Saturday, March 9, 2019

شعلۀ بیان طاهرۀ قرة العین در زندان کلانتر طهران و شرح آن در لوح طائره از حضرت عبدالبهاء / 2- برگی از تاریخ جنبش زنان ایران در عصر مشروطه، طائره از تَبارِ طاهره قُرَّةُالعین / 3- سهم جامعه بهائی در پیشرفت و ترقی ایران


شعلۀ بیان طاهرۀ قرة العین در زندان کلانتر طهران و شرح آن در لوح طائره از حضرت عبدالبهاء / 2- برگی از تاریخ جنبش زنان ایران در عصر مشروطه، طائره از تَبارِ طاهره قُرَّةُالعین / 3- سهم جامعه بهائی در پیشرفت و ترقی ایران



9 طهران بواسطۀ جناب ميرزا ارسطو

امة الله المنجذبه طائره خانم عليها بهاءالله الابهي

هوالله
اي طائرۀ صابره، روح محبت الله قوۀ قاهره است و قدرت باهره، البتّه شنييده ئي كه طاهره، در وقتيكه در خانۀ كلانتر مسجون بود چه شعله ئي ظاهر كرد، از قضا ايام جشن و شور شد و كلانتر بزمي از براي پسر برپا نمود، چون انجمن عروسي آراسته گشت، پرده نشينان، وزرا و امنا و شهزادگان حاضر شدند، و از هر طرف آهنگ تار و طنبور و رود و عود و چنگ و چغانه بلند شد و عيش شبانه مهيا گشت، سازنده و خواننده و بازنده در بزم، آغاز ساز و آواز كردند، طاهره زبان به بيان گشود و جمع را چنان باهتزاز در آورد كه كل ترك آن غائله كردند و در حول او اجتماع نمودند جشن و بزم بهم خورد و نغمه و آواز منقطع گشت آهنگ بيان و عرفان بلند شد، حال تو نيز اگر قوّۀ قاهره خواهي مانند طاهره، سيف شاهر شو و عقاب طائر گرد و عليك التحيه و الثناء عَ عَ

ورقۀ موقنه امةالله طائره عليها بهاءالله ابهي
اي طائر گلشن الهي در اين اوج اعلي پرواز نما و نغمۀ بديع بلحن الهي آغاز كن در جنت ابهي غزل خواني كن و بر شاخسار ملأ اعلي گلبانگ رحماني زن تا مرغان افسرده را پرواز آري و اهل فردوس را نشئۀ صهبا بخشي و عليك التحيه و الثناء عَ عَ

تهيه كننده : Behrooz Payamipour
 https://behnazar.blogspot.com/2019/03/2-3.html





 2 - 
Saturday, Jul 8, 2017
صفحه نخست »
 برگی از تاریخ جنبش زنان ایران در عصر مشروطه
 طایره، از تَبارِ طاهره قُرَّةُالعین

