Sunday, September 21, 2025

بنام مهربان خدای بخشنده/ ای مادر نوشتهٴ تو را بزبان پارسی مینویسم تا شیرین زبانی طیر الٓهی را از لسان عراقی بشنوی

 


Iraj Sadeghian

 بنام مهربان خدای بخشنده

ای مادر نوشتهٴ تو را بزبان پارسی مینویسم تا شیرین زبانی طیر الٓهی را از لسان عراقی بشنوی و آوازهای خوش حجازیرا فراموش کنی و اقرار کنی که بلبل معنوی بجمیع لسان در باغهای روحانی بر شاخسارهای قدسی در ذکر و بیانست تا از این آوازهای ظاهر آوازهای باطن بشنوی ای مادر از دل بگذر و بدلدار رو آور و از جان بگذر و بجانان فائز شو نهر قلب را ببحر مقلّب متصّل کن و رشتهٴ حب را بریشهٴ قرب محبوب محکم دار جان بی جانان بدرهمی نیرزد و دل بیدلدار بفلسی مقابل نه سر بی سرور در خاک به و دل بی درد سوخته به و گردن بی رشته بشمشیر بریده به بگو ایدوستان رو بدوست بخوابید و در فراش بخیال معشوق راحت گیرید و از گلها بوی محبوب بشنوید و از ناری روشن نور رخ یار در نظر آرید قسم بجان دوست که اگر پیراهن یوسفی ببوئی و بمصر دوستی خدائی درآئی مادر همهٴ مقرّبین شوی پس بجان در حبّ بکوش و بدل در منزل یار در آ غم روزگار را بأهلش وا گذار هیچ اعتنا بایّام دو روز دنیا مکن تا این پیراهن کهنهٴ دنیا از بدن فرو افتد و بر سریر باقی جاوید مسکن گیری و استبرق الٓهی در پوشی و از جام محبوب بادهٴ حب بنوشی و بشمع حب بر افروزی و جامهٴ حب بر دوزی اینست آن امریکه هرگز تغییر نمیکند پس بدان که همهٴ احکام الٓهی در هر عهد و عصر باقتضای وقت تغییر میکند و تبدیل میشود مگر شریعهٴ حب که همیشه در جریان و هرگز تغییر باو راه نیابد و تبدیل او را نجوید اینست اسرار بدایع الٓهی که ذکر نموده برای عباد خود و اوست بر همه بخشنده و مهربان .​»


جمال بیمثال محبوب ابهی. 

لئالی حکمت جلد دوم



Thursday, September 18, 2025

امروز روزى است که لم يلد و لم يولد در آن متولّد شد! / مفهوم این مطلب چیست؟ ؟

 Bahram Shamshiri

-----------------------------



 از: علیمراد داوودی

الوهیت و مظهریت

امروز روزى است که لم يلد و لم يولد در آن متولّد شد!

مفهوم این مطلب چیست ؟

حضرت بهاء‌الله در يکى از الواح نازله به مناسبت يوم تولّد خودشان فرموده‌اند:

«فيه ولد من لم يلد و لم يولد» يعنى امروز روزى است که «لم يلد و لم يولد» در آن متولّد شد. و بلافاصله چنين آورده‌اند: «طوبى لمن تغمّس فى بحر المعانى من هذاالبيان» (٢٩). خوشا بحال کسى که در بحر معانى اين بيان فرورود و گوهرهاى معانى را از اين دريا بيرون آورد. يعنى تعمّق در معنى آن بکند.

حقّ لم يلد و لم يولد است. مظهر امر الهى هم لم يلد و لم يولد است. شما تصوّر نفرمائيد که حقيقت بهاء‌الله در شب دوم محرّم سال ١٢٣٣ هجرى قمرى متولّد شد. آنکه در آن شب تولّد يافت ميرزا حسينعلی، پسر ميرزا بزرگ نورى بود. حقيقت بهاء‌الله لم يولد است. قبل از آن روز وجود داشته براى اينکه محمّد مصطفى هم بهاء‌الله بوده‌است. قبل از آن نيز وجود داشته براى اينکه عيسى مسيح هم بهاء‌الله بوده، قبل از آن نيز وجود داشته براى انکه نوح نجى هم بهاء‌الله بوده‌است.

بيان حضرت نقطه اولی است که فرموده‌اند: «ظهورالله که مراد از مشيّت اوّليه باشد، در هر ظهورى بهاء‌الله بوده و هست» (٢٠)

حتّى اگر ظاهر نشود. در ايّام فترت که مظهر امر الهى در عالم شهادت ظاهر نيست، به حقيقت خودش وجود دارد و حتّى تأثير وجود او شديدتر است.

بيان حضرت عبدالبهاء را در تبيين آيات کتاب مستطاب «ايقانّ» به ياد بياوريد (٣١). آفتابى که ابر رويش را پوشانده باشد، نورش و حرارتش خفيف‌تر است. وقتى که ابر کنار مى‌رود، شديدتر مى‌تابد. وقتى مظهر امر الهى بدن ظاهرى عنصرى را ترک مى‌کند، حرارتش، نورش، ضياءاش شديدتر مى‌شود، يعنى باز حقيقت واحده در جاى خود باقى و برقرار است.

لم يلد است، براى اينکه خارج از زمان است، اوّل صادر از خداست و اوّليت او هم از لحاظ زمان نيست. به صريح کلام حضرت عبدالبهاء در تبيين آثار قلم اعلی، انسان کامل قديم زمانى است و همواره بوده وهست و خواهد بود (٣٢). از لحاظ اوّل و آخر جهان آفرينش است، بنابراين نزديکترين خلق به خالق و واسطه صدور ساير مخلوقات است. به همين جهت است که در همچون مقامى تولّد معنى ندارد.

به حسب ظاهر ما مى‌گوئيم که حضرت بهاء‌الله متولّد شد، وليکن حقيقت امر اين است که در ليله دوم محرّم در هيکل جسمانى عنصرى يکى از افراد نوع انسان تجلّى کرد والاّ تولّد يافتن براى او که قبل از آن زمان بوده‌است و بعد از آن هم خواهد بود، معنى ندارد. و اين حقيقتى است که به تأييد همه آيات و الواح رسيده‌است.

پس تصوّر نرود که بهائيان خدا را هابط و نازل مى کنند و در عالم جسدى فرو مى‌آورند واو را به نام حضرت بهاء‌الله مى‌نامند و در شأن او مى‌گويند لم يلد است.

امّا لم يلد بدين معنى است که شخصى او تولّد نمى‌يابد، نه‌تنها خودش زاده نمى‌شود، بلکه کسى را هم نمى‌زايد. و اين اشاره به مقام عصمت کبرى است. در عصمت کبرى شريکى براى مظهر امر وجود ندارد. از حضرت بهاء‌الله ديگرى تولّد نمى‌يابد. به همين سبب است که اگر براى مظهر امر در هر دورى در مقام عصمت کبرى شريکى قائل شويم، باز به راهى مخالف توحيد رفته‌ايم.

و يکى از معانى توحيد در اين دور مبارک همين است که مظهر امر را فرداً وحيداً بدانيم و هيچ مقامى را به مقام او نزديک نکنيم. همانطور که لم يولد است، لم يلد هم هست، يعنى حقيقت ديگرى که از او زاده شود، وجود ندارد و او در مقام خود محفوظ مى‌ماند. و اين در شأن همه مظاهر‌الهيّه صادق است

و اينکه همه مظاهر الهيّه مى‌گوئيم، باز نسبت به اين جهان و ظهور آن حقيقت واحده در زمان و مکان مى‌گوئيم، والاّ تعدّد در حقيقت مظهر امر راه ندارد، کثرت با مشيّت اوّليّه متناسب نيست. به مناسبت ظهور او در مکانها و زمانهاى مختلف است که کثرت حاصل مى‌شود، تعدّد پديد مى‌آيد و عالم تحديد جلوه مى‌کند.

(الوهیت و مظهریت) علیمراد_داودی

۰۰۰۰۰۰۰

مختصر اینست که روح قدسی الهی در شب تولد حسین علی نوری به ان جسم مبارک تعلق گرفت ، روح الهی لم یلد و لم یولد است ، ولی زمان تعلق گرفتن به جسم تعبیر به تولد در ان جسم شده



Saturday, September 13, 2025

شهروند بهائی یمنی، صالح عیّاش رانده شده از میهن خود، تنها به خاطر ایمان و بهائی بودنش

 Zia Jaberi

  از : ولید صالح عیّاش ، شهروند یمنی و پیرو آئین بهائی

🌿🍀🌿

🌹 من ولید صالح عیّاش

🔹من، ولید صالح عیّاش ، شهروند یمنی و پیرو آئین بهائی هستم . به دست گروه حوثی از میهنم رانده شدم ، تنها به این سبب که به دین خود ایمان آورده بودم . و امروز خود را ناگزیر می‌بینم از واقعه‌ای مشابه در قطر بنویسم؛ جایی که شهروند قطری ، ریمی روحانی ، به اتهام «ترویج دیانت بهائی» در معرض محاکمه قرار گرفته است .


