Wednesday, January 19, 2022

در هر دوری امر به محبت بود و حکم به اتحاد ولی محصور در دایره یاران موافق بود نه دشمنان مخالف/ مراتب محبت در ادیان به چه نحو است؟

"در هر دوری امر به محبت بود و حکم به اتحاد ولی محصور در دایره یاران موافق بود نه دشمنان مخالف. اما الحمدالله در این دور بدیع امر الهی محدود به حدودی نه و محصور به طایفه ای نیست. جمیع یاران را به الفت و محبت ورعایت و عنایت و مهربانی به جمیع امم امر می فرمایند." *

---------------------------------------------------------------

آهنگ بدیع شماره ۱۲ سال۴ صفحه ۱۲، بیان از حضرت عبدالبهاء 



مراتب محبت در ادیان به چه نحو است؟

Group post by Katayoon Taghizade.  27 Jan 2020

در آثار بهایی به دفعات مواجه شده ایم با این جمله که دین باید سبب الفت و محبت باشد، بنا بر این در ادیان دیگر هم مسلماً امر به محبت و اتحاد بوده است ولی با پیشرفت افکار و اندیشه های بشردایره شمول محبت هم گسترش یافته است و آن نه به سبب نقص ادیان، بلکه به علت کوتاه بودن فهم بشر بوده است مثالی بزنم به بشر غار نشین اگر گفته می شد تو باید همه را دوست بداری برای او همه مرکب از خانواده خودش بود. او نمی توانست تصور زندگی جمعی و قبیله ای را داشته باشد که بفهمد علاوه بر همسر و فرزندان کسان دیگری هم هستند که او می بایست آنها را دوست بدارد. به همین دلیل است که با پیشرفت ادیان دایره محبت هم افزایش یافته است.

با بررسی این مطلب در ادیان مختلف این نتیجه حاصل می شود که هر چند در همه ادیان دستور به محبت و اجتناب از بغض و کینه بوده است ولی مراتب آن از محبت به برادر و بعد محبت به همسایه سپس محبت به هم کیش و سر انجام محبت به عالم انسانی تغییر کرده است.

در آهنگ بدیع شماره ۱۲ سال۴ صفحه ۱۲ این بیان از حضرت عبدالبهاء درج شده است: "در هر دوری امر به محبت بود و حکم به اتحاد ولی محصور در دایره یاران موافق بود نه دشمنان مخالف. اما الحمدالله در این دور بدیع امر الهی محدود به حدودی نه و محصور به طایفه ای نیست. جمیع یاران را به الفت و محبت ورعایت و عنایت و مهربانی به جمیع امم امر می فرمایند."

در تورات امر شده "برادرت را دوست بدار" و در انجیل فرموده اند: "در کتاب مکتوب است برادرت را دوست بدار اما من میگویم همسایه ات را نیز دوست بدار." معلوم است که شمول همسایه بیشتر از برادر است.

در اسلام از این هم فراتر می رود و محبت را شامل همهٔ مؤمنین می کند.چنانچه در قرآن کریم سوره توبه آیه۶۰ می فرماید: "انما المؤمنون اخوه" شمول محبت بیشتر می شود شامل همه مؤمنان از هر نژاد، ملیت و قومی می شود و علاوه بر این گاهی غیر مؤمنین را نیز شامل می شود چنانچه ازوجوه خیریه چیزی هم برای غیر مسلمانان برای تألیف قلوب در نظر گرفته شده است.

اما در دیانت بهایی شمول محبت از دایره یاران موافق می گذرد و شامل همه ابناء بشر می شود. به گونه ای که فرد بهایی نباید آشنا و بیگانه بشناسد. او به حکم محکم کتاب اقدس: "عاشروا مع الادیان کلها بالروح والروح" مخاطب گشته است. باید جمیع بندگان الهی از هر نژاد و ملیتی را دوست بدارد و دوست و دشمن نشناسد زیرا در این عصر انوار"سراپرده یگانگی" مرتفع گشته و نباید یکدیگر را به "چشم بیگانگان" دید. باید "در روضهٔ قلب گل عشق کاشت".

این بود مراتب محبت در ادیان مختلف که آرزو می کنم که امروزه بشر به اهمیت این تعلیم مهم پی ببرد و دست از جنگ و جدال و کشتن همنوگ بردارد.





Sunday, January 9, 2022

هويت ايرانى، ايرانى كيست و هويت ايرانى چيست؟/ بهرام چوبینه


 Gohar Minoui

هويت ايرانى،

ايرانى كيست و هويت ايرانى چيست؟ 

بهرام چوبينه


اين هر دو پرسشى است به هم پيوسته و جدايى ناپذير.

