Wednesday, October 29, 2025
اسکندر مقدونی/ حکایت کنند اسکندر رومی جهانگشا بود و کشورستان
Saturday, October 25, 2025
شرح مختصري دربارۀ حضرت باب و حضرت بهاءالله به قلم حضرت عبدالبهاء
Farzaneh Behinain
-شرح مختصري دربارۀ حضرت باب و حضرت بهاءالله به قلم حضرت عبدالبهاء
باب , جواني بود تاجر از سُلالۀ طاهره . در سنۀ هزار و دويست و سي و پنج ، روز اول محرّم متولّد و چون بعد از چند سال والدش سيد محمّد رضا فوت شد ، در شيراز در آغوش خالش ، ميرزا سيّد علي تاجر پرورش يافته ،بعد از بلوغ در اَبوشَهر ، اوّل به شراکتِ خال و بعد مستقلّاً به تجارت مشغول بوده و به حسب آنچه از او مشهود بود ،مشهور به تدُيّن و تعبُّد و صَلاح و تقوي و به اين صفات منظورِ نظرِ ناس بوده و در سنۀ هزار و دويست و شصت ،در سن بيست و پنج، در شيراز ،در روش و حرکت و اطوار و حالات او آثاري نمودار شد که آشکار گرديد شوري در سر و پروازي ديگر در زيرِ پَر دارد و آغاز گفتار نمود و مقام بابيّت ،اظهار و از کلمۀ بابيّت ،مراد او چنان بود که مَن واسطۀ فيوضات از شخص بزرگواري هستم که هنوز در پسِ پردۀ عزّت است و دارندۀ کمالاتِ بي حَصر و حَد ، به ارادۀ او متحرکّم و به حَبلِ وَلايش مُتِمَّسِک و در نخستين کتابي که در تفسير سورۀ يوسف مرقوم نموده، در جميع مواضعِ آن خطابهايي به آن شخص غايب که از او مُستفيد و مُستفيض بوده ، نموده و استمداد در تَمهيد مبادي خويش جسته و تمنّاي فداي جان در سبيل محبّتش نموده ... چنان به شعلۀ او مُشتعل بود که در قلعۀ ماکو ذکرش در شبهاي ظلماني شمع نوراني او گشته و در تنگناي حبس چهريق يادش نِعمَ الرّفيق شده و فُسحتِ روحاني يافته , از بادۀ او مَخمور بود و به يادِ او مسرور . جميع تابعان در انتظار طلوع آن آثار و کلّ محرمانش در جستجوي ظهور اخبار بودند و از بدايتِ ظهورِ باب در طهران که آن را بابِ ارضِ مقدّس خوانده , جواني بود از خاندان وزارت و از سُلاله نجابت ؛ از هر جهت آراسته و به پاکي و آزادگي پيراسته . هر چند جامع عُلُوِّ نَسَب و سُمُوِّ حَسَب بود و اَسلافش در ايران مشاهير رجال و مَحَطِّ رِحال بودند ؛ لکن از دودمان علماء و خاندان فضلا نبود و اين جوان از بدايت نشو و نما در ميان سلسلۀ وزراء از خويش و بيگانه به يگانگي معروف و از کودکي به فرزانگي مُشارٌ بِالبَنان و منظور نظر عاقلان بود . بر نَهجِ اجداد , تَدَرُّج در مراتب عاليّه نخواست و ترقّي به مقامات ساميّۀ فانيّه نجست . فَرطِ لياقتش , مُسلّمِ کل بود و کثرتِ ذُکاء و فتانتش ، مُتَحَتِّمِ جميع . در انظار عموم ،جلوۀ غريبي داشت و در مجامع و محافل , نطق و بياني عجيب . با وجود عدم تدريس و تَدَرُّس از حِدَّتِ ذُکاء و کثرتِ نُهي در عُنفُوان جواني چون در مجالسِ مباحثِ مسائلِ الهي و دقايقِ حکمتِ نامتناهي حاضر گشتي و در محضر جمعِ غَفيرِ علماء و فُضلاء زبان گشودي ,، کلِّ حاضرين ،حيران و اين را نوعي از خارقِ عاداتِ ذُکاءِ فطريِ عالمِ انساني ۰شمردندي . از صِغَرِ سن , محلِ اميد و شخصِ وحيدِ خاندان و دودمان ، بلکه ملجاء و پناهِ ايشان بودي . باري ،با وجودِ اين احوال و اطوار چون بر سر،کلاه داشت و بر شانه،موي پريشان , کسي تصوّر نمي نمود که مصدرِ اين گونه امور گردد و يا موج طوفانش به اوج اين سَماء رسد .
به نقل از رسالۀ شخص سيا ح صص 4 – 2 و 63 – 61
Thursday, October 23, 2025
بهای دادخواهی/ فیلم دو ساعتهی محاکمهی رهبران جامعهی بهائی در 6 دی 1360
Zia ǰaberi
🌿🍀🌿
بهای دادخواهی :
از سایت آئین بهائی به نقل از سایت آسو :
فیلم دو ساعتهی محاکمهی رهبران جامعهی بهائی در 6 دی 1360 ، که به تازگی از دل تاریخ بیرون کشیده شده و در معرض دیدگان ما ، عموم ، قرار گرفته است ، از زوایای بسیاری قابل تحلیل است . در این فیلم ، نمایش دادگاهی را میبینیم که بازیگران آن سوی میزِ آن ، قاضی (حاکم شرع) ، منشی دادگاه ، نمایندهی دادستان و تماشاچیان ، چهرهی خود را در تاریکی پنهان کردهاند و تنها صدایشان را میشنویم ، در حالی که دوربین در تمام مدت روی چهرهی هفت متهمی که به شکلی فشرده بههم نشانده شدهاند تا در کادر بستهی دوربین جا شوند ، تمرکز دارد .
از نظر من ، حقیقتیابی یک "روند" است و نه یک نقطهی مشخص ، مثل قلهی کوه ، که باید به آن برسیم . در این روند ، انتشار فیلم دو ساعتهی نمایش دادگاه رهبران جامعهی بهائی ، گام مهمی در راه روشن شدن حقیقت و رویارویی حقیقت با دروغهای مسلط است . فیلم و به خصوص نسخهی کاملش که دو ساعت است و نه نسخههای گزینش شده و بریده شدهی آن ، یک حقیقت بلا واسطه و بیطرف را به نمایش میگذارد . تا امروز ، اغلب با حقیقتهایی مواجه بودیم که در بیان زندانیان سیاسی - عقیدتی سابق و خانوادههای آنان بازنمایی میشده است . حقیقتهایی که همواره از سوی نمایندگان گفتمان حاکم ، روایتهایی یکطرفه ، وارونه و دروغ جلوه داده شده و به این ترتیب ، تلاش شده تا بیاعتبار شوند . اما این فیلم که توسط خود دستگاه حاکم و بر اساس قرائن موجود در خودش به منظور نمايش تلويزيونی تهيه شده ، حقیقت را همانطور که بوده ، لخت و عریان و بی هیچ تفسیری از این سو یا آن سوی منازعه به نمایش میگذارد . درست به همین دلیل است که حقیقت بازنمایی شده در فیلم ، غیرقابل انکار است . درست به همین دلیل است که میتواند در برابر هر قضاوت سختگیرانهای ، خواه قضاوت مردم ناباور نسبت به وقایع هولناک دههی 60 باشد و خواه ، قضاوت گروههای سیاسی اصلاحطلب که مصلحت سیاسیشان اقتضا میکند آن وقایع را وارونه و به شکل جنگ میان دولت و گروههای تروریست مسلح جلوه دهند ، تاب بیاورد . فیلم ، به شکل مجرد و یک تنه ، در مقابل بسیاری از افسانههایی که دربارهی سرکوبهای پس از انقلاب 57 ساخته و پرداخته شده و در اذهان عمومی جا افتاده ، میایستد .
