شعر مهلکه با صدای سراینده مهوش ثابت-شهریاری زندانی بهائی که بی گناه در سیزدهمین سال اسارت خود در زندان اوین است. در این شعر، مهوش انگیزۀ خود و دیگر زندانیان بهائی برای استقامت و پایداری در مقابل ظلم را با قلمی شیوا و استعاره هایی زیبا به تصویر می کشد.
شعری زيبا با نام مهلکه از خانم مهوش ثابت از زندان اوین
(شعری از مهوش ثابت)
مهلکه:
آه در این سجن، چه با ما کنند == خاک به افلاک، چه سودا کنند
تیغ ، اگـر بر رگ ما می زننـد == خون به دلِ لالة صـحرا کنند
مُهر اگـر بـر لب ما می نهنـد == غنچهدهانان لب خود وا کنند
خاک، اگـر پیـکر ما می شـود == از گِلِ ما محشـر کبری کنند
جام و سـبويی اگر ازما شکست == میـکده ها زنده و بر پا کننـد
پای اگـر بر سـرِ ما می زننـد افسـر ما ، گنبـدِ مـینا کنند ==
خار اگـر بر سـرِ ما می نهنـد == زنده جهان از دَمِ عیسی کنند
چاه اگـر در رهِ مـا می کَننـد == یوسف کنعان همه پیدا کنند
بیـم نداریم ز طوفـان چه باک == کشتی نوحی سوی دریا کننـد
گـر خَزَفـی در رهِ ما گم شود == تاج جواهر همه پیـدا کننـد
پای بـه زنجیـر اگـر کرده انـد == شهپرِ اندیشـه هویدا کننـد
راه بـه این پیـر اگـر بستـه اند == خیلِ جوانان همه غوغا کننـد
گر همـه این بزم تماشـا کننـد == از چه از این مهلکه پروا کنند
No comments:
Post a Comment