Friday, September 27, 2013

نقدی بر سخنان حسن روحانی در سازمان ملل با نگاه به سیاست‌های ایران

 ۱۳۹۲/۰۷/۰۵

حسن روحانی در سخنرانی خود  در مجمع سازمان ملل (۲۴ سپتامبر ۲۰۱۳) از ستیز و سخنان پرخاشگرانه‌ای که در هشت سال گذشته در سخنان احمدی نژاد در سازمان ملل به چشم می خورد پرهیز کرد. او سعی داشت احمدی نژاد را از ویترین جمهوری اسلامی بیرون آورد تا از فشارهایی که در نتیجه‌ی رفتارهای حکومت خامنه‌ای-احمدی نژاد در هشت سال گذشته به وجود آمده-بالاخص تحریم‌ها- بکاهد. اما به عنوان رئیس دولت جمهوری اسلامی مواضع همیشگی این نظام سیاسی را بیان کرد.
سخنان روحانی غیر از چند بند آخر که برای باز کردن دریچه‌ی مذاکره نوشته شده بود همه در نقد وضعیت موجود بین‌المللی و رفتار دول غربی بود. اما آیا سخنان وی وزنی هم در چارچوب سیاست داخلی کشور دارند؟ آیا ناظران مستقل می توانند این مواضع را بخرند؟ آیا جمهوری اسلامی در داخل کشور به گونه‌ای با شهروندان ایرانی برخورد می کند که افکار عمومی در دنیا سخنان وی را باور کنند؟ آیا سخنان وی مطابق انتظارات بود؟
برای پاسخ به این سوالات می توان نخست مواضع روحانی را در شش موضوع با رفتارها و سیاست‌های جمهوری اسلامی مقایسه کرد:

1- غربی شدن، اسلامی سازی
روحانی می گوید: «اقدامات زورمدارانه اقتصادی و نظامی برای حفظ و تداوم سلطه و برتری گذشته، با مجموعه‌ای از قالب‌های مفهومی همراه شده که همگی ضد صلح، ضد امنیت، ضد کرامت انسانی و ضد آرمان های بشری می باشند. از جمله این قالب‌های مفهومی، یکسان سازی جوامع و تعمیم ارزش‌های غربی به عنوان ارزش‌های جهانی است. قالب دیگر، حفظ فرهنگ جنگ سرد و تقسیم دو اردوگاهی جهان به «مای برتر» و «دیگران دون تر» می باشد. قالب دیگر مفهومی، ایجاد ترس و تهدید از برآمدن بازیگران نوظهور در جامعه جهانی است.»

همه‌ی قالب‌هایی که روحانی با ارجاع به آنها از دول غربی انتقاد دارد عینا در ایران در جریان هستند: اقدامات زورمدارانه‌ی اقتصادی و نظامی سپاه و نیروهای امنیتی برای حفظ و تداوم سلطه‌ی یک قشر کوچک با مجموعه‌ای از قالب‌های مفهومی در ایران همراه شده‌اند که مانع گفت‌وگو و مدارا و دمکراسی هستند. این قالب‌ها عبارتند از یکسان سازی جامعه بر اساس ارزش‌های کاست حاکم و سبک زندکی آنان و معرفی کردن شریعت ایدئولوژیک شده به عنوان مبنای اخلاق و قانون ملی، خودی- غیر خودی کردن جامعه و تبعیض نهادینه بر اساس وفاداری به ولایت فقیه، و ایجاد ترس و تهدید علیه دگر اندیشان و دگر باشان برای جلوگیری از برآمدن بازیگران تازه در دنیای سیاست ایران. نام همه‌ی این رفتارها نیز «اسلامی کردن» گذاشته شده است.

2- خشونت غربی، خشونت مقدس
روحانی می گوید: « خشونتِ راهبردی که در تلاش برای حذف بازیگران منطقه‌ای از فضای عمل طبیعی آنها، سیاست‌های موسوم به مهار، تغییر نظام‌های سیاسی از بیرون مرزها، و تلاشی که برای بر هم زدن حدود و ثغور سیاسی متبلور می شود، بسیار خطرناک و تنش آفرین است.»

 جمهوری اسلامی ۳۵ سال است که همین خشونت راهبردی را تحت عنوان اجرای احکام دینی و مصالح حکومت دینی (خشونت مقدس) علیه بهاییان، یهودیان، مسیحیان تبشیری، شیعیان منتقد ولایت فقیه، و اقلیت‌های قومی به کار برده و تلاش کرده آنها را از حوزه‌ی عمومی خارج یا جمعیت آنها (و حتی قبرستان‌های آنها) را نابود سازد. رهبران بهاییان تنها به جرم سازمان دهی سال‌هاست در زندان به سر می برند. خانواده‌های هزاران زندانی که در سال ۶۷ کشته شدند به تازگی ۲۵ سالگی این رخداد را یادآوری کردند.

3- اسلام ستیزی، غرب ستیزی
روحانی می گوید: «گفتمان‌های تبلیغاتی و بی اساس دین ستیزانه، اسلام هراسانه، شیعه هراسانه و ایران هراسانه به واقع تهدیدی جدی علیه ثبات جهانی و امنیت انسانی است.»

 با این منطق، جمهوری اسلامی ۳۵ سال است با گفتمان غرب ستیزی، یهودی ستیزی، آمریکا ستیزی، همجنسگرا ستیزی، لیبرال ستیزی، بهایی ستیزی، زن ستیزی، بی دین ستیزی، و مخالف ستیزی عین تهدید یاد شده را علیه ثبات جهانی و امنیت انسانی دنبال کرده است. بر اساس همین ستیزها و دشمنی‌ها هزاران نفر در جمهوری اسلامی به جوخه‌های اعدام سپرده شده و دهها هزار نفر به زندان افتاده‌اند. 

4- نظامیگری، مقاومت
روحانی می گوید: «مداخله نظامی در افغانستان، جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران، اشغال کویت، مداخله نظامی علیه عراق و رفتار خشن سرکوبگرانه علیه مردم فلسطین، ترور شخصیت‌های سیاسی و مردم عادی در ایران و بمب گذاری در کشورهای منطقه نظیر عراق ، افغانستان و لبنان نمونه هایی از خشونت در سه دهه گذشته در این منطقه‌اند.» روحانی به دلیل مسئولیت‌هایی که در جمهوری اسلامی داشته به خوبی از گرو‌ه‌های دریافت کننده‌ی اسلحه از ایران (حماس، حزب الله لبنان)، گروه‌های تروریستی‌ای که از سوی ایران آموزش دیده و حمایت مالی می شوند (حزب الله) و بمبگذاری‌هایی که با هدایت جمهوری اسلامی انجام شده (مرکز یهودیان در آرژانتین) آگاه است. آیا اینها نمونه‌های خشونت‌اند یا ترویج صلح؟

 روحانی در مورد سوریه می گوید: «از ابتدای بحران و از زمانی که برخی از بازیگران منطقه‌ای و بین المللی با سرازیر کردن منابع تسلیحاتی و اطلاعاتی و تقویت گروه‌های افراطی، سعی در نظامی کردن این بحران داشتند، ما تأکید کردیم که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد.» اما بیش از دوسال است که جمهوری اسلامی گزینه‌ی نظامی را در سوریه را دنبال کرده‌ است و نام این مداخله‌ی نظامی را گذارده دفاع از مقاومت علیه اسرائیل و حفاظت از حرم مقدسان شیعه. آیا صرف نامگذاری می تواند نظامیگری جمهوری اسلامی در منطقه را نادیده بگذارد؟

5- تروریزم، پاکسازی ایدئولوژیک
روحانی می گوید: «تروریزم و کشتن انسان‌های بی گناه، اوج افراط و خشونت است. تروریزم، بلایی خشن، فراگیر و فرامرزی است.»

 روحانی به دلیل کار در شورای امنیت ملی و قوای مسلح بهتر از همه می داند که جمهوری اسلامی صدها تن از مخالفان خود را در داخل و خارج کشور ترور کرده است. همچنین کم نیست تعداد زندانیان سیاسی و منتقدانی که در زندان و تحت بازجویی جان خود را از دست داده‌اند. آیا تروریزم دولتی جمهوری اسلامی و پاکسازی ایدئولوژیک آن هم بلایی خشن برای منطقه و کشور است یا تنها تروریزم «سلفی‌ها» و «تکفیری‌ها» چنین مشخصه‌ای دارد؟

6- تحریم غربی، تحریم اسلامی
او معتقد است «تحریم‌های غیر عادلانه، به عنوان جلوه دیگری از خشونت، ذاتاً ضد صلح و ضد بشری هستند که برخلاف تبلیغات تحریم گران، دولت ها و نخبگان سیاسی را هدف قرار نمی دهند، بلکه بیش از همه، مردمان عادی را قربانی دعواهای سیاسی خود می کنند.»

 آیا تحریم‌های جمهوری اسلامی علیه کالاها و ورزشکاران اسرائیلی، علیه هنرمندان ایرانی (ممنوعیت نشر و پخش آثارشان، حتی آثار مجوز گرفته)، دانشگاهیان سکولار و لیبرال و مارکسیست (اخراج از مراکز آموزشی)، و زنانی که حجاب برتر ندارند (توصیه‌ی رئیس سازمان بسیج اصناف کشور برای نفروختن جنس به زنان بدحجاب، فارس ۶ شهریور ۱۳۹۲) هم ضد صلح و ضد بشری است؟ آیا در دوره‌هایی که کالاهای آمریکایی در ایران تحریم می‌شدند نیز اقدامات جمهوری اسلامی ضد صلح و ضد بشری بود؟ اقای روحانی تا کنون با کدام یک از تحریم‌های جمهوری اسلامی علیه دیگر کشورها و شهروندان ایرانی مخالفت کرده است؟

مقام‌های عملگرای جمهوری اسلامی هنگامی که در پشت تریبون‌های بین المللی قرار می گیرند همانند فعالان حقوق بشر، فعالان صلح یا پژوهشگران دانشگاهی منتقد در غرب سخن می گویند و فراموش می کنند که دارند کشوری را با پرونده‌هایی قطور در نقض حقوق بشر یا نقض صلح و حقوق بین الملل اداره می کنند و خود آنها زیر ذره‌بین هستند. مقامات موعودگرا و شریعتگرا نیز همانند قربانیان رژیم‌های غیر ایدئولوژیک سخن می گویند. آیا در مقایسه‌ی مواضع و رفتارهای حکومت جمهوری اسلامی نمی توان بدین نتیجه رسید که جمهوری اسلامی همه‌ی آنچه را که در عرصه‌ی بین المللی نفی می کند خود در داخل کشور به عینه یا با شدت بیشتر به اجرا می گذارد؟ آیا مقامات جمهوی اسلامی می توانند در این شرایط ادعای برتری اخلاقی داشته و به دنیا موعظه کنند؟ آیا کسی مواضع و مواعظ آنها را باور می کند؟

دو کوتاهی
اما سخنان روحانی در حوزه‌ای که به انتظارات مخاطبان مربوط می شود نیز دو کوتاهی داشت:

۱) مشخص کردن نقشه‌ی راه برای مذاکرات هسته‌ای. از این جهت سخنان وی هیچ نکته‌ی تازه‌ای نداشت. به همین جهت و نیز استاندارهای دوگانه‌ی روحانی است که مقامات سیاسی و نظامی نزدیک به آیت‌الله خامنه‌ای (رحیم صفوی، فیروزآبادی، حداد عادل، صادق لاریجانی) به تعریف و تمجید از سخنان وی پرداختند.