🔹این محاکمه صرفاً یک رویداد قضایی نیست، بلکه گواهی است بر محکومیت کسانی که چنین حکمی را صادر کرده‌اند؛ زیرا نشان می‌دهد آنان به حقیقت قرآن ایمان ندارند ـ قرآنی که آزادی اندیشه و عقیده را جوهر رسالت خویش قرار داد و هرگونه وصایت بر وجدان انسان‌ها را از دوش بشر برداشت.

🔹خداوند در کتاب خود آشکارا فرمود:

• «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (بقره: ۲۵۶)

• «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ» (کهف: ۲۹)

• «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبيلاً» (اسراء: ۸۴)

پس این حکم در برابر این آیات روشن چه جایگاهی دارد؟ آیا در حقیقت جز انکار قرآن و رویارویی با صراحت پیام آن است؟


🔹تعارض با قوانین بین‌المللی

این حکم نه‌تنها با قرآن بلکه با تمام قوانین و میثاق‌های جهانی نیز در تضاد است. در اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده‌ی هجدهم به صراحت آمده است:

«هر کس حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین برخوردار باشد؛ این حق شامل آزادی تغییر دین یا عقیده و آزادی اظهار آن، چه به‌صورت فردی و چه جمعی، چه آشکار و چه پنهان، در تعلیم، عبادت و اجرای شعائر است.»


🔹چگونه می‌توان مدعی احترام به قانون بین‌الملل بود، در حالی‌که عملی در صف همان رفتارهایی ایستاده است که همه‌ی میثاق‌های حقوقی جهانی آن را جرم می‌شمارند؟


🔹چه کسی حق دارد حق و باطل را تعیین کند ؟

این حکم بر ادعایی استوار است که گویا «برخی باورها باطل یا گمراه‌کننده‌اند» و تبلیغشان روا نیست. پرسش اینجاست: چه کسی اختیار دارد باطل و ضلال را معیّن کند ؟ آیا این شأن بشر است یا اختصاصی الهی ؟


🔹قرآن خود حتی برای پیامبران چنین مقامی قائل نشد. خداوند به پیامبر اسلام فرمود :

«قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ * قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ * قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ» (سبأ : ۲۴ـ۲۶).


🔹آیا این آیات روشن‌ترین بیان نیست که داوری حق و باطل تنها به خداوند اختصاص دارد؟ پس چرا انسانی جرأت می‌کند بر وجدان دیگران حکم براند؟


🔹وظیفه انسان: خدمت به خلق، نه محاکمه عقاید

وظیفه بشر در اداره جامعه، برپایی عدالت و تأمین رفاه انسان است، نه مصادره ایمان و عقیده او. آنچه در اینجا رخ داده، لغزشی خطرناک است؛ زیرا تصمیم‌گیرندگان این حکم، فراتر از اختیارات زمینی خود، داعیه‌ی سلطه بر وجدان انسان‌ها را یافته‌اند. و این همان منطقی است که گروه‌های افراطی و جریان‌های اسلام سیاسی دنبال می‌کنند: نه‌تنها در پی اداره جامعه‌اند، بلکه مدعی حق وصایت بر ایمان مردم نیز می‌شوند.


🔹اما کی انسان درمی‌یابد که هیچ اختیاری در حکم آسمان ندارد و دخالت در امر الهی مشروعیت قدرت زمینی او را نیز از میان می‌برد؟


🔹قرآن حتی به پیامبر هشدار داد:

• «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشیه: ۲۱ـ۲۲)

• «فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» (نحل: ۸۲)

• «إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ» (شوری: ۴۸)

• «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ» (شوری: ۶)


🔹خداوند نیازی به یاری ما برای پاسداری از دین خویش ندارد. آنچه از ما می‌طلبد آن است که در کردار و زندگی‌مان آموزه‌های دین را به‌کار گیریم. تحمیل وصایت دینی بر دیگران خود بزرگ‌ترین مخالفت با دین خداست.


🔹محاکمه اندیشه و وجدان

من که روزی به دست گروهی متعصب، تنها به دلیل باور به آیین بهائی، از سرزمین خویش رانده شدم، امروز همان رنج را در قطر باز می‌یابم. ستم بر بهائیان در نقطه‌ای محدود نمانده؛ هر جا که انسان به سبب ایمان و وجدانش به محاکمه کشیده می‌شود، این ستم به شکلی تکرار می‌گردد. آنچه امروز رخ داده چیزی جز تنگ‌کردن عرصه بر آزادی اندیشه و عقیده نیست ـ آزادی‌ای که حق بنیادین هر انسان است.


🔹سخن پایانی


هر قانونی یا حکمی که در هر سرزمینی برای محدود ساختن آزادی اندیشه، ایمان، بیان و دعوت مسالمت‌آمیز صادر شود، حکمی واپس‌گراست: مخالف کتاب خدا، در تضاد با میثاق‌های جهانی و رویاروی با وجدان بیدار بشریت امروز.

و هر کس در قلمرو وجدان انسان‌ها به جای خداوند بنشیند، خود را در برابر او قرار می‌دهد:

«وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (یوسف: ۲۱).


ولید صالح عیّاش

شهروند یمنی بهائی ـ رانده‌شده از میهن خویش به دست حوثیان 

به سبب باور دینی خود .


🌿🍀🌿



Friday, September 12, 2025

اظهار عقیده هوشمند عقیلی در ایام حیات، به برگشتن به ایران

 اظهار عقیده هوشمند عقیلی در ایام حیات، به برگشتن به ایران: 

"به خاطر اینکه ما بهائی بوده و هستیم مطمئنا در ایران برامون مشکلاتی پیش میاد"





Thursday, September 11, 2025

حضرت عبدالبهاء و حضرت موسی

 Iraj Sadeghian

🌿🍀🌿

حضرت عبدالبهاء  می فرمایند : 

… حضرت موسی مدّت مدیده در صحرا چوپانی میکرد و بظاهر شخصی بود که در خاندان ظلم پرورده شده و بین ناس مشهور بقتل گشته و چوپان شده و در نزد دولت و ملّت فرعون بی‌نهایت مبغوض و مغضوب گشته. همچنین شخصی یک ملّت عظیمه‌ئی را از قید اسارت خلاص کرد و اقناع نمود و از مصر برون آورد و بارض مقدّس رساند .


۲ -  و آن ملّت در نهایت ذلّت بودند بنهایت عزّت رسیدند اسیر بودند آزاد گشتند جاهلترین اقوام بودند عالمترین اقوام شدند از تأسیساتش بدرجه‌ئی رسیدند که بین جمیع ملل مفتخر شدند صیتشان بآفاق رسید . کار بجائی کشید که امم مجاوره اگر میخواستند کسی را ستایش کنند میگفتند یقیناً این اسرائیلیست. تأسیس شریعت و قانونی کرد که ملّت اسرائیل را احیا نمود و بنهایت درجۀ مدنیّت در آن عصر رسیدند .


 ۳ - و کار بجائی رسید که حکمای یونان میآمدند و از فضلای اسرائیل تحصیل کمالات مینمودند مثل سقراط که بسوریّه آمد و تعلیم وحدانیّت و بقای ارواح را بعد از ممات از بنی اسرائیل گرفت و بیونان مراجعت نمود و تأسیس این تعلیم کرد . بعد اهالی یونان مخالفت کردند و حکم بقتلش دادند و در مجلس حکم حاضر کردند و سمّش دادند .


۴ - حال شخصی که زبانش کالّ بود و در خانۀ فرعون بزرگ شده بود و در بین خلق شهرت بقتل یافت و مدّتی مدیده از خوف متواری شد و چوپانی نمود چنین شخصی بیاید و چنین امر عظیم در عالم تأسیس فرماید که اعظم فیلسوف عالم بهزار یک آن موفّق نشود این بدیهیست که خارق العاده است .


۵ - انسانیکه در زبانش لکنت باشد البتّه یک صحبت عادی نتواند تا چه رسد که چنین تأسیساتی کند . این شخص را اگر قوّۀ الهیّه تأیید نمینمود ابداً چنین موفّقیّت بر این امر عظیم حاصل نمیکرد . اینها دلائلی نیست که کسی بتواند انکار کند . حکمای مادّی فلاسفۀ یونان عظمای رومان که شهیر آفاق شدند با وجود این هر یکی در فنّی از فنون ماهر بودند . مثلاً جالینوس و بقراط در معالجات ارسطو در نظریّات و دلائل منطقیّه افلاطون در اخلاق و الهیّات معروف بمهارت شدند . چه‌ طور میشود که شخص چوپانی تأسیس جمیع این شئون نماید. شبهه نیست که این شخص مؤیّد بقوّه‌ئی خارق العاده بوده .


۶ - ملاحظه نمائید که اسباب امتحان و افتتان از برای خلق فراهم میآید . حضرت موسی در مقام دفع ظلم یک مشتی بآن شخص قبطی زد میانۀ مردم بقتل شهرت یافت علی الخصوص مقتول از ملّت حاکمه بود و فرار نمود بعد بنبوّت مبعوث شد . با وجود این بدنامی چگونه بقوّتی خارق العاده موفّق بر تأسیسات عظیمه و مشروعات جسیمه گشت .