در این فیلم ، سه دسته حقایق مختلف اما مرتبط با هم را میتوان دید :
1. حقایق دربارهی اتهامات وارد شده به بهائیان : در این فیلم تقریباً تمامی اتهامات علیه جامعهی بهائی که در سی و پنج سال گذشته در تبلیغات حکومتی تکرار شدهاند ، از سوی نمایندهی دادستان و قاضی دادگاه، بیان میشود و متهمان به آنها پاسخ میدهند . پاسخهایی که اگرچه قاضی به آنها وقعی نمینهد ، اما تا همین امروز برای مخاطب بیغرض بسیار معتبر و روشنگرانه هستند . به عنوان مثال یکی از اصلیترین و همیشگیترین اتهامات بهائیان ، جاسوسی برای اسراییل بوده که در این پرونده نیز مستند صدور حکم اعدام قرار میگیرد . دفاعیات متهمان در این فیلم دربارهی اتهام تکرار شوندهی رابطه با اسراییل که مستندش ، مکاتبات رهبران جامعهی بهائی ایران با مرکز جهانی بهائیان در حیفای اسراییل است ، تا همین امروز هم کاربرد دارد . آنها به کرّات میگویند که مرکز جهانی بهائیان در حیفا ، سالها پیش از تأسیس دولت اسراییل و در واقع به دلیل تصمیم پادشاه وقت ایران در تبعید بهاءالله به فلسطین ایجاد شده و هیچ ربطی به دولت اسراییل ندارد . یکی از متهمان نیز سؤالی بسیار روشنگرانه از قاضی میکند :
آیا شما ، اگر مقلد آیتالله خویی که در عراق اقامت دارد هستید و ظلمی بهتان میرود و با ایشان مکاتبه میکنید ، با دولت عراق ارتباط دارید یا جاسوس عراق محسوب
میشوید ؟!؛ سؤالی که هیچ پاسخی نه در آن جلسهی دادگاه و نه تا امروز ، به آن داده نشده است . دفاعیات رهبران جامعهی بهائی در این دادگاه و به خصوص ، دفاعیات کامران صمیمی ، با لبخند تلخی که از ابتدا تا انتهای محاکمه ، بر لب دارد و سیروس روشنی ، با صراحتش دربارهی بیان چندبارهی آنچه بر بهائیان رفته است ، یکی از درخشانترین و در عین حال دردناکترین لحظهها را به نمایش میگذارد ؛ به خصوص وقتی میدانی که این بدنهای فشردهشده و چهرههای دردکشیده اما مصمم ، چند ساعت پس از ضبط این فیلم ، تیرباران و مخفیانه در خاوران دفن خواهند شد و تنها از آنها ،
و از لحظههای آخرشان ، این فیلم باقی مانده است
تا شهادت دهد .
2. حقایق دربارهی دادگاههای انقلاب : چند ماه مانده به انقلاب ، در بسیاری از شهرها ملتی که توسط روحانیون تحریک شده بودند ، به خانهها یا اماکن کسب بهائیان ریختند ، آنها را بیرون کردند و اموال آنها را غارت کردند . به بیان دیگر ، آنها را به طور جمعی و در " دادگاه ملت "، محاکمه و به مجازاتی که فکر میکردند لایق آن هستند ، محکوم کردند . به نظر من دادگاههای انقلاب ، در همان روزها تاسیس شد و آیتالله خمینی ، با دادن حکم به آیتالله خلخالی به عنوان حاکم شرع انقلاب ، تنها آن دادگاههای " ملت " را نهادینه کرد . دادگاهی که شکل نهادینهتر شدهی آن را در این فیلم میبینیم .
این فیلم ، روش ، منش و نگرش حاکم بر دادگاههای انقلاب را که تاکنون ، تنها از خلال شهادتهای پراکندهی
زندانیان سیاسی - عقیدتی سابق میشد به آن دست یافت ، به شکلی یکجا عرضه میکند و به خوبی کارکردهای آن را نشان میدهد. این فیلم ، الگوهایی را که به شهادت بسیاری از جان به در بردگان ، در محاکمات دادگاههای انقلاب
بدان عمل شده ، به تمامی و به شکل غیرقابل انکاری پیش روی همگان میگذارد . به عنوان مثال در تمامی صحنهها ، قاضی منویات خود را و دادگاه را در جایگاه "ملت ایران" میبیند و تاکید دارد که این "ملت ایران" است که دارد قضاوت میکند ، این ملت ایران است که اجازه نمیدهد بیگانگان در امور داخلیاش دخالت کنند ، این ملت ایران است که محاکمه و محکوم میکند . جملاتی مثل اینکه " بعد از انقلاب از طرف ملت ایران ممنوع الورود هستید به اسراییل "، نشان از یکی انگاشتن حکومت و ملت در اعلا مرتبه و تجلی آن در این صحنه نمایش است .
در عین حال ، در تمامی صحنهها ، و از خلال لنز دوربین ، قاضی نه با متهمان که دارد با " ملت ایران " صحبت میکند . بارها از دستیاران خود میخواهد که سندی را جلوی دوربین به ملت ایران نشان دهند و ملت ایران را مخاطب قرار میدهد که ببینید اینها چه کردهاند و .... به بیان دیگر ، این یک دادگاه به معنای حقوقی آن نیست بلکه یک نمایش " ملت " است برای "ملت ". قاضی هم خود را نمایندهی تام الاختیار و مشروع مطلق ملت ایران میداند و هم وظیفهی توضیح دربارهی موضوع به ملت ایران را بردوش خود میگذارد . این تصویر نمایش ملت برای ملت که در عین حال ، متضمن این پیش فرض است که مردم ، یک جمعِ یک شکل و هم نظر و واحد هستند و هیچگاه اشتباه نمیکنند ، تا همین امروز ، جانمایهی دادگاههای انقلاب است . درست به همین دلیل است که این دادگاهها ، شباهتی به دادگاههای عادی ، حتی در نظام قضایی فاسد و از هم گسیختهی جمهوری اسلامی ندارند . در این دادگاهها ، ما به معنای حقوقی با یک دادگاه مواجه نیستیم بلکه بیشتر ، با یک رسیدگی صحرایی به جرائم " ضد انقلاب " ، که به جای رخ دادن در کوی و برزن ، در اتاقهای دربسته اتفاق میافتد مواجهیم . درست به دلیل همین ماهیت بسیار متفاوت دادگاههای انقلاب از دادگاه به معنای حقوقی خود است که سخن گفتن از حقوق متهم و دادرسی منصفانه دربارهی آنها کاملاً بیمعنی و مخالف ذات این دادگاههاست . به بیان دیگر ، هرچند به این جلسه نام دادگاه دادهاند و از الفاظی مانند کیفرخواست و دادستان و ... در آن استفاده میشود اما ماهیت آن ، یک نمایش است که در آن ، قاضی ، با ادعانامههای سیاسی و به نمایندگی از ملتی که همه ، شبیه همانهایی تصور میشوند که خانهها و مغازههای بهائیان را تخریب کردند ، عمل میکند و درست عملی را انجام میدهد که آنها ، قبلا و با استدلالهای مشابه ، در کوی و برزن انجام داده بودند . این فیلم به روشنی ماهیت نمایشی دادگاههای انقلاب را به همان شکل واقعی و تاریخی خود به ما نشان میدهد و یادآوری میکند که نباید گول ظواهر اسمی را بخوریم و در دام این انتظارات غلط دربارهی حضور وکیل و اقامهی حق دفاع و تفهیم اتهام و صدور حکم بر پایهی اسناد و مدارک و ... بیفتیم که ما را به ترکستان خواهد برد . دادگاههای انقلاب از پارادایم به کلی متفاوت دیگری تبعیت میکنند و باید در همان چارچوب مورد تحلیل قرار بگیرند و نه در چارچوب موازین حقوقی داخلی و بینالمللی دربارهی محاکمهی منصفانه .