۲) روحانی با پیشنهاد «جهان علیه خشونت و افراطی گری» که در واقع می‌خواست پا در جای پای محمد خاتمی و پیشنهاد گفت‌وگوی تمدن‌هایش بگذارد نیز نمی‌تواند گامی به پیش در صحنه‌ی بین المللی بگذارد چون سخنان خاتمی به خاطر جنبشی که در پشت سر وی در ایران در جریان بود قابل باور بود اما روحانی جنبشی اجتماعی در پشت سر خود ندارد. روحانی پیشنهادی قابل باور عرضه نکرد.

_______________


یادداشت‌ها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://behnazar.blogspot.com/2013/09/blog-post_6188.html




Thursday, September 26, 2013

...!خدا در سراسر سرزمینهای اسلامی مرده است


...!خدا در سراسر سرزمینهای اسلامی مرده است
 
 
 
خدا در سراسر سرزمینهای اسلامی مرده است!...

هر چه بیشتر قرآن و احادیث و روایات و تاریخ اسلام را میخوانم بیشتر از آن روی گردان میشوم، زیرا گمان نمی کنم که با زندگی انسان امروزی و آینده او کوچکترین هماهنگی داشته و موافق و دمساز باشد...و هر چه علم و دانش گستردگی می یابد و انسان بمقام کشف و شهود عقلانی نائل میشود، بیشتر از گذشته، میان زیبایی و حقیقت فرق خواهد گذاشت.
اگر روحانیون مسلمان نمی خواهند فقط بسرگرمی جهال و بی خبران راضی باشند باید معابد خود را در کوهسارها و بر فراز تپه های سبز پوش بسازند و با دنیای کپرنیک، داروین و اینشتین سازگاری ایجاد کنند...شاید بازگشت به دوران مه آلود و تا حدودی تیره رسول الله و علی ولی الله اکنون بسود روحانیون مسلمان نمود کند، اما امروز دنیای دیگریست و ایمان به خدا و دین باید وسعت دیگری بیابد و از نو ساخته گردد...
ما باید به خدائی باور داشته باشیم که شایسته جهان و دنیای امروز ما باشد...جهانی که ما به کشف و درکش مشغولیم و در کور و دوری جدید قرار گرفته ایم...باید اندیشه خدا شناسی و خدا پرستی را بموازات ترقیات علمی و مدنی و هنری توسعه دهیم و دین مطابق علم و عقل گردد...
به «خدا و پرودگار» اندیشیدن هیچگاه از بین نمی رود. «الله» آنچنانکه در دوران جاهلیت شناخته و پرستش میشد و آن نوع پرستش در دنیای اسلام رایج است، دیگر نمی تواند بر ما خدایی کند و بسیار کوچک و حقیر گردیده است...ما باید در جهان نو بخدایی بیاندیشیم که از ما بزرگتر و تواناتر، مهربانتر و بخشنده تر است تا بتوانیم او را پرستش کنیم...انسان امروزی جستجوی خود را برای تفسیر و تعبیر بهتر و استوارتر و عاقلانه تری از خلقت، طبیعت و کهکشانها بدست آورده و ادامه خواهد داد و این همان خدای بخشنده اوست. این با غریزه، احساس و عواطف و شادی و از همه بالاتر خرد او سازگاری دارد...پس این دین او هم هست...
انسان امروزی به خدایی باور دارد که در اقیانوس قدرت او تمام موجودات زنده، هستی خود را در آن شناور می بیند، حتی در ساکن و ساکت ترین اشیاء؛ یک زندگی و حیات باطنی در آن می بیند، زیرا دنیای ما پر از شگفتیهای نا محدود و این بر ما آشکار میسازد که علم، علمی که خیال میکردیم خیر و زیبایی را از ما میگیرد، این شگفتیها را آشکار و عیان کرده است...
فیزیک در دل هر ذره ای مالا مال شگفتی می بیند و زیست شناسی اعجاز دائمی رشد و تکامل طبیعت را بما می نمایاند...پس دینی حق دارد امروز مورد پسند انسان امروزی قرار گیرد که معتقد است «طبیعت عبارت از خواص و روابط ضروریه ای است که منبعث از حقایق اشیاء است»؛ حیات و زندگی که بقول شوپنهاور و نیچه: در پشت سر ماده اراده ای موجود است. خدای هگلی - که میگفت، خدا یعنی عمل تکاملی که هر مرحله و پایه ای از راه آن بعلت تناقض درونی و ذاتی از هم می شکافد و راه را برای رشد و تکامل بیشتری باز میکند...در واقع در همه اشیاء محرک عجیبی بسوی رشد و کمال و تحقق قوا و استعدادات ذاتی نهفته است...
حیات و زندگی همان طبیعت خلاقی است که از راه آن هر چیزی می کوشد تا بکمال طبیعی خود برسد و آن میل و عطشی است که بنا بفلسفه زیست شناسی عضوی پس از عضوی می آفریند و بتدریج بدن را بشکل اراده در می آورد...
تطور و تکامل است که دین ما را می سازد زیرا این قانون تطور است...بودن جهان هستی صدبار باور نکردنی تر از افسانه های کتابهای مقدس توراة و انجیل و قرآن است...ما در دوره جوانی و بلوغ تکامل و تطور هستیم...همه چیز در اطراف ما و در درون ما رو بجوانه زدن و تکامل است...پس دین و خدای ما منبع همین تکامل و مجمع آن نشاط و حیات جهانی است...
ما انسانها مانند امواج رودخانه ای سرکش می آئیم و می رویم، در میدانهای عالم می جنگیم و بخون می غلطیم و کشته می شویم،دروغ میگوئیم و می دزدیم و استثمار میکنیم و ستم می کنیم و ستم می کشیم...گاهی معبدی بنا می کنیم و گاهی هم سمفونی نهم بتهوون می نویسیم و اجراء میکنیم...گاهی خود را در راه فرزندان و نوع خود فدا می کنیم...صعود و درخشش ما تازه شروع شده است...زندگی را در هر لباس مادی شناختن و خدا را بمانند انسانهای نخستین در هر درخت و جانور و عشق و تولد و مرگ و در هر عظمت روحی و معنوی و در هر سقوط و صعود دیدن و در باره انسان و اشیاء از روی خیر و عدالت داوری کردن و از روی اختیار با تکامل همراه شدن و«با دیگران چنان رفتار کردن که میخواهیم با ما رفتار کنند» همان دین ما هست. احترام به مادر و پدر و کودک و احترام بهر انسانی و بهر شیئی بالنده و شکوفنده و وفاداری به حیات و تکامل همان عبادت خداست.
آنجا که مهر و عطوفت نشان داده ایم و هر جا همه انسانها را با خود برابر دانسته ایم این خدایی و پرستش خداوند است و اگر کسی مخالف این آئین است پس منکر خدا، یعنی به زندگی و حیات ناسپاس و به تکامل و تطور احترامی قائل نیست...انسان کسی است که انسانیت را پذیرفته است و میخواهد خدا و دین امروزین خود را داشته باشد
من میدانم خدا کیست و چیست، هر گاه که با او قدم می زنم بوی عطر او را می بویم و نفس رحمانی و پر شفقت او را می شنوم




Sunday, September 22, 2013

ضرب و شتم مهندس بهزاد شكوهي شهروند بهائي75 ساله و معاون سابق وزير كشاورزي در فرمانداری استان تهران


ضرب و شتم مهندس بهزاد شكوهي شهروند بهائي 75 ساله و معاون سابق وزير كشاورزي  در فرمانداری استان تهران.  


هرانا؛ ضرب و شتم یک شهروند بهایی ۷۵ ساله در فرمانداری استان تهران
https://www.hra-news.org/1389-01-27-05-24-07/16647-1.html

خبرگزاری هرانا - بهزاد شکوهی شهروند بهایی ۷۵ ساله که برای پیگیری مطالبات خود از وزارت کشاورزی اقدام به تهیه دادنامه نموده بود، پس از احضار از سوی فرمانداری تهران مورد ضرب و شتم و هتاکی قرار گرفت.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بهزاد شکوهی پیرمرد ۷۵ ساله بهایی سالهای قبل از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در سمت معاونت وزیر کشاورزی مشغول بکار بوده و پس از سال ۵۷ مانند سایر شهروندان بهایی که سمت دولتی داشتند از کار خود اخراج و منفصل دائم از خدمت گردید.

بهزاد شکوهی پس از ۳۴ سال از زمان اخراج خویش از اداره مزبور، با روی کار آمدن دولت جدید داد نامه‌ای تنظیم کرده و آنرا تقدیم مقامات کرده بود پس از این اقدام فرمانداری استان تهران در خیابان عباس آباد ابتدای ميرعماد وی را احضار نموده و در آنجا اقدام به ضرب و شتم وی نمودند.

یکی از نزدیکان این شهروند بهایی به گزارشگر هرانا گفت: " بهزاد شکوهی در فرمانداری مورد هتاکی و ضرب و شتم فراوان قرار می‌گیرد و تهدید می‌شود که دیگر این موضوع را پی گیری ننماید."

وی ادامه داد: " در تمامی نقاط بدن آثار کبودی و ضرب و جرح مشاهده می‌شود. تشویق ایشان برای رفتن به پزشکی قانونی و شکایت ثمری نداشت چرا که ایشان ضمن آنکه تهدید به پیگیری پرونده خویش شده‌اند از همسر خود که چند سالی است به بیماری الزایمر مبتلا شده‌اند پرستاری می‌نمایند."

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ضرب و شتم مهندس بهزاد شكوهي شهروند بهائي 75 ساله و معاون سابق وزير كشاورزي در فرمانداری استان تهران

مهندس بهزاد شكوهي شهر وند مضروب و مصدوم بهائي، انساني شريف و خدمتگزار ملت ايران بوده و از منسوبين شهيد مجيد جناب دكتر مسرور دخيلي و نيز از نوادگان ملا حسين دخيل مراغه اي شاعرمعروف و توانا و اديب فرزانه و بنيانگذار نوحه و مرثيه سرائي تركي و فارسي و صاحب ديوان دخيل مراغه اي ميباشند .