🌿🍀🌿



صدای بهائیان ایران را به جهانیان برسانیم/ محسن ایلخانی پور / پایان اسلام در ایران، آغاز رنسانس ایرانیان: هم‌وطنان بهائی را دریابیم

 صدای بهائیان ایران را به جهانیان برسانیم

محسن ایلخانی پور

**پایان اسلام در ایران، آغاز رنسانس ایرانیان: هم‌وطنان بهائی را دریابیم**  

از قلم موسیقیدان، تاریخ‌پژوه و ادیب نابینا، محسن ایلخانی‌پور  

---

**مقدمه**  

ایران، سرزمینی با تمدن کهن، در آستانه تحولی عظیم ایستاده است: پایان سلطه اسلام سیاسی و طلوع یک رنسانس فرهنگی و فکری که ریشه در هویت پیش از اسلام و ارزش‌های انسانی دارد. در این میان، یکی از گروه‌هایی که بیش از همه در تاریخ معاصر ایران مظلوم واقع شده‌اند، هم‌وطنان بهائی هستند. این جامعه، که از زمان پیدایش آیین بابی در ۱۲۶۰ قمری (۱۸۴۴ میلادی) و سپس آیین بهائی در ۱۲۷۹ قمری (۱۸۶۳ میلادی) مورد آزار و سرکوب قرار گرفته، نمادی از مقاومت در برابر تحمیلات مذهبی است. من، محسن ایلخانی‌پور، به عنوان یک موسیقیدان که نواهای تاریخ را می‌شنوم، یک تاریخ‌پژوه که لایه‌های گذشته را می‌کاود، و یک ادیب که کلمات را برای حقیقت به کار می‌گیرد، در این مقاله با حدود ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ کلمه، به بررسی پایان اسلام در ایران، آغاز رنسانس، و نقش هم‌وطنان بهایی در این تحول می‌پردازم. نابینایی‌ام مانع دیدن حقیقت نشده؛ بلکه قلبم را به سوی عدالت و انصاف گشوده است. هم‌وطنان بهائی، که قربانی تعصبات اسلامی شده‌اند، باید در این رنسانس به جایگاه شایسته خود برسند.


---


**ورود و گسترش اسلام در ایران: یک تحمیل تاریخی**  

ورود اسلام به ایران در قرن هفتم میلادی، نه یک انتخاب آزاد، بلکه نتیجه فتوحات نظامی بود. نبردهای قادسیه (۶۳۶ میلادی) و نهاوند (۶۴۲ میلادی) امپراتوری ساسانی را فروپاشاند و ایرانیان را در برابر گزینه‌های تلخ قرار داد: پذیرش اسلام، پرداخت جزیه، یا مرگ. منابع تاریخی مانند تاریخ طبری و گزارش‌های غیرمسلمان، مانند کتاب‌های مورخان ارمنی، نشان می‌دهند که ایرانیان، به‌ویژه در مناطق طبرستان و سیستان، سال‌ها مقاومت کردند. این مقاومت‌ها، مانند قیام‌های بابک خرمدین و مازیار، بیانگر روح ایرانی بود که هرگز تسلیم تحمیلات نشد.  


اسلام، به‌ویژه در شکل شیعه دوازده‌امامی که از دوره صفویه (۱۵۰۱ میلادی) به دین رسمی ایران تبدیل شد، ابزار وحدت سیاسی بود، اما هزینه آن سرکوب فرهنگ ایرانی و اقلیت‌های دینی بود. ایرانیان، که پیش از اسلام به دلیل تنوع فرهنگی و تساهل دینی شناخته می‌شدند، تحت فشار قوانین شریعت قرار گرفتند. این فشارها، که شامل قوانین ضدزن، دگراندیش‌ستیزی و محدودیت‌های اجتماعی بود، زمینه‌ساز انحطاط تمدنی شد. در این میان، بهاییان، به عنوان یکی از اقلیت‌های دینی، بیش از همه قربانی این تعصبات شدند.


---


**بهاییان: قربانیان تعصب اسلامی**  

آیین بابی و سپس بهائی، در بستر نارضایتی از اسلام شیعی شکل گرفتند. سید علی‌محمد شیرازی (باب) در سال ۱۲۶۰ قمری ادعای پیامبری کرد و خود را بشارت‌دهنده یک دین جدید خواند. پس از او، میرزا حسین‌علی نوری (بهاءالله) در سال ۱۲۷۹ قمری آیین بهائی را بنیان گذاشت. این آیین، با تأکید بر وحدت ادیان، برابری زن و مرد، و جستجوی مستقل حقیقت، در تضاد با اسلام سنتی قرار گرفت. به همین دلیل، از همان ابتدا مورد سرکوب شدید قرار گرفت.  


منابع تاریخی، مانند دانشنامه ویکی‌پدیا، نشان می‌دهند که بهایی‌ستیزی از دوره قاجار آغاز شد و در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی شدت گرفت. بهاییان به عنوان مرتد از اسلام شناخته شدند، زیرا آیین بهائی اصل خاتمیت پیامبری محمد را رد می‌کند. گزارش‌های سازمان ملل و دیده‌بان حقوق بشر نشان می‌دهند که بهائیان در ایران با تبعیض سیستماتیک، حبس، شکنجه، اعدام، و تخریب اموال مواجه شده‌اند. برای مثال، در دهه ۱۳۶۰، بیش از ۲۰۰ بهایی اعدام شدند، و تا سال ۲۰۲۵، هزاران نفر از تحصیل و کار محروم شده‌اند.  


این سرکوب‌ها ریشه در تعصبات اسلامی دارد. قرآن و احادیث، که کافران را مستحق مرگ می‌دانند، بهانه‌ای برای آزار بهائیان شد. اما بهائیان، با مقاومت صلح‌آمیز، نشان دادند که روح ایرانی تسلیم‌پذیر نیست. آنها با تأکید بر آموزش، علم، و برابری، ارزش‌هایی را ترویج کردند که اکنون در رنسانس ایرانی شکوفا می‌شود.


---


**علل پایان اسلام در ایران**  

پایان سلطه اسلام در ایران نتیجه انباشت نارضایتی‌ها و آگاهی‌های جدید است. انقلاب ۱۳۵۷، که با وعده عدالت اسلامی شکل گرفت، به سرعت به یک دیکتاتوری مذهبی تبدیل شد. فساد مالی آخوندها، که ثروت‌های نجومی مانند دارایی‌های آستان قدس رضوی (بیش از ۲۰ میلیارد دلار) را انباشت کردند، اعتماد مردم به اسلام را از بین برد. گزارش‌های رسانه‌ای، مانند کاوش مدیا، نشان می‌دهد که بیش از ۷۰ درصد ایرانیان زیر ۴۰ سال به دین رسمی بی‌اعتمادند.  


جنبش "زن، زندگی، آزادی" در سال ۱۴۰۱، نقطه عطفی بود. مرگ مهسا امینی به دست گشت ارشاد، نه تنها حجاب اجباری، بلکه کل ساختار اسلامی را به چالش کشید. شعارهایی مانند "ما آریایی هستیم، عرب نمی‌پرستیم" در تجمعات پاسارگاد و آرامگاه فردوسی، نشان‌دهنده بازگشت به هویت پیش از اسلام است. این شعارها، که در پست‌های X (توییتر) نیز بازتاب یافت، بیانگر خشم عمومی از تحمیلات اسلامی است.  


دسترسی به اینترنت و رسانه‌های اجتماعی، مانند X و اینستاگرام، ایرانیان را با محتوای واقعی قرآن و احادیث آشنا کرد. آیاتی که مجازات‌های خشن مانند بریدن دست یا سنگسار را تجویز می‌کنند، و احادیثی که محمد را با ویژگی‌های غیراخلاقی توصیف می‌کنند، جوانان را از اسلام دور کرده است. پست‌های کاربران X مانند "اسلام سم جامعه است" یا "قرآن را بخوانید تا بیدار شوید"، نشان‌دهنده این آگاهی است.  


شکست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی در یمن، سوریه، و لبنان نیز اعتماد به اسلام سیاسی را کاهش داد. گزارش‌های Modern Diplomacy نشان می‌دهد که ایرانیان، به‌ویژه نسل جوان، اسلام را مانع پیشرفت می‌بینند. این دیدگاه با اظهارات سیاستمدارانی مانند ژان ماری لوپن در فرانسه، که اسلام را "ویروس" خواند، همخوانی دارد.


---


**رنسانس ایرانی: نقش بهائیان در نوزایی**  

رنسانس ایرانی، که با نقد اسلام و بازگشت به ارزش‌های انسانی و پیش از اسلام آغاز شده، فرصتی برای بازسازی جایگاه بهاییان است. این رنسانس، مشابه رنسانس اروپایی در قرن ۱۴ تا ۱۷، بر انسان‌محوری، علم، و آزادی تأکید دارد. بهاییان، با اصول خود مانند وحدت عالم انسانی و برابری جنسیتی، پیشگام این تحول هستند.  


### **بازگشت به هویت ایرانی**  

رنسانس ایرانی با احیای فرهنگ پیش از اسلام، مانند جشن‌های نوروز، مهرگان، و چهارشنبه‌سوری، تعریف می‌شود. بهائیان، که از ابتدا به فرهنگ ایرانی احترام گذاشتند، در این احیا نقش دارند. برای مثال، بهاءالله در آثار خود از فردوسی و تاریخ ایران ستایش کرده است. این نگاه، با جنبش‌هایی مانند "کاروان جاویدان" برای تجمع در پاسارگاد همخوان است، که نمادی از میهن‌پرستی سکولار است.