بیژن معصومیان

مقدمه
بی شک پیشتاز جنبش آزادی و برابرخواهی زنان و کشفِ حجاب در ایران طاهره قرةالعین شاعرۀ مشهور بابی بود که در سال ۱۸۴۸ میلادی بدونِ روبنده در بدشت میان حدود ۸۰ تن از پیروانِ اولیۀ باب ظاهر شد و با همان حرکت تاریخی و انقلابی خود طلایه دار و نماد جنبش کشف حجاب در ایران شد . بین زنانی که مروج و ادامه دهندۀ راه طاهره قرةالعین و از پرچمدارانِ دفاع از حقوقِ زنان بودند باید از عصمت مستوفی آشتیانی ملقب به طایره یا طائره نام برد. وی که به عصمت تهرانی نیز موسوم است شاعره، نویسنده ، و ناطقِ زبر دستِ بهائیِ دوران مشروطه بود که در سال ۱۸۶۱ یا ۱۸۶۸ میلادی در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۹۱۱ در همان شهر وفات یافت.
پدر عصمت میرزا اسماعیل خان مستوفى ازاهالی ثروتمند آشتیان و مادرش حبیبه خانم، شاعر و منشى اندرونِ ناصرالدین شاه و ساکنِ قصرِ فیروزه بود. حبیبه خانم دختر میرزا عبدالکریم خان حکیم سیماى اصفهانى پزشک شاهزاده حسام السلطنه بود. عصمت در دورانِ کودکی در همان قصر فیروزه بارها با ناصرالدین شاه روبرو و هم صحبت شده بود و سالها بعد با دخترانِ شاه و همسرانِ درباریان و دولتمردان نیز به مباحثه می پرداخت و آنها را به دفاع از حقوقِ زنان تشویق می کرد. عصمت تنها ۷ ساله بود که پدرش را از دست داد و در سیزده سالگی به دستور مادرش با مسلمانی به غایت متعصب به نام مهرعلی زنجانی که نایب نسق چی باشی (۱) ناصر الدین شاه و حدود سی سال از وی بزرگتر بود ازدواج کرد. عصمت در عنفوان جوانی پس از صحبت با دایی خود ابوالبرکات که بهائی بود به این آئین گروید و تلاش کرد شوهر خود مهر علی خان را نیز با تعالیم این آئین آشنا کند. ولی از این اقدام خود نتیجه عکس گرفت و مهر علی خان تصمیم به تنبیه و آزار همسر خود گرفت و هر چه از وی مقاومت دید بر شقاوت خود افزود. در اینجا تنها به یک نمونه از رفتار غیر انسانی مهر علی خان با همسرش که گویای جور و ستم هایی است که بر زنان ایران در دوران مشروطه می رفته است اکتفا می کنیم. روزی پس از آنکه شوهرِ طایره او را با قمه مجروح کرد، طایره را در درگاهِ اتاقی گذاشته جلو درگاه را با استفاده از خشت دیواری کشید و تنها سوراخی از بالا برای تنفس همسرش گذاشت و او را تهدید کرد که یا از آئین بهائی دست بکشد یا پشت این دیوار جان بسپارد. (۲) ولی طایره با وجود اینکه با مرگ دست و پنجه نرم می کرد از عقیده خود دست نکشید و شوهرش که هنوز دلبند زیبائی او بود سر انجام وی را از آن دخمه خارج کرد. (۳) با وجود اینهمه ظلم، طایره سرانجام با شوهرش شرطی بدین مضمون گذاشت: «هر گاه شما دو ساعت به حرف های من گوش بدهید و بعد از آن حق به جانب شما باشد، البته توبه خواهم کرد و مثل شما مسلمان خواهم شد.» (۴) پس از آن صحبت، شوهرش اقرار به حقانیت آئین بهائی کرد و عذر رفتار ناعادلانه خود را خواست و مانع از اذیت طایره توسط دیگر بستگان مسلمان خود نیز شد. ولی دیری نپایید که مهر علی خان در گذشت و طایرۀ ۳۱ ساله را با سه فرزند دختر به نامهای توران، مولود (پروین) و لیلی تنها گذاشت.
مراودات و ملاقات های بهائیان امریکایی با طایره و کشف حجاب وی
طایره اولین زن بهایی در تاریخ بود که با بهائیان آمریکایی از جمله دکتر سوزان مودی (Dr. Susan Moody) که بعدها از بانیان و مدیران مدارس تربیت بهاییان در تهران شد نامه نگاری آغاز کرد. در سال ۱۹۰۸ میلادی هنگامی که دو بهائی دیگر چارلز میسون ریمی (Charles Mason Remey) و سیدنی سپراگ (Sidney Sprague) به ایران سفر کردند، طایره نه تنها از نزدیک آنها را ملاقات کرد بلکه این دو را به یک میهمانی در خانه اش دعوت کرد. در طول این میهمانی نیز اتفاق نادری افتاد که شرح آن در زیر آمده است.
کشف حجابِ رسمی در ایران زمانی اتفاق افتاد که رضا شاه قانونی را درسال ۱۳۱۴ (۱۹۳۶) تصویب کرد که بموجب آن زنان و دخترانِ ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری در مجامع عمومی منع شدند. ولی این قانون ۸۸ سال پس از کشف حجاب طاهره در بدشت هنگام سخنرانی های بدون روبندۀ طاهره در جمع بابی ها و حدود ۳۰ سال پس از کشف حجاب طایره در تهران به تصویب دولت رسید.این خود نشانی بارز از پیشگامی بابیان و بهائیان در نهضت آزاد کردن زنان کشور از قید حجاب اجباری است. اولین تشکیلات زنان ایران در دوران مشروطه «انجمن حریت نسوان» یا «انجمن آزادی زنان» بود که در سال ۱۹۰۸ میلادی با حضور تعدادی از روشنفکران زن و مرد شکل گرفت و بصورت نیمه مخفی در خارج از تهران در فیشر آباد برگزار می شد. هدف از تشکیل این انجمن آشنا کردن زنان ایرانی با آداب معاشرت و حضور در جامعه و اعتماد به نفس بخشیدن به آنان برای سخن گفتن در مجامع عمومی بویژه مقابل مردان بود. بهمین جهت فقط زنان در این جلسات اجازۀ سخنرانی داشتند و تمامی شرکت کنندگان ملزم بودند با یکی از خویشاوندان یا آشنایان خود در جلسات شرکت کنند. از اعضای سرشناس انجمن آزادی زنان می‌توان به صدیقۀ دولت‌آبادی، افتخارالسلطنه و تاج‌السلطنه (دختران ناصرالدین شاه)، افسرالسلطنه، و فخرالملوک دختر شیخ‌الرئیس شاهزاده قاجار که از بهائیان سر شناس آن دوره بود اشاره کرد.
ولی حد اقل مدتی قبل از تشکیل «انجمن حریت نسوان» طایره در تهران کشف حجاب کرده بود و به شهادت چارلز میسون ریمی یکی از بهائیان آمریکائی که در سال ۱۹۰۸ به ایران سفر کرده بود و نامش در بالا آمد، طایره از مدتی قبل از ملاقات وی با او در مجامع خانوادگی و دوستانش بدون حجاب ظاهر می شده است. ریمی پس از بازگشت به آمریکا در خاطراتش از طایره و یک میهمانی ویژه در منزل او تعریف می کند:
برای ما جالب‌ترین موضوع در مورد جامعۀ بهائی ایران آنست که این جامعه امروزه مشکلات اجتماعی کشور را از راهی عملی حل می‌کند یعنی با کار و کوشش از داخل [جامعۀ بهائی] به سوی [جامعۀ] خارج، و با برانگیختن روح مردمی که خواهان دانستن و پیشرفت هستند جامعه را ترقی ‌می‌دهد.. نمونۀ روشن این کار "خانم" [طائره] است. زنی است آگاه و روشنفکر، افکار و اندیشه‌های والایی دارد که سرچشمه‌اش تجربیات و فعالیت‌های شخصی اوست، نه وارداتی و الهام گرفته از خارج. وی به طور کامل زاییدۀ فرهنگ ایران است و به همین جهت قادر می‌باشد مشکلات را درک کند و نیازهای بانوانی را که بین آنان خدمت می‌نماید برآورد.