بَذل جان و ترك مال و نام و ننگ

در طريق عشق، اوّل منزل است

كوي عشق است نه صحراي پُر از لاله و گل

سبزۀ تيغ، در اينجا ز كمر ميگذرد

جگر شير نداري سفر عشق مكن

عاشق صادق از جان و ز سر ميگذرد

اندر آندم كه نَمي در قدح شبنم نيست

آب تيغ از سر ما بيحد و بر ميگذرد

ما به رسوائي عَلَم را ، چونكه بر افراشته ايم

بر سر كويِ غم اول، ماتم خود داشته ايم


                                            دخيل مراغه اي






ضرب و شتم یک شهروند بهائی ۷۵ ساله در فرمانداری استان تهران


ضرب و شتم یک شهروند بهائی ۷۵ ساله در فرمانداری استان تهران

هرانا؛ ضرب و شتم یک شهروند بهایی ۷۵ ساله در فرمانداری استان تهران
https://www.hra-news.org/1389-01-27-05-24-07/16647-1.html

خبرگزاری هرانا - بهزاد شکوهی شهروند بهایی ۷۵ ساله که برای پیگیری مطالبات خود از وزارت کشاورزی اقدام به تهیه دادنامه نموده بود، پس از احضار از سوی فرمانداری تهران مورد ضرب و شتم و هتاکی قرار گرفت.


بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بهزاد شکوهی پیرمرد ۷۵ ساله بهایی سالهای قبل از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در سمت معاونت وزیر کشاورزی مشغول بکار بوده و پس از سال ۵۷ مانند سایر شهروندان بهایی که سمت دولتی داشتند از کار خود اخراج و منفصل دائم از خدمت گردید.

بهزاد شکوهی پس از ۳۴ سال از زمان اخراج خویش از اداره مزبور، با روی کار امدن دولت جدید داد نامه‌ای تنظیم کرده و آنرا تقدیم مقامات کرده بود پس از این اقدام فرمانداری استان تهران در خیابان عباس آباد ابتدای می‌رعماد وی را احضار نموده و در آنجا اقدام به ضرب و شتم وی نمودند.

یکی از نزدیکان این شهروند بهایی به گزارشگر هرانا گفت: "بهزاد شکوهی در فرمانداری مورد هتاکی و ضرب و شتم فراوان قرار می‌گیرد و تهدید می‌شود که دیگر این موضوع را پی گیری ننماید."

وی ادامه داد: "در تمامی نقاط بدن اثار کبودی و ضرب و جرح مشاهده می‌شود. تشویق ایشان برای رفتن به پزشکی قانونی و شکایت ثمری نداشت چرا که ایشان ضمن آنکه تهدید به پیگیری پرونده خویش شده‌اند از همسر خود که چند سالی است به بیماری الزایمر مبتلا شده‌اند پرستاری می‌نمایند."





Saturday, September 21, 2013

وضعيت ايرانيان مظلوم در گزارش حشمت الله طبرزدی به ژنو و احمد شهيد


وضعيت ايرانيان مظلوم در گزارش حشمت الله طبرزدی به ژنو و احمد شهيد


چهارشنبه 27 شهریور 1392 صفحه اول | درباره ما | گویا

گزارش حشمت الله طبرزدی به ژنو و احمد شهيد

خبرگزاری هرانا - حشمت الله طبرزدی مدير مسئول نشرياتی همچون "پيام دانشجو"، "ندای دانشجو"، "هويت خويش" و "گزارش روز" که بيش از ۹ سال زندان را در پرونده خود دارد طی نامه ای به سازمان جهانی حقوق بشر ژنو و احمد شهيد می‌گويد: "از اين هم که بگذريم به امار اعدام به بهانهٔ قاچاق مواد مخدر و قتل و قصاص و جاسوسی و محاربه يا جنگ مسلحانه با حکومت و اقدام عليه امنيت ملی يا مخالفت با حکومت دينی يا ارتداد است. بخش بزرگی از جامعهٔ مذهبی و سنتی همين باور را دارد و اين باور در قرآن نيز آمده و قانون نيز آن را به رسمينت شناخته و طی ۳۵ سال گذشته حکومت اسلامی تعداد بی‌شمار از آدم‌ها را اعدام کرده و هنوز هم می‌کند و به اين لحاظ نسبت به جمعيت، ايران در صدر کشور‌های موجود در جهان است که آمار اعدامی دارد."
متن کامل اين نامه را در زير می‌خوانيد:

