Zia Jaberi0
مقاله اي بسيار جالب و مؤثر از جناب علي كارگر در فيس بوك ، به همراه پا ورقي ها مجدداً ارسال ميگردد : رضا شاه و فروغي :
🌿🍀🌿
علی کارگر
🔸 رضا شاه و فروغي :
در کف شیر نر خونخواره ای - غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
این نامه به دست رضاشاه می افتد . او فروغی را میخواهد و میگوید که منظور تو در این نامه من بودم .
در هر حال به دلیل موقعیت و شخصیت بالای فروغی ، رضاشاه فقط این کلمه را به او میگوید که به خانه برو .
فروغی در طول چند سال خانه نشین میشود و به او پست و سمتی نمیدهند .
وقتی که قرار می شود رضاشاه از ایران برود ، متفقین به او تکلیف میکنند که باید استعفا بدهی .
مقدمات و نامه استعفا توسط فروغی فراهم و به دست رضاشاه داده میشود .
رضاشاه در آن لحظات به فروغی میگوید که چه باید کرد ؟ فروغی همان یک خط شعر را در جواب سوال او میگوید :
در کف شیر نر خونخواره ای غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
در کف شیرِ نرِ خونخواره ای چون کرونا کو چاره ای
در آوریل سال ۱۹۲۶ ، تنها چند ماه پس از تاجگذاری رضاشاه ، بهائیان جهرم به تحریک روحانی آن محل به نام سیّد علی پیشنماز ، قتلعام شدند . با اینکه فرماندار محلی ارتش ، امیر لشکر ، روحانیون و حوزویانی را که عامل این قتلها بودند را دستگیر کرد تا زمانی که دستور از تهران برسد ، امّا این قربانیان بودند ، نه عاملان ، که شاه مخالفتش را نسبت به آنها نشان داد .
چیک مینوسیدد : «... اعلیحضرت ، رضاشاه ، به همهٔ دفاتر پستی و تلگرافی دستور دادهاند که دادخواستها یا شکایات بهائیان را نپذیرند . هیچکس به دلیل قتلعام بهائیان در جهرم در ۷ آوریل مجازات نشده است . سیدهای دستگیر شده آزاد شدهاند ».
. از سال ۱۹۳۳ ، ازدواجهای بهائی به رسمیت شناخته نمیشدند و برای کسانی که بر اساس قوانین بهائی ازدواج میکردند ، مجازات زندان تعیین میگردید . حملات علیه بهائیان در مطبوعات آزادانه مجاز بود و نشریات و مجلات ، مجاز به چاپ نوشتههای بهائی نبودند ، گرچه مجلات و کتب بهائی میتوانستند فقط تایپ شده و غیر ماشینی ارائه شوند ؛ مراکز بهائی اکثراً بسته میشدند و جلسات آنها یا ممنوع بودند یا مختل میشدند .
تعدادی از گورستانهای بهائیان نیز مصادره شد و بهائیان از خدمات عمومی یا تنزل درجه یافتند یا اخراج شدند . سرانجام ، مدارس مشهور بهائی که دانشآموزان غیربهائی نیز در آن تحصیل میکردند در ماه می ۱۹۳۴ ( خرداد ۱۳۱۳ شمسی ) تعطیل شدند .
