلیسی و فارسی را به خوبی آموخت ولی در سن هیجده سالگی به مرض حصبه از این جهان رفت و مادر خود را در رنج و غم فراوان باقی گذارد. 


از آن پس طائره خون دل می خورد و رنج می برد. مدّت پنج سال در این جهان زیست و دقیقه ای از نشر نفحات و تبلیغ امر حضرت منّان غافل نگردید. تا در سال 1329 قمرى آن بلبل گلشن الهی خاموش گردید و از تغنّی بازماند و به ملکوت ابهی شتافت. 


از هیکل مبارک، حضرت غصن اعظم، لوحی در تسلیت بازماندگان و طلب مغفرت آن مظلومه نازل گردید و دستور فرمودند محافل تذكّر شایسته ای جهت ایشان ترتیب داده شود. در محافل تذكّر الواح متعدد تلاوت گردید که یکی از آنها زیب اوراق می گردد.


 «كنيز عزيز جمال مبارك، ورقهٔ منجذبهٔ طائره عليها بهاء الله الابهی، ای سرگشته و سودائی جمال قدم، غزل قربانی به دقت مطالعه گردید، فی الحقيقه فصيح است و بليغ، بدیع است و مليح، حقّ با آنان است که از قرائتش منجذب گشتند و راه به كوی دلبر مهربان جستند، از آه و فغان عاشقان است که ملكوت حسن و جمال آن معشوق مهربان واضح و عیان گردد. امید از الطاف حضرت رحمن چنان است که تائید روز به روز تزئيد یابد، تشنگان را عذب فرات هدایت دهی و بی نصيبان را به بحر بی پایان دلالت نمائی و عليك البهاءالابهی. ع ع


 غزل قربانيه او بسیار زیبا و مطلعش این است:


 «عید است و به قربان تو من جان کنم امروز 

دشواری مردن به خود آسان کنم امروز


 پیش تو کنم جامه جان پاره و خود را

 یک باره خلاص از غم هجران کنم امروز» 


«از اقدامات مهمّه طائره علاوه بر تجدّد گرائی و پوشیدن لباس بلند به سبك زنان غرب و برانگیختن خانمهای روشن فكر به ترویج فكر آزادی و بیداری نسوان برای احقاق حقوق مسلوبه و تشویق به تأسیس مدارس دخترانه و قیامش در تأسیس مدرسه خصوصی نوباوگان به سرودن اشعار و نوشتن مقالاتی پرداخت. مبنی بر تربیت و ترقّی نسوان که با حمایت و پشتیبانی شوهر ثانوی خویش میرزا مصطفی خان نوری فرزند مفتاح الملك که در اقبالش به امر مبارك سهم بسزایی داشت به جریده ایران نو فرستاده می شد. لذا شهرت فوق العاده کسب کرد و اشعارش را عموم در مجامع و معابر می خواندند، بخصوص مجاهدین هنگام انقلاب می خواندند.


 مضافاً بر همهٔ آن مساعی بی اعتنا به خصومت و عناد اغیار و مخالفتهای نزدیکان ملاقاتی با مستر ریمی و مستر اسپراك از احبّای امريك ترتیب و تقاضا نمود محرومیت های زنان ایران را به گوش امریکائیان برسانند و در جلسه ای متشکل از چند خانم آزادیخواه و دو سه نفر از آقایان و آن دو مسافر محرمانه حاضر و عکسی برداشتند که در مراجعت به حضور مبارك برند و در موقع وداع طائره گردنبند صدفش را باز کرد و به ایشان داد تا از طرف خواهران ایرانی به یکی از زنان خدوم آمريك هديه كنند. 


گرچه این اقدامات در کمال احتیاط صورت گرفت ولی جمعی در حال اعتراض به معاشرت زن و مرد شیشه های منزلش را شکستند و مدّت دو ماه در خانه بسته و رفت و آمد مقطوع بود. ولی پس از مدتی نامه ای از مستر ریمی رسید، حاکی از آنکه با اجازه از هيكل مبارك محرومیتها و احتياجات نسوان ایران را در مجمع نمایندگان 24 شهر که در واشنگتن تشکیل بود بیان کرده و گردنبند را هم با تصویب عموم به میسیز بریتینگهام تقدیم و قرار مکاتبه با خواهران ایرانی را گذاشته اند. 


لذا از آن به بعد طائره اقداماتش را متوجّه غرب ساخت و باب مكاتبات مفتوح و لوحی از هيكل مبارك واصل و لجنهٔ ارتباط شرق و غرب تأسیس شد و بالأخره چون امةالبهاء دکتر مودی داوطلب خدمت به زنان ایران شد و به طهران وارد گردید برای تأسیس تشکیلات نسوان و کلاسهای دکتر مودی به حضور مبارك عرض و مورد تصویب واقع شد.»   انتهی


اقتباس از تاریخ ظهور الحقّ جلد هشتم


https://t.me/BahaiFaithEmaolRahman


https://t.me/AlbomeTasavireAmri



No comments:

Post a Comment