Wednesday, September 23, 2015

كتاب گفت وشنود سيد علي محمد باب با روحانيون تبريز و مطالبي ازمقاله محاكمه محاكمه باب جناب اکبر گنجی

كتاب گفت وشنود سيد علي محمد باب با روحانيون تبريز و مطالبي ازمقاله محاكمه محاكمه باب جناب اکبر گنجی.
...
 

مقاله زیر بررسی می‌کند که علما چگونه " باب"( سيد علي محمد باب) را محاکمه کردند و در این مورد چه گزارشی عرضه کرده‌اند.
یکم - طرح مسئله:

 سید علی محمد شیرازی (۱۲۶۶ - ۱۲۳۵ / ۱۸۵۰ - ۱۸۱۹م)، در ۵ جمادی الثانی ۱۲۶۰ ق (۳۲ مه ۱۸۴۴) ادعای بابیت کرد. در رجب ۱۲۶۱ در بوشهر - در راه بازگشت از مکه - بازداشت گردید و به شیراز برده شد. ۱۶ ماه در شیراز در حبس خانگی در خانه دائی خود بود. در تابستان ۱۲۶۲ ه. ق به اتفاق سید کاظم زنجانی راهی اصفهان شد. ابتدا در منزل میرسید محمد امام جمعه‌ی اصفهان اقامت داشت. سپس در منزل منوچهرخان والی اصفهان اقامت گزید. در آن شهر بین باب و فقیهان مناظره‌ای در گرفت و علمای اصفهان او را واجب القتل دانستند. به قصد دیدار محمد شاه به سوی تهران شتافت. صدراعظم - حاج میرزا آقاسی - در ربیع الثانی ۱۲۶۳ خطاب به او نوشت:

"در باب ملاقات که خواهش نموده بودید چون این روزها موکب همایون در جناح حرکت می‌باشد و مقدور نمی‌شود که آن جناب را بطور شایسته ملاقات نمائیم آن جناب به ماکو رفته چندی در آنجا توقف و استراحت نماید و به دعا گویی دولت قاهره پردازد".

در تبریز به مدت چهل روز وی ( سيد علي محمد باب) را در عمارت ارک دولتی سکونت دادند، سپس به علیخان ماکویی سرحدار سپرده و در قلعه‌ای در بالای کوه سکنی دادند. پس از ۹ ماه محل اقامت وی را از قلعه‌ ماکو به قلعه چهریق تغییر داده و او را به این مکان منتقل کردند. ۲۷ ماه بعد، در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه، به درخواست امیرکبیر، در ۲۸ شعبان ۱۲۶۶ ه. ق (۹ ژوئیه‌ی ۱۸۵۰) او را - در ۳۱ سالگی - تیرباران می‌کنند.


میان باب( سيد علي محمد باب) و فقیهان شیعه چندین مناظره برگزار شده است. مورخان - خصوصاً مورخان آن دوره - مورخان درباری بودند. نویسندگان ناسخ التواریخ و روضة الصفا تاریخ را مطابق میل سلطان می‌نوشتند. ... با کمال تأسف باید اعتراف کرد که تاریخ را فاتحان نوشته‌اند، نه مغلوبان. آنان واقعیت را مطابق میل و سود خود سانسور و تحریف کرده و می کنند.
...

۳ - ۳ - گزارش مامقامی( ملا محمد ممقاني) : ملامحمد مامقامی رئیس جلسه محاکمه باب( سيد علي محمد باب) را برعهده داشت. فرزندش میرزا محمد تقی مامقامی گزارشی از آن جلسه برای ناصرالدین شاه که خود در مناظره شرکت داشت، تهیه و در سفر سوم او به اروپا در تیریز به وی تقدیم کرد. مامقامی در مقدمه کتاب گزارش های دیگران را رد کرده و میگوید هیچ یک از آنان را جلسه حضور نداشته و فقط به نقل مسموعات کاذب پرداخته اند.

 وقتی باب ( سيد علي محمد باب)  را از زندان به تبریز منتقل میکردند، در ارومیه اتفاقاتی افتاده است که سطح فکری آن دوره را بخوبی عیان میسازد. مامقامی ( ملا محمد ممقاني)  میگوید مردم در ارومیه استقبال گستردهای از باب به عمل آوردند و:

" فردای آن روز مشار الیه به جهت شست و شو به یکی از حمام های آنجا رفته، بعد از بیرون آمدن او اغنام کالانعام هجوم و ازدحام آورده تمامی آب خزانه حمام را فنجانی به قیمت یک تومان از حمامی خریداری نمودند.

