Saturday, July 29, 2023

به یاد شهدای تسعه تبریز


https://t.me/golshaneshgh

به یاد شهدای تسعه تبریز

سراینده دختر عموی عزیزم فریبا

باز اینک نالهٔ غم از درون سینه های خسته از ماتم

به اوج آسمان برخاست

باز هم ماتم سرای رنج و محنت

نغمه ای را ساز کرد از درد هجر

یا بهاءالله اینک ۹ دل عاشق، به سوی درگهت پرواز کردند

یا بها، ۹ مظهر مظلومیت

۹ مظهر ایثار

۹ قلب پر لطف و صفا

۹ سینهٔ بی کینه پر از عشق رخت

۹ جان که جز امید وصلت آرزویی ندانستند

باز یک بار دگر، با رنگ سرخ عشق تو

سر تا به پا خونین شدند

یا بهاءالله کانسان

جوهر عشق و اطاعت

گوهر لطف و وفا و جانفشانی

آن فرامرز سمندر، آن وجود نازنین و مهربانت را

به اوج آسمان هایت کشاندی

و با هم عهد و پیمانش

زجام طلعت رویت، به موج بحر دیدارت رساندی

یا بها مارا که در ماتم آن دو سرور

آن دو غمخوار، آن دو پشتیبان مظلوم احبا

تابی از طاقت نبود

باز هم در هجر یارانت نشاندی

خدایا چون کنم باور؟

کان دو جسم پاک

وین نه طلعت چالاک، چنین در خاک غلطیدند

و در آغوش طین خفتند

ای خدای مهربان و دادگر صبری عطا فرما

تو خود دانی اشگ چشم ها

از شستن غم های سینه ناتوان است

تو می بینی که اینک، مرهمی بر زخم ها

بر قلب های داغ دیده، سینه های رنج دیده

جز به ذکرت، جز به یاد آن همه مظلومیت هایت، دگر نیست

ای خدای ما، ملاذ ما، پناه ما، بهای ما، یگانه چاره ساز ما

تو می دانی که اینک

درد و رنج ما، درون سینه هامان رام خوابیده است

تا خون شهیدان شاهد صبر و قرار عشقمان باشد

ولکن این تویی که کز ظلم ظالم نگذری هرگز

ای هم آغوش عزیزان شهید ما

الا ای خاک خونبار بلاخیز

فراموشت نگشته مظهر لطف خدا، محبوب اعلی، نقطهٔ اولی

فراموشت نگشته ۷۵۰ تیر ظلم

چون سینهٔ بی کینه اش از هم دریدند؟!

تو شاهد گشته بودی قائم آل محمد را

چه سان نامردم غافل

میان خاک تو بر دار کین بستند؟!

الا ای خاک خونبار بلا خیز

بازهم یک بار دیگر، پیکر بی جان و خونین عزیزان را

به جان بر گیر آغوشت

باز هم یک بار دیگر شاهد خاموش این مظلومیت ها باش

باز هم یک بار دیگر این تویی، کاینسان فشردی

لاله های سرخ از عشق رخ محبوب ابهی را

ای تو تبریز بلا انگیز، بدان ما از پی خون عزیزان، انتقامی باز نستانیم

بدان مارا کنون جانسوز زخمی در جگرگاه است

لیکن از پیش، فریاد کینه برنخواهد خواست

اگر محبوس، اگر مسجون، اگر پای بند در زنجیرمان سازند

اگر بر سینهٔ ناچیزمان آیات عشقش با هزاران تیر دوزند

اگر لعنت کنان، بی یار و یاور بر فراز دار آویزند

سزای عشق ابهی نیست

گر حاشا کنیم این بی کران دریای پر موج محبتمان به انسان را

سزای عشق ابهی نیست

گر با خون خود راه حقیقت را به نادانان نیاموزیم

سزای عشق ابهی نیست

گر بازوی قاتل را نبوسیم



No comments:

Post a Comment