من باید از جلسه‌ای که در خانۀ این خانم [طایره] داشتم برایتان بنویسم. زیرا تصویری که این جلسه از مشرق زمین به ما داد در این سفر بسیار برای ما تازگی داشت. اکنون مدتی بود که میزبان ما حجاب خود را از سر افکنده بود و همراه همسرش بدون حجاب از میهمانان در خانه و باغ خود پذیرایی می‌کردند. ولی به من گفت که مجبور است در خیابان حجاب بر سر داشته باشد. در آن بعد از ظهر که می‌خواهم شرح آن را برایتان بگویم دو میهمانی با هم داده بود. در یک اطاقی که در حدود بیست نفر مرد نشسته بودیم و دیگری در اطاق مجاور که با پرده‌ای از اطاق ما جدا بود و در آن دوازده تا پانزده زن دعوت داشتند. خانم میزبان گاه پیش ما بود و گاه از میهمانان آن اطاق پذیرایی می‌کرد. پس از تلاوت چند مناجات و لوح، میزبان از من و مستر اسپراگ [Mr Sprague] در خواست کرد که مطالبی دربارۀ خواهران روحانی ایشان در غرب بگوییم، و ما تا آنجا که می‌توانستیم اطلاعاتی از زنان غربی ارائه کردیم. آقای اسپراگ به فارسی صحبت می‌کرد و سخنان من توسط مترجم برای بانوانی که آن سوی پرده نشسته بودند ترجمه می‌گشت. ظاهراً میزبان ما امیدوار بود که آن روز خانم‌ها حجاب را از سر بردارند. در همان حال که ما از ترقیات زنان غرب، از استقلال و برابری ایشان با مردان، از دستاوردهای علمی و فرهنگی و امکانات تحصیلات عالی صحبت می‌کردیم "خانم" بیشتر و بیشتر علاقمند می‌شد تا آنکه به سوی پرده رفت، آن را به یک سو زد و با شور فراوان زنانی که در اطاق دیگر بودند مخاطب قرار داده سخنانی ‌گفت. من از بیانات او چیزی نمی‌فهمیدم ولی از لحن صدا و از هیجانی که در بیانش بود می‌توانستم حدس بزنم چه می‌گوید.
وی از خواهرانش می‌خواست که قدم جلو نهند و حجاب را از سر بردارند. می‌گفت این فرصت را از دست ندهید زیرا میهمانان غربی ما به دیدن زن بی حجاب عادت دارند. سخنان او پس از چند دقیقه تاثیر خود را نشان داد زیرا زنان برخاستند و یک یک حجاب‌ها را برداشتند و به داخل اطاق مردان آمدند. در این موقع مردان همگی در یک سمت اطاق جمع شده صندلی‌های طرف دیگر را برای بانوان خالی کردند. ولی حال نوبت مردان بود که احساس ناراحتی کنند زیرا همگی سر را پایین نگاه داشته بودند و هیچ کدام به خود اجازه نمی‌دادند به سوی زنان بنگرند. باید اقرار کنم خود من هم که از غرب می‌آمدم و دیدن زن بی‌حجاب برایم عادی بود دچار نوعی ناراحتی و خجالت بودم و نگاهم از روی فرش بلند نمی‌شد. در این موقع شربت و چای آورده شد و کم کم حالت ناراحتی و شرمندگی مردان برطرف می‌گردید، ولی هم‌زمان، با رفع خجالت مردان، زنان جرات و جسارت خود را از دست می‌دادند. به تدریج حجاب‌ها را بر سرکشیدند به طوری که کاملا روی خود را گرفتند. یکی از ایشان که کنار در نشسته بود تکانی خورد و دیگران مانند دسته‌ای از پرندگان به دنبال او بلند شدند و همگی از در خارج گشتند. اگر چه دیدن این منظره برای من به عنوان یک غربی عجیب بود ولی نشان می‌داد که زنان بهائی ایران تا چه حد به امکانات خود واقفند و در همان زمان چقدر به محرومیت‌های اجتماعی خویش آگاه می‌باشند. (۵)
عکس بالا احتمالا در همان مجلس گرفته شده است. در ضمن، در آن میهمانی، طایره تسبیح صدف نفیسی که دختر ناصرالدین شاه به ایشان هدیه داده بود را به آقای ریمی تقدیم کردند تا از طرف طایره به یکی از بهائیان زن آمریکایی داده شود. پس از این اقدام، بابِ مکاتبه میان بهائیان ایران و آمریکا باز شد و اخباری از جامعۀ بهائیان ایران و آمریکا میان پیروان این آئین در دو کشور رد و بدل می شد .نامه های فارسی طایره را میرزا عزیزاللّه خان بهادر به انگلیسی ترجمه می کرد و به آمریکا ارسال می نمود و اغلب نامه های بهائیان آمریکائی را میرزا ولی اللّه خان ورقا به فارسی ترجمه می کرد، از جمله نامه های دکتر سوزان مودی که قبل از آمدنش به تهران با طایره در مکاتبه بود و عکس های متعددی از خودش را نیز برای طایره ارسال کرده بود. دکتر مودی پس از ورودش به ایران نیز با طایره ملاقات نمود و در اغلب اوقات با یکدیگر مؤانس بودند. (۶)
تاکید بر سواد آموزی دختران
بهاءالله، مؤسس آئین بهائی، و فرزند و جانشین ایشان عبدالبهاء هر دو بر آموزش دختران تأکید کرده بودند. عبدالبهاء حتی تعلیم و تربیت دختران که از نظر وی مربیانِ اولیه و اصلی کودکان در خانواده بودند را بر تربیت پسران اولویت داد. از این جهت سواد آموزی دختران برای طایره نیز تبدیل امری حیاتی شد. وی که بخوبی از مشکلات فرهنگی و مالیِ تأسیس مدارس دخترانه در ایران آگاه بود از طریق نامه نگاری با برخی بهائیان آمریکائی توجه آنها به این امر خطیر را جلب کرد. چیزی نگذشت که این تلاشها با تأسیس «انجمن آموزشی ایران و آمریکا (Persian-American Educational Society - PAES )» به ثمر رسید. این انجمن نه فقط در تامین بودجۀ مدارس بهایی در ایران کمک های شایانی نمود، بلکه مساعدت بهائیان آمریکایی برای نظارت و تدریس در این مدارس را نیز بخود جذب کرد. سرانجام چند تن از بانوان بهائی آمریکایی تصمیم به مهاجرت به ایران و مدیریت و تدریس در این مدارس از جمله مدرسه های تربیت برای دختران و پسران در تهران گرفتند. بنابراین یکی از مشخصات ویژۀ مدارس بهایی که از جمله اولین مدارس مدرن در ایران بودند این بود که بنیان‌ گذارانش بهائیان ایرانی و آمریکایی بودند.
مقالات طایره
در دورۀ دومِ انقلابِ مشروطيت، بخصوص در سال ۱۹۰۹، به تشویق سر دبیر مجلۀ تجدد طلب «ایرانِ نو» محمد امین رسول‌ زاده که روزنامۀ ارگان حزب سوسیال دموکراتِ و از جمله مهمترین و معتبرترین نشریات عصر مشروطه در تهران بود طایره در ۶ شمارۀ آن مجله مقالات پیشروانه ای در بارۀ حقوقِ زنان منتشر کرد. در یک شماره ، مقالۀ وی تحت عنوان «لایحۀ خانم دانشمند» و در پنج شمارۀ دیگر با عنوان «مکتوبِ خانم» منتشر شد.در این مقالات، طایره خاطر نشان مي کرد که زنانِ تحصيلکرده و روشنفکر ميتوانند نقشِ کليدي در پيشرفتِ مشروطيت وجامعۀ مدرن داشته باشند. اوهمچنین شديداًعليه تعدّدِ زوجات موضع گرفت و« برتري» و هوشمندي» مردان در مقايسه با زنان را به چالش طلبيد. در این سلسله مقالات طایره مردان و زنان کشور در عصر مشروطیت را مخاطب خود قرار داد. در زیر چند نمونه از نوشتجات طایره را می آوریم:
خطاب به مردان ایران:
ای برادرانِ وطن پرست! خودتان به نظرِ انصاف و دقت در اعمال و رفتار و کردار و ظلم‌های بی حد و وصف نسبت به ما طایفۀ نسوان [زنان] ملاحظه فرمایید که ما بیچارگان تا چه اندازه تحملِ جور و ستم و اعمالِ ناشایسته می‌کنیم و با کمالِ بردباری در صورتِ بی علمی و نادانی همراهی و وفاداری می‌کنیم و در زمرۀ بی قابلیتان و نادانان شمرده می‌شویم.
آخر عدمِ قابلیت ما را در چه موقع امتحان فرمودید؟ کدام مدرسه و معلمه تعیین نمودید؟ کدام اسبابِ صنایع و علوم و تربیت و دیانت و امانت از برای ما فراهم آوردید که عدمِ قابلیت و بی استعدادیِ ما بر شما معلوم شد؟
ای اخوانِ وطنپرست! شما را به انصاف و شرافت و مروت و دیانت و ناموس‌ پرستیِ خودتان واگذار کردیم. از درگاهِ خداوندِ یگانه با نهایتِ عجز و نیاز رجا می‌نماییم که نفسِ متصف و نظرِ دقیق و فکرِ عمیق و گوشِ لطیف به تمامِ بندگان خود عطا فرماید تا آنکه خوب از بد، حق از باطل، جاهل از عالِم، مظلوم از ظالم، دوست از دشمن، نور از ظلمت، و امانت از خیانت شناخته و تمیز داده شود. تمامِ اینها در ظلِ کلمۀّ انصاف و تحقیق است. اما هزار افسوس:
نوای بلبلت ای گُل کجا پسند افتاد
که گوشِ هوش به مرغان هرزه گر دادی
اگر هر کس هر چه می‌شنود از رویِ انصاف و دقت به صددِ تحقیق برآید، در اندک زمان رفعِ ظلم از مظلومان می‌شود و رایتِ نصرتِ عدالت مرتفع می‌گردد.
ای برادران عزیز! بیایید همتی نمایید تا بنیانِ ظلم نسبت به ما طایفۀ اناثیه را براندازید و ما را از ننگ و سرزنشِ همسایگانِ متمدن نجات دهید که دیگر ما را وحشی خطاب ننمایند و در این وطنِ عزیزِ کبیر که شمسِ عدالت و ترقی و تمدن و تدین [از آن] طالع شده، ما بیچارگان صغیر و بدبخت نمانیم.
خطاب به زنانِ ایران:
ای خواهرانِ عزیز و ای مظلومانِ وطن! از خوابِ غفلت بیدار شوید، چشمِ بصیرت بگشایید و مقام ِخود را بشناسید که از ورطۀ هلاکت و ذلالت و بدبختی رهایی جویید. به هوش آیید و نظر نمایید که نوعِ شما در تمام ِعالم دارای صنایع و علوم و کسب و هنر و دیانت و امانت و صداقت و راستی و درستی و عصمت و عفت و تدین شده. آخر ای خواهران عزیز! قدری به اعمال و رفتارِ خود نظر نموده انصاف دهیم که عمرِ شریفِ خود را صرفِ چه موهومات نموده و شوهرانِ خود را تا چه اندازه خانه خراب و پریشانِ روزگار کرده‌ایم ... غفلت و نادانی و جهالت بس است. خیالات فاسده تا چند...
آیا می‌دانید که خانمی و عزت و شوکت و حرمت به واسطۀ پارچه‌هایِ رنگارنگ و سنگ‌هایِ قیمتی و خودآرایی و خودپرستی و عصرانه و شیرینی و صدر نشینی و تفوق بر سایرین و خدمۀ متعدده نیست؟ بلکه عزت و سرمدیِ دوجهانی به واسطۀ معرفت و کمالات و دیانت و امانت و علم و هنر و عصمت و عفت است؟ پس هر که دارای این مقامات شد ذاتِ او ازاین گونه شئوناتِ ظاهره مقدس و منزه است... خادمۀ وطن ِعزیز - طایره (۷)
خطاب به مردم ایران زمین :
مردم هر مملکت تقریباً به دو قسمت متساوى از ذکور و اناث مرکب می‏شوند و در هر مملکتى که طایفۀ اناثیه بی تربیت ماندند، در آن مملکت ترقى و تمدّن غیر ممکن است. زیرا که تربیت و تمدّن اطفال به عهدۀ مادر است و همچنان راحت و ثروت مردان به واسطۀ وجود نسوانِ تربیت شدۀ با تمدّن است. چنانچه در تواریخ قدیم ایران حالِ نسوان تربیت شده مسطور و مذکور است که جنس نسوان بر حسب استعداد فطرى و قواى خفى خود به اداى وظایف عالیه موظّف و ممتاز بودند و مقامشان به درجه‏ اى رسیده بود که میان سلاطین فُرسِ قدیم، خصوصاً در سلسلۀ سلاطین ساسانى، دو تن از شاهزاده خانم‏هاى ایرانى به تخت سلطنت جالس بودند و همچنین مقام نسوان در آن ایّام از روى تحقیقات تاریخى به طورى ممتاز بود که ارواح ایشان در هنگام نماز و دعا یادآورى می‏شد. چنانچه هنوز هم در میان زردشتیان امروزى که فرزندان فرس قدیم هستند، یادآورى ارواح بعضى از نسوان در ادعیه معمول است. گذشته از تاریخ، هر گاه به ایلات مختلفۀ خودمان نظر نماییم، می ‏بینیم که با وجود همه گونه تعدیات روزگار که حال مردم ایران را از حدّ اعتدال خارج گردانیده است صفات صورى و معنوى زنان ایلاتى نسبت به زنان شهرى بسیار امتیاز دارد. چنانچه مشاهده مى ‏شود، در هر کجا که مادران موصوف به صفات حسنه باشند، اولادشان نیز صفاتاً شبیه به امهاتشان می ‏شوند و از این جهت است که وجود ایلات ما در ایران نو به طورى که از حُسنِ خدمات بختیاریان مشاهده کرده ایم، براى همه گونه ترقیات مملکت سرمایۀ بزرگى می‏باشند. پس بنا براین در صورتیکه سیاسیون و عُمّال دولت را در ضمن نقشۀ ترقى مملکت تربیت صحیحۀ بنات وطن منظور شود، یقین می‏دانم که به خواست خداوند متعال تمام ترقیات و سعادات وطن عزیز ما در اندک زمان به ظهور خواهد رسید و به واسطۀ تربیت و ترقى امّهات در حال و مآل فرزندان این خاک آثار ترقیات عالیه پدیدار خواهد شد...امیدوارم که این آرزو و تمناى کمینه در نظر پاک‏ بینان مقبول افتد و همراهى فرمایند تا خدّام وطن عزیز به اداى تکالیف خود قیام نموده و به تربیت نسوان و اطفال اناثیه کوشند. خادم و فدایى وطن عزیز، طایره (۸)
علیه «چند همسری»
طایره با پدیدۀ « چند همسری» یا همان «تعدد زوجات» بشدت مخالف بود و آنرا یکی از علل اصلی اختلافات خانوادگی می دانست. چون معتقد بود« چند همسری» باعث می شد زنان هیچگاه احساس امنیت نکنند و از ترس طلاق یا از چشم شوهر افتادن با دیگر زنان در رقابت باشند. همین رقابت ها صداقت میان اعضای خانواده را از بین می برد. به همین جهت هدف طایره نه فقط تربیت زنان در حقوق حقه و انسانی شان بود بلکه وی مصمم بود در مردان و رفتار بلهوسانه آنها هم تغییر حاصل کند و برای آنها امتیازاتِ داشتن همسری تحصیل کرده و آگاه را بر شمرد:
مرد مسلمان ايراني به همسرش وفادار نيست و اگر از او بخواهی كه تغيير رفتار داده و پاي بند زن خود باشد جواب مي دهد كه : "خدا آسان كرده كه هر گاه يكي به دلمان نشد، يكي ديگر را بگيريم همچنان الي آخرعمر » و يا استدلال مي كند كه«طايفه اناثيه حكم جاريه ‌[ برده] دارند. ممكن است كه چندين زن اختيار نماييم. محتمل است كه يكي از انها مطبوع اتفاق افتد.»
استدلال بُرَّندۀ طایره در مقابل چنین مردانی که همچنان می خواستند پایبند سُنَّتِ چند همسری بمانند خواندنی است:
سبحان الله از اين غفلت و جهالت و ظلم نسبت به نوع . آيا هيچ مردي بر خود مي پسندد كه زن او شوهر متعدد اختيار كند (حاشا وكلا)؟ (۹)
در مورد این معضل اجتماعی، نوک حملۀ طایره تنها متوجه مردان نبود، بلکه آن دسته از زنانی که حاضر به شرکت در چنین پیوندهایی می شدند نیزبشدت مورد انتقاد طایره قرار گرفتند:
خصوصا اناثیه که مربی اولاد و سرمایۀ زندگانی و ثروت و عزت و راحتی مرد است هنوز از شدت بی عملی و بی تربیتی و جهالت و نادانی، معنی زنیت ندانسته و به تکلیف خود عمل ننموده، ادای حقوق خود را در خانه شوهرشان نمی کنند. به این تصور باطل که این خانم را محض هوا و هوس نفسانی اختیار نموده اند تمام هم خود را صرف خود آرایی و خود سری و خواهشهای نفسانی خود می نمایند و به هیچ وجه امید آنکه در این خانه باید با شوهر خود متحد و متفق و همدم و همراز و شریک و سهیم یعنی یک تن واحد و یک روح در دو جسم باشند ندارند، زیرا از طفولیت دیده و شنیده اند که اگر شوهر بد شد و مطبوع طبع واقع نشد، طلاق گرفته شوهر دیگر اختیار می نماییم واین خانه و شوهر موقتی است. (۱۰)
اشعار طایره
طایره همچون خَلَفِ خود طاهره اشعار بسیار زیبائی از خود بجای گذاشته است. برای نمونه چند بیت از یکی از غزل های او موسوم به «غزل قربانیه» را در زیر می آوریم:
عید است و به قربان تو من جان کنم امروز
دشواری مُردن به خود آسان کنم امروز
پیشِ تو کنم جامۀ جان پاره و خود را
یکباره خلاص از غم هجران کنم امروز
تا چند کِشم محنتِ دوری و صبوری
خود را ز پی قُربِ تو قربان کنم امروز
جان را که به صد آه و فغان خلق سپارند
ایثارِ تو من خُرَّم و خندان کنم امروز
لبیک زنان بر سر کوی تو نهم روی
پس در حَرَمَت شِکوه ز حرمان کنم امروز
اول بدل سرمه بدان گونه که رسم است
خاک قدمت پاک به مژگان کنم امروز
از مروۀ مهرت به صفا با قدم سعی
رقصی بسزا بر سر میدان کنم امروز (۱۱)
برخی از جمله خوانندۀ معاصر گیسو شاکری شعر «دختران سیروس (۱۲)» که متعلق به عصر مشروطه است و در تقبیح ظلم به زنان ایران سروده شده را نیز به طایره نسبت داده اند. شعر مذکور زنان ایران را تشویق به قیام و انقلاب فکری و فرهنگی می کند تا «چادر مَذَّلِت» را از سر به دَر کنند. از قرار، ترس از واکنش روحانیون و متعصبین مذهبیِ آن دوره شاعر این شعر را بر آن داشت که از ذکر نامش خودداری کند. بخشی از این شعر بعدها به عنوان یکی از نخستین ترانه های برابری خواهانه در ایران توسط زنده یاد ملوک ضرابی (۱۳) به صورت تصنیف اجرا شد و اخیرا گیسو شاکری با تغییر برخی واژه ها آنرا بازخوانی کرده است. (۱۴) متن اصلی شعر در زیر آمده است:
ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشت
در خانۀ دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سَرِ ُزلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
دختران سیروس تا به کی در افسوس
زیر دست مردان تا به چند محبوس
در چنین محیطی دختران ایران
تا به کی خموشی‌ای زنان ایران
هیچکس خبر نیست، فکر خیر و شر نیست‌
ای رجال ایران زن مگر بشر نیست
چند در حجابی تا به کی به خوابی
از وجود شیخ است این همه خرابی
مملکت خراب است مِلَّتَش به خواب است
ای زنان ملت وقت انقلاب است
دختران ملت تا به کِی به ذِلَّت
بَر کَنیدُ از سر چادر مَذَّلِت
سخن آخر
طایره بی شک از پیشگامانِ نهضتِ تساویِ حقوقِ زنان و مردان در ایران بود. زندگی نسبتا کوتاه و پردرد ولی سرشار از تلاش او، قریحۀ شاعری و حتی تَخَلُّصَش (طایره) یاد آورِ شیرزنِ دیگرِ جنبشِ زنان طاهره قرةالعین است. مقالاتی که طایره در راهِ احقاقِ حقوقِ حقۀ بانوان کشورش به یادگار گذاشت برای ابد نام او را به عنوان یکی از کُنِشگرانِ اصلیِ جنبشِ برابر خواهیِ زنانِ عصرِ مشروطه در تاریخ ایران به ثبت رساند. طایره در سن ۴۷ سالگی یا ۵۱ سالگی دچار ورم داخلیِ بدن شد و پس از مدت کوتاهی در کنارِ خانواده در گذشت. فواد روحانی حقوق دان برجستۀ امور نفتی و نخستین دبیر کل سازمان «اوپک» از نوه های طایره و فرزند مولود دختر دوم طایره بود.
__________________________________________________________
پاورقی ها
(۱) نسق چی: میرغضب، ناظم و فراش مأمور تنبیه و سیاست
(۲) عملی که شوهر عصمت خانم با وی کرد به «لای جرز یا لای دیوار گذاشتن» مشهور است. این طرز تنبیه از قرون وسطی تا دوران قاجار در ایران هم مرسوم بود.
(۳) برای شرح صدمات و آزارهای طایره توسط همسرش مهر علی خان به صفحات ۴۵۹-۴۶۰ جلد ششم کتاب ظهور الحق نوشتۀ اسدالله فاضل مازندرانی مراجعه کنید.
(۴) طلعت بصاری (قبله). عصمت خانم ملقب به طایره: از پیشگامان آزادی زنان در ایران. پیام بهائی. شماره ۳۱۴، زانویه ۲۰۰۶، ص ۳۰.
(۵) نقل از خاطرات میسن ریمی از سفر خود به ایران در سال ۱۹۰۸
) ۶) علی اکبر روحانی (محب السلطان). شرح حال طایره خانم. آهنگ بدیع. سال چهارم، شمارۀ یازدهم (شهر القدر ۱۰۶ بدیع، آبان-آذر ۱۳۲۸ شمسی)، ص ۷.
(۷) ایران نو، سال ۱، شماره۸۴، ۸ دسامبر ۱۹۰۹
(۸) ایران نو، سال ۱، شماره سپتامبر۱۹۰۹، ص ۲.
(۹) افسانه نجم آبادی ( ویراستار). نونگاری زن و زنانگی در عصر قاجار؛ چاپ شیکاگو؛ص ۱۸۵ (نقل قول از زارا امجدی. یک قرن مبارزه علیه «تعدد زوجات»: http://www.feministschool.com/spip.php?article631
(۱۰) همانجا، ص ۲۳.
(۱۱) علی اکبر روحانی (مُحبّ السلطان). شرح حال طایره خانم. آهنگ بدیع. سال چهارم، شمارۀ یازدهم (شهر القدر ۱۰۶ بدیع، آبان-آذر ۱۳۲۸ شمسی)، ص ۸.
توضیح نگارنده: نویسندۀ این مقاله، جناب علی اکبر روحانی مُحبّ السلطان، پدر فواد روحانی و شوهر مولود (پروین) دختر دوم طایره می باشد.
(۱۲) «دختران سیروس» احتمالا اشاره ای ضمنی است به «بنگاه های شادمانی» واقع در خیابان سیروس در تهران قدیم که در آنها از زنان و دختران به عنوان رقاصه و خوانندگان ارکسترهای کوچک استفاده می شد. چون بعد از این اجراها، بسیاری از آنان به میهمانی ها و مجالس خصوصی برده می شدند و از آنها سوء استفاده می شد، در این شعر از آنها به عنوان نماد ظلم به زنان ایران در عصر مشروطه یاد شده است.
(۱۳) برای دیدن اجرای زنده یاد ملوک ضرابی رجوع کنید به: https://www.youtube.com/watch?v=jehosqvckwc
(۱۴) برای دیدن اجرای گیسو شکری به این آدرس مراجعه کنید: https://www.youtube.com/watch?v=E7xzGOwNX1w