پس از اینکه رضاشاه در سایهٔ جنگ جهانی به تبعید فرستاده شد و پسرش ، محمدرضا شاه ، بر تاج و تخت منصوب شد ، این تصور ایجاد شده بود که کشور به دورهٔ جدیدی از آزادی اجتماعی وارد شدهاست . احزاب سیاسی تأسیس شدند و قدرت از سلطنت به مجلس منتقل شد . جامعهٔ بهائی نیز امیدوار بود که امکان برداشته شدن محدودیتها علیه جامعه بهوجود آید . امّا روحانیون شیعه از این تغییر استفاده کرده و با اینکه ، در بیشتر موارد ، آنها پستهای دولتی را به عهده نمیگرفتند یا خود را در عضویت در حزب درگیر نمیکردند ، امّا مجتهدین برجسته ، رهبران عقیدتی بسیاری از تحولات سیاسی آن دوران بودند . این کاملاً طبیعی بود چون بر اساس نظریهٔ شیعه ، همهٔ اختیارات سیاسی متعلق به امام زمان است . در این میان ، طرز برخورد با جامعهٔ بهائی آسانترین نقطهٔ مشترکی بود که دولت و علما توانستند با هم پیدا کنند . از یک رو ، علما اعتماد به نفس تازه پیدا کرده بودند و در پی توافقی بزرگ بین خود و شاه بودند . دولت هم به نوبهٔ خود به طور فوری به موضوعی نیاز داشت تا توجّه را از دو پروژهٔ حیاتی امّا بسیار آسیب پذیر منحرف کند :
یکی جبران خسارت سهامداران نفت انگلیس و ایران که توسّط محمد مصدق ملّی شد و دیگری تصمیم دولت ایران برای پیوستن به پیمان بغداد . بخش وسیعی از مردم هر دو پروژه را دو مثال مصور دیگری از سلطهٔ ایران توسط قدرتهای غربی قلمداد میکردند و اگر روحانیت تصمیم میگرفت که یک اعتراض عمومی را ترتیب دهد ، این رژیم به ویژه آسیبپذیر میشد .
*محمدرضا شاه و بهائیان*
در چنین وضعیتی ، بهائیان هدف وسوسهانگیزی بودند . به عقیده دیوید هاسی ، محمد رضا پهلوی معمولاً وقتی که با علمای مذهبی وارد چالش میشد ، به قربانی کردن بهاییان مبادرت مینمود . این تنشها باعث شده که علمای مذهبی وارد سیاست حکومت پهلوی شوند و در آن نقش مهمی را ایفا کنند . به عقیده هاسی ، شاهان پهلوی کاملاً مایل بودند که از جامعه بهاییان به عنوان قربانی به منظور بهبود تنش در روابط بین علمای مذهبی و حکومت استفاده کنند .
از این سیاست تبعیض بر علیه بهائیان نه تنها در زمان محمدرضا شاه بلکه در زمان رضاشاه نیز به عنوان دستآویزی برای امتیازدهی به روحانیون و ارباب عمائم استفاده میشد در واقع، بازهٔ زمانی از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۵ با پیوند و ارتباط بین روحانیون و دربار و خطر فیزیکی برای بهائیان با موارد بیشماری آوارگی از خانههایشان و به آتش کشیدن خانه و محل کارشان همراه شد. کلاً این اعمال جنایتکارانه بر علیه بهائیان که به عنوان قربانی انتخاب شده بودند به علت تعاملات گوناگون بین روحانیون، دولت و بخشی از جامعه صورت میگرفت (در خلال این مدّت، بیشتر انجمنهای اسلامی با برنامهٔ کاری و کارزار ضد بهائی در اکثر شهرهای ایران شکل گرفت) .
