جناب دکتر مسرور دخیلی
آقای مسروردخیلی، شهید مجید، در تاریخ 1302 در مراغه متولّد گردید. پدرش حسین و مادرش خدیجه سلطان نام داشتند. ششم ابتدایی را در مراغه و دیپلم را در تبریز به دست آورند. سپس در اداره ی پست و تلگراف استخدام شدند. در همان مدّت وارد دانشکده ی مهندسی تبریز در رشته ی برق گردیدند و پس از فارغ التّحصیلی در این رشته از اداره ی پست و تلگراف استعفا داده، مشغول کار در رادیوی تبریز با پست ریاست رادیو گردیدند و همزمان وارد دانشکده ی پزشکی شدند و پس از فارغ التّحصیلی در دو محلّ اداره ی رادیو و معاونت شیر و خورشید تبریز خدمت می کردند. در سال 1336 با نظر محفل از کار استعفا داده و در شهرستان میاندوآب ساکن و در اداره ی بهداری تا مدّت ده سال مشغول کار بودند. بعد از چندی با نظر محفل روحانی ملّی عازم مهاباد گردیدند. قبل از عزیمت به مهاباد، یک دوره ی شش ماهه تخصّص ریوی را گذراندند و در آن جا مسئول بیمارستان ریوی گردیدند و به مدّت نه سال در مهاباد سکونت داشتند. در اوایل انقلاب ایران به تبریز آمدند و پس از مدّتی از دستگیری اعضای محفل روحانی تبریز به طهران عزینت نمودند. در سال 1358 بازنشسته شدند.
سوابق خدمات امری و تشکیلاتی جناب دخیلی، عضویت در محفل روحانی تبریز در سنّ بیست و یک سالگی، عضویت در محفل روحانی میاندوآب، عضویت هیأت معاونت برای صیانت امرالله در آذربایجان شرقی و غربی و سپس عضویت هیأت معاونت برای منطقه های گیلان و مازندران از سال 1358 ذکر شده است. تمام مراحل حیات دکتر دخیلی همراه با خدمات درخشان به امر مبارک بوده است که ذکر گوشه هایی از این خدمات نیز محتاج به شرحی مفصّل است.
در ایّامی که در مهاباد تشریف داشتند از طهران برای دوره ی مدیریت دعوت شدند ولی از طرف سازمان امنیت کشور به دلیل ایمان به دیانت بهائی، از شرکت ایشان در دوره ی مدیریت ممانعت به عمل آمد و پس از پانزده روز به محلّ اقامت خود بازگشتند.
جناب دخیلی با خانم فریده شیخ الاسلامی در سال 1335 ازدواج نمودند که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و یک فرزند پسر است که همگی طوق بندگی جمال قدم را بر گردن دارند. در تاریخ پانزدهم تیر ماه 1360 ایشان به همراه خانواده با اتومبیل شخصی به قصد ملاقات دختر ارشدشان عازم بندر انزلی شدند. هنگام خروج از منزل در طهران یک اتومبیل پیکان سفید با پنج سرنشین، این خانواده را تعقیب می نموده، چند بار در بین راه اتومبیل سبقت گرفت و باز عقب ماند تا در بلوار رشت اتومبیل دیده شد. البتّه به گفته ی پلیس راه، یک اتومبیل سبز سپاه پاسداران از صبح منتظرشان بوده است. پس از دستگیری، دکتر و خانواده ی ایشان را به سپاه پاسداران رودبار و یک ساعت بعد به رشت به پارکینگ سپاه منتقل نمودند. دکتر را دستگیر و خانواده را با اتومبیل به بندر انزلی، منزل دختر بزرگشان، بردند ولی اتومبیل را به سپاه رشت بازگرداندند. پس از پنج روز ایشان را به تبریز منتقل و به مدّت هجده روز در سلّول انفرادی زندانی نمودند. در تاریخ ششم مرداد ماه بازجویی و محاکمه به عمل آمد و ایشان را به میان دیگر عزیزان مسجونی منتقل نمودند و در هفتم مرداد ماه 1360 به شهادت رساندند. در ملاقات در زندان به خانمشان اظهار داشتند که پرونده شان سنگین است چون که در آرشیو حظیرة القدس تبریز در دست مسئولین حکومت اسناد زیادی راجع به ایشان موجود است.
این وجود نازنین که در تمام مراحل زندگی جز خدمت به خلق و عالم انسانی منظوری نداشت و بسیاری از مردمان ایران را از خطر مرگ رها نموده بود، با سایر شهدای تبریز تیرباران گردید. در روز تشییع جنازه و خاکسپاری، ایشان آخرین شهیدی بودند که مراسم تدفینشان انجام گردید و مانند سایر مظلومین تبریز در گورستان وادی رحمت تبریز با آیین بهائی و در حضور جمع کثیری از احبّای ممتحن تبریز به خاک سپرده شدند.
تلخیص و اقتباس از آرشیو دارالانشای بیت العدل اعظم الهی.
از کتاب پروازها و یادگارها اثر خانم ماه مهر گلستانه
No comments:
Post a Comment