Saturday, July 17, 2021

چرا بهائی هستم؟/ فاضل غیبی

چرا بهائی هستم؟             
فاضل غیبی               


بهائی بودن بسیار آسان است. نخست بدین دلیل که هیچکس حق ندارد، به شما بگوید، چگونه بهائی باشید. هر کس مجاز است بر پایۀ درک و به برداشت شخصی خود بهائی باشد. البته این ابتکار جدیدی نیست و برای نخستین بار در تاریخ، مارتین لوتر بود که خواست هرکس بتواند بدون دخالت کشیش، برداشت خود از کتاب مقدس را  زندگی کند.

مطلب مهم دیگر که بهائی بودن را آسان می‌کند، این است که کاری به دیگر فعالیت ها و زمینه‌های شناخت ندارد. می‌دانیم که دین تا همین چند سده پیش در همه جای دنیا (و هنوز هم در همۀ کشورهای عقب‌مانده) در همۀ زمینه‌های زندگی از دانش و هنر گرفته تا فلسفه و سیاست تعیین تکلیف می‌کرد. تا آنکه در اروپا و کم کم در دیگر کشورهای پیشرفته، به پیشوایی علوم طبیعی، دامنۀ دخالت دین محدود شد و پس از علم، هنر و فلسفه نیز استقلال خود را به کرسی نشاندند.

بهائیت، با توجه به این دستاورد بزرگ، نه تنها استقلال سه زمینۀ دیگر شناخت را   می‌پذیرد، بلکه دانش‌پژوهی، هنرورزی و اندیشۀ فلسفی را (بدون توجه به پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی آنها) تشویق می‌کند،  زیرا وظیفۀ دین را نه پاسخگویی به مشکلات علمی و یا پرسش‌های فلسفی، بلکه برآوردن نیازی مهم در محدوده‌ای مشخص می‌داند.    

بنابراین از نظر بهائیت، شهروند شایسته کسی است که در هر چهار زمینۀ علم، هنر، فلسفه و دین نسبتاً آگاه باشد و بدون واهمه از نظارت مذهبی در هر رشتۀ دلخواه فعالیت کند. روشن است که در چنین موقعیتی انسان از احساس آزادی سرشاری برخوردار می‌شود که برای نسل‌های گذشته قابل تصور نبود.    

تا بحال تصور می‌شد که دین مقوله‌ای است که باورهای انسان دربارۀ آفرینش و معنای هستی را تعیین می‌کند.  اما، همانطور که اشاره شد، شما از نظر بهائی مختارید در ضمیر نهفتۀ خود به هرچه می خواهید باور داشته باشید، اما اگر بخواهید باور خود را بیان کنید، نباید به مرزهای دانش و خرد تجاوز کنید. به عبارت دیگر، از باوری دفاع نکنید که با عقل و علم در تضاد باشد.

 بیشتر بخوانید:

از متن:

فشار وحشتناکی که حکومت اسلامی در چهار دهۀ گذشته به هدف حذف کامل ادیان ایرانی وارد آورده و مقاومت کمابیش موفق پیروان آنها، نشان از این دارد که همگی با تکیه بر هویتی ایران‌دوستانه، از همدردی هرچه بیشتر جامعۀ مدنی ایران بهره‌مند هستند. این واقعیت نگارنده را  بر آن می‌دارد که رهایی ایران از حکومت اسلامی را در گرو جایگزینی احکام اسلامی با موازین زندگی ایرانشهری بیابد. ناگفته پیداست که این موازین، در همۀ ادیان ایرانی (زرتشتی، یهودی، مسیحی و بهائی) بازتاب یافته است، هرچند که بهائیت برخاسته در دوران معاصر این موازین را با نیازهای امروزی نیز پیوند داده است.  

بنابراین در لحظۀ حاضر وظیفه ای بزرگتر از این وجود ندارد، که نه تنها با فشارها، بلکه باپیشداوری‌هایی که دستگاه تبلیغی اسلام در اذهان عمومی جایگزین کرده مقابله شود و تبادل میان پیروان ادیان ایرانی و جامعۀ مدنی  ایران تشدید گردد. آنچه که بهائیان مربوط می شود، به نظر نگارنده اگر  برخی نارسایی‌ها برطرف شود، چهرۀ واقعی آیین بهائی در برابر اذهان عمومی جلوه‌ای بهتر خواهد یافت.این نارسایی‌ها چنین ‌اند: 

