23 Sep 2018 اندیشه بهائی
الوهیت
در مورد ادعای خدایی که به حضرت باب و بهاءالله نسبت داده میشود توضیحات دقیقتری بفرمائید
دوست گرامی
پاسخ حضرت بهاءالله در لوح ابن ذئب در مورد تهمت ادعای خدائی
میفرمایند:
آن جناب یا غیر گفته سورهٔ توحید را ترجمه نمایند تا نزد کل معلوم و مبرهن گردد که حقّ لمیلد و لمیولد است و بابیها بربوبیّت و الوهیّت قائلند
یا شیخ این مقام مقام فنای از نفس و بقآء بالله است و این کلمه اگر ذکر شود مدلّ بر نیستى بحت باتّ است این مقام لا املک لنفسى نفعاً و لا ضرّاً و لا حیوةً و لا نشورا است
یا شیخ علمای عصر در تجلّیات سدرهٔ بیان لابن عمران در طور عرفان چه میگویند آن حضرت کلمه را از سدره اصغا نمود و قبول فرمود ولکن اکثری از ادراک این مقام محروم چه که به ما عندهم مشغولند و از ما عند الله غافل سیّد فندرسک در این مقام خوب گفته
این سخن را درنیابد هیچ فهم ظاهری
گر ابونصرستی و ور بوعلی سیناستی
آیا در این فقره که خاتم انبیا روح ما سواه فداه فرموده چه میگویند میفرماید سترون ربّکم کما ترون البدر فى لیلة اربعة عشر و حضرت امیر علیه السّلام در خطبهٔ طتنجیّه میفرماید فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و همچنین حسین بن علی علیه السّلام میفرماید أ یکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک عمیت عین لا تراک
امثال این اذکار از بیانات اولیا صلوات الله علیهم مذکور و مشهور و در کتب معتبره موجود طوبی لمن ینظر و یتکلّم بالصّدق الخالص نعیم از برای نفسی که خود را بمدد کوثر بیان مقصود عالمیان از ظنون و اوهام طاهر نمود و سبحات جلال را باسم غنیّ متعال شقّ کرد و از عالم و عالمیان گذشت و قصد سجن اعظم نمود
یا شیخ نفحات وحی از دونش ممتاز و بیان الهی مابین کتب بمثابهٔ آفتاب مشرق و لائح طوبى لمن وجد و عرف و قال لک الحمد یا مقصود العالم و لک الشّکر یا محبوب افئدة المخلصین
مقصود از ذکر الوهیّت و ربوبیّت را عباد ملتفت نشدهاند چه اگر بیابند از مقام خود قیام کنند و بکلمهٔ تبنا الی الله ناطق گردند حضرت خاتم روح ما سواه فداه میفرماید لنا مع الله حالات نحن فیها هو و هو نحن و هو هو و نحن نحن
از این مقام هم گذشته چرا مقامات دیگر را که از قلم ابهی نازل ذکر ننمودهاند لسان مظلوم در اکثری از ایّام و لیالی باین کلمات عالیات ناطق الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک انت الله لا اله الّا انت لم تزل کنت مقدّساً عن ذکر دونک و ثنآء غیرک و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت من قبل و من بعد اسألک یا مالک القدم بالاسم الأعظم و بتجلّیات نیّر ظهورک فی طور البیان و بأمواج بحر علمک فی الامکان ان تؤیّدنی علی ما یقرّبنی الیک و یقطعنی عن دونک وعزّتک یا اله الکائنات و مقصود الممکنات احبّ ان اضع وجهی على کلّ بقعة من بقاع ارضک لعلّه یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک
لعمر الله اوهام عباد را از افق ایقان محروم نموده و ظنون از رحیق مختوم منع کرده براستی میگویم و لوجه الله میگویم این عبد و این مظلوم شرم دارد خود را به هستی و وجود نسبت دهد تا چه رسد بمقامات فوق آن انسان بصیر هر هنگام بر ارض مشی مینماید خود را خجل مشاهده میکند چه که بیقین مبین میداند که علّت نعمت و ثروت و عزّت و علوّ و سموّ و اقتدار او باذن الله ارضی است که تحت جمیع اقدام عالم است و نفسی که باین مقام آگاه شد البتّه از نخوت و کبر و غرور مقدّس و مبرّا است آنچه گفته شد من عند الله بوده انّه شهد و یشهد و هو العلیم الخبیر
[
درسته مفهوم سختی است و براحتی ممکنه که ازش برداشت اشتباه بشه.
