Friday, June 24, 2022

اعدام بهائیان همدان، نامه ا‌ی به محمدجواد لاریجانی

 منبع: http://iranwire.com/features/6503/

رویا٬ دختر سهراب حبیبی٬ عضو محفل همدان که در خرداد ماه سال ۱۳۶۰ در زندان این شهر به همراه ۶ عضو دیگر٬ زیر شکنجه جان خود را از دست داد٬ در نامه‌ای خطاب به محمدجواد لاریجانی٬ رییس ستاد حقوق‌بشر قوه قضاییه به شرح واقعه‌ی کشته شدن پدرش پرداخته و نسبت به عدم تایید دانشجویان بهایی برای تحصیل در دانشگاه اعتراض کرده است.

وی با اشاره به سخنان لاریجانی مبنی بر عدم برخورد جمهوری اسلامی با شهروندان به دلیل بهایی بودن٬ تاکید کرد که «آن‌چه شما فرمودید فقط مختص کتاب قانون است».

متن کامل این نامه که برای اولین بار منتشر می‌شود٬ در اختیار ایران وایر قرار گرفته است:

جناب آقای محمد جواد لاریجانی رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه

با عرض سلام و پوزش از این‌که بدون مقدمه اصل مطلب را بیان می‌کنم. چندی پیش  در مورد حقوق شهروندی مطالبی فرمودید: «مسوولان هیچ‌گاه به صرف بهایی بودن با پیروان این آیین برخورد نکرده اند، چرا که طبق قانون اساسی معتقدند هر شهروند ایرانی ازحقوقی برخوردار است  و نمی‌توان او را از حقوق مصرح در قانون اساسی منع کرد».

متاسفانه آن‌چه شما فرمودید فقط مختص کتاب قانون است و بس اما در عمل ذره‌ایی از این حقوق اعمال نشده و نمی‌شود. فقط جهت یادآوری عرض می‌شود که عدم تفتیش عقاید، حق زندگی، آزادی بیان، حق امنیت و… از جمله حقوق اولیه و ضروری‌ای‌ست که از خانواده من و پدرم دریغ کردید».

نمی‌دانم شما سال ۱۳۶۰ را به خاطر دارید؟ در آن سال پدر من به همراه چند تن از دوستانش که نمایندگان جامعه بهایی در همدان بودند، به جرم بهایی بودن و اداره امور بهاییان دستگیر و زندانی شدند. بعد از بازجویی‌های مکرر، قاضی دادگاه (آقای اعلمی) در آخرین جلسه دادگاه اظهار کرد که پرونده‌ی آن‌ها را بررسی کرده و آنان بی‌گناه هستند و تا چند روز آینده آزاد خواهند شد. در آن زمان همه ما از عدالت و انصاف قاضی و روسای دادگاه خوشحال بودیم اما نه تنها آزادی در کار نبود بلکه بعد از چندین‌بار اعدام نمایشی درتاریخ  ۱۳۶۰.۳.۲۳ هر هفت نفر زیر شکنجه‌های سبعانه و بدون تیر خلاص جان دادند.

آقای لاریجانی هر چند اصل مدارک که اجساد تکه‌تکه شده آنان بود از بین رفته و با این‌که قاضی دادگاه  آقای اعلمی که رای بی‌گناهی این هفت نفر را اعلام کرد در قید حیات نیست و هر چند سایر مدارک دادگاه را از بین بردند، امّا بنده به عنوان شاهدی زنده ناظر صحنه‌هایی دل‌خراش بودم. چشمان من کمر سوخته‌شده و بدن دِشنه‌خورده پدرم را دید، چشمان من انگشتان شکسته‌شده و آرنج آویزان عمویم را دید، گو‌ش‌های من صدای مردمی را که می‌گفتند پاهای دکتر وفایی را رشته‌رشته کرده‌اند، سینه آقای خزین را پِرِس کرده‌اند٬ شنید. هنوز ناله مردمی را که می‌گفتند این هفت نفر را قصابی کرده‌اند٬ می شنوم. آیا می‌دانستید که شکم یکی از این هفت نفر را پاره کردند و احشاء آن را بیرون ریختند؟ این قسمتی از حقوق شهروندی بود که برای این هفت نفر قائل شدند اما داستان به این‌جا ختم نمی‌شود. آیا می‌دانستید که اجساد این هفت نفر بهایی را به جای این‌که در سردخانه قرار دهند، در پیاده‌رو مقابل بیمارستان امام خمینی همدان ریختند تا مورد اهانت و توهین مردم قرار بگیرند؟

این هم یکی دیگر از حقوقی است که شما اشاره کردید و باز هم آیا می‌دانستید که بعد از چند ماه که از دفن این هفت نفر گذشت گورستان بهاییان را مصادره و سپس خراب کردند و سنگ قبرها را برای فروش گذاشتند و تمامی اجساد آن گورستان را از بین برده و نابود کردند؟ به نظر شما این گورستان و ساکنان خاموش آن مرتکب چه جرمی شده بودند که باید این‌گونه مورد بی‌حرمتی قرار گیرند و مجازات شوند؟

شما در قسمتی دیگر از صحبت‌های خود اشاره کردید: «اگر کسی مدعی محرومیت از تحصیل به صرف بهایی بودن هستند می‌تواند مدارک خود را به ستاد حقوق‌بشر برای پیگیری تحویل دهد». من بعد از اخذ دیپلم چند سال جهت شرکت در کنکور ثبت‌نام کردم و چون دارای ستون مذهب بود و بهایی قید کرده بودم٬ اجازه‌ی ورود ندادند. وقتی برای پیگیری مراجعه کردم به طور شفاهی گفته شد به علت بهایی بودن نمی‌توانید در کنکور شرکت کنید. متاسفانه باقی‌مانده مدارک نیز طی چندین بار حمله به منزل ما در سالهای ۷۷ ، ۸۴ و ۹۰ به همراه سایر کتب مصادره شد.

بدیهی است که با اطمینان خاطر از «مدعیان محرومیت از تحصیل به صرف بهایی بودن» خواستار ارایه مدرک شوید، چون کاملا مطمئن هستید که تمامی مدارک از بین رفته است و حتی تکه کاغذی هم موجود نیست. واقعا صحبت زیرکانه و حساب شده‌ایی را مطرح کردید.

جناب لاریجانی هر چند مدارک کاغذی وجود ندارد امّا بنده و چند صد نفر بهایی دیگر به عنوان مدارک زنده در کشور ایران وجود داریم که از ابتدای انقلاب تاکنون از تحصیل در دانشگاه محروم بوده و هستیم.

اکنون با توجه به ارایه مدرک زنده، از آن مقام عالی رتبه تقاضا دارم طبق صحبت خود که فرمودید: «مدارک خود را به ستاد حقوق‌بشر برای پیگیری تحویل دهند»٬ حقوق از دست‌رفته خود و خانواده‌ام که شامل: قطع حقوق پدرم از سال ۱۳۵۹ و اعدام ایشان با توجه به این‌که رای دادگاه مبنی بر بی‌گناهی بود و نیز محرومیت از تحصیل است، سریعا پیگیری و جهت اعاده حقوق پاسخ دهید.

با تشکر رویا حبیبی


هفت تن از اعضای محفل روحانی محلی بهائیان همدان – مسئول هماهنگی فعالیت های بهائی – که بعد از انقلاب اسلامی در همدان تیر باران شدند: آقای محمد سهراب حبیبی، آقای محمد باقر سهیل حبیبی، آقای حسین خندیل، آقای طراز الله خزوعیان، آقای حسین مطلق، دکتر فیروز نعیمی و دکتر نصیر وفایی.