 برخلاف انديشه برخى از ايرانيان، من ايرانى هستم، با ما ايرانى هستيم، پيوندى ناگسستنى دارد. واقعيت اين است كه در سرزمين ما ايران انسانهاى گوناگون با اخلاق و آموخته هاى مختلف زندگى مى كنند.

واژه ايران و ايرانى نه پسوند طريقه مذهبى خاصى و نه مكتب سياسى ويژه اى است. سرزمين ايران و طبيعتا فرهنگ و تاريخ اين مرز و بوم كهن تر از همه عقايد مذهبى و سياسى در ايران است. پس ايرانى بودن به هيچ وجه با مذهب و يا مكتب سياسى ويژه اى پيوستگى ندارد. همچنان كه اعتقادات مذهبى و سياسى در ادراك ايرانى يا احساس ايرانى داشتن تاثيرى ندارد. هويت ايرانى فراگيرنده همه عقايد گوناگون ساكنان اين سرزمين است. در ايران، از كهن ترين دوران تا به امروز، انديشه هاى گوناگون، مذاهب و مكاتب مختلف اجتماعى موجود بوده و به همين سبب ايرانى آموخته است در كنار هم ميهنانش، هم ميهنى كه انديشه و اعتقاد ديگرى دارد، زندگى كند. پس بخش بزرگى از هويت ايرانى تفاهم و تساهل در برابر انديشه و اعتقادات همسايگان و هم ميهنان دگرانديش است.


اگر ما يك اطلس تاريخى را ورق بزنيم، مرزهاى مختلفى از كشور ايران خواهيم يافت. وسعت سرزمين ايران در گذشته بيش از آن بوده كه اكنون در نقشه ها ديده مى شود. علت آن روشن است و آن ويژگى موقعيت جغرافيايى ايران است. ايران شاهراه دو قاره اروپا و آسياست. دو قاره اى كه در تاريخ و تمدن بشر جايگاه يكتا و بى مانندى دارند. هم اكنون پيرامون ميهن ما كشورهايى وجود دارند كه به دور از هرگونه پیش داورى از نظر هويت ملى و فرهنگى فقير هستند. اين مسئله يكى از مهمترين مسائلى است كه گاه مستقيم و زمانى غيرمستقيم در سياست و موجوديت كشور ما تأثير گذاشته و در آينده هم تأثير خواهد گذاشت. به اين سبب، تاريخ ايران تنها و فقط ارتباط به ايرانيان ندارد. همسايگان ما نيز خود را با آن مرتبط مى دانند.


تاريخ ايران همواره در حال تغيير و تحول بوده و بيش از هر كشورى در منطقه، تحولات پياپى تاريخى و سياسى را پشت سر نهاده است. اين تحولات پى در پى جامعه ايرانى را با فرهنگها و مذاهب و انديشه هاى سياسى و اجتماعى گوناگونى آشنا كرده و الزاما آگاهى ما را نيز تغيير داده است. ليكن هويت ايرانى برجاى مانده و استوار و پايدار به حيات خود ادامه مى دهد.


هويت ايرانى با يورش خونين تازيان و حكومت و فرهنگ هزارساله سنيان در ايران و يا با قدرت گرفتن تشيع دوازده امامى و رسمى شدن اين فرقه اسلامى در قرن دهم هجرى آغاز نمى شود. همچنان كه اين هويت با پيدايش دين زرتشت نيز آغاز نشد و با كاهش پيروان ان نيز پايان نكرفت.


هويت ايرانى محتواى رنگارنگى دارد. از فرهنگ مهرى (ميترايى) تا فرهنگ اوستايى، از سرودهاى گاتها تا نيايشهاى مانويان، از افكار اشتراكى مزدكيان تا قدرت طلبى و مطلق گرايى مغها و موبدان، از فيلسوف نور و روشنايى، سهروردى تا فيلسوف متكبر و متعصب سنى مذهب چون امام محمد غزالى، از نغمه هاى حماسى و جاودانه فردوسى تا جذبات شوق طاهره، از راوندى زنديق تا ملاحسين كاشفى خرافاتى، از كورش كبير تا شاه سلطان حسين حقير، از ميهن پرستانى چون بابك خرمدين تا ميرزا آقاخان كرمانى ازلى، از اميركبير تا پير احمدآبادى محمد مصدق، از كشتار وحشيانه مانويان و مزدكيان به دست زرتشتيان تا كشتار زرتشتيان به دست تازيان و فرار آنان به جنوب و شرق ايران، از كشتار اقليتهاى مذهبى غيرسنى در دوران حكام متعصب سنى مذهب غزنوى تا كشتار بيرحمانه سنيان به دست شيعيان متعصب در دوران صفوى، از خيانت اسپهبدان ساسانى تا ارتشبدان پهلوى، از قيامهاى استقلال طلبانه و ملى گرايانه ايرانيان در برابر حكام تازى تا جنبش ملى مشروطيت، از كژراهه ها تا ولايت مطلقه فقيه ، از مقاومتهاى دلاورانه ايرانيان در سراسر تاريخ اين كشور در برابر يورش بيگانگان تا مقاومت و مبارزه قهرمانانه آنان در برابر حكام مستبد و خونخوار جمهورى اسلامى. آنچه زشت و زيبا در سراسر تاريخ ايران تا به امروز رخ داده، همه و همه دربرگيرنده هويت ملى ايرانى است. تمامى دگرگونيهاى شكوهمند و غرورآفرين و نيز نگون بختيها و شوربختيهاى خونين و شرم آورى كه در درازاى تاريخ ايران به وقوع پيوسته، همه و همه هويت ايرانى را تشكيل مى دهد. پس هويت ايرانى با دين و مذهب و مسلك سياسى ويژه اى پيوند ندارد.