ولی وقتی خود حضرت بهاءالله و حضرت ولی امرالله با تاکید آنرا شرح میدهند و معنی درستش را بیان میکنند دیگر برای بهائیان مطلب بدیهی است که حضرت بهائالله با ذات غیب الهی متفاوت است .
حالا اینکه بعضی از غیر بهائیان مایلند فهم غلطی از این بیانات ارائه بدهند دلیلش هر چه باشد بعید میدانم کشف حقیقت منظور باشد.
آقا فراز زحمت کشیدند پاسخ و توضیح سوال شما را اوردند.
امیدوارم تعابیر خود را موثق تر از توضیحات خود مظهر ظهور و ولی امرش و مومنان به آئینش ندانید.
[
برای اینکه دوست گرامی ما خیالش کاملا راحت باشد که بهائیان حضرت بهاءالله را خدای غیب نمیدانند این قسمت از توقیع دور بهائی از حضرت ولی امرالله هم مطالعه اش را پیشنهاد میکنم:
. ذکر مقام الوهيّت بر آن نفس اعظم و اطلاق جميع
اسماء و صفات الهيّه بر آن ذات مکرّم نبايد بهيچوجه به خطا تفسير شود و در فهم
آن اشتباهی حاصل گردد . زيرا بر طبق معتقدات اهل بهاء هيکل عنصری که جلوهگاه
چنين ظهور مهيمنی است کاملاً از کينونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمايز
است و آن خدای غيبی که وجود او ثابت و الوهيّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستايش اهل
ارض است هرگز
ص ٢٩
حقيقت نامتناهی محيطهء ازليّهء لا يدرک خود را در قالب فانی عنصری محدود تجسّم
ندهد و فی الحقيقه خدائی که ذات خويش را
در هيکل
بشری مجسّم سازد بر وفق تعاليم
حضرت بهآءاللّه فی الحين نسبت خدائی از او منقطع ميگردد .
اين نظريّهء عجيب و سخيف يعنی تجسّم ذات خداوند در عالم کون نيز مانند عقايد
وحدت وجود و تجسّم خداوند بصورت انسان ، مخالف عقيده اهل بهآء و غير قابل قبول
است و حضرت بهآءاللّه هر يک از اين دو عقيده را در ضمن الواح و آثار خود
بالصّراحه ردّ و بطلان آنرا بيان ميفرمايند.
نفس مقدّسی که در آثار بيشمار خود ندای الوهيّت بر آورده و انّی انا اللّه
فرموده در کتاب ايقان بکمال عظمت ميفرمايد :
" و بر اُولی العلم و افئدهء منيره واضح است که غيب هويّه و ذات احديّه مقدّس
از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده ... لم يزل در ذات خود غيب
بوده و هست و لا يزال به کينونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود ... ميان
او و ممکنات نسبت و ربط و فصل و وصل و يا قرب و بعد ... بهيچوجه ممکن نه ... و کان اللّه
ص ٣٠
و لم يکن معه من شیء دليلی است لائح ... " و نيز حضرت بهآءاللّه در باره
حقيقت الوهيّت ميفرمايد :
" لم يزل به علوّ تقديس و تنزيه در مکمن ذات مقدّس خود بوده و لا يزال به
سموّ تمنيع و ترفيع در مخزن کينونت خود خواهد بود ... "
" صد هزار موسی در طور طلب به ندای لن ترانی منصعق و صد هزار روح القدس در
سمآء قرب از اصغاء کلمه لن تعرفنی مضطرب . " و نيز در مناجاتی ميفرمايد :
" چقدر متحيّر است اين ذرّه لا شیء از تعمّق در غمرات لجّهء قدس عرفان تو و
چه مقدار عاجز است از تفکّر در قدرت مستودعه در ظهورات صنع تو . "
و نيز در مناجاتی که به خطّ خود مرقوم فرموده چنين شهادت ميدهد :
" يا الهی اذا انظر اِلی نسبتی اليک احبّ بأن اقول فی کلّ شیء بانّی انا
اللّه و اذا انظر اِلی نفسی اُشاهدها احقر من الطّين . "
و نيز در کتاب ايقان ميفرمايد
" و چون ابواب عرفان ذات ازل بر وجه ممکنات مسدود شد لهذا به اقتضای رحمت
واسعه ... جواهر قدس نورانی را از عوالم روح روحانی به هياکل عزّ انسانی
ص ٣١
در ميان خلق ظاهر فرمود تا حکايت نمايند از آن ذات ازليّه و ساذج قدميّه ... و
جميع انبيای مقرّبين و اصفيای مقدّسين به اين صفات موصوف و به اين اسماء موسومند
... و اين هياکل قدسيّه مرايای اوّليّهء ازليّهای هستند که حکايت نمودهاند از غيب الغيوب ... " .