Monday, June 20, 2022

دختر جوان بهائی را همراه پدر و مادرش به دار آویختند


iranwire

کیان ثابتی

«خبر اعدام خانواده‌ام، هر سه تا با هم، مثل ضربه ناگهانی یک پُتک بود به سَرم، تا چند روز هیچ چیزی نمی‌تونستم بخورم. جسمم هیچ چیزی را نمی‌پذیرفت. در شوک کامل بودم. امروز احساس خوبی دارم؛ چون خانواده‌ام تا پای جان بر سر اعتقادشان ایستادند و به من، فرزند‌شان و هزاران نفر دیگه یاد دادند که هیچ‌گاه تسلیم ظلم و بی‌عدالتی نشوند؛ حتی اگر جان خود را از دست بدهند. اهداف بزرگ، فداکاری‌های بزرگ می‌خواهد.»⁠
این‌ها سخنان «ناهید اشراقی» است. پدر، مادر و خواهر جوان او به‌طور هم‌زمان در خرداد ۱۳۶۲ به‌خاطر اعتقاد به آیین بهایی در شهر شیراز اعدام شدند.⁠
خانواده اشراقی که بودند؟⁠
ناهید اشراقی می‌گوید: «پدرم، عنایت‌الله اشراقی و مادرم، عزت جانمی هر دو در نجف‌آباد اصفهان از والدینی بهایی به‌ دنیا آمدند. پدرم متولد سال ۱۳۰۰ و مادرم متولد ۱۳۰۵ بود. پدرم پس از پایان سربازی در شرکت نفت استخدام شد. اولین محل خدمت او بندر بوشهر بود. او اغلب مرخصی‌هایش را در منزل پدری‌اش در اصفهان می‌گذراند. در طی همین رفت‌وآمدها، پدر و مادرم با هم آشنا شدند که این آشنایی منجر به ازدواج آن دو با یک‌دیگر در سال ۱۳۲۶ شد.»⁠
او ادامه می‌دهد که پس از به دنیا آمدن فرزند دوم‌، پدرش تقاضای انتقال داد و با موافقت شرکت نفت به کازرون منتقل شدند. در سال ۱۳۳۶، خانواده اشراقی به شیراز نقل مکان کردند و مدت ۱۳ سال در این شهر سکونت گزیدند. ⁠
ناهید در مورد خواهرش می‌گوید: «ما پنج خواهر و برادر بودیم. رویا فرزند چهارم خانواده و در سال ۱۳۳۹ در شهر شیراز به دنیا آمد. او چند کلاس اول ابتدایی را در شیراز خواند و سپس با انتقال پدر به تربت حیدریه، بقیه دوره ابتدایی را در آن شهر گذراند. سرانجام، پدرم به مشهد منتقل شد و خانواده‌ام ساکن مشهد شدند.»⁠
در سال ۱۳۵۷، رویا در رشته دامپزشکی دانشگاه پهلوی شیراز پذیرفته شد و برای تحصیل و زندگی راهی آن شهر شد. پدرش هم پس از سال‌ها خدمت در شرکت نفت ایران بازنشسته شد و همراه همسر و دختر دیگرش به شیراز بازگشت. ⁠
#اقلیت‌های_مذهبی

بخش دیگری از گزارش کیان ثابتی را در کامنت بخوانید⁠
برای دسترسی به لینک گزارش در سایت ایران‌وایر، به بیوی صفحه مراجعه کنید⁠


iranwire

زندگی در شیراز

سرانجام پس از سال‌ها کار و سکونت در شهرهای مختلف، زندگی خانواده اشراقی در شیراز به ثبات رسید. آنان در منزلی که در دوره قبلی سکونت‌شان در شیراز خریداری کرده بودند، ساکن شدند. سه تا از فرزندشان در خارج از کشور ساکن بودند، رویا مشغول تحصیل بود و پدر و مادر هم دوران بازنشستگی را در آرامش می‌گذراندند.

اما این آرامش نسبی طولی نکشید که با قطع حقوق بازنشستگی پدر و اخراج رویا از دانشگاه به دلیل بهایی بودن به هم خورد. از طرف دیگر، اعدام و دستگیری بهاییان در شهرهای مختلف ایران آغاز شده بود. دامنه دستگیری و اعدام‌ها به شیراز هم کشیده شد. املاک متعلق به جامعه بهایی شیراز به تصرف کمیته‌های انقلاب درآمد. این وضعیت، فرزندان خارج از کشور خانواده اشراقی را نگران حال پدر و مادرشان کرده بود. آنان از والدین‌شان خواستند تا به خارج از کشور بیایند.

ناهید اشراقی می‌گوید: «پدر و مادرم مخالف ترک ایران بودند. پدر می‌گفت، الان جامعه بهایی در ایران تحت فشار است و بهاییان برای تحمل این فشارها احتیاج به کمک هم‌دیگر دارند. ما نباید از سختی‌ها فرار کنیم، باید کنار هم باشیم و به هم کمک کنیم. پدر و مادر از ما خواستند تا رویا و رزیتا را تشویق به خروج از کشور کنیم؛ ولی آن‌ها هم مخالف بودند و می‌گفتند در این شرایط که بهاییان احتیاج به همراهی و همبستگی دارند، ما چطور می‌توانیم برای راحتی خودمان از ایران برویم.»

نخستین بازداشت خانواده اشراقی

در دوران جنگ، خانه اشراقی‌ها میزبان خانواده‌های جنگ‌زده بهایی بود که زندگی خود را از دست داده و آواره شده بودند. خانواده‌های جنگ‌زده تا پیدا کردن مکان مناسب برای زندگی در منزل عنایت اشراقی ساکن می‌شدند و خانواده اشراقی از آن‌ها پذیرایی می‌کردند.

بر اثر رفت و آمدهای مکرر به منزل اشراقی‌ها، صبح روز ۵ آذر ۱۳۶۰ ماموران سپاه به منزل اشراقی حمله کردند و عنایت اشراقی و همسرش، عزت خانم را به همراه دختران‌شان، رویا و رزیتا و دو میهمان بازداشت کردند. بازداشت‌شدگان را به مرکز سپاه پاسداران منتقل و پس از سه روز آن‌ها را آزاد کردند.






Thursday, June 9, 2022

سرو ها به جای سرو قدان/ محل گورهای فردی و دسته جمعی مجاهدین، چریکهای فدایی خلق (کشتارهای دسته جمعی تابستان سال ۶۷) و حدود ۶۰ تن از شهدای بهائی را که به خصوص در سالهای ۶۱، ۶۲ و ۶۳، توسط مسئولین جمهوری اسلامی اعدام شده اند در خود جای داده است. ۸ تن اعضای محفل ملی دوم بهاییان ایران و ۷ نفر از اعضای محفل تهران، که در ۶ و ۱۳ دی سال ۱۳۶۰ اعدام شدند ، در زمره این ۶۰ نفر می باشند



سرویس خبری جامه بهائی

سرویس جهانی بهائی

۰۴ بهمن ۱۳۸۷ (۲۳ ژانویه ۲۰۰۹)

انعکاس آئین بهائی در رسانه ها


سرو ها به جای سرو قدان

شامگاه پنجشنبه ۲۶ دی ماه سال جاری(۱۳۸۷ شمسی) بخشی از گورستان بهائیان تهران موسوم به گلستان جاوید بهائیان تهران به وسیله لودر، گریدر و بولدزر تخریب شد.
 این گورستان در مجاورت گورستان ارمنیان و هندوها واقع است. تخریب یک چهارم این محل از ساعت ۹ پنجشنبه شب تا بامداد جمعه ۲۷ دی ماه صورت گرفته است.

 بخش تخریب شده مربوط به اعدامیان بهائی، مجاهدین، چریکهای فدائی می باشد که کاملا خاکبرداری شده و یکی در میان درختان چنار و سرو کاشته شده است. 
این تخریب توسط سازمان اطلاعات شهرداری و سازمان بهشت زهرا صورت پذیرفته و بنابراین کاملا یک فعالیت دولتی تلقی می شود.

همان شب به مسئولین گلستان جاوید اطلاع داده شده که به بهائیان اطلاع داده شود تا کسی فردا جمعه به این محل مراجعه ننماید.

گلستان جاوید بهائیان تهران در دو قسمت نزدیک به هم در جاده خاوران قرار دارد. این محل ، منطقه ای غیر مسکونی و بیابان گونه است و به نظر نمی رسد نیازی به درختکاری داشته باشد.
 یک چهارم از بخش پائینی این گورستان و قسمت کوچکتری از قطعه سوم که مربوط به متوفیان قدیمی تر است، گورهای فردی و دسته جمعی مجاهدین، چریکهای فدایی خلق (کشتارهای دسته جمعی تابستان سال ۶۷) و حدود ۶۰ تن از شهدای بهائی را که به خصوص در سالهای ۶۱، ۶۲ و ۶۳، توسط مسئولین جمهوری اسلامی اعدام شده اند در خود جای داده است. ۸ تن اعضای محفل ملی دوم بهاییان ایران و ۷ نفر از اعضای محفل تهران، که در ۶ و ۱۳ دی سال ۱۳۶۰ اعدام شدند ، در زمره این ۶۰ نفر می باشند.
 در این قسمت نه سنگ قبری موجود است و نه جای دقیق مردگان ولی گورهای دسته جمعی گروههای سیاسی و بهائیانی که در این سالها بدون محاکمه اعدام شده اند موجود است.

در همان شب پنجشنبه ۲۶ دی ماه جلوی در ورودی گلستان جاوید تابلویی نصب می گردد که بر روی آن نوشته شده بود:
"ساماندهی گورستانهای اقلیتهای مذهبی"! .
در فاصله ۱۰ ساعت تمام این قسمت خاکبرداری شده و جای آن درخت کاشته شده است.
 این در حالیست که خانواده این قربانیان هر روزه برای دیدار قبور عزیزان خود به این محل آمده و برای ایشان دعا می خواندند و آب و گلاب می پاشیدند و گل میگذاردند ولی مسئولین دولتی از وجود اجساد چنین افراد اظهار بی اطلاعی نموده و دست به چنین اقدامی زده اند.
 درحالی که ۴ سال قبل سازمان بهشت زهرا به مسئولین گلستان جاوید بهائیان مراجعه کرده و درخواست نموده اند که اسامی دفن شدگان این بخش به آنها داده شود تا برای ساماندهی گورستان اقلیتهای مذهبی! سنگ قبر تهیه شود. در حالی که جامعه بهائیان ایران نیازی به کمک ایشان برای تهیه سنگ قبر نداشته است. در هر حال لیست ۶۰ بهایی دفن شده در این محل کاملا مشخص است.