۱- اينجا حکومت دينی يا مذهبی است و قانون اساسی‌اش نيز مذهبی است. اکثريت مردم مسلمان هستند. البته مسلمان شيعه هستند. ولی مسلمان سنی هم مذهب دوم اين کشور است. اين ايتم‌ها به صورت رسمی است. يعنی در شناسنامه‌ها نوشته شده يا در قانون اساسی و مدنی آمده و حکومت نيز رسما مذهبی است. به لحاظ سنتی نيز اکثرا بر پايهٔ همين مذاهب عمل می‌کنند. البته طی ۳۵ سال گذشته بخش عمده‌ای از نسل جوان اظهار می‌کند که از مذهب بريده و خواهان زندگی آزاد از کيش است. يا حتا بخش عمده و شايد اکثريت جامعه باور کرده که حکومت بايد سکولار باشد، اما اين‌ها آمار درستی ندارد و امکان رفراندوم يا نظر سنجی بی‌طرفانه نيز نيست. آن چه در بين افکار عمومی از توده‌ها هست و به ويژه که جمعيت بزرگی هنوز بی‌سواد يا کم سواد هستند، مطابق تربيت مذهبی و دين رسمی رشد کرده و خيلی از آداب و سنن و حتا احکام را قبول دارند. اين بخش سنتی جامعه است که عمدتا در روستا‌ها و شهر‌های دور از مراکز استان‌ها زندگی می‌کنند. اين‌ها مثلا معتقد هستند که اگر زن و مرد زناکار سنگسار شوند، پس از اين، کسی از اين کار‌ها نمی‌کند. در واقع به نحوی‌‌ همان احکام دينی را قبول دارند. در قصاص اسلامی و حکومتی و آيين مدنی و قوانين جاری نيز همين احکام آمده و طی سال‌های گذشته خيلی‌ها سنگسار شده‌اند. پس در کشور من قانون سنگسار در قانون آمده و حکومت اجرا می‌کند و بخشی از جامعهٔ سنتی- مذهبی هم حمايت می‌کند. آيا در دنيا جايی هست که آم‌ها را با زدن سنگ بر سرشان بکشند؟ آری ايران‌‌ همان جا است.
۲- همين مسئله به وجه شديد تری در مورد قطع دست و پا و پرتاب کردن از کوه يا هلی کوپ‌تر و قطع انگشتان نيز وجود دارد. بسياری از باورمندان مذهبی و سنتی می‌گويند بايد دست و پا و انگشتان دزد را قطع کرد تا دزدی نشود و به قرآن ارجاع می‌دهند و حکومت نيز مذهبی است و قانون قصاص و ديات و مدنی نيز همين را تاييد کرده و در کشور من به مدت ۳۵ سال است که حکومت دينی در حال قطع دست و انگشت و اين جور چيز‌ها است. آيا در دنيا کشوری هست که انگشت و دست و پا قطع کند؟ اری کشور من ايران چنين کرده و می‌کند.
۳- از اين هم که بگذريم به امار اعدام به بهانهٔ قاچاق مواد مخدر و قتل و قصاص و جاسوسی و محاربه يا جنگ مسلحانه با حکومت و اقدام عليه امنيت ملی يا مخالفت با حکومت دينی يا ارتداد است. بخش بزرگی از جامعهٔ مذهبی و سنتی همين باور را دارد و اين باور در قرآن نيز آمده و قانون نيز آن را به رسمينت شناخته و طی ۳۵ سال گذشته حکومت اسلامی تعداد بی‌شمار از آدم‌ها را اعدام کرده و هنوز هم می‌کند و به اين لحاظ نسبت به جمعيت، ايران در صدر کشور‌های موجود در جهان است که آمار اعدامی دارد. ايا اين مسئله و مسائل پيشين برای دنيا پنهان است که کسی بخواهد در بارهٔ ان بحث و جدل کند؟ اگر اعدام و سنگسار و قطع دست و پا و پرتاب کردن از بلندی و نفی بلد و اين جور چيز ه، ا اقدامات خلاف اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر است، ايران و به ويژه جمهوری اسلامی و بخشی از جامعهٔ ايران که از اين اقدامات به دليل اعتقادات سکتاريستی حمايت می‌کند، در راس ناقضين اين اعلاميه هستند و با افتخار نيز ان را اعلام می‌کنند. ان‌ها اين گونه خشونت‌ها را به عنوان خشونت مقدس و قانونی مورد تاييد نيز قرار می‌دهند.
۴- حال از اين هم که بگذريم از نظرگاه‌‌ همان جامعهٔ مذهبی- سنتی و از نظر‌گاه بخشی از قوانين رسمی، اديانی مثل بهائيت، فرقهٔ ضاله و به تعبير جديد خامنه‌ای رييس حکومت، ضالهٔ مضله و گمراه و گمراه کننده است و پيروان ان در صورت ممکن بايد از بين بروند. حتا حق نفس کشيدن هم ندارند چه برسد که بخواهند تبليغ نيز بکنند. حال به اين دليل نفس می‌کشند که نمی‌شود ان‌ها را يک جا کشت. به همين دليل است که بايد اموال ان‌ها را تصرف کرد و بچه‌های ان‌ها را اجازهٔ تحصيل نداد و گروهی از سران و مبلغان ان‌ها را کشت و در کل شرايطی را به وجود اورد که از ايران بروند. البته در اين رويکرد ان بخش از جامعهٔ مذهبی- سنتی که از قانون و رفتار حکومت حمايت می‌کند به شدت در اقليت است اما حکومت به شدت در اين زمينه خشونت به خرج داده و می‌دهد که اخرينش ترور يک بهايی بود و صد‌ها بهايی در زندان‌ها هستند. تازه يهودی‌ها نيز به دليل هم کيش بودن با اسرائيلی‌ها از وضعيت بهتری برخوردار نيستند و زردشتی‌ها و مسيحی‌ها نيز کافر ناميده می‌شوند و حقوق محدودی دارند و دراويش نيز فرقه‌های ضاله ناميده می‌شوند. فرقهٔ ضاله از ديد حکومت يعنی چيزی که دارای نجاست ذاتی است و از سگ هم پست‌تر است و اگر با او دست دادی بايد دستت را اب بکشی چه رسد بخواهی برايش حق و حقوق قايل شوی. اگر حقی قايل باشی فقط به دليل قوانين بين الملی و فشار افکار عمومی در بيرون مرز است و گرنه حق ورود به مجلس را نيز نداشتند. چون به لحاظ شرعی نجس و کافر و اهل ذمه، هستند. اين فقه شيعی است که ميزان حقوق ان‌ها را تعيين می‌کند و نه اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر که ما و شما دنبال ان هستيم. اگر اين چيز‌ها مخالفت با روح اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر است، در کشور من بخشی از جامعهٔ سنتی و مذهبی و به ويژه قانون و حکومت در راس ناقضان حقوق بشرهستند. شما به دنبای چه می‌گرديد. اين‌ها در قوانين رسمی اين حکومت درج شده است.. حال شما‌ها دنبال چه چيزی هستيد و برای چه چيز معطل مانديد؟ من اصلا نمی‌فهمم. اين افکار سکتاريستی در ايران رسميت دارد و قانون و حکومت را نيز در اختيار دارد و جالب اين است که از ثمرات دموکراسی استفاده کرده و مستقر شده اما تيشه به ريشهٔ دموکراسی زده است. نمی‌بينيد؟
۵- از اين ترم نيز می‌گذريم و به مسئلهٔ زنان می‌رسيم. در جامعهٔ من بخش سنتی-مذهبی که عمدتا در روستا‌ها و شهر‌های دور از مراکز استان‌ها و حتا در استان‌ها و همين تهران هم هستند، بر اين باورمی باشند که زن بايد در خانه بماند و همسرداری و خانه داری کند. اين بخش از جامعه به نحوی زن را جنس دوم می‌داند. چهار همسر رسمی و دايمی و هر تعداد همسر صيغه‌ای را برای مرد جايز می‌شمارد. بر اين باور است که زن احساسی و ناقص العقل است. معتقد است که زن بايد دور از نامحرم باشد. معتقد است که زن کشتگاه مرد است و بايد بچه بياورد. معتقد است در مواقع لازم بايد زن را کتک زد و می‌زند. اين عقيده و عمل در طول قرن‌ها وجود داشته و هنوز وجود دارد. همين باور‌ها که ريشهٔ قرانی و دينی دارد به عنوان قانون مدنی و رسمی هم در امده است. مهم‌تر اينکه حکومت را نيز در دست دارد. ارث زن نصف مرد است و شهادت دو زن برابر يک مرد است و در قصاص نيز زن نصف مرد است و خانوادهٔ زن بايد نصف پول خون مرد را بدهند تا مرد قاتل، قصاص شود. زن نمی‌تواند قاضی و رئيس جمهور و رهبر و... شود. مرد‌ها ازادند که هر لباسی بپوشند اما زرن‌ها بايد حجاب داشته باشند. حال اگر عملا زن را نصف مرد حساب کردی و بخشی از حقوق مدنی و اجتماعی‌اش را سلب کردی و توی سرش هم زدی و حجاب اجباری تنش کردی و در مجموع تحقيرش کردی، اما گفتی زن حرمت دارد و اين کار‌ها مخالف روح اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر بود و به مفهوم تبعيض جنسيتی تلقی شد، پس بخشی از جامعهٔ من و قانون رسمی و حکومت من در راس ناقضان حقوق بشر هستند.
۶- از اين هم که بگذريم، ان بخش از جامعهٔ من که در عين حال که سنی مذهب هستند؛ کرد و بلوچ و ترکمن نيز هستند، نه حق رييس جمهور شدن دارند و نه وزير می‌شوند نه حق رهبر شدن دارند و نه حتا حق استفاده از خط و زبان قومی و محلی خود را دارند و هر حرفی بزنند به عنوان تجزيه طلب سرکوب می‌شوند. در واقع مذهب و قوميت موجب ظلم مضاعف به ان‌ها شده و می‌شود. اگر اين ظلم‌ها و تبعيض‌ها مطابق اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر مطرود است پس در کشور من از اين نوع ظلم‌ها زياد است و تبعيض در اين مملکت قانونی و نهادينه شده است. نمی‌دانيد؟ قانون اساسی و مدنی را بخوانيد و عملکرد حکومت را نيز بر رسی کنيد وگول حرف‌های روحانی و خاتمی و رفسنجانی را هم نخوريد که يا هيچ کاره‌اند يا ريکاری می‌کنند. رياکاری اخلاق رسمی اين جماعت است که از ان به تقيه تعبير می‌کنند.
۷- از اين‌ها که بگذريم، تکليف ازادی بيان و شرکت در سرنوشت و تشکيل حزب وميتينگ و ازادی انتخابات روشن است. حکومتی داريم که بر پايهٔ ولايت فقيه است. ولايت فقيه را جانشين خدا و پيامبر می‌داند. در گذشته اکثريت اما به مرور اقليتی از جامعه نيز از اين فکر حمايت می‌کند. اين اقليت به حدود ۷-۸ درصد جامعه می‌رسد. در اينجا اقليت، کم شمار‌تر از ترم‌های پيشين است. برای اينکه با زندگی ان‌ها سر وکار دارد و امری بيشتر سياسی است تا دينی. اما به هر حال ۳۵ سال پيش و طی يک انقلاب اين فکر به صورت قانون و حکومت در امد و روحانيون نيز توانستند رای اکثريت را بگيرند و خر مراد را سوار شوند. حال سوار هستند و به مرور سپاه به عنوان بازوی نظامی اين اصل سکتاريستی-سياسی به کار گرفته شده. دادگاه انقلاب و اطلاعات و نيروی انتظامی و گروه فشار و نيروی شبه نظامی بسيج و ائمهٔ جماعات و شورای نگهبان و خبرگان روحانی يا رهبری و قوهٔ قضاييه و صدا وسيما که همگی در اختيار ولی فقيه بوده و هستند به شدت از اين امر دفاع می‌کنند. نهاد‌های انتخابی مثل مجلس و رياست جمهوری نيز از طريق نظارت استصوابی محدود و گزينش می‌شوند و به همين دليل آزاد نيستند. هيچ حزب و نشريه و سنديکا و تشکلی نيز اگر مخالف که نه حتا منتقد ولی فقيه و طرفدارانش باشد، حق وجود ندارد و سرکوب و منحل می‌شود. شما اگر يک نشريه يا سنديکا يا حزب سراغ داريد که منتقد ولايت فقيه باشد و امکان فعاليت در ايران را داشته باشد را به من ادرس بدهيد تا من از همهٔ حرف‌های خودم بگذرم. البته امکان اين هست که منتقد دولت يا مجلس يا ساير نهاد‌های قدرت باشی اما بايد التزام قلبی و عملی خود به اصل ولايت فقيه را اعلام داری و در عمل نيز اين سر سپردگی را نشان بدهی تا امکان فعاليت داشته باشی. غير از اين هر چه ظريف يا روحانی برای خام کردن مجامع بين المللی بگويند دروغ گفته‌اند. ساليانی است که مخالفين و منتقدين ولی فقيه و ولايت فقيه هيچگونه حقی برای فعاليت در ايران يا مشارکت ازاد در سرنوشت يا انتشار ديدگاه خود را ندارند. اگر اين‌ها با روح اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر در تضاد است، دولت حاکم بر کشور من در اين زمينه از ناقضين اصلی اين اعلاميه، ان هم به صورت برنامه ريزی شده و سيستماتيک است.
۸- از ترم بالا نيز بگذريم. در اينجا چيزی به نام ايين دادرسی رعايت نمی‌شود. به محض اينکه مخالفتی با ولی فقيه يا نهاد‌های تحت امر ابراز داری، يا دست به تشکل يا سنديکا يا ساير ارگان‌های مستقل مدنی و حقوق بشری حتا بزنی يا بخواهی تظاهرات يا می‌تينگ مسالمت اميز داشته باشی يا از برابری جنسی و قومی دفاع کنی يا از برابری مذهبی حمايت کنی يا نشريهٔ انتقادی منتشر کنی، فورا نيرو‌های امنيتی به خانه يا محل کارت يورش می‌اورند. پس از ان تو را بازداشت می‌کنند. اين چيز‌هايی را که می‌گويم از سال ۱۳۷۳ يعنی ۱۹ سال پيش تا کنون برای خودم و دوستانم به کرات اتفاق افتاده است. (شايان ذکر است ۱۹ سال پيش در همين روز‌ها، نشريهٔ پيام دانشجو را منتشر کردم.) پس از بازداشت و بردن هر انچه دوست دارند، چشم‌های تو را می‌بندند و از‌‌ همان بدو ورود به اتومبيل‌های بدون پلاک و نشانی، شروع می‌کنند به فحاشی و تهديد و کتک زدن. ان‌ها بخشی از اين بازجويی را در‌‌ همان مسير انجام می‌دهند و با زدن و تهديد و فحاشی هر چه دوست دارند به تو القا می‌کنند واحيانا رمز ميل و ادرس خاص و اطلاعات مورد نظر را در همين مرحله از تو می‌گيرند. پس از ان به بازداشت گاه‌های مخوف می‌برند و در سلول می‌اندازند. اگر لازم باشد اعضايی از خانواده را نيز می‌اورند يا به دروغ می‌گويند که اورديم. سپس کار بازجويی در بد‌ترين شراطی با کتک و فحش و تهديد انجام می‌شود. اگر لازم باشد کابل برکف پايت می‌زندد، از سقف اويزانت می‌کنند و هر کار ديگری لازم باشد انجام می‌دهند و هيچ نظارت يا محدوديتی وجود ندارد. فقط بسته به کيس مربوطه است وبس. منع قانونی يا حقوق بشری وجود ندارد. پس از يک يا دو يا سه روز تو را با چشمان بسته و دست‌های دست بند زده به جايی به نام دادگاه انقلاب يا شعبه‌های بازپرسی می‌برند. در ان جا بدون حضور وکيل، قاضی‌های گماشتهٔ خودشان همين موارد مطرح شده در بازجويی را به عنوان اتهامات به تو تفهيم می‌کنند. دوباره تو را با‌‌ همان وضع به بازداشتگاه‌های امنيتی بر می‌گردانند و روز از نو روزی از نو. بسته به مقاومت تو و بسته به اتهام تو وبسته به جايگاه اجتماعی تو و بسته به خواست بازجو‌ها از تو، با تو رفتار می‌کنند. پس از مدت مورد نظر که از دو سال تا چند روز قابل تغيير است، تو را به‌‌ همان شعبهٔ مورد نظر می‌برند. در اين مدت تو را مثل انار ابلمبو شده در دست خود فشرده‌اند و به اهداف خود رسيده‌اند. اينک مرحلهٔ گرفتن حکم است. باز هم‌‌ همان قاضی گماشته و‌‌ همان حتا دادستان گماشته و هم عقيده و همکار با بازجو، بسته به خواست و انگيزهٔ امنيتی اشان با تو رفتار کرده و حکم می‌دهند. حکم را پيش‌تر بازجو‌ها تعيين و قاضی به مانند يک اداری و ميرزا بنويس، انشائ می‌کند. برخی ازاد، برخی اعدام، برخی زندان. برخی با حکم سنگين. برخی با حکم سبک. برخی تبعيد، برخی بلاتکليف. حکم مربوطه نيز دقيقا بسته به نظر بازجو‌ها. همهٔ اين بازجو‌ها خود را سرباز گمنام امام زمان می‌دانند و حتا کابلی که کف پای تو می‌زنند را به قول خودشان برای رضايت امام زمان و ولی فقيه و پاک شدن گناه تو به دليل اقدام عليه نظام مقدس ولايت فقيه تعبير می‌کنند. بازجو و دادستان و قاضی و باز پرس، همگی از يک جا تعيين و همگی مطيع ولايت فقيه هستند و در برابر متهم بيچاره قرار دارند. هيچ استقلال قضايی نيز مفهوم ندارد. حال اگر اين کار‌ها بر خلاف موازين اعلاميهٔ جهانی حقوق بشر است، دولت حاکم بر کشور من در صدر ناقضين اين قانون قرار دارد.
۹-از اين هم که بگذريم، در ايران صد‌ها هزار زندانی داريم که نه از بهداشت لازم نه از رفاه لازم و نه از مکان برای نگهداری و نه از تغذيه و نه از امنيت و نه از احترام انسانی برخوردار هستند. نمونه‌اش همين زندان رجايی شهر است که اخيرا ۳ سال در ان بوده‌ام و اوين که ۷ سال در ان بوده‌ام و بازداشت گاه‌های امنيتی -۲۰۹ --۲۴۰-- ۲-الف-شکنجه‌گاه توحيد و عشرت اباد سپاه که جمعا ۳ سال در ان‌ها بوده‌ام. زندان‌ها و بازداشتگاه‌های ايران به لحاظ استاندارد‌های جهانی برای نگهداری زندانی از بد‌ترين مکان‌ها هستند. برای اينکه زندانبانان معتقد هستند که زندانی يعنی خلافکار و خلافکار نيز ارزش اين را ندارد که او را انسان بدانی يا برايش هزينه کنی. گاهی ۱۰ زندانی را در يک سلول يک نفره جا می‌دهند. به همين دليل انواع تجاوز‌ها و جنايت‌ها در همين شرايط صورت می‌گيرد. زندانبانان شبکه‌های مافيايی قاچاق راه می‌اندازند و به انحا ی گوناگون از زندانی بيگاری می‌کشند يا از او برای جاسوسی عليه زندانيان ديگر استفاده می‌کنند و شخصيت زندانيان اعم از عادی و سياسی -عقيدتی را لگد مال می‌کنند. حال اگر به لحاظ شرايط نگهداری زندانی در زندان، بايد استاندارد‌هايی داشته باشد که حقوق انسانی او رعايت شود در ايران من، حکومت نه تنها اين شرايط را لحاظ نمی‌کند بلکه زندانی را در زير چکمهٔ استبداد و سرکوب و تحقير و توهين له می‌کند. در همين رجايی شهر بار‌ها شاهد بوده‌ام که زندانی را تا سرحد مرگ می‌زنند. مگر ستار بهشتی را در همين زندان‌ها نکشتند؟
۱۰-در مورد کودکان کار و زنان بی‌سرپرست و بيکاری جوانان و عدم توجه به شرايط کار در کارخانه‌ها و ندادن حقوق کارگران و عدم پرداخت حقوق بازنشستگان و تحقير ارباب رجوع در سازمان‌های امنيتی و قضايی واداری ونظامی و انتظامی مربوط به دستگاه‌های حکومتی. و برخورد نيرو‌های انتظامی و گروه‌های سازمان يافته به نام امر به معروف ونهی از منکر و به اصطلاح برخور د با بی‌حجابی و امثال ان، توهين و تحقير و بی‌احترامی و زورگويی بی‌داد می‌کند و حکومت عامل همهٔ اين‌ها است. من نمی‌دانم در اين مناسبات عمدتا سکتاريستی متکی بر زور سرنيزه، جای اعلاميهٔ حقوق بشر کجاست و ملت من تا کی بايد از تبعيض و ظلم و بی‌عدالتی سازمان يافته و سيستماتيک توسط حکومت و نهاد‌ها و جمعيت‌های مورد حمايت رنج ببرد. اين در حالی است که حکومت در ترور، جنگ و خشونت‌های فرقه‌ای و برون مرزی، شرکت فعال دارد و پول نفت اين ملت را هزينه می‌کند و ملت حق پرسش از حکومت را نيز ندارد. و اين در حالی است که تورم، گرانی، بيکاری و فقر و فساد و تبعيض ناشی از تحريم بين المللی به دليل برنامهٔ اتمی حکومت و بی‌تدبيری حاکمين و تبعيض‌های سازمان يافته ونهادی عقيدتی-سکتاريسنتی، ملت من را از پای در اورده است. حال اگر اين‌ها نقض گستردهٔ حقوق بشر نيست پس چيست؟



