https://www.mediafire.com/file/2t25r2f6lanymp1/Najvahayenajibane2.pdf/file
نامه سرگشاده شماره یک جمعی از بهائیان ایران به خامنه ای، 8 مهر 1390
« !صد نامه تا آزادی»
هَل مِن ناصر یَنصُرنی... کیست یاری دهنده ای که مرا یاری کند؟
!شاید کلام حسین سالار شهیدان دلتان را به رحم بیاورد
چه میکنید؟ شما را به خدائی که میپرستید کمی با خود فکر کنید که چه میکنید؟ خوب میدانم که اگر گلویم را هم از هم پاره پاره کنم و فریاد
زنم، صدایم را نخواهید شنید، که بیشمارند گلوهای پاره پاره شده و نفسهای بر شده، اما بُغضی گلویم را آنچنان میفشارد که اگر فریاد نزنم و
از این ظلم و بیعدالتی که روا میدارید سخنی نگویم، امانم را خواهد برید، سالهاست که در برابر سنگین ترین و بیرحمانه ترین بلاهایی که بر
سرمان آورده اید به نجابت سکوت کرده ایم و لب باز نکرده ایم، خانه هایمان را آتش زدید، قبرستان هایمان را ویران کردید، مردان و زنانمان را به دار
کشیدید، زندگیمان را به خاک و خون شُستید، اما باز هم سکوت میکنم و دردهای سینه ام را بازگو نمیکنم که سبب اختلاف و کینه بیشتر نگردم.
امروز شنیده ام که یوسف را به صحرا برده اید؛ مگر از یعقوب خدا شرم ندارید؟ مگر خدائی را در دل پرستش نمیکنید؟ مگر چشمان گریان
فرزندان یوسف را نمیبینید؟ مگر ناله و شیون های خانه یوسف را نمیشنوید؟ شما را به خدا قدری تأّمل کنید و از خود بپرسید یوسف بیگناهی
که به صحرا میبرید که قربانی اش کنید مگر چه کرده است؟ خدایش را به خدائی قبول ندارید یا فرستاده خدایش را به پیامبری؟ انجیلش را
نمی پسندید یا صلیبش را ؟ به خدا قسم که اینها جز کاشتن بذر اختلافات و جدایی ثمری ندارد و باری از دوش مشکلات کم نخواهد کرد
سالهاست که در ایران عزیز، ادیان مذهبی دچار مشکلات و سختیها و دردهای فراوانی بوده و هستند و هرگز چاره ای برای این درد اندیشیده
نشده است؛ همه ما خوب میدانیم که نه منِ بهائی مسلمان میشوم، نه یوسف، توبه میکند، نه یهودی، نه زرتشتی و نه حتی صوفیان و دراویش، راه
و طریق عوض میکنند، صد البته اگر به چشم حقیقت بنگرید، فرقی هم میانمان نیست و خدایی که میپرستیم خدای یگانه است، پس بیایید
یکبار برای همیشه چاره ای برای این درد، مرحم کنید و احساس نفرت و جدایی و تعصب را برای همیشه از بین ببرید، گوهر اسلام در سایه
آزادی ادیان الهی درخشانتر خواهد بود و پایه های بنای اسلام استوارتر خواهد شد
با تمام دلخوری هایم و بغضم و دردهای ناگفته ام که سینه ام را به سختی میفشارد، باز هم ناامید نیستم و اول از همه از خدای بخشنده که صاحب
عالم و آدم است مدد میطلبم، و دوم از شما میخواهم که یوسف ندرخانی در بند را آزاد کنید؛ بدانید که ریختن خون انسانی بیگناه رضای خدا
نیست و هیچ نصیبی جز جدایی هرچه بیشتر میان اقوام مذهبی نخواهد داشت
خداوند در قرآن میفرماید : «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ
!برادر عزیزم یوسف ندرخانی
شرح حال سختی ها و مصیبت هایی که به تو و خانواده عزیزت وارد امده را خواندم، و بی اختیار گریان شدم، همیشه جویای اخبار مربوط به
احوالت بوده و هستم و امروز که شنیدم دوباره در دادگاه توبه نکردی و همچنان بر عقیدهات استواری و حکم اعدام تو را تأیید کرده اند، بیتابی
امانم را برید، در میان تمام آنچه میتوانستم و نمیتوانستم انجام دهم، به کاغذی سفید پناه بردم که چند خطی از درد دلهایم بگویم، و با تو
همدردی کنم، میدانم که چقدر بلا کشیدهای و دوران بسیار ملال آوری را سپری میکنی. خداوند در تمام بلاها و سختیها یار و یاور تو باشد و
سایه مهربانت را همیشه برای همسرت و کودکان دلبندت مستدام دارد، به امید خدا به زودی سختیها بر تو تمام خواهد شد و بذر محبت در دلها
کاشته خواهد شد، شاید آزادی تو شروعی باشد برای ترک همه تعصبات مذهبی در ایران؛ إنشاء الله
"حضرت بهاءاالله میفرمایند: "همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار
: منبع
نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن (جلد دوم) ویرایش و تدوین: عباس خسروی فارسانی (584)
"وبلاگ "بهائی آزادی
http://bahaiazadi.wordpress.com
No comments:
Post a Comment