در ماه رمضان ۱۹۵۵، یک واعظ شیعه به نام شیخ محمدتقی فلسفی، یک سری خطابههای فتنهانگیز، آتشافروزانه و تحریککنندهٔ عوام را در یک مسجد تهران آغاز کرد و خواستار سرکوب آئین بهائی به عنوان یک «مذهب جعلی» و خطرناک برای امور جامعه شد. شاه با قرار دادن هر دو ایستگاه رادیویی ملّی و نظامی در خدمت شیخ فلسفی و واعظان دیگر موافقت خود را اعلام کرد و بدین ترتیب حملات آنها را در سراسر ایران پخش کرد. این کار برای منحرف کردن توجهات مردم از سیاستهای غیر مردمی و نامحبوب شاه انجام شد و به اوج خود رسید. در اثر این تحریکات روحانیون در تهران، دولت دستور مصادرهٔ دارائیها و املاک بهائی را در شهرهای مختلف کشور صادر نمود. این اوضاع با تصمیم دولت در تصرف مقرهای ملّی جامعهٔ بهائی و اقدام به تخریب گنبد چشمگیر آن بدتر شد. در نتیجه تشویق دولت توسط علمای مذهبی، برای اقدام علیه بهاییان، مقامات بهطور مستقیم در تخریب گنبد مرکز بهاییان (حظیرةالقدس) در تهران دخالت کردند.[
شواهدی وجود دارد دال بر اینکه گروههای اسلامی بین دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ به آزار بهائیان ادامه دادند و حتّی علیه بهائیان با ساواک همکاری کردند. در تهران، در مقابل گزارشگران کشورهای دموکرات خارجی که مجهز به دوربین بودند، روحانیون در معیت فرماندهان ارتش شاه با افتخار اقدام به مشارکت در تخریب گنبد خیرهکننده و منحصر به فرد حظیرةالقدس بهائیان با در دست گرفتن کلنگ نمودند.
رئیس ستاد ارتش، نادر باتمانقلیچ، و فرماندار نظامی تهران، تیمور بختیار، که بعداً رئیس ساواک شد، به نمایندگان روحانیون پیوستند تا شخصاً در تخریب این ساختمان شرکت کنند. همان زمان، دولت اعلام کرد که دستور سرکوب کلیهٔ فعّالیّتها توسط «فرقه بهائی» را صادر کردهاست. بلافاصله موجی از خشونت ضد بهائی کشور را فرا گرفت. در این دوره تعداد زیادی از بهاییان به قتل رسیدند. اموال آنها مصادره و تخریب شد، زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و بهائیانی که در دولت کار میکردند اخراج شدند و اقدامات متعدد دیگری برای آزار بهائیان به صورت فردی یا گروهی انجام شد. خانهٔ باب در شیراز و مهمترین مکان مقدّس بهائیان غارت و تخریب شد. گورستانهای بهائیان توقیف و برای تخریب به دست اوباش تحویل داده شد. اجساد در خیابانها کشانده شدند و در ملاء عام سوزانده شدند .
🌿🍀🌿
پاورقی ها :
۱ - پروین نجفیان : چوب خدا صدا نداری ظلم درهر زمان به بهاییان مظلوم وارد شده ولی چراغی که خداوند روشن کرده با هیچ قدرتی نمیتوانند خاموش کنند ممنون از شما از پست این مطالب قابل توجه وعالی موفق باشید🙏🏻🙏🏻
Parvin Najafian
۲ -
علی کارگر : ممنون از توجه شما تمام کسانی که روزی بر این مملکت فرمانروایی مینمودند از بودجه بیت المال میدوزدیدند سلسله قاجار بمنزله قوم بني اميه ايران بشمار ميرفتند ،فتعلی شاه هفده شهر قفقاز را به روسها داد تا روس ها بقا و ادامه سلطنتش را تضمین کردند
ناصرالدین شاه، شاید تنها شاهِ تاریخ ایران باشد که یک دینار دارایی و یک وجب ملک و تیول نداشت. چرا که می گفت «کل ایران مال من است»! واقعیت هم چنین بود؛ او اگر چه هیچ ثروت ثبتی و سند ملکی نداشت اما در غارت و چپاول تمام شاهزادگان و تیولداران شریک و سهیم بود و مالیات سالیانه حتی در ایام قحطی و گرسنگی عمومی، به هیچ کم و کاستی وارد خزانه دولت می شد.