Friday, September 20, 2013

نامه نسرین ستوده به حسن روحانی در مورد قتل عطاءالله رضوانی، شهروند بهائی


 نامهٔ نسرین ستوده به حسن روحانی در مورد قتل عطاءالله رضوانی، شهروند بهائی

 

 نامهٔ نسرین ستوده به حسن روحانی در مورد قتل عطاءالله رضوانی، شهروند بهائی

آدم ربایی و قتل یکی از هموطنان بهائی‌مان در آغاز دورهٔ ریاست جمهوری شما یاد آور قتل‌های زنجیره‌ای است و انتظار ما آن است که قبل از ادامهٔ چنین رفتارهای سبعانه‌ای چشم فتنه را کور کنید. مرحوم عطاءالله رضوانی و خانوادهٔ محترم‌شان به دلیل تحمل مصائب و شداید فراوان برای بسیاری از ما آشنایند. اینجانب با خواهر ایشان حبس کشیده‌ام و افتخار وکالت بستگان ایشان را نیز داشته‌ام. خانواده‌ای که جز خدمت به جامعه دغدغه‌ای نداشته‌اند و تعداد زیادی از این خانواده حبس‌های طویل المدت تحمل کرده‌اند و یا در حال گذراندن حبس هستند. ضمن تقاضای پایان دادن به مظالم وارده به هموطنان بهائی‌مان و محکوم کردن اظهاراتی که مجوز چنین رفتارهای خشونت‌آمیزی را صادر می‌کنند از شما در خواست داریم مطابق اصل 14 قانون اساسی که دولت جمهوری اسلامی و مسلمانان را موظف نموده است نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، در جهت استیفای حقوق شهروندی اقلیت‌های مذهبی و هموطنان بهائی‌مان اقدام لازم را به عمل آورید. من از شما به عنوان مقام ارشد سیاسی کشور سوالی دارم: اگر قاتل این هموطن بهائی شناسایی شود، چه مجازاتی در انتظار اوست؟ پاسخ تلخ این سوال را شما بهتر از من می‌دانید. صرف نظر از این که هیچ ایرانی صلح طلبی در صدد کینه توزی و دمیدن بر آتش خشم جمعی نیست اما البته ایجاد راهکارهای قانونی و تغییر گفتمان سیاسی و به رسمیت شناختن حقوق اقلیت‌های مذهبی خواسته‌ای عمومی است.





Friday, September 6, 2013

انتقاد از دو نظر اخير جناب عبدالحميد معصومی تهرانی در مورد بهائيت


انتقاد از دو نظر اخير جناب عبدالحميد معصومی تهرانی در مورد بهائيت

 


درسرلوحه وب سايت رسمی جناب عبدالحميد معصومي تهراني اين آيه مباركه از قرآن مجيد ديده ميشود  قَوْلُهُ تعالى:
فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ


آيا ايشان تا كنون سخن نيكوئي از ديانت بهائي نشنيده اند  كه بشرح زير اظهارنظر  كرده اند ؟ :

پنجشنبه، 9 مرداد ماه ، 1392
  در: نامه به آقاي محمد نوري زاد * http://nurizad.info/?p=22221، ايشان اين نظررا تصريح ميكنند كه : 

منطق دین اسلام است که برای حیات و شئون انسان بما هو انسان- بدون توجه به دین و آیین و نژاد و ملیتش ارزش و احترام قائل است.

 و چند سطر پائين تر فتواي ضمني ميدهند كه :

" بهائيت از نگاه اسلامی يك دين و آيين جعلی است." *


 چهارشنبه، 13 شهريور ماه ، 1392
 اظهار ميكنند:
"... بنده از افكار و عقايد آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم؛ اما بحث بر سر حق و ناحق بودن يا ضاله و هادی بودن اديان يك بحث مطول است كه اساسا هيچ نتيجه‌ای در طول تاريخ نداشته و تنها منجر به همنوع ‌كشی شده است

و تطبيق موارد انتقاد با اصل نامه ها :
-----------------------------------------------------------------------------
*  http://nurizad.info/?p=22221

* تقدیر عالمان دینی از نوری زاد ( استاد عبدالحمید معصومی تهرانی)