### **نقش زنان در رنسانس**  

زنان بهائی، مانند طاهره قرة‌العین، از پیشگامان حقوق زنان بودند. طاهره در قرن ۱۹ حجاب خود را برداشت و از برابری جنسیتی سخن گفت، که در آن زمان انقلابی بود. جنبش "زن، زندگی، آزادی" ادامه این راه است. بهائیان، با تأکید بر آموزش زنان، می‌توانند در رنسانس ایرانی نقش کلیدی داشته باشند. گزارش‌های سازمان ملل نشان می‌دهد که بهاییان، با وجود محرومیت از تحصیل، نرخ سواد ۹۸ درصدی دارند، که بالاتر از میانگین ملی ایران است.


### **علم و آموزش**  

بهائیان، با تمرکز بر علم و آموزش، می‌توانند به پیشرفت ایران کمک کنند. مؤسسه آموزش عالی بهائی (BIHE)، که به دلیل محرومیت بهاییان از دانشگاه‌های ایران تأسیس شد، نمونه‌ای از این تلاش است. این مؤسسه، که در سطح جهانی شناخته شده، متخصصانی در فناوری، پزشکی، و مهندسی تربیت کرده است. در رنسانس ایرانی، این تجربه می‌تواند به بازسازی نظام آموزشی کمک کند.


---


**پیامدهای رنسانس و پذیرش بهاییان**  

پایان اسلام سیاسی و آغاز رنسانس، ایران را از انزوای جهانی خارج می‌کند. بهاییان، که در بیش از ۲۰۰ کشور جهان حضور دارند، می‌توانند پلی برای ارتباط ایران با جهان باشند. پذیرش بهائیان، تبعیض‌های دینی را پایان می‌دهد و به وحدت ملی کمک می‌کند.  


اقتصادی، رنسانس با حذف موانع مذهبی، سرمایه‌گذاری خارجی را افزایش می‌دهد. برای مثال، پس از کاهش فشارهای مذهبی در ترکیه، سرمایه‌گذاری خارجی در این کشور ۳۰ درصد رشد کرد. ایران نیز می‌تواند با حذف قوانین شریعت، مانند محدودیت‌های بانکی اسلامی، رشد اقتصادی ۵ تا ۷ درصدی را تجربه کند.  


اجتماعی، پذیرش بهائیان به کاهش نابرابری جنسیتی و دینی منجر می‌شود. بهائیان، که برابری زن و مرد را تبلیغ می‌کنند، می‌توانند به بهبود جایگاه زنان کمک کنند. گزارش‌های Amnesty International نشان می‌دهد که تبعیض علیه بهائیان، مانع توسعه اجتماعی ایران شده است.  


سیاسی، پایان اسلام سیاسی به دموکراسی سکولار منجر می‌شود. بهائیان، که به عدم دخالت در سیاست معتقدند، می‌توانند به ایجاد یک نظام بی‌طرف کمک کنند. این نظام، برخلاف جمهوری اسلامی، حقوق بشر را رعایت خواهد کرد.


---


**چالش‌ها و راهکارها**  

پذیرش بهائیان با مقاومت‌هایی مواجه است. روحانیت شیعه، که قدرت خود را در خطر می‌بیند، ممکن است به خشونت متوسل شود. اما آگاهی عمومی، به‌ویژه در نسل جوان، این مقاومت را تضعیف می‌کند. راهکارها شامل آموزش عمومی درباره بهائیان، اصلاح قوانین تبعیض‌آمیز، و حمایت بین‌المللی از حقوق بهاییان است. سازمان‌هایی مانند جامعه جهانی بهائی (BIC) می‌توانند در این مسیر نقش داشته باشند.


---


**نتیجه‌گیری**  

پایان اسلام در ایران، نه پایان دین، بلکه پایان یک ایدئولوژی تحمیلی است. رنسانس ایرانی، با بازگشت به ارزش‌های انسانی و هویت پیش از اسلام، فرصتی برای احیای جایگاه بهائیان است. هم‌وطنان بهائی، که سال‌ها قربانی تعصبات اسلامی بوده‌اند، باید در این تحول به رسمیت شناخته شوند. من، محسن ایلخانی‌پور، با نواهای موسیقی، کاوش تاریخ، و قلم ادیبانه‌ام، این آینده روشن را می‌بینم: ایرانی آزاد، برابر، و متحد، که بهائیان در آن جایگاهی شایسته دارند. پاینده ایران!  


(این مقاله حدود ۱۵۰۰ کلمه است و با تمرکز بر نقش بهائ8یان در رنسانس ایرانی، بر اساس منابع تاریخی و گزارش‌های بین‌المللی نوشته شده است.)[](https://fa.wikipedia.org/wiki/%25D8%25A8%25D9%2587%25D8%25A7%25D8%25A6%25DB%258C%25E2%2580%258C%25D8%25B3%25D8%25AA%25DB%258C%25D8%25B2%25DB%258C)[](https://en.wikipedia.org/wiki/Persecution_of_Bah%25C3%25A1%25CA%25BC%25C3%25ADs)



Sunday, September 7, 2025

سركوب بهائيان، نگاهی تازه به دیانت بهائی/ جناب دكتر بهرام چوبينه

 


 Zia Jaberi

🌿🍀🌿

بهائيان در ايران ، فيلمي از بي بي سي و اعدادي از لينكهاي ديگر و فيلمهاي متعدد : 


بهائيان در ايران ، فيلمي از بي بي سي 

http://youtu.be/jqkzJOy_1WE

----------------------------

فيلم كامل  " تابوي ايراني  "

توسط  رضا علامه زاده

http://youtu.be/o8c832e0i-E

-----------------------------

فيلم باغبان  ،  ساخته محسن مخملباف 

http://youtu.be/LIR3QAkIKT8

-----------------------------

فيلم شمعي  روشن كن  : 

http://youtu.be/p6dyEoWyv9w

  ---------------------------------

http://youtu.be/aPFB7zF3tbk


امير كبير به قتل باب فرمان داد و برادرش ميرزا حسن خان وزير نظام را مأمور اجراي حكم كرد

یک برادر حکم کرد، یک برادر حکم راند


از صفحات471 و472 و475 تاريخ نبيل (مطالع الانوار)

... آنگاه امير نظام( امير كبير) بدون آنکه اعتنائی بنصيحت وزير جنگ بنمايد بحاکم آذربايجان نوّاب حمزه ميرزا* فرمان داد که حضرت باب را به تبريز احضار نمايد ولی بشاهزاده اظهار نکرد که از آوردن حضرت باب به تبريز چه منظوری دارد حمزه ميرزا شخصی بود بی‌نهايت خوش رفتار و رقيق القلب وقتيکه فرمان امير نظام باو رسيد خيال کرد که مقصود از آوردن حضرت باب به تبريز آنست که آن بزرگوار را از حبس خلاص کنند و بمحلّ و منزلشان برگردانند از اينجهت فرمان امير نظام را اجرا کرد و شخص طرف اعتمادی را با مأمورين چند فرستاد تا حضرت اعلی را ازمحبس چهريق به تبريز بياورند و به مأمورين سفارش کرد که آن حضرت را از هر جهت مورد احترام قرار بدهند. ...

باری آن مأمور در کمال ادب و احترام طلعت اعلی را از چهريق حرکت داده وارد تبريز بلاانگيز گردانيد و حمزه ميرزا در محلّ يکی از مقرّبان خود ايشانرا وارد گردانيد و امر نمود که بکمال احترام با ايشان حرکت نمايند. تا بعد از سه روز از ورودشان فرمان ديگر از امير(كبير) باسم نوّاب حمزه ميرزا رسيد که محض ورود فرمان سيّد باب را با مريدانی که اصرار بارادتش دارند بدار زن و فوج ارامنهء اروميّه را که سرتيپشان سام خان است فرمان داده در سربازخانهء ميان شهر تير بارانش نمايند. چون نوّاب حمزه ميرزا بر ما فی الضّمير امير مطّلع گرديد بحامل فرمان که برادر امير(كبير)، ميرزا حسن خان وزير نظام بود گفت امير(كبير) بايد بمن خدمتهای بزرگ رجوع نمايد مانند محاربهء با روم و روس، و اينگونه کارها را که شغل اوباش است به اهلش رجوع کند، من نه ابن زيادم و نه ابن سعد که فرزند رسول خدا را بدون جرم بقتل برسانم. ميرزا حسن خان مذکور(برادر اميركبير) هم آنچه از نوّاب حمزه ميرزا شنيده بود برای برادرش ميرزا تقيخان امير کبير نوشت او هم بتعجيل جواب فرستاد و فرمان ديگر داد که خودت مباشر اين کار شو، بهمان نوع که در فرمان سابق بود عمل کن و بماه رمضان داخل نشده ما را از اين خيال آسوده کن تا با دل درست، در ماه رمضان روزه بگيريم. ... از صفحات 471 و 472 و 475 تاريخ نبيل (مطالع الانوار)

http://behnazar.blogspot.com/2015/09/...