به مناسبت سال مرگ احمد شاه قاجار؛
پادشاهی که حقوق بگیر بیگانهها بود/ نخبهای که بر ایران حکومت میکرد
در اين سالها احمدشاه در ازاء دريافت حقوق از روسيه و انگليس در برابر طرحهاي آنان سكوت ميكرد و با روي كار آمدن رئيسالوزراهاي مورد نظر آنان در كشور مخالفت نمينمود …
۳ - رضوان خانواده گران : موضوع چپی ها را نفهمیدم در همه کشورها چپی ها هم در پارلمان عضو دارند و فکر میکنم در زمان شاه فقط ملاها احترام داشتند. خودش هم که میگفت معجزه نجاتش داده. و به زیارت امام رضا رفت
٤ - علي كارگر : Rezvan Khavand Garan ممنون رضوان خانم شاه نخست وزبر و دیگر صاحب لشگرانش را سپهر بلا کرد ولی از آخوندها مطمئن بود چون بیشتر آخوندها
برای سلامتی محمدرضا شاه دعا میکردند و توسط جامعه روحانیت مبارز که سردسته اونها(علم الهدی) بود با پول هویدا که بهش نگند بهائی هستی تقویت میشدند آخرش هم ، همین نقطه ضعف هویدا بدست آخوندها افتاد و اعدامش کردند فیلم هاش تا یک سال قبل از انقلاب.هنوز است ..
سخنرانی علم الهدی در سال ۱۳۵۴ در مشهد! ببینید چه جوری رنگ عوض کرده مردک ریا کار!! "در مقابل خدمات شاهنشاه آریا مهر سر تعظیم و تسلیم در این مکان مقدس فرود میآوریم و.و و همینطور محمدرضا شاه در مصاحبه با نشریه لوموند بعد از انقلاب چنین میگوید: “… موقعی که لیست افراد مورد نظر برای کسب اجازه بازداشت آنها – به من ارائه شد، در مورد همه جز هویدا موافقت کردم و همان روز ۷ نوامبر [۱۶ آبان] پس از آن که هویدا را به کاخ فراخواندم، مسائل را بیپرده با او در میان نهادم، و چون احساس میکردم که جانش در خطر است، از وی خواستم تا چنانچه مایل است بدون فوت وقت با یک هواپیمای خصوصی از ایران خارج شود. هویدا صحبتهای مرا تا آخر گوش داد و سپس گفت: هیچ دلیلی ندارد که بخواهم از ایران فرار کنم، چون خود را اصلاً مقصر نمیدانم و اگر هم شما به سهم خود راهی جز بازداشت من ندارید، خواهش میکنم حتماً این کار را انجام دهید…. من هم البته انتظار جواب دیگری جز این از هویدا نداشتم. چون میدانستم او هیچگاه شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکرده و روی هم رفته شخصی بود که نمیشد هیچ اتهامی را به وی نسبت داد…”
فریدون هویدا ادعای شاه و بخصوص پیشنهاد فرار را رد کرده و آن را “توهم شاهانه” نامیدهاست. وی در رد ادعای شاه، آخرین مکالمه خود با برادرش را چنین شرح میدهد: “آن روزها چون مرتب با امیرعباس تماس تلفنی داشتم خودش به من اطلاع داد که شاه به او گفته است: بازداشت شدنش را باید صرفاً یک اقدام موقتی برای نجات تاج و تخت تلقی کند و به دنبال آن هم چون خواهد توانست به خوبی از خود دفاع کند، نتیجه محاکمهاش جز به پیروزی و سرافرازی وی منجر نخواهد شد.”
