Thursday, July 13, 2023

شمع آجین/ شرح کامل واقعه شهادت سلیمان خان تبریزی.


-------------------------------------------------------------------
Farıdah Mirzaei

آئین بهائی

 🕯🕯🕯 شمع آجین ✨✨


سلیمان خان تبریزی که با عشق وجانفشانی اش فصلی تازه درتاریخ امر بهائی گشود؛ماجرای شمع آجین شدنش همچنان درقلب تاریخ سوزان ونورافشان است.ا


نقل است که درسال١٢۶٠ وقتی سلیمان خان به سفرحج رفت در آنجا به شرف ایمان فایزگشت،  چون به تبریزبازگشت، لباس سفید دربرداشت وبی پروا زبان به مدح وثنا وتبلیغ گشود وبه بابی شهرت یافت.  سختی های بسیار در راه امر متحمل شد. چون  ازواقعه هائله شهادت حضرت باب آگاهی یافت، آن چنان دچاراندوه عمیق شد که مصمم شد بی درنگ به کنارخندق رود واگرچه جانش به خطرافتد، آن دو جسد مطهر را برباید....


شرح کامل واقعه شهادت سلیمان خان تبریزی. 


هنگامی که سلیمان خان را دستگیرکردند, ناصرالدین شاه به حاجب الدوله گفته بود که درباره اتهام ایشان تحقیق نماید و اورا واداربه تبری نماید؛ درصورت امتناع، اورا به نحوی که خود می خواهد به قتل برساند. درمیان آن بلوا؛ سلیمان خان آنقدرارج وقرب نزد شاه داشت که درآخرین وبدترین لحظات نیزهنوزشاه نیم نگاه عطوفتی بروی داشته وامیدواراست با این روش ولطفی که نموده، جان اورا ازاین ورطه نجات دهد. اما آن «عاشق دلداده» گفت که مرا شمع آجین کنید.(مطالع الانوار،ص٦٥٥) شرح ماوقع به گفته میرزا تقی کدخدا ـ کسی که اورا ازمحبس تا مقتل بردـ چنین بوده است:خانه سلیمان خان را تاراج کردند واورا درزندان به کند وزنجیرانداختند. بنده به امرحکومت، ٩عدد شمع تهیه کردم و٩محل بدن سلیمان خان را سوراخ کرده؛ درهرسوراخی شمعی فروبردم. میرغضب درهنگام سوراخ کردن گوشت بدن او؛ دستش می لرزید.سلیمان خان کارد را ازدست میرغضب گرفت وبه بدن خود فروبرد وسوراخ کرد وبه میرغضب گفت چرا دستت می لرزد؟این گونه بدن مرا سوراخ کن. ترسیدم که سلیمان خان به مأموران حمله کند؛ اشاره کردم تا دست های اورا ازعقب ببندند. سلیمان خان گفت هرجا را که من اشاره کردم سوراخ کنید.به خواست ایشان دوشمع درسینه، دوتا روی دوش هایش ویک درزیرگردن وچهارشمع درپشتش روشن کردند. اززخم ها خون می ریخت؛ دراین حال اورا ازارک همایونی به میان شهر وبازار همراه اهل طرب روان کردند. مطربان و مغنیان با طبل و ساز به نغمه وآوازدمسازبودند.با قامتی چون سروخرامان با کمال شجاعت واستقامت به راه افتاد و ازمیان صفوف جمعیت می گذشت وبه آنان نظرمی کرد وگاه می ایستاد ومی گفت شکرخدا را که به آرزوی خود رسیدم تاج شهادت برسرنهادم.ببینید محبت باب چه آتشی دردل من افروخته ودست قدرت او چگونه فداییان خود را به میدان جانبازی می فرستد. هنگامی که شمعی ازمحل خود سقوط می کرد، به دست خویش می گرفت وبا شعله شمع های دیگر روشن می نمود وبه جای خود قرارمی داد و به صدای بلند می گفت:

آن که دایم هوس سوختن ما می کرد کاش می آمد وازدورتماشا می کرد

میرغضب رو به سلیمان خان کرد وبا تحقیرواستهزاگفت: حال که مرگ درکام تو به این درجه شیرین ومقرّرجوعت مقبول ودلنشین است، چرا نمی رقصی؟«آن مخمور صهبای الهی ازاین گفته به وجد آمد وپاکوبان وهلهله زنان به آواز وشهنازمشغول شد وبه این بیت مترنم گردید:

یک دست جام باده ویک دست زلف یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست»(قرن بدیع،ج١،ص٣٤٨)


شعر شمع آجین از جناب هوشمند فتح اعظم است که در وصف و شرح شهادت سلیمان خان تبریزی (سلیمان عشق) سروده اند. 


شمع آجین ، شمع آجین


شفق سرخ ، جهان یکسره همراه میکرد

خون عشاق بر این گنبد مینا میکرد

در در و دشت نسیم سحری می گردید

گوئیا دلبرکی گمشده پیدا میکرد 

اختر صبح درخشنده چو یک قطره اشک

بر رخ پاک سحر لرزش زیبا میکرد

ژاله با دختر گل جام صبوحی میزد

لاله با باد صبا عیش مهنا می کرد

دور از این بزم خوش و جشن سحرگاهی ما

عاشقی گوشه ایی افتاده تماشا میکرد

گفت با خود که زمین بهر چه آراسته اند

مگر این ماه عروسی ثریا میکرد

یا در این خلوت زیبنده و خوش منظر صبح 

شاهد بزم فلک پرده ز رو وا میکرد



No comments:

Post a Comment