اديان و انديشه هاى اجتماعى و سياسى جزيى از هويت ايرانى هستند، اما نه تمامى هويت ايرانى. همچنان كه رژيم فاشيستى موسولينى بخشى از تاريخ ايتاليا و حكومت نژادپرست و خونخوار و ويرانگر هيتلرى بخشى از تاريخ آلمان به شمار مى روند و تمامى هويت ايتاليايى و آلمانى را تشكيل نمى دهند. دادگاههاى انكيزيسيون (محاكم شرع و يا دادگاه تفتيش عقايد) كليساى كاتوليك در قرون وسطا و تعقيب و كشتار پروتستانها و يهوديان بخشى از تاريخ و هويت اروپاست و نه كل هويت اروپايى.


وقايع خفت بار و شرم آور 38 سال اخير در ايران با همه پيامدهاى غم انگيز و دردناكش، چه مورد پذيرش و پسند ما باشد چه نباشد (مى دانم كه هم ميهنان مبارز من با ناخشنودى ابرو در هم خواهند كشيد) جزيى از تاريخ و هويت ايرانيست. لحظه هاى تاريك و ظلمانى در تاريخ ايران فراوان يافت مى شود، آنها نيز اجزاى جدايى ناپذير هويت ايرانى به شمار مى روند.


شناخت و آگاهى نسبت به مسائل و مشكلات ايران كنونى مى تواند ما را يارى دهد تا به شناخت واقعى دشواريهاى جامعه خود دست يابيم. اگر ملتى از شناخت منطقى گذشته خود ناتوان ماند، آنگاه از شناخت حال و آينده خود نيز ناتوان خواهد ماند و به آسانى اشتباهات گذشته را تكرار خواهدكرد. ملتى كه تنها به سالهاى شكوهمند و شگفتيهاى تاريخى خود مشغول باشد و بر سر آن جنجال و هياهو به راه اندازد و از طرح زشتيها و تاريكيهاى تاريخى خود دورى ورزد، و يا سعى در پنهان داشتن آن نمايد و يا به طرارى و عيارى، تاريخى تقلبى و جعلى، به معناى دقيقتر، هويتى نادرست و دروغين براى خود بسازد، آن جامعه بيمار و محكوم به انحطاط و سقوط است.


ما ايرانيان نبايد اجازه دهيم كه شكافى در تاريخ و فرهنگ ما، يعنى هويت ايرانى ما، وجود داشته باشد و يا پديد آيد. اين همان مشكل و درديست كه بيشتر ما ايرانيان به آن گرفتاريم. به گذشته ها انديشيدن، چه آنان كه در پى تجديد عظمت دوران هخامنشيان و يا ساسانيان هستند، و چه آن كسانى كه در انديشه تجديد دوران رسالت رسول الله و خلافت (امامت) على ولى الله مى باشند، همگى به بيراهه مى روند. اين بيمارى همه آن ملتهاييست كه تاريخى كهن و فرهنگى متنوع دارند. هر دو گروه در پى پيوند امروز به گذشته و گذشته به آينده هستند. آنان زمان، مكان و حال را انكار مى كنند و از همين رو نيز از درك مسائل امروز و نتيجتا آينده ناتوانند. آنان در روياهاى مخدوش و مه آلود گذشته، در انديشه آينده اى ناپيدا و موهوم سير مى كنند، اما به واقع در گذشته هاى تكرارناپذير به سر مى برند. ما ايرانيان بايد خود را از بار سنگين تاريخ عظيم و طولانى خود آزاد كنيم. شانه هاى ما ديگر توان حمل اين بار سنگين را ندارد. اين بار تاريخى، نيرو و توان ما را براى حمل و حل مشكلات امروزين فرسوده است. رهاشدن از بار سنگين گذشته ها، كليد حل مشكلات و مسائل امروز و فرداى ماست.