بررسی واقعیتها و فکتها نشان میدهد که ادعای شاه درست نیست و او این صحبتها را بعد از اینکه برای قربانی کردن هویدا مورد انتقاد جدی قرار داشت، سرهم بندی کرده بود. شاه دو روز پیش از پیام مشهورش در پذیرش صدای مردم و انقلاب، هویدا و دیگر صاحبمنصبان ارشد خود را سپربلا ساخت تا خود را نجات دهد. این اقدام شاه در حالی که او به خوبی میدانست که هویدا و نصیری و دیگران صرفا مجری اوامر و تصمیمات او بودند جدا از زیر پاگذاشتن اصول اخلاقی و انسانی به خوبی بیانگر فقدان صداقت و اراده او در پذیرش اشتباهات و انجام تغییرات واقعی بود
اگرچه در متن کیفرخواست اشاره به بهائی بودن هویدا نشده بود اما این عامل نیز در ذهنیت نیروهای مذهبی انقلابی
در انتقامگیری از هویدا اثرگذار بود. هم در آن دوره و هم بعدها معلوم شد که هویدا یک شیعه معتقد بود. پدر بزرگ او آقا محمدرضا قناد از نزدیکان سیدعلی باب و میرزا حسینعلی بهاءالله بود. فرزند او حبیبالله عینالملک که بعدها سفیر ایران در بیروت و عربستان سعودی شد، دربچگی در محیط بهائی بزرگ شد اما مدارک قوی وجود ندارد که او در بزرگسالی عقاید بهائی داشته است. هویدا در نوجوانی پدرش را از دست داد و بعد از آن تحت تربیت مادرش افسرالملوک از نتیجههای عزتالدوله خواهر ناصرالدین شاه قاجار قرار گرفت که زنی مذهبی و معتقد به شیعه
اثنیعشری بود
.توضیح تصویر،امیرعباس هویدا و همسرش لیلا امامی
علی افشاری ، تحلیلگر مسائل سیاسی
٥ - شهرام گلچين :
. علی جان کلام زیبای که همانا بیت از شعری که فروغی در پاسخ به رضا شاه کبیر مینویسد بسیار گران بهاست بسیار عالی 🥀✌️
٦ - رضوان خداوند گران : سپاس از اطلاعات چند بار از بزرگ علوی نوشته ام همیشه از بهائیان وبقیه اقلیات مذهبی دفاع میکنم این مطلب را پخش میکنم وعد از بزرگ علوی مینویسم نویسندگان برای مطالب اصلی خفقان گرفتند حیف
٧ - علي كارگر : Rezvan Khavand Garan ممنون رضوان خانم از علوی بنوسید بالاخره شاه تصمیم می گیرد دل مردم را به دست آورد روزی به مدرسه نوبنیاد نقاشی رفت و از آنجا دیدن کرد موقعی که میخواست سوار اتومبیل شود تصمیم میگرد استاد علوی را ببیند همینکه به طرف استاد می رود ماکان با خونسردی سیگاری را روشن میکند و شاه به همرهان می گوید چیزی یاد گرفته است جواب میدهند قربان در فرانسه بوده و مدتی در ایتالیا به سر برده شاه برگشت که چند کلمه با استاد صحبت کند و می بیند استاد سیگاری آتش مبزند خاطر مبارکشان آزرده شد رو برگرداند
و این استاد را مورد انتقاد قرار میدهد و میفرمایند پیداست که در فرانسه تحصیل میکرده همین حادثه باعث شد که وزارت فرهنگ و صنایع وزارت بازرگانی و آموزش و هنر و وزارت اقتصاد ملی و اداره کل هنرهای زیبا هرگز توجه به این مرکز بزرگ نقاشی را نکردند تا اینکه بالاخره کار استاد به تبعید درکلاس گذشت و در آنجا در سن چهل و چهار سالگی درگذشت
تمام رجال آرزو داشتند استاد تصویرشان را بکشد اما در دورانی که احتیاج به کمک داشت این صفت هنر جواب نمی دهد در صورتی که تصویر آقا رجب نوکرش را بارها کشیده بود در دهه شصت از این نوکر ساده وفادار که مثلاً یکی از نزدیکترین کسانی بود که نشان می دهد که چه خوب در روحیه این آدم معمولی نفوذ کرده است نقاشی ها می رساند که با دقتی حالات مختلف را ثبت کرده است شاید دلیل مهم دوستی و علاقه استاد با این دهاتی همدانی این بوده که استاد و صفات خود را در این نوکر صدیق میدید و دشوار میشود چیزی را که خودش نمیخواست از او شنید
زندگی عاشقانه ای استاد در روزنامهها نداشت روزنامهنگاران حوادث عجیب از چند خیال پردازی خود بیرون میآوردند مخصوصاً داستان فرار ترتیب رئیس شهربانی را روزنامه نویسان با شاخ و برگ های فراوان نوشتند ولی از زندگی و تبعید و مرگ استاد بنا به دستور چیزی ننوشتند ،
تمام مردمی که در آن دوران سرشان به تن شان می ارزید او را میشناختند و برایش احترام قائل بودند در آن زمان بسیاری از بزرگان تهران مباهات می کردند به اینکه یکی از تابلوهای و یا قلاب بافی را که شاگردان از کار استاد ساخته بودن در خانه داشتنه باشند با وجود این هیچ کس او را درست نمی شناخت
شرح زندگی استاد ماکان
چشمهایش - اثر بزرگ علوی فصل - اول تا سوم - راوی آرمان سلطان زاده
https://youtu.be/Jr0CBYDNAkI
٨ - احسان وحدت : ماشالله به اين اطلاعات وسیع جناب کارگر🙏❤️
٩ - گودرز : این شکست ایرانیان هنوز آنگونه که باید بررسی نمیشود .