--------------------------------------------------------------------------------------------------



3 -
سهم جامعه بهائی در پیشرفت و ترقی ایران/ باهره مطلق

متن پیش رو سخنرانی خانم بهاره مطلق در دومین کنفرانس سالانه انجمن پژوهش تاریخ و فرهنگ ایران است که از 17 تا 20 می 2013 در هتل شرایتون در تورنتو با شرکت بیش از هزار نفر برگزار شد. با سپاس از برگزارکنندگان برنامه که این متن را برای چاپ در شهروند در اختیار ما گذاشتند.

به نظر بنده بی انصافی خواهد بود اگر صحبت را با یاد و ذکر خدمات کسی که نام ایران را در جهان پرآوازه کرد، زنی که در فکر و اندیشه نه تنها زنان ایران، بلکه زنان جهان دگرگونی و تحول به وجود آورد، کسی که به گفته و نوشته پرفسور ادوارد براون ظهورش در ایران یک معجزه بود و بالاخره زنی که ژاندارک ایرانی لقب گرفت آغاز نکنیم، طاهره “قرةالعین”. بی گمان طاهره دارای نبوغ و استعداد بسیار بود، با فصاحت و بلاغت سخن می گفت، علوم اسلامی می دانست، قرآن را از حفظ داشت و در کنار این صفات و مشخصات از زیبایی ظاهر هم بهره فراوان داشت. طاهره در شهر قزوین در کنار همسر و فرزندانش از زندگی مرفه و احترام بسیار برخوردار بود.

اما چه انگیزه ای سبب این حرکت و هیجان در طاهره شد، علت این نهضت، این جنبش متهورانه چه بود؟ به شهادت تاریخ از یک طرف وضع نابسامان و فلاکت بار ایران و از طرفی پیدایش آئینی جدید، ظهور حضرت باب.

باهره مطلق
در حدود 170 سال قبل در زمان حکومت قاجار در اثر بی بندوباری و عدم لیاقت زمامداران مملکت ایران به کشوری ضعیف و عقب افتاده تبدیل شده بود. انحرافات اخلاقی و اجتماعی، نفوذ علمای مذهبی در امور مملکت، اوهام و خرافات و تعصبات دینی آن چنان مردم را به خود مشغول کرده بود که راهی و فکری برای ترقی و پیشرفت کشور و ملت وجود نداشت و از طرفی با ظهور حضرت باب و تعالیم جدید الهی تحولی در مسیر روشن شدن افکار و اذهان عده ای از مردم به وجود آمده بود و آغاز یک دوره جدید را بشارت می داد. طاهره به حضرت باب ایمان آورد و با قبول آئین جدید جانی تازه گرفت و نور امید در دلش تابید، لذا با نیرویی که بالطبع از تعالیم الهی سرچشمه گرفته بود بپا خاست تا نه تنها از حق آزادی زنان بلکه از مقام انسانی و شرافت مردم کشورش که دستخوش ظلم و بی عدالتی سیاست مداران مملکت و بخصوص علمای دینی شده بود دفاع کند. مسلماً در جامعه آن روز زنانی قابل و هشیار بودند که از موقعیت مصیبت بار خود و دیگر زنان کشور رنج می بردند، اما چاره ای جز سکوت نداشتند، اما طاهره این سکوت را شکست و این شجاعت و شهامت را در خود احساس کرد. او دریافت که آداب و رسوم قدیم و قوانین موجود قادر به رفع مشکلات جامعه نیست. دوره جدید را قوانین جدید لازم است پس باید نظم کهنه، تعصبات و پندارهای نادرست که سبب جهل مردم و عقب ماندگی کشور شده زائل گردد.

او معتقد بود هیچگونه فرقی از نظر حقوق انسانی و اجتماعی بین زن و مرد نیست پس چرا زن ها باید قشر محروم جامعه را تشکیل دهند.

او معتقد بود زن ها دارای هوش و استعدادند، اگر از موهبت سوادآموزی و کسب دانش محرومند به خاطر فرهنگ غلط و کهنه ای است که سوادآموزی را برای آنها ضروری نمی داند.

او معتقد بود زنان باید ترقی کنند و در امور اجتماعی دوش به دوش مردان حرکت نمایند.

لذا با علم به اینکه در این راه جان خود را خواهد داد شجاعانه و مصمم پا به میدان مبارزه گذاشت.

اولین حرکت متهورانه او برداشتن حجاب از سر و روی خود بود. این اقدام بی سابقه آن چنان عجیب می نمود که عده ای از کسانی که شاهد این صحنه بودند تاب مقاومت نیاورده فرار کردند و او را تکفیر نمودند، اما طاهره چون کوهی محکم و استوار بر جای ایستاد و در مقابل چشمان حیرت زده افراد حاضر در صحنه ایراد نطق و خطابه کرد. طولی نکشید کسانی که او را کافر خوانده بودند در برابرش سر تسلیم فرو آوردند و به پشتیبانی از اهداف و افکار انقلابی و سازنده اش بلند شدند.

این اقدام طاهره تنها برای رفع حجاب از زنان نبود، بلکه هم چنین سمبلی بود. نمادی بود برای از بین بردن حجاب هایی که صدها سال چشم و گوش و قلب مردم را پوشانده و آنان را در سردرگمی و عقب ماندگی نگه داشته بود. قیام طاهره راه را برای شکستن سنت های پوسیده و بیهوده بازکرد.

طاهره قره العین
با این که اکثر اوقات تحت الحفظ و اسیر در دست ماموران حکومت بود به هر شهر و محلی که می رسید کلاس درسی دایر می کرد، عده زیادی در محضرش حاضر می شدند و او با سخنانی پر محتوا و مواعظی انقلابی و سازنده سعی در هشیاری و بیداری آنان می کرد.

اکثراً زنان مشهور و مقامات بالا و شاهزادگان درباری به دیدارش می رفتند و از سخنانش مستفیض می شدند. بسیاری از نویسندگان و مستشرقین غربی درباره طاهره گفته و نوشته اند و از جمله او را از عجایب وقایع تاریخ جدید می دانند.

در سال 1914 میلادی هنگامی که کنگره ملی زنان ایالات متحده آمریکا در شیکاگو تشکیل شد از جمله اسامی زنان جهان که در آزادی جامعه نسوان سهم بسزایی داشتند نام طاهره “قرةالعین” می درخشید و این افتخاری بزرگ برای ایران و ملت ایران بود.

زندگی طاهره سرشار از جنبش و تحرک سازنده و هیجانات افتخارآمیز بود. او به عنوان یک بانوی ایرانی دین خود را به ایران و ایرانیان ادا کرد. در سن 39 سالگی با نهایت شجاعت و اطمینان به این که بذری که پاشیده سرسبز و بارور خواهد شد به استقبال مرگ رفت.