یکی دیگر از ویژگیهای نمایشهای " ملت برای ملت " که حقیقت آن در این فیلم روشن میشود ، توابسازی و وادار کردن زندانی به ابراز ندامت برای تخفیف در مجازات است . حاکم شرع ، در یک سؤال و جواب نفسگیر ، اصرار دارد که یکی از محاکمهشوندگان بگوید که دولت اسراییل و جنایات آن در فلسطین را محکوم میکند . در جای دیگری نیز میگوید : اگر شما بگویید که از اقداماتی که در دههی 40 جامعهی بهائی انجام داده ، ابراز انزجار میکنم در مجازاتتان تخفیف داده میشود . به این معنا نیز دادگاه انقلاب ، بیشتر یک نمایش تفتیش عقاید است تا رسیدگی به اعمال متهم . در حالی که از نظر حقوقی ، جرم یا فعل ( عمل ) است و یا ترک فعل ( انجام ندادن عمل ) و اینکه مجرم ، در لحظهی انجام آن چه فکری میکرده و حالا ، در زمان محاکمه چگونه میاندیشد چندان مهم نیست . در این نمایش ، شما همیشه فرصت دارید که با اظهار ندامت ، به " ملت " بپیوندید ، یکی از آحاد ملت شوید و مثل آنها فکر کنید .
3. حقایق دربارهی دادخواهی : بخش عمدهای از دفاعیات متهمان حول محور " تظلّم " یا به گویش امروزی تر ،
" دادخواهی " میچرخد . رهبران جامعهی بهائی مدام تکرار میکنند که مکاتبات و تماسهایشان با دنیای خارج از مرزهای ایران وقتی آغاز شده که مکاتبات و تماسهای آنها با مقامات حکومتی و روحانیون در مورد نقض حقوق بهائیان ، به جایی نرسیده است . مدام میگویند که هدف آنها از ارسال اخبار مربوط به تخریب خانهها و محلهای کسب ، آواره کردن و کوچ دادن اجباری بهائیان از محل سکونتشان ، ناپدیدکردن رهبران قبلی جامعه ، بازداشت ، حبس و اعدام بهائیان و ... که در دورهی نخستوزیری بازرگان و پس از او اتفاق افتاده ، " تظلّم " یا دادخواهی بوده است . و قاضی دادگاه مدام تأکید دارد که این انتقال اخبار به بیگانگان ، نشانهی وابستگی به بیگانگان و باعث دخالت آنها در امور داخلی " ملت ایران " و ایجاد جو مسموم بر علیه " ایران " شده است .
قاضی تصریح میکند که افراد حاضر ، نه به دلیل بهائی بودن که به دلیل برقراری ارتباط با بیگانگان ، بخوانید به جرم دادخواهی ، است که محاکمه میشوند . این مواجههی دو دیدگاه ، دربارهی دادخواهی و حق تظلّم ، تا همین امروز هم ادامه دارد و تفسیری که دادگاههای انقلاب از امر دادخواهی ارائه میدهند ، یک عمل مجرمانه است . گفتمان حاکم ، هرگونه اطلاع رسانی دربارهی نقض حقوق بشر را تبلیغ علیه نظام و جرم و مستوجب مجازات میداند در حالی که اعادهی حق دادخواهی اقتضا میکند که کسی یا گروهی که مورد نقض حقوق بشر واقع شدهاند ، وقتی با مصونیت مطلق ناقضان حقوق بشر مواجه میشوند ، دست تظلّم به سوی رسانهها ، سازمانهای حقوق بشری و مجامع بینالمللی مسئول دراز کنند . گفتمان خصمسازی از سازمان ملل ، دول دیگر و ساختن این تصویر که همگان در حال دخالت در امور داخلی ما هستند و توطئهای در پشت هر مداخلهی حقوق بشری وجود دارد ، تا همین امروز هم در گفتمان غالبِ نه فقط حکومتگران ایران که بخش بزرگی از روشنفکران و صاحبنظران ایرانی ، کاربرد دارد . گفتمانی که نه فقط به اعدام رهبران جامعهی بهائی به دلیل دادخواهی که به اعدام و حبس شکنجه و آزار بسیاری دیگر از قربانیان نقض حقوق بشر ، پیش و پس از این واقعه ، مشروعیت و حقانیت صریح یا ضمنی میدهد .
اگرچه مانند هر سند و مدرکی که در روند حقیقتیابی به دست میآید ، فیلم دو ساعتهی محاکمهی رهبران جامعهی بهائی حقایق زیادی را روشن میکند ، اما سئوالات بیجواب و حدس و گمانهای زیادی را نیز بر میانگیزد . یکی از این سؤالات ، وضعیت مبهم ژینوس نعمت ( محمودی ) است .
رهبران جامعهی بهائی که در سال 60 دستگیر میشوند ، هفت مرد و یک زن ، ژینوس نعمت ( محمودی ) ، بودهاند . با اینکه در کیفرخواستی که یک صفحه از آن به دست آمده ، اسم ژینوس محمودی در کنار بقیه به عنوان متهم هست ، در فیلم و به احتمال قریب به یقین ، در دادگاه غایب است . با این همه او نیز مانند بقیه ، به اعدام محکوم میشود بی آن که مطمئن باشیم آیا اساساً محاکمه شده است یا خیر . همانطور که گفته شد ، فیلم این محاکمه احتمالاً به این قصد تهیه میشود که در صدا و سیما نشان داده شود . هدف فیلم ، شاید علت غیبت ژینوس نعمت ( محمودی ) را نیز به ما باز نمایاند . اینکه تهیهکنندگان فیلم به هر دلیلی نمیخواستهاند زنی در میان نقش آفرینان این نمایش باشد . این محاکمه ، نمایش بوده است . و تمامی اجزای نمایش ، باید سرجایش باشد . ژینوس محمودی ، در این صحنه ، جزء زایدی بوده و باید حذف میشده است . زنی که هم میتوانست تصویر سنتی از زن را که آنها سخت در حال بازتولید آن بودند ، به چالش بکشد و هم ، همدردی عمومی را در مورد جامعهی بهائی برانگیزد . با این همه و حتی با وجود غیبت ژینوس نعمت ( محمودی ) به نظر میآید نتیجهی نمایش چندان مورد پسند صحنه گردانان قرار نگرفته و به همین دلیل بوده که برخلاف قصد اولیه ، هیچگاه از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش نشده است . چرایی عدم پخش فیلم از تلویزیون یکی دیگر از همان سؤالات بیجواب است .