اینکه چند فرمانده ی ارشد ارتش کشور ، کل ارتش را به مرخصی فرستاده باشند و سلاحهای سنگین را به استانهای دور از محل جنگ و مهمات آن سلاحها را به استانهای دیگری فرستاده باشند که امکان اینکه سلاحها ومهماتشان فوراً قابل استفاده نباشد ، و بدتر از این ، خلع سلاح یک ملت ، بزرگترین خیانت به ملت و کشور ایران بوده است .
هر ملت دیگری بود ، هم تن به خلع سلاح نمیداد و از عواقبش می ترسید ، و بخاطر خیانتهای بزرگان ارتش در آن زمان ، آنان را محاکمه و حتی خانواده و فرزندان چنین افسرانی را هم خوار و حقیر میکردند ، اما در ایران ما چنین تبهکاریهای انجام شده و دولت بیگانه آمده شاه آنان را به اسارت برده و ملت یک ذره کاری برای آبروی ملی خود که نکردند ، حتی جشن و شادی هم راه انداخته بودند .
درود بر شما استاد ارجمند .
شاد ، سلامت و سربلند باشید .
١٠ - علي كارگر : Goud Arz ❤️🌹 ممنونم بزگوار نماینده بهائیان پيش #رضاشاه رفت و در خواست رسمیت برای بهائیت در ایران کرد . او جواب داد نمیتوانم . اگر این کار را بکنم هم شما در خطر می افتید و هم من ( منظورش سلطنتش بوده ) .
*وقتی این خبر به حضرت عبد البهاء رسید* ، *فرمودند سلطنت
از دستش رفت* !
*و وقتی که محمد رضا شاه به لندن رفت ، بهائیان از حضرت ولی امرالله مصلحت خواستند که اگر مصلحت میدانید ،
به پیشواز و خوش آمد گوئی شاه ایران برویم ،
*فرمودند ولش کنید* ، *او بی عرضه است* !
*وقتی #بنی_صدر در تلویزیون ایران پیش گوئی های ولی امرالله را میخواند که ملاها به سلطنت میرسند و #سلطنت در ایران بر می افتد ولی در آخر ملاها هم از حکومت کنار گذاشته میشوند* ! و در اینجا گفت " اینجاشو دیگه کور خونده ! " دیدیم که مقام #اولین_رئیس_جمهوری #ایران را چطوری از دست داد و هنوز هم نفهمیده که خودش کور خونده بود ، ومثل لنگه جوراب کهنه ای دورش انداختند !
١١ - علي كارگر :
.. علوی از بنیانگذاران حزب توده است و به همراه تقی آرانی و ایرج اسکندری نخستین دوره مجله « دنیا » را منتشر کرد . او با نام مستعار فریدون ناخدا برای این مجله مطلب مینوشت . علوی از طریق یکی از دوستانش با صادق هدایت آشنا شد و به همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی گروه ربعه را تشکیل دادند . در این دوران به فعالیتهای ادبی پرداخت . پس از مدتی، به دلایل سیاسی و طرفداری از طبقات زحمتکش جامعه ، به زندان افتاد و انتشار کتابهایش هم تا سال 1357 ممنوع شد .