سوال مهم در اینجاست که چرا این عمل خداپسندانه! یعنی کاشت درختان و ایجاد فضای سبز بر روی اجساد این افراد ، به طور ناگهانی و در شبانگاه صورت گرفته و همه مدارک و شواهد به سرعت جمع شده است؟

5 ماه قبل نیز در مرداد ماه، غسال خانه این گورستان و نمازخانه ای که برای قرائت نماز میت( نماز مخصوص مردگان ) تعبیه شده بود، توسط افرادی ناشناس! تخریب شد. در ورودی گلستان جاوید نیز از شهریور ماه جوش داده شد تا از ورود افراد جلوگیری به عمل آید و به خصوص از مراسم یاد بود قربانیان شهریور ۶۷ توسط اقوامشان در این محل ممانعت شود.

در حال حاضر نیز مرتبا مامورینی با لباسهای شخصی در اطراف و داخل این محل می چرخند و اوضاع را بررسی می نمایند.

به نظر می رسد استفاده از ماشین آلاتی نظیر چون بولدزر، گریدر و ... برای درختکاری در این محل به منظور انتقال اجساد این اعدام شدگان صورت گرفته چه که این اعدامهای بی محاکمه شاهدی روشن بر مظالمی ست که بر احزاب سیاسی و اقلیتهای مذهبی ایران روا داشته شده و به هیچ ترفند ونیرنگی پاک و نابود نخواهد شد.

این اقدام غیر انسانی پیش از این، در زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی در تهران صورت پذیرفت. گلستان جاوید بهائیان که در محل فرهنگسرای خاوران فعلی واقع بود توسط نیروهای دولتی گودبرداری شده و تمام اجساد بهائیان که از سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۶۰ در آنجا مدفون بودند به جایی نامعلوم برده شدند. 
تمام شهدای بهائی پیش از سال ۱۳۶۰ نیز در این محل مدفون بودند. نامه ها و تظلمات افراد جامعه بهائی به جایی نرسید و دولت ایران با وجود اینکه بر طبق شریعت اسلام اجازه نبش قبر پیش ازگذشت ۳۰ سال از دفن اموات را ندارد، به خود اجازه دادند که بسیاری از اجسادی که هنوز ۱۰ سال هم از مرگشان نگذشته بود، نبش قبر نماید. این در حالیست که گورستان سابق بهائیان در جوار گورستان یهودیان قرار داشت ولی عملیات به گونه ای صورت پذیرفته بود تا تنها بخش مربوط به بهائیان تخریب شود.



بهائیت، پایان دوران مأموریت اسلام را در مقام دین اعلام میدارد/ مهدی خلجی: مسأله‌ بهائیت چیست؟

 مسئله بهائیت چیست؟

 
 بهائیت؛ مسأله‌ای سیاسی

فارغ از اصل سیاست‌پرهیزی آئین بهائی، بهائیت در ایران از آغاز زایش خود مسأله‌ای سیاسی بوده است. 

چرائی آن آشکار است:

 تشیع دست‌کم از عهد صفوی به این سو سرشتی سیاسی یافته و سرمایه‌ای بی‌بدیل برای مشروعیت‌بخشی به حکومت گشته است. 

آیین بهائی به رغم دوری از هرگونه درگیری و درافتادن با غیربهائیان، از بُن با اعلام پایان دوران مأموریت اسلام در مقام دین معنا پیدا می‌کند.


فارغ از اصل سیاست‌پرهیزی آئین بهائی، بهائیت در ایران از آغاز زایش خود مسأله‌ای سیاسی بوده است. چرائی آن آشکار است: تشیع دست‌کم از عهد صفوی به این سو سرشتی سیاسی یافته و سرمایه‌ای بی‌بدیل برای مشروعیت‌بخشی به حکومت گشته است. آیین بهائی به رغم دوری از هرگونه درگیری و درافتادن با غیربهائیان، از بُن با اعلام پایان دوران مأموریت اسلام در مقام دین معنا پیدا می‌کند. با آن‌که مسلمانان به مسیحیت، در مقام دیانتی الاهی و آیینی ابراهیمی احترام می‌گذارند، ظهور محمد پیامبر اسلام را نشانه‌ و نقطه‌ پایان تاریخ اعتبار و حقانیت آن می‌انگارند. بر همین قرار، بهائیان نیز پیدایش آئین خود را به معنای آغاز دوران تازه‌ای در تاریخ قدسی می‌شناسند که در آن آئین بهائی یگانه دین الهیِ حقّ است و در عین حال، دیگر ادیان و مذاهب تنها، در خور حُرمت‌گزاری‌اند و پیروان آن‌ها از حقوقی همسان با بهائیان برخوردارند.


آیین بهائی، با نفی ایده‌ خاتمیت، خود را تازه‌ترین دین الاهی و جهانی می‌شمارد. بر این بنیاد، بهائیت در ذاتِ خود نفی حقانیت و تداوم اعتبار تشیع و اسلام در عصر جدید است و طبعاً اقتدارهای مذهبی و همه‌ نهادها و دستگاه‌های تکیه‌داده بدان‌ها را از نظر مذهبی نامشروع و منسوخ می‌بیند. در آیین بهائی پدیده‌ای به نام و با کارکرد طبقه‌ «روحانیت» پدیدنیامد، ولی تبلیغ دین و کوشش برای دعوت دیگران به گرویدن به بهائیت، تکلیف دینی یکایک بهائیان است. از این نظر، بهائیت در گروه ادیانی مانند یهودیت یا آیین زرتشتی جا نمی‌گیرد.
در نیمه‌ نخست سده‌ نوزدهم، سید علی محمد باب، نخست با دعوی «بابیت» و میانجی ارتباط با امام دوازدهم شیعیان بودن و سرانجام نوید دادنِ ظهور «کسی که خداوند وی را خواهد نمایاند»، رهبری جنبش دینی-اجتماعی تازه‌ای شناخته شد که شاید کمتر کسی می‌توانست درازای تداوم تاریخی و پهنای گستره‌ جهانی آن را در خیال بگنجاند. دعاوی گوناگون باب، هر یک، اعلام رویارویی بی‌پرده با روحانیت شیعه دیده و فهمیده ‌شد. با افزایش شتابانِ شمار پیروان باب، علمای شیعی حکم ارتداد آن‌ها را صادر کردند. بابی‌ستیزی و سپس بهائی‌ستیزی به تکلیفی دینی برای فرد فرد شیعیان و نیز جهاز و فرصتی در دست حکومت‌های پادشاهی قاجار و پهلوی برای نمایش مشروعیت سیاسی درآمد. رابطه‌ بابی‌ها و بهائی‌ها با دربار، پیشاهنگی‌شان در بنیادگذاری نظام آموزشی مدرن و اولویت دادن به تربیت مدرن نسل نو، پیشرو بودن ایده‌های آنان در زمینه‌ اصلاحات اجتماعی و آزادی و حقوق برابر شهروندان، همگرائی فکری‌شان با مشروطه‌خواهان و به ویژه شاخه‌ عرفی‌تر و تجددشناس‌تر آن‌ها، به مخالفان مشروطیت امکان بخشید که سخاوتمندانه با زدن برچسب بابی به مشروطه‌خواهان، مخالفان سیاسی خود را در معرض انواع فشارهای اجتماعی جامعه‌ شیعی بگذارند و آن‌ها را تا جای ممکن آسیب‌پذیر و منزوی گردانند

بیشتر بخوانید:

مسئله بهائیت چیست؟



Tuesday, June 7, 2022

کالبدشکافی مرده‌آزاری در ایران معاصر، از باب تا خاوران/ تخریب گورهای دسته جمعی دگراندیشان در تاریخ معاصر

کالبدشکافی مرده‌آزاری در ایران معاصر، از باب تا خاوران
۲۲/۰۲/۱۳۹۷
بی‌بی‌سی:  مهرداد امانت، پژوهشگر تاریخ، در مقاله‌ای برای صفحه ناظران با اشاره به گزارش‌هایی که اخیرا درباره تخریب گورهای دسته‌جمعی منتشر شده به تاریخ تخریب گورهای دگراندیشان در تاریخ معاصر ایران پرداخته است.

انتشار گزارش تکان‌دهنده تخریب گورهای اعدام‌های دسته‌جمعی دهه شصت توسط دو سازمان حقوق بشری پس از کشف غیر مترقبه و جنجالی پیکری که نشان از رضاشاه داشت، بار دیگر توجه همگانی را به دوران اعدام‌های پس از انقلاب که “بهار آزادی” نامیده شده، جلب کرده است.

محاکمات چنددقیقه‌ای انقلابی، اعدام صدها نفر از نظامیان و مسؤلان نظام پهلوی، فعالان قومی، بهاییان و دگراندیشان را در  پی داشت. اما “اعدام‌های انقلابی” تنها مقدمه‌ای بود برای آینده‌ای تاریک‌تر. ارائه اسناد ۱۲۰ گور دسته‌جمعی در سراسر ایران نشانه‌ای است از برنامه‌ای گسترده و اغلب مخفی با ابعادی هولناک برای محو کامل کسانی که “مخالف” شمرده می‌شوند. در اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ هزاران زندانی سیاسی با احکامی کوتاه و قاطع به اعدام محکوم شدند.