ناصرالدین شاه که شیفته شجاعت و شهامت و فضل و کمال طاهر شده بود به او پیغام فرستاد که اگر دست از محبت باب “حضرت باب” برداری تو را سوگلی حرم خواهم کرد. طاهره در جواب غزلی سرود از جمله به او می گوید:

تو و ملک و جاه سکندری من و راه و رسم قلندری

اگر آن نکوست تو درخوری اگر این بد است مرا سزاست

و با این جواب دندان شکن آزادگی، شهامت، شرف و مقام والای زن را به رخ ناصرالدین شاه کشید. سرانجام به تحریک علماء (ملایان) و به دستور شاه طاهره را به دست جلادی سپردند که او را خفه کرد و در چاهی زیر خروارها خاک مدفون ساخت. اما مشعلی که طاهره به دست گرفته بود با او به خاک نرفت اگر چه شعله آن سالها زیر خاکستر بی دانشی و ناآگاهی مردم و فضای حاکم بر اجتماع آن روز پنهان بود ولی به مرور زمان زنانی که از وضع موجود به تنگ آمده بودند، بیش از آن خفقان و سکوت را تحمل نیاوردند و بپا خاستند، حتی عده ای خود را از قید اسارت شوهر و خانه آزاد کردند، پا به اجتماع گذاشتند هر حادثه ای را به جان خریدند تا نهالی که طاهره کاشته بود آبیاری کنند و هر یک به نوبه خود برای آزادی و ترقی سطح دانش زنان خدمات شایانی انجام دادند.

تعداد این خانم ها کم نبود و کم نیست بخصوص در جامعه بهائی که ذکر نام و خدمات آنان از حوصله این برنامه خارج است. زنانی چون عصمت مستوفی “آشتیانی” و یا قدسیه اشرف و امثالهم. باید عرض کنم خدمات و اقداماتی که جامعه بهائی یا بهائیان برای پیشرفت و ترقی و تعالی ایران انجام می دادند یا می دهند معمولاً نشأت گرفته از تعالیم بهائی ست.

حضرت عبدالبهاء در همان زمان در بسیاری از الواح و نامه هاشان خانم های بهائی را تشویق و ترغیب می فرمودند که “این قرن قرن زنان است و به مناسبت روح این عصر زنان باید ترقی کنند و ماموریت خود را در عرصه زندگی به انجام رسانند. از سختی نهراسید برای بالا بردن مقام و جایگاه خود بکوشند.”

لذا عصمت آشتیانی ملقب به طائره یا طائر یکی از زنانی بود که به پا خاست. او یکی از عناصر فعال و از پیشگامان آزادی زنان در ایران در زمان خودش بود، زنی روشنفکر و با استعداد و دارای قریح
ۀ شاعری. خیلی سال قبل از این که رضاشاه دستور برداشتن اجباری حجاب را صادر کند او حجاب از سر برداشت. او از جمله زنانی بود که خود را از قید اسارت شوهر و خانه رها ساخت و زندگی پر جنبش و تحرکی را در راه آزادی و آگاهی زنان و اصلاح جامعه شروع کرد.

یکی از کارهای جالب او این بودکه به روزنامه های آن زمان که زیاد هم نبود راه یافت و چون قلم شیوائی داشت مقالاتی می نوشت و در روزنامه منتشر می کرد و زنها را به حرکت و تلاش در دفاع از حقوق انسانی و اجتماعیشان تشویق می نمود. در یکی از این مقالات چنین می نویسد “ای خواهران عزیز از خواب غفلت بیدار شوید، بپا خیزید، چشم بصیرت بگشائید، مقام خود را بشناسید، از ورطه هلاکت و ذلالت و بدبختی ها رهائی جوئید، به هوش آیید، نظر کنید که زنان در تمام عالم دارای علم، هنر و صنایع هستند و…”

مسلماً در آن زمان این کار ساده نبود و با مشکلات و مخالفت هایی روبرو می شد، لیکن سعی داشت بدین طریق زنان را به حرکت در مسیر رسیدن به آزادی، استقلال فکری و شرکت در امور اجتماعی تشویق و دعوت کند.

کوشش دیگر او در برانداختن رسم جدایی اجتماعی بین مردان و زنان بود چه که در مجالس و محافل حتی در میهمانی ها و گردهمایی های خانوادگی جدا از هم بودند. او در این مورد با مردم طبقات بالای اجتماع به گفتگو می نشست، با دولت مردان و حتی درباریان مذاکره و نظرات خود را با آنها در میان می گذاشت و سعی داشت زمینه را برای ایجاد تحولاتی سازنده در اجتماع آماده سازد. در یکی دیگر از مقالاتش از جمله می نویسد:”کشوری که نیمی از شهروندانش از تحصیل و تربیت محروم باشند ترقی و تمدن برایش ممکن نیست، چون زنان درس خوانده می توانند شهروندانی منورالفکر پرورش دهند و ملت را نیرومند سازند، کلید پیشرفت کشور و ملت در ترقی زنانست…” و به راستی عصمت مستوفی از جمله کسانی بود که در دگرگونی شرایط زنان ایران سهم بسزائی داشت.

اقدام مهم و اساسی دیگر جامعه بهائی تاسیس مدارس بهائی بود.

در قرن 19 میلادی در زمان قاجار اکثر مردم ایران سواد خواندن و نوشتن نداشتند. بیشتر مکتب ها محل تحصیل بودند، پسرها موضوع های دینی را یاد می گرفتند و دخترها به خواندن قرآن اکتفا می کردند البته تعداد کمی مدرسه در آذربایجان و طهران بود که منحصر به اطفال خانواده های سطح بالا می شد. از اوائل قرن بیستم کم کم مردم به این نقص بزرگ فرهنگی پی بردند و سوادآموزی و کسب علم و دانش را نیازی لازم و ضروری دانستند، البته در همان زمان بهائیان در هر شهر و روستا و حتی محله ای که زندگی می کردند کلاس های درس اخلاق تشکیل می دادند و روزهای جمعه دایر می شد در بعضی از این کلاس ها علاوه بر مسائل اخلاقی و تربیتی خواندن و نوشتن و دیگر مواد درسی در سطح ابتدائی تدریس می شد لیکن اینها کافی نبود چه که تعلیم و تربیت در دیانت بهائی لازم و ضروریست و حضرت عبدالبهاء مرتباً جامعه بهائی را تشویق و هدایت می فرمودند که تعلیم و تربیت را سر لوحه اقدامات خود قرار دهند.

لذا جامعه بهائی در سال 1901 میلادی اقدام به تاسیس مدارس نمود. یکی از اولین و مهمترین آنها مدرسه پسرانه تربیت در طهران بود که به خاطر سیستم آموزشی، حُسن مدیریت و انضباط شهرت و معروفیت بسیار داشت. در طی چند سال در حدود 50 مدرسه بهائی در شهرهای مختلف از جمله کاشان، قزوین، همدان و حتی در بعضی از ایالات و روستاها تأسیس گردید. باید عرض کنم هیچیک از مدارس بهائی منحصر به اطفال بهائی نبود، زیرا بسیاری از خانواده های مسلمان و کلیمی ترجیح می دادند اطفال خود را به مدارس بهائی بفرستند بخصوص به مدرسه تربیت. اطفالی در این مدارس تحصیل کردند که بعدها مصدر امور مهمه و از سیاستمداران کشور شدند و موفقیت خود را مرهون تربیت بهائی می دانستند.