اگر برادران ايمانی، بخصوص علما مذهبی كمترين دركی از معانی و مفاهيم اعمال نمادين داشتند، متوجه می‌شدند كه دلجویی و بوسه‌ی شما بر پای يك كودك بهایی‌زاده نه‌تنها به معنای تبليغ و تاييد آيين بهائيت نيست، بلكه بيانگر منطق دين اسلام است كه برای حيات و شئون انسان –بما هو انسان- بدون توجه به دين و آيين و نژاد و مليتش ارزش و احترام قايل است.
بسمه تعالی
جناب مستطاب آقای دكتر محمد نوری زاد دامت توفيقاته
بعد از عرض سلام و اهداء تحيات وافره؛ از محبت حضرتعالی سپاسگزارم. اگر چه از برخوردهای تند و نامعقولی كه با شما در خصوص عمل نمادين‌تان شده است متاسفم، لكن تعجب نمی‌كنم.
اين كمترين نيز سالها پيش به منظور نمادی از صلح‌طلبی، نوع‌دوستی و احترام به اديان و افكار مختلف، كتب تورات و زبور را به صورت نسخه‌هایی خطی، خوشنويسی و تذهيب كردم و در معرض قضاوت عمومی گذاشتم، به اين جهت كه نشان دهم مسلمان بودن به معنای خشوت‌طلبی، بی منطقی، خون‌ريزی و ارج ننهادن به حيات و ارزشهای بشری نيست. اما متاسفانه حضرات نه‌تنها به مفهوم عمل بنده توجهی نكردند بلكه برخی شديدا موضع گرفته و آن را به مثابه تبليغ كتب ضاله برشمردند. بنده كتبی را خوشنويسی و تذهيب كردم كه قرآن كريم به صراحت آنها را تاييد كرده است، با اين حال چنان رفتاری كردند؛ طبيعی است كه با جنابعالی رفتاری به مراتب تند‌تر از بنده بكنند زيرا بهائيت از نگاه اسلامی يك دين و آيين جعلی است.
در آغاز قرن بيست و يكم، جهان بشری شاهد جنايات هولناكی گرديد كه با نام دين اسلام به نمايش گذاشته شد و آن رفتارها باعث گرديد تا دين اسلام در اذهان جهانی به عنوان دينی كه مروج خشونت، خون‌ريزی و بی منطقی است معرفی گردد. زمانی كه عده‌ای به ظاهر مسلمان در مقابل دوربين فيلمبرداری با فرياد الله اكبر و صوت قرآن، سر انسانها را گوش تا گوش مي‌بريدند؛ و نمونه آخرش كه فرد مسلمانی در وسط شهر لندن در جلوی چشم رهگذران سر يك سرباز جوان را بريد، احساسات مذهبی كسی جريحه‌دار نشد و فرياد وااسلاما سر نداد!. اما تا كسی به شكل نمادين سخن از انسان‌دوستی و احترام به انسانيت انسان راند عالم لاهوت و ناسوت كن فيكون شد!!.
اگر برادران ايمانی، بخصوص علما مذهبی كمترين دركی از معانی و مفاهيم اعمال نمادين داشتند، متوجه می‌شدند كه دلجویی و بوسه‌ی شما بر پای يك كودك بهایی‌زاده نه‌تنها به معنای تبليغ و تاييد آيين بهائيت نيست، بلكه بيانگر منطق دين اسلام است كه برای حيات و شئون انسان –بما هو انسان- بدون توجه به دين و آيين و نژاد و مليتش ارزش و احترام قايل است.
پاپ فقید جان پل دوم، همچون پاپ (بندیکت شانزدهم) اسلام و قرآن را تفکری جعلی، غير الهی، صلح‌ستیز و آشوبگر که تنها ثمرش از بین بردن آسایش بشری می‌باشد می‌دانست. اما در سفری که به مصر داشت قرآن را در جلوی دوربین‌های فیلم‌برداری و عکاسی بوسید. مسلمانان ناآگاه از کارنمادین وی، به خود غره شدند که «رهبر کاتولیک‌های جهان در مقابل عظمت قرآن کرنش کرد و آن را بوسید!». و حال آنکه رفتار او معنای دیگری داشت که بدون هیچ بحثی آن را با یک بوسه به كتابی که اساسا قبول نداشت ثابت کرد؛ و آن چیزی نبود جز اثبات منطق قوی و انسان‌دوستانه‌ی مسیحیت!.
همان عمل پاپ جان پل دوم، بسیاری را جذب کلیسای کاتولیک کرد. اما عده‌ای از روی جهالت يا دكانداری چنين وانمود كردند که:«بوسیدن قرآن توسط پاپ باعث شد مردم به قرآن روی آورده تا ببینند که آن چه کتابی است که رهبر مذهبی گروهی مسیحی به آن بوسه زد». و حال آنکه اگر کمترین درایتی می‌داشتند، باید با خود می‌اندیشیدند که پاپ به عنوان یک رهبر مذهبی، هیچ‌گاه عملی در جهت تضعیف دین و مذهب خود، و تبلیغ و تایید دین و مذهبی دیگر انجام نمی‌دهد. اگر بوسیدن قرآن معنای تایید و تبلیغ قرآن و اسلام را داشت، یقینا پاپ چنان کاری نمی‌کرد؛ زيرا همانگونه كه بهائيت از نگاه علما مذهبی آيينی جعلی است، از نگاه مسيحيان نيز دين اسلام يك دين جعلی می‌باشد. اگر برادران ايمانی و علماء اسلامی می‌توانستند معانی و مفاهیم دقیق اعمال نمادین را درک کنند بسیاری از مشکلات حل بود.
چه خوشمان بيايد چه نيايد؛ واقعيت اين است كه افكار بسياری از اهل دين هنوز در قرون گذشته باقی مانده و متوجه نيستند كه در عصر حاضر، بشر از افكار و عقايد و مذاهبی پيروی خواهد كرد كه كرامت انسانيش را محترم شمارد، برای حقوق فردی و اجتماعيش ارزش قايل شود و تعلقات دينی، مذهبی، نژادی و جنسيتی، خللی در بهره‌مندی از حقوق انسانيش ايجاد ننمايد. در چنين دورانی نمی‌توان دين و مذهب و تفكری را با چماق تهديد و تكفير، تبليغ و حفظ كرد.
“امروزه می‌بايست متفكرين و انديشمندان دينی با توجه به شرايط زمانی و برداشتن مرزهای فرهنگی در عصر ارتباطات؛ دين‌باوری را با ديدگاه و قرائتی بر اساس احترام‌گذاری به كرامت انسانی، وتاكيد بر حقوق و آزاديهای فردی و اجتماعی بشر تبين و تعريف نمايند. ديدگاه و قرائتی كه در آن علت اصلی بعثت انبياء(ص) كه همانا پرهيز از ظلم و ستم و نابرابری و تعدی به جان و مال و ناموس و آبروی انسانها می‌باشد بيش از گذشته مورد توجه قرار گيرد تا همه‌ی ابناء بشر -چه خداباور چه ناباور- از حقوق و آزاديهایی برابر برخوردار بوده و بتوانند در كنار هم با مسالمت و احترام زندگی كنند بدون آنكه بخواهند يا بتوانند به حقوق فردی و اجتماعی يكديگر تعدی و تجاوز نمايند.
خداوند اين دنيا را با تمام نعمتهايش بدون هيچ تفكيك و تمايزگذاری بطور برابر در اختيار همه‌ی انسانها با هر مليت و نژاد و دينی قرار داده و در استفاده از نعمات و زندگی دنيوی هيچ امتياز خاصی برای خداباوران و مومنين قايل نشده است مگر در جهان آخرت. بنابراين ما نيز حق نداريم كه در حيات دنيوی با سفسطه‌بازی و مغلطه‌كاری در آموزه‌ها و متون دينی، برای يك قشر، ملت، نژاد، دين و مذهبی امتيازات ويژه‌ای قايل گرديم و ديگر ابناء بشر را از آزادی و حقوق خداداديشان محروم كنيم.”
اقدام نمادين جنابعالی در دلجویی و بوسيدن پای كودكی بهایی‌زاده، نه تنها به معنای تاييد و تبليغ آيين بهائيت نبود بلكه شما به عنوان يك ايرانی مسلمان با اين عمل نمادين خود اثبات نموديد كه نوع‌دوستی و محبت به همنوع بدون توجه به دين و مذهب و نژاد و مليتش، يكی از آموزه‌های اخلاقی دين اسلام و مذهب تشيع است؛ و متاسفانه آنانی كه شما را بخاطر اين اقدام نمادينتان مورد هتاكی و توهين قرار دادند، سهواً يا عمداً چهره‌ای غير منطقی و خشن از آموزه‌های اسلام را به نمايش گذاشته‌اند كه برای حيات و حقوق فردی و اجتماعی انسان ارزشی قايل نيست؛ و بدين روش بيشتر از قبل باعث تخريب اذهان جهانی نسبت به اسلام و مسلمانی شده و دين مبين اسلام را خواسته يا ناخواسته از جنبه‌های اخلاقی، محبت‌آميز، كريمانه و انسان‌دوستانه‌اش تهی می‌كنند.
در هر صورت آنان كه برای انسان و انسانيت، بدون توجه به تعلقات فكری، عقيدتی، دينی، نژادی و جنسيتی، ارزش و احترام قايلند اقدام نمادين شما را درك كرده و بدان ارج نهاده و تحسينتان می‌كنند. قطع بدانيد كه تنها نيستيد. چنانكه عده‌ای از عزيزانی كه بسياريشان مورد شناخت بنده بوده و افرادی متدين و متشرع می‌باشند از اقدام نمادين‌تان حمايت كردند.
بنده همانگونه كه سالها قبل اعلام كرده‌ام برای مسلمان، يهودی، مسيحی، زرتشتی، بودايی، بهايی و… حتی آنان كه به دينی معتقد نيستند، ولی به اصول انسانيت معتقدند احترام قايلم. همچون برخی، غير مسلمان را حيواناتی نمی‌دانم كه بر روی زمين در حال چريدنند!!!. هر كس كه در وجودش فطرت انسانی تبلور داشته باشد، به هر دين و آيينی عقيده‌مند باشد، در مقابلش سر تعظيم فرود می‌آورم و دوستش دارم. هر كس كه از فطرت انسانيش فاصله گرفته باشد، به هر دين و آيينی عقيده‌مند باشد، از او تبری می‌جويم، و اينها را از معارف اسلام آموخته‌ام. لذا اين كمترين نيز به عنوان يك عالم دينی مسلمان اقدام نمادين جنابعالی را تحسين كرده و آن را در راستای تبليغ و تاييد آموزه‌های اخلاقی دين مبين اسلام می‌دانم و قاطعانه در حد توان خود از شما حمايت خواهم كرد.
هميشه موفق و برقرار و پيروز باشيد
تهران
9/6/1392الراجی؛
عبدالحميد معصومی تهرانی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2013/september/05/article/-2f65cfeb5a.html
پنجشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۲