اما برنامه نابودسازی مخالفان پیامدهای جانبی و هولناکی را نیز به همراه داشت. مشکل هزاران جسد، مشکلی بزرگ برای مسئولانی بود که سعی در مخفی نگاه داشتن کشتار زندانیان داشتند و از باقی گذاشتن قبرهایی که بعدا ممکن بود به یادگاری برای آن جان‌باختگان تبدیل شود بیمناک بودند. قربانیان این کشتارها بر طبق اعتقادات سیاسی دسته‌بندی شده و آن دسته که کافر شمرده می‌شدند با کامیون‌های یخچال گوشت به “کفرآباد” و یا “لعنت‌آباد” (خاوران کنونی) انتقال یافتند و در قبور جمعی و کم‌عمق مدفون شدند، منظره‌ای که گورهای دسته‌جمعی یهودیان در آلمان نازی و یا قتل عام مسلمانان بوسنی را به یاد می‌آورد.

ملاحظات شرعی و عقیدتی مانع تدفین “کفار” و افراد “خارج از مذهب” همچون مارکسیست‌ها و بهاییان در قبرستان مسلمانان می‌شد. گورستان‌ها می‌بایست از وجود چنین عواملی تصفیه می‌شد، مبادا که مایه عذاب ارواح مسلمین و مانع رستگاریشان در روز قیامت شود. به همین علت، انقلابیون مذهبی به کشته‌شدگان و اعدام‌شدگان دوران انقلاب که در قبرستان بهشت زهرا مدفون بودند حمله‌ور شدند، برخی اجساد را از قبور درآورده و در بیابان‌های اطراف مدفون کردند.

در اعتقادات شرع شیعه، مدفن شخص متوفی در رستگاری رفتگان در روز قیامت دخیل است. به همین دلیل در گذشته بسیاری با زحمت زیاد، اجساد بستگان خود را به عتبات حمل و در جوار مزار ائمه اطهار دفن می‌کردند، تا رستگاری آنها را در روز قیامت تضمین کنند.

سابقه تاریخی مرده‌آزاری

پیکر مومنان در دین اسلام و فرهنگ شیعه از احترام خاصی برخوردار است و برخلاف غرب که سوزاندن اجساد (cremation) امری پذیرفته و از لحاظ محیط زیستی موجه شناخته می‌شود، سوزاندن اجساد مخالف اصول اسلامی و اهانتی است به بازماندگان. رسوم و وظائفی چون زیارت قبور، نذر کردن و حتی دخیل بستن و اعتقاد به شفاعت رفتگان در زندگی بازماندگان، جزئی از فرهنگ مردمی ایرانیان به شمار می‌آید. شاید به همین دلیل، قبرستان به عنوان فضایی نیمه‌مقدس، محلی ایده‌آل برای یورش به معتقدات دگراندیشان است.

درعین حال، انهدام قبور نیز ریشه عمیقی در فرهنگ و اعتقادات ایرانی‌ها دارد. بعضی محققان سابقه تاریخی نبش قبور را به ترک‌ها و مغول‌ها منسوب کرده‌اند که حفظ تمامیت اسکلت اشخاص یا حیوانات را لازمه تجدید حیات آنان و انهدام بقایای مردگان را سبب قطع نسل می‌دانستند. در دوران صفوی به مواردی از نبش قبر و سوزاندن اجساد رهبران صوفی سنی به قصد اهانت به پیروانشان و یا به قصد کین‌خواهی از اجداد ظاهراً ستمدیده خاندان صفویه بر  می‌خوریم. ممکن است ناسزاگویی به قبور بستگان در زبان فارسی (“پدر سوخته”،”پدر درآوردن”)، ریشه در همین دوران داشته باشد.

در دوران قاجار با ظهور جنبش بابی، مرده‌آزاری شدت بیشتری یافت. بعد از تیرباران سید علیمحمد باب و یکی از پیروانش، پیکر آنها که با طناب آویزان شده بود تا غروب آفتاب در سبزه‌میدان تبریز باقی ماند و بعد از گرداندن در کوچه و بازار در خندق خارج از دروازه شهر افکنده شد تا خوراک سگ‌های ولگرد شود. اما بابی‌ها شبانه بقایا را ربودند و در صندوقی نگهداری و پنهان کردند. بعد از دهه‌ها جابجایی پنهانی، این اجساد در سال ۱۹۱۵ در حیفا، واقع در فلسطین عثمانی، به خاک سپرده شد.

در سال ۱۸۷۰ شیخ مازگانی که مردی سالخورده و متهم به شرکت در شورش بابیان اطراف کاشان بود، دو چیز از میرغضب خود طلب کرد. اول آب برای وضو و اقامه آخرین نماز و دوم نگرداندن جسدش دور شهر. همچنین هنگامی که علی جان ماهفروجکی، مجتهدی جوان و محبوب که بهایی شده بود، را در سال ۱۸۸۳ میلادی در تهران به دست میرغضب سپردند، تعدادی از زنان بهایی با پرداخت پول و جواهرات خود، جسد علی جان را باز پس گرفته و دفن کردند. اما اعتراض به دفن او در گورستان مسلمانان ادامه یافت و به دخالت ماموران حکومتی برای نبش قبر انجامید.

در دوران معاصر بعد از دو دهه حکومت رضاشاه که در آن از شورش و آشوب‌های شهری و دینی کمتر خبری بود، علاقه به مرده‌آزاری دوباره زنده شد. محمدرضاشاه که در سالیان آغازین حکومتش به دنبال تقویت ارکان سست سلطنتش بود، از همراهی با علمای سنتی شیعه دریغ نداشت. از جمله در سال ۱۳۳۴ شاه به درخواست آیت‌الله بروجردی برای هجوم به بهائیان به عنوان پاداش همکاری روحانیت در سرکوب جبهه ملی و حزب توده جواب مثبت داد. برای اولین‌بار عوامل ضد بهایی از حمایت دولت و دسترسی به دستگاه‌های تبلیغاتی مدرن مثل رادیو بهره بردند. به بسیاری از بهائیان در روستاها و شهرستان‌ها حمله کردند، تعدادی از آنها را به قتل رساندند و به اجسادشان هم اهانت کردند.

در دوران کوتاه شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، که به رهبری آیت‌الله خمینی در اعتراض به اصلاحات ارضی، حقوق زنان و نفوذ ایالات متحده در ایران شروع شد، عده‌ای به قبرستان بهایی تهران حمله کردند، تعدادی از قبرها را شکستند و استخوان‌ها را نیز به آتش کشیدند.

در سال ۱۳۶۰ گورستان بهاییان تهران، موسوم به “گلستان جاوید”، مصادره شد. ده سال بعد شهرداری تهران، این گورستان را به منظور احداث مجموعه فرهنگی خاوران تخریب کرد. بنا به فقه شیعه، به اصطلاح “تبدیل به احسن” کردن قبرستان، تنها بعد از سی سال جایز است اما در این مورد فقط ده سال گذشته بود. این خود مایه شگفتی است که به‌رغم وسواس شیعیان به جزئیات رستاخیز اجساد در روز قیامت، در مورد بازیافت قبرستان‌ها تا این حد عملگرایند، چنانکه حتی بعضی مدارس دوره پهلوی بر روی قبرستان‌های متروکه بنا شده‌اند.

اما مسئولان جمهوری اسلامی حوصله نداشتند تا برای “کفار” سی سال صبر کنند. ده سال بعد از مصادره گورستان بهائیان، بنای مرکز فرهنگی خاوران که مستلزم خاکبرداری عمیق و دستکاری بیش از هزار جسد بود شروع شد. طراحی حیاط گود و زیرزمین پهناور این مجموعه در واقع راه حلی مدرن برای مشکل شرعی تطهیر خاک از” آلودگی” اجساد «نجس» بهائیان بود. در حین خاکبرداری و بازیافت خاک، ظاهراً اجساد بهائیان “خارج از دین” را در زیربنای جاده و پلی جدید به کار بردند.

خاطره تلخ خاوران

نام مرکز فرهنگی خاوران با خاطره تلخ دیگری در تاریخ معاصر ایران گره خورده که برخلاف درخاک‌آرمیدگانش، در اذهان عمومی زنده و برای ارباب قدرت همچنان مشکل‌ساز است. در سال ۱۳۸۷ مسئولان به بهانه طرح ساماندهی خاوران، با کمک بولدوزر به کاشت درخت برای احداث پارک در این محل پرداختند. شاید درختان را به منظور تطهیر فضایی شوم، محو خاطرات تلخ و زدودن جنایات به کار گرفتند. اما نتیجه این بود که بولدوزرها لباس‌ها و اشیاء شخصی جان‌باختگان را به روی خاک آوردند. گویی این اشیاء نمادی بودند از مبارزه مردگان با یکدست‌سازی و مطلق‌گرایی حکومت. بولدوزری که گور دسته‌جمعی را زیر و رو می‌کند (مثل جرثقیل عظیمی که جای چوبه دار را گرفته) حاکی از خشونتی مدرن و صنعتی است که از منظر مومنانی که به اشاره مجتهدی جسد “کافری” را دور شهر می‌گردانند، هولناک‌تر است.

