انتشار گزارش تکاندهنده تخریب گورهای اعدامهای دستهجمعی دهه شصت توسط دو سازمان حقوق بشری پس از کشف غیر مترقبه و جنجالی پیکری که نشان از رضاشاه داشت، بار دیگر توجه همگانی را به دوران اعدامهای پس از انقلاب که “بهار آزادی” نامیده شده، جلب کرده است.
محاکمات چنددقیقهای انقلابی، اعدام صدها نفر از نظامیان و مسؤلان نظام پهلوی، فعالان قومی، بهاییان و دگراندیشان را در پی داشت. اما “اعدامهای انقلابی” تنها مقدمهای بود برای آیندهای تاریکتر. ارائه اسناد ۱۲۰ گور دستهجمعی در سراسر ایران نشانهای است از برنامهای گسترده و اغلب مخفی با ابعادی هولناک برای محو کامل کسانی که “مخالف” شمرده میشوند. در اعدامهای دستهجمعی سال ۱۳۶۷ هزاران زندانی سیاسی با احکامی کوتاه و قاطع به اعدام محکوم شدند.
اما برنامه نابودسازی مخالفان پیامدهای جانبی و هولناکی را نیز به همراه داشت. مشکل هزاران جسد، مشکلی بزرگ برای مسئولانی بود که سعی در مخفی نگاه داشتن کشتار زندانیان داشتند و از باقی گذاشتن قبرهایی که بعدا ممکن بود به یادگاری برای آن جانباختگان تبدیل شود بیمناک بودند. قربانیان این کشتارها بر طبق اعتقادات سیاسی دستهبندی شده و آن دسته که کافر شمرده میشدند با کامیونهای یخچال گوشت به “کفرآباد” و یا “لعنتآباد” (خاوران کنونی) انتقال یافتند و در قبور جمعی و کمعمق مدفون شدند، منظرهای که گورهای دستهجمعی یهودیان در آلمان نازی و یا قتل عام مسلمانان بوسنی را به یاد میآورد.
ملاحظات شرعی و عقیدتی مانع تدفین “کفار” و افراد “خارج از مذهب” همچون مارکسیستها و بهاییان در قبرستان مسلمانان میشد. گورستانها میبایست از وجود چنین عواملی تصفیه میشد، مبادا که مایه عذاب ارواح مسلمین و مانع رستگاریشان در روز قیامت شود. به همین علت، انقلابیون مذهبی به کشتهشدگان و اعدامشدگان دوران انقلاب که در قبرستان بهشت زهرا مدفون بودند حملهور شدند، برخی اجساد را از قبور درآورده و در بیابانهای اطراف مدفون کردند.
در اعتقادات شرع شیعه، مدفن شخص متوفی در رستگاری رفتگان در روز قیامت دخیل است. به همین دلیل در گذشته بسیاری با زحمت زیاد، اجساد بستگان خود را به عتبات حمل و در جوار مزار ائمه اطهار دفن میکردند، تا رستگاری آنها را در روز قیامت تضمین کنند.
سابقه تاریخی مردهآزاری
پیکر مومنان در دین اسلام و فرهنگ شیعه از احترام خاصی برخوردار است و برخلاف غرب که سوزاندن اجساد (cremation) امری پذیرفته و از لحاظ محیط زیستی موجه شناخته میشود، سوزاندن اجساد مخالف اصول اسلامی و اهانتی است به بازماندگان. رسوم و وظائفی چون زیارت قبور، نذر کردن و حتی دخیل بستن و اعتقاد به شفاعت رفتگان در زندگی بازماندگان، جزئی از فرهنگ مردمی ایرانیان به شمار میآید. شاید به همین دلیل، قبرستان به عنوان فضایی نیمهمقدس، محلی ایدهآل برای یورش به معتقدات دگراندیشان است.
درعین حال، انهدام قبور نیز ریشه عمیقی در فرهنگ و اعتقادات ایرانیها دارد. بعضی محققان سابقه تاریخی نبش قبور را به ترکها و مغولها منسوب کردهاند که حفظ تمامیت اسکلت اشخاص یا حیوانات را لازمه تجدید حیات آنان و انهدام بقایای مردگان را سبب قطع نسل میدانستند. در دوران صفوی به مواردی از نبش قبر و سوزاندن اجساد رهبران صوفی سنی به قصد اهانت به پیروانشان و یا به قصد کینخواهی از اجداد ظاهراً ستمدیده خاندان صفویه بر میخوریم. ممکن است ناسزاگویی به قبور بستگان در زبان فارسی (“پدر سوخته”،”پدر درآوردن”)، ریشه در همین دوران داشته باشد.
در دوران قاجار با ظهور جنبش بابی، مردهآزاری شدت بیشتری یافت. بعد از تیرباران سید علیمحمد باب و یکی از پیروانش، پیکر آنها که با طناب آویزان شده بود تا غروب آفتاب در سبزهمیدان تبریز باقی ماند و بعد از گرداندن در کوچه و بازار در خندق خارج از دروازه شهر افکنده شد تا خوراک سگهای ولگرد شود. اما بابیها شبانه بقایا را ربودند و در صندوقی نگهداری و پنهان کردند. بعد از دههها جابجایی پنهانی، این اجساد در سال ۱۹۱۵ در حیفا، واقع در فلسطین عثمانی، به خاک سپرده شد.