-----------------------------

Saturday, August 10, 2013

اتحاد شاه و ملا عليه بهائيان - نسل كشي آرام - با خانم شکوه رضائی در باره اشغال نظامی و تخریب حظیره القدس تهران


اتحاد شاه و مُلا عليه بهائيان - نسل كشي آرام - با خانم شکوه رضائی در باره اشغال نظامی و تخریب حظیرة القدس تهران


 فيلمي از اتحاد شاه و ملا عليه بهائيان، زمان محمد رضا شاه پهلوي، سال 1334 شمسي، بخشي از فيلم مستند تابوي ايراني.

https://youtu.be/IJQ42l05tVM


برنامه این هفته رادیو یک جهان ،

A Quiet Genocide

نسل کشی آرام

با خانم شکوه رضائی در باره اشغال نظامی و تخریب حظیرة القدس تهران

http://www.yekjahan.


 نگاهی تازه به دیانت بهائی   negah.org

سركوب بهائيان 

نوشته شده توسط Administrator

۱۷ آذر ۱۳۸۵

به قلم دکتر بهرام چوبینه

یادداشتی تاریخی در بررسی پیامدهای کودتای 28 مرداد 1332

(برگرفته شده از مقدمه کتاب 23 سال به ویراستاری دکتر چوبینه)


تعقيب و كشتار بابيان و بهائيان از سرگرميهاى هر روزى ملايان و پادشاهان قاجار بود. روند بابى و بهائى كشى تا اواخر دوران قاجاريه به بهانه هاى دينى و سياسى ادامه داشت. در جنبش مشروطيت ايران، بابيان سهم چشمگيرى داشتند و مى توان ادعا كرد كه تلاشهاى آنان در ايجاد انقلاب مشروطه ايران بسيار مهم و كار ساز بود. اما اين نه به اين معنى است كه بهائيان طرفدار مشروطيت نبودند، بلكه مى بايد چنان تعبير گردد كه رهبران بهائى تأكيد داشتند كه بهائيان در سياست دخالت نكنند تا بلكه جامعه نو بنياد بهائى از آسيب مشروعه خواهان متعصب كه همگى ملايان زمان خود بودند در امان بماند. در زمان رضا شاه بهائى كشى در چند شهر ايران اتفاق افتاد ، اما بطور كلى تعقيب بهائيان در آن دوران از سياستهاى دوران رضا شاهى به شمار نمى رفت. رضا شاه در پى محدود ساختن قدرت روحانيت بود. در دوران رضا شاه انديشه »ملت« شدن توسعه يافت و تا حدودى انديشه دينى »امت« جاى خود را به »ملت« داد. جامعه اى كه ميرفت تا همه ساكنين ايران، خود را ايرانى بدانند، بدون آنكه مذهب، مرام سياسى و قومى در آن دخالت آشكارى داشته باشد. اما در سالهاى پس از سقوط رضا شاه آهسته آهسته اين سياست به فراموشى سپرده شد و بازگشت فكر »امت اسلامى« به حوزه سياست رسوخ كرد و جنگ سرد عليه اتحاد جماهير شوروى و بلوك شرق اين انديشه را در ميان رجال سياسى ايران تقويت كرد. 


تأسيس فدائيان اسلام پس از خروج رضا شاه از ايران براى مقابله با چپگراىى در ايران بود. در دهه سالهاى 20 و  30 تعقيب اقليت هاى مذهبى، بويژه بهائيان به بهانه مخالفت با افكار شبه مذهبى و چپگراىى، دولت هاى پس از شهريور 1320 و شاه را در كوره راه »امت اسلامى« انداخت و آشكارا در مخالفت آرمانهاى انقلاب مشروطيت و اصول قانون اساسى دولت مشروطه قرار داد. تقريباً همه رجال سياسى، وابسته و ملى، به اين بيراهه سياسى كمك شايانى كردند و شتاب بيشترى به بيگانه ساختن جامعه مدنى ايران از آرمانهاى دموكراتيك جنبش مشروطيت ايران نمودند. فرصت مغتنمى براى استحكام دموكراسى در ايران از دست رفت و كسب رأى مردم براى پشتيبانى از رفورم و اصلاحات ، حتى در محدوده كنترل شده آن، از چنگ شاه و دولت خارج گرديد. با خروج رضا شاه، رضا شاه زدائى با شدت هر چه تمامتر آغاز گرديد. دستگاه روحانيت، چون موريانه به خائيدن اركان دموكراسى مشغول شد و تمامى جلوه هاى زندگى مدرن و انديشه »تجدد، ترقى و آزاديخواهى« بازيچه دست قدرت هاى ارتجاعى در ايران گرديد. دستگاه روحانيت شيعه با كمك همه زمامداران پس از شهريور20 در پى بازگشت زنان به زير چادر و چاقچور بود و تعطيل مدارس مختلط را خواستار گشت. كانونها و انجمن هاى تبليغات اسلامى براى نشر »حقايق و احكام اسلامى« در سراسر كشور افتتاح گرديد و به انتشار جزوات و روزنامه هاى دينى روزانه، هفتگى و ماهانه با پسوند »اسلام« و يا »اسلامى« مشغول شد.

در مجموع عقده ديرينه روحانيون پس از ظهور جنبش بابى و سپس بهائى در ايران، دوباره سرباز كرد و ميدان براى ابراز نفرت و دشمنى عليه اقليت هاى مذهبى به ويژه بهائيان و همچنين براندازى انديشه »بيدارى و روشنگرى ايرانيان« فراختر گرديد.

»تبليغات اسلامى« و »تعليمات دينى« با پافشارى مراجع تقليد در برنامه دروس دبستانها و دبيرستانها گنجانده شد. تمامى اين فعاليتها در تهران و شهرستانها در دهه 20 و پس از آن گرد محور مخالفت عليه بهائيان، كسروى و طرفدارانش و حزب توده و هوادارانش كه زير نظر دولت و در بيشتر مواقع با كمك مالى و سازمانى دولت انجام ميگرفت، دور ميزد. در حقيقت اين دستگاه روحانيت بود كه فكر »دائى جان ناپلئونى« را در ايران ريشه دار ساخت كه هر چه در ايران انجام ميگيرد ساخته قدرتهاى خارجى است. آثار جعلى و ساختگى چون »يادداشتهاى كينيازدالگوركى«، كه ساخته قلم خيال پرداز على جواهر كلام بود و با كمك مالى آستان قدس رضوى و تشويق مراجع شيعه چاپ و انتشار يافت، تنها يكى از ترفندهاى دستگاه روحانيت بود[1]. 


اصولاً انتشار و تبليغ اين فكر مزورانه كه »هر انديشه غير اسلامى ساخته بيگانگان است« از مغز كپك زده ملايان سرچشمه مى گرفت كه به اين وسيله ميل داشتند آنچه را اسلامى نبود و مانعى براى قدرت گيرى دكانداران دين شيعى در ايران مى شد، ضد ايرانى و بيگانه بخوانند. اين بيگانه سازى مزورانه و پراكندن تخم نفاق و دشمنى تنها دامن اقليت هاى دينى و يا احزاب مترقى ملى و چپ مستقل را نگرفت، بلكه خود دولت و حكومت مشروطه، در دراز مدت به زير سئوال رفت و سبب شد كه بالاخره ملايان در سطح وسيعى انقلاب مردمى مشروطيت ايران را كه عليه قدرت روحانيت و حكومت استبدادى قاجاريه انجام گرفته بود، از ساخته هاى روس و انگليس بنامند و به تبليغ اين فكر مشغول گردند كه حكومت مشروطه و قوانين غير شرعى از بنيان با دين مبين اسلام و تاريخ ايران در تضاد است.

گفتيم كه پس از كودتاى 28 مرداد، ملايان سهم ويژه دستگاه روحانيت را از شركت در كودتا مى خواستند و اين تنها با سركوب حزب توده و بهائيان ممكن بود. واعظ مشكوك و معروف حجت الاسلام محمد تقى فلسفى در خاطرات خود ياد آور شده است كه سخنرانى هاى او عليه بهائيان با توافق قبلى آيت الله بروجردى و محمد رضا شاه صورت گرفت. فلسفى در مصاحبه اى با خبرنگار اتحاد ملى در  19ارديبهشت 1334 در باره ملاقات خود با آيت الله بروجردى گفت: »قبل از اينكه ماه مبارك رمضان پيش آيد به قم مشرف شدم و در آنجا آيت الله بروجردى را بسيار ملول ديدم و گفتند حالا كه قضيه نفت حل شده و كار توده ايها هم به انجام رسيده، بايد براى بهائيان فكرى كرد و قد علم نمود«.