بزرگ علوی ( 1375-1282 ) نویسنده ، روزنامهنگار و استاد زبان فارسی معاصر است . پدر او حاج سیدابوالحسن و مادرش خدیجه قمرالسادات ، نوهی آیتالله طباطبایی بود . آنها از طرفداران نهضت انقلاب مشروطیت بودند . بزرگ علوی در سال 1298 به همراه برادرش برای تحصیل به آلمان رفت . در سالهای اقامت در آلمان چند اثر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد . در سال 1305 پدرش پس از ورشکستگی بزرگ مالی خودکشی کرد . یک سال پس از این اتفاق او از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد و به ایران بازگشت . در ایران پس از مدتی به گروه روشنفکران مارکسیستی به رهبری تقی آرانی پیوست . بر اثر فعالیتهایش در سال 1315 به همراه 52 نفر دیگر بازداشت شد و دو اثر « پنجاه و سه نفر » و مجموعه داستان کوتاه
« ورق پاره های زندان » را در دوران حبس نگاشت .
علوی قبل از کودتای 28 مرداد ایران را ترک کرد و به آلمان رفت و تمام عمر در دانشگاه هومبولت به تدریس پرداخت . تدوین واژه نامهی فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور یونکر دستاورد این دوران است . بزرگ علوی در کنار صادق هدایت و صادق چوبک از نویسندگان پیشگام مکتب جدید رماننویسی مدرنیته به شمار میآید . چمدان ، پنجاه و سه نفر ، ورقپارههای زندان ، چشمهایش ، گیله مرد ، میرزا ، موریانه ، نامهها ، سالاریها ، روایت و … عنوان آثار ادبی اوست . علوی آثاری همچون «مبارزات ایران» و « تاریخچه و تحول ادبیات فارسی نوین » را به زبان آلمانی نگاشته است . او همچنین برخی از آثار ارزشمند ادبیات فارسی همچون شعرهای حکیم عمر خیام نیشابور و هفت پیکر حکیم نظامی گنجوی را به زبان آلمانی ترجمه کرده است . آثاری همچون « حماسه ملی ایران » اثر تئودور نولدکه ، « دوشیزه اورلئان » از فریدریش شیلر ، « باغ آلبالو » اثر آنتون چخوف و «کسب و کار میسیز وارن » اثر جرج برنارد شاو را به فارسی برگردانده است .
• بزرگ علوی
• چشمهایش
• چشم هایش اثر بزرگ علوی
کتابخوان
https://vrgl.ir/ZoEMH
١٢ - برازنده شاهرضائي : من یک بهایی زاده هستم و از دوران کودکی تا بزرگسالی مورد تبعیض مذهبی بودم پدر و مادرم ۸۰ سال پیش فرهنگی بودند پدر م دبیر دبیرستان سعدی اصفهان و مادرم معلم دبستان بود آنها را اخراج کردند پدرم برای پیگیری به تهران رفت وزیر فرهنگ به او گفت ما احتیاج شدیدی به دبیر و معلم داریم ولی تحت فشار آخوندها هستیم پدرم از شاه بسیار دلخور بود او عقیده داشت محمد رضا شاه بر عکس پدرش از ملاها واهمه دارد ولی خودمن عقیده دارم شاه چاره ای نداشت چون مردم ایران مذهبی و آخوند پرست بودند واگر شاه فقیر موافق میل آخوندها که برای مردم مذهبی ایران از فرزندانشان هم عزیز تر هستند رفتار نمی کرد این مردم مذهبی و آخوند پرست او را زنده نمیگذاشتند .
🌿🍀🌿
No comments:
Post a Comment