در سال ۱۸۷۰ شیخ مازگانی که مردی سالخورده و متهم به شرکت در شورش بابیان اطراف کاشان بود، دو چیز از میرغضب خود طلب کرد. اول آب برای وضو و اقامه آخرین نماز و دوم نگرداندن جسدش دور شهر. همچنین هنگامی که علی جان ماهفروجکی، مجتهدی جوان و محبوب که بهایی شده بود، را در سال ۱۸۸۳ میلادی در تهران به دست میرغضب سپردند، تعدادی از زنان بهایی با پرداخت پول و جواهرات خود، جسد علی جان را باز پس گرفته و دفن کردند. اما اعتراض به دفن او در گورستان مسلمانان ادامه یافت و به دخالت ماموران حکومتی برای نبش قبر انجامید.
در دوران معاصر بعد از دو دهه حکومت رضاشاه که در آن از شورش و آشوبهای شهری و دینی کمتر خبری بود، علاقه به مردهآزاری دوباره زنده شد. محمدرضاشاه که در سالیان آغازین حکومتش به دنبال تقویت ارکان سست سلطنتش بود، از همراهی با علمای سنتی شیعه دریغ نداشت. از جمله در سال ۱۳۳۴ شاه به درخواست آیتالله بروجردی برای هجوم به بهائیان به عنوان پاداش همکاری روحانیت در سرکوب جبهه ملی و حزب توده جواب مثبت داد. برای اولینبار عوامل ضد بهایی از حمایت دولت و دسترسی به دستگاههای تبلیغاتی مدرن مثل رادیو بهره بردند. به بسیاری از بهائیان در روستاها و شهرستانها حمله کردند، تعدادی از آنها را به قتل رساندند و به اجسادشان هم اهانت کردند.
در دوران کوتاه شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، که به رهبری آیتالله خمینی در اعتراض به اصلاحات ارضی، حقوق زنان و نفوذ ایالات متحده در ایران شروع شد، عدهای به قبرستان بهایی تهران حمله کردند، تعدادی از قبرها را شکستند و استخوانها را نیز به آتش کشیدند.
در سال ۱۳۶۰ گورستان بهاییان تهران، موسوم به “گلستان جاوید”، مصادره شد. ده سال بعد شهرداری تهران، این گورستان را به منظور احداث مجموعه فرهنگی خاوران تخریب کرد. بنا به فقه شیعه، به اصطلاح “تبدیل به احسن” کردن قبرستان، تنها بعد از سی سال جایز است اما در این مورد فقط ده سال گذشته بود. این خود مایه شگفتی است که بهرغم وسواس شیعیان به جزئیات رستاخیز اجساد در روز قیامت، در مورد بازیافت قبرستانها تا این حد عملگرایند، چنانکه حتی بعضی مدارس دوره پهلوی بر روی قبرستانهای متروکه بنا شدهاند.
اما مسئولان جمهوری اسلامی حوصله نداشتند تا برای “کفار” سی سال صبر کنند. ده سال بعد از مصادره گورستان بهائیان، بنای مرکز فرهنگی خاوران که مستلزم خاکبرداری عمیق و دستکاری بیش از هزار جسد بود شروع شد. طراحی حیاط گود و زیرزمین پهناور این مجموعه در واقع راه حلی مدرن برای مشکل شرعی تطهیر خاک از” آلودگی” اجساد «نجس» بهائیان بود. در حین خاکبرداری و بازیافت خاک، ظاهراً اجساد بهائیان “خارج از دین” را در زیربنای جاده و پلی جدید به کار بردند.
خاطره تلخ خاوران
نام مرکز فرهنگی خاوران با خاطره تلخ دیگری در تاریخ معاصر ایران گره خورده که برخلاف درخاکآرمیدگانش، در اذهان عمومی زنده و برای ارباب قدرت همچنان مشکلساز است. در سال ۱۳۸۷ مسئولان به بهانه طرح ساماندهی خاوران، با کمک بولدوزر به کاشت درخت برای احداث پارک در این محل پرداختند. شاید درختان را به منظور تطهیر فضایی شوم، محو خاطرات تلخ و زدودن جنایات به کار گرفتند. اما نتیجه این بود که بولدوزرها لباسها و اشیاء شخصی جانباختگان را به روی خاک آوردند. گویی این اشیاء نمادی بودند از مبارزه مردگان با یکدستسازی و مطلقگرایی حکومت. بولدوزری که گور دستهجمعی را زیر و رو میکند (مثل جرثقیل عظیمی که جای چوبه دار را گرفته) حاکی از خشونتی مدرن و صنعتی است که از منظر مومنانی که به اشاره مجتهدی جسد “کافری” را دور شهر میگردانند، هولناکتر است.
بر اساس گزارش این دو سازمان حقوق بشری، مسئولان جمهوری اسلامی مدتهاست که در پی یافتن راههای جدیدی برای انهدام نهایی آثار گورهای دستهجمعی بودهاند. برای مثال، میتوان به جادهسازی، بتونریزی، انباشت زباله و یا فروش قبور جدید (بدون اطلاع خریداران) اشاره کرد.
این رفتار خشن که با ویرانی، مصادره و فروش زمین گورستانهای بهاییان شروع شد امروزه ابعاد گستردهتری یافته است. قبرهای ورزشکاران، شاعران، نویسندگان و نواندیشان مسلمان نیز از گزند “تخریب سریالی” و حرمتشکنی سازمانیافته حکومت در امان نمانده است
No comments:
Post a Comment