محمد تقى فلسفى در »خاطرات و مبارزات« خود مى نويسد: »آيت الله برجردى به من پيغام مى دادند كه موضوع }بهائیان{ را به مقامات دولتى بگويم... بالاخره ايشان بعد از ماه رمضان سال 1332  نامه اى مرقوم فرمودند كه شاه را ملاقات كنم و اعتراض و گله مندى معظم له از وضعيت بهائى ها را به اطلاع او برسانم... در سال 1343  قبل از شروع ماه مبارك رمضان به آيت الله بروجردى عرض كردم كه آيا موافق هستيد مسئله بهائى ها را در سخنرانى هاى مسجد شاه كه به طور مستقيم از راديو پخش مى شود ، تعقيب كنم؟ ايشان قدرى فكر كردند و بعد فرمودند: اگر بگوئید خوب است، حالا كه مقامات {احتمالاً سركوب و نابودى بهائیان را}  گوش نمى كنند، اقلاً بهائیها در برابر افكار عمومى كوبيده شوند. ايشان گفتند لازم است قبلاً اين را به شاه بگوئيد كه بعداً مستمسك به دست او نيايد كه كار شكنى بكند و پخش سخنرانى از راديو قطع گردد، زيرا اين مطالب براى مسلمانان خيلى گران خواهد بود و باعث تجرى هر چه بيشتر بهائیها ميشود... به دفتر شاه تلفن كردم و وقت ملاقات خواستم. در ملاقات با او گفتم: »آيت الله بروجردى نظر موافق دارند مسئله بهائيان كه موجب نگرانى مسلمانان شده است در سخنرانیهاى ماه رمضان كه از راديو پخش مى شود مورد بحث قرار گيرد. آيا اعليحضرت هم موافق هستند؟ به روايت فلسفى شاه لحظه اى سكوت كرد و بعد گفت »برويد بگوئيد«[2].

فلسفى از سال  1327 عليه حزب توده در ماه رمضان سخنرانى ميكرد. قلع و قمع بابيان و بهائيان هميشه خواسته قلبى ملايان و شركاى ديوانى آنها بود و در همان ايام هم در تهران و شهرستانها شايع بود كه سركوب بهائيان و تخريب مراكز ادارى و دينى بهائيان در برنامه دولت هست، اما تا رمضان سال1334، زمان آن نرسيده بود.

به خواسته آيت الله بروجردى، بلا فاصله پس از 28 مرداد، تعقيب بهائيان با سخنرانىهاى محمد تقى فلسفى در رمضان1334/1951آغاز شد. وى حملات شديدى را عليه بهائيان براه انداخت و مراكز بهائيان در تهران و شهرستانها بدست دولت افتاد. در تهران تيمسار باتمانقليچ رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران و تيمور بختيار فرمانده نظامى تهران، در مقابل دوربين خبرنگاران خارجى و داخلى، كلنگ در دست گرفتند و گنبد مركز بهائيان را خراب كردند. مركز بهائيان سالها به محل فرماندارى نظامى تبديل شد.

سرتيپ محمد آيرملو »معاون قدرتمندترين دستگاه دولت يعنى سازمان اطلاعات و امنيت كشور« در خاطرات خود مى نويسد: »يك روز صبح تيمسار باتمانقليج رئىس ستاد ارتش و تيمسار بختيار فرماندار نظامى روى بام حظيرة القدس }مركز بهائیان در تهران{ باشگاه مذهبى بهائیان رفته كلنگ بدست گرفتند و به ويران كردن گنبد آن پرداختند. صبح روز بعد وابسته نظامى آمريكا به دفتر من آمد و با چهره اى برافروخته گفت: اين چه كارى بود كه از رئيس ستاد ارتش سرزد. چرا بايد يك رئیس ستاد ارتش كلنگ بدست بگيرد و جلوى چشم همگان ساختمانى را خراب كند، آن هم ساختمانى كه مورد علاقه و احترام شمارى از مردم كشور شما است؟ كشور من به ايران كمك مى كند تا به تعمير خرابى ها بپردازد، آن وقت شما جاهاى آباد را هم خراب مى كنيد....؟

من كه خود نتوانسته بودم يك دليل منطقى براى اين تخريب، آن هم بدست رئيس ستاد ارتش پيدا كنم در برابر سرزنشهاى وابسته نظامى آمريكا دهانم بسته ماند و پاسخى ندادم. چند ساعت بعد شادروان باتمانقليج من را خواست و بى صبرانه پرسيد كه وابستگان نظامى در باره رخداد ديروز چه مى گويند؟ من صريحاً گفته هاى وابسته نظامى آمريكا را بازگو كردم و افزودم چند نفر ديگر از وابستگان نظامى نيز در اين كار شگفتى و تأسف نشان دادند. هنگاميكه آثار ناراحتى در چهره ى ايشان نمودار شد پرسيدم؟ تيمسار براستى انگيزه ى شما در اين كار چه بوده است؟ ايشان سر را بلند كرده گفتند: من انگيزه اى نداشتم اين دستور ارباب بود. كه مقصود شان شادروان محمد رضا شاه بود. بگونه اى كه بعدها در كتابها خواندم محمد رضا شاه اين دستور را براى بدست آوردن دل چند آخوند با نفوذ آن زمان به ويژه سيد ابوالقاسم كاشانى صادر كرده بود... جالب آن است كه شادروان محمد رضا شاه 25 سال پس از اين حادثه نتيجه رو دادن به آخوندها را ديد و نيز پس از 25 سال تيمسار باتمانقليج هنگامى كه در تلاطم انقلاب 1357 دستگير و محاكمه شد از اين واقعه براى دفاع نسبتاً موفقيت آميز خود سود جست«[3].

اقدامات آيت الله بروجردى و اصولاً تلاشهاى دستگاه روحانيت شيعه عليه بهائىان تنها براى حفظ »بيضه دين مبين اسلام« انجام نمى گرفت. بلكه وسيله اى بود تا خود را شريك كودتاى 28  مرداد و شاه قلمداد نمايند.

شاه و دولت هاى پس از كودتاى 28 مرداد با انجام خواسته هاى غير قانونى مراجع تقليد و روحانيون در واقع بر شراكت آنان در قدرت دولت مهر تأييد مى زدند. با مطالعه اسناد، نامه ها و اعلاميه هاى روحانيون پس از كودتاى 28 مرداد تا انقلاب 57 در مى يابيم كه چگونه روابط دربار و دولت با روحانيت تنگ و صميمانه است. اين روابط صميمانه به آنجائى كشيده بود كه آيت الله بروجردى براى رسيدن به اميال و هوسهاى شيطانى خود از شاه و نخست وزير حسين علاء مى خواهد قانون اساسى كشور مشروطه را تغيير دهند. عين نامه بشرح زير است:

»بسم الله الرحمن الرحيم. جناب آقاى{ حسين علاء} نخست وزير دام اجلاله. مرقومه جنابعالى مورخ پنجم تيرماه 1334 كه حاكى از صدور اوامر لازمه از طرف اعليحضرت همايونى به دولت در اجراى نظرياتى كه حقير در عريضه مورخه بيست و هفتم شوال1374 عرض كرده بودم وسيله جناب آقاى حاج قائم مقام الملك رفيع واصل گرديد و شرح نظريات حقير را مرقوم داشته بوديد:

١- از تبليغات مضره فرقه بهایى كه بر خلاف دين مبين اسلام است جلوگيرى شود.

٢- محافل و مراكز تبليغاتى آنها در هر نقطه مملكت كه مفتوح شده است موقوف گردد.

٣- مستخدمينى كه اقرار بر خلاف اديانى كه در قانون اساسى مصرح است بنمايند، پس از رسيدگى بر طبق قانون استخدام كشورى اخراج شوند و بالملازمه آنها هم مشمول اين دستور خواهند بود.... خداوند عزشأنه ديانت مقدسه اسلام و استقلال مملكت ايران را از گزند حوادث و تهاجم معاندين محفوظ و اعليحضزت همايونى و اولياى امور را در حفظ مصالح مملكت و تقويت ديانت مقدسه موفق و مؤيد فرمايد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته. هفتم ذيقعدة الحرام 1374/ ٦ تير 1334 حسين الطباطبایی «[4].


محمد تقى فلسفى در آن دوران و هم چنان پس از آن در مساجد و تكاياى تهران و شهرستانها با صداى بلند ميگفت: »بازاريان، كارمندان، دانشجويان، دانش آموزان، كارگران غيرتمند ايران قيام كنيد و با اين بى دينان و بهائى مسلكان {منظور شاه ، نخست وزير و وكلاى مجلس شوراى ملى بود} مبارزه كنيد و ريشه آنها را بركنيد تا ثابت شود كه { امام} على زنده است. پيغمبر {اسلام} زنده است و دين اسلام زوال پذير نيست. بيش از اين اجازه ندهيد اين دولت غير قانونى دين اسلام را خوار كند...«.

دستگاه روحانيت پس از شركت موفقيت آميز خود در كودتاى 28 مرداد ، هرگونه اصلاحات سياسى، اجتماعى و اقتصادى را به بهائيان نسبت مى داد و با اين كار احساسات دينى و ضد بهائى خفته در جامعه ايران را بيدار مى كردند و هر گاه شاه و دولت از اصلاحات اعلام شده عقب نشينى ميكردند ، روحانيون و مراجع تقليد به آن » قرارداد بين دولت و روحانيون« و »شكست دولت« و يا » بنا به خواست خداوند و با پشتكار شما ملت قهرمان مسلمان و سعى و كوشش خستگى ناپذير علماء فتح و پيروزى با ما شد« عنوان ميدادند[5].

آيت الله سيد محمد بهبهانى در تلگرافى به شاه از

 » بستن كانون فساد دينى و مملكتى { حظيرة القدس ، مركز بهائيان }.. به وسيله ارتش اسلام تشكرات صميمانه تقديم و آن را عيدى از اعياد مذهبى بر شمرد« شاه در جواب آيت الله بهبهانى خاطر نشان ساخت : »به طورى كه مكرر از ما شنيده ايد هميشه خود را در اجراى مقررات اسلام موظف دانسته و ادامه اين توفيق را از خداوند متعال خواهانيم «.