از جمله عقايد اساسيّهء اهل بهآء که بايد همواره مورد توجّه بوده بهيچوجه انحراف
از آن حاصل نگردد آنست که حضرت بهآءاللّه با آنکه اشدّ ظهوراً ظاهر گشته يکی از
مظاهر الهيّهايست که با حقيقت غيبيّهء ذات الوهيّت بکلّی متفاوت است
این سخن همه مظاهر الهی هست عرفا هم به کار برده اند هر چند عرفا در حد مظاهر خاص الهی نیستند.
یوحنا فصل ده آیه سی و هشت
۳۸ و لکن چنانچه بجا میآورم، هرگاه به من ایمان نمیآورید، به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدردر من است و من در او.»
یوحنا فصل چهارده آیه ده
۱۰ آیا باور نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را میکند.
یوحنا فصل چهارده آیه یازده
۱۱ مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والا مرا به سبب آن اعمال تصدیق کنید.
یوحنا فصل هفده آیه بیست و یک
۲۱ تا همه یک گردند چنانکه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آرد که تو مرا فرستادی
از پیامبر(ص) روایت است که فرمود: من رانی فقد رای الحق ؛ هرکس مرا ببیند خدا را دیده است.(بحار الانوار،61 ، 235)
.., [23.05.18 23:43]
الوهیت و عبودیت
برگرفته از سخنرانی دکتر نادر سعیدی
لیبریا – اسپانیا 2014
قسمت اول:
هیچ مقوله ای و هیچ واژه ای بیش از این دو واژه یعنی الوهیت و عبودیت برای ما یک مفهوم کلی از آثار حضرت باب را به دست نمی دهد. عصاره و جوهر جهان بینی حضرت باب در این دو کلمه یعنی الوهیت و عبودیت خلاصه می شود یعنی جهان بینی کلی ایشان، چکیده و اصل و غایت تمام مطالبی که حضرت باب در آثار خود نازل فرمودند.
اینکه حضرت باب در آثار خود چه مطالبی را مطرح کرده اند یکی از مطالبی است که متاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است. نه تنها توسط بابیان، نه تنها توسط جامعه بهائی، همچنین توسط محققین گوناگون که در مورد خاور میانه یا دیانت بحث می کنند اینکه پیام حضرت باب چه بوده است خیلی خیلی به ندرت مورد بررسی قرار گرفته است.
در داخل جامعه بهائی تنها بحثی که معمولا شده است از جهان بینی حضرت باب این است که ایشان بشارت داده اند به حضرت بهاء الله. البته این درست است اما اینکه چگونه حضرت باب آماده کردند بشریت را برای ظهور حضرت بهاء الله، فقط از این طریق نبوده است که بفرمایند یکی بعد از من می آید به نام من یظهره الله. این جزیی از آن بوده اما مهمتر این بوده است که حضرت باب، یک پیامی آورده اند یک فرهنگی آورده اند که آن فرهنگ بود که
جامعه
را آماده کرد برای ظهور حضرت بهاء الله. ما باید دقت کنیم که آن فرهنگ چه بوده است آن جهان بینی که در آثار حضرت باب مطرح می شود چه بوده است. این یکی از مطالبی است که خیلی کم به آن توجه شده است.