ـ  در نگاه بهائی، پیشوایان مذهبی  آموزگاران و مصلحانی هستند که می کوشند جامعه را به اخلاق و رفتار نیک پرورش دهند. بهائیت در سدۀ 19م. در ایران پدید آمد و اغلب پیروانش از میان شیعیان برمی خاستند. بدین سبب «آموزگاران» این آیین می بایست مطالب را با توجه به پیش‌زمینه‌های شیعی مطرح می‌کردند. قابل تصور نیست که به چه فعالیت تربیتی گسترده‌ای نیاز داشت تا در بخش بزرگی از مردم ایران آنروزگار، موازین بهائی که در واقع همان موازین اخلاق ایرانشهری است زنده و نهادینه شود.  اینک اما، در زمانی که مردم ایران به تجربیات تلخ و سخت، چهرۀ واقعی اسلام را شناخته‌اند، تکیه بر نمادهای شیعی با نیازهای زمانه هماهنگ نیست.

ـ  برای گذار از نمادهای شیعی، در گام نخست باید بدترین ویژگی یعنی «آیه‌پرستی» را کنار گذاشت و چنانکه بهاءالله سفارش کرده است در نوشتارها خردمندانه نظر کرد و درستی آنها را به سنجش عقلی دریافت و نه به اقتدار کلامی. مرزبندی با نمادهای شیعی نه تنها بازیافت بهائیت بعنوان آیینی امروزی است، بلکه بدین سبب از اهمیت بنیادین برخوردار است،  که هدف دین از نظر بهائی، تربیت اخلاقی  است و این نه تنها از اسلام برنمی‌آید که قائل شدن آن برای رهبران اسلامی، نقض غرض است.

ـ بهائیان در تدارک انقلاب مشروطه نقشی بنیانی داشتند و بدون فعالیت های آنان به هیچ وجه نمی‌توان پیدایش چنین انقلابی را در جامعۀ شیعه‌زدۀ آن روزگار توجیه کرد. در دوران عبدالبها نیز بخش بزرگی از نخبگان ایرانی بهائی بودند و بهائیان می‌کوشیدند به جنبش احیای معنوی و رستاخیز فکری در جامعۀ ایران دامن  زنند. برگزاری «ضیافت ماهانه» نیز  نخستین تجربۀ دمکراتیک ایرانیان در این راستا بود، که در آن بهائیان (در دوران رضاشاه حتی غیربهائیان) می توانستند در یک گردهمایی عمومی، آزادانه دربارۀ همۀ موضوعات و مشکلات اظهار نظر و مشورت کنند. متأسفانه این حرکت دمکراتیک نتوانست در برابر تحکیم تشکیلات منسجم بهائی تداوم یابد. زیرا که هر نوع تشکیلاتی به هر انگیزه و نیتی ناگزیر از رعایت خط‌مشی یگانه‌ای است، وگرنه اصولاً اداره و تشکیلاتی شکل نمی‌گیرد.  هرچند در چهارچوب سازمانی، انرژی فعال اعضا کانالیزه می شود، اما هر تشکیلاتی ناگزیر از رعایت موازین یکسانی است که مانع ابتکارات فردی و بویژه نوآوری اندیشه است. بدین دلیل نیز متأسفانه شاهدیم که در پیامد این نارسایی، انرژی حیاتی و نوآوری بهائی مانند گذشته فرصت شکوفایی نمی یابد.

باور دارم که جامعۀ ایران برای نوسازی بنیادین کشور به پشتیبانی پیروان ادیان ایرانی و بویژه بهائیان نیاز دارد. از اینرو هر ایران‌دوستی باید این را وظیفه‌ای ملی خود بداند که با پیروان آیین های ایرانی روابط هرچه نزدیکتری برقرار کند و بدین وسیله «اشتراک آرزو» برای ساختن ایرانی شایسته را پرتوان‌تر نماید.     

  در مورد بهائیان،  اگر از «دیو و دد ملولید» و در پی مردمانی نیک سرشت هستید، خوشبختانه نه تنها در هر گوشۀ ایران، بلکه در اغلب شهرهای جهان می‌توان  بهائیانی یافت که بنا به سرشت تربیتی خود جز راستی و نیکی  نمی‌دانند. بقول نیما: «به تو بگویم، تا این‌ها نباشد هیچ چیز نیست..» 

   منبع:پژواک ایران



No comments:

Post a Comment