ما بايد بياموزيم كه تنها و فقط بر روى واقعيت امروزمان، هر چند كه ناخوشايند باشد، بدون انكار گذشته ها و پوشاندن و كتمان واقعيتها، آينده را بسازيم.بايد مشكل زمان را حل كنيم تا بتوانيم آينده را آنگونه كه دلخواهمان است طراحى كنيم. اما هرگز فراموش نكنيم كه هويت ايرانى بر اساس تمامى دگرگونيهاى گذشته و همچنين حال و آينده شكل گرفته و مى گيرد. ارزيابى وقايع گذشته و حال بدون جعل و تزوير سبب مى شود كه روح جامعه ما آزاد شود. انتقاد از گذشته و حال سبب استحكام آينده و طبيعتا استوارى هويت ايرانى مى گردد. ايرانيان هر زمانى كه از واقعيات ميهنشان دور شده اند، در نخست براى خود و سپس براى ديگران (همسايگان) گرفتارى، اندوه و مصيبت به بار آورده اند.


ايرانى بودن و ايرانى انديشيدن و هويت ايرانى را ارج نهادن به معناى بيگانه شدن ما با زمان و مكان نيست. ما گاهى پاسخ درستى براى پرسشها و گره هاى جامعه خود نداريم. از همين رو آگاهانه يا آن پرسشها را ناديده مى گيريم و يا آنها را پنهان مى كنيم. اين با سرشت راحت طلب انسان موافق است. اما گمان نكنيم كه پرسشها و مسائل به اين وسيله به خودى خود از بين مى روند و يا آن گره هاى اجتماعى باز مى شوند.


ما مى بايد آرام آرام خود را از جامعه سنتى و مذهبى دور گردانيم و در پى ساختن يك جامعه فرهنگى باشيم. اين امر با سرشت هويت ايرانى موافق است و سبب پيشرفت و اعتلاى جامعه ايرانى خواهد شد.


سياست ملى ما از فرهنگ ملى ما سرچشمه مى گيرد و جز با آگاهى ملى به مقاصد عالى نخواهيم رسيد. آگاهى ملى يعنى قبول و پذيرش همه زشتيها و زيباييها و فرازها و نشيبهاى سراسر تاريخ ايران. يعنى پذيرفتن كليت هويت ايرانى. اشتباه ملايان در همين قضيه است كه آنان با دستاويز ساختن جزيى ناچيز و مخدوش و بيگانه با فرهنگ ايرانى، منكر اين كليت مى شوند. رژيم اسلامى تنها مشكل و مسئله ايرانى و يا از ويژگيهاى هويت ايرانى نيست. پديده اى است كه از عدم آگاهى ملى ناشى مى گردد. اين رژيم، بازتاب بحران هويت ايرانى و عدم آگاهى ملى ماست. نظام اسلامى به دوگانگى شخصيت گرفتار است. براى مثال از يك سو حافظ سنى را ارج مى نهد و از سوى ديگر غزلهاى انتقادى وى و سنى مذهبان را لعن و تكفير مى كند. اين بحران و عدم آگاهى ملى براى هميشه در رژيم اسلامى باقى خواهد ماند، زيرا ولايت فقيه از بنيان با هويت ايرانى در تضاد است.

فرهنگ رنگارنگ و چندهزارساله ايرانى، يعنى هويت ايرانى را نه تنها نمى توان با تيرباران، اعدام، شكنجه، زندان و يا دشنام و انتشار جعليات از بين برد، بلكه اصولا به هيچ وسيله اى نمى توان آن را از ميان برداشت. اين فرهنگ در ناخودآگاه و ذهن هر ايرانى رسوخ و رسوب يافته و پنهانى در روح جامعه ايرانى فرمانروايى مى كند. تأثير ويرانگر ملايان در كليت هويت ايرانى بسيار ناچيز است. هويت ايرانى به گواه تاريخ و فرهنگ اين كشور از مطلق گرايى و عقايد قالبى، استبداد و اختناق بيزار است.


پيش از ملايان نيز بودند كسانى كه در درازاى تاريخ چندهزارساله ايران كوشيدند هويت ايرانى را سست و لرزان نمايند. آنان يا شكست خوردند و در كوره فرهنگ متحول و پوياى ايرانى ذوب و نابود شدند و يا خود بانگ ايرانيگرى سر دادند و فرهنگ و تربيت ايرانى گرفتند. ملايان نيز به همان سرنوشت دچار خواهند شد و چگونگى شكل گيرى آن همان پرسشى است كه نسل كنونى در پى پاسخى درخور و منطقى به آن است.


بياييم در آرزوى روزى باشيم كه ما ايرانيان در لحظات مهلك و خطرناك، گامى فراتر از اختلافات آرمانى خود برداريم و در برابر دشواريها به خاطر حفظ ميهنمان و هويت ايرانيمان پاسخى متحد و هم شكل داشته باشيم.

bahramchoubine@hotmail.com