.., [23.05.18 23:43]
حضرت بهاءالله در يکى از الواح نازله به مناسبت يوم تولّد خودشان فرمودهاند: "فيه ولد من لم يلد و لم يولد" يعنى امروز روزى است که "لم يلد و لم يولد" در آن متولّد شد. و بلافاصله چنين آوردهاند: "طوبى لمن تغمّس فى بحر المعانى من هذاالبيان" (٢٩). خوشا بحال کسى که در بحر معانى اين بيان فرورود و گوهرهاى معانى را از اين دريا بيرون آورد. يعنى تعمّق در معنى آن بکند. حقّ لم يلد و لم يولد است. مظهر امر الهى هم لم يلد و لم يولد است. شما تصوّر نفرمائيد که حقيقت بهاءالله در شب دوم محرّم سال ١٢٣٣ هجرى قمرى متولّد شد. آنکه در آن شب تولّد يافت ميرزا حسينعلی، پسر ميرزا بزرگ نورى بود. حقيقت بهاءالله لم يولد است. قبل از آن روز وجود داشته براى اينکه محمّد مصطفى هم بهاءالله بودهاست. قبل از آن نيز وجود داشته براى اينکه عيسى مسيح هم بهاءالله بوده، قبل از آن نيز وجود داشته براى انکه نوح نجى هم بهاءالله بودهاست.
بيان حضرت نقطه اولی است که فرمودهاند: "ظهورالله که مراد از مشيّت اوّليه باشد، در هر ظهورى بهاءالله بوده و هست" (٢٠) حتّى اگر ظاهر نشود. در ايّام فترت که مظهر امر الهى در عالم شهادت ظاهر نيست، به حقيقت خودش وجود دارد و حتّى تأثير وجود او شديدتر است. بيان حضرت عبدالبهاء را در تبيين آيات کتاب مستطاب "ايقانّ" به ياد بياوريد (٣١). آفتابى که ابر رويش را پوشانده باشد، نورش و حرارتش خفيفتر است. وقتى که ابر کنار مىرود، شديدتر مىتابد. وقتى مظهر امر الهى بدن ظاهرى عنصرى را ترک مىکند، حرارتش، نورش، ضياءاش شديدتر مىشود، يعنى باز حقيقت واحده در جاى خود باقى و برقرار است.
لم يلد است، براى اينکه خارج از زمان است، اوّل صادر از خداست و اوّليت او هم از لحاظ زمان نيست. به صريح کلام حضرت عبدالبهاء در تبيين آثار قلم اعلی، انسان کامل قديم زمانى است و همواره بوده وهست و خواهد بود (٣٢). از لحاظ اوّل و آخر جهان آفرينش است، بنابراين نزديکترين خلق به خالق و واسطه صدور ساير مخلوقات است. به همين جهت است که در همچون مقامى تولّد معنى ندارد. به حسب ظاهر ما مىگوئيم که حضرت بهاءالله متولّد شد، وليکن حقيقت امر اين است که در ليله دوم محرّم در هيکل جسمانى عنصرى يکى از افراد نوع انسان تجلّى کرد والاّ تولّد يافتن براى او که قبل از آن زمان بودهاست و بعد از آن هم خواهد بود، معنى ندارد. و اين حقيقتى است که به تأييد همه آيات و الواح رسيدهاست.
پس تصوّر نرود که بهائيان خدا را هابط و نازل مى کنند و در عالم جسدى فرو مىآورند واو را به نام حضرت بهاءالله مىنامند و در شأن او مىگويند لم يلد است. امّا لم يلد بدين معنى است که شخصى او تولّد نمىيابد، نهتنها خودش زاده نمىشود، بلکه کسى را هم نمىزايد. و اين اشاره به مقام عصمت کبرى است. در عصمت کبرى شريکى براى مظهر امر وجود ندارد. از حضرت بهاءالله ديگرى تولّد نمىيابد. به همين سبب است که اگر براى مظهر امر در هر دورى در مقام عصمت کبرى شريکى قائل شويم، باز به راهى مخالف توحيد رفتهايم. و يکى از معانى توحيد در اين دور مبارک همين است که مظهر امر را فرداً وحيداً بدانيم و هيچ مقامى را به مقام او نزديک نکنيم. همانطور که لم يولد است، لم يلد هم هست، يعنى حقيقت ديگرى که از او زاده شود، وجود ندارد و او در مقام خود محفوظ مىماند. و اين در شأن همه مظاهرالهيّه صادق است و اينکه همه مظاهر الهيّه مىگوئيم، باز نسبت به اين جهان و ظهور آن حقيقت واحده در زمان و مکان مىگوئيم، والاّ تعدّد در حقيقت مظهر امر راه ندارد، کثرت با مشيّت اوّليّه متناسب نيست. به مناسبت ظهور او در مکانها و زمانهاى مختلف است که کثرت حاصل مىشود، تعدّد پديد مىآيد و عالم تحديد جلوه مىکند.
(الوهیت و مظهریت)
#علیمراد_داودی
No comments:
Post a Comment