 ** لزوم احترام به حقوق انسانی

قتل دلخراش و ناجوانمردانه هم‌وطن بهایی مرحوم عطاالله رضوانی باعث تاسف و تاثر است و بنده به نوبه خود به خانواده، دوستان و تمامی همكيشان ايشان تسليت عرض كرده و اميدوارم با گسترش عقل‌گرایی و پرهيز از تعصبات كور دينی در جامعه‌ ايرانی ديگر شاهد چنين اتفاقات وحشتناكی نباشيم و صد البته اميدوارم كه مسئولين امر، آمرين و عاملين چنين جناياتی را شناسایی كرده و به مجازات برسانند، زيرا اگر جلو چنين جنايتهای غير انسانی گرفته نشود جدای از اينكه چهره دستگاه‌های ذيربط را در اذهان جهانی خدشه‌دار می‌نمايد باعث جری شدن آمرين و عاملين ديگری نيز خواهد شد.
ايران كشوری متشكل از اقوام و اديان و مذاهب مختلف است كه تمامی آنها در كنار يكديگر مليت ايرانی را بوجود آورده و می‌آورند. ايران متعلق به يك قشر يا قوم و دين و مذهب خاصی نيست، متعلق به همه ايرانيان است؛ و نمی توان و نبايد افراد را به جهت تعلقات دينی و مذهبی و قومی شان از حقوق اوليه انسانی و اجتماعی محروم و محدود كرد. انسان فی النفسه دارای ارزش است و جان و حياتش حرمت دارد. نمی‌توان به انسانی كه به حقوق فردی و اجتماعی ديگران تعدی نكرده تنها به صرف آنكه دارای دين و آيين ديگریست تعرض كرد.
بنده از افكار و عقايد آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم؛ اما بحث بر سر حق و ناحق بودن يا ضاله و هادی بودن اديان يك بحث مطول است كه اساسا هيچ نتيجه‌ای در طول تاريخ نداشته و تنها منجر به هم‌نوع‌كشی شده است. طبق افكار و عقايد يهود، عيسی مسيح (ص) در ادعای خود دروغگو بوده و به همين جهت او را به صليب كشيدند. امروزه نيز علمای يهودی ده‌ها دليل بر ضاله بودن عقايد و افكار مسيحيت اقامه می‌كنند. در رم باستان نيز مسيحيان مورد تعرض و اذيت و آزار قرار می‌گرفتند. در دوران امپراطوری نرون برای اينكه مسيحيان را قتل عام كنند آتش‌سوزی تعمدی ايجاد كردند و آن را به گردن مسيحيان انداخته و مردم را تحريك كردند تا آنان را قتل عام كنند. نهايت اين ضاله دانستنها و آن اقدامات چه شد؟ مسيحيت از بين رفت؟
در دنباله اين ماجرا، علمای يهودی و مسيحی پيامبر اسلام(ص) را كذاب و دينش را با ده‌ها دليل ضاله‌ی مضله كه جز خشونت و خون‌ريزی چيزی برای جوامع بشری به ارمغان نياورده است می‌دانند. در ميان امت اسلامی نيز چندين فرقه بوجود آمد و هر دسته‌ای ديگری را به ذلالت و گمراهی متهم كرد، در صورتی كه كتاب و پيامبرشان يكیست. خوب كه نگاه كنيم اين يك داستان كش‌دار است كه حداقل سه دين بزرگ سامی يكديگر را قبول ندارند و افكار و عقايد يكديگر را يا ضاله قلمداد می كنند يا تحريف و منسوخ شده. هر طرف هم قصد داشت تا ريشه افكار و عقايد طرف مقابل را به هر طريق بخشكاند. هيچ كدام هم تا امروز نتوانسته ديگری را نابود كند يا متقاعد نمايد. تنها در اين ميان كلی انسان جانشان را از دست دادند و حقوق انسانی‌شان پايمال شد فقط بخاطر اينكه اين، آن را قبول نداشت. اينها تجربه‌ايست كه از تاريخ جوامع و اديان بدست می‌آوريم. آن رفتارها و تعديات به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران به بهانه‌های تعلقات دينی و مذهبی در قرون گذشته، بخاطر اينكه بشر درك درستی از حقوق فردی و اجتماعي اش نداشته قابل توجيه است. اما امروزه كه بشر به حقوق فردی و اجتماعی خود پی‌ برده و برای احقاق آن كوشش می‌كند، تعدی به جان و مال و ناموس و آبروی يك انسان تنها بخاطر تعلقات دينی، مذهبی، قومی، نژادی و جنسيتی هيچ توجيه عقلانی ندارد. ما حق نداريم حقوق فردی و اجتماعی هيچ انسانی را كه متعدی به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران نيست محدود كنيم و يا بدان تعرض نماييم. در دنيای امروز حقوق فردی و اجتماعی و در يك كلام حقوق شهروندی انسان بر اساس تعلقات دينی، مذهبی، قومی يا جنسيتی تعريف نمی‌شود. انسان به ما هو انسان بدون در نظر گرفتن تعلقات عقيدتی، قومی يا جنسيتی دارای حقوق انسانی است و هيچ كسی حق ندارد اين حقوق را برای انسانی كه متعرض به حقوق ديگران نشده محدود كند. هر حاكميتی هم موظف است كه از حقوق فردی و اجتماعی همه شهروندان بدون هيچ گونه استثناء قايل شدنی بصورت بی‌طرفانه دفاع كند و با هر كسی كه به هر بهانه و عقيده‌ای، حقوق شهروندی انسانی را مورد تعرض قرار میدهد برخورد نمايد.  
در هر كجای اين كره خاكی، پيروان هر دين و آيينی –حتی گاو پرستان هندوستان- دين آيين خودشان را حق مطلق می‌دانند و مابقی اديان را ضاله‌ی مضله. اين حرفهای قرون وسطایی كه من هدايت شده‌ام و دينم حق مطلق است و مابقی گمراه و ناحق مطلق هستند، امروزه در عصر ارتباطات و دهكده جهانی وجه درست و عقلانی ندارد. انسانی كه به جان، مال، ناموس و حيثيت ديگران تعدی نكرده و نمی كند بايد محترم شمرده شود حال به هر دين و آيينی كه می‌خواهد باورمند باشد. بنده فكر نمی‌كنم كه در عصر حاضر تفكر و انديشه‌ای ضاله و مضله‌تر از اين مسلمانان خشك مغز و افراطی كه با آرامش آدم می كشند يافت شود. به نظر بنده آن تفكر و دين و مذهبی ضاله‌ی مضله است كه آسايش و امنيت را از دنيای ديگران سلب می‌كند و برای حيات انسان ارزشی قايل نيست، والا نشستن و اتهام زدن و چوب و چماق حق و باطل بر فرق يكديگر كوفتن، در طول تاريخ جز خون‌ريزی و هم‌نوع‌كشی هيچ نتيجه‌ای نداشته.
بنده از پژوهش در سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام اين را فهميده‌ام كه پيام و چكيده‌ی آموزه‌های اين اديان آن است كه ما به هم آزار نرسانيم، به هم ظلم نكنيم، به حقوق هم تعدی و تجاوز نكنيم؛ حالا خدا را با هر زبان و عملی كه می خواهيم عبادت نماييم. فردای قيامت خدا خودش می داند كه چگونه با بندگانش رفتار كند، اما يقين دارم كه خدا كسی را به صرف مسلمان بودن يا مسيحی و يهودی و زرتشتی و بهایی و.... بودن به بهشت يا جهنم نمی‌فرستد، به عمل و رفتارش جزا و پاداش می‌دهد. هيچ كسی را هم در گور ديگری نمی‌گذارند و عمل هر كسی به گردن خود اوست.
بقول حافظ شيرازی:
  عيب رندان مكن ای زاهد پاكيزه سرشت
  كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
  من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
  هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت
  همه كس طالب يارند چه هوشيار و چه مست
 همه جا خانه‌ی عشقست چه مسجد چه كنشت
  نا اميدم مكن از سابقه‌ی لطف ازل
  تو پس پرده چه دانی كه چه خوبست و كه زشت
بنده اميدوارم روزی در اين كشور شیعه، سنی، زرتشتی، مسيحی، يهودی، بهایی و حتی خداناباوران از حقوقی يكسان و كرامتی هم‌سطح برخوردار باشند؛ در چنين جامعه‌ايست كه استعدادها شكوفا می‌گردد و كشوری را قدرتمند می‌كند. البته اين اتفاق مبارك در جامعه‌ی ايرانی خوشبختانه در حال گسترش و نهادينه شدن است و انشاءالله روز به روز بيشتر نيز خواهد شد.

http://www.amasumi.net/150-ديدار-با-جمعی-از-هموطنان-بهایی



Wednesday, September 4, 2013

خانواده عطاالله رضوانی در مصاحبه با روز: قتل سازماندهی شده و عقیدتی بوده


خانواده عطاالله رضوانی در مصاحبه با روز:
قتل سازماندهی شده و عقیدتی بوده
 

سه شنبه ۵ شهريور ۱۳۹۲

خانواده عطاالله رضوانی در مصاحبه با روز:
قتل سازماندهی شده و عقیدتی بوده

جنازه عطاالله رضوانی، شهروند ۵۴ ساله و بهائی ساکن بندرعباس در یکی از جاده‌های متروکه و خارج از شهر پیدا شد. خانواده او در مصاحبه با "روز" می‌گویند که وی ساعت ۹ شنبه شب از منزل خارج شده و یک روز بعد، اداره آگاهی خبر قتل او را به آن‌ها داده است: "با گلوله از پشت سر به او شلیک کرده‌اند هیچ یک از وسایل ماشین او و وسایل شخصی‌اش هم دست نخورده و فقط موبایل او را با خود برده‌اند".

کورش رضوانی، فرزند عطالله رضوانی و همچنین نوید اقدسی، پسرخاله مقتول به "روز" می‌گویند هیچ انگیزه شخصی برای چنین قتلی وجود نداشته و خانواده، بستگان و آشنایان آن‌ها معتقدند این قتل با مسائل عقیدتی مرتبط بوده است. آقای رضوانی، از بهائیان شناخته شده شهر بندرعباس،به گفته خانواده‌اش، بار‌ها از سوی اداره اطلاعات این شهر تحت فشارهای مختلف قرار گرفته بود.

روشنک شکیبایی و ملیکا رضوانی، همسر و دختر آقای رضوانی هنگام قتل در مسافرت بودند و روز گذشته از مشهد بازگشته‌اند، اما کورش رضوانی، پسر وی درباره شب وقوع قتل می‌گوید: "ساعت ۹ شنبه شب از خانه خارج شدند. قرار بود برگردند خانه اما برنگشتند. نگران شدیم همه جا سر زدیم، بیمارستان‌ها و کلانتری‌ها و هر جا که فکر می‌کردیم. خبری نشد و به ناچار رفتیم پرونده مفقودی تشکیل دهیم. در حال انجام کار بودیم که آقایی زنگ زد و گفت بیایید اداره آگاهی، پدرتان پیدا شده. رفتیم.گفتند فوت شده. در یکی از جاده‌هایی که به سمت خارج از شهر می‌رود او را پیدا کرده‌ بودند. گفتند با گلوله از پشت سر به او شلیک کرده‌اند. الان هم جنازه در پزشکی قانونی است و هنوز به ما تحویل نداده‌اند.«

از او سئوال می‌کنم آیا پدرتان مشکل شخصی با کسی داشت یا کسی مشکل و دشمنی با پدر شما داشت؟ می‌گوید: «پدرم شخصیت خاصی بود. جز خدمت کردن کاری نداشت. نه با کسی مشکلی داشت و نه دشمنی داشت. این قتل هم سازمان یافته بود، قتل معمولی نبود. اینکه کسی را ببرند جاده متروکه و از پشت سر شلیک کنند با امکانات و سازماندهی شده بود. در اصل ایشان پشت ماشین‌اش بوده، پس احتمالا با تهدید او را از شهر خارج کرده‌اند. ما تا ساعت ۱۲ شب زنگ می‌زدیم موبایل پدرم زنگ می‌خورد ولی جواب نمی‌داد. ۱۲ شب موبایل خاموش شد."

نظر خود وی را می پرسم و اینکه برخی گزارش‌ها از احضار و تهدید پدرش از سوی اطلاعات خبر می‌دهند. می‌گوید: من نمی‌دانم. خیلی مسائل می‌تواند باشد.به هر حال اینکه ما از اقلیت‌های مذهبی هستیم و این جریانات هم می تواند باشد. پدرم هم تهدید وهم احضار می‌شدند.

می‌پرسم چه تهدیدی؟ قتل پدرتان با این تهدید‌ها مرتبط است؟ می‌گوید: تشکیلات بهایی که تعطیل شد پدرم امور بهائیان را اینجا انجام می‌داد. هر کسی را می‌بردند بازجویی، او را علیه پدرم تحت فشار قرار می دادند و تهدید می‌کردند. بار‌ها تماس می‌گرفتند اما پدرم جواب نمی‌داد. او را به عنوان رئیس بهائیان اینجا می‌شناختند و خیلی اذیت می‌کردند. گفته بودند در کارهای دولتی و تاسیسات و.. با پدرم همکاری نکنند. کلا خیلی در کار مشکل ایجاد کردند. این فشارها از طریق اداره اماکن یا اطلاعات بود.