در حدود 700 دانش آموز در مدرسه تربیت پسران در تهران مشغول تحصیل بودند. هزینه مدارس بهائی معمولاً از طرف اولیاء دانش آموزان و جامعه ی بهائی تامین می شد. طولی نکشید که در شهرها و نقاطی که مدرسه پسرانه تاسیس شده بود مدرسه دخترانه نیز دایر گردید. مهمترین مدرسه دخترانه بهائی “مدرسه تربیت دخترانه تهران” بود به نام مدرسه دخترانه بنات که در حدود 800 دانش آموز داشت. شهرت و اهمیت آن بیشتر از این نظر بود که تعدادی خانم های غربی از جمله خانم سوزان مودی، میس شارپ و خانم لیلین کپس با اسلوب جدید و مدرن آموزش و پرورش در این مدرسه مشغول تدریس بودند، بعضی از آنها تا آخر حیاتشان در ایران ماندند و در امور تربیتی و بهداشتی و غیره خدمت کردند. دو مدرسه پسرانه و دخترانه تربیت مدت 34 سال دایر بودند. قابل توجه است که در بسیاری از این مدارس که در ایالات و روستاها تاسیس می شد افرادی از جامعه بهائی که دارای تحصیلات بالا بودند و می توانستند در تهران پست خوب و زندگی مرفهی داشته باشند از همه چشم پوشیده و معلمی آن مدارس را به عهده می گرفتند. هر بار که مدرسه ای تاسیس می شد حضرت عبدالبهاء شادی و سرور قلب خود را اعلان و برای موفقیت دانش آموزان، توسعه مدرسه و بانیان آن دعا می فرمودند.

جای بسی تاسف است که این مدارس با وجود چنین موفقیت هایی گهگاه مورد تعرض و مخالفت مردم قشری و متعصب قرار می گرفت و منجر به ایجاد مشکلات و تعطیل موقت مدرسه می گردید. از جمله مدرسه وحدت بشر کاشان بود. این نام را حضرت عبدالبهاء ضمن لوحی تعیین فرمودند و روی تابلوی مدرسه نوشته شد. مدرسه وحدت بشر از مدارس موفق و مشهور بود. یکی از دلائل شهرت مدرسه وجود معلمان ورزیده و با تجربه مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه بودند که در آن تدریس می کردند. در سال 1921 به تحریک شخصی مغرض و همکاری حاکم وقت کاشان عده ای به مدرسه هجوم برده و تابلوی مدرسه را پائین کشیدند و مدرسه به حالت تعطیل درآمد. جامعه بهائیان کاشان موضوع را حضور حضرت عبدالبهاء عرض کردند، فردای آن روز ایشان تلگرافی به قوام السلطنه نخست وزیر وقت ایران فرستادند. تلگراف بدین صورت بود:

“خداوند در قرآن مجید می فرماید “هل یستوی الذین یعلمون والّذین لایعلمون” تعمیم معارف روح ملت است لذا مساعدت شما را در باب مدرسه وحدت بشر کاشان تمنا دارم. عباس

فردای آن روز تابلوی مدرسه توسط رئیس فرهنگ کاشان و به همراهی معاونش بر سر در مدرسه نصب و مدرسه به کار خود ادامه داد، اما متاسفانه این مدرسه و دیگر مدارس بهائی که سال ها کانون فرهنگ و دانش ایران بودند در سال 1934 تعطیل گردیدند چون بهائیان کار کردن را در روزهای تعطیل بهائی جائز نمی دانند و روز 28 شعبان که مصادف با شهادت حضرت باب است مدارس بهائی را تعطیل کرده بودند و این امر موجب بسته شدن مدارس بهائی گردید و اقدامات و تلاش های جامعه بهائی برای رفع این دستور نابخردانه و بازگشائی مجدد مدارس به جایی نرسید.

در این جا بد نیست اشاره ای بشود به نهایت عشق و علاقه ای که نه تنها بهائیان ایران بلکه بهائیان دنیا به کشور عزیز ایران دارند و کوششی که در جهت سربلندی، احترام و اعتلای نام ایران در جهان می کنند، وقتی به این صورت مدارس بهائی تعطیل گردید حضرت شوقی افندی “ولی امراله” که در آن زمان قیادت و سرپرستی جامعه جهانی بهائی را داشتند به بهائیان غربی که از این موضوع مطلع شده بودند فرمودند چیزی در جرائد ننویسید که سبب پستی نام ایران گردد.

نمونه دیگر از خدمات و اقدامات بهائیان ساختن حمام های دوش در شهرها و روستاها بود. این نیز از تعالیم بهائی سرچشمه می گیرد “در خزینه حمام های عجم وارد نشوید” و بدین ترتیب خود و هم هموطنان خود را از رفتن به حمام های خزینه و آب های آلوده و کثیف که باعث انواع مرض ها از جمله کچلی و تراخم چشم می شد نجات دادند. و این نمونه و شروعی شد برای تاسیس حمام های دوش.

“پارسی بیاموزید زیرا این لسان عنقریب در جمیع عالم تقدیس خواهد شد”

در حال حاضر هم که هزاران نفر از بهائیان از ایران خارج و در سراسر عالم پراکنده اند برای حفظ و پاسداری از زبان و فرهنگ ایران هر ساله در بسیاری از کشورها کنفرانس ها و انجمن ها تشکیل می دهند و هزاران نفر از بهائی و غیر بهائی در آنها شرکت می کنند.

خدمات جامعه بهائی منحصر به آن چه در اینجا ذکر شد نمی شود چه که از جنبه های مختلف تربیتی، اخلاقی، علمی، اقتصادی، کشاورزی، عمرانی، هنری و غیره گام های مهم و شایان توجه برداشته اند.

در بین جامعه بهائی افرادی دانشمند، محقق، نویسنده، مترجم و استادان دانشگاه بودند و هستند که صمیمانه و صادقانه در خدمت به ایران و ملت ایران کوشیدند.

و اما سر لوحه ی تمام اقدامات و خدمات جامعه بهائی دو رساله شریفه مهمه مدنیه و سیاسیه به قلم حضرت عبدالبهاء خطاب به ملت ایران بخصوص ناصرالدین شاه، سیاستمداران، اولیاء امور، علمای مذهبی و روشنفکران است که از یک طرف عظمت و شکوه و جلال گذشته ایران را یادآوری می فرمایند، و از طرفی موقعیت و وضعیت فلاکت باری که در آن زمان گریبان گیر ایران شده بود و نهایتاً هدایت و راهنمائی آنها در جهت آئین ملک داری، روابط حکومت و ملت و خلاصه اصلاح، تجدد، تمدن و ترقی کشور و ملت ایران. صحبت درباره این دو اثر مهم مستلزم تشکیل سمینارها است و به وجود افرادی دانشمند و متبحر نیاز دارد که به شرح و توضیح آن بپردازند.

در خاتمه عرایضم باید خاطرنشان سازم اگر امشب از خدمات جامعه بهائی یا بهائیان صحبت شد به قول معروف نفی ماعلا نیست، نه این که دیگران نکردند البته جوامع و انجمن های آگاه، خیراندیش و ایران دوست دیگر هم بودند و هستند هم چنین افرادی روشنفکر و عاشق ایران که گام های مهم و مؤثر در جهت ترقی و پیشرفت کشور برداشتند مسلماً نامشان گرامی و ثبت تاریخ است. در حال حاضر شاهد فداکاری و جانبازی زنان و مردان شجاعی هستیم که برای آزادی ایران و دفاع از حقوق حقه برادران و خواهران خود از هر قوم و مذهب و مسلک جان بر کف به پا خاسته حماسه می آفرینند، تحسین جهانیان را برانگیخته اند و باعث افتخار ایران و ایرانیان اند.

http://www.shahrvand.com/archives/44603