Sunday, October 14, 2012

“باغبان” مخملباف به روایتِ هالیوود ریپورتر



یکشنبه | 23 مهر 1391 | 14 اکتبر 2012 | سال اول | شماره 104
 




 تصویرها و استعاره هایی زنده در مستندی زیبا و روان در معرفی آیین بهائی.
فیلم باغبان اولین فیلمی است که در چند دهه گذشته (از زمان انقلاب اسلامی در ایران) توسط یک فیلمساز ایرانی در اسراییل ساخته می شود با پیامی درباره دین و صلح جهانی. مهم ترین بیانیه ای که فیلمساز سنت شکنی چون محسن مخملباف (بایسیکل ران، قندهار) تا به حال ارائه کرده است.
در این فیلم که در طبیعتی رنگین و خیره کننده مرکز آیین بهائی در حیفا فیلمبرداری شده، محسن مخملباف و پسرش، در جدلی جذاب، نقش دین را در زندگی و خشونت جنگ ها به نمایش می گذارند. بحث معنوی عمیقی که فیلم بسیار هوشمندانه به آن می پردازد، هر تماشاگر باهوش و روشنفکری را تحت تاثیر قرار می دهد و از حد و اندازه یک فیلم جشنواره ای بسیار فراتر می رود. این دو فیلمساز ایرانی با دوربین های کوچک دیجیتالشان در باغ های رویایی ظاهر می شوند. باغ های بهائی با حاشیه هایی سفیر و گل های شمعدانی قرمز و سرو هایی سبز چون مخمل، که حالت ذن گونه ای بر آن ها حکم فرماست.
محسن فیلم را با این جمله شروع می کند: او نه مسیحی، نه مسلمان، نه بودایی، نه زرتشتی، نه یهودی، و نه بهائی است. بلکه چون فیلمسازی بی دین برای تحقیق برای آیین بهائی به این باغ پا گذاشته است. در انتهای فیلم، او این جمله را تحت تاثیر روحیه ضرورت اتحاد ادیان بهائی، به این شکل تغییر می دهد: او پیرو همه این ادیان است. بیان چنین جملات شجاعانه ای توسط یک فیلمساز ایرانی، باعث شده خانواده فیلمساز مخملباف توسط بنیادگرایان مورد حمله واقع شوند.
فیلم به جای معرفی خشک این آئین روش های دیگری را برمی گزیند: بهاءالله آیین بهائی را ۱۷۰ سال پیش در ایران بنیاد نهاد. و تحت رهبری وی و پسرش عبدالبهاء (که در نمایی کوتاه از فیلمی قدیمی، مرد مسن قابل احترامی به نظر می آید) این آیین به اروپا و آمریکا گسترش یافت.
آموزه های بهائی با تاکید بر لزوم صلح جهانی ادیان، مبنی بر یگانگی خداوند، موسی و عیسی و محمد و همه پیام آوران را در مسیر تکامل بشریت معرفی می کند. این آیین امروزه در سراسر جهان ۶ میلیون پیرو دارد.

 

شخصیت های اصلی فیلم پدر و پسر فیلمساز هستند و باغبان خوش آوازی به نام ائونا (اهل پاپوانیوگینی) که در حال باغبانی با آرامشی درونی از باورهایش سخن می گوید.
محسن و پسرش میثم در نوعی جدل ظاهری به نقش دین در دنیای امروز می پردازند و توافق می کنند که پدر به جنبه های مثبت دین بپردازد و پسر به جنبه های منفی آن.
پسر دین را عامل اصلی اختلاف بین بشریت و اسباب اصلی خشونت و جنگ معرفی می کند. و پدرش را به بی طرفی دعوت می کند. این صحنه های جدل به طنزی غریب منجر می شود. آن جا که پسر در صحنه بعدی یکی از دلسپردگان این آیین را نشان می دهد که در حالتی از خود بی خود شده می گوید ما همه برگ های یک درختیم. و اگر مردمان بدجنس ما را سنگ زدند به آن ها میوه می دهیم. کمی بعد همین کاراکتر درمورد آیین بهایی با وضوح بیشتری سخن می گوید. هرچند که حالت عرفانی مدرنی در فضا موج می زند.
فیلم به سمت سوال بی جواب تعریف سینما و هدف آن می رود.ستاره هایی هالیوودی یا داستان هایی واقعی؟ ساختن فیلم با ریتمی آرام و اتلاف وقت یا آن طور که محسن به طور قانع کننده ای نشان می دهد: سینما به عنوان نوعی مراقبه که قوه ادراک را قدرت می بخشد تا روشن تر و عمیق تر ببینیم.
میثم به اورشلیم نیز سفر می کند، و کلاه یهودیان بر سر می گذارد تا به او اجازه دهند از دیوار ندبه دیدن کند. تاملات او درباره دین و دنیای ماوراءالطبیعه بسیار ناامید کننده است.
او معتقد است ادیان با وعده صلح آغاز می کنند اما به جنگ و خشونت پایان می یابند. در ابتدا فریاد آزادی زنان سر می دهند و در انتها آنان را به بردگی می کشند. القاعده و طالبان از دین استفاده می کنند و کودکان معصوم را به تروریست مبدل می سازند. او نتیجه می گیرد اگر دین باعث جنگ می شود، بی دینی بهتر است.
محسن از طرف دیگر تاکید می کند که در حال تحقیق در مورد دین بدون خشونتی است که پیروانش در ایران تحت آزار و اذیت هستند و بسیاری از ایشان در زندان به سر می برند. او شیفته آرامش باغبان است که بزرگوارانه به گیاهانش می رسد، منشی که او به دعا کردن تشبیه می کند. صحنه های پایانی فیلم گفتنی های بسیار دارد، همانطور که محسن و ائونا در باغ آیینه های بزرگی به دست گرفته اند که گل های قرمز رنگ اطرافشان را نشان می دهد “قلبشان را آیینه ای می کنند” و سپس در ساحل طوفانی می ایستند و به موج های عظیمی که به ساحل خورده و در هم می شکنند چشم می دوزند.
 
(دبورا یانگ)
۸ اکتبر ۲۰۱۲




No comments:

Post a Comment