برخی وب سایت‌ها از تهدیدات و فشارهای دفتر امام جمعه شهر بندرعباس هم خبر داده‌اند. پسر اقای رضوانی در این زمینه می‌گوید: مدت‌ها امام جمعه اینجا علیه بهائیان سخنرانی و تهدید می‌کرد. آن موقع چون تشکیلات بهایی تعطیل نبود پدرم و دو تن از دوستانش نامه‌ای نوشتند و به دفتر امام جمعه دادند. نوشته بودند این صحبت‌هایی که شما علیه ما می‌کنید صحت ندارد. ما بهائیان چنین افرادی که شما می‌گویید نیستیم. شما امام جمعه شهر هستید و سخنان شما باعث تحریک عده‌ای برای آزار و اذیت بهائیان می‌شود. شما در مقام امام جمعه نباید علیه ما چنین صحبت کنید و.. امام جمعه هم در صحبت‌هایش در نماز جمعه گفت بله این‌ها نامه نوشتند و.. پدرم و دوستانش به مقامات امنیتی و نظامی هم شکایت کردند که این سخنان باعث ایجاد تنش و خونریزی می‌شود و.. اما نتیجه‌ای نداد. البته از سوی امام جمعه یا دفتر او، پدرم مستقیم تهدید نشده بود. فشار‌ها و تهدید‌ها از سوی اداره اطلاعات بود که احضار می‌کردند و البته پدرم هم مراجعه نمی‌کرد. می‌گفت احضار تلفنی قانونی نیست. حالا هم که این وضعیت پیش آمده، واقعا هنوز نمی‌دانیم چه کسی و با چه انگیزه‌ای دست به قتل پدرم، آن هم به این شکل زده‌. جز مسائل عقیدتی هیچ چیز دیگری به ذهنمان نمی‌رسد. به هر حال پی گیر هستیم ببینیم وضعیت چه می‌شود. به دادستانی هم شکایت می‌کنیم و وکیل می‌گیریم تا مشخص شود قتل را چه کسی انجام داده است.

نوید اقدسی، پسرخاله عطاالله رضوانی هم در مصاحبه با "روز" درباره پی گیری‌های خانواده برای روشن شدن مساله قتل آقای رضوانی چنین توضیح می‌دهد: "این دو روزی که کورش به اداره آگاهی رفته بیشتر حالت بازپرسی و سئوال و جواب بوده. هنوز ما جسد را رویت نکرده‌ایم. چیزهایی که برای ما محرز است، اینکه هیچ شئی یا پولی از ماشین دزدیده نشده است. خود ماشین را هم ندزدیده‌اند. حتی یک ریال پول دزدیده نشده، تنها چیزی که برده‌اند موبایل مقتول بوده. چون آخرین نفری که مقتول را دیده و از آشنایان بوده می‌گفت قبل از اینکه او را سوار ماشین کند نیم ساعت با گوشی موبایل حرف می‌زد. حالا ما دنبال این هستیم که حکم بگیریم و از طریق مخابرات مشخص شود چه کسی تماس گرفته و با چه کسی حرف زده و جریان چه بود."ه

او می‌افزاید: "فعلا این‌ها چیزهایی است که می‌دانیم ولی بقیه مسائلی است که حدس می‌زنیم و احتمال می‌دهیم. اگر بخواهند پی گیر قضیه باشند سرنخ‌های زیادی است. یکی موبایل است، نحوه شلیک و نوع گلوله و تلفن‌هایی که روزهای قبل به او شده. مساله اینجاست که ما می‌ترسیم اراده‌ای موجود نباشد که قضیه روشن شود و از اطلاعات دستور سر هم بندی کردن قضیه را بدهند. ولی مساله قتل یک چیز است و مساله اصلی انگیزه قتل است".

سئوال می‌کنم ازنظر شما چه انگیزه‌ای برای قتل آقای رضوانی وجود داشته؟ می‌گوید: "این مهم‌ترین شوکی است که نه تنها به خانواده مقتول و جامعه بهائی بندرعباس بلکه به جامعه غیر بهایی بندرعباس هم وارد شده. هیچ انگیزه‌ای نیست. آقای رضوانی حتی سیگار هم دست‌اش نگرفته. یک آدم معتقد به دیانت بهایی بود که سراغ مشروب هم نمی‌رفت. هیچ خورده حساب مالی با هیچ کسی نداشت و خیلی کار‌ها را عام المنفعه انجام می‌داد. در بندرعباس بین همه، چه مسلمان و چه بهایی کاملا محبوب بود. هر چه فکر می‌کنیم چه انگیزه‌ای بوده که با اسلحه او را بکشند هیچ به ذهنمان نمی‌رسد جز انگیزه عقیدتی. خانواده و تمام دوستان و آشنایان بهایی و غیربهایی در این زمینه هم عقیده هستند چون ایشان سال‌ها تحت فشار بود. ایشان سر‌شناسترین بهایی بندرعباس و شاید استان هرمزگان بود. روابط بسیار خوبی با همه داشت و آدم سر‌شناسی بود و وزارت اطلاعات این را نمی‌پسندید. بار‌ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به ایشان فشار آوردند. از لحاظ کاری خیلی فشار آوردند. دوستان ایشان را که می‌بردند وزارت اطلاعات می‌ترساندند که با ایشان ارتباطی نداشته باشند. یا آن‌ها را می‌ترساندند که بروند و روی ایشان فشار بیاورند. به هر حال تنها چیزی که ما می‌توانیم به آن شک داشته باشیم مسائل عقیدتی است که البته فعلا هیچ مدرکی نداریم و شاید در آینده هم نتوانیم هیچ مدرکی برای اثبات آن داشته باشیم. به هر حال حکومت جمهوری اسلامی است و ما اینجا اقلیت مغضوبی هستیم. ولی تنها شکی که ما داریم همین است و هیچ انگیزه دیگری به ذهن ما می‌رسد."

آقای اقدسی هم می‌گوید که آقای رضوانی بار‌ها تحت فشار و مورد تهدید قرار گرفته بود. او توضیح می‌دهد: "دو دسته تهدید است. یک دسته تهدیدات علنی که همه ما از آن خبر داریم مثلا از اداره اماکن مزاحم ایشان می‌شدند و ماموران اطلاعات می‌آمدند به کسب ایشان گیر می‌دادند. ایشان یکی از وارد‌ترین افراد در مساله تصفیه آب و تاسیسات آب بودند. یکی از شرکای ایشان مسلمان بود ولی با هم کار می‌کردند. وزارت اطلاعات به سازمان آب و فاضلاب هرمزگان می‌گوید که با ایشان کار نکنند و این‌ها هم طرف کارشان همین سازمان بود. بعد مغازه عینک سازی داشتند با شریک دیگری. باز هم وزارت اطلاعات با هماهنگی اماکن به کسب و کار ایشان گیر می‌دهد. شریک و پسرشان را تهدید می‌کنند. بهائیان دیگری را که احضار می‌کردند در جلسات بازجویی آن‌ها علیه آقای رضوانی حرف می‌زدند و حتی تهدید می‌کردند که این فشار‌ها را به آقای رضوانی منتقل کنند. تهدید می‌کردند که با او ارتباط نداشته باشند. ایشان آدم بسیار متواضعی بود و از سویی چون می‌خواست باعث نگرانی خانواده نشود خیلی تهدید‌ها را به خانواده و بستگان منتقل نمی‌کرد. تهدیدات غیرعلنی را بروز نمی‌داد. اما می‌دانیم که تحت فشار بود. خانواده او عازم مشهد بودند. همسرش می‌گوید که ایشان چند روزی خیلی پکر و درهم بود. اما هیچ حرفی نمی‌زد و نمی‌گفت که چه شده. "

او می‌افزاید: "تا جایی که ما خبر داریم هیچ تهدید مستقیمی از سوی امام جمعه بندرعباس متوجه ایشان نبوده ولی امام جمعه بندرعباس بیاناتی در ضدیت با دیانت بهایی و بهائیان بندرعباس حدود دو سال مداوم گفته و تکرار کرده است. آقای رضوانی و دو سه نفر دیگر از دوستانشان که مسئول جامعه بهایی بندرعباس بودند نامه‌ای می‌نویسند و به ایشان متذکر می‌شوند که اختلاف افکنی‌ها و تهییج احساسات دینی مردم احتمال دارد به فاجعه‌هایی بینجامد. تنها مساله با امام جمعه همین بود. ما می‌دانیم که به صورت مستقیم امام جمعه چیزی به آقای رضوانی نگفته. "

آقای اقدسی سپس تاکید می‌کند که آقای رضوانی هیچ مشکل شخصی نداشته: "همه اینجا معتقدند به خاطر همین مساله عقیدتی بوده. خانواده به هر حال پی گیر هستند، شکایت کرده‌اند ولی خب می‌دانید که با زندانی شدن خانم ستوده و آقای سلطانی، وکلای کمی حاضر به پذیرش چنین پرونده‌هایی هستند".

او سپس به زندانی شدن برخی از اعضای خانواده آقای رضوانی طی سالهای اخیر اشاره می کند و می‌گوید: "صهبا رضوانی (فنائیان) خواهر آقای رضوانی از بهائیان سمنان است که سه سال به خاطر اعتقاد به دیانت بهائی در زندان بوده است. خواهر‌زاده و همسر خواهر آقای رضوانی نیز مدت‌ها در زندان سمنان بوده‌اند و به تازگی آزاد شده‌اند. از سوی دیگر در همین بندرعباس هم بهائیان بسیاری تحت فشار بوده‌اند یا مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار گرفته‌اند. در ایران از اول جمهوری اسلامی تا الان بالای ۲۰۰ نفر از بهائیان با اتهامات واهی مثل جاسوسی کشته شده‌اند. جالب اینکه اگر یک جمله می‌نوشتند بهایی نیستیم اتهام جاسوسی هم رفع می‌شد! آخر این چه نوع جاسوسی هست که این گونه رفع می‌شود؟ فقط مساله اعدام یا قتل نیست. زندان‌های بی‌مورد، جلوگیری از کسب کار بهائیان. تا ۶- ۷ سال پیش جوانان بهایی را به کنکور راه نمی‌دادند. این‌ها نمونه‌هایی از آزار و اذیت‌هایی است که بهائیان با آن مواجه بوده‌اند، آن هم به خاطر مسائل عقیدتی خودشان. الان هم که با این قضیه قتل پسر خاله‌ام طرف هستیم و جز مساله عقیدتی هیچ انگیزه دیگری برای قتل وجود ندارد".