آيت الله بروجردى در تلگرافى به شاه بهائيان را 

» دشمنان و اخلالگران « سلطنت ايران ناميده و به شاه مينويسد : » خداوند عزّ شأنه، ديانت مقدسه اسلام و سلطنت ايران را از گزند دشمنان و اخلالگران حفظ فرموده ،  وجود مبارك را براى مسلمين مستدام دارد «.

مرجع تقليد شيعيان، آيت الله بروجردى در نامه اى به محمد تقى فلسفى از » خدمات پر قيمت « او به » ديانت مقدسه اسلام بلكه مطلق ديانات و نسبت به قرآن كريم « قدردانى كرد و ابراز داشت كه بهائيان در دستگاه دولت نفوذ كامل دارند و لذا اهم امور در اين مقام تسويه ادارات و وزارتخانه ها و پستهاى حساس مملكت است از اين فرقه . وى در مصاحبه اى در كيهان ويران كردن حظيرة القدس، طرد بهائيان از ادارات و بنگاههاى دولتى و تصويب طرحى براى اخراج تمامى بهائيان از ايران را خواهان شد .

................................................................


سركوب بهائيان :  http://www.negah.org/articles/698


و با تشكر فراوان از" negah.org نگاهی تازه به دیانت بهائی "  و جناب دكتر بهرام چوبينه


[1] _ }پرنس ديمترى دالگوروكوف Dalgorukov سفير روسيه تزارى در ايران. بين سالهاى 1845 تا 1854.در كتاب جعلى و ساختگى »يادداشتهاى كينيازدالگوركى« اثر ذهن بيمار على جواهر كلام، تلاشى بود تا جنبش باب و بها را به روسيه تزارى منتسب كند. اين كتاب در نخست سروصدائى در ايران به پا كرد، اما پس از مدت كوتاهى جعلى بودن آن مورد توجه محققين تاريخ و مذهب قرار گرفت. استاد عباس اقبال آشتيانى در مقاله اى مشروح اين يادداشتها را جعلى و كار شيادان مى شمرد(مجله يادگار سال پنجم، شماره هاى ٨ و ٩). استاد مجتبى مينوى اين يادداشتها را مجعول و جاعل را نيز از اهل ايران دانسته (مجله راهنماى كتاب سال ششم، شماره هاى ١ و ٢. همچنين مراجعه كنيد به كتاب »اميركبير و ايران« از دكتر فريدون آدميت{


[2] _ }»خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفى« انتشارات »مركز اسناد انقلاب اسلامى« چاپ چهارم، صفحه 2000 به بعد. در همين كتاب اسناد و مداركى يافت ميشود كه ملايان و رجال سياسى دست در دست يكديگر عليه جامعه بهائيان و سركوب و آزار آنان، حتى در فكر تهيه لايحه غير قانونى كردن جامعه بهائى بودند. اين اسناد نشان ميدهد كه شاه و اسدالله علم نخست وزير انتصابى او شريك در اين ماجراها بودند .

در كتاب »آئين بهائى يك نهضت سياسى نيست« (ناشر: محفل روحانى ملى بهائىان آلمان) پس از رد سياسى بودن اين آئين، به ايراداتى كه سران جمهورى اسلامى به بهائيان مى گيرند جواب داده و از جمله نويسنده و يا نويسندگان اين كتاب متذكر ميشوند كه در دوران محمد رضا شاه بهائيان چه مشكلاتى را با دولت هاى شاه داشته اند.در ٠٢٣١/١٤٩١عده اى از بهائيان يزد به اتهام بهائى بودن به زندان مى افتند.در سال ٢٢٣١/٣٤٩١ مراكز بهائى در شهرستانها تصرف و برخى تخريب ميشوند. در سال ٥٢٣١/ ٦٤٩١در كاشان و شاهرود عده اى از بهائيان به قتل ميرسند و قاتلين دستگير نمى شوند.در سال ٠٣٣١/ ١٥٩١ جهاد عليه بهائيان اعلام ميگردد و آنان را به همبستگى با كمونيستها متهم ميكنند.پس از سخنرانيهاى شيخ محمد تقى فلسفى در سال ٤٣٣١/٥٥٩١، بهائيان در سراسر كشور تعقيب و عده اى به قتل ميرسند. در سال ٥٣٣١/ ٦٥٩١ به سبب اين اقدامات بهائيان به سازمان ملل شكايت ميكنند. در فاصله ٦٥٩١ تا ٣٦٩١ اجتماعات بهائى از طرف دولت غير قانونى اعلام ميگردد و بالاخره در سپتامبر سال ٧٥٣١/ ٨٧٩١ ساواك ترتيب يك قيام ضد بهائى را در شيراز ميدهد و هدف آن است كه عمليات ضد دولتى را منحرف و به يك شورش ضد بهائى تبديل نمايد. بيش از سيصد خانه بهائى تاراج و سپس به آتش كشيده ميشود. در همين زمان آيت الله خمينى در پاريس سخنرانى كرد و به اين قضيه اشاره نمود{


[3] _ }»يادواره يك بچه قزاق« نوشته تيمسار محمد آيرملو، چاپ نخست در آلمان، صفحه ٣١٢ و٤١٢{


[4] _ }كتاب »مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست« صفحه ٨٩٤{


[5] _ }»زبان گوياى اسلام، حجة الاسلام محمد تقى فلسفى« ا ز انتشارات مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، جلد نهم{


http://behnazar.blogspot.com/2013/08/blog-post_10.html



Tuesday, September 2, 2025

آخرین دیدار دختر در زندان اوین، قبل از اعدام مادرش

 Mona Mahmoudi

آخرین دیدار  2023, Dec 16

همیشه اواسط دسامبر روز های سخت چند دهه گذشته را به یادم می آورد.  امروز روز سومی است که مامان در زندان اوین هستند  و ۱۲ روز بیشتر به پایان زندگی پر بار و برکتشون نمانده. همین امروز نقاشی که مریم (صفاجو) برایم کشیده بود به دستم رسید.  موضوع نقاشی را خودم انتخاب کرده بودم چون می دانستم چقدر ماما ن به شهدای سبعه همدان نزدیک بودند به طوریکه  در خوابی که شب اعدام مامان دیدم او با آنها بود. انگار که شهدای همدان همه به پیشواز مامان آمده بودند.  مامان توی راپرت شهدای سبعه همدان می نویسند: "...زبانم عاجز است از اینکه مراتب شکر و ستایشم را به ساحت قدسش تقدیم کنم که در سرنوشتم تقدیر فرمود که از سه سال قبل بعنوان عضو هیئت معاونت قسمتی از خانواده بزرگوار احبای همدان گردم – با احبایش مأنوس شوم  .. عضوی شوم از خانواده هایشان و سنگی صبور برای همه شان. آنروز که برای اولین بار این قیافه های مهربان رادیدم هرگز تصور نمیکردم چنین ایام تلخ و رهیبی دست سر نوشت برایمان رقم زده – هرگز نمیدانستم که باید شاهد و ناظر تکامل روز بروز آنها در عشق و عرفان باشم – تکاملی که به بالاترین بلوغ یک انسان – فدا و ایثار جان در ره جانان منتهی میشود – وصول بمقامی اکبر از خلق کونین. نگفتنی است آنچه که دیدم و در خاطر دارم – ارتباطمان با این عزیزان و خانواده هایشان ارتباطی پر از عشق و دوستی بود – این مدت شریکشان بودم – در همه چیز – در غمشان و شادیشان – در مراحل سخت امتحان و تکاملشان ... هر وقت سخن از رابطه ام با جامعه همدان و محفل اش بود نزد همکارانم به آن می بالیدم – دفترچه مناجاتی که برایم در زندان نوشتند...تا دعای حفظش را بخوانم و حفظ شوم(!) یکی از شواهد الفت و محبت عمیقمان بود که با فخر به همه نشان میدادم که به بینید چه ارتباطی با شکوه بین ما بر قرار است – و این رابطه را با همه خانمها یشان و همه فرزندانشان و نزدیکانشان داشتم – الفتی که گوئی از بدو خلقت گره خورده بود – و این هم یکی از مواهب انقلاب ما بود که نصیب من شد..."