مامقامی( ملا محمد ممقاني)  درباره موضوع مناظره به نکته آگاهی بخشی اشاره میکند. فقیهان نمیخواستند با او گفت و گو داشته باشند، هدف آنان بی سواد و بی دین نشان دادن او بود. مامقامی( ملا محمد ممقاني) مینویسد:

"چون محاورین این مجلس اشخاص عالم حکیم بوده اند دیدند که اگر طرح گفت و گو با مشار الیه با بعضی مسائل غامضه حکمیه و مشاکل علوم مکتومه که مشرع هر خائضی نیست بیاندازند و مجیب به طریق مغالطه و کافر ماجرائی پیش آید نه اکثری از مجلس و نه سامعین که غایب اند تشخیص قول محق از مبطل را نداده کار به کلی در پرده اشتباه و خطا مستور مانده انعقاد آن مجلس نسبت به سایرین بالمره خالی از فایده خواهد بود و بر علم خود محاورین نیز چیزی نخواهد افزود، چه ایشان خود پیش از وقت مراتب جهالت و نادانی او سنجیده داشتند. . .  پس از ابتدآء باب فحص و سئوال از این گونه مسائل را که شبهه پرداز است مسدود داشته مسائلی را پیش آوردند که خواص و عوام در فهم صحیح و سقیم و منتج و عقیم مساویاند.


مامقامی(ملا محمد ممقاني) پرسش ها را طرح میکند:

"سئوال نظام العلما از باب: پادشاه ما درد نقرس دارد شما دعا کنید این درد پا رفع شود تا ما همه به تو ایمان بیاریم.
سئوال ملامحمد ممقانی: کسور حساب چند تا است؟ از تو میپرسم بگو طلاق در شرع ما چند قسم است، طلاق بدعت کدام است، طلاق سنت کدام. نظام العلما: قلن چه صیغه است.

در پایان مناظره از او میخواهند که مدعای خود را پس گیرد، اما او زیر بار نمیرود:

"مشارالیه را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشار الیه القا فرمودند. در سنگ خارا قطره باران اثر نکرد.

  
چهارم - داوری مناظره/ محاکمه : حال نوبت داوری درباره مناظره/محاکمه باب فرا میرسد.
...
اما ناموس ناصری( پسر ملا محمد ممقاني)  گزارش دیگری از پایان کار عرضه کرده است. نویسنده مراجعت دادن باب را به تبریز برای بار دوم، هنگامی که او را همراه فراشان برای گرفتن فتوای شهادت به خانه های مجتهدین میبرده اند چنین شرح میدهد:

"صبحی مشارالیه را به ازدحام تمام اهل بلد و به همراهی دو نفر از اتباعش که یکی آقا محمد علی تبریزی و یکی سید حسین خراسانی بود، اولاً به خان مرحوم حاجی میرزا باقر پسر مرحوم میرزا احمد مجتهد تبریز بردند و در آنجا مشارالیه چیزی از عقاید خود اظهار نداشت، از آنجا به خانه والد ماجد حجت الاسلام [مامقانی] ( ملا محمد ممقاني)  آوردند واین داعی حقير( پسر ملا محمد ممقاني)  آن وقت خود در آن مجلس حضور داشت. مشاراليه ( سيد علي محمد باب) را در پيش روی والد مرحوم( ملا محمد ممقاني)  نشانده، آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشارالیه القا فرمودند. در سنگ خواره [خارا] قطره  باران اثر نکرد. پس مرحوم والد( ملا محمد ممقاني) بعد از یأس از این. . . فرمودند: حال در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی، از دعوی صاحب الامری [صاحب دین و شریعت] و الفتاح [کذا] وحی تأسیسی و اتيان [=آوردن] به مثل قرآن و غیره، آیا در سر آنها باقی هستی؟

گفت: آری.

فرمودند(ملا محمد ممقاني)  : ازاین عقاید برگرد، خوب نیست، خود و مردم را عبث به مهلکه نینداز.

گفت( سيد علي محمد باب): حاشا و کلّا.

پس مرحوم والد(ملا محمد ممقاني)   قدری نصایح به آقا محمد علی کردند، اصلاً مفید نیفتاد. موکّلان دیوانی خواستند آنها را بردارند، باب رو به والد کرده عرض کرد:

 گفت( سيد علي محمد باب): "حالا شما به قتل من فتوی میدهی؟ "

 والد (ملا محمد ممقاني)  فرمودند: حاجت به فتوای من نیست، همین حرفهای تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای قتل تست.

گفت( سيد علي محمد باب): من از شما سؤال میکنم.

فرمودند(ملا محمد ممقاني)  : حال که اصرار داری بلی. مادام که دراین دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است؛ ولی چون من توبه مرتد فطری را قبول میدانم اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی، من ترا از این مهلکه خلاصی میدهم.

گفت( سيد علي محمد باب): : حاشا، حرف همان است که گفته ام و جای توبه نیست.

_____________________________________________________








No comments:

Post a Comment