بر اساس گزارش این دو سازمان حقوق بشری، مسئولان جمهوری اسلامی مدت‌هاست که در پی یافتن راه‌های جدیدی برای انهدام نهایی آثار گورهای دسته‌جمعی بوده‌اند. برای مثال، می‌توان به جاده‌سازی، بتون‌ریزی، انباشت زباله و یا فروش قبور جدید (بدون اطلاع خریداران) اشاره کرد.

این رفتار خشن که با ویرانی، مصادره و فروش زمین گورستان‌های بهاییان شروع شد امروزه ابعاد گسترده‌تری یافته است. قبرهای ورزشکاران، شاعران، نویسندگان و نواندیشان مسلمان نیز از گزند “تخریب سریالی” و حرمت‌شکنی سازمان‌یافته حکومت در امان نمانده است



تعرضی دیگر بر گلستان جاوید بهائیان طهران

گلستان جاوید قبلی بهائیان طهران

گلسنان جاوید فعلی بها ئیان طهران


تعرضی دیگر بر گلستان جاوید بهائیان طهران

Katayoon Taghizadeh

در زمان انقلاب در طهران گلستان جاویدی (گلستان جاوید نامی است که بهائیان برای قبرستان های خود برگزیده اند) وجود داشت که زمین آن در سال 1314 توسط جامعه بهائیان ایران خریداری شده بود. من اولین بار در سال 1351در مسافرتی به طهران داشتم به آنجا رفتم تا بر سر مزار پدر بزرگم که به تازگی صعود کرده بود (فوت کرده بود)بروم و برای آمرزش و شادی روحش مناجات بخوانم. وقتی از درب بزرگ گلستان جاوید ارد شدم، جلوی چشمم گلستان واقعی و روح افزائی را دیدم. درختان سر به فلک کشیده قطعات مختلف گلستان جاوید را از هم جدا می کرد که بین آنها خیابان ها بودند. از هیاهوی شهر طهران در آنجا خبری نبود. در آنجا  آنچه بوئآرامش بود و روحانیت. افرادی که در آنجا بودند سعی می کردند خیلی آهسته با یکدیگر صحبت کنند تا مزاحم همدیگر نشوند و بتوانند در آرامش دعا و مناجات بخوانند. در اطراف هر مقبره باغچه ای گلکاری شده قرار داشت که بسیار چشم نواز بود. بر روی سنگ قبرها علاوه بر مشخصات متوفا جملاتی از بیانات الهی که ارتباط با زندگی در عالم بعد داشت به چشم می خورد که فضایی روحانی ایجاد کرده بود که انسان را به تفکر وامی داشت. تفکر در مورد این که، کی هستیم؟ از کجا آمده ایم؟ و به کجا می رویم؟ وظیفه ما در این دنیا چیست؟ فضایی بود که از بودن در آنجا احساس غم و اندوه نمی کردم احساس من، احساس سبکی و نزدیکی به حق بود.

این گلستان جاوید را در سال  1360 مصادره نمودند و ده سال بعد  آن را تخریب نمودند و دست تعرض و بی احترامی به قبور افرادی که آنجا خانه ابدیشان بود دراز کردند. معلوم نیست چه بر سر بقایای مردگان آوردند و آنجا را تبدیل به فرهنگسرای خاوران کردند که به نظر من سرای بی فرهنگی است نه فرهنگسرا.

نا گفته نمانرد بعد از مصادره گلستان جاوید اجازه دفن درگذشتگان را در آنجا نمی دادند و سردخانه ها هم از قبول اجساد بهائیان خودداری می کردند  در نتیجه چه بسیار افرادی  که عزیزی از دست رفته خود را در بیابان ها به خاک سپردند تا اینکه جوانی که بر اثر سرطان درگذشت، پدر و مادر پیرش جسد جکرکوشه شان را در وانتی نهادند و آن را از یخ انباشتند و به مراجع امور مراجعه نمودند و طلب جائی را کردند که پیکر عزیز از دست رفته شان را در آنجا به خاک بسپارند اما کسی حاضر نشد جوابی به این پدر و مادر پیر داغدیده بدهد در نتیجه آنها تصمیم کرفتند جسد را مقابل شهرداری رها کنند.  به این ترتیب بود که شهرداری طهران مجبور شد زمین گلستان جاوید فعلی را با دریافت مبلغ هنگفتی در اختیار جامعه بهائی قرار دهد.

گلستان جاوید دوم بهاییان تهران (که بعد از غصب و تخریب گلستان اول در اختیار جامعه بهائی قرار داده شد) در دو قسمت نزدیک به هم در جاده خاوران قرار دارد. این محل ، منطقه ای غیر مسکونی و بیابان گونه است یک چهارم از بخش پایینی این گورستان و قسمت کوچکتری از قطعه سوم که مربوط به متوفیان قدیمیتر بود، گورهای فردی و دسته جمعی مجاهدین، چریکهای فدایی خلق(کشتارهای دسته جمعی تابستان سال ۶۷) و حدود ۶۰ تن از شهدای بهایی را که به خصوص در سالهای ۶۱، ۶۲ و ۶۳، توسط مسئولین جمهوری اسلامی اعدام شده اند در خود جای داده است. ۸ تن اعضای محفل ملی دوم بهاییان ایران و۷ نفر از اعضای محفل تهران، که در ۶ و ۱۳ دی سال ۱۳۶۰ اعدام شدند ، در زمره این ۶۰ نفر می باشند. در این قسمت نه سنگ قبری موجود است و نه جای دقیق مردگان مشخص است،  ولی گورهای دسته جمعی گروههای سیاسی و بهاییانی که در این سالها بدون محاکمه اعدام شده اند موجود است.

سال گذشته برای مدتی دفتر و نمازخانه گلستان جاوید در اختیار دوستان غیر بهائی قرار گرفته و مسئولین گلستان را از آنجا بیرون کرده بودند و یک نماینده از طرف بهشت زهرا، آنجا حضور دارد و از دفن درگذشتگان شهروندان بهائی در گلستان جاوید جلوگیری می کرد. به دنبال این اقدام توسط مسئولان بهشت زهرا به شهروندان بهائی تهران گفته شده بود که جهت دفن درگذشتگان خود باید از محل گورهای دسته جمعی که در جریان اعدام های گسترده بین سال های ۱۳۶۰ الی ۱۳۶۷ در بخشی از آرامستان خاوران به صورت بی نام و نشان ایجاد شده استفاده کنند. اما بهائیان در برابر این درخواست مقاومت نمودند و برای مدتی اجساد را در سردخانه ها نگاهداری نمودند تا اینکه دوباره توانستند اجساد را در محل گلستان جاوید دفن کنند.

اما روز پانزدهم خردادماه امسال (1401) مقارن با سالروز درگذشت امام خمینی بهائیانی که برای زیارت قبور عزیزان درگذشته شان به گلستان جاوید مراجعه کردند  با دیوارهای بتنی و درب قفل شده مواجه شدند و کسی هم در محل نبود که جوابگوی آنها به دلیل قفل زدن بر درب گلستان جاوید باشد.

شاید، حکومتیان این عمل را نشانه ای از قدرت و برتری دینی وسیاسی خود و تحقیر بهائیان تلقی می کنند. اما من در تمام مصادره ها و آزارها چیزی نمی بینم جز کوچکی و عدم بلوغ فکری آنانی که چنین ستم هائی را روا می دارند.

عکس ضمیمه سمت راست گلستان جاوید قبلی و سمت چپ گلستان جاوید فعلی بهائیان طهران است که نمایانگر روحیه آبادی و زیبائی طلب بهائیان است که نشان دهنده بلوغ فکری جامعه بهائی است که هر جا وجود دارد آبادانی را به ارمغان می برد.




طاهره قُرةالعين کیست؟ تدوین و تصحیح آتش بيات

 تقديم بشما دوستان گراميم اگر کمی طولانی میباشد اما ارزش دانستن آن مفید است!!

تدوین و تصحیح آتش بيات ، مقیم اتریش 🌹🔥❤️

"طاهره قُرةالعَین”کیست؟

تدوین و تصحیح آتش بيات ، مقیم اتریش 

فاطمه زرین‌تاج مشهور به "طاهره قُرةالعَین” بی شک یکی از نخستین و جاودانه ترین بانوان آزادی خواه و مبارز حقوق زنان در تاریخ ایران است. این بانوی بزرگوار، ادیبی توانا، سخنوری مسلط و متبحر در معارف و علوم اسلامی بود. او شیرزنی فداکار، با روحیه ای شکست ناپذیر و مصمم، و نخستین زن بهایی بود که در اوج خرافات و محدودیت های مذهبی روبنده از صورت برگرفت، و اعلام نمود که با آمدن آئین بهایی، احکام اسلام مُلغی شده‌ است. سید کاظم رشتی جانشین رهبر مکتب شیخیه به او لقب «قره‌العین» داد و سید علی‌محمد باب مبشر دین بهائی این شیرزن آزاده را «طاهره» نامید.

وضعیت اسفناک زنان در دوران قاجار:

‎برای درک ویژگی های شگفت انگیز و منحصر به فرد شخصیت بانو طاهره بهتر است مروری بر وضعیت اسفناک زنان در دوران قاجار (۱۱۶۴-۱۳۰۴) داشته باشیم؛ دکتر الیز ساناساریان (Eliz Sanasarian) در کتاب “جنبش حقوق زنان در ایران” شرایط زنان را در دوران قاجار چنین شرح می دهد:

“در این دوران امکان تحصیل برای زنان بسیار محدود بوده و در باور عمومی باسوادی زنان را مخالف اسلام و برای جامعه خطرناک می‌دانستند و روحانیون همواره بر این باور نادرست تاکید می‌کردند. باور دیگر این بود که زنان نمی‌توانند باسواد شوند و مغز آنان قدرت پذیرش دانش را ندارد. باسوادی زنان ننگ محسوب می‌شد و بسیاری از زنان باسواد آن را پنهان می‌کردند. تا جایی که حتی بعضی از همسران ناصرالدین شاه که توانایی خواندن و نوشتن داشتند، ولی شاه از این امر اطلاع نداشت.

در این دوره در خانه‌ها و خیابان‌ها جدایی جنسیتی وجود داشت که تا دوره پهلوی نیز ادامه یافت. به ویژه درمیان طبقات پایین‌تر جامعه در خانه‌ها، اندرونی و بیرونی مجزا بود. میهمانان زن توسط زنان پذیرایی می‌شدند و میهمان‌های مرد، توسط مردان. در خیابان‌های پرجمعیت مانند لاله‌زار، شاه آباد و امیریه تهران نیز در ساعت‌های پرجمعیت عصر زنان باید از یک پیاده‌رو عبور می‌کردند و مردان از پیاده‌رویی دیگر. زنانی که می‌خواستند برای کاری به سمت دیگر خیابان بروند باید از پاسبان اجازه می‌گرفتند و تحت نظر او به سرعت حرکت می‌کردند همچنین در کتاب “نهضت نسوان شرق” چنین ذکر شده که زنان و مردان حق نداشتند باهم در یک درشکه بنشینند حتی اگر مادر و پسر یا خواهر و برادر بودند.(متاسفانه امروز هم دربعضی کشورهای اسلامی هم بهمین روش‌ها میباشد)

زندگی‌نامه طاهره

‎فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی ملقب به زکیه یا ام‌سلمه و مشهور به طاهره  قُرةالعَین (زادهٔ ۱۲۳۰، ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۳ قمری – درگذشت ۱۲۶۸ قمری) 

‎شاعر ه ایرانی از اولین مریدان سید علی‌محمد باب و از رهبران جنبش باب بوده‌است، طاهره نه تنها اشعار و نثر استادانه‌ای داشت بلکه در نظریه‌پردازی سیاسی نیز از پیشتازان زمان خود بوده‌است او در زمانی که بیشتر زنان عملا از آموزش کنار گذاشته می شدند با بسیاری از رهبران مذهبی به مباحثه پرداخته و بارها آنان را شکست داده بود. عبدالوهاب برادر طاهره که خود از عالمان بزرگ شهر بوده از قرةالعین چنین یاد کرده است: “ما تمام برادرها و پسر عموها در حضور قرةالعین جرئت تکلم نداشتیم به اندازه‌ای معلومات او ما را مرعوب ساخته بود که اگر احیاناً در مسائلی متنازع فیه بحث می‌کردیم چنان مسئله را پاک و روشن و معلوم و مربوط برای ما مدلل می‌کرد که فوراً تمام سرافکنده و خجالت‌زده بیرون ميرفتيم

تحصیلات و گرایشات مذهبی:

‎طاهره در کودکی حافظ قرآن بود و به حل مسائل فقهی علاقه نشان می‌داد او ادبیات و شعر فارسی را نزد مادر خود و فقه، اصول، حدیث و تفسیر را نزد پدر، برادر(عبدالوهاب) و عمویش (معروف به شهید ثالث) فراگرفت. فلسفه، حکمت و عرفان را نزد دو تن از پسرعموهای پدرش آموخت، او با پسر عمویش ازدواج کرد، فاضل مازندراتی در کتاب “ظهور الحق” جلد ۳ چنین می نویسد که طاهره مدتها با پدرش در باب مسائلی چون ” قیامت و حشر ونشر و بعث و معراج و وعید و وعود و ظهور حضرت موعود” مباحثه میکرده و جواب قانع کننده ای در این خصوص دریافت نکرده بود بهمین دلیل پس از آشنائی با مکتب شیخی خود را “طالب معانی” و “بیانات” آثار شیخی و ” تشنه این جام” می یابد و پس از مطالعه آثار شیخی در اندک زمانی بر معارف این مکتب تسلط می یابد.

حضور در کربلا ، نجف و بغداد

‎او به همراه همسرش برای سیزده سال به کربلا و نجف رفت و تحصیلات در زمینه فقه، کلام و سایر علوم دینی را دنبال نمود و در این زمان به مکتب شیخیه گرایش پیدا کرده بود و مشتاقانه دروس شیخ احمد احسایی موسس مکتب شیخیه را دنبال می‌کرد که این سبب اختلاف بین او و شوهر و پدرشوهرش بود که پس بازگشت  به قزوین به دلیل این اختلافات اعتقادی از همسرش جدا شد و سه سال بعد به همراه خواهر و شوهرخواهرش به کربلا بازگشت. پس از بازگشت به کربلا شایعه بابی شدن وی به گوش روحانیون شیعه رسید و علمای کربلا خواهان اخراج طاهره از شهر شدند.

‎او در ماه محرم خشم علما را با پوشیدن تعمدی لباس‌های شاد و ظاهر شدن بی‌نقاب به بهانه جشن تولد باب بر انگیخت بنابراین گروهی از مسلمانان تندرو به تحریک روحانیون کربلا به محل سکونت وی حمله کردند حکومت عثمانی ناچار به مداخله شد و ابتدا وی را در کربلا در حبس خانگی نگه داشت سپس وی را به بغداد اعزام نمود طاهره سرانجام در اوایل سال ۱۸۴۷ میلادی در خانه شهاب‌الدین آلوسی، مفتی اهل سنت بغداد در حبس خانگی قرارگرفتنداخراج از عثمانی و بازگشت به ایران فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی طاهره باعث رواج شایعات و تهمت هایی بی‌اخلاقی‌ بوسیله روحانیون تندرو متعصب اسلامی به او شده بود در چنین موقعیتی پدر طاهره از طریق خویشاوندی در عراق، والی عراق را ترغیب نمود که طاهره را به ایران باز برگرداند. در سال ۱۸۴۷ میلادی، طاهره به دستور حاکم عثمانی عراق از عراق اخراج شد. او قصد داشت مستقیم به تهران و نزد شاه رفته و او  را به آئین خود دعوت کند ولی پدرش متوجه نیت او شده و کسانی را به استقبال او فرستاد تا از میانه راه او را به قزوین باز گردانند. طاهره از عراق تا قزوین  به هر آبادی‌ای به تبلیغ آئین باب می پرداخت و در امر تبلیغ بسیار موفق بود.

بازگشت به قزوین و متهم شدن به صدور فرمان قتل بوسیله همسر سابق

‎سرانجام طاهره پس از سه سال به قزوین بازگشت. در قزوین تلاش های پدرش برای منصرف کردن او از مبلغ دین باب بودن و آشتی با شوهر سابقش بی نتیجه ماند. با ورود او درگیری‌های عمومی در قزوین افزایش یافت که اصولی‌ها و در راس آنان خانواده پدری طاهره از تریبون منابر به تبلیغ وسیع علیه بابی‌ها پرداختند و مردم را حتی از معامله با آنان منع کردند. این احکام به تدریج منجر به درگیری‌های بیشتر در بازار قزوین شد که از آن به تعبیر جنگ حیدری و نعمتی نام می برند. اندکی بعد پدرشوهر سابق طاهره که رهبر مذهبی شمرده می‌شد، در مسجد و هنگام نماز مورد حمله قرار گرفت و کشته شد و با آنکه قاتل فردی بابی بود که از شیراز به قزوین آمده بود ولی در قزوین شایع شد که طاهره در ترور عمویش دست داشته‌است. همسر سابق طاهره، ملا محمد تقی وی را متهم به صدور فرمان قتل کرد در نتیجه حاکم قزوین او را زندانی کرد. ولی طاهره با کمک زنان بابی دیگر از زندان گریخت و به تهران رفت.

واقعه بدشت و پیامد های آن

‎به گفته ریچارد فولتز، طاهره  در تهران به فکر تشکیل جلسه‌ای با حضور همه بابی‌های سرشناس افتاد. برجستگان بابی دعوت او را پذیرفتند و در ربیع‌الثانی سال ۱۲۶۴ هجری قمری و همزمان با محاکمه سیدعلی‌محمد باب در آذربایجان، این اجتماع در روستای بَدَشت از توابع شاهرود تشکیل شد. طاهره در اجتماع بدشت، در تاریکترین عصر تاریخ ایران کشف حجاب نمود، این اقدام باعث شد که عده‌ای او را یکی از اولین قهرمانان ایرانی جنبش زنان معرفی کنند.

‎در بدشت اختلاف نظر بین طاهره که خواستار جدایی کامل آئین باب از اسلام و اقدام نظامی برای دفاع از جامعه بابی بود و محمدعلی بارفروشی از سوی دیگر که محافظه کارتر بود در گرفت.  حاضر شدن او بدون نقاب و روبنده حاضران را دچار شوکه نمود.  از سوی دیگر، جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم  که خواسته او بود، موجب افزایش نگرانی‌های مأموران دولت، و آخوندها در آن زمان شد. گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند.

‎سرانجام طاهره موفق شد در یک مباحثه، محمدعلی بارفروشی را متقاعد کند که احکام شریعت اسلام ملغی شده‌است. طاهره به همین مناسبت شعری نیز سرود و ملغی شدن احکام اسلامی را چنین تشریح کرد:

ای عاشقان، ای عاشقان، شد آشکارا وجه حق رفع حجب گردید هان از قدرت رب‌ الخلق

‎آمد زمان راستی، کژی شد اندر کاستی آن شد که آن می‌خواستی، از عدل و قانون و نسق

‎ماجرای بدشت باعث شد که بابی‌ها با ماموران حکومتی درگیر شوند و طاهره برای مدت نزدیک به یک سال در روستاهای مختلف زندگی مخفیانه‌ای داشت وی زمانی که از نور قصد رفتن به قلعه طبرسی و پیوستن به سایر بابی‌ها را داشت با اتهام پیشین صدور فرمان کشتن عمویش، دستگیر و به تهران اعزام شد

دستگیری، خواستگاری نافرجام ناصرالدین شاه و قتل مخفیانه طاهره:

‎برای مدت حدود سه‌سال، طاهره در بالاخانه محمد خان کلانتر رئیس پلیس تهران در حبس خانگی بود و آنچنان هر روز بر شهرت او افزوده می‌شد که زنان برجسته تهران نیز به دیدن او می‌رفتند. در طول این سال‌ها باب اعدام شده بود و عده‌ای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران و در روز ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری تیراندازی کردند که این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابی‌ها را صادر کرد.

‎گفته می شود پیش از اعدام طاهره در تهران ناصرالدین‌شاه که محصور جمال و کمال طاهره شده بود از او خواستگاری کرده‌است و در نامه ای خطاب به طاهره ابراز میکند، اگر طاهره از پیروی دیانت باب سر باز زند و به جامعه اسلامی باز گردد او را بانوی نخست (سرپرست بانوان حرم) دربار خویش میسازد. طاهره در اعلام مخالفت خود با این درخواست در پاسخ به او بیت زیر را برای شاه فرستاده‌است:

" تو و ملک وجاه سکندری، من و رسم و راه قلندری "

‎" اگر آن نکوست تو در خوری، اگر این بد است مرا سزاست"

‎سرانجام در سال ۱۸۵۲ میلادی با حکم دو مجتهد، بانویی که با جسارت کلامش آزادی بیان و انتخاب آزادانه مذهب و تساوی حقوق را برای زنان قائل بود و حاضر نشد کنیزی از کنیزان صیغه ای حرمسرای ناصر الدین شاه باشد و در حالی که بزرگان زیادی خرد و حیا و فضل او ستوده بودند. از جمله این افراد می توان آلوسی، مفتی بغداد  نام برد که در شرح شخصیت این بانوگفته بود:

‎“من در این زن فضل و کمالی دیدم که در بسیاری از مردان ندیده ام. او دارای عقل، حیا،  و صیانت بسیار بود”. به اتهام واهی مفسد فی‌الارض بودن محکوم به اعدام شد!، طاهره حدودا ۳۶ ساله بود که به طور مخفیانه او را به باغ ایلخانی بردند و پارچه ای ابریشمی در دهانش فرو کردند و بدن نیمه جانش را به چاه انداختند و چاه را با سنگ و خاک انباشتند!.

از طاهره (قُرةالعَین) چه می آموزیم

‎خانم ماریانا هاینیش (Marianna Hainisch) که مادر یکی از رؤسای جمهور اتریش و یکی از زنان پیشرویی که برای برای پیشبرد سطح معلومات و آزادی زنان زحمات بسیار زیادی کشیده است، در سال ۱۹۲۵ درباره طاهره چنین گفته است: 

‎” قرةالعین قزوینی بزرگترین زن نمونه در زندگی من بشمار می رود. در هفده سالگی برای اولین بار نام و شرح شهادت او را شنیدم و با خود اندیشیدم آنچه که طاهره به قیمت جان خود برای زنان ایرانی انجام داد من هم باید برای زنان اتریشی انجام بدهم”.

از آن چه بر طاهره قرة العین گدشت، چه می آموزیم؟

‎همین نقل قول کوتاه مهمترین درسی است که همه زنان و مردان آزادی خواه باید در مقایسه تلاش های آزادی خواهانه این بانوی بزرگوار برای رسیدن به آزادی و حقوق بشردر جامعه است، مقایسه آرمان های روشنفکران جامعه های گوناگون آنروز، با این بانوی ارجمند، نشان از سطح فکر برتری برخوردار بوده است.    این بانوی گرامی،نخستین زن نامدار ایرانی بود که کشف حجاب کرد و طنین صدای رعد آسایش بر پیکر تاریخ ننگیین فتواهای قتل و کشتار مذهبیون اسلامی همچنان به گوش می رسد،

‎زمانی که به مرگ نزدیک می شد،  فریاد بر آورد: “میتوانید هر گاه که اراده کنید مرا به قتل برسانید اما جلوی پیشرفت و مبارزه زنان برای آزادی را که روزگارش بزودی خواهد رسید، نمیتوانید بگیرید”. و همه زنان آزادی خواه و خردگرا که از کشورهای اسلامی و خانواده های مذهبی برخواسته اند و با قوانین خرافی مذهبی به مخالفت و مبارزه پرداخته اند، از گذشته تا امروزشاهدی بر اثبات حقیقت این فریاد آزادی خواهانه در مخوفترین زمان حقوق زنان در ایران هستند، از طاهره باید شهامت آزادی بیان و مبارزه برای تساوی حقوق انسان ها بویژه زنان را آموخت!.

نکته پایانی بر این نوشتار

‎نویسندگان فضول محله بدون آن که وابستگی به یک مذهب و مرام خاصی داشته باشند،همواره تلاش دارند تا ایرانیان خردمند، برازنده، کوشا، شجاع، و میهن پرست به ویژه بانوان محروم و دربند را که نقشی در پیشبرد فرهنگ، سیاست، در جامعه بسته و عقب مانده ایران داشته اند  به خوانندگان خود بشناساند و از آنان قدردانی کند.  زیرا به باور ما هم میهنان گرامی آزادند تا هرگونه برداشت دینی، سیاسی ، و فرهنگی داشته باشند، و این اساس و مبنای آزادی، دموکراسی و سکولاریسم است.

آتش بيات، اتريش بسال

----------------------------------------------------------------------------

با تشکر و امتنان فراوان از عزیز دل و جان آتش بیات مهربان.    بهروز پیامی پور

https://behnazar.blogspot.com/2022/06/blog-post_7.html





Sunday, June 5, 2022

خانه اسناد بهائی ستیزی در ایران/ هجوم افراد مسلح به حظیرةالقدس (مرکز بهائیان) تبریز


هجوم افراد مسلح به حظیرةالقدس (مرکز بهائیان) تبریز

 

 [اطلاعات شخصی افراد حذف شده است]

 

کمیته محترم مرکزی انقلاب اسلامی امام خمینی – تبریز

کمیته محترم مرکزی انقلاب اسلامی امام خمینی – تبریز شعبه

ریاست محترم شهربانیهای آذربایجان شرقی

 

احتراماً باستحضار میرساند طبق گزارش سرایدار حظیرة القدس بهائیان تبریز واقع در واقع در بخش ۵ کوچه ارک میدان مسجد خوئی – کوچه عیسیخان پلاک ۵۵ یوم دوشنبه تاریخ ۲۱ اسفند ماه ۱۳۵۷ حدود ساعت ۱۲ ظهر ۷ نفر افراد مسلح که خود را از پاسداران انقلاب و نماینده کمیته معرفی نموده‌اند به محل موصوف وارد ضمن شکستن در اغلب اطاقها و پنجره‌ها و کمدها و در گاوصندوق کلیه کتب کتابخانه و مجلات و اوراق و پرونده‌ها و مدارک مربوط به جامعه بهائی تبریز و وصیت‌نامه عده‌ای از بهائیان را برداشته و با خود برده‌اند.

علیهذا مراتب در تعقیب گزارش تلفنی مورخ ۲۱ اسفند ۱۳۵۷ بعرض میرساند. متمنی است مقرر فرمایند نسبت به موضوع رسیدگی و اقدامات لازم جهت اعاده پرونده‌ها و کتب مذکور صادر فرمایند. از آنجائیکه طبق فرمایش آیت‌الله‌العظمی امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران و سایر آیات عظام ورود به منازل و تخریب اماکن ممنوع گردیده است. امیدواریم که اعضای محترم آن کمیته ترتیبی اتخاذ فرمایند که جامعه بهائیان تبریز نیز از این عنایت عمومی امام بهره‌مند باشند.

 

با تقدیم احترام – جامعه بهائیان تبریز

امضاء رئیس محفل

امضاء منشی

۲۱ اسفند ۱۳۵۷

[آدرس[: [حذف شده]

 

سواد مطابق اصل است.

[امضا]

 

 

 

 

 

[متن بالا رونویسی از اصل سند است. اگر به نکتهای برخورد کردید که دقیق رونویسی نشده است لطفاً به نشانی ایمیل در صفحه تماس با ما بفرستید]



مقبرة الشعرا ؛ تبریز

 مقبرة الشعرا ؛ تبریز

مقبره الشعرا تبریز؛ مقبره‌ای که آرامگاه ابدی 400 تن از شاعران بلند آوازه ایرانی بوده و مکانی جذاب و دیدنی برای مسافرانی است که به تبریز سفر می‌کنند. تبریز جاذبه‌های گردشگری بسیاری دارد، بعضی از این مکان‌های دیدنی به دلیل فرهنگ و تاریخی که پشت آن‌ها است، اهمیت ویژه‌ای دارند و مقبره الشعرا تبریز یکی از این جاذبه‌‌های مهم محسوب می‌شود.

پیشینه کهن این بنا و وجود شاعرانی از اعصار مختلف که در آن آرام گرفته‌اند، بازدید از این مکان را نه‌ تنها برای ایرانیان، بلکه برای تمامی دوستداران فرهنگ ایرانی، جذاب کرده است. دانستن اطلاعاتی در مورد این بنای تاریخی، کمک می‌کند تا تجربه بهتری از بازدید این مکان داشته باشید. برای سفری در باب فرهنگ و قدمت، بررسی معماری، آدرس و ساعات بازدید مقبره الشعرا، با ما در یول بیر همراه شوید.

در این مقاله می خوانید:

معرفی مقبره الشعرا؛ جاذبه‌ای که نباید از دست داد!

مقبره الشعرای تبریز، در محله‌ای به نام «سرخاب» در تبریز قرار دارد. این کوی از دیرباز محل سکونت ادبا و عارفان بوده و به همین علت همواره اهمیت خاصی داشته است. وجود اماکن مهم در سرخاب نظیر؛ ربع رشیدی، تکیه حیدر و مقبره الشعرا، احترام مردم و تقدس آن را بیش از پیش افزوده است.

معرفی مقبره الشعرا تبریز
معرفی مقبره الشعرا تبریز

حظیره الشعرا، حظیره القضاه و قبرستان سرخاب نام‌های دیگر مقبره الشعرا در طول تاریخ بودند. این نام‌ها به خاطر نشست و برخاست ادبا و شاعران بزرگی چون خاقانی شروانی و ظهیر فاریابی، گنجینه‌های عرفان و روحانیت، بر این مکان گذاشته شده بودند. بزرگانی که با نثر‌ها، نظم‌ها و آثار خویش، نه فقط نامشان، بلکه درخت فرهنگ این خاک را نیز جاودانه کردند. در واقع پس از دفن عارفان و بزرگان نام برده، نام این مکان تاریخی به مقبره الشعرا تغییر یافت و نام‌های دیگر آن استفاده نشد.

تاریخچه مقبره الشعرا؛ کهن‌تر از آنچه فکرش را می‌کنید!

در منابع و کتب تاریخی، تا قبل از قرن هشتم قمری، نامی از این محل برده نشده و اولین بار حمد‌الله مستوفی در کتاب نزهه القلوب صراحتا از نام مقبره الشعرا استفاده کرد. اما حقیقت این است که، از قرن ششم قمری و با دفن شدن بزرگانی چون، خاقانی و ظهیر فاریابی در کتب مختلف به نوعی با عناوین یا تعریفی از این مکان مواجه می‌شویم.

در قرن ششم سلسله اتابکان در این منطقه قدرت را در دست داشتند و تبریز، مرکز حکومتشان بود. این شهر به دلیل دور بودن از آشوب، هیاهو، جنگ و نزاع، تبدیل به پناهگاهی برای شاعرانی بود که در جست‌وجوی یک زندگی همراه با آرامش بودند. در زمان سلسله ایلخانان، ایلکانیان و آق‌ قویونلوها نیز شاعرانی به تبریز مهاجرت کردند که پس از درگذشتشان، عموما در این محل و در جوار خاقانی دفن شد‌ند.

تاریخچه مقبره الشعرا تبریز
تاریخچه مقبره الشعرا تبریز

متاسفانه در طول تاریخ و با وقوع حوادث طبیعی مانند؛ سیل و زلزله، شکل ظاهری اولیه و آرامگاه بسیاری از بزرگان از بین رفته‌ است. در حال حاضر اثری از قبور بزرگانی چون؛ خاقانی شروانی، خواجه همام تبریزی، ظهیر فارابی و بسیاری از نام‌های بزرگ باقی نمانده است. آخرین ادیبی که آرامگاه ابدی‌اش در این مقبره قرار گرفت، شهریار سخن، سید محمدحسین بحجت تبریزی است که می‌توانید از آرامگاه این بزرگ‌مرد ادب فارسی دیدن کنید.

معماری مقبره الشعرا؛ شاهکار معاصر معماری!

در شهریور ماه سال 1350 شمسی و به دعوت انجمن آثار تاریخی ایران و ادارات فرهنگ و هنر وقت به مسابقه طرح یاد بود مقبره الشعرا، هنرمندان و معماران آثار خود را ارسال کردند که در نهایت، طرح غلامرضا فرزانمهر انتخاب و ساخت آن آغاز شد. عملیات تکمیل این پروژه، بعد از انقلاب هم ادامه یافت تا در سال 1367 به مرحله افتتاح رسید. معماری این بنا، بسیار زیبا و مبهوت کننده است. طاق‌های تنیده درهم و تلفیق این عناصر سنتی با سبک معماری مدرن، عظمتی درخور نام مقبره الشعرا به آن داده که قطعا شما را شگفت‌زده خواهد کرد.

معماری مقبره الشعرا تبریز
معماری مقبره الشعرا تبریز

ارتفاع این بنا 30 متر بوده و در ساخت لایه بیرونی آن از بتن و در لایه زیرین از فلز استفاده شده است. فضای اصلی بنا از یک اتاق بسیار بزرگ تشکیل شده که اطراف آن را اتاق‌های کوچکتر احاطه می‌کنند. دیوارهای این فضا با اشعار شاعران مدفون در مقبره، تابلوهای عکس و خطاطی مزین شده است. به غیر از بخش اصلی، سایر قسمت‌های این بنا شامل بخش‌های اداری، نمایشگاه کتاب، صنایع دستی و بخش‌هایی از این قبیل می‌شود.

 آدرس و نقشه مقبره الشعرا؛ مقبره الشعرا تبریز کجاست؟

یکی از مهم‌ترین مسائل برای بازدید از هر مکانی، دانستن آدرس و نحوه رسیدن به آن محل است. پیشنهاد می‌کنیم در یکی از روزهای سفر به تبریز، ساعاتی را برای بازدید از این بنای تماشایی اختصاص داده و با قدم زدن در محوطه آن، شگفتی و عظمت این بنا را با چشمان خود ببینید.

آدرس مقبره الشعرا: ششگلان، خیابان بهشتی شمالی، خیابان عارف، خیابان ثقه الاسلام (مشاهده مقبره الشعرا تبریز روی نقشه)

ساعات بازدید از مقبره الشعرا چه گونه است؟

این مجموعه همه روزه از ساعت 8:30 الی 19 پذیرای مهمانان و مسافران بوده و لحظاتی خوش و به‌یادماندنی را برای آن‌ها رقم می‌زند. در نظر داشته باشید که در روزهای تعطیل رسمی، امکان بازدید از این بنا مهیا نخواهد بود.

هزینه بازدید از مقبره الشعرا؛ آیا بازدید از مقبره الشعرا رایگان است؟

برای بازدید از این مجموعه، نیاز است که بلیط تهیه فرمایید که قیمت آن حدود 4000 تومان برای بازدید کنندگان ایرانی، و برای مسافران و علاقه‌ مندان خارجی هم حدود 15000 تومان می‌باشد.

عکس‌های مقبره الشعرا تبریز؛ تصاویری که چشمان تان را نوازش می‌دهند!

تماشای تصاویر جاهای دیدنی هموراه لذت‌بخش بوده و حس و حال خوبی را ایجاد می‌کند. از همین رو در ادامه تصاویری از زیبایی‌های این بنای باشکوه مشاهده خواهیم کرد تا لذت تماشای این بنا، هر چند از دور، در جانتان رخنه کند.

مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز – نمای ورودی
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز – نمای داخلی
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز
مقبره الشعرا تبریز