مامان چندین بار برای دیدن این هفت نفر به زندان همدان رفتند. از آخرین ملاقاتشان با آنها می نویسند:

"..تا آنکه این کشش دو باره مرا یکهفته قبل از شهادتشان به سجن کشانید – نگران از وضع آنها میخواستم بیش از نیمساعت در محضرشان نمانم – ولی جاذبه بیش از حد تصور بود – ۲،۵ ساعت در محضرشان ماندم و پهلوی آنها روی پتوهائی که برای نشستن گسترده بودند پهلوی یک یک آنها نشستم و این بار در حالی که فاصله ملاقاتمان کمتر از سه ماه بود باندازه عمری تکامل در وجودشان حس کردم – و آنچه در عمق نگاهشان بود تمام وجودم را لرزاند – نمیدانستم این چیست – این تجربه را نداشتم – تجربه زیارت وجودات مقدسه ایکه به منبع عشق نزدیک میشوند..." " .. و ذلک من فضلک القدیم تؤتیه من تشاء من عبادک – قسم بعزت تو ای پروردگار که جمیع این بلایا از هر شهدی شیرین تر است و از هر روحی نیکوتر  زیرا که طالبان کعبه وصال تا از حدود جلال نگذرند بظهور جمال مسرور نگردند و تا از کأس فنا ننوشند بشریعه بقا وارد نگردند و تا قمیص فقر در سبیل رضای تو نپوشند بردای بلند غنا مفتخر نشوند و تا از درد عشق مریض نشوند بسر منزل شفا پی نبرند.... ""

این هفت نفر را بعد از شکنجه های زیاد در روز ۲۳ خرداد ماه ۱۳۶۰ در زندان همدان به قتل رساندند و مامان را در ۶ دی ماه ۱۳۶۰ در زندان اوین اعدام کردند.

https://maryamsafajoo.art


Again, I felt an undeniable pull drawing me to their prison just a week before their martyrdom. I spent two and a half hours in jail with the prisoners in Hamedān in their cell. Strangely, the presence of the prison itself was imperceptible. It was as if I had stumbled upon the most joyful and vibrant gathering rather than a place of confinement. And how long they had been there! I struggle to put into words the flood of emotions that engulfed me, and even with pen and paper, it feels impossible to capture the entirety of those feelings. Their serene expressions and beaming smiles radiated nothing but waves of contentment and surrender to the Divine Will. It was inconceivable to think that they were incarcerated. Their cell was meticulously tidy and clean, with their bedrolls neatly bundled against the walls. They laid their blankets on the floor for me to sit on, offering me sweets and tea. They proudly exhibited their meticulously crafted handicrafts, created with skill and delicacy. It was astounding to witness such artistry and beauty from individuals who, outside of these walls, had scarcely a moment to spare for such endeavors. It begs the question: what kind of thoughts and emotions could give rise to such exquisite beauty, if not those of rarified serenity and elevated sentiment? Their entire being overflowed with love—for their Beloved and fellow humans, the very individuals showing nothing these days except harshness and cruelty. It was as though these individuals had transformed, only driven by a desire to kill and destroy. Whenever I spoke of my colleagues in Hamedān and their Spiritual Assembly, a profound sense of pride in our relationship welled up within me. The prayer book they painstakingly transcribed by hand in prison, signed by all of them, and sent to me, stands as a testament to our deep love and connection, which I would proudly display to everyone. I shared the same bond with their wives, children, and relatives—an unbreakable extension that seemed to have existed since the dawn of creation. It was one of the blessings bestowed upon me by our revolution.



Monday, September 1, 2025

مجسمه زن آزاد در باکو

 قابل توجه احبای عزیز و دوستان گرامی،

مدتی است که در فیس بوک، مجسمه" زن آزاد" در شهر باکو را، بنام "حضرت طاهره"، معرفی و پست کرده اند که البته اشتباه است، متاسفانه علی رغم تذکر بموقع و ارائه اسناد لازم، باز عده ای در انتشار آن اصرار داشته و پافشاری میکنند، لذا مراتب فوق با سند ذیل جهت بررسی دوستان ارجمند، درج میشود و امید توجه و همکاری صمیمانه دارد : 


 مجسمه زن آزاد


از: Wikipedia ویکی پدیا


یک مجسمه در شهر باکو


مجسمه زن آزاد (به ترکی آذربایجانی: Azad qadın heykəli) در نزدیکی ایستگاه مترو «نظامی» در مرکز شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان قرار دارد.[۱] این مجسمه یکی از آثار «فؤاد عبدالرحمنف»، مجسمه ساز سرشناس آذربایجانی می‌باشد، که در سال ۱۹۶۰ در تقاطع خیابان‌های «جعفر جبارلی» و «قربانف» (خیابان زیوربیگ احمدبیگف فعلی) نصب گردیده‌است. وی این مجسمه را با الهام از شخصیت «سویل» داستان «سویل» جعفر جبارلی ساخته‌است. اندیشه کشف حجاب نه تنها رهایی زن آذربایجانی از موانعی مربوط به عرف و عام فرسوده را منعکس می‌کند، بلکه ایجاد فرصتی برای آن‌ها در جهت نقش آفرینی در جامعهٔ خود و کسب حق برای تحصیل گرفتن و کار کردن را نیز جلوه می‌دهد.[۲][۳]


مجسمه زن آزاد

ترکی آذربایجانی: Azad qadın heykəli


مکان

تقاطع خیابان‌های «جعفر جبارلی» و «زیوربیگ احمدبیگف»، باکو، جمهوری آذربایجان

ساخته‌شده

۳۰ آوریل سال ۱۹۶۰

معمار

میکائیل حسینف

مجسمه‌ساز

فؤاد عبدالرحمنف

محتویات


دربارهٔ بروز ایده مؤلف برای ساخت مجسمه

«فؤاد عبد الرحمنف»، مؤلف این اثر راجع به ساخت مجسمه گفته بود: موضوع نجات زنان آذربایجانی از آداب و رسوم مزخرف و فرسوده مدت مدیدی ست که، توجه مرا به خود جلب می‌کند. وقتی که به کار ساخت مجسمه شروع کردم، بنابه دلایلی عقابی را تصور کردم، که در تار عنکبوت گیر کرده‌است.[۴] او بعد از مبارزه طولانی مدت، منتها قادر به پاره کردن بندهای تار می‌شود. سپس همین عقاب پر زده و به سوی آسمانی آفتابی پرواز می‌کند.[۵]


مبارزه زنان آذربایجانی برای کسب حقوق خود

روزگاری، روسری یکی از اجزاء لباس‌های زنانه در شهرهای آذربایجان بود. مقابله با روسری در باکو در سال ۱۹۰۸ از سوی بورژوازی لیبرال آغاز شد؛ ولی از آنجایی که این اولین مقابله و اعتراضات با سرکوب شدید روحانیون مواجه شد، بورژوازی لیبرال وادار به عقب‌نشینی شد.[۶] آنها به توافقی رسیدند که، به موجب آن، بورژوازی لیبرال باید از مقابله با حجاب و روسری دست می‌کشید و به ازای آن روحانیون نیز زنان لیبرال‌ها را اذیت نخواهند کرد، حتی در صورتی که آن‌ها لباس اروپایی نیز پوشیده باشند.[۷] پس از آنکه آذربایجان به تسخیر شوروی درآمد، نقش زنان در جامعه نیز دگرگونی بافت. دیگر زنان آذربایجانی در امور اجتماعی شروع به کار نمودند که، این نیز اثری بر تغییراتی سبک لباس آن‌ها گذاشت. تبلیغات برای کشف حجاب که، با اعتراضات شدید روبرو شد، در سال‌های ۱۹۲۰ از سر گرفته شد. خانواده‌های دخترانی که، روسری نمی‌پوشیدند، آن‌ها را از خانه بیرون می‌انداختند. آن روزگار «سارا خلیل‌اوا» یکی از اعضای «کومسومول» به دلیل عدم پوشیدن روسری از سوی پدر خود کشته شد.[۸]


مجسمه زن آزاد نشان دهنده مشکلاتی می‌باشد، که زنان آذربایجانی هنگام مبارزه برای کسب حقوق خود مواجه شده بودند. مجسمه زن، شخصیت آزادی را نشان می‌دهد، که روی شالوده ای در حال کشف حجاب خود، یعنی «نماد نابرابری اجتماعی زنان شرقی» است.


ساخت مجسمه

فؤاد عبدالرحمنف در بدو کار، در سال ۱۹۵۱، با استفاده از سنگ گچ مجسمه‌ای به نام «زن آذربایجانی» ساخت. این اثر هنری آنگاه در حین یک نمایشگاه در موزه هنر در معرض نمایش قرار گرفت. هنرمندان حرفه‌ای که، در نمایشگاه از این اثر دیدن کردند، تصمیم بر آن گرفتند که، این مجسمه باید به مناسبت ۴۰-امین سالگرد جماهیر سوسیالیستی شوروی در جایگاهی در مرکز شهر باکو نصب شود. بعد از این تصمیم، مؤلف اثر، فؤاد عبد الرحمنف تصمیم بر آن شد که، به خلق مجسمه بزرگ‌تری بپردازد که، آزادی زن آذربایجانی را به‌تفصیل به نمایش بگذارد. همان مجسمه در سال ۱۹۵۹، در شهر «لنین گراد» شوروی با بهره‌مندی از برنز ریخته‌گری و کمی بعد به آذربایجان منتقل شد.[۹]


منابع مجسمه زن آزاد در باکو

Sirrini çadraya büküb atan daş qadının hekayəti

Statue of a Liberated Woman

Statue of the Liberated Woman, in Baku, an iconic statue celebrating equality

Известия, Газета Азербайджанские. "Газета Азербайджанские Известия - Символ женской свободы - Культура - Новости". www.azerizv.az. Retrieved 2018-03-28.

Statue of a Liberated Woman, Baku, Azerbaijan

“Azad Qadın” heykəli

"Azad qadın" heykəlinin sirri

“Bakıdakı “Azad qadın”� heykəlinin mənim üçün mənası çox böyükdür”�


Wikipedia ویکی پدیا


https://fa.m.wikipedia.org/wiki/مجسمه_زن_آزاد?fbclid=IwAR1EsXfP5hOW5dKJq2XF3KnFWOSwFLy3R6gsZOO9F1eDTPC5THa-4qVSmqY