یکی دیگر از نقاط ابهامی که دیدن چندبارهی فیلم نیز کمکی به حل آن نمیکند ، هویت بازیگران آن سوی میز است . در این نمایش ، صورت هیچیک از صاحبان قدرت ، شامل حاکم شرع ، نمایندهی دادستان ، منشی و کارمندان احتمالی ، پاسدارها ، تماشاچیان و ... پیدا نیست . به بیان دیگر ، هرچند در ادعا ، آنها خود را نمایندهی ملت و مجری ارادهی ملت میدانند ، در عمل ، ملت را به اندازهی کافی محرم نمیدانند تا هویت و چهرهی خود را به آنها نشان دهند . در این فیلم از ابتدا تمامی تمهیدات به عمل آمده که چینش صحنه طوری باشد که غیر از هفت مرد محاکمه شونده ، هیچ شخص دیگری در قاب دوربین جا نگیرد . گویی حاکم شرع و باقی صحنهگردانان ، میدانستهاند که ممکن است زمانی مورد پرسش و عتاب " ملت " واقع شوند و از همان زمان ، برای آیندهی خود تهمیدات لازم را اندیشیدهاند . گویی یک جایی در اعماق وجودشان میدانستهاند در حال انجام کار خطایی هستند که روزی ممکن است عقوبتی داشته باشد و به همین دلیل ، تصمیم گرفتهاند مانند صدها بازجو ، شکنجهگر ، پاسدار ، دادستان ، حاکم شرع و ... دههی 60 ، همچنان و تا همین امروز ، در تاریکی که به آنها مصونیت میبخشد باقی بمانند .
و دست آخر ، سؤال متصل به تماشای فیلم و تحلیل آن این است : با حقیقتی که امروز در اختیارمان نهاده شده چه کار خواهیم کرد ؟ این سؤالی است که هر یک از ما ، مخاطبان این تاریخ تلخ ، باید به فراخور حال به آن پاسخ دهد و به پاسخ خود عمل کند . تنها در این صورت است که در روند سنگلاخ حقیقتیابی ، یک گام جلوتر خواهیم رفت .
🌿🍀🌿
Wednesday, October 22, 2025
آیین بهائی و عرفان/ فاضل غیبی
آئین بهائی به زبان ساده/ فاضل غیبی
آیین بهائی و عرفان
دوستان گرامی، ظاهراً رابطۀ بهائیان با «عرفان» و آثار عرفانی مشکل بنظر می آید. زیرا از طرفی دو کتاب «هفت وادی» و «چهار وادی» در مقام مقایسه از شاهکارهای ادبیات فارسی در این زمینه هستند و فراتر از آن، در آثار بهاءالله اشارات بسیار زیادی به مفاهیم عرفانی یافت میشود. اما از طرف دیگر این جنبه در آثار عبدالبها بسیار کمتر دیده می شود و در نوشتارهای شوقی بکلی نایاب است. از طرف دیگر آیین بهائی یک آیین جهانی است که مخاطبش همۀ جهانیان برخاسته از فرهنگ های گوناگون با حماسه و اساطیر گوناگون هستند و بدین سبب عرفان که جنبه ای از ادبیات اسطوره ای ایرانی است نمی تواند در نگرش بهائی نقشی داشته باشد.
برای درک رابطۀ بهائیان با افکار عرفانی باید بهاءالله را بعنوان آموزگار اجتماعی بازشناخت. ویژگی آموزگار نیز در این است که با دانش آموزان رابطۀ عاطفی برقرار می کند و مطالب نو و نگرش جدید خود را با توجه به میزان فهم و دانش مردمان بیان می نماید. «شیر به اندازه باید داد تا کودکان جهان به جهان بزرگی در آیند.»
از اینرو برای فهم درست آثار باید میزان آگاهی مردم مورد خطاب را نیز در نظر گرفت. در زمان بهاءالله شاید نیمی از مردم ایران هوادار افکار صوفیمنشانه و عرفانی بودند. میدانیم که در تاریخ ایران اوجگیری صوفی منشی همواره با رشد قدرت ملایان و نابسامانی کشور متناسب بوده است. در دوران قاجار نیز بسیاری از مسلمانان برای گریز از احکام شریعت آخوندی به صوفیگری پناه برده بودند، چنانکه متأسفانه امروزه نیز رشد چنین افکاری در میان تحصیلکرده های ایرانی در داخل و خارج از کشور نیز شدیداً رو به رشد است.
بنابراین اگر آثار اولیه را در نظر گیریم با آثاری روبروییم که خطاب به شیعیان (ایقان) و صوفیان (هفت وادی) نوشته شده است. اما در آثار بعدی مرحله به مرحله مفاهیم شیعی و عرفانی جای خود را به مفاهیم نوین می دهند، تا آنکه در نهایت بر افکار گذشته و ادیان کهن خط بطلان می کشند. (ن.ک. «بهائیان و ایران آینده» ص 91)
در مورد مذهب آخوندی می دانیم که در نهایت شیعیان ایرانی را به ترک آن دعوت فرمودند: «ای مردمان، از ظلمت حزب شیعه خود را خارج نمایید.» به همین گونه نیز پس از روشنگری های بسیار در نهایت با ملایمت بیان نمودند:
« از قول عرفا کتب (بیشمار) موجود.. اگر انسان اراده نماید جمیع را ادراک کند، دو عمر کفایت ننماید... باری معارف قبل را به قبل بگذار. » (بهاءالله، مجموعه الواح، ص 143)
بنابراین روشن میگردد که بهاءالله به لحنی مهربان، اما قاطعانه بیان می نماید که آیین نوین بهائی، به همان نسبت که با «شیعۀ شنیعه» نقطۀ مشترکی ندارد، با عرفان در هر شکل آن نیز بیگانه است.
البته در آثار عرفانی از عطار تا مولوی سخنان دلکش بسیار است، اما لازم است که محتوای آنها با علم و عقل امروزی سنجیده شود مثلاً «تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است!» سخیف ترین و ضدبشری ترین سخن ممکن است زیرا که انسان به تربیت انسان است.
حاضرم در این باره با هر یک دوستان که مایل است گفتگو کنم.
Saturday, October 18, 2025
کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی
Zia Jaberi0
مقاله اي بسيار جالب و مؤثر از جناب علي كارگر در فيس بوك ، به همراه پا ورقي ها مجدداً ارسال ميگردد : رضا شاه و فروغي :
🌿🍀🌿
علی کارگر
🔸 رضا شاه و فروغي :
در کف شیر نر خونخواره ای - غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
این نامه به دست رضاشاه می افتد . او فروغی را میخواهد و میگوید که منظور تو در این نامه من بودم .
در هر حال به دلیل موقعیت و شخصیت بالای فروغی ، رضاشاه فقط این کلمه را به او میگوید که به خانه برو .
فروغی در طول چند سال خانه نشین میشود و به او پست و سمتی نمیدهند .
وقتی که قرار می شود رضاشاه از ایران برود ، متفقین به او تکلیف میکنند که باید استعفا بدهی .
مقدمات و نامه استعفا توسط فروغی فراهم و به دست رضاشاه داده میشود .
رضاشاه در آن لحظات به فروغی میگوید که چه باید کرد ؟ فروغی همان یک خط شعر را در جواب سوال او میگوید :
در کف شیر نر خونخواره ای غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
در کف شیرِ نرِ خونخواره ای چون کرونا کو چاره ای
در آوریل سال ۱۹۲۶ ، تنها چند ماه پس از تاجگذاری رضاشاه ، بهائیان جهرم به تحریک روحانی آن محل به نام سیّد علی پیشنماز ، قتلعام شدند . با اینکه فرماندار محلی ارتش ، امیر لشکر ، روحانیون و حوزویانی را که عامل این قتلها بودند را دستگیر کرد تا زمانی که دستور از تهران برسد ، امّا این قربانیان بودند ، نه عاملان ، که شاه مخالفتش را نسبت به آنها نشان داد .
چیک مینوسیدد : «... اعلیحضرت ، رضاشاه ، به همهٔ دفاتر پستی و تلگرافی دستور دادهاند که دادخواستها یا شکایات بهائیان را نپذیرند . هیچکس به دلیل قتلعام بهائیان در جهرم در ۷ آوریل مجازات نشده است . سیدهای دستگیر شده آزاد شدهاند ».
. از سال ۱۹۳۳ ، ازدواجهای بهائی به رسمیت شناخته نمیشدند و برای کسانی که بر اساس قوانین بهائی ازدواج میکردند ، مجازات زندان تعیین میگردید . حملات علیه بهائیان در مطبوعات آزادانه مجاز بود و نشریات و مجلات ، مجاز به چاپ نوشتههای بهائی نبودند ، گرچه مجلات و کتب بهائی میتوانستند فقط تایپ شده و غیر ماشینی ارائه شوند ؛ مراکز بهائی اکثراً بسته میشدند و جلسات آنها یا ممنوع بودند یا مختل میشدند .
تعدادی از گورستانهای بهائیان نیز مصادره شد و بهائیان از خدمات عمومی یا تنزل درجه یافتند یا اخراج شدند . سرانجام ، مدارس مشهور بهائی که دانشآموزان غیربهائی نیز در آن تحصیل میکردند در ماه می ۱۹۳۴ ( خرداد ۱۳۱۳ شمسی ) تعطیل شدند .
پس از اینکه رضاشاه در سایهٔ جنگ جهانی به تبعید فرستاده شد و پسرش ، محمدرضا شاه ، بر تاج و تخت منصوب شد ، این تصور ایجاد شده بود که کشور به دورهٔ جدیدی از آزادی اجتماعی وارد شدهاست . احزاب سیاسی تأسیس شدند و قدرت از سلطنت به مجلس منتقل شد . جامعهٔ بهائی نیز امیدوار بود که امکان برداشته شدن محدودیتها علیه جامعه بهوجود آید . امّا روحانیون شیعه از این تغییر استفاده کرده و با اینکه ، در بیشتر موارد ، آنها پستهای دولتی را به عهده نمیگرفتند یا خود را در عضویت در حزب درگیر نمیکردند ، امّا مجتهدین برجسته ، رهبران عقیدتی بسیاری از تحولات سیاسی آن دوران بودند . این کاملاً طبیعی بود چون بر اساس نظریهٔ شیعه ، همهٔ اختیارات سیاسی متعلق به امام زمان است . در این میان ، طرز برخورد با جامعهٔ بهائی آسانترین نقطهٔ مشترکی بود که دولت و علما توانستند با هم پیدا کنند . از یک رو ، علما اعتماد به نفس تازه پیدا کرده بودند و در پی توافقی بزرگ بین خود و شاه بودند . دولت هم به نوبهٔ خود به طور فوری به موضوعی نیاز داشت تا توجّه را از دو پروژهٔ حیاتی امّا بسیار آسیب پذیر منحرف کند :
یکی جبران خسارت سهامداران نفت انگلیس و ایران که توسّط محمد مصدق ملّی شد و دیگری تصمیم دولت ایران برای پیوستن به پیمان بغداد . بخش وسیعی از مردم هر دو پروژه را دو مثال مصور دیگری از سلطهٔ ایران توسط قدرتهای غربی قلمداد میکردند و اگر روحانیت تصمیم میگرفت که یک اعتراض عمومی را ترتیب دهد ، این رژیم به ویژه آسیبپذیر میشد .
*محمدرضا شاه و بهائیان*
در چنین وضعیتی ، بهائیان هدف وسوسهانگیزی بودند . به عقیده دیوید هاسی ، محمد رضا پهلوی معمولاً وقتی که با علمای مذهبی وارد چالش میشد ، به قربانی کردن بهاییان مبادرت مینمود . این تنشها باعث شده که علمای مذهبی وارد سیاست حکومت پهلوی شوند و در آن نقش مهمی را ایفا کنند . به عقیده هاسی ، شاهان پهلوی کاملاً مایل بودند که از جامعه بهاییان به عنوان قربانی به منظور بهبود تنش در روابط بین علمای مذهبی و حکومت استفاده کنند .
از این سیاست تبعیض بر علیه بهائیان نه تنها در زمان محمدرضا شاه بلکه در زمان رضاشاه نیز به عنوان دستآویزی برای امتیازدهی به روحانیون و ارباب عمائم استفاده میشد در واقع، بازهٔ زمانی از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۵ با پیوند و ارتباط بین روحانیون و دربار و خطر فیزیکی برای بهائیان با موارد بیشماری آوارگی از خانههایشان و به آتش کشیدن خانه و محل کارشان همراه شد. کلاً این اعمال جنایتکارانه بر علیه بهائیان که به عنوان قربانی انتخاب شده بودند به علت تعاملات گوناگون بین روحانیون، دولت و بخشی از جامعه صورت میگرفت (در خلال این مدّت، بیشتر انجمنهای اسلامی با برنامهٔ کاری و کارزار ضد بهائی در اکثر شهرهای ایران شکل گرفت) .
در ماه رمضان ۱۹۵۵، یک واعظ شیعه به نام شیخ محمدتقی فلسفی، یک سری خطابههای فتنهانگیز، آتشافروزانه و تحریککنندهٔ عوام را در یک مسجد تهران آغاز کرد و خواستار سرکوب آئین بهائی به عنوان یک «مذهب جعلی» و خطرناک برای امور جامعه شد. شاه با قرار دادن هر دو ایستگاه رادیویی ملّی و نظامی در خدمت شیخ فلسفی و واعظان دیگر موافقت خود را اعلام کرد و بدین ترتیب حملات آنها را در سراسر ایران پخش کرد. این کار برای منحرف کردن توجهات مردم از سیاستهای غیر مردمی و نامحبوب شاه انجام شد و به اوج خود رسید. در اثر این تحریکات روحانیون در تهران، دولت دستور مصادرهٔ دارائیها و املاک بهائی را در شهرهای مختلف کشور صادر نمود. این اوضاع با تصمیم دولت در تصرف مقرهای ملّی جامعهٔ بهائی و اقدام به تخریب گنبد چشمگیر آن بدتر شد. در نتیجه تشویق دولت توسط علمای مذهبی، برای اقدام علیه بهاییان، مقامات بهطور مستقیم در تخریب گنبد مرکز بهاییان (حظیرةالقدس) در تهران دخالت کردند.[
شواهدی وجود دارد دال بر اینکه گروههای اسلامی بین دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ به آزار بهائیان ادامه دادند و حتّی علیه بهائیان با ساواک همکاری کردند. در تهران، در مقابل گزارشگران کشورهای دموکرات خارجی که مجهز به دوربین بودند، روحانیون در معیت فرماندهان ارتش شاه با افتخار اقدام به مشارکت در تخریب گنبد خیرهکننده و منحصر به فرد حظیرةالقدس بهائیان با در دست گرفتن کلنگ نمودند.
رئیس ستاد ارتش، نادر باتمانقلیچ، و فرماندار نظامی تهران، تیمور بختیار، که بعداً رئیس ساواک شد، به نمایندگان روحانیون پیوستند تا شخصاً در تخریب این ساختمان شرکت کنند. همان زمان، دولت اعلام کرد که دستور سرکوب کلیهٔ فعّالیّتها توسط «فرقه بهائی» را صادر کردهاست. بلافاصله موجی از خشونت ضد بهائی کشور را فرا گرفت. در این دوره تعداد زیادی از بهاییان به قتل رسیدند. اموال آنها مصادره و تخریب شد، زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و بهائیانی که در دولت کار میکردند اخراج شدند و اقدامات متعدد دیگری برای آزار بهائیان به صورت فردی یا گروهی انجام شد. خانهٔ باب در شیراز و مهمترین مکان مقدّس بهائیان غارت و تخریب شد. گورستانهای بهائیان توقیف و برای تخریب به دست اوباش تحویل داده شد. اجساد در خیابانها کشانده شدند و در ملاء عام سوزانده شدند .
🌿🍀🌿
پاورقی ها :
۱ - پروین نجفیان : چوب خدا صدا نداری ظلم درهر زمان به بهاییان مظلوم وارد شده ولی چراغی که خداوند روشن کرده با هیچ قدرتی نمیتوانند خاموش کنند ممنون از شما از پست این مطالب قابل توجه وعالی موفق باشید🙏🏻🙏🏻
Parvin Najafian
۲ -
علی کارگر : ممنون از توجه شما تمام کسانی که روزی بر این مملکت فرمانروایی مینمودند از بودجه بیت المال میدوزدیدند سلسله قاجار بمنزله قوم بني اميه ايران بشمار ميرفتند ،فتعلی شاه هفده شهر قفقاز را به روسها داد تا روس ها بقا و ادامه سلطنتش را تضمین کردند
ناصرالدین شاه، شاید تنها شاهِ تاریخ ایران باشد که یک دینار دارایی و یک وجب ملک و تیول نداشت. چرا که می گفت «کل ایران مال من است»! واقعیت هم چنین بود؛ او اگر چه هیچ ثروت ثبتی و سند ملکی نداشت اما در غارت و چپاول تمام شاهزادگان و تیولداران شریک و سهیم بود و مالیات سالیانه حتی در ایام قحطی و گرسنگی عمومی، به هیچ کم و کاستی وارد خزانه دولت می شد.
به مناسبت سال مرگ احمد شاه قاجار؛
پادشاهی که حقوق بگیر بیگانهها بود/ نخبهای که بر ایران حکومت میکرد
در اين سالها احمدشاه در ازاء دريافت حقوق از روسيه و انگليس در برابر طرحهاي آنان سكوت ميكرد و با روي كار آمدن رئيسالوزراهاي مورد نظر آنان در كشور مخالفت نمينمود …
۳ - رضوان خانواده گران : موضوع چپی ها را نفهمیدم در همه کشورها چپی ها هم در پارلمان عضو دارند و فکر میکنم در زمان شاه فقط ملاها احترام داشتند. خودش هم که میگفت معجزه نجاتش داده. و به زیارت امام رضا رفت
٤ - علي كارگر : Rezvan Khavand Garan ممنون رضوان خانم شاه نخست وزبر و دیگر صاحب لشگرانش را سپهر بلا کرد ولی از آخوندها مطمئن بود چون بیشتر آخوندها
برای سلامتی محمدرضا شاه دعا میکردند و توسط جامعه روحانیت مبارز که سردسته اونها(علم الهدی) بود با پول هویدا که بهش نگند بهائی هستی تقویت میشدند آخرش هم ، همین نقطه ضعف هویدا بدست آخوندها افتاد و اعدامش کردند فیلم هاش تا یک سال قبل از انقلاب.هنوز است ..
سخنرانی علم الهدی در سال ۱۳۵۴ در مشهد! ببینید چه جوری رنگ عوض کرده مردک ریا کار!! "در مقابل خدمات شاهنشاه آریا مهر سر تعظیم و تسلیم در این مکان مقدس فرود میآوریم و.و و همینطور محمدرضا شاه در مصاحبه با نشریه لوموند بعد از انقلاب چنین میگوید: “… موقعی که لیست افراد مورد نظر برای کسب اجازه بازداشت آنها – به من ارائه شد، در مورد همه جز هویدا موافقت کردم و همان روز ۷ نوامبر [۱۶ آبان] پس از آن که هویدا را به کاخ فراخواندم، مسائل را بیپرده با او در میان نهادم، و چون احساس میکردم که جانش در خطر است، از وی خواستم تا چنانچه مایل است بدون فوت وقت با یک هواپیمای خصوصی از ایران خارج شود. هویدا صحبتهای مرا تا آخر گوش داد و سپس گفت: هیچ دلیلی ندارد که بخواهم از ایران فرار کنم، چون خود را اصلاً مقصر نمیدانم و اگر هم شما به سهم خود راهی جز بازداشت من ندارید، خواهش میکنم حتماً این کار را انجام دهید…. من هم البته انتظار جواب دیگری جز این از هویدا نداشتم. چون میدانستم او هیچگاه شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکرده و روی هم رفته شخصی بود که نمیشد هیچ اتهامی را به وی نسبت داد…”
فریدون هویدا ادعای شاه و بخصوص پیشنهاد فرار را رد کرده و آن را “توهم شاهانه” نامیدهاست. وی در رد ادعای شاه، آخرین مکالمه خود با برادرش را چنین شرح میدهد: “آن روزها چون مرتب با امیرعباس تماس تلفنی داشتم خودش به من اطلاع داد که شاه به او گفته است: بازداشت شدنش را باید صرفاً یک اقدام موقتی برای نجات تاج و تخت تلقی کند و به دنبال آن هم چون خواهد توانست به خوبی از خود دفاع کند، نتیجه محاکمهاش جز به پیروزی و سرافرازی وی منجر نخواهد شد.”
بررسی واقعیتها و فکتها نشان میدهد که ادعای شاه درست نیست و او این صحبتها را بعد از اینکه برای قربانی کردن هویدا مورد انتقاد جدی قرار داشت، سرهم بندی کرده بود. شاه دو روز پیش از پیام مشهورش در پذیرش صدای مردم و انقلاب، هویدا و دیگر صاحبمنصبان ارشد خود را سپربلا ساخت تا خود را نجات دهد. این اقدام شاه در حالی که او به خوبی میدانست که هویدا و نصیری و دیگران صرفا مجری اوامر و تصمیمات او بودند جدا از زیر پاگذاشتن اصول اخلاقی و انسانی به خوبی بیانگر فقدان صداقت و اراده او در پذیرش اشتباهات و انجام تغییرات واقعی بود
اگرچه در متن کیفرخواست اشاره به بهائی بودن هویدا نشده بود اما این عامل نیز در ذهنیت نیروهای مذهبی انقلابی
در انتقامگیری از هویدا اثرگذار بود. هم در آن دوره و هم بعدها معلوم شد که هویدا یک شیعه معتقد بود. پدر بزرگ او آقا محمدرضا قناد از نزدیکان سیدعلی باب و میرزا حسینعلی بهاءالله بود. فرزند او حبیبالله عینالملک که بعدها سفیر ایران در بیروت و عربستان سعودی شد، دربچگی در محیط بهائی بزرگ شد اما مدارک قوی وجود ندارد که او در بزرگسالی عقاید بهائی داشته است. هویدا در نوجوانی پدرش را از دست داد و بعد از آن تحت تربیت مادرش افسرالملوک از نتیجههای عزتالدوله خواهر ناصرالدین شاه قاجار قرار گرفت که زنی مذهبی و معتقد به شیعه
اثنیعشری بود
.توضیح تصویر،امیرعباس هویدا و همسرش لیلا امامی
علی افشاری ، تحلیلگر مسائل سیاسی
٥ - شهرام گلچين :
. علی جان کلام زیبای که همانا بیت از شعری که فروغی در پاسخ به رضا شاه کبیر مینویسد بسیار گران بهاست بسیار عالی 🥀✌️
٦ - رضوان خداوند گران : سپاس از اطلاعات چند بار از بزرگ علوی نوشته ام همیشه از بهائیان وبقیه اقلیات مذهبی دفاع میکنم این مطلب را پخش میکنم وعد از بزرگ علوی مینویسم نویسندگان برای مطالب اصلی خفقان گرفتند حیف
٧ - علي كارگر : Rezvan Khavand Garan ممنون رضوان خانم از علوی بنوسید بالاخره شاه تصمیم می گیرد دل مردم را به دست آورد روزی به مدرسه نوبنیاد نقاشی رفت و از آنجا دیدن کرد موقعی که میخواست سوار اتومبیل شود تصمیم میگرد استاد علوی را ببیند همینکه به طرف استاد می رود ماکان با خونسردی سیگاری را روشن میکند و شاه به همرهان می گوید چیزی یاد گرفته است جواب میدهند قربان در فرانسه بوده و مدتی در ایتالیا به سر برده شاه برگشت که چند کلمه با استاد صحبت کند و می بیند استاد سیگاری آتش مبزند خاطر مبارکشان آزرده شد رو برگرداند
و این استاد را مورد انتقاد قرار میدهد و میفرمایند پیداست که در فرانسه تحصیل میکرده همین حادثه باعث شد که وزارت فرهنگ و صنایع وزارت بازرگانی و آموزش و هنر و وزارت اقتصاد ملی و اداره کل هنرهای زیبا هرگز توجه به این مرکز بزرگ نقاشی را نکردند تا اینکه بالاخره کار استاد به تبعید درکلاس گذشت و در آنجا در سن چهل و چهار سالگی درگذشت
تمام رجال آرزو داشتند استاد تصویرشان را بکشد اما در دورانی که احتیاج به کمک داشت این صفت هنر جواب نمی دهد در صورتی که تصویر آقا رجب نوکرش را بارها کشیده بود در دهه شصت از این نوکر ساده وفادار که مثلاً یکی از نزدیکترین کسانی بود که نشان می دهد که چه خوب در روحیه این آدم معمولی نفوذ کرده است نقاشی ها می رساند که با دقتی حالات مختلف را ثبت کرده است شاید دلیل مهم دوستی و علاقه استاد با این دهاتی همدانی این بوده که استاد و صفات خود را در این نوکر صدیق میدید و دشوار میشود چیزی را که خودش نمیخواست از او شنید
زندگی عاشقانه ای استاد در روزنامهها نداشت روزنامهنگاران حوادث عجیب از چند خیال پردازی خود بیرون میآوردند مخصوصاً داستان فرار ترتیب رئیس شهربانی را روزنامه نویسان با شاخ و برگ های فراوان نوشتند ولی از زندگی و تبعید و مرگ استاد بنا به دستور چیزی ننوشتند ،
تمام مردمی که در آن دوران سرشان به تن شان می ارزید او را میشناختند و برایش احترام قائل بودند در آن زمان بسیاری از بزرگان تهران مباهات می کردند به اینکه یکی از تابلوهای و یا قلاب بافی را که شاگردان از کار استاد ساخته بودن در خانه داشتنه باشند با وجود این هیچ کس او را درست نمی شناخت
شرح زندگی استاد ماکان
چشمهایش - اثر بزرگ علوی فصل - اول تا سوم - راوی آرمان سلطان زاده
https://youtu.be/Jr0CBYDNAkI
٨ - احسان وحدت : ماشالله به اين اطلاعات وسیع جناب کارگر🙏❤️
٩ - گودرز : این شکست ایرانیان هنوز آنگونه که باید بررسی نمیشود .
اینکه چند فرمانده ی ارشد ارتش کشور ، کل ارتش را به مرخصی فرستاده باشند و سلاحهای سنگین را به استانهای دور از محل جنگ و مهمات آن سلاحها را به استانهای دیگری فرستاده باشند که امکان اینکه سلاحها ومهماتشان فوراً قابل استفاده نباشد ، و بدتر از این ، خلع سلاح یک ملت ، بزرگترین خیانت به ملت و کشور ایران بوده است .
هر ملت دیگری بود ، هم تن به خلع سلاح نمیداد و از عواقبش می ترسید ، و بخاطر خیانتهای بزرگان ارتش در آن زمان ، آنان را محاکمه و حتی خانواده و فرزندان چنین افسرانی را هم خوار و حقیر میکردند ، اما در ایران ما چنین تبهکاریهای انجام شده و دولت بیگانه آمده شاه آنان را به اسارت برده و ملت یک ذره کاری برای آبروی ملی خود که نکردند ، حتی جشن و شادی هم راه انداخته بودند .
درود بر شما استاد ارجمند .
شاد ، سلامت و سربلند باشید .
١٠ - علي كارگر : Goud Arz ❤️🌹 ممنونم بزگوار نماینده بهائیان پيش #رضاشاه رفت و در خواست رسمیت برای بهائیت در ایران کرد . او جواب داد نمیتوانم . اگر این کار را بکنم هم شما در خطر می افتید و هم من ( منظورش سلطنتش بوده ) .
*وقتی این خبر به حضرت عبد البهاء رسید* ، *فرمودند سلطنت
از دستش رفت* !
*و وقتی که محمد رضا شاه به لندن رفت ، بهائیان از حضرت ولی امرالله مصلحت خواستند که اگر مصلحت میدانید ،
به پیشواز و خوش آمد گوئی شاه ایران برویم ،
*فرمودند ولش کنید* ، *او بی عرضه است* !
*وقتی #بنی_صدر در تلویزیون ایران پیش گوئی های ولی امرالله را میخواند که ملاها به سلطنت میرسند و #سلطنت در ایران بر می افتد ولی در آخر ملاها هم از حکومت کنار گذاشته میشوند* ! و در اینجا گفت " اینجاشو دیگه کور خونده ! " دیدیم که مقام #اولین_رئیس_جمهوری #ایران را چطوری از دست داد و هنوز هم نفهمیده که خودش کور خونده بود ، ومثل لنگه جوراب کهنه ای دورش انداختند !
١١ - علي كارگر :
.. علوی از بنیانگذاران حزب توده است و به همراه تقی آرانی و ایرج اسکندری نخستین دوره مجله « دنیا » را منتشر کرد . او با نام مستعار فریدون ناخدا برای این مجله مطلب مینوشت . علوی از طریق یکی از دوستانش با صادق هدایت آشنا شد و به همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی گروه ربعه را تشکیل دادند . در این دوران به فعالیتهای ادبی پرداخت . پس از مدتی، به دلایل سیاسی و طرفداری از طبقات زحمتکش جامعه ، به زندان افتاد و انتشار کتابهایش هم تا سال 1357 ممنوع شد .
بزرگ علوی ( 1375-1282 ) نویسنده ، روزنامهنگار و استاد زبان فارسی معاصر است . پدر او حاج سیدابوالحسن و مادرش خدیجه قمرالسادات ، نوهی آیتالله طباطبایی بود . آنها از طرفداران نهضت انقلاب مشروطیت بودند . بزرگ علوی در سال 1298 به همراه برادرش برای تحصیل به آلمان رفت . در سالهای اقامت در آلمان چند اثر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد . در سال 1305 پدرش پس از ورشکستگی بزرگ مالی خودکشی کرد . یک سال پس از این اتفاق او از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد و به ایران بازگشت . در ایران پس از مدتی به گروه روشنفکران مارکسیستی به رهبری تقی آرانی پیوست . بر اثر فعالیتهایش در سال 1315 به همراه 52 نفر دیگر بازداشت شد و دو اثر « پنجاه و سه نفر » و مجموعه داستان کوتاه
« ورق پاره های زندان » را در دوران حبس نگاشت .
علوی قبل از کودتای 28 مرداد ایران را ترک کرد و به آلمان رفت و تمام عمر در دانشگاه هومبولت به تدریس پرداخت . تدوین واژه نامهی فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور یونکر دستاورد این دوران است . بزرگ علوی در کنار صادق هدایت و صادق چوبک از نویسندگان پیشگام مکتب جدید رماننویسی مدرنیته به شمار میآید . چمدان ، پنجاه و سه نفر ، ورقپارههای زندان ، چشمهایش ، گیله مرد ، میرزا ، موریانه ، نامهها ، سالاریها ، روایت و … عنوان آثار ادبی اوست . علوی آثاری همچون «مبارزات ایران» و « تاریخچه و تحول ادبیات فارسی نوین » را به زبان آلمانی نگاشته است . او همچنین برخی از آثار ارزشمند ادبیات فارسی همچون شعرهای حکیم عمر خیام نیشابور و هفت پیکر حکیم نظامی گنجوی را به زبان آلمانی ترجمه کرده است . آثاری همچون « حماسه ملی ایران » اثر تئودور نولدکه ، « دوشیزه اورلئان » از فریدریش شیلر ، « باغ آلبالو » اثر آنتون چخوف و «کسب و کار میسیز وارن » اثر جرج برنارد شاو را به فارسی برگردانده است .
• بزرگ علوی
• چشمهایش
• چشم هایش اثر بزرگ علوی
کتابخوان
https://vrgl.ir/ZoEMH
١٢ - برازنده شاهرضائي : من یک بهایی زاده هستم و از دوران کودکی تا بزرگسالی مورد تبعیض مذهبی بودم پدر و مادرم ۸۰ سال پیش فرهنگی بودند پدر م دبیر دبیرستان سعدی اصفهان و مادرم معلم دبستان بود آنها را اخراج کردند پدرم برای پیگیری به تهران رفت وزیر فرهنگ به او گفت ما احتیاج شدیدی به دبیر و معلم داریم ولی تحت فشار آخوندها هستیم پدرم از شاه بسیار دلخور بود او عقیده داشت محمد رضا شاه بر عکس پدرش از ملاها واهمه دارد ولی خودمن عقیده دارم شاه چاره ای نداشت چون مردم ایران مذهبی و آخوند پرست بودند واگر شاه فقیر موافق میل آخوندها که برای مردم مذهبی ایران از فرزندانشان هم عزیز تر هستند رفتار نمی کرد این مردم مذهبی و آخوند پرست او را زنده نمیگذاشتند .
🌿🍀🌿
Sunday, October 12, 2025
خط مشگین قلم : یا بدیع نوصیک بالصّبر و السّکون و الأمانة الّتی کانت ودیعة اللّه بین خلقه
یا بدیع نوصیک بالصّبر و السّکون و الأمانة الّتی کانت ودیعة اللّه بین خلقه
فهرست مطالب
هو الأقدس الأعظم
یا بدیع نوصیک بالصّبر و السّکون و الأمانة الّتی کانت ودیعة اللّه بین خلقه طوبی لرافعی اعلامها و حافظی مقامها یا علیّ قبل محمّد کن فی النّعمة منفقاً و فی فقدها شاکراً و فی الحقوق امیناً و فی الوجه طلقاً و للفقرآء کنزاً و للأغنیآء ناصحاً و للمنادی مجیباً و فی الوعد وفیّاً و فی الأمور منصفاً و فی الجمع صامتاً و فی القضآء عادلاً و للانسان خاضعاً و فی الظّلمة سراجاً و للهموم فرحاً و للظّمآن بحراً و للمکروب ملجأً و للمظلوم ناصراً و عضداً و ظهراً و فی الأعمال متّقیاً و للغریب وطناً و للمریض شفآءً و للمستجیر حصناً و للضّریر بصراً و لمن ضلّ صراطاً و لوجه الصّدق جمالاً و لهیکل الأمانة طرازاً و لبیت الأخلاق عرشاً و لجسد العالم روحاً و لجنود العدل رایةً و لأفق الخیر نوراً و للأرض الطّیّبة رذاذاً و لبحر العلم فلکاً و لسمآء الکرم نجماً و لرأس الحکمة اکلیلاً و لجبین الدّهر بیاضاً و لشجر الخشوع ثمراً فاسأل اللّه ان یحفظک من حرارة الحقد و صبارّة البرد انّه قریب مجیب
پنهان کردن توضیحات
یادداشت:
کپی به همراه ارجاعات
فی
(یا بدیع نوصیک بالصّبر و السّکون و الأمانة الّتی کانت ودیعة اللّه بین خلقه)
www.bahai.org/r/470525894
Friday, October 10, 2025
در ایران، بیش از ۹۳ هزار طلبه در دورههایی ثبتنام کردهاند که هدفشان «مقابله با بهائیت» اعلام شده است
Raha Sabet
در ایران، بیش از ۹۳ هزار طلبه در دورههایی ثبتنام کردهاند که هدفشان «مقابله با بهائیت» اعلام شده است
. این خبر، فراتر از یک آمار، نشاندهنده سیاست نظاممند دولت در مدیریت دین و تعریف مرزهای ایمان مشروع است.
در چنین چارچوبی، دین به ابزار قدرت بدل میشود. روحانیت، که سابقاً نقش تبیینی و آموزشی داشت، اکنون عملکرد ایدئولوژیک و امنیتی پیدا کرده است. طلبه آموزش میبیند که «دین دیگری» نه همسایه یا هموطن، تهدیدی برای ایمان و هویت جمعی است.
این نوع «تربیت سیاسی از طریق نفرت»، پیامدهایی فراتر از جامعه بهایی دارد: بنیان اخلاقی و همزیستی جامعه را فرسایش میدهد، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی را کاهش میدهد، چون جایگاه افراد دیگر بر اساس «ایمان مجاز» تعیین میشود. و فهم آزاد و انتقادی از دین را محدود میکند، چرا که دین به جای مسیر اخلاقی، به ابزار کنترل تبدیل شده است.
سؤالی که باید پرسید این است: آیا دینی که بر ترس و حذف دیگری بنا شده، میتواند جامعهای اخلاقی و متوازن بسازد؟ آیا ایمان واقعی بدون احترام به آزادی و کرامت دیگران ممکن است؟
این بحث، دعوتی است به تفکر انتقادی درباره دین، قدرت و اخلاق جمعی در ایران